کیومرث صابری

از ویکی‌ادبیات
پرش به ناوبری پرش به جستجو
کیومرث صابری
نام اصلی کیومرث صابری
زمینهٔ کاری نویسندگی، معلمی
زادروز ۷شهریور۱۳۲۰
صومعه‌سرا
پدر و مادر علی نقی ، سیده ربابه
مرگ ۱۱اردیبهشت۱۳۸۳
رویدادهای مهم کودتای ۲۸مرداد۱۳۳۲[۱]
لقب گل‌آقا
پیشه طنزپرداز
همسر(ها) عطیه اقدام‌دوست[۲]
فرزندان آرش و پوپک[۲]
مدرک تحصیلی فوق لیسانس در رشته‌ی ادبیات تطبیقی
دانشگاه دانشگاه تهران

کیومرث صابری فومنی معروف به گل‌آقا نویسنده، طنزپرداز، شاعر و معلم بود. او را بنیان‌گذار طنز نوین فارسی می‌دانند.[۳]

* * * * *

صابری جسارتی داشت که به قلمش قدرت بسیاری می‌بخشید تا واقعیت‌های سیاسی و اجتماعی را بیان کند. از همین رو عده‌ای او را سوپاپ دولت تلقی می‌کردند. جذابی و گیراییِ قلمش موجب شده بود تا نوشته‌های او در مدت کوتاهی نظر مردم، مقامات، ادبا، نویسندگان و رسانه‌های داخلی و خارجی را جلب کند. محمدعلی جمال‌زاده از اولین مشوقان کیومرث بود.[۴]

داستانک

کله‌ت بوی قورمه‌سبزی می‌ده

افکار تندی که علیه حکومت کشور داشت -افکاری که علیه ظلم و بی‌عدالتی بود- موجب شده بود تا در دانشسرا چهره‌ای جنجالی شود. درهمان روزها، روزی به کتاب‌خانه‌ی دانشسرا رفت تا کتاب «فلسفه از آغاز تا نخستین آکادمی» را امانت بگیرد اما مسئول کتاب‌خانه به او گفت: اصلا تو را به کتاب‌خانه راه نمی‌دهیم چه برسد به امانت دادن کتاب. گلایه نزد رئیس برد، جمله‌ی او نیز جالب نبود! به کیومرث گفت: تو همین‌جوری کله‌ت بوی قورمه‌سبزی می‌ده، کتاب بخونی بدتر می‌شه.

او تحمل این ممنوعیت را نداشت، و تصمیم گرفت اقدامی علیه زور کند. روزی هنگام ظهر که مسئول کتاب‌خانه چرت زده بود، یواشکی وارد آن‌جا شد و کتاب را برداشت.[۵]


داستانک‌های انتشار

مقدمه‌ی طنز

در سال‌های ۱۳۳۶-۳۸ بود که ماهنامه‌ای با نام «کتاب‌های ماه» توسط ناشران تهران منتشر می‌شد. کیومرث از زمان تحصیل در دانشسرا مشترکِ این ماهنامه بود. مدتی به دلیل تغییر نشانی نشریه به دستش نرسید، نامه‌ای گلایه‌آمیز نوشت و به آدرس ماهنامه فرستاد. پس از گذشت روزها نامه‌ای دریافت کرد با امضای «حیدر صلصانی» که با این جمله آغاز شده بود: «آقای کیومرث صابری فومنی، نامه‌ی شیرین و طنز‌آمیز شما رسید.» در خلوت با خود می‌گفت: «من همان کسی هستم که با متنی ماشین شده، کسی طنز‌نویسی مرا تأیید کرده‌است.» و همین جمله قدم اولی بود که به دنیای طنز نهاد.[۳]

گردن شکسته‌ی فومنی به توفیق پیوست

روحیه‌ی انقلابی‌اش همچنان با او همراه بود. در سال اول دانشگاه، دقیقا دو سال پیش از قیام ۱۵ خرداد۱۳۴۲ به همراه هم‌کلاسی‌ها در تظاهرات دانشجویی دانشگاه تهران شرکت کرد، از مأموران کتک خورد و گردنش آسیب دید. به دنبال راهی بود تا بی‌رحمی حکومت را به همه نشان دهد. توفیق روزنامه‌ی طنزی بود که انتقاداتش مستقیما متوجه شاه و حکومتش بود! پس تریبونی شد برای کیومرث! فومنی ماجرای تظاهرات و هجوم وحشیانه‌ی مأموران را در شعری طنز بیان کرد و با نام «گردن شکسته‌ی فومنی» به روزنامه‌ی توفیق فرستاد. حسین توفیق بسیار پسندید و چاپ کرد و طیِ نامه‌ای طنزپرداز جوان را به ادامه‌ی همکاری دعوت کرد. [۶]

