علی موسوی گرمارودی
سیدعلی موسوی گرمارودی | |
---|---|
در دیدار شاعران و اهالی فرهنگوادب با آیتالله سیدعلی خامنهای - خرداد۱۳۹۶ | |
نام اصلی | سیدعلی موسوی گرمارودی |
زمینهٔ کاری | شعر، ادبیات و ترجمه قرآن و متون مذهبی |
زادروز | ۳۱ فروردین ۱۳۲۰ ه.ش ۲۰ آوریل ۱۹۴۱ م قم |
پدر و مادر | سیدمحمدعلی گرمارودی خانم آغا |
ملیت | ایرانی |
محل زندگی | قم، مشهد و تهران پایتخت، شهرهای مذهبی |
در زمان حکومت | پهلوی دوم، جمهوری اسلامی ایران |
پیشه | استاد دانشگاه، نویسنده |
سبک نوشتاری | شعر نو (شعر سپید، شعر نیمایی) و شعر کلاسیک (قصیده) [۱] |
کتابها | مجموعه اشعار: عبور، چمن لاله، خط خون، باران اخم، سرود رگبار، در فصل مردن سرخ، در سایهسار نخل ولایت و ... کتابهای دیگر: ترجمهٔ قرآن کریم، ترجمهٔ نهجالبلاغه، بابا تاریخ، غوطه در مهتاب و ... [۲] [۳] |
سیدعلی موسوی گرمارودی از پدری الموتی و مادر تنکابنی (در سال ۱۳۲۰ خورشیدی) در قم دیده به جهان گشود. [۴][۵]
وی از مشهورترین شاعران نوگرا و سنتگرای دههٔ ۵۰ است که به دلیل وجوه آیینی آثارش توانست پس از انقلاب اسلامی به یکی از بنیانگذاران شعر انقلاب بدل شود. [۶]
دکتر سیدعلی موسوی گرمارودی پس از ورود به دانشگاه تهران، با مبارزان انقلابی مانند شهیدان رجایی و باهنر، همچنین جلال آلاحمد، شهید مطهری و دیگران آشنا شد. او در سال ۱۳۵۲ به واسطه فعالیتهای انقلابی علیه رژیم پهلوی، توسط ساواک دستگیر شد و حدود چهار سال در زندان به سر برد.
وی با پیروزی انقلاب اسلامی، همراه طاهره صفارزاده، «کانون فرهنگی نهضت اسلامی» را تأسیس کرد و به سمت دبیری کانون منصوب شد. وی همچنین انتشار مجله ادبی «گلچرخ» را بر عهده داشت. علاوه بر اینها، مدتی به سمت رایزن فرهنگی ایران در تاجیکستان منصوب شد و در ترویج زبان فارسی در آن کشور بسیار کوشید.
«در سایهسار نخل ولایت» و «خط خون»، از معروفترین دفترهای شعر موسوی گرمارودی است که در سالهای پیش از انقلاب و سالهای آغازین انقلاب به چاپ رسیدهاند. شعر سپید بلند «خط خون» نیز که تاریخ «تهران-عاشورای ۱۴۰۰ هجری قمری» را در ذیل خود دارد، مشهورترین شعر عاشورایی در قالبهای نوین است که نگرش نوین، انقلابی و تاریخی شاعر به واقعهٔ عاشورا و نیز بدایع هنری آن باعث شهرت آن گردید. [۱]
دکتر سیدعلی موسوی گرمارودی منتخب ششمین همایش چهرههای ماندگار در سال ۱۳۸۵ است. [۲]
داستانکها
دلم پُر از اشک
عاشورا که میشد، من هم مثل همه میرفتم به مجالس سوگواری؛ ولی در جمع گریهام نمیآمد، هرگز خالی نمیشدم. همواره انباشته از غم، پُر شده از اندوه، به سنگینیِ یک کوه، بازمیگشتم.
