مکتبهای ادبی
مکتبهای ادبی مجموعهٔ نظریهها و خصوصیتهایی است که در اوضاعواحوال فرهنگی، اجتماعی و سیاسی دورهای، در ادبیات یک یا چند کشور به وجود میآید. این خصوصیتها معمولاً در آثار گروهی از نویسندگان و شاعران مشترک هستند و باعث تمایز آثار آنها، از آثار دیگر نویسندگان و شاعران میشوند. اغلب این خصوصیتها را منتقدان یا نویسندگان و شاعران بزرگ، از آثاری که این خصوصیتهای مشترک را در خود داشتهاند، استخراج و بهعنوان دستورالعمل و ضابطههای اصولی هر مکتب معرفی کردهاند، آنگاه از طریق پیروانی که برای خود یافتهاند دورهای کوتاه یا طولانی را به خود اختصاص دادهاند.[۱]
تعریف
تاریخچه
اغلب مکتبهای ادبی در وهلهٔ اول در کشوری ظاهرشده، سپس به ادبیات کشورهای دیگر راه یافته است و گاه در کشورهای دیگر زمینهای مناسبتر از کشور مبدأ خود یافته و در سرزمین جدید رشدی بیشتر پیدا کرده است، یا در عین حفظ اصول و مبانی خود، تغییرات و تحولاتی پذیرفته است. مکتبهایی که بدین گونه از حدود و مرزهای جغرافیایی معینی تجاوز کردهاند و گسترشی وسیع و جهانی یافتهاند، به نهضت ادبی یا جنبش ادبی معروف شدهاند. بعضی از مکتبها نیز نتیجهٔ ترکیب و تلفیق نظریات چند مکتب جداگانه است که به شکلی واحد درآمده است. در دوران معاصر، براثر توسعه روابط فرهنگی و انتشار سریع عقاید و آرای فلسفی و اجتماعی و آشنایی ملتها با زبان و ادبیات یکدیگر، این تأثیرگذاریها و تأثیرپذیریها سرعتی بیشتر یافته و اغلب باعث کوتاه شدن دوره دوام مکتبها و درآمیختن آنها با یکدیگر شده است. بهطوریکه مکتبهای ادبی اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم که بیشتر زادهٔ اوضاعواحوال ناپایدار و متغیر این دوران است، اغلب عمری کوتاه داشتهاند و از تأثیر و گسترش مداوم وسیع بیبهره بودهاند. با اینهمه بسیاری از همین مکتبها، نفوذ و تأثیر خود را تا سالها بعد از زوال ادامه دادهاند و رگههایی از آنها را در مکتبهای بعدی با سالها فاصله میتوان یافت. برای نمونه مکتب سورئالیسم ازنظر اغلب منتقدان، بسیار یاز خصوصیات خود را از مکتب رمانتیسم و نمادگرایی گرفته است.[۱] پیشروان هر مکتب معمولاً شاعران و نویسندگان برجستهای هستند که با اصالت کار هنری خود، طرحی نو در ادبیات ریختهاند و نویسندگان و شاعران دیگری را به دنبال خود کشاندهاند. همچنان که گذشت، آنچه تعیینکنندهٔ اصول و کلیات هر مکتب است، اوضاعواحوال سیاسی و اجتماعی یا درواقع دیدگاه فلسفی خاصی است که درنتیجهٔ آن اوضاعواحوال، بر زمان و بر هنرمندان اصیل هر دوره حاکم و مسلط بوده است. ازاینجهت، مطالعهٔ هر یک از مکتبهای دبی، مار را به اوضاعواحوال اجتماعی و سیاسی و فلسفی دورهٔ خاص اشاعهٔ آنها آشنا میکند و دیدگاههای فلسفی و هنری هنرمندان آن دوره را به ما نشان میدهد و در مطالعهٔ زندگی و آثار هر نویسنده و شاعر و درک شخصیت و ارزشهای کار او مفید واقع میشود. [۱]
ظهور مکتبهای ادبی
ویژگیهای هر مکتب معمولاً در آثار ادبی، بهتدریج آشکار میشود. هر مکتب، اغلب دنباله و نتیجهٔ طبیعی مکتب قبلی و گاه عکسالعمل و طغیانی بر ضد آن است. بدین ترتیب، ظهور هیچیک از مکتبها ناگهانی و بیمقدمه نبوده است و اغلب نشانههایی از هرکدام را در آثار ادبی دورهٔ ماقبل آن میتوان یافت که رفتهرفته براثر اوضاعواحوال و جوی که در آن امکان رشد داشته، پروش یافته و خصایص و ویژگیهای آن برجستهتر و نمایانتر شده است. در حقیقت، چهبسا که پایهگذاران اولیهٔ هر مکتب، خود نیز از خصلتهای ویژهٔ کار خود آگاه نبودهاند و شخص یا اشخاصی دیگر که اغلب منتقد یا هنرمند بودهاند، شیوههای هنری آنها را تشخیص داده و تدوین کردهاند و آنها را در بیانیهای که اصطلاحاً مانیفست یا مرامنامه مینامند، اعلام کرده و هدفها و روشهای هر مکتب را توضیح و شرح دادهاند. سپس هنرمندان دیگری آن روشها را ادامه داده و تکمیل کردهاند و به اینگونه مکتبی شکل گرفته است. برای نمونه نمادگرایی: [۱] اما گاه بهندرت اصول بعضی از مکتبها در وهلهٔ اول به شکل تئوری و نظریه اعلام شده، سپس