غلام‌حسین ساعدی

از ویکی‌ادبیات
پرش به ناوبری پرش به جستجو
غلام‌حسین ساعدی

زمینهٔ کاری داستان‌نویس، نمایشنامه‌نویس،فیلمنامه نویس، مترجم
زادروز ۲۴دی۱۳۱۴
تبریز
پدر و مادر علی اصغر ساعدی،طیبه
مرگ ۲آذر۱۳۶۴
پاریس
لقب گوهرِ مراد
بنیانگذار مجله‌ الفبا(چاپ پاریس)
پیشه نویسنده
سال‌های نویسندگی از۱۳۳۱ تا۱۳۶۴
کتاب‌ها عزاداران بیل، آشفته حالان بیدار بخت، واهمه های بی نام و نشان و...
نمایشنامه‌ها آی بی‌کلاه آی باکلاه، چوب به دست‌های ورزیل،
بهترین بابای دنیا و...
فیلم‌نامه‌ها ما نمی‌شنویم، فصل گستاخی و عافیت‌گاه
همسر(ها) بدریِ لَنکَرانی
فرزندان نداشت
مدرک تحصیلی پزشکی
دانشگاه دانشکده‌ی پزشکی تبریز
اثرپذیرفته از جلال آل‌احمد

غلامحسین ساعدی معروف به گوهر مراد داستان‌نویس ، شاعر، نمایشنامه‌نویس ، روزنامه‌نگار ، فعال سیاسی و پزشک معاصر بود. [۱]

* * * * *

غلام‌حسین ساعدی در شانزده سالگی فعالیت سیاسی خود را آغاز کرده بود، در شلوغ بازی‌های دبیرستانی و خیابانی نه فقط دست داشت که سلسله گردان هم بود. انگیزه‌ای قوی‌تر، رهبری و تعلیم دیگران، او را به نوشتن و روزنامه‌نگاری کشاند. پیش از آنکه دیپلم بگیرد در هفده سالگی او را می‌بینیم که در سه روزنامه ی وابسته به حزب توده قلم می‌زند. در آنها داستان و مقاله می‌نویسد و حتی به عنوان سردبیر ، نشریه‌ی جوانان آذربایجان را می‌گرداند. سال بعد به زندان می‌افتد، وقتی از زندان در می‌آید تجربه‌های تازه‌ای آموخته است. در همین سال داستان بلند « نخود هر آش » را می‌نویسد که هنوز هم در یک دفتر، تمیز و پاکنویس شده در اختیار برادرش اکبر ساعدی است. بعدها پس از اینکه به دانشکده‌ی پزشکی می‌رود برای مجله‌ی هنر و ادبیات امروز « سخن » داستانی می‌فرستد که چاپ می‌شود، مرغ انجیر در سال ۱۳۳۵.

در حول و حوش انقلاب به بیماری مسری آن ایام که روزنامه‌نویسی و بقیه‌ی قضایا باشد دچار شد. همزمان در کیهان ، اطلاعات ، آیندگان ، آزادی ، رهایی و نام‌های مخفی و آشکار آن روزگار مقالات فراوانی در باب حوادث و مسائل روز نوشته است. درست است که ربط عمیق ساعدی با مسائل سیاسی میهنش در آثار او بازتاب درخشانی داشته و کارهای هنری او را در ابتدا سمت و سوی معقولی بخشیده است اما آدم‌های افراطی تعادل نمی‌‌شناسند گاهی از یک قطب به قطب دیگر اسباب‌کشی می‌کنند ، از هنر به سیاست یا از اصلی به اصل دیگر.

پربارترین سال‌های عمر ساعدی از سال‌های ۴۳-۴۲ به بعد شروع می‌شود. او برای نوشتن تک‌نگاری‌ها به حوالی تبریز و جنوب بوشهر و جزایر سفر می‌کند، تک نگاری‌های ایلخچی ، خیاو ، اهل هوا و قراداغ زمینه را برای خلق داستانه‌های ترس و لرز، عزاداران بیل ، واهمه‌های بی‌نام و نشان و دندیل ، نمایشنامه‌ی چوب به دست‌های ورزیل و فیلمنامه‌ی عافیتگاه فراهم می‌کند.