تا اینکه یک شب، شبی از شبهای عاشورا، در مجلسی ماندم که سوگواریشان از شب گذشته و به بامداد رسیده بود. ساعت ۵ دقیقهٔ بامداد بود که آرام، سربهزیر، فرورفته در خود، با پایی که سنگینیِ تنم را نمیکشید، به خانه برگشتم... به خانه برگشتم، در حالی که سنگینی و سختیِ وجودم را نیز با خود به خانه آورده بودم. تنم سخت و خشک بود مثل کویر؛ اما انگار هوای درونم آرامآرام به سمت شبی ابری و طوفانی پیش میرفت. دلم پر از اشک بود، پر از باران. در را که باز کردم، ترکیدم؛ مثل ابری که هزارپاره میشود؛ مثل «ابری که پارهپاره میشود تا که ببارد». آن شب، آن در نیز باز شده بود. آن شب، مثل باران که قطرههایش را میبارد، من نیز کلماتم را میباریدم؛ راه میرفتم و میباریدم؛ قدم میزدم و میگفتم. از اینجا شروع شد: «درختان را دوست میدارم که به احترام تو قیام کردهاند...».
دستی برای نوشتن نداشتم و کاغذی که انگار مهیای قلم نبود، نمیشد! لطفی شده بود، وگرنه بچهها حالم را چگونه دریافتند که آنگونه سنجیده عمل کردند! آنان که صدای سرشار از بغضِ واشده و درآمیخته با گریههایم را میشنیدند، با من قدمزنان، صدایم را به حافظهی ضبط رساندند. آن شب، وقتی این شعر را سرودم، احساس کردم شعر، نه در ضبط صوتِ خانهٔ ما، که به لطف اباعبدالله (ع)، در حافظهٔ عصر و در خاطرهٔ زمانها ضبط شده است. [۷]
شجرهنامه
به یاد دارم پدر میگفت: «با "آیتالله مرعشی نجفی" دربارهٔ شجرهنامهٔ خانوادگی صحبت میکردم.» میگفت: «ما از سادات طبرستان هستیم، از روستایی به نام "میخساز" در کجور. اجداد ما در زمان قاجاریه، برای فرار از سربازی به روستای "اوانک" در الموت پناه آوردند. این روستا در یک منطقهٔ صعبالعبور قرار دارد؛ درست در قلب کوههای البرز. بعد از اوانک هم آمدند به "گرمارود"؛ روستایی در دل یک درّه.
جدّ پدری من که سیدعلینقی نام داشت، از گرمارود زن میگیرد و همانجا مقیم میشود. پدرم، "محمدعلی موسوی" هم همانجا به دنیا میآید؛ حدود ۱۲ سالگی میفرستندش به مدرسهٔ علمیه در "مزردشت" تنکابن؛ جایی که روحانیت مرکزیت روحانیت داشت.» [۲] [۳]
تحصیلات عالی
با اینکه سال ۱۳۴۵ در امتحان ورودی دانشگاه در رشتهٔ ادبیات نمرهٔ ممتازی کسب کرده بودم، به دانشگاه ادبیات نرفتم؛ چون که دانشكدهٔ حقوق تنها دانشكدهٔ نصفِ روز بود و این میتوانست برای دانشجویان غیرِمتموّل فرصت خوبی برای کسب معاش فراهم کند. این بود که کارشناسی "علوم قضایی" گرفتم. بعد با دفاع از پایاننامهای با موضوع "جوشش و کوشش در شعر" با راهنمایی "سیدضیاءالدین سجادی"، کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی را گرفتم و با اخذ دکتری زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران فارغالتحصیل شدم. موضوع رسالهٔ دکتری من، "زندگی و شعر ادیبالممالک فراهانی" بود که با راهنمایی "سیدجعفر شهیدی" به انجام رسید. این اثر بعدها به صورت کتاب انتشار پیدا کرد و دو بار تجدید چاپ شد. [۷]
تو کجایی تا شوم من چاکرت
یک بار از سر کنجکاوی تصمیم گرفتم با چوپانی که در گرمارود بود، همراه شوم و یک روزی را شاهدِ زندگی او باشم. یک پﻞ ﭼﻮﺑﻰ روی رودخانهٔ ﺍﻟﻤوت بود که ﮔﻮﺳﻔﻨدها هر روز آنجا ﺟﻤﻊ ﻣﻰﺷﺪﻧﺪ تا اربابشان بیاید و آنها را با خود ببرد. حرکت کردیم. وقت نهار سفره را گشودیم و خواستیم غذا بخوریم که ناگهان چوپان زد زیر آواز؛ حالا نخوان و کی بخوان! آقا چه صدایی! چه آوازی! این وسط، نی را هم برداشته بود و آن را با صدایش چنان همراه و هماهنگ کرده بود که آیههای داوودی در آن دَم عینی و متجلّی شده بود...
