محمدرضا بایرامی

از ویکی‌ادبیات
پرش به ناوبری پرش به جستجو
محمدرضا بایرامی

زمینهٔ کاری نویسنده، رئیس خانه داستان ایران
زادروز ۱۳۴۰
روستای لاطران،اردبیل
محل زندگی اردبیل، تهران


محمدرضا بایرامی از بهترین داستان‌نویسان معاصرایران در حوزه‌ی ادبیات کودک و نوجوان بشمار می‌آید. و نویسنده‌ای است که قلم خویش را به ادبیات جنگ گره زده و به خلق آثار ارزشمندی در این حوزه پرداخته و موفق به دریافت جوایز زیادی شده، همچنین یک جایزه بین‌المللی از سويیس برای کتاب «کوه مرا صدا زد » در کارنامه خود دارد.

* * * * *

محمدرضا بایرامی آخرین فرزند یک خانواده پنج نفری در سال ۱۳۴۴ در روستای لاطران در دامنه کوه سبلان، استان اردبیل به دنیا آمد. در سال ۱۳۵۱ از روستا به تهران می‌آیند[۱] و در کرج ساکن می‌شوند. از نوجوانی به خواندن داستان رو می‌آورد و آثار «صمد بهرنگی » و «علی‌اشرف درویشیان» را انتخاب می‌کند. و سال دوم دبیرستان اولین قصه‌اش را برای برنامه آموزشی قصه و قصه‌نویسی رادیو می‌فرستد و خوانده‌شدن و نقد آن در رادیو باعث می‌شود علاقه‌اش به داستان‌نویسی زیاد شود. بایرامی درسال ۱۳۶۶ به سربازی می‌رود و تمام دوران خدمت را در مناطق عملیاتی دهلران به سر برده و زمینه‌ای برای نوشتن او در ادبیات جنگ به زیبا‌ترین و ملموس‌ترین وجه شده‌است. همچنین او مایه‌ی داستان‌هایش را از زندگی و طبیعت روستای زادگاهش و تجربه شرکت در جنگ ایران و عراق می‌گیرد. [۲]

مهمترین آثار بایرامی عبارتند از: کوه مرا صدا زد(رمان)، بر لبه‌ی پرتگاه(رمان)، بعد از كشتار(مجموعه داستان)، رعد یك بار غرید(داستان)، دود پشت تپه(رمان نوجوانان)، عقاب های تپه‌ی60(رمان نوجوانان)، دشت شقایق ها(خاطره‌ی ادبی)، هفت روز آخر(خاطره‌ی ادبی)، به كشتی نشسته(داستان)، به دنبال صدای او(مجموعه داستان)، عبور از كویر(داستان)، همراهان(مجموعه داستان)،پل معلق(رمان)، دره پلنگ‌هاو

از مهمترین جوایز و افتخارات بایرامی می‌توان به موارد زیر اشاره کرد: کاندیدای دریافت جایزه آسترید لیندگرن برای دو سال متوالی از سوی كانون پرورش فكری كودكان و نوجوانان در سال ۱۳۸۶؛این جایزه هر ساله به فعال‌ترین نویسنده و یا مؤسسه‌ی پرتلاش در زمینه توسعه فرهنگ كتاب خوانی تعلق می‌گیرد. برنده‌ی جوایز متعددی از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، حوزه هنری، جشنواره ادب و پایداری، جشنواره روستا، بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس، كانون پرورش فكری كودكان و نوجوانان، سمینار بررسی رمان ایران و جهان،انجمن نویسندگان كودك و نوجوان و كتاب سال مسجد جوادالائمه(علیه‌السلام)، جایزه جهانی كبرای آبی و خرس طلایی از كشور سوئیس، کتاب سال سوئیس در سال ۱۹۹۹ میلادی برای رمان کوه مرا صدا زد، جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی ایران در سال ۱۳۹۵ برای رمان لم یزرع و...


داستانک

داستانک‌های انتشار

داستانک عشق

داستانک استاد

داستانک شاگرد

داستانک مردم

ده تا بیست مطلب از مجلات دورهٔ خود

داستانک‌های دشمنی

داستانک‌های دوستی

داستانک‌های قهر

داستانک‌های آشتی‌ها

داستانک نگرفتن جوایز

داستانک حرفی که در حین گرفتن جایزه زده است

داستانک‌های مذهب و ارتباط با خدا

داستانک‌های عصبانیت، ترک مجلس، مهمانی‌ها، برنامه‌ها، استعفا و مشابه آن

داستانک نحوهٔ مرگ، بازتاب خبر مرگ در روزنامه‌ها و مجلات و نمونه‌هایی از آن

داستانک‌های دارایی

داستانک‌های زندگی شخصی

داستانک برخی خاله‌زنکی‌های شیرین (اشک‌ها و لبخندها)

داستانک شکایت‌هایی از دیگران کرده به محاکم و شکایت‌هایی که از او شده

داستانک‌های مشهور ممیزی

داستانک‌های مربوط به مصاحبه‌ها، سخنرانی‌ها و حضور رادیو یا تلویزیون یا فضای مجازی همراه ارايه نمونه‌هایی از آن برای بخش شنیداری و تصویری

