ه‍.ا.سایه

از ویکی‌ادبیات
پرش به ناوبری پرش به جستجو
هوشنگ ابتهاج

آدمی که از پشت کوه آمده.[۱]خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
نام اصلی امیرهوشنگ ابتهاج سمیعی گیلانیخطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
زمینهٔ کاری سرایش و تصحیح و پژوهش
زادروز ۶اسفند۱۳۰۶[۲][۳]
رشت
پدر و مادر میرزا آقاخان ابتهاج و فاطمه رفعت
محل زندگی رشت، تهران و کلنِ آلمان
پیشه شاعر و مصحح و پژوهشگر
کتاب‌ها نخستین نغمه‌ها، سیاه‌مشق(۱، ۲، ۳، ۴ و شعر نو)، شبگیر، چند برگ از یلدا، تا صبح شب یلدا و...
تخلص ه‍.ا.سایه و سایه
همسر(ها) آلما مایکیال (۱۳۳۷ تاکنون)
فرزندان یلدا، کیوان، آسیا و کاوه
اثرپذیرفته از شهریار و نیما یوشیج
امضا
سایه و خاطرات رادیو
۱۰مهر، سالگرد ازدواج
تورق گذشته برای ثبتش
لحظه‌های ناب خواندن اثر
سایه و لطفی در حیاط رادیو
کاروان شعر و موسیقی
نشود فاشِ کسی
آنچه میان من و توست
سایه و شهریار جداشدنی نبودند


امیرهوشنگ ابتهاج معروف به هوشنگ ابتهاج، ملقب به سایه و متخلص به ه‍.ا.سایه غزل‌سرا، مصحح دیوان حافظ و موسیقی‌پژوه است که آثارش نشان از ارادت هم‌زمان به شعر نیما یوشیج و غزل شهریار دارد.

* * * * *

سایه شعر را از نوجوانی آغاز کرد و پس از گام‌های آغازین خود، به تجربه‌های فریدون تَوَلَلی و نیما گروید و البته هرگز از سرودن غزل غافل نشد. درواقع تلاش‌هایش در مسیر اعتلابخشی به غزل فارسی است و لذا در شعر نو از پیشگامان سرشناس و در غزل‌سرایی از گزیده‌گویان و پاکیزه‌سخنان عصر خویش است، به‌گونه‌ای که سِحر کلامش همواره مخاطبان را به‌سمت خود می‌رباید.[۴]
ابتهاج همچنین مدتی به‌عنوان مدیرکل شرکت دولتی سیمان تهران مشغول به‌کار شد.[۵] این موضوع قطعاً برمی‌گردد به فعالیت‌های اجرایی عموهای ناتنی‌اش، سه برادری که در سال‌های دههٔ سی و چهل خورشیدی، زمام برخی از امور مهم جامعهٔ درحال‌گذار ایران را به‌دست داشتند. ابوالحسن ابتهاج (رئیس سازمان برنامه‌وبودجه)، غلامحسین ابتهاج (شهردار تهران) و احمدعلی ابتهاج (مدیر کارخانه سیمان).
وی شش سال نخست دههٔ پنجاه را نیز در رادیو گذراند. پس از کناره‌گیری داوود پیرنیا سرپرست برنامه گل‌ها بود و برنامهٔ موسیقایی گلچین هفته را پایه گذاشت.[۵] وی در دههٔ هفتاد به امریکا و اروپا سفر کرد و به شعرخوانی و سخنرانی دربارهٔ دیوان حافظ در شهرهای برکلی، لوس‌آنجلس، دالاس، نیویورک، فیلادلفیا، سان‌دیه‌گو و سیاتل پرداخت.[۵]


داستانک

شیطنت دوران کودکی

امیرهوشنگ، تک پسر آقاخان و فاطمه خانم، از کودکیش چنین یاد می‌کند:

بعد از من، سه ختر به‌دنیا آمدند و یک پسر هم قبل از من بود که نیامده رفت. خیلی عزیزکرده و خودسر و لوس و از خودراضی بار آمدم! خیلی اذیت‌کننده بودم و آزارگر. یک بچهٔ کم‌سال‌تر از خودم را با طناب می‌بستم و از درخت آویزان می‌کردم.[۶]

مدرسه‌ پشت مدرسه عوض می‌کردم!

کلاس اول و دوم ابتدایی را در مدرسهٔ عنصری، سوم تا پایان هفتم را در مدرسهٔ قاآنی، کلاس هشتم را در مدرسهٔ لقمان و چهارم و پنجم متوسطه را در مدرسهٔ شاپور رشت می‌گذراند تا بالاخره ابتدایی و متوسطه تمام شود و سرانجام نیز دورهٔ متوسطه را به‌پایان نرسانده، رهسپار تهران می‌شود؛ اما آنجا نیز در مدرسهٔ تمدن دو سال کلاس پنجم متوسطه را رد می‌شود و بعد هم دیگر هرگز مدرسه نمی‌رود و درس خواندن را رها می‌کند.[۷]

از آشپزی تا موسیقی

گرچه در درس و مدرسه کوشا نبوده، شیفتهٔ مهارت‌آموزی شد و در کنار نقاشی و مجسه‌سازی، دیگر هنرها نیز هرکدام در دوره‌ای علاقه‌اش را جلب کرد:

«در همان هشت تا ده‌سالگی برای غذاپختن حرص می‌زدم. یک بار هم سه ماه تابسان مرا فرستادند پیش یک خانم خیاط. شاید چون در خانه شلوغ می‌کردم. گلدوزی و دِسْمِه‌دوزی هم از او یاد گرفتم. مدت کوتاهی هم پیش «موسیو یرواندی» پدر «جرج مارتیرسیان» نوازندهٔ ارکسر سمفونی تهران، مشق ویلون کردم.»[۸]

کُشتی و وزنه‌برداری تفریحی، بیلیارد حرفه‌ای

داستانک‌های انتشار

عشق و دو بار حضور عمیقش

برای معشوقه‌اش گالیا

امیرهوشنگ جوان، دلباخته دختری ارمنی به نام گالیا ساکن رشت بود و این عشقِ دوران جوانی دست‌مایه‌ای شد برای سرودن اشعار عاشقانه‌ٔ آن ایام. بعدها نیز که ایران غرق خون‌ریزی و جنگ و بحران شد، شعری با اشاره به همان روابط عاشقانه‌اش با گالیا سرود.[۵]

عاشقانه‌های آلما

نمی‌گم دوستت دارم

یکی از گلایه‌های همیشگی آلما اینه که من تاحالا نگفتم: «دوستت دارم.» برای اینکه گفتن این جمله برام بوی حقه‌بازی می‌ده... به من می‌گفت: «بمیر»، می‌مُردم؛ یعنی فراتر از دوست‌داشتن... حالا چه اهمیتی داره که به زبون بیارم. موضوع غرور و تفرعن نیست به‌خدا... من طوری نشون می‌دم که اصلاً هیچم. اصلاً چه نیازی داره که آدم این جملات توخالی مضحک رو بگه.[۱۱]


زندان و آلما و غزل
ٰ
بود که بار دگر بشنوم صدای تو را؟ببینم آن رخ زیبای دلگشای تو را؟!
مباد روزی چشم من ای چراغ امیدکه خالی از تو ببینم شبی سرای تو را
دل گرفتهٔ من کی چو غنچه باز شودمگر صبا برساند به من هوای تو را
چنان تو در دل من جا گرفته‌‌ای ای جانکه هیچ‌کس نتواند گرفت جای تو را
به پایداری آن عشق سربلند قسمکه سایه‌ٔ تو به‌سر می‌برد وفای تو را

سایه شدم چرا؟!

سایه در استدلال نام شاعری‌اش می‌گوید:

«حروف و کلمات برای من رنگ دارند: «ر» خاکستری، «گ» نارنجی و «ج» سیاه است. یا کلمات برایم سرد و گرم‌اند: سایه کلمه‌ای «سرد» است. گلابی کلمه‌ای «گرم» است. به‌گمانِ من در کلمهٔ سایه یه مقدار آرامش و خجالتی‌بودن و فروتنی و بی‌آزاربودن هست؛ این‌ها برای من جالب بود و با طبیعت من می‌ساخت.[۱۲]
خود کلمهٔ سایه از نظر حروف الفبا حروف نرم بدون‌ادعایی است. در آن یک نوع افسوس وجود دارد و ذات معنای این کلمه، نوعی افتادگی است درمقابل خشونت و حتی می‌شود گفت وقاحت.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه


داستانک استاد

داستانک شاگرد

داستانک مردم

ده تا بیست مطلب از مجلات دورهٔ خود

داستانک‌های دشمنی

داستانک‌های دوستی

کسرایی ناجی چای‌خوردن

چایی می‌خوردیم، پنج زار. پول چایی رو نداشتیم. کسرایی رو می‌نشوندیم توی کافه و می‌رفتیم توی خیابون. داد می‌زدیم: کمیتهٔ نجاتِ شاعر مردم سیاوش کسرایی! کمیتهٔ نجاتِ کسرایی! می‌گفتن: چی شده؟ کسرایی رو گرفتن؟ می‌گفتیم: نه! پول چایی رو ندادیم اون رو گرو گذاشتیم. دو تومن جمع می‌شد. هم کسرایی نجات پیدا می‌کرد و هم دو تا چایی دیگه می‌خوردیم. هرچی پول داشتیم خرج می‌کردیم. فردا هم خدا بزرگه![۱۳]

نیمای ظریف با صدایی شاهکار

روزی با سیاوش و کیوان نیما را از اداره برداشتیم و بردیم به ساختمان شش‌هفت طبقهٔ سیمانی خاکستری‌رنگ نزدیکی مخبرالدوله، آن زمان آسمان‌خراش تهران بود. کنارش دکه‌ای بود. نیما چیزی نوشید و نطق و خطابه‌ای ایراد کرد. از فیزیک گفت و فلسفه. تازه شعر مرغ آمین را گفته بود، شروع کرد به خواندن. گویی انبوهی زن و مرد ایستاده‌اند و دارد آن را می‌خواند. آمین! آمین!
خیلی لاغر و استخوانی و کوتاه بود. جثهٔ کوچکی داشت. صدایی که موقع خواندن این شعر از او می‌شنیدیم، گویی جمعیت کثیری دارند او را همراهی می‌کنند. آن روز اگر ضبط صوتی بود و می‌شد ضبط کرد، واقعاً شاهکاری بود![۱۴]


داستانک‌های قهر

داستانک‌های آشتی‌ها

داستانک نگرفتن جوایز

داستانک حرفی که حین گرفتن جایزه زده است

داستانک‌های مذهب و ارتباط با خدا

از درخشش شش‌ساله تا استعفای ابدی

ابتهاج که از سال ۱۳۵۰تا۱۳۵۶ در رادیوی ایران مشغول شد و پس از کناره‌گیری داوود پیرنیا سرپرست برنامه گل‌ها و پایه‌گذار برنامه موسیقایی گلچین هفته بود، بعد از حادثه میدان ژاله در ۱۷شهریور۱۳۵۷، به نشانهٔ اعتراض به وضع موجود، همراه‌با محمدرضا لطفی و محمدرضا شجریان و حسین علی‌زاده، از رادیو استعفا داد.

داستانک نحوهٔ مرگ، بازتاب خبر مرگ در روزنامه‌ها و مجلات و نمونه‌هایی از آن

داستانک‌های دارایی

جمعاً ده دقیقه گیلکی حرف نزدم

سایه گیلکی معترف است که گیلکی حرف نزده است به دو دلیل، از یک‌سو:خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

نسبت‌های مادری زادگاه نسبت‌های پدری
زادگاه
مادربزرگِ مادر
شیرازی
مادربزرگِ پدر
مازندرانی
مادرِ مادر
اصفهانی
مادرِ پدر و پدرِ پدر تهرانی و تفرشی
مادر
رشتی
پدر
رشتی

و از دیگر سوی:

پدر و مادرم با من و خواهرانم فارسی حرف می‌زدند. گرچه بچه‌های شهرستانی باهم به‌زبان محلی صحبت می‌کنند؛ همه با من فارسی حرف می‌زدند.[۱۵]

پدرسوخته

پدر و مادرش همواره باهم همدل و نیک‌رفتار بودند:

مجموعاً در خانه فضای خوبی داشتیم. من هیچ‌وقت نشنیدم پدر و مادرم باهم دعوا کنند یا حتی با صدای بلند باهم حرف بزنند. در خانهٔ ما از هیچ‌کس فحش شنیده نمی‌شد. حرف خیلی بدی که از دهان بچه‌ها درمی‌آمد، پدرسوخته بود.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

شعر و افیون

وقتی دامنهٔ صحبت میلاد عظیمی با سایه به رابطهٔ شعر و افیون می‌کشد، از سایه می‌پرسد که آیا تا این ثانیه از عمر، به سراغ افیون رفته است؟ پاسخ سایه، اما روشن است:
«پیش اومده که با نادرپور و اخوان و تقی مدرسی به تریاک‌خانه‌ها هم رفتم؛ ولی لب نزدم. خب من رفیق حجره و گرمابه و گلستان بچه‌ها بودم. هر جا می‌رفتن باهاشون می‌رفتم.»[۱۶]

مهاجرت برای شیپور زدن!

سایه و آواز و صدای...

هم‌شاگردی‌اش در مدرسه تمدن نقل می‌کند که:

«هوشنگ به‌محض بیرون‌آمدن از دبیرستان، نفس عمیقی می‌کشید و شروع به خواندن می‌کرد و خلیل‌زاده یادش به‌خیر، قسمش می‌داد که بس کند! ناگفته نماند که گرچه خداوند در زمینهٔ ذوق ادبی و شناخت موسیقی و هنر دربارهٔ هوشنگ دست‌ودلباز بود؛ ولی درزمینهٔ صدا چندان لطفی به او نشان نداده بود.»خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
این در حالی است که سایه به‌گفتهٔ خودش، در اوقات فراغت به‌زمزمه آواز هم می‌خوانده. حتی یک بار آوازی در ماهور خوانده و ضبط کرده؛ هرچند بعد پشیمان شده و همه را پاک کرده است!خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

می‌ترسم بعد از مرگ هم شعر بگویم

من دوسه ساعت بیشتر نمی‌خوابم. صبح خیلی زود بیدار می‌شوم. خودم چای درست می‌کنم. صبحانه یک لیوان چای می‌خورم با کمی نان خشک تا ظهر. روزها می‌نشینم گاهی تلویزیون تماشا می‌کنم و می‌بینم که دنیا روزبه‌روز دیوانه‌تر می‌شود. بعد ناهار می‌خورم و دوباره دیوانگی دنیا را تماشا می‌کنم. برایم جالب است که بدانم آخر این دیوانگی دنیا تا به کجا خواهد کشید. بعد شب هم می‌روم و کمی می‌خوابم. همین! هیچ کار مهمی نمی‌کنم.
شعر هم که ویروسی است که از تن آدم نمی‌رود. ترسم این است که در آن دنیا هم دچار شعرگفتن شوم. شعرگفتن ایران و آلمان و ژاپن ندارد. گاهی چیزهایی به کله شما می‌آید و شما یاد گرفته‌اید که آنچه حس می‌کنید، بگویید؛ گاهی کمتر و گاهی بیشتر.[۵]

سایه در نیمهٔ دوم دههٔ۱۳۲۰

انتساب دو مطلب جعلی به سایه

بااینکه کذب‌بودن هر دو مطلب برایم مسجل بود؛ اما از خود سایه پرسیدم و او نیز هر دو را تکذیب کرد:[۱۷]

  • پهنِ تر کف قبر مسلمان مستحب است!
به‌نقل از شفیعی کدکنی گفته‌اند که ابتهاج تعریف می‌کند در مراسم کفن‌ودفن کسی دیدم که شخصی یک وجب سرگین و فضولات تَر گوسفند، کف قبر می‌ریزد. از او پرسدیم این چه رسمی است که شما دارید؟! پاسخ داد در رساله نوشته که این کار مستحب است. چون برایم تعجب‌آور بود، به‌سرعت و البته به‌زحمت رساله‌ای یافتم و خواستم تا صفحهٔ مربوط به آن مطلب را نشان دهد. او نیز بخش آیین کفن‌ودفن میت را آورد و گفت بفرما. دیدم، نوشته: «کفِ قبر مسلمان، مستحب است یک وجب پهنِ تر باشد.»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
  • سرودهٔ «مرگ بر آمریکا» اثری از سایه!خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

آفت نوع بشر آمریکاست آمریکا
مرگ بر آمریکا
دشمن علم و هنر آمریکاست آمریکا
مرگ بر آمریکا
دشمن راه امام آمریکاست آمریکا
مرگ بر آمریکا
...

به حنّانه نگفتم پیانو بلد نیستی!


داستانک شکایت‌هایی از دیگران کرده به محاکم و شکایت‌هایی که از او شده

داستانک‌های مشهور ممیزی

بانگ نی و انتشاری هرچند باتأخیر اما بدون‌ِاطلاع مؤلف

نوروز۹۶، میلاد عظیمی در مجلهٔ اندیشه پویا چنین نوشت:

نشر «بانگ نی» مهم‌ترین اتفاق در حوزه‌ٔ شعر معاصر در سال ۱۳۹۵ بود. کتابی که پس از سال‌ها توقیف بالاخره از سوی انتشارات کارنامه منتشر شد. یاد محمد زهرایی به‌خیر که با چه شور و شوقی اولین نسخه‌ای را که از چاپ‌خانه درآمده بود، برای سایه آورد. چشمانش هم می‌خندید وقتی می‌دید کتابی چنین زیبا و آراسته تولید کرده است.


داستانک‌های مربوط به مصاحبه‌ها، سخنرانی‌ها و حضور رادیو یا تلویزیون یا فضای مجازی همراه ارائه نمونه‌هایی از آن برای بخش شنیداری و تصویری

مرگ و آرزوی پس از آن

سایه در پاسخ به مسعود بهنود که در گفت‌وگویی دوستانه از او می‌پرسد، هیچ‌وقت به مرگ فکر کردی، چنین پاسخ می‌دهد:

«نه، البته این اواخر چرا. دیگه حالا هر روز آدم بهش فکر می‌کنه؛ ولی چیز زشت و بدی نیست یا اینکه آدم بترسه یا حیفش بیاد؛ چون دیگه خب آدم می‌گه همهٔ کارام رو کردم.»

و وقتی بهنود پرسید که فکر می‌کنی چطور از سایه یاد کنند، آرزو کرد چنین از یاد او کنند:

«امیدوارم به این [یاد کنند] که هرچی می‌گفت با صداقت گفت و باور داشت.»

داستان‌های دیگر

زندگی و تراث

سایه در قاب زمان

پرونده:Saeh javan.jpg
سایه در رادیوخطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
  • ۱۳۰۶ زاده‌ٔ ۶اسفند در شهر رشت
  • ۱۳۱۳ آغاز تحصیلات، مدارس عنصری، قاآنی، لقمان و شاپور در رشت و دبیرستان تمدن در تهران
  • ۱۳۱۸ سرودن نخستین شعر و آشنایی با موسیقی
  • ۱۳۲۵ انتشار اولین نغمه‌ها در مهروماه؛ مهاجرت به تهران؛ آشنایی با مهدی حمیدی شیرازی و فریدون تَوَلَلی
  • ۱۳۲۶ درگذشت مادر
  • ۱۳۲۷ آشنایی با محمدحسین بهجت تبریزی (شهریار)، ابوالحسن صبا، حسین تهرانی،‌ احمد عبادی و...
  • ۱۳۲۸ آشنایی با نادر نادرپور
  • ۱۳۳۰ انتشار سراب در فروردین؛ آشنایی با مرتضی کیوان، نیما یوشیج، احمد شاملو، مهدی اخوان ثالث، سیاوش کسرایی، منوچهر شیبانی، اسماعیل شاهرودی، فریدون مشیری، فروغ فرخزاد و سهراب سپهری
  • ۱۳۳۱ ورود به حزب توده
  • ۱۳۳۲ انتشار سیاه‌مشق۱ با یاداشتی از مرتضی کیوان و مقدمهٔ شهریار از سوی انتشارات امیرکبیر؛ انتشار شبگیر در مردادماه؛ درگذشت پدر در آبان‌ماه؛ استخدام در شرکت ساختمان‌های کشوری و شرکت سیمان تهران
  • ۱۳۳۳ تیرباران‌شدن مرتضی کیوان همرزم وی در حزب توده و از یاران بسیار محبوبش، در ۲۷مهرماه
  • ۱۳۳۴ انتشار زمین در دی‌ماه از سوی انتشارات نیل
  • ۱۳۳۷ ازدواج با آلما مایکیال؛ سفر به تبریز برای دیدار شهریار
  • ۱۳۳۸ تولد «یلدا»، تک‌دخترش؛ شرکت در «شب شعر» انجمن ایران و آمریکا
  • ۱۳۳۹ تولد «کیوان»، اولین پسرش
  • ۱۳۴۰ تولد «آسیا»؛ انتشار ۲۴ قطعه شعر در مجموعهٔ غزلیات معاصر ایران به‌روسی با همت جهانگیر دُرّی و ورا کلاشتورنیا
  • ۱۳۴۱ تولد «کاوه»، آخرین فرزند خانواده؛ نگارش مقدمه‌ای برای مجموعهٔ خون سیاوشِ کسرایی
  • ۱۳۴۶ شرکت در آیین شعرخوانی بر مزار حافظ
  • ۱۳۴۸ انتشار یادنامه ترجمهٔ شعر تومانیان شاعری ارمنی، با همکاری نادر نادرپور، گاموست خاننس و ر.بن در مهرماه
  • ۱۳۵۱ آغاز فعالیت در رادیو ایران با سمت سرپرست موسیقی ایرانی در خردادماه و تهیه‌کنندگی دو برنامهٔ گل‌های تازه و گلچین هفته
  • ۱۳۵۲ انتشار سیاه‌مشق۲؛ حضور در کنفرانس نویسندگان آسیا و آفریقا و آمریکای جنوبی در شهر آلماتای قزاقستان؛ شرکت در سمینار شعر آسیا و آفریقا و آمریکای لاتین در شهر ایروان ارمنستان به‌همراه دکتر غلامعلی رعدی آذرخشی و صادق چوبک
  • ۱۳۵۳ راه‌اندازیِ گروه موسیقی «شیدا» با همکاری محمدرضا لطفی
  • ۱۳۵۴ راه‌اندازیِ گروه موسیقی «عارف» با همکاری حسین علیزاده و پرویز مشکاتیان؛ خروج از شرکت سیمان تهران
  • ۱۳۵۷ استعفا از رادیو به‌اتفاق گروه «شیدا» و «عارف» در ۱۸شهریورماه
  • ۱۳۵۸ راه‌اندازیِ «کانون چاووش» با همکاری محمدرضا لطفی، حسین علیزاده، پرویز مشکاتیان، گروه شیدا و گروه عارف؛ مصاحبه با نشریه «آفتاب»
  • ۱۳۶۰ انتشار تا صبح شب یلدا همراه‌با دو کاست صدای شاعر؛ انتشار یادگار خون سرو تقدیمی به مرتضی کیوان در بهمن‌ماه
  • ۱۳۶۲ زندانی‌شدن در اردیبهشت‌ماه
  • ۱۳۶۳ آزادی از زندان در اردیبهشت‌ماه با وساطت شهریار؛ تحقیق و تصحیح دیوان حافظ
  • ۱۳۶۴ انتشار سیاه‌مشق۳ در فروردین‌ماه
  • ۱۳۶۶ سفر به تبریز همراهِ محمدرضا شفیعی کدکنی برای آخرین دیدار با شهریار؛ سفر به آلمان و اقامت در شهر کلن
  • ۱۳۶۷ برپایی شب شعر در آلمان، اتریش و دانمارک
  • ۱۳۶۸ برپایی شب شعر در آلمان و دانمارک
  • ۱۳۶۹ انتشار آینه در آینه گزیده‌ای از اشعار به‌انتخاب محمدرضا شفیعی کدکنی
  • ۱۳۷۱ انتشار سیاه‌مشق۴؛ برپایی شب شعر در هلند
  • ۱۳۷۲ انتشار دیوان حافظ به‌سعی سایه و پیشکش به آلما؛ برپایی شب شعر و سخنرانی دربارهٔ دیوان حافظ در بابل و لندن؛ برپایی شب شعر در سوئد، نروژ و دانمارک
  • ۱۳۷۴ سفر به آمریکا و کانادا و شعرخوانی و سخنرانی دربارهٔ «دیوان حافظ» در شهرهای برکلی، لوس‌آنجلس، دالاس، نیویورک، فیلادلفیا، سان‌دیه‌گو، سیاتل، واشنگتن، بالتیمور، شیکاگو، سن‌خوزه و اُکلاهاماسیتی در آمریکا و تورنتو و ونکوو در کانادا؛ انتشار دفتر هنر «ویژه‌نامهٔ سایه» طی اسفندماه در نیوجرسی
  • ۱۳۷۸ انتشار سیاه‌مشق (سیاه‌مشق۴،۳،۲،۱ و اشعار جدید)
  • ۱۳۸۵ انتشار تاسیان (مجموعه شعر نو از ۱۳۲۵تا۱۳۸۲)
  • ۱۳۸۶ انتشار ویژه‌نامهٔ سایه در مجلات «نگاه نو و بخارا»؛ چاپ شعر در مجلات و نشریات بسیاری چون: سخن، کاویان، صدف، مصلحت، جهان نو، جام‌جم، خروس جنگی، کبوتر صلح، فرهنگ نو، سپیدوسیاه، اندیشه‌وهنر، خوشه، پیام نوین، راهنمای کتاب، فردوسی، هیرمند، آرش و...
  • ۱۳۸۷ ثبت ملی منزل او به نام «ارغوان»، از سوی سازمان میراث فرهنگی، خانه‌ای از منازل سازمانی شرکت سیمان تهران
  • ۱۳۸۵تا۱۳۹۱ گفت‌وگوی شش‌ساله با میلاد عظیمی و عاطفه طیه برای تدوین کتاب پیر پرنیان‌اندیش ثبت خاطرات قریبِ ۹دهه، زندگی سایه
  • ۱۳۹۸ تخریب خانهٔ مادری به دست شهرداری رشت، پس از دو سال تلاش هوادارن برای پیشگیری از آن.


کودکی و نوجوانی، جوانی، پیری

کنار تمام آنچه در ششم‌اسفند۱۳۰۶ ارزش ثبت یافت، تولد امیرهوشنگ ابتهاج نیز اضافه شد؛ رشت، نزدیک «سبز‌میدان»، خانهٔ مادری. خاندانش دیرزمانی بود که دیگر از تفرش به گیلان کوچ کرده و به اشتغال دیوانی داشتند. گوهر دختری که پدربرزگ پدری امیرهوشنگ، ابتهاج‌الملک شیفتهٔ او می‌شود، به دست یکی از کشاورزانش در روستای دگور گیلان به‌قتل می‌رسد. به‌گفته سایه، جد پدریش دو همسر و هفت فرزند داشت: « مادربزرگ من زن اولش بود که فقط پدرم را از او داشت. وقتی زن دیگری گرفته، مادربزرگم طلاقش را می‌گیرد و از آن زن هم سه پسر و سه دختر به‌دنیان می‌آورد.»خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
به‌هیچ‌روی در درس و مدرسه کوشا نیست. ابتدایی را تمام می‌کند؛ اما بعد از قبول‌نشدن در متوسطه، برای همیشه درس را رها می‌کند. درعوض کنار علاقه و پشتکار در هنرهای دستی و البته ورزش، در همان دوران نوجوانی یعنی سال ۱۳۱۸ با موسیقی و شعر آشنا شد.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه وی در آغاز، همچون شهریار، چندی کوشید تا به راه نیما برود؛ اما نگرش مدرن و اجتماعی شعر نیما به‌ویژه پس از ققنوس، با طبع او که اساساً شاعری غزل‌سرا بود، هم‌خوانی نداشت. پس، راه خود را که همانا غزل بود، دنبال کرد. ضمن‌آنکه در مجموعه‌آثار ابتهاج، اشعار نو درون‌مایه‌ای تازه و ابتکاری دارد و چون فصاحت زبان و قوت بیانش با این درون‌مایهٔ ابتکاری همگام است، میوهٔ درخت تجربیاتش دلنشین می‌نماید.[۵] عزیمتش به تهران در نیمهٔ‌ دوم دههٔ ۱۳۲۰، درست زمانی است که سایه در رشت به شهرتی رسیده و دیگر هوایِ ماندن در زادگاه را ندارد. در تهران با مهدی حمیدی شیرازی آشنا می‌شود و در قطار تهران‌اهواز با فریدون تَوَلَلی. به سال ۱۳۲۵ دفتری از شعرهای دوران نوجوانی‌اش می‌نویسد که خود کتاب می‌شود به نام «اولین نغمه‌ها». کتاب‌فروشی طاعتی در چاپخانهٔ جاوید رشت، دفترش را چاپ می‌کند.
سکونتش در تهران به‌خواست خود و خلاف رأی مادر و پدرش بود و فقط یک سال بعد مادر را از دست می‌دهد درحالی‌که فرصت حضور بر بالینش را نمی‌یابد. بازهم به‌اصرار سایه، پدرش با سه خواهر وی به تهران می‌آید و به‌دلیل اوضاع نابسامان مالی دوام نمی‌آورد. استاندار گیلان که از دوستان پدر است او را با خود به رشت برمی‌گرداند و پدر رئیس بیمارستان پورسینای رشت می‌شود.
آشنایی و دوستی سایه طی این سال‌ها با شهریا و نیما یوشیج تأثیراتی بر اشعارش می‌گذارد و کم‌کم با شاعران هم‌نسلش که بعدها هریک نام و آوازه‌ای می‌یابند، نشست‌هاو برخاست‌های دوستانه دارد: نادر نادرپور، سیاوش کسرایی، احمد شاملو، منوچهر شیبانی، اسماعیل شاهرودی، فریدون مشیری، فروغ فرخزاد، سهراب سپهری و مهدی اخوان ثالث.
تهران و دوستان جدیدش همچنین بستری می‌شود برای گرایش بیشتر به حزب توده که البته کمتر رنگ و بوی سیاسی و حتی اجتماعی دارد و بیشتر وجهه ادبی‌ و فرهنگی. دو مقولهٔ شعر و موسیقی، دو عرصهٔ اصلی و پرمایه‌ترِ فعالیت‌های سایه است. سایه از سرآمدان عرصهٔ اول و از شناسندگان عرصهٔ دوم به‌شمار می‌رود. شگفت‌آور آن که عشق و علاقه‌اش به دومی بیشتر از اولی است که میدان اصلی هنرنمائی اوست. به‌قول خودش، از موسیقی به شعر رسیده است.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد


شخصیت و اندیشه

زمینهٔ فعالیت

جان خانهٔ مادری نجات می‌یابد؟!

یادمان و بزرگداشت‌

ثبت ملی یا تخریب خانهٔ کودکی

در آستانهٔ ۹۰سالگیِ امیرهوشنگ ابتهاج، دو فوریت الزام شهرداری رشت به خرید خانهٔ مادری ابتهاج جایی که وی چشم و زبان گشود و تبدیل آن به «بنیاد شعر و ادب سایه» با رأی قاطع اعضای شورای شهر تصویب شد که گویی آبی بود بر آتش جان همشهریانش تا دل‌نگران تخریب منزل بزرگِ شهرشان نباشند. یلدا ابتهاج دختر سایه برای تقدیر از تمام پیگیران، چنین پیام می‌فرستد: «اگر طالب گنجید، به ویرانه بگردید.»[۱۹]
سایه اما خود نیز طرفدارانش را این گونه پیام می‌دهد:

«این خانه، خانهٔ مادری من بود. مادرِ مادربزرگم صاحب این خانه بود که بعد این خانه به دخترش رسید و از دخترش که مادربزرگ من حساب می‌شد به مادر من رسید. این خانه بعد از فوت مادرم در سال ۱۳۲۶، به من و سه خواهرم رسید که ما به پدرم وکالت دادیم تا بفروشد. او در سال ۱۳۲۷ این خانه را فروخت. یک نفر، دو نفر دیگر هم این خانه را خریدند. شنیدم یکی از صاحب‌خانه‌ها ساکن آمریکاست. با او هم گفت‌وگو کردند. به من گفتند در شهرداری رشت تصویب شده این خانه را بخرند تا به یک مرکز فرهنگی تبدیل شود. اخیراً هم شنیدم که حکمی صادر شده که این خانه را خراب کنند و ساختمان چندطبقه بسازند. این خانهٔ مادر من است. من تا ۱۹سالگی همیشه آنجا بودم. من تمام گوشه‌وکنار این‌ خانه را می‌توانم نقاشی کنم. چرا شهرداری گفته من باید این دو خط بنویسم که ثابت شود خانهٔ من است؟ این خانه، سند دارد، با اسم و جزئیات که از امضای دوخطی من بیشتر اهمیت دارد. به نظرم این‌ها همه بهانه است.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

آسوده‌خاطری همشهریانی که شنیده بودند خانه تخریب نخواهد شد، دیری نمی‌پاید و با انداختن بولدوزر به خشت و گل آن منزل کودکی، بنایی آوار می‌شود که قرار بود به یادگار بماند برای همیشهٔ ایام. به‌خاک کشیدن خانه‌ای که سایه در جوار قامتش، قد کشید، سرانجامِ دو سال جدال بین دو نهاد متولی است؛ شهرداری و میراث فرهنگی، آن‌هم درست وقتی که این سرای وفادار به مالکش، سیل پرآشوب سال را تاب آورد و خم نشد؛ اما آنانکه نباید می‌شکستنش، شکستنش.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه


شب سایه


در آینهٔ آرا

سایه در دفتر یادداشت‌های روزانهٔ نیما

سایه را دیدم. در مغازهٔ داوود. سبیل گذاشته بود. بسیار فکری بود. مرا مهمان کرد. گفت اتاقم را با حصیر و نی ساخته‌ام. گفت عکس مرا دارد. می‌خواستم به او بگویم آنقدر فکری نباش. بسیار خواهد آمد که ما به اشتباه‌ها و ساده‌لوحی‌های خود برخورد کنیم و آنچه می‌دانستیم که چنان است، نه‌چنان است. می‌خواستیم به او بگویم که شاعر عموماً فکری ندارد؛ به‌استثنای شاعری فیلسوف و محقق و در چند رشته کارکرده. شاعر تقلیداً به فکرهای روزانه عقیده‌مند شده و موضوعات شعر خود را روی آن قرار می‌دهد و به نظرش می‌آيد؛ نه از روی تحقیق که این فکر، مفید برای زندگی او و دیگران است...؛ ولی سایه بسیار فکری بود. مرا مهمان کرد. بعد مختصر آذوقهٔ شام را خرید و رفت.[۲۰]


غلام‌حسین یوسفی

در وادی غزل معاصر، شعرهای سایه، از آثار خوب و خواندنی است. مضامین گیرا و دلکش، تشبیهات و استعارات و صور خیال بدیع، زبان روان و موزون و خوش‌ترکیب و هماهنگ با غزل، از ویژگی‌های شعر اوست و نیز رنگ اجتماعی ظریف آن یادآور شیوهٔ دلپذیر حافظ است. دوزخ روح، شبیخون، خون‌بها، گریهٔ لیلی، چشمی کنار پنجرهٔ انتظار و نقش دیگر از غزل‌های برتر سایه است.[۵]


خودش را می‌گوید و آثارش را

دیگر نمی‌خواهم چُنین باشم

سایه‌ که هم خود از نثرنویسی‌اش شاکی است هم شهریار در نوشتن تنبلش می‌خواند، فروردین۱۳۳۰ زمانی که مجموعهٔ سراب تازه منتشر شده بود، چنین مقدمه‌ای را خطاب به مرتضی کیوان برای آن کتاب نوشت:

به پیشگاه مردم: پیام و پیمان


اندر باب شعر

در فصل "اندر باب شعر" در کتاب پیر پرنیان‌اندیش که حاصل
شش سال گفت‌وگوی چهره‌به‌چهرهٔ میلاد عظیمی و عاطفه‌طیه با
ابتهاج است، سایه چنین نظر می‌دهد:
«شعر رو باید در ایران گفت!...
در اون آب و خاک و برای اون مردم... .
در فضایی که اگر گرد و خاک هم بلند می‌شه،
انگار گرد و خاک زمان سعدی و حافظه!»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
در محفلی، کسی در مقام تمجید و تحسین به سایه می‌گوید ما از شعر شما بیشتر از شعر حافظ لذت می‌بریم. سایه بلادرنگ پاسخ می‌هد:

«حق دارین چون سطح شعر من از شعر حافظ خیلی پایین‌تره و در حد فهم شماهاست؛ درنتیجه از شعر من لذت می‌برین!... . من یک عمر در اقیانوس شعر فارسی غوطه زدم و غرق شدم حالا به این نتیجه رسیدم که:
«گر نبودم، چه ازو کم می‌شد ♦♦♦ باز بودم چه بر او افزودم؟!»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

♦♦♦♦♦ «احساس» برای ویتنام نیست!خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

بسترمන صدفِ خالی یک تنهایی است
و تو چون مرواریدන گردن‌آویز کسان دگری
به‌حضرت‌عباس من این قصد رو نداشتم که «احساس» رو برای ویتنام بگم!... وقتی من این شعر رو می‌گفتم، هنوز واقعهٔ ویتنام اتفاق نیفتاده بود. شعر من تاریخ داره: ۲۱دی۱۳۳۱، با کیوان و شاملو در کافه نشسته بودیم. من این شعر رو روی کاغذ سیگار نوشتم. شاملو قلم رو از من گرفت و بالای اون نوشت: احساس یه علامت تعجب هم جلوش گذاشت.


اولین کتابش را از خودش هم پنهان می‌کند!


نیش‌ و نوش‌های سایه

جلال آل‌احمد

شهریار در شعر سایه

ترانهٔ غزلِ دلکشم مگر نشنفتیکه رام من نشدی آخر ای غزال رمیده
خموش سایه که شعر تو را دگر نپسندمکه دوش، گوشِ دلم شعرِ شهریار شنیده

تخیل نیما


در رثای اخوان (امید)[۲۳]

رفت آن یار و داغ صدافسوسبر دل داغدار یار گذاشت
ما سپس‌ماندگان قافله‌ایماو به منزل رسید و بار گذاشت
در جوانی کنار هم بودیمچون جوانی، مرا کنار گذاشت
پی تیشه‌زدن به ریشهٔ خویشدست در دست روزگار گذاشت
او به پایان راه خویش رسیدهمراهان را درانتظار گذاشت
نام امید داشت؛ اما گامدر ره ناامیدوار گذاشت
مست هشیار بود و رندانهدست بر مست و هوشیار گذاشت
تا قیامت غم از خزانش نیستآن‌که این باغ پربهار گذاشت
سینهٔ سایه بین که داغ امیدبر سر داغ شهریار گذاشت
اشک خونین من ازین ره دورگل سرخی بر آن مزار گذاشت


محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت
مست گفت ای دوست این پیراهن است، افسار نیست

♦ ♦ ♦ ♦ ♦
ای گربه تو را چه شد که ناگاه
رفتی و نیامدی دگربار

♦ ♦ ♦ ♦ ♦
هرکه باشی و ز هر جا برسی
آخرین منزل هستی این است
خاک در دیده بسی جان‌فرساست
سنگ بر سینه بسی سنگین است

پروین اعتصامی در غوغا فراموش شد!

[پروین] خیلی خوب، خیلی خوب... و اعجوبه‌ای بود اصلاً؛ ولی حیف: اولاً بی‌موقع مُرد و ثانیاً مرگش مصادف شد با غوغای شعر نو که بیچاره پروین اصلاً درک نشد توی اون غوغا. اما بااین‌حال هنوز هم دیوان پروین یکی از پرتیراژترین کتاب‌های شعره. خیلی شاعر قوی‌ای بود. قطعه‌هاش جزو بهترین قطعه‌های زبان فارسیه... . اون مثنوی «مادر موسی» شاهکاره. انگار مولاناست که با زبان سعدی و حافظ داره شعر می‌گه. اوج زبانه واقعاً. یا اون قطعه‌ٔ «مست و هشیار» شاهکاره.
واقعاً مملکت عجیبیه ایران... گاهی یه استعدادهایی توش پیدا می‌شه... حتی شعرهای نرم‌تر و سبک‌تر پروین هم خیلی جالبه!
یه روز رادیو پاریس به من زنگ زد گفت امروز یه برنامه داریم راجع به پروین اعتصامی،‌ شما چند کلمه صحبت می‌کنین؟ من نمی‌دونم چرا گفتم آره. اونجا همین حرف رو گفتم که پروین تو غوغای شعر نو فراموش شد.[۲۴]


شهناز و لطفی را می‌گوید

ساز شهناز: «آفرینندگی در لحظه داره و مضرابِش همیشه خوش صداست. جمله‌بندی‌هایش فوق‌العاده است. مال خودشه، ساز خودشه!
لطفی، به موسیقی احترام می‌گذاره. اون اجرای شور روی غزل هوای کوی تو دارم نمی‌گذارندم عالیه! باید موسیقی با درون شما کوک بشه. این کاریه که بعضی از کارهای لطفی با من می‌کنه. درواقع با صداهای درونیِ آدمی یکی می‌شه و اون‌قدر فشار این صداهای درونی زیاده که سینه رو می‌خواد بترکونه!»

در سوگ کیوان پاکباز و قلم‌زن نکته‌سنج

ای آتش افسردهٔ افروختنیای گنج هدرگشتهٔ اندوختنی
ما عشق و وفا را ز تو آموخته‌ایمای زندگی و مرگ تو آموختنی

همراهی‌های سیاسی

  • سایه به‌گفتهٔ خودش از نوجوانی چیزهایی در سرش می‌گذشته است.
همراه شد عزیز!خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

اقدامی بی‌سابقه[۲۵]

شاعر «ایران ای سرای امید» نیم‌روز ۷اسفند۱۳۹۴ با همراهی میلاد عظیمی در دبیرستان نرگس که ظاهراً از شعب اخذ رأی نزدیکِ منزلش است، حضور می‌یابد و به فهرست امید برای انتخابات مجلس شورای اسلامی و مجلس خبرگان رهبری رأی می‌دهد. سایه که آن روز با واکر به محل آرا رفته، نام ۳۰ نامزد را در برگه‌ٔ رأی مجلس شورای اسلامی و ۱۶ نامزد را در برگه‌ٔ رأی خبرگان رهبری نوشته است.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

مخالفت‌های سیاسی

نامه‌های سرگشاده

نام‌های دسته‌جمعی

بیانیه‌ها

جملهٔ موردعلاقه در کتاب‌هایش

جمله‌ای از ایشان

نحوهٔ پوشش

ما چند نفر جوان که همیشه در خیابان‌ها و کافه‌های شهر پُرشور حاضر می‌شدیم و همیشه هم بی‌پول بودیم، وقتی می‌گفتیم پول نداریم کسی باور نمی‌کرد؛ چون همگی کت و شلوار مرتب و شیک می‌پوشیدم با پیراهن یقه آهاردار و همیشه کروات‌زده بودیم.


تکیه‌کلام‌ها

خلقیات

به‌گفتهٔ هم‌کلاسی‌ها و دوستان، امیرهوشنگ جوانی محجوب، کم‌حرف، واقعاً دوست‌داشتنی و نزد بچه‌ها محترم استخطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه و به‌ضم پدر، پسرش بدونِ پشتکار است. وقتی به شعر روی می‌آورد پدر موافق نیست، مِلاک پدر، ملک‌الشعرا بود و می‌گفت: «ملک» هم از شاعری نان نخورده است. دلش نمی‌خواست که پسرش محتاج باشد؛ اما دلخوش بود که هوشنگ هر کاری را دوروزه رها می‌کند و امید داشت که شعر را هم رها کند.[۲۶]
سایه شاعری آرام و کناره‌جوست؛ اما در موضوع‌های شعری از پیرامون و جامعه، غافل نیست. در گوشه‌گیری ادبی‌اش نوعی سرافرازی و حتی غرور شاعرانه دیده می‌شود.[۲۷] در محافل ادب اجتماعی و سیاسی شاعران و دوستداران هنر و ادب، کمتر از سایهٔ خاموش، نشانی است و بیشتر از شعرهایش. سایه همیشه از جمع گریزان است و برخلاف یار و رفیق دیرینش، کسرایی، کم‌حرف است و کم‌جوش و خروش، گویی می‌داند ریگ ته جوی شعر معاصر است.[۲۸]

منزلی که در آن زندگی می‌کرد (باغ و ویلا)

گزارش جامعی از سفرها(نقشه همراه مکان‌هایی که به آن مسافرت کرده است)

برنامه‌های ادبی که در دیگر کشورها اجرا کرده است

ناشرانی که با او کار کرده‌اند

بنیان‌گذاری

استادان و شاگردان

علت شهرت

چون هم شعر نو می‌گفت و هم غزل، شهرتی دوجانبه داشت و همواره در هر مقطع زمانی اثری از وی، محور توجه گروه بسیاری از هواخواهانش قرار می‌گیرد. وقتی درصدد است که عشق فردی را کنار گذارد و به دردهای جامعه و جهان بیاندیشد، شبگیر را خلق می‌کند و آن زمان به فکر نشر برگزیدهٔ آثار سنت‌گرایانه‌اش می‌افتد، سیاه مشق را می‌سراید که طی چند مجلد به تکامل واقعی خود می‌رسد. دفتر «زمین» سمبلی است از سیر شعرهای نوی اجتماعی شاعر که وسعت بسیاری می‌یابد و آن هنگام که تصحیح حافظ به سعی سایه را دست می‌گیرید، آنچه طی یک دهه از زندگیش تقریر می‌کند، بسیار استقبال می‌شود و در سالیان متمادی با شمارگان چشمگیری به‌چاپ می‌رسد؛ چراکه جوششی است حاصل دانش خودآموخته و بینش خودیافته‌ای که محفلی می‌شود برای درس‌آموزیِ غزل‌پردازان و حافظ‌پژوهان. دوستداران حافظ در مواجهه با این متن منقَّح و آراسته از دیوان لسان‌الغیب، معترف‌اند که:

«سایه روش‌شناسی و دقت‌های یک محقق را با ذوق و حسن سلیقهٔ یک شاعر همراه کرده و دیوانی پدید آورده است که دردست‌گرفتن، ورق‌زدن و خواندن هر غزلِ آن، لذت‌بخش است.»[۲۹]

فیلم ساخته‌شده براساس

  • هزار داستان با مسعود بهنود: هوشنگ ابتهاج (ه‍.ا.سایه)، وصف‌هایی از تحلیل شخصی و نظرات دیگران دربارهٔ سایه[۳۰]
  • قلم‌فرسایان، به‌‌تحقیق و نگارش اردلان جنتی و تهیه‌کنندگی و کارگردانی داریوش سربلند [۳۱]
  • برای ۹۰سالگی سایه، به‌طراحی و ساخت گروه اینترنتی چکامه و انتشار در روز یک‌شنبه ۶اسفند۱۳۹۰ [۳۲]
  • هوشنگ ابتهاج نودویک‌ساله شد، به‌طراحی و ساخت گروه اینترنتی ایرنا۲۴ در ۶اسفند۱۳۹۷ [۳۳]

حضور در فیلم‌های مستند دربارهٔ خود

  • گفت‌وگو با پیر پرنیان‌اندیش، به‌کوشش مسعود بهنود در ۶اسفند۱۳۹۱.[۳۴]
  • گفت‌وگو با هوشنگ ابتهاج (ه‍.ا.سایه)، غزل‌سرای معاصر ایرانی دربارهٔ شعر، به‌کوشش شبکه تماشا به‌مناسبت ۹دهه فعالیت ادبی.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

اتفاقات بعد از انتشار آثار

نام جاهایی که به اسم این فرد است

کاریکاتورهایی که درباره‌اش کشیده‌اند

مجسمه و نگاره‌هایی که از او کشیده‌اند

ده تا بیست مطلب نقل‌شده از نمونه‌های فوق از مجلات آن دوره

برگه‌هایی از مصاحبه‌های فرد

آثار و منبع‌شناسی

سبک و لحن و ویژگی آثار[۳۵]

YesY سایه شاعری است فصیح و بلیغ و حتی شاید بهتر است بگوییم بسیار فصیح و بلیغ. بخش اعظمی از این ویژگی را با توانایی و چابکی وصف‌ناپذیری متخص خودش، به‌واسطه بیرون‌کشیدن معیارهایی از درون پیشینهٔ ادبیات فارسی کسب کرده است.

YesY بی‌گمان ابتهاج اهل خطر یا مخاطرات تجربی در حوزهٔ زبان و شکل شعر نیست و علاوه‌بر دو ویژگی نخست، آثارش از طمأنیه و اعتدال کافی در برخورد با سنت‌های کلامی، بهره برده است و جالب‌آنکه، نه نوگرایی و نه سنت‌گرایی‌اش، نه‌تنها به دایرهٔ تقلید درنمی‌غلتد؛ بلکه به ابتکارهای خاص گوینده نیز می‌رسد.

YesY تردیدی نیست که شعر سایه، خالی از نوآوری‌های گسترده است و به‌لحاظ ادای معنی در زبان، گاه نوگرایی است همسو با سنت و گاه سنت‌گرایی است متمایل به نو.

YesY ابتهاج مطمئناً به شیوه‌های خراسانی و هندی تاحدزیادی بی‌توجه است و درعوض معیار زبان شعری‌اش، تنها سبک عراقی است و بس. درواقع چنان گرایشی به زبان معیار و اعتدال دارد که او را به سخن خدایان شعر ایران، سعدی و 'حافظ وابسته و پیوسته می‌دانند.

نمونه‌ای از غلبه‌اش با زبانِ بی‌پیرایه، نااستعاری یا کمتر استعاریِ سعدی: [راهی و آهی، ۲۳۴]
من چه گویم که کسی را به سخن حاجت نیستخفتگان را به سحرخوانیِ من حاجت نیست
و گواهی نیز برای غلبه با زبانِ تشبیه و استعاریِ حافظ: [راهی و آهی، ۲۱۸]
آن‌که آیینهٔ صبح و قدح لاله شکستخاک شب در ذهن سوسن آزاد گرفت
♦♦♦♦♦♦

YesY خلاف قول مشهور، چهرهٔ زبانیِ سایه بیشتر مشابه سعدی است تا حافظ و صدالبته که درهرحال پیراستگیِ گستردهٔ زبان شعری سایه دو ویژگی سلامَت و سلاسَت زبان را به‌خوبی بازتاب می‌کند و اعتدال و هنجار سبک عراقی، نه‌فقط در غزل و مثنوی که در شعرهای آزاد سایه نیز هویداست.

YesY شعرهای ه‍.ا.سایه را در سه دستهٔ الف) رمانتیک‌های نو سنت‌گرایانه ؛ ب) نوگرایی‌های آغشته به آرمان‌های سیاسی و اجتماعی و پ) انواع سنتی و اغلب غزل قرار می‌دهند. رومانتی‌سیست مختص به دههٔ ۲۰و۳۰ خورشیدی است که تعبیرهایی چون «زمزمهٔ حزن‌آلود»، «خندهٔ درد» و «مرغک اندوه‌پرست»، نشانه‌هایی از عشق و هجرِ مشهود در آن است و قالب شعر،‌ گاه ترکیب‌بند یا مسمط، گاه نوعی مستزاد و گاه چهارپاره است.

و باز، این گَردِ تاریخ است که چون بر تجربه‌های بی‌شمارِ نو سنت‌گرایانه شاعر می‌نشیند، نوع توزیعِ سنتی قافیه، تاحد زیادی برتری خود را بر تأثیر شعر فرنگی در شعر فارسی و شیوه‌های به‌کارگیری آن، به‌ویژه در نیمهٔ نخست سدهٔ بیستم میلادی، ثابت می‌کند: [راهی و آهی، ۴۹]
می‌روی...، اما گریز چشمِ وحشی رنگ تورازِ این اندوهِ بی‌آرام نتواند نهفت
می‌روی خاموش و می‌پیچد به گوشِ خسته‌امآنچه با من لرزشِ لب‌های بی‌تابِ تو گفت
♦♦♦♦♦♦

YesY رومانتی‌سیسم فردی که پیش‌تر در شعر سایه، تَوَلَلی و نادرپور تا حدی یکسان مشاهده می‌شد، با روی‌آوردن ابتهاج به رومانتی‌سیسمِ سیاسی‌اجتماعی، گویی مسیر شعری‌اش را از دیگران سوا می‌کند و فضای بازتری را در ساختار شعریِ آثار وی پدیدار می‌سازد تا حدی که سایه را به مرزهای شعر آزاد می‌کشاند. شبه‌قافیه نمایان می‌شود و سایه از مکتب سخن که خانلری رهبری آن را به‌دست داشت، فاصله می‌گیرد و چپ‌گرای‌اش او را به مکتب نیما می‌برد.

قطعاً در این جهان‌بینی، شاعر از یادِ میهن، به بینش جهان‌ْوطنی می‌رسد: [راهی و آهی، ۱۱۲]

«ای مادر ای زمین
امروز، این منم که ستایشگر تواَم
از توست ریشه و رگ و خون و خروشِ من
فرزند حق‌گزارِ تو و شاکر تواَم»

YesY میراث ادبی و کلامی که سایه از نیمه سدهٔ بیستم تا آغاز سدهٔ بیست‌ویکم میلادی رقم می‌زند حاصل دو موقعیت تاریخ‌ادبیِ رومانتی‌سیسم فردی و رومانتی‌سیسم سیاسی‌اجتماعی‌ در سه بستر سنت‌گرایانه، نوسنت‌گرایانه و نوگرایانه است. و البته که او را بر مستند گویندگان کم‌گویی‌ و گزیده‌گوی‌ عصر حاضر می‌نشاند که از «اندکش» جهان سخن، «پُر» شده است.

قیاس نادرپور و ابتهاج[۳۶]

از شاعران هم‌نسل سایه که در سروده‌های خود همواره در جمع دلبستگان سبک عراقی می‌ماند، نادرپور است که به‌همین سبب، در مکتب رومانتی‌سیست نیز بیش از گلچین گیلانی، محمدعلی اسلامی نَدوشن و فریدون مشیریهمسو با گرایش زبانیِ سایه است. گرچه نادرپور از دو منظر زبردستی و پاکیزه‌سخنی با سایه پلو می‌زند، بی‌تردید بین این دو هم‌عصر، تفاوتی‌هایی آشکار است:

  • نادرپور خلاف سایه که بیشتر همّ و غمّش را در غزل صرف کرده، اغلب به چهارپاره و چندپاره و شعر آزاد پرداخته است؛
  • شاخصهٔ سبک عراقی، اعتدال است و تعادل، مشخصه‌ای که نادرپور دست‌کم در یکی از ویژگی‌های زبانی خود، اندکی از آن دوری می‌گزیند و کاربرد یک یا چند ترکیب اضافی و وصفی در اغلب سروده‌هایش دیده می‌شود:

«این عنکبوت زرد که خورشید نامِ اوست
دیگر میانِ زاویهٔ برگ‌های تو
تاری زِ روزهای طلایی نمی‌تنَد
دیگر نگین ماه بر انگشتِ شاخه‌هاست
سوسو نمی‌کند නනන چشمک نمی‌زند»

این درحالی‌است که سایه هرگز هنجارهای سعدی و حافظ را پشت‌سر نمی‌نهد؛ بلکه در توزیع ترکیب‌های اضافی و وصفی در مجموعهٔ زبان ادب و گفتار،‌ به زبان شعری، خویش می‌رسد.
  • نوآوری‌های زبانیِ نادرپور، گرچه بیشتر می‌نماید، درمقابل برقراری توازن میان سخنوری و طبیعت زبان سایه بیش از نادرپور است. نمونه‌ای برای اثبات این مدعا هرچند که کم‌شهره است در بین آثارش: [راهی و آهی، ۱۴۶و۱۴۷]
ترسم ای دل‌نشینِ دیرینهسرگذشتِ تو هم زِ یاد رود
آرزومند را غمِ جان نیستآه اگر آرزو به باد رود

کارنامه و فهرست آثار

  • نخستین نغمه‌ها، ۱۳۲۵، شعرهای پانزده تا هجده سالگی طی ۴ سال اول دههٔ بیست با مقدمه‌ای از مهدی حمیدی شیرازی و عبدالعلی طاعتی که در رشت انتشار یافت.
  • سراب، ۱۳۳۰
  • سیاه مشق، فروردین۱۳۳۲
  • شبگیر، مرداد۱۳۳۲
  • زمین، دی۱۳۳۴
  • چند برگ از یلدا، آبان۱۳۴۴
  • یادنامه، مهر۱۳۴۸ (ترجمه شعر تومانیان شاعر ارمنی، با همکاری نادرپور، گالوست خاننس و روبن)
  • تا صبح شب یلدا، مهر۱۳۶۰
  • یادگار خون سرو، بهمن۱۳۶۰
  • حافظ به‌سعی سایه (دیوان حافظ با تصحیح ابتهاج)
  • آینه در آینه (برگزیده شعر)، به‌اهتمام: محمدرضا شفیعی‌کدکنی، نشر چشمه، ۲۱۷ صفحه، چ.اول، ۱۳۶۹ و چ.سی‌وسوم، ۱۳۹۷، جمع تیراژ: حدودِ ۱۰۰هزار نسخه
  • تأسیان (اشعار ابتهاج در قالب نو)، نشر کارنامه، ۲۰۸ صفحه، چ.اول، ۱۳۸۵ و چ.پانزدهم، ۱۳۹۷، جمع تیراژ: بیش از ۶۰هزار نسخه
  • بانگ نی، نشر کارنامه، ۱۳۶ صفحه، چ.اول، ۱۳۹۵ و چ.دوم، ۱۳۹۷، جمع تیراژ: ۱۸۷۰۰ نسخه
  • حافظ، شمس‌الدین‌محمد حافظ؛ مصحح: هوشنگ ابتهاج، توس، ۷۱۶ صفحه، چ.اول، ۱۳۷۳
  • حافظ، بهاء‌الدین خرمشاهی؛ به‌اهتمام: هوشنگ ابتهاج، طرح نو، چ.اول


جوایز و افتخارات

  • ستارهٔ طلایی با روبانی آبی‌رنگ، شاید نخستین جایزهٔ سایه برای بهترین شعر با موضوع «صلح» باشد که در خانهٔ «سعید نفیسی» و در حضور نیما می‌گیرد.[۳۷]


منبع‌شناسی (منابعی که دربارهٔ آثار فرد نوشته شده است)

  • در زلال شعر: زندگی و شعر هوشنگ ابتهاج (ه‍.ا.سایه)، گردآوریِ کامیار عابدی، نشر ثالث، چ.اول، ۱۳۷۷؛ چ.دوم، ۱۳۸۶ و چ.سوم، ۱۳۹۰
  • در کوچه‌سار شب (صور خیال در شعر امیرهوشنگ ابتهاج، سایه)، نوشتهٔ رویا ربیع‌زاده، نشر نگار و نیما(نگیما)، چ.اول، ۱۳۹۱
  • پیر پرنیان‌اندیش، دوجلدی، نوشتهٔ میلاد عظیمی و عاطفه طیه، گردآوری خاطرات سایه، چ.اول، ۱۳۹۱ و چ.یازدهم، ۱۳۹۶، جمع تیراژ در هر جلد: ۱۷۱۰۰ نسخه
  • نگاهی مختصر به ابوشادی و ابتهاج، نوشتهٔ محمد برغمدی، نشر گیوا، چ.اول، ۱۳۹۴
  • به‌دنبال سایه، به‌اهتمام گیتی رحیمی، نشر یاس‌آرا، چ.اول، ۱۳۹۴
  • سایه در آفتاب (سنت و نوآوری در شعر هوشنگ ابتهاج)، نوشتهٔ نجمه نوروزی‌چگینی، پیام فروغی‌راد و محقق اردبیلی، چ.اول، ۱۳۹۵
  • نگاهی به عاشقانه‌های رهی معیری و هوشنگ ابتهاج، نوشتهٔ ماریه موسی‌نژاد، نشر فرهیختگان دانشگاه، چ.اول، ۱۳۹۶
  • جلوه‌های رمانتیسم در شعر هوشنگ ابتهاج، نوشتهٔ لیلی میرزایی، نشر ندای کارآفرین، چ.اول، ۱۳۹۶
  • موسیقی ایرانی در شعر سایه سرایشِ مهدی فیروزیان‌حاجی، چ.اول، ۱۳۹۶ و چ.دوم، ۱۳۹۷
  • بازتاب مسائل اجتماعی‌فرهنگی در شعر معاصر (با نگاهی به اشعار سه شاعر معاصر ابتهاج، بهبهانی و آذرخشی)، نوشتهٔ سمانه پاسبان‌وطن، نشر سنجش‌ودانش، چ.اول، ۱۳۹۷

بررسی چند اثر

بانگ نی و نظر میلاد عظیمی

روزگارا قصد ایمانم مکن...
«کژ» مکن از «راه» پیشاهنگ را...
«حب ذاتم» را مکن فرمانروا...
توبه کردی زآنچه گفتی ای حکیم...
سال‌ها شد تا برآمد نام مرد...
توبه‌فرما را فزون‌تر باد ننگ...
ما زیان دیدیم و او نابود شد...
من در این بازی چه بردم باختم...
من در این بازی چه بردم باختم...

بانگ نی روایت دردناک زندگی شوم‌بختان «باخته‌ای» است که در بن‌بست زندگی به جایی می‌رسند که آرزوی مرگ یاران می‌کنند... بانگ نی پاره‌های دل و جان شاعر زخم‌خورده‌ٔ بادبان‌شکسته‌ٔ آشیان برباد است. بارها و بارها گریه‌های هق‌هق‌گونه‌ٔ شاعر را وقتی که پاره‌هایی از این شعر را برایم می‌خواند، دیده‌ام...
نی حدیث راه پرخون می‌کند و... ᗙ ᗙ ᗙ در نفیرش مرد و زن نالیده‌اند...

ای که چون خورشید بودی باشکوهدر غروب تو چه غمگین است کوه
برگذشتی عمری از بالا و پستتا چنین پیرانه‌سر رفتی ز دست
کاشکی خود مرده بودی پیش از اینتا نمی‌مُردی چنین ای نازنین
شوم‌بختی بین خدایا این منمکآرزوی مرگِ یاران می‌کنم

ناشرانی که با او کار کرده‌اند

تعداد چاپ‌ها و تجدیدچاپ‌های کتاب‌ها

نوا، نما، نگاه

خواندنی و شنیداری و تصویری و قطعاتی از کارهای وی (بدون محدودیت و براساس جذابیت نمونه‌های شنیداری و تصویری انتخاب شود)

رباعیِ نیما برای مرتضی
به دست‌خط سیاوش


پانویس

  1. «شناخت آدم ساده، ساده است.». 
  2. عابدی، در زلالِ شعر، ۱۷.
  3. «گزارشی از شب سایه». بخارا(جشن‌نامهٔ سایه، ۱۳۹۲. 
  4. عابدی، در زلالِ شعر، ۷تا۱۰.
  5. ۵٫۰ ۵٫۱ ۵٫۲ ۵٫۳ ۵٫۴ ۵٫۵ ۵٫۶ ۵٫۷ «گفت‌وگوی جدید با سایه در آلمان؟!». شعر سرپوش. بازبینی‌شده در ۱۸اسفند۱۳۹۷. 
  6. عابدی، در زلالِ شعر، ۱۸.
  7. عابدی، در زلالِ شعر، ۱۸، ۱۹، ۲۲ و ۲۶.
  8. عابدی، در زلالِ شعر، ۱۹.
  9. عظیمی و طیه، پیر پرنیان‌اندیش، ۱.
  10. «سایه از شهریار چرا رنجید؟!». 
  11. عظیمی و طیه، پیر پرنیان‌اندیش، ۱:‎ ۳۲۹.
  12. عابدی، در زلالِ شعر، ۵۸.
  13. عظیمی و طیه، پیر پرنیان‌اندیش، ۱:‎ ۱۷۱.
  14. عابدی، در زلالِ شعر، ۳۵و۳۶.
  15. عابدی، در زلالِ شعر، ۲۲.
  16. «آفتابی در سایه!». 
  17. [@MilaadAzimi «نور سیاه»]. 
  18. عظیمی و طیه، پیر پرنیان‌اندیش، ۲:‎ ۱۲۵۹.
  19. «میراث ملی شد، خانهٔ کودکیش!». 
  20. ۲۰٫۰ ۲۰٫۱ عابدی، در زلالِ شعر، ۳۴.
  21. عظیمی و طیه، پیر پرنیان‌اندیش، ۱:‎ ۴۲۱.
  22. عظیمی و طیه، پیر پرنیان‌اندیش، ۱:‎ ۸۶۴.
  23. عظیمی و طیه، پیر پرنیان‌اندیش، ۱:‎ ۹۳۹و۹۴۰.
  24. عظیمی و طیه، پیر پرنیان‌اندیش، ۱:‎ ۸۷۸و۸۷۹.
  25. «ابتهاج رأی خود را در صندوق انداخت». 
  26. عابدی، در زلالِ شعر، ۴۵.
  27. عابدی، در زلالِ شعر، ۵۱.
  28. عابدی، در زلالِ شعر، ۳۱.
  29. عابدی، در زلالِ شعر، ۲۹، ۳۰، ۶۲ و ۶۷.
  30. «بهنود از سایه می‌گوید». 
  31. «آشنایی با سایه از زبان قلم‌فرسایان». 
  32. «به‌بهانهٔ ۹۰سالگی سایه». 
  33. «یک‌سال یک‌سال از سایه یاد می‌کنیم!». 
  34. «بهنود، پیر پرنیان‌اندیش را بازشناساند!». 
  35. عابدی، در زلالِ شعر، ۲۲۱تا۲۳۴.
  36. عابدی، در زلالِ شعر، ۲۲۴و۲۲۵.
  37. عابدی، در زلالِ شعر، ۲۹.
  38. سوگند. ۱۳۵۸. 

منابع

  • عابدی، کامیار (۱۳۹۰). در زلالِ شعر؛ بررسی زندگی و شعر هوشنگ ابتهاج. تهران: ثالث. شابک ۹۷۸۹۶۴۳۸۰۲۶۱۵. پارامتر |چاپ= اضافه است (کمک)
  • دهباشی، علی. «جشن‌نامهٔ سایه (گزارشی از شب سایه)». دو ماهنامه ادبی‌فرهنگی بخارا (تهران)، ش. ۹۵و۹۶ (۱۳۹۲). 
  • میلاد عظیمی، عاطفه طیه (۱۳۹۶). پیر پرنیان‌اندیش (۲جلدی). ۱. تهران: سخن. شابک ۳-۵۹۸-۳۷۲-۹۶۴-۹۷۸ مقدار |شابک= را بررسی کنید: invalid prefix (کمک). از پارامتر ناشناخته |تعداد صفحات= صرف‌نظر شد (کمک); از پارامتر ناشناخته |قطع= صرف‌نظر شد (کمک); از پارامتر ناشناخته |تیراژ= صرف‌نظر شد (کمک); پارامتر |چاپ= اضافه است (کمک)
  • میلاد عظیمی، عاطفه طیه (۱۳۹۶). پیر پرنیان‌اندیش (۲جلدی). ۲. تهران: سخن. شابک ۰-۵۹۹-۳۷۲-۹۶۴-۹۷۸ مقدار |شابک= را بررسی کنید: invalid prefix (کمک). از پارامتر ناشناخته |تعداد صفحات= صرف‌نظر شد (کمک); از پارامتر ناشناخته |قطع= صرف‌نظر شد (کمک); از پارامتر ناشناخته |تیراژ= صرف‌نظر شد (کمک); پارامتر |چاپ= اضافه است (کمک)
  • طبری، احسان. «سوگند». نشریه (تهران) دوم، ش. ۹ (۱۳۵۸). 

پیوند به بیرون