شاعران و نویسندگان آن را به مرحلهٔ عمل درآوردهاند. در این صورت، در اغلب موارد گروهی با اصول عقاید و روشها و هدفهای مشترک گرد هم آمدهاند، مرامنامهٔ خود را اعلام و آن را در آثار خود اعمال کردهاند و تلاش آنها که اغلب در جمع معدودی محدود بوده و تنها شکل جریانی ادبی را داشته است، منجر به پیدایش مکتبی خاص شده است. معمولاً مکتبها، بر اساس نظرگاههای فلسفی نسبت به هنر و زندگی معمول در هر زمان به وجود آمده است، اما گاه این نظرگاهها ریشه در گذشتههای دورتر داشته و اغلب نوعی دلزدگی و عکسالعمل نسبت به زمان حال، باعث رو کردن به فلسفه و دیدگاههای هنری گذشته و درنتیجه تجدید حیات آنها شده است. ـ کلاسیسم البته این قانون کلی نیست و در مورد بسیاری از مکتبها صدق نمیکند. [۱]
بینشی که فیلسوفان و هنرمندان هر دوره، نسبت به هستی و دنیای اطراف خود داشتهاند مهمترین عامل ظهور هر مکتب شمرده میشود، در هر مکتب آنچه بیشتر مهم و قابلبررسی است، همین نحوهٔ نگرش به دنیا و زمینهٔ فلسفی و فکری پیشوایان آن است. درنتیجهٔ همین نگرش و همراه با آن، تغییراتی در شکل بیان هنری نیز به وجود میآید؛ نوع بهرهگیری از زبان و کیفیت بهکارگیری واژهها تفاوت مییابد و بهطور خلاصه طرز تفکر و ذهنیت، در شیوه بیان هنری اثر میگذارد و خصوصیتی برای تمایز مکتبی از دیگر مکتبها میشود. گاه پیدایش و رواج مکتبی، باعث توجه عمده به یک یا چندگونه از انواع ادبی میشود و حتا گاه شکلهای تازه و وسایل جدیدی برای بیان هنری به وجود میآورد. هرچند ظهور هر مکتب، حاصل اوضاعواحوال اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و فکر مسلط فلسفی در هر دوره است، اما گاه اتفاق افتاده است که مکتبهایی کاملاً متفاوت، تقریباً همزمان باهم در کشوری واحد به وجود آمده و در کنار یکدیگر رشد کردهاند و با همهٔ تفاوتهایی که باهم داشتهاند هرکدام برای خود پیروانی یافتهاند (نمادگرایی و واقعگرایی) به نظر میرسد که این تنوع، بیشتر محصول دورانی است که هنر و ادبیات از دایرهٔ تنگ طبقهای خاص بیرون آمده و در بین طبقات مختلف مردم، گسترش نسبتاً وسیع داشته است و هرچه این دایره وسیعتر و بهرهگیری از هنر عامتر شده است، ذوقها و سلیقهها و جهانبینیهای متفاوت، مکتبهایی متنوعتر و متعددتر را در زمان و مکان واحد به وجود آورده است. همین تنوع را میتوان در آثار یک نویسنده یا شاعر یافت، بهطوریکه گاه تعیین تلق یک نویسنده به مکتبی خاص مشکل و غیرممکن است. بعضی از نویسندگان و شاعران در دورههای مختلف زندگی خود، گرایشهایی متفاوت داشتهاند و چهبسا که شاعر یا نویسندهای با توجه به خصوصیات و ویژگیهای آثارش در دو مکتب جداگانه قرار میگیرد و آثار او برحسب گرایشهایی که در دورههای مختلف زندگی داشته، در مکتبهای متفاوتی طبقهبندی میشود. از آن جمله میتوان از گوته شاعر و نویسنده آلمانی نام برد که آثار متعدد او در دو مکتب رمانتیسم و نوعی خاص از کلاسیسم قرار میگیرد.[۱]
مهمترین مکتبهای ادبی عبارتاند از
کلاسیسیسمرمانتیسم واقعگرایی ناتورالیسم امپرسیونیسم حقیقتگرایی زیبایی گرایی نمادگرایی اکسپرسیونیسم فوتوریسم دادائیسم سورئالیسم اولترائیسم اومنانیمیسم. در ادبیات سنتی فارسی (قبل از مشروطیت) چه درزمینهٔ شعر و چه در انواع قصه نمونههایی که عیناً قابل تطبیق با اصول مکتبهای گوناگون ادبی باشد، وجود ندارد؛ اما ازآنجاکه اصول ادبیات داستانی نوین فارسی از ادبیات غربی گرفته شده است، در آثاری که بعد از مشروطیت در این زمینه به وجود آمده، میتوان نمونههای فراوانی یافت که کاملاً قابل تطبیق با یکی از مکتبهای ادبی بست یا میتواند حاصل تلفیقی از چند مکتب باشد. برای نمونه بسیاری از آثار صادق هدایت را میتوان واقعگرا دانست، همچنان که بعضی از آثار او جنبهٔ نمادین و سورئالیستی دارد. بیشتر آثار صادق چوبک نیز دارای خصوصیات مکتب ناتورالیسم است. [۱]
گونه
نقل قول مشهور
منابع شناسی
پانویس
منابع
- میرصادقی، جمال (۱۳۹۵). واژهنامهٔ هنر داستاننویسی. تهران: کتاب مهناز. شابک ۹۷۸۹۶۴۵۵۳۸۲۶۰.