عکس سنگ‌قبر و داستانکی از تشییع جنازه و جزيیات آن

داستان‌های دیگر

زندگی و تراث

کودکی و نوجوانی، جوانی، پیری

شخصیت و اندیشه

زمینهٔ فعالیت

یادمان و بزرگداشت‌ها

از نگاه دیگران (چند دیدگاه مثبت و منفی)

نظرات فرد دربارهٔ خودش و آثارش

تفسیر خود از آثارش

موضع‌گیری‌های او دربارهٔ دیگران

همراهی‌های سیاسی

مخالفت‌های سیاسی

نامه‌های سرگشاده

نام‌های دسته‌جمعی

بیانیه‌ها

جملهٔ موردعلاقه در کتاب‌هایش

جمله‌ای از ایشان

نحوهٔ پوشش

تکیه‌کلام‌ها

خلقیات

منزلی که در آن زندگی می‌کرد (باغ و ویلا)

گزارش جامعی از سفرها(نقشه همراه مکان‌هایی که به آن مسافرت کرده است)

برنامه‌های ادبی که در دیگر کشورها اجرا کرده است

ناشرانی که با او کار کرده‌اند

بنیان‌گذاری

تأثیرپذیری‌ها

استادان و شاگردان

بایرامی نویسندگی را با همراهی اساتیدی چون محمد رضا سرشار آغاز کرد. »[۳]

علت شهرت

فیلم ساخته شده براساس

حضور در فیلم‌های مستند دربارهٔ خود

اتفاقات بعد از انتشار آثار

نام جاهایی که به اسم این فرد است

کاریکاتورهایی که درباره‌اش کشیده‌اند

مجسمه و نگاره‌هایی که از او کشیده‌اند

ده تا بیست مطلب نقل‌شده از نمونه‌های فوق از مجلات آن دوره

برگه‌هایی از مصاحبه‌های فرد

آثار و منبع‌شناسی

سبک و لحن و ویژگی آثار

کارنامه و فهرست آثار

  • تفنگ، نشر دانش‌آموز، ۱۳۷۱
  • سایه ملخ، رمان نوجوان، انتشارات سوره مهر، ۱۳۷۷
  • گزیده، مجموعه داستان، کتاب نیستان، ۱۳۷۹
  • صدای بال نسیم، قصه‌های زندگی امام خمینی ره، موسسه نشر و تحقیقات ذکر، ۱۳۷۹
  • پیش رو، مجموعه داستان نوجوان، سوره مهر، ۱۳۸۱
  • گرگ صفر، گرگ سفر داستانی برای فیلم، انتشارات قدیانی، ۱۳۸۲
  • خون‌نوشت، معرفی رمان‌های برگزیده ایرانی، انتشارات همشهری، ۱۳۸۷

جوایز و افتخارات

منبع‌شناسی (منابعی که دربارهٔ آثار فرد نوشته شده است)

بررسی چند اثر

  • دشت شقایق‌ها

کتاب حاضر، دربر دارنده یادداشت‌هاى یک سرباز وظیفه ‏درباره ایام حضور وى در جبهه‌‏هاى جنگ از تاریخ ۶۶/۴/۲۴ تا۶۶/۱۲/۲۹ است. وى بعد از دوره آموزش سربازى، به منطقه جنگى فرستاده مى‏‌شود.در آن‏جا ابتدا براى آموزش تکمیلى به آموزشگاه نزاجا در نزدیکى ‏شهر شوش رفته و سپس به منطقه جنگى شرهانى فرستاده شده ودر قسمت مخابرات دسته دوم مشغول به خدمت مى‌‏شود. مدتى بعد به پشت جبهه، منطقه «بنه» منتقل شده، اما دوباره به منطقه جنگى ‏باز مى‌‏گردد. خاطرات وى نشان دهنده، زندگى روزمره رزمندگان و نحوه تقابل ‏آن‏ها با مشکلات و سختى‌‏هاى منطقه جنگى است. بخش عمده‏ خاطرات مربوط به حضور این رزمنده در مخابرات جبهه و چگونگى‏ برقرارى ارتباط بین سنگرهاى مختلف است. خاطراتى از روزهاى‏ دوره آموزشى تکمیلى، کندن کانال، انجام کارهاى هنرى در زمان‏ فراغت مثل ساختن لوستر و ماکت با سیم‏‌هاى کابل‌‏ها توسط سربازان، ارتباط با سنگرهاى دیگر، تعمیر خطوط تلفنى، شوخى وگفتگوهاى بین رزمندگان، خاطراتى از ایام مرخصى، حال و هواى ‏سربازان و ارتشی‌ها به هنگام انجام عملیات، برگزارى مراسم سال نو،وصف محیط زندگى سربازان و… از موارد مطرح شده در این کتاب‏ است.[۴]