مستعار

صابری مدتی پس از انتقال به تهران به عنوان معاون سردبیر توفیق انتخاب شد. اسامیِ مستعاری در آن نشریه داشت که؛ میرزاگل، عبدالفانوس، گردن‌شکسته‌ی فومنی، ریش سفید، لوده و... از آن‌ها بودند.[۲]

داستانک عشق

داستانک استاد

داستانک شاگرد

داستانک مردم

بین ده تا بیست مطلب برگرفته از مجلات دوره خود

داستانک‌های دشمنی

داستانک‌های دوستی

داستانک قهرها

داستان نگرفتن جوایز

حرفی که در حین گرفتن جایزه زده=

مذهب و ارتباط با خدا

داستانک‌های عصبانیت، ترک مجلس، مهمانیها، برنامهها، استعفا و مشابه آن

داستانک نحوه مرگ، بازتاب خبر مرگ در روزنامه‌ها و مجلات و نمونه‌هایی از آن

داستانک دارایی

داستانک‌های زندگی شخصی

داستانک برخی خاله‌زنکی‌های شیرین (اشکها و لبخندها)

داستانک شکایت‌هایی از دیگران کرده به محاکم و شکایت‌هایی که از او شده

داستانک‌های مشهور ممیزی

داستانک مربوط به مصاحبه‌ها، سخنرانی‌ها و حضور در رادیو یا تلویزیون یا فضای مجازی

عکس سنگ قبر و داستانکی از تشییع جنازه و جزئیات آن

زندگی و تراث

گذر زندگی

  • ۱۳۲۰: ۷شهریور تولد در صومعه‌سرا گیلان
  • ۱۳۲۱: فوت پدر
  • ۱۳۳۶: چاپ اولین شعر در مجله امید ایران
  • ۱۳۳۸: فارغ التحصیلی از دانشسرای کشاورزی ساری
  • ۱۳۴۰-۴۱: گرفتن دیپلم ادبی در فومن، قبولی در کنکور دانشگاه تهران، شرکت در تظاهرات دانشجویی و چاپ اولین شعر طنز در مجله ی توفیق
  • ۱۳۴۴-۴۵: دریافت مدرک لیسانس در رشته ی حقوق سیاسی دانشگاه تهران ازدواج اقامت در تهران و معاونت سردبیری روزنامه ی توفیق
  • ۱۳۴۵-۵۷: تدریس در دبیرستان‌های تهران، همکاری با نشریات فردوسی، سپید و سیاه، امیدایران، نگین و...
  • ۱۳۵۲: آشنایی با شهید رجایی و نوشتن مقاله «ضحاک و کاوه آهنگر»
  • ۱۳۵۷: دریافت مدرک فوق لیسانس در رشته ی ادبیاتن تطبیقی از دانشگاه تهران و چاپ کتاب برداشتی از رمان حضرت علی ع به مالک اشتر
  • ۱۳۵۸: مدیر کل دفتر آموزش-بازرگانی وزارت آموزش و پرئرش و مسؤل مجله‌ی رشدادب فارسی
  • ۱۳۵۹: مشاور فرهنگی-مطبوعاتی نخست وزیر شهید رجایی و انتشار مقاله ی ضحاک و کاوه آهنگر در روزنامه کیهان
  • ۱۳۶۰: مشاور فرهنگی رئیس جمهور شهید رجایی و چاپ مکاتبات شهید رجایی با بنی صدر
  • ۱۳۶۱-۶۲: مشاور فرهنگی رئیس جمهور آیه الله خامنه ای و چاپ کتاب اولین استیضاح در جمهوری اسلامی ایران و کتاب دیدار از شوروی
  • ۱۳۶۲: کناره گیری از مشاغل رسمس سیاسی
  • ۱۳۶۳: زیارت خانه ی خدا و ایجاد ستون طنز داستان های جعفرآقا در خبرنامه ی حجاج ایرانی. دی ماه همان سال آغاز انتشار ستون دو کلمه حرف حساب گل آقا در روزنامه ی اطلاعات
  • ۱۳۶۴: از دست دادن پسرش
  • ۱۳۶۹: انتشار هفته نامه ی گل آقا
  • ۱۳۷۰: انتشار ماهنامه و سالنامه ی گل آقا
  • ۱۳۷۸: انتشار هفته نامه ی بچه های گل آقا برگزاری اولین مسابقه ی دوسالانه ی بین المللی کاریکاتور
  • ۱۳۸۱: قطع انتشار هفته نامه ی گل آقا
  • ۱۳۸۳: ۱۱اردیبهشت وفات یافت و روز ۱۲اردیبهشت روز معلم در قطعه‌ی هنرمندان بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد.[۷]