در فاصله‌ی آزادی از زندان تا رفتن ساعدی به آمریکا و سپس لندن ، او کارهای نیمه تمامی را تمام می‌کند. چند اثر مینویسد. هنگامه آرایان ، غریبه در شهر ، گور و گهواره ، نوشتن فیلمنامه‌ی دایره‌ی مینا ، آخرین جلد الفبا که بسیاری از آنها از جمله تاتار خندان که فصل به فصل آن را از زندان به بیرون می‌فرستاد ، روی چاپ نمی‌بیند. به دعوت ناشران آمریکایی که قرار است ترجمه‌ی آثار او را منتشر کنند سفری به نیویورک می‌کند ، در واقع دوستان او را می‌برند تا دوباره گرفتار حبس و بند نشود.

داستانک

عضو علی البدل کانون نویسندگان ایران

نطفه‌ی برپایی کانون نویسندگان ایران در کنار جلال آل احمد، احمد شاملو و به‌آذین در اوایل دهه‌ی ۴۰ در مطب دلگشا‌ی غلامحسین ساعدی بسته می‌شود. منع سانسور و پاسداری از آزادی قلم و بیان از هدف‌های اصلی این کانون محسوب می‌شدند. هدفی که بعدها توفیق وصال نیافت. نگاه منتقدانه‌ی او به عملکرد دولت در برابر اهداف کانون در مصاحبه‌ی سال ۵۷ ساعدی در نیویورک به وضوح گویای این نگاه است: « ... این شوخی نیست، حقیقت است که وقتی صدای کانون نویسندگان ایران در تمام پهنه‌ ی مملکت طنین انداخت، روزنامه‌های وابسته خبر دادند که به هفتصد و خرده‌ای یا هشتصد و خرده‌ای نویسنده و شاعر این انجمن‌ها جایزه داده شد! راستی این همه اهل قلم در کدام قاره‌ی دنیا پیدا می‌شود تا چه رسد به مملکتی که تعداد کتاب‌های چاپ شده در آن در هر سال به ششصد عنوان نیز نمی‌رسد؟

با وجود مخالفت صریح دولت، کانون نویسندگان به طور غیر‌رسمی، و نه غیر‌قانونی، به حیات خود ادامه می‌دهد و امیدوار است که پشتیبانی هرچه بیشتر متفکرین و نویسندگان و ناشرین آزادی‌خواه جهان، دولت ایران را وادار به پذیرش درخواست‌های کانون بکند... »


سکوت شعر

بسیار اندکند افرادی که می‌دانند غلامحسین ساعدی شاعر نیز بوده است. او اهمیت فراوانی برای شعر قائل بود و از شدت این علاقه و احترام هم بود که هرگز در فصلنامه‌ی الفبایش شعری به چاپ نرساند. اشعاری که سروده بیش از سی و چهار قطعه‌اند و برخی به غزل و اکثرا نیمایی. تنها سه شعر او عنوان دارند و مابقی در حسرت هویت یافتن از سمت خالقشان در گور کاغذ آرمیده‌اند. به گفته‌ی دوستانش این اشعار تنها پس از مرگ او بود که روی مخاطب به خودشان دیدند، او چون گنجی از آنها تا پایان عمر محافظت نمود. آنچه در زیر آمده است نمونه‌ای از این گنج است:

هر دایره خطی بسته است

بسته است سخت

سختی دایره

بسیار مضحک است

مثل حباب در آب

مثل حباب در باد

هر لحظه در تمایلِ

پاشیدن و رها شدن از وجود مرده‌ی خویش است.

و مرگ

مرگ دایره‌ای بسته است

بسته شدن به هرچه که بسته است

یک خط بی‌نهایت در خود دویدن است

بله

این خط دایره.


متن کارت دعوت عروسی هم نوشته است

ساعدی در کنار دوستان و نزدیکان خود فردی بسیار شوخ و طناز شناخته می‌شد، به طوریکه برای متن کارت دعوت عروسی برادرش اکبر ساعدی و همسرشان فیروزه جوادی چند متن مختلف بر روی کاغذ آورد تا از خشکی و یکنواختی این دست نوشته‌ها بکاهد و آنها را از حالتی رسمی به حالتی صمیمانه تبدیل کند:

۱

فیروزه جوادی و علی اکبر ساعدی

به همدیگر کاراته زده و کانون مستقلی می‌خواهند روبراه کنند، تشریف بیاورید تا به ریش هر دو ( که هر دو ریش دارند ) اندکی بخندیم.

۲

زندگی مشترک، لولایی است که آزادی را از آدمیزاد سهل است که از جسم و جان نیز می‌گیرد، منتهی فیروزه جوادی و علی اکبر ساعدی به این اصل معرفت پیدا نکرده‌اند و می‌خواهند خلاف این قضیه را ثابت کنند، لطفا تشریف بیاورید و قیافه‌‌ی این دو فیلسوف را ببینید!