  • به دنبال صدای او

مجموعه شامل ۶ داستان کوتاه برای نوجوانان با عناوین‏ «به دنبال صداى او»، «قربانى»، «عیدى‏مادربزرگ»، «وقتى کولى‏ها برگشتند»، «کلاغ‏ها» و «تفنگ» با مضامین اجتماعى و مذهبى است. داستان پسرکى به نام اسماعیل که طبق نظر پدر و مادر خود، هرسال در روز عاشورا پدرش بر سر او قمه مى‏‌زند، اما وقتى در سن‏ پانزده سالگى خودش باید این کار را انجام دهد دچار ترس و دلهره ‏مى‏شود. از طرفى معلم ده سعى مى‌‏کند پدر اسماعیل را متقاعد کند که این کار خلاف موازین شرع است و گوسفندى به آن‏ها مى‏‌دهد تابه جاى انجام این مراسم، قربانى کنند./ ماجراى وقوع زلزله در یکى‏ از روستاهاى اردبیل و پسرکى که به همراه پدرش براى یافتن مادربزرگ خود به آن روستا مى‏رود./ قصه پسرکى که چند تخم مرغ درانبار خانه‏ شان پیدا مى‏کند و تصمیم مى‏گیرد براى خریدن «خلوت»از کولى ‏هاى دوره گرد، آنها را بفروشد، اما وقتى مى‏‌فهمد تخم مرغ‌‏ها متعلق به خانواده دوستش است، از فروش آنها منصرف مى‏شود./از جمله مواردى است که محتواى داستان‌ها را دربر مى‌‏گیرد. [۵]

  • دره پلنگها

این کتاب، قصه زندگى دو پلنگ نر و ماده‏اى است که همراه‏با توله‏هایشان در ارتفاعات «کوه کور» در «ایلام» زندگى مى‏کند وقصه زندگى آنها بهانه‏اى براى پرداختن به حمله عراق به شهر ایلام‏در سال ۱۳۵۹ است. در روزهاى آغاز «جنگ ایران و عراق» و اواخر تابستان ۱۳۵۹، باحمله عراق به ایلام، پلنگ ماده همراه با خانواده‏اش از محل زندگى‏خود در کوه کور در اطراف ایلام فرار کرده و به «پیش کوه» مى‏رود. درحین فرار، پلنگ نر بر اثر آتش گرفتن درخت گردو، از بین رفته وپلنگ ماده و توله‏هایش به دره‏اى پناه مى‏برند. وقتى شب، پلنگ‏ماده براى تهیه غذاى توله‏هایش از لانه خارج مى‏شود، صداى‏گفتگوى چند انسان را مى‏شنود که در مورد جنگ صحبت مى‏کردند:«عراقى‏ها در «چوار» از «نى‏خضر» و «هلاله» و «انجیرک» گذشته وارتفاعات «میمک» را تصرف کرده‏اند. آنها حتى نام میمک را به«سیف سعد» تغییر داده‏اند، اما رزمندگان ایرانى حمله بزرگى که‏کارشناسایى آن آغاز شده، چند ماه دیگر انجام خواهند داد که هدف‏آن پس گرفتن میمک است. بزرگان ایل «خزل» و «شوهان» فرمان‏بسیج عمومى داده‏اند، تا مردم بومى براى این حمله آماده باشند» … در انتهاى داستان، وقتى پلنگ ماده لاشه گوسفندى را براى‏توله‏هاى خود مى‏برد، با گله گوسفندان روبه‏رو مى‏شود، تصمیم به‏شکار مى‏گیرد اما وقتى در پس گله، مردم روستاهاى اطراف ایلام رامى‏بیند که در حال کوچ هستند، مى‏فهمد این شکارى نیست که‏بتوان به آن نزدیک شد.[۶]

  • کوه مرا صدا زد

«کوه مرا صدا زد» ،کتابی داستانی نوشته‌ محمد‌رضا بایرامی است که با همت مرکز آفرینش های ادبی(واحد کودک ونوجوان)،تهیه و توسط انتشارات سوره مهر منتشرشده است . این‌کتاب از مجموعه کتابهای طلایی سوره مهر منتشر می شود که توانسته جوایز بسیاری را در داخل و خارج کشور به خود اختصاص دهد . از جمله این جوایز می توان به جایزه کانون پرورش فکری کودکان ونوجوانان،وزارت فرهنگ وارشاد اسلامی،مجله سوره نوجوان و … در داخل و جایزه‌ ‌خرس طلایی استان “برن” وکتاب سال “سوییس” (جایزه مار عینکی آبی) اشاره کرد . قابل ذکراست این کتاب توسط مترجم برجسته آلمانی ،خانم ” یوتا هیمل رایش” به زبان آلمانی ترجمه شده وترجمه او مورد توجه منتقدان ومطبوعات آلمانی زبان قرار گرفته وجایزه ای از محافل ادبی سوییس را نیز برای مترجم فراهم آورده است. درقسمتی از کتاب می‌خوانیم : « … باز هم توده‌ای‌از برف،پایین می‌غلتد‌وبه‌دیوار ی سرخ وسیاه پرتگاه می‌خورد ومثل آبی که از بلندی بریزد،از هم باز می شود وپاش پاش می شود و بعد،صدایی می‌آید وانگار چیزی می‌غرد ویا سنگی‌قل می‌خورد ومی‌بینیم که‌دیگر نزدیک است دیوانه بشوم. ـ عمو اسحق کجایی؟ … عمـ … م… و اسحااااق! کجایی؟ صدا درصدا می پیچید وتکرار می شود وبرمی گردد طرفم.انگارکوه است که دارد صدایم می کند… » داستان درباره نوجوانى به نام «جلال» است که در دهکده‏اى درکوههاى سبلان زندگى مى‏کند. جلال با اسب خود «قاشقا» به‏دهکده همسایه مى‏رود تا براى پدر بیمارش حکیم بیاورد. به توصیه‏حکیم، عمو اسحق پدر را براى معالجه به شهر مى‏برد. اما حکیم وپزشکان شهر نمى‏توانند پدر را نجات دهند و او مى‏میرد. جلال‏تصمیم مى‏گیرد بنا به توصیه پدر جاى خالى او را در خانواده پر کند. یکى از روزها، وقتى عمو اسحق براى گرفتن «کبک» به کوهستان‏مى‏رود، جلال که نتوانسته رضایت او را جلب کند، پنهانى به دنبالش‏روانه مى‏شود. در بین راه عمو متوجه حضور جلال شده و از سردلسوزى او را هم با خود همراه مى‏کند. آنها موفق مى‏شوند در کوهستان کبکى را شکار کنند. وقتى عمواسحق به دنبال کبک دیگرى مى‏رود، گرفتار بهمن مى‏شود. جلال‏عمو را نجات مى‏دهد و به دهکده بازمى‏گرداند. عمواسحق جریان رابراى مادر جلال تعریف مى‏کند، او باور مى‏کند که پسرش دیگرمى‏تواند کارهاى مردانه خانه را انجام دهد. گفتنی است این کتاب پس از انتشار اول خود در سال ۱۳۷۱ بارها تجدید چاپ شده و چاپ چهارم آن در۱۲۷ صفحه، به شمارگان ۳۳۰۰ نسخه وبا قیمت ۱۳۰۰ تومان در سال ۸۴ به کودکان ونوجوانان عزیز تقدیم شده است.[۷]

  • هفت روز آخر

کتاب «هفت روز آخر» روایتی است دست اول و ناب از این نویسنده که شرح حضور خود در هفت روز پایانی جنگ تحمیلی را روایت می‌کند. روایتی که بخش نخست از آن با رشادت جمعی از رزمندگان ایرانی و مقاومت آنها در مقابل تهاجم سراسری عراق در این مقطع از جنگ شروع می‌شود و در ادامه شرحی از نبرد تن به تن او و جمعی از همرزمانش در مقابل با مرگ آن هم نه با آتش و گلوله، که در مقابل تشنگی است. شرح پیاده‌روی‌های او و گروهی از رزمندگان در بیابان‌های جنوب غرب ایران و شرح چکونگی مواجهه با تهاجم سراسری عراق به ایران در روزهای پایانی هشت سال دفاع مقدس، از این گتاب گزارشی ناب و دست اول از مقطعی حساس از دفاع مقدس ساخته است که کمتر منبعی جز این اثر تا پیش و حتی پس از آن، از عهده بازگویی آن بر آمده است. این کتاب با وجود شیوه روایت‌گون و خاطره‌محور خود، بیانی بسیار قابل لمس و تصویری و توام با تعلیقی مثال‌زدنی دارد که صحنه‌های نفس‌گیر‌ و پرهیجان و در عین حال قابل تأملی را برای پژوهشگران، نویسندگان و حتی فرماندهان آن مقطع از دفاع مقدس به همراه دارد. در کنار این مسئله مقدمه بسیار خواندنی و صریح نویسنده درباره این کتاب و ماجرای نجات‌یافتنش از سوزانده شدن توسط نویسنده مانند سایر یادداشت‌هایش، این متن را بسیار متمایز از متون مشابه خود کرده است.[۸]

  • عقاب های تپه ۶۰

رمان «عقاب‌های تپه ۶۰» از این نویسنده به اعتبار همین منظر، داستانی است تلفیق یافته از حداقل دوگونه از این نوع داستان‌نویسی. داستان‌نویسی متعقد به بازگویی ایثارگرانه از جنگ و در عین حال صاحب تفکری که هرگز رشادت شکل گرفته در جنگ را عاملی برای تأیید آن نمی‌داند. داستان این رمان با محوریت تپه‌ای شکل می‌گیرد که کمی جلوتر از خط مقدم نبرد واقع شده و در تسخیر عراقی‌هاست. از سویی قهرمان و راوی داستان، احمد که رزمنده نوجوان و ایرانی است در سودای نبرد و مواجهه با این مانع نظامی است و از سوی دیگر عقاب‌های ساکن تپه که یکی از نمادهای برجسته ادبیات داستانی دفاع مقدس به شمار می‌روند و آمد و شد روزانه آنها به لانه‌ها و نیز بر فراز سنگرهای نیروهای ایرانی ذهن او را به خود جلب کرده است. داستان در چنین فضایی شرح مواجهه این نوجوان با جنگ و نبرد اوست. بایرامی نثری بسیار ساده و داستانی را برای بازگویی قصه خود در این کتاب انتخاب کرده است که این نثر به همراه تعلیق‌های داستانی به جا، به همراه کردن یک‌نفس مخاطب با کتاب کمک شایانی می‌کند.[۹]


  • سایه ملخ

رمان «سایه ملخ» در زمره یکی از موفق‌ترین تلاش‌های محمدرضا بایرامی برای خلق رمان نوجوان و در مختصات جنگ است. او برای خلق این اثر به مانند بسیاری از آثار داستانی خود به روستا می‌رود؛ به جایی که مختصات زیستی آن را به خوبی می‌شناسد و قهرمانش را نوجوانی چوپان انتخاب می‌کند که به خاطر کم‌سو شدن چشم‌های پدر خود به تنهایی به مراقبت از گوسفندان مشغول است. داستان در ادامه با تمثیل هجوم ملخ‌ها به محصولات زراعی روستا ادامه و پس از آن ماجرای مفقود شدن گوسفندان روستاییان و کشف دزدیده شدن آنها توسط نیروهای عراقی آماده شده در مرزهای دو کشور برای حمله به ایران به اوج می‌رسد و درست در همینجاست که قهرمان نوجوان او و داستانش به ناگاه رشد کرده و خود را در صحنه‌ای تازه و نادیده از زندگی می‌بییند. بایرامی در «سایه ملخ» تلاش بسیاری کرده است تا هم به مختصات بومی و روستایی‌نویسی در ادبیات داستانی ایران وفادار باشد و اسلوبی تازه و دست اول برای آن ترسیم کند و هم با افزودن نگاه خود به جنگ در این کتاب، نخستین جوانه‌های شکل‌گیری نویسنده‌ای که صاحب اندیشه و دیدگاه قابل تامل در مواجهه با چنین پدیده‌هایی است را به نمایش بکشد. جدای از این مسئله شخصیت پردازی‌های استادانه این کتاب را می‌توان یکی از موفق‌ترین نمونه‌های این مهم در تاریخ ادبیات داستانی جنگ در ایران برشمرد.[۱۰]


  • دشت شقایق ها

کتاب «دشت شقایق‌ها» از این نویسنده که به تازگی و برای نخستین بار از سوی کتاب نیستان تجدید چاپ شده است گزارشی است دست اول از روزهای حضور این نویسنده در سال ۱۳۶۵ در جبهه‌های جنوب کشور. بایرامی با اینکه در مقدمه این کتاب از این سخن می‌گوید که از سال‌های نوجوانی و جوانی و حتی پیش از حضور در جبهه، عادت به نگارش یادداشت‌های روزانه با موضوعات مختلف داشته است؛ اما در این متن که به عنوان سندی از روزهای گرم تابستان ۶۵ در منطقه رزمی جنوب کشور می‌توان از آن یاد کرد، شاعرانگی جوانی که علاقه ‌به خواندن و نوشتن در او موج می‌زند را می‌توان ردیابی کرد. نثر او هنوز خشم و خراش سال‌های پایانی جنگ را ندارد و لوح خاطره و ذهنش آکنده از تصویرهای زشت و سیاه بر جای مانده از جنگ نیست. روایت‌های خاطره‌گون این کتاب گاه بسیار کوتاه و گاه در اندازه چند صفحه است و روزنگاری‌های یک سرباز را در کنار حس و حالی که محیط رزم به او منتقل کرده است را بازگو می‌کند. با این همه آنچه این گزارش را خواندنی و دست اول می‌کند روایت شدن آن از زبان رزمنده‌ای است که خود در صحنه نبرد حضور دارد و آنچه می‌بیند در همان زمان رخداد و نه سال‌ها پس از آن، مایه نگارش متن این کتاب می‌شود. این اثر به همین خاطر یکی از مهم‌ترین رزم‌نوشته‌های سال‌های پس از انقلاب اسلامی به شمار می‌رود که جزئیاتی از صحنه نبرد را با زیبایی هرچه تمام‌تر برای مخاطب خود بازگو می‌کند.[۱۱]


  • باد و کاه

باد و کاه» داستانی است روستایی و این مساله از دل‌مشغولی‌های همیشگی بایرامی است. در بسیاری از آثار او می توان ردی از آذربایجان و روستا گرفت و این رمان نیز از آن مستثنی نیست. راوی آن نیز یک نوجوان است که بایرامی دست پری در نوشتن از زاویه دید چنین شخصیتی دارد. او در «باد و کاه» اما به تلفیقی تازه دست زده است. راوی نوجوان و فضای روستایی در کنار داستانی از حوادث پیش از پیروزی انقلاب. در کنار این مساله توصیف‌های او از پاییز روستا و فصل خرمن و نیز به کار بردن ظریف اصطلاحات و عبارت‌های محلی آذری که در کار درو و خرمن به کار برده می‌شود از رمان او یک اثر بلند فولکلور و در عین حال یک تریلر داستانی با حل و هوای انقلاب اسلامی خلق کرده است. اثری که مخاطب آن هم می‌تواند نوجوان ایرانی خواهان متن داستانی جذاب باشد، هم علاقه‌مندان پیگیر به داستان‌هایی که کشف و نگاه تازه‌ای به انقلاب اسلامی دارند و هم علاقه‌مندان به داستان فولکلور. «باد و کاه» از جمله معدود آثاری است که این روزها در ادبیات ایران در قالب مرکز گریز و خارج از پایتخت و با محوریت یک روستا نوشته می‌شود؛ روستایی که رفته رفته هویت خود را در ساختار اجتماعی و شهری ایران از دست داده است. از سوی دیگر بایرامی پس از مدت‌ها قلم زدن در حال و هوای جنگ و از این منظر نیز این اتفاق یک طبع‌آزمایی تازه به شمار می‌رود. با این تقدیر نویسنده برگزیده جایزه ادبی جلال آل احمد، جایزه ادبی شهید غنی‌پور و دارنده نشان کبرای آبی سوئیس، با رمان «باد و کاه»، مخاطب خود را به ساحت‌های تازه‌ای از ادبیات داستانی از زاویه نگاه خود دعوت کرده است که بدون شک تجربه جذابی خواهد بود.[۱۲]


  • وزمین آرام شد

و زمین آرام شد» داستان زندگی و ماجراجویی دو نوجوان در منطقه سبلان است. دو نوجوان که به دنبال کشف نادیده‌هایی از طبیعت زیستی خود در یک روز سرد زمستانی به قصد دیدن آبشاری یخ‌زده از روستا خارج می‌شوند و درست در همین لحظات نبودنشان است که زلزله، تمامی روستا را با خاک یکسان می‌کند و حالا این دو نوجوان در مسیر برگشت، خود را مأمور محافظت از روستا در برابر هجوم طبیعت می‌بینند. سرما، گرگ‌ها و ترس به آنها هجوم می‌آورند و حالا آنها هستند که باید به ناگاه بزرگ شده و در مقابل تجربه‌ تازه پیش رویشان تاب بیاورند. فیلم‌نامه «…و زمین آرام شد» از چند منظر اثری قابل توجه به شمار می‌رود. از سویی این اثر را می‌توان نمونه‌ای موفق در ایجاد پیوند میان ادبیات داستانی معاصر ایران و سینما به شمار آورد. سینمایی که سال‌های متمادی است طبیعت و زیست بوم ایرانی در آن جای نداشته و به آن رنگ و بویی نداده است. «…و زمین آرام شد» نویدی است از اتفاقی تازه که ادامه دادن آن می‌تواند فصلی تازه به جلوه‌های بصری سینمای ایران بیافزاید. نکته دیگر درباره این اثر زبان روایی آن است که بسیار ساده و صمیمی و نزدیک به گویش مردمان سبلان است. رعایت گویش‌ها، ظرافت‌های زیستی، ترسیم کلامی زیست بوم زندگی روستایی و توصیفی بسیار زیبا و رشک‌برانگیز از طبیعت سبلان را نیز باید در موفقیت و جذابیت این اثر مؤثر دانست. در کنار این مسئله از منظر ظرائف نگارش فیلم‌نامه در سبک روستایی نیز باید این اثر را یکی از جان‌دارترین آثار تألیفی در این سال‌ها دانست که در ساده‌ترین شکل، از همان ابتدا تکلیف خود را با قصه، روایت، تم داستانی، تعلیق، کشش، گره ‌های داستان، شخصیت‌پردازی و تلفیق طبیعت بی‌جان با شخصیت‌های جاندار در روایت را روشن کرده است.[۱۳]


  • لم یزرع

برگزیده جایزه کتاب سال برگزیده جایزه ادبی جلال آل احمد برگزیده جایزه شهید حبیب غنی پور در چهارمین دهه از انقلاب اسلامی و دومین دهه از پایان دفاع مقدس، عرصه ادبیات داستانی دفاع مقدس در کشور متوجه یک رهیافت تازه شده است که بر مبنای آن بسیاری از نویسندگان فعال در این عرصه سعی در ترسیم چهره غیر انسانی و کریه جنگی دارند که به ایران تحمیل شده و برای این منظور تصمیم گرفته‌اند تا برای عنوان انتخاب راوی، به سراغ غیر ایرانی‌ها بروند. به عبارت دیگر در این رهیافت تازه، سیاهی جنگ از زاویه نگاه افرادی به تصویر کشیده می‌شوند که خود آغاز کننده این رویداد بوده‌اند. رمان «لم‌یزرع» نوشته محمدرضا بایرامی با چنین رویکردی نوشته شده است و سعی کرده به نوعی مظلومیت شیعیان عراقی در طول هشت سال دفاع مقدس را نیز به تصویر بکشد. شیعیانی که اگر در جنگ حضور داشتند ناچار از فشار حزب بعث بوده و اگر حضور نداشته‌اند نیز زندگی و عرصه چنان بر آنها تنگ می‌شده که توان فکری و جسمی برای زندگی باقی نمی‌مانده است «لم‌یزرع» با چنین تمی به سراغ ماجرای کشتار شیعیان منطقه دجیل در عراق رفته است. شیعیانی که به خاطر سوءقصد و ترور ناکام صدام در روستایشان و نه توسط خودشان حتی، حزب بعث تمامی خانه و کاشانه و زمین‌های کشاورزی‌شان را نابود می‌کند. داستان این رمان با هوشمندی نویسنده و برای دور شدن از لختی و کرختی فضا از چند زاویه دید بهره می‌برد. راوی اصلی رمان سربازی جوان با نام سعدون است که از شیعیان دجیل است و دلباخته احلی دختری از اهل سنت این منطقه است و سنت‌های قبیله‌ای اجازه وصلت به آنها نمی‌دهد. سعدون در بن بست این رویداد تصمیم می‌گیرد داوطلبانه عازم جبهه شود و این آغاز فرجامی عجیب برای اوست، فرجامی که برخلاف تصورش نه در جبهه که در زادگاهش که از آن فراری شده رقم می‌خور محمدرضا بایرامی که از نویسندگان پرکار در عرصه ادبیات دفاع مقدس به شمار می‌رود در این رمان استیصال انسان در مقابله با پدیده جنگ را به زیبایی به تصویرکشیده است. او انسان‌هایی را به تصویر می‌کشد که از سویی در مواجهه با جنگ وجه انسانی زندگی خود را به کلی از دست داده‌اند و از سوی دیگر انسان‌هایی را تصویر می‌کند که جنگ اجازه چشیدن طعم شیرین زندگی را از آنها گرفته و به استیصال کشاندتشان. بایرامی با تکنیکی که پیش از این در آثار سینمایی می‌شد از آن سراغ گرفت، روایت‌های داستانی موازی با خط اصلی داستان را با فلاش بک‌هایی داستانی و با تغییر موقعیت و فضای روایت و زاویه دید و راوی صورت داده است. به عبارت دیگر او به جای انتخاب دیالوگ صرف و روایت از زبان قهرمان داستان، داستانی حاشیه‌ای را در فضای دیگر روایت می کند و این اتفاق ساده در تعادل و شناور بودن فضای داستانی و دور شدن از یکنواختی آن بسیار مؤثر است. شاید بتوان درخشان‌ترین بخش این رمان را پایان‌بندی و فصول پایانی آن دانست که تکلیف قهرمان داستان را به نوعی مشخص می‌کند و فرجام پایانی زندگی او را درست در زمانی که احساس می‌کند به آرامش نزدیک شده است مشخص می‌سازد؛ زیبایی روایت این بخش و تصویرسازی‌های زیبای آن را باید شگفت‌ترین بخش این رمان به شمار آورد. رمان «لم‌یزرع» شاید نه برترین که آغازی درخشان است بر فصل تازه‌ای از خلق ادبیات داستانی دفاع مقدس که سعی دارد رویکردی تازه بر این گونه از داستان‌نویسی رقم بزند.[۱۴]


  • سه‌گانه‌ای برای یگانه

سه داستان… سه نگاه… سه زندگی… سه شهید… همه برای او. «سه گانه ای برای یگانه» ۳ داستان با عنوان های «خون نوشت»، «عبور از دژ» و «مسافر آخرین روز» دارد. «خون نوشت» داستان آزاده ای به نام «حسن حمیدی» است که در دوران جنگ تحمیلی عراق علیه ایران گزارشگر بوده و پس از بازگشت به ایران دنبال یافتن دلیل شهادت دوستش می گردد. داستان «عبور از دژ» از صفحه ۱۴۷ کتاب آغاز می شود و بلندترین داستان آن است. شهید «علی محمدی پور» قهرمان داستان و از مبارزان انقلابی است. سرگذشت او تا هنگام شهادت در دفاع مقدس در این داستان دنبال شده است. «مسافر آخرین روز» نیز داستانی از زندگی سرتیپ «ابوالحسن خرم رودی» است که در آخرین سال خدمت و در آخرین روز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران به شهادت می رسد برخورد نزدیک برخورد نزدیک دربرگیرنده همه آثار داستانی این نویسنده در عرصه داستان کوتاه است. بایرامی این مجموعه را که برخی کارهای قدیمی و تاکنون منتشرنشده‌اش نیز در آن درج شده‌اند، کارنامه داستانیاش میداند. داستان‌های کوتاه این کتاب در دو مجموعه کتاب اول و کتاب دوم نامگذاری شده‌اند. در بخش کتاب اول داستان‌هایی با نام‌های «برخورد نزدیک»، «به دنبال صدای او»، «رعد یک بار غرید!»، «بابارحیم»، «برف»، و «دل‌شوره»، و چند داستان دیگر منتشر شده است. «سپیدار بلند مدرسه ما»، «عیدی مادربزرگ»، «صدای جنگ»، «همراهان»، «کلاغ‌های عصر»، «فلوت»، «تعقیب»، و «آواز گم شده» نیز داستان‌هاییاند که در بخش «کتاب دوم» آمده‌اند. در بخشی از داستان «در واپسین دم روز» این‌گونه میخوانیم: «صدای زنانی چشمه،‌ که نوبت را رعایت نمیکردند، ‌ده را برداشته بود. ننه بلقیس به خودش گفت: به من چه که مال کی یه! برم زودتر سر نوبتم، والا میافتم به شب کارم زار میشه» داستان «قربانی» این کتاب نیز این‌گونه آغاز شده است: «باران میبارید. اسماعیل خواب ندیده بود. این کوبش مدام، یک نواخت، ملایم و نوازشگر، نه میتوانست از آن طبلی باشد، نه از آن جمعیت عزادار، جلوی مسجد. قلبش کمی آرام گرفت. پس میشد لحاف را پایین‌تر کشید و چشم را باز کرد. تندری قاب پنچره را روشن کرد. آپارتمان شب را باریده بود…»[۱۵]


  • آتش به اختیار

عده ای سرباز، بعد از یک عملیات سنگین راه خود را گم کرده‌اند و در پی نجات خود و پیدا کردن راه هستند، اما هرگز راهی پیدا نمی‌شود. تشنگی یکی یکی آنها را از پا می‌اندازد و خط محاصره دشمن ـ‌عراق‌ـ آنها را تهدید می‌کند. داستان از ذهن سربازی روایت می‌شود که نویسنده‌ای است ناکام و یک وقتی خیلی دوست داشته است که خاطرات با شکوه و قدیمی اجدادش را بنویسد، شکوهی که دیگر هیچ نشانی در آن باقی نمانده است. در هم‌آمیختگی گذشته و حال و عدم رعایت زمان خطی و نگاه کاملاً متفاوت به پدیده‌ای به نام جنگ تحمیلی، از ویژگی‌های این اثر است.[۱۶]


  • هم سفران

داستان در مورد زنبور دار تنهایی است که در زمانه فرصت‌طلبی‌ها و بدی‌ها، پای اصول خود ایستاده است و تن به سلیقه زمانه نمی‌دهد و همرنگ جماعت نمی‌شود و برای همین نامرادی‌ها می‌بیند و سختی‌ها می‌کشد. محل وقوع داستان، کوهپایه‌های سبلان و گردنه معروف حیران است. سلطان و پسرش جلال، برای استفاده از شهد گلها، تن به کوچ داده‌اند در حالی که حریف آنها، دست از آزار و اذیت برنداشته و همچون گرگی که در روستا، به گله‌ای زده و همه آنها را از بین برده بوده است، در پی نابودی آنهاست.[۱۷]


ناشرینی که با او کار کرده‌اند

تعداد چاپ‌ها و تجدیدچاپ‌های کتاب‌ها

نوا، نما، نگاه

خواندنی و شنیداری و تصویری و قطعاتی از کارهای وی (بدون محدودیت و براساس جذابیت نمونه‌های شنیداری و تصویری انتخاب شود)

پانویس

  1. محمدرضا بایرامی، ماهنامه ادبیات وداستان، ۴۱.
  2. میرعابدینی، فرهنگ داستان‌نویسان ایران، ۵۳.
  3. ««درباره بی‌حاصلی و دیگر هیچ» درباره= «محمدرضا بایرامی»». کیهان، ۲۰خرداد۱۳۹۶. 
  4. ««آثار محمدرضا بایرامی» درباره=». آکادمی داستان نیستان. 
  5. ««آثار محمدرضا بایرامی» درباره=». آکادمی داستان نیستان. 
  6. ««آثار محمدرضا بایرامی» درباره=». آکادمی داستان نیستان. 
  7. ««آثار محمدرضا بایرامی» درباره=». آکادمی داستان نیستان. 
  8. ««آثار محمدرضا بایرامی»». انتشارات نیستان. 
  9. ««آثار محمدرضا بایرامی»». انتشارات نیستان. 
  10. ««آثار محمدرضا بایرامی»». انتشارات نیستان. 
  11. ««آثار محمدرضا بایرامی»». انتشارات نیستان. 
  12. ««آثار محمدرضا بایرامی»». انتشارات نیستان. 
  13. ««آثار محمدرضا بایرامی»». انتشارات نیستان. 
  14. ««آثار محمدرضا بایرامی»». انتشارات نیستان. 
  15. ««آثار محمدرضا بایرامی»». انتشارات نیستان. 
  16. ««آثار محمدرضا بایرامی»». انتشارات نیستان. 
  17. ««آثار محمدرضا بایرامی»». انتشارات نیستان. 

منابع

  1. «گفت‌وگو با محمدرضا بایرامی». ماهنامه ادبیات و داستان، ش. ۴ (۱۳۹۱). 
  1. میرعابدینی، حسن (۱۳۸۶). فرهنگ داستان‌نویسان ایران. نشر چشمه.

پیوند به بیرون

  1. «محمدرضا بایرامی». ویکی‌پدیا. 
  1. ««درباره بی‌حاصلی و دیگر هیچ» درباره «محمدرضا بایرامی»». کیهان، ۲۰خرداد۱۳۹۶. 
  1. ««آثار محمدرضا بایرامی»». آکادمی داستان نیستان. 
  1. ««آثار محمدرضا بایرامی»». انتشارات نیستان.