کودکی، نوجوانی، جوانی و پیری

کیومرث صابری فومنی هفتم شهریور سال۱۳۲۰ در صومعه‌سرا، خانه‌ی بانو سیده زهرا، مامای شهر متولد شد. فرزند علی‌نقی و سیده ربابه، صبح روزی که جنگ جهانی دوم آغاز شد به جهان قدم گذاشت.[۸] مادرش سیده ربابه از سادات ترک بود پدر ربابه از مراغه به فومن آمده بود. روحانی بود و پس از مرگ پدر احترام بیشتری به دختر می‌گذاشتند و اهالی شهرِ فومن سید خانم را «دخترآقا» صدا می‌زدند. مادر کیومرث زنی باسواد بود و مکتب‌خانه قرآن داشت او اشعاری از حافظ و سعدی را حفظ بود و در خلوت برای پسرش می‌خواند و پسر هم تکرار می‌کرد و این شعر خوانی‌ها از زیباترین خاطرات صابری است.[۹]علی‌نقی پدر شاعر، اصالتا اهل رشت بود و در وزارت داراییِ صومعه‌سرا کارمند بود. در سال۱۳۲۱ به فومن منتقل شد و زمانی که کیومرث یک ساله بود پدرش از دنیا رفت.[۱۰]دبستان را در فومن گذراند. تابستان پیش برادرش علی می‌رفت که به علت فقر تحصیل را رها کرده بود و به کار تعمیرکاری دوچرخه مشغول بود. پسری ده، دوازده ساله و باهوش که متوجه بار سنگین برادر بود و نتوانست تحمل کند که علی مسئولیت خانواده را تنهایی به دوش بکشد پس به مغازه‌ی خیاطی رفت و در آن‌جا شاگرد خیاط شد. گرچه جسمش از در و مشق و مدرسه فاصله گرفت اما ذهنش مدام در کلاس‌های درس بود و صبح‌ها با حسرت به دوستانش که راهی مدرسه می‌شدند نگاه می‌کرد. مادر و برادر از دلتنگی‌های کیومرث خبر داشتند و تصمیم گرفتند تحت هر شرایطی او را راهیِ مدرسه کنند او مراعاتِ حال مادر و برادرش را می‌کرد و نمی‌پذیرفت که به مدرسه برود اما سیدربابه تصمیم خود را گرفته بود و پسرک را دوباره به مدرسه فرستاد.[۱۱] نخستین‌بار در ۱۴سالگی قلم شاعری در دست گرفت و شعری ۸بیتی با عنوان یتیم سرود. در واقع شعر را برای روزنامه دیواریِ بچه‌های کلاس بالاتر سروده بود و پس از درج در روزنامه‌دیواری نام کیومرث در فومن بر سر زبان‌ها افتاد که او شعر هم می‌گوید. معلم ادبیات از استعداد صابری مطلع بود و هرهفته که سرکلاس می‌آمد می‌پرسید: صابری شعر تازه نداری؟ او هم برای این‌که به معلم جواب نه ندهد به هر زحمتی شده ابیاتی را می‌سرود تا دست‌ خالی به کلاس ادبیات نرود. انتظارهای معلم ادبیات سبب شد تاشاعرتازه‌کار پس از آن ده دوازده شعر دیگر هم بسراید و عنوان اغلب آن‌ها یتیمم بود.[۱۲]پس از دریافت مدرک سیکل دوباره مشغول کار در مغازه ی خیاطی شد. اما همواره به دنبال راهی بود تا تحصیل را ادامه دهد اما فقر مانع می شد تا اینکه خبر دار شد دانشسرای شبانه روزی ساری آزمونی برگزار می کند و قرار است یک نفر را انتخاب کنند. شب ها بعد از کار بسیدار میماند و درس می خواند تا آن یک نفر باشد و شد! درس خواندن در مدرسه ی شبانه روزی هزینه ای نداشت. پس از گذراندن دوره ی دو ساله در دانشسرا موفق به قبولی در امتحانات نهایی شد. قبولی به معنای کسب مجوزی بود برای شغلی که همواره آرزوی کیوومرث بود معلمی. در 18 سالگی معلم دبستانی در روسستای کسما شد. پس از گذشت یک سال به روستای کوچه چال از توابع ماکلوان در نزدیکی فومن منتقل شد. در ان مدرسه هیچ کس کار نمیکرد پس کیومرث در آن جا هم معلم بود و همم مدیر و ناظم. در همان سال‌ها اولین جرقه ی طنز نویسی به ذهنش زد. برای گلایه از ماهنامه ی کتاب های ماه که مدتی بود به دستش نمی‌رسید نامه ای به سردبیر نوشت و او هم در جواب صابری از شیرین و طنز آمیز بودن نامه سخن گفته بود. در خلوت مدام به جمله ی آن سردبیر می‌اندیشید و باور داشت که در طنزنویسی توانا است. آغاز کار جدی او در زمینه ی طنز با نوشتن مطلبی در مجله ی طنز توفیق آغاز شد. در سال۱۳۴۰ به خواست خود و اصرار مادرش در رشته ی ادبیات امتحان داد و دیپلم گرفت. بلافاصله در کنکور رشته ی حقوق سیاسی شرکت کرد و از دانشکده ی حقوق تهران قبول شد. در سال اول دانشگاه به همراه هم کلاسی ها در تظاهراتی شرکت کرد از ماموران کتک خورد و آسیب دید. برای شرح این حادثه شعری سرود و با امضای گردن شکسته‌ی فومنی برای روزنامه‌ی توفیق فرستاد. شعر بسیار مورد پسند سردبیر واقع شد و در شماره ی جدید چاپ کرد. هچنین شاعر را به همکاری دعوت کرد.




شخصیت و اندیشه

زمینهٔ فعالیت

یادمان و بزرگداشت‌ها

از نگاه دیگران (چند دیدگاه مثبت و منفی)

نظرات فرد دربارهٔ خودش و آثارش

تفسیر خود از آثارش

موضع‌گیری‌های او دربارهٔ دیگران

همراهی‌های سیاسی

مخالفت‌های سیاسی

نامه‌های سرگشاده

نامه‌های دسته‌جمعی

بیانیه‌ها

جملهٔ موردعلاقه در کتاب‌هایش

جمله یا جملاتی که از کتابش کات شده

نحوهٔ پوشش

تکیه کلام‌ها

زمزمه‌ی تلخ

مادر در خلوت برایش حافظ می‌خواند و او تکرار می‌کرد. بزرگ که شد، همیشه در لحظه‌های تلخ زندگی به یاد مادر می‌خواند:

گویند سنگ لعل شود در مقام صبر
آری شود و لیک به خون جگر شود[۱۳]

خلقیات

منزلی که در آن زندگی میکرد (باغ و ویلا)

گزارش جامعی از سفرها(نقشه همراه مکانهایی که به آن مسافرت کرده است)

برنامه‌های ادبی که در دیگر کشورها اجرا کرده است

ناشرانی که با او کار کرده‌اند

بنیان‌گذاری

تأثیرپذیری‌ها

استادان و شاگردان

علت شهرت

فیلم ساخته‌شده براساس

حضور در فیلم‌های مستند دربارهٔ خود

اتفاقات بعد از انتشار آثار

نام جاهایی که به اسم این فرد است

کاریکاتورهایی که درباره‌اش کشیده‌اند

مجسمه و نگاره‌هایی که از او کشیده‌اند

ده تا بیست مطلب نقل شده از نمونه‌های فوق از مجلات آن دوره

برگه‌هایی از مصاحبه‌های فرد

آثار و منبع‌شناسی

سبک و لحن و ویژگی آثار

آثار

جوایز و افتخارات

منبع‌شناسی (منابعی که دربارهٔ آثار فرد نوشته شده است)

بررسی چند اثر

ناشرینی که با او کار کرده‌اند

نشریات جدی از قبیل؛ فردوسی، سپسدوسیاه، امیدایران، نگین و روزنامه‌ی اطلاعات مقاله‌ها و شعرهای او را چاپ می‌کردند.[۱۴]

تعداد چاپ‌ها و تجدیدچاپ‌های کتاب‌ها

نوا، نما، نگاه

خواندنی و شنیداری و تصویری و قطعاتی از کارهای وی (بدون محدودیت و براساس جذابیت نمونه‌های شنیداری و تصویری انتخاب شود)

پانویس

  1. کیومرث صابری «گل‌آقا». ص. ۱۴.
  2. ۲٫۰ ۲٫۱ ۲٫۲ کیومرث صابری «گل‌آقا». ص. ۲۴.
  3. ۳٫۰ ۳٫۱ کیومرث صابری «گل آقا». ص. ۲۱.
  4. «کیومرث صابری فومنی». 
  5. کیومرث صابری «گل‌آقا». ص. ۱۹.
  6. کیومرث صابری «گل‌آقا». ص. ۲۲و۲۳.
  7. کیومرث صابری «گل‌آقا». ص. ۷و۸.
  8. کیومرث صابری «گل‌آقا». ص. ۱۱و۱۲.
  9. کیومرث صابری «گل‌آقا». ص. ۱۳.
  10. کیومرث صابری «گل‌آقا». ص. ۱۴.
  11. کیومرث صابری «گل‌آقا». ص. ۱۵و۱۶.
  12. کیومرث صابری «گل‌آقا». ص. ۱۷و۱۸.
  13. کیومرث صابری «گل‌آقا». ص. ۱۳.
  14. کیومرث صابری «گل‌آقا». ص. ۲۵.

منابع

پیوند به بیرون