داستانک حرفی که در حین گرفتن جایزه زده است

ساعدی در مراسم یادبود

دیگران ساعدی را چه‌طور شناختند؟

دیدگاه اریک رولو

رولو خبرنگار روزنامه‌ی فرانسوی « لوموند » است که در اوایل پاییز ۱۹۷۵ به تهران آمده بود و در بازگشت از این سفر، سه مقاله درباره‌ی ایران نوشت. عنوان مقاله‌ی دوم او « رضا ر...، شاعر آزاد شده از زندان » است که در آن از تجربه‌های واقعی غلام‌حسین ساعدی در زندان های ساواک در پشت نقاب چهره‌ی تخیلی فردی به نام رضا ر. قلم زد. در بخشی از این مقاله رولو اینچنین از اولین ملاقاتش با ساعدی که در منزل او صورت پذیرفته بود می‌نویسد:

« اتاق کوچک است و روی زمین تشکی پهن افتاده است و دسته دسته کتاب‌های فارسی و فرانسوی و روزنامه‌های فرنگی که در اثر گذشت زمان به زردی گراییده‌اند و میزی کوتاه و روی میز اوراق دستنوشته‌ای با خط خوردگی و یک بطری نیمه خالی ودکا.‌ »

رضا ر. که بر بالشتی تکیه داده، دیگر آن شادابی و زنده‌دلی را نداشت که در سال‌های تحصیل در پاریس در او سراغ داشتیم. حیرت زده از دیدار نا به هنگام ما در میانه‌ی شب، فوری پرسید که آیا « کاملا مطمئن » هستیم که تعقیبمان نکرده‌اند؟

رضا ر.، در آغاز با تردید، با لحنی غیر مشخص به شرح « درگیری‌های » خود با مقامات دولتی می‌پردازد. می‌گوید: « مورد من هیچ چیز استثنایی ندارد، هزاران روشنفکر ایرانی، با کمی تغییر، به همین سرنوشت من دچار شده‌اند. »

دیدگاه جلال آل‌احمد

آل احمد شیفته‌ی نمایشنامه‌ٔ «ورزیل‌» می‌شود و پس از دیدن نمایشی از همین نمایشنامه برای ساعدی این‌ طور می‌نویسد: «اینجا دیگر ساعدی یک ایرانی برای دنیا حرف زننده است. بر سکوی پرش مسائل محلی به دنیا جستن یعنی این. من اگر خرقه بخشیدن در عالم قلم رسم بود و اگر لیاقت و حق چنین بخششی می‌یافتم خرقه‌ام را به دوش دکتر غلام‌حسین ساعدی می‌افکندم... .»
و در جایی دیگر می‌افزاید: «به هر صورت من «ورزیلی‌ها» را بهترین نمایشنامه‌ فارسی دیدم که تاکنون دیده‌ام و پذیرفتمش به عنوان کفاره‌ٔ گناهانی که در «تئاتر حکومتی سنگلج» شده است چرا که در آن جرگه سنگلج از نظر تحریک اندیشه‌ٔ تماشاچی این یکی مقام اول را داشت.»

دیدگاه محمدعلی سپانلو

سپانلو واقعیت موجود در آثار ساعدی را اینگونه تشریح می‌کند : « ... فراموش نکنیم که در اینجا یک پزشک اعصاب و روان تخصص خود را با هنرش تلفیق کرده و به کشف رویه‌های تاریک واقعیت رفته است اما به هرحال او ملزوم نیست که این روابط را عریان برای ما توضیح دهد. او روزی ۸ ساعت در روز می‌نویسد و در این عرق‌ریزان شاق روح، خود نیز دستخوش اوهام است این چیزی جز تزریق واکسن مکشوفه به خود کاشف نیست، یک تزریق داوطلبانه برای آزمایش نتایج کار اما در پس این تراش ارادی روح یکی از کارآمدترین نویسندگان ما لحظات شوم سال‌های ما را که هیچ‌گاه به دقت و علاقه ندیده‌ایم، در موارد تاثیرش نشان می‌دهد، چیزی که با کلید نقد، نقدی که بر واقعیت استوار باشد چهره عمومی زندگی ماست و شناخت ما را نسبت به دردها و سقوط‌هایی که همه علل مادی دارند کامل می‌کند. »

پانویس

  1. مجابی، جواد (۱۳۷۸). شناخت‌نامهٔ ساعدی. تهران: نشر قطره. شابک ISBN ۹۶۴-۳۴۱-۰۵۰-۱ مقدار |شابک= را بررسی کنید: invalid character (کمک).

منابع

پیوند به بیرون