ﺗﺎ ﻗﺒل از شنیدن این صدا، مفهومِ تسبیح و همراهیِ کوهها و دشتها و هماهنگیِ ﭘﺮﻧده و سنگ و درخت با صدای داوود، اینگونه عجیب در باور من ننشسته بود. ناگهان دریافتم که همهٔ ﻣا، از کوه و بیابان و چشمه ﻣﺤﻮ صدای او هستیم؛ محوِ محوِ محو...
و این در حالی بود که چوپان حتی غلط هم میخواند؛ اما طنین صدایش آنقدر زیبا بود که همه را محو خود کرده بود... بعدها فکر کردم اگر این چوپان میخواست موسیقی را یاد بگیرد، میتوانست از بسیاری از استادان پیشی بگیرد. میخواهم بگویم آن بخش که خدا به او داده، ﺑخش درونی است؛ بخشی که در شعر به آن جوشش و ناخودآگاه میگویند. [۷]
سرپرستی فراکلین
زندگی و تراث
کودکی و نوجوانی، جوانی، پیری
دکتر سیدعلی موسوی گرمارودی، ﺷﺎﻋﺮ، ﻣﻨﺘﻘﺪ، ﻣﺘﺮﺟﻢ و ﻧﻮﻳﺴﻨدهٔ شهیر معاصر، یکشنبه، ۳۱ فروردین ۱۳۲۰ هجری شمسی (۲۲ ربیعالاول ۱۳۶۰ ه ق، برابر با ۲۰ آوریل ۱۹۴۱ م) در محلهٔ چهارمردان قم به دنیا آمد. نام پدرش سیدمحمدعلی، زادهٔ گرمارودِ الموت قزوین و نام مادرش خانمآغا، زادهٔ شیروانمحلهٔ تنکابن است. او نخستین فرزند خانواده است.
خانوادههای گرمارودی از نظر اصل و نسب و ارتباط خويشاوندی به چند طايفه تقسيم میشوند كه شامل طايفههای قروچیبيگی، اورسبيک، باقری، صادقی، اندجی و خانوادههای غربالبند، موسوی و چند خانوادهٔ ديگر است. خانوار موسوی از خانوادههای مهاجر روستای ميغسازهٔ كجور به مناطق اوانک و گرمارود هستند. پدر موسوی گرمارودی حجتالاسلام سیدمحمد موسوی گرمارودی از دانشمندان اهل روستای گرمارود الموت، مدرس عالی علوم اسلامی، به ویژه کلام و فلسفه بود. وی ابتدا در مسجد جامع گرمارود به هدایت مردم مشغول شد؛ سپس، هنگامی که هنوز جوان بود به قم و بعد از آن به نجف رفت و دوباره به قم بازگشت. دو سال بعد، یعنی در سال ۱۳۱۸، به تنکابن رفت و در آنجا با دختر یکی از روحانیان سرشناس تنکابن به نام حاجشیخجعفر روحانی ازدواج نمود و دوباره برای ادامه تحصیل و تدریس، به قم مراجعت کرد. وی سرانجام در تاریخ ۱۲ بهمن ۱۳۷۵، در مشهد و در سن ۸۳ سالگی درگذشت.
موسوی گرمارودی از ۵ تا ۸ سالگی، در قم نزد پدر، قرآن، نصابالصبیان ابونصر فراهی، گلستان و بوستان سعدی، طاقدیس شیخ نراقی و گزیدههایی از خمسهٔ نظامی را فراگرفت. [۲] [۳] پس از آن به دبستان ملی باقريه رفت. سال اول دبيرستان را نیز در مدرسهٔ دين و دانش که شهيد دکتر بهشتی مدیریت آن را بر عهده داشت، سپری کرد. ۱۷ ساله بود که همراه پدر به مشهد رفت و از محضر بزرگانی چون شیخمجتبی قزوینی، حججالاسلام فردوسیپور و واعظ طبسی بهرهها گرفت و از مدرسان بزرگی چون ادیب نیشابوری و مرحوم نهنگ درسها آموخت و پس از ۴ سال بار دیگر به قم بازگشت. قبل از بازگشت به قم، در کنار تحصیل حوزوی، با تحصیل در برخی از علوم ادبی اسلامی و ادبیات عرب، تحصیلات دبیرستانیش را ادامه داد، آنگاه برای ورود به دانشگاه، بهطور متفرقه امتحان داد و دیپلم ادبی گرفت. در حالی که در سال اول دبیرستان ریاضیات خوانده بود. [۴] [۵]
ﮔﺮمارودی در واﻗﻌﻪٔ ﻣدرﺳﻪٔ فیضیه ﺣﻀور دﺍﺷﺖ. یکبار هم دستگیر ﺷد و ﺑﻪ ﻛﻮﺷش آیتالله رﺑﺎنی شیرازی آزاد ﺷﺪ. با هجرت پدر به شهر ری -پﺲ از ۱۵ ﺧرداد ۱۳۴۲- سیدعلی نیز در دبستان ﻋﻠﻮی و ﺳپس دبیرستان ﻋﻠﻮی ﺗدرﻳس را آغاز کرد. در سال ۱۳۴۵ در رشتهٔ حقوق دانشگاه تهران پذیرفته شد و در همین سالها با شخصیتهایی چون شهید بهشتی، شهید باهنر و شهید رجایی آشنا و رشتهٔ دوستی با ایشان را استوار کرد. در سال ۱۳۴۸ در مسابقهٔ «ﺷﻌﺮ ﺑﻌﺜﺖ» ﺷﺮﻛﺖ ﻛرد و شعر «خاستگاه نور» وی بهترین اثر شناخته شد و جایزه گرفت. این سرآغاز شهرت شعریِ علی موسوی گرمارودی شد. راهنمایان بعدی گرمارودی، جلال آلاحمد، سیمین دانشور، دکتر علی شریعتی و به ویژه شهید مطهری بودند. وی شرح منظومه را بهطور خصوصی در محضر گذراند. در سال ۱۳۵۲ ساواک وی را دستگیر کرد و تحت شکنجههای سخت قرار داد و ۴ سال بعد، در سال ۱۳۵۶، ﻳﻌﻨی ﺍﻧﺪکی پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، پس از تحمل رنجها و شکنجهها آزاد شد. با پیروزی انقلاب، مسئولیت «کانون نویسندگان و هنرمندان مسلمان» را پذیرفت؛ اما واگذاری مسئولیتهای متعدد و سنگینتر به او، فرصت یاری و همکاری با کانون را از وی سلب کرد. در نتیجه، اندکاندک دوران حیات این کانون رو به افول نهاد و اعضای آن در مراکز دیگری به خدمت انقلاب و آرمانهای آن درآمدند.
گرمارودی در همان ﺳﺎل ۱۳۵۶ که از زندان آزاد شد، ﺑﺎ شهید دکتر باهنر در دﻓﺘﺮ ﻧﺸر و فرهنگ اسلامی شروع به همکاری کرد. در فاصلهٔ سالهای ۱۳۵۸ ﺗﺎ ۱۳۶۰ ﺳﺮپرﺳﺖ «ﺍﻧﺘشارات انقلاب اسلامی» (ﻓﺮﺍﻧﻜلین ﺳﺎﺑﻖ) شد. و همزمان با آن، سمت ﻣشاور فرهنگی رییس جمهور وقت را نیز پذیرفت. در سالهای ۱۳۶۰ ﺗﺎ ۱۳۷۸ ﻣشاور وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بود. از سال ۱۳۷۸ رایزن فرهنگی ایران در تاجیکستان ﺑﻪ ﺍیشان سپرده ﺷﺪ. ﻛتاب از ساقه تا صدر یکی از محصولات پژوهشی گرمارودی در حوزهٔ شعر تاجیک است. گرمارودی مصدر کوششها و تأثیرات شگرف در گسترش زبان و ادبیات فارسی در تاجیکستان بوده است. همچنین مدیریت ۲۴ ﺷﻤاره از مجلهٔ ادبی «ﮔﻠﭽرخ«، ﮔویای توانمندی موسوی گرمارودی در امر مطبوعات و روزنامهنگاری است. ﺗﺎﻛنون ۱۴ ﻣﺠﻤﻮﻋﻪﺷﻌﺮ، ۱۰ ﮔﺰﻳﻨﻪﺷﻌﺮ، ۹ ﺍﺛﺮ پژوهشیادبی، ۲ پژوهش تاریخی، ۶ داستان، ۴ ترجمه، ۱۶ کتاب برای نوجوانان، ۴۲ ﻣﻘﺎﻟهٔ تحقیقی، و در مجموع، ۶۱ جلد کتاب (البته تا سال ۱۳۸۹) از وی ﺑﻪ ﭼﺎپ رسیده ﺍﺳﺖ. [۷]
شخصیت و اندیشه
دکتر سیدعلی موسوی گرمارودی از شاعران، پژوهشگران و مترجمان کشور و از جمله شاعران مطرح انقلاب اسلامی است که به عقیدهٔ بسیاری از صاحبنظران، از پیشگامان و معماران شعر انقلاب محسوب میشود. وی پیش از انقلاب شعر را به خدمت اندیشههای دینی و آرمانهای انقلاب درآورد و سعی کرد از ظرفیتهای نوین شعر در راستای اهداف انقلاب، با صبغهٔ اسلامی، بهره گیرد. [۱]
دکتر موسوی ﮔﺮمارودی دیدگاه جالب، حتی از یک منظر، دیدگاه بحثبرانگیزی دربارهٔ تعهد شعر و تعهد شاعر دارد. او میگوید:
«ﺑﺎﻳﺪ ببینیم که آیا تعهد و مسئولیت در شعر وجود دارد یا خیر و آیا تعهد صفت شعر است یا صفت شاعر. بنده بارها در مصاحبهها عرض کردهام که هر گونه مسئولیت و تعهد به شاعر برمیگردد، نه به شعر. شعر، بما هو شعر، ذاتاً هیچ رنگی نمیپذیرد ﺟﺰ ﺷﻌریت و ﺍﮔﺮ ما در جستوجوی لباسی برای شعر هستیم، باید این را فقط در ﻗﺎﻣﺖ ﺷﺎﻋﺮ ﻧگاه کنیم و بر قامت او این لباس را بدوزیم. اﻳن تعهدات، یعنی انقلابیبودن؛ ﻣﺜﻞ ﺣﻤﺎسیبودن، ذاتیِ شاعر است و بعد در شعر نشست میکند. ما فردوسی را به عنوان شاعر حماسی میشناسیم، نه به اعتبار اینکه شاهنامه حماسی است، بلکه به اعتبار اینکه قبل از شاهنامه، فردوسی حماسی است.»
گرمارودی در باب جوشش و کوشش در شعر نیز نظر صائبی دارد. او میگوید:
«ﺷﻌر دو ﺑﺨﺶ ﻛﺎملاً ﻣﺘمایز دارد: یک ﺑﺨﺶ Objective و یک ﺑﺨش Subjective؛ ﺑﺨش درونی و بخش بیرونی؛ ﺑﺨﺸﻰ ﻛﻪ به آن ﺟﻮﺷﺶ ﻣﻰگوییم و ﺑﺨﺸﻰ ﻛﻪ به آن ﻛﻮﺷﺶ میگوییم. ﺷﺎﻋﺮ ﻣﻤﻜﻦ ﺍﺳت لائیک ﺑﺎﺷﺪ ﻭ فکر ﻛﻨﺪ که طبیعت جوشش را به او اهدا کرده است؛ اما ما که اهل قبلهایم، میگوییم خداوند داده است. عیناً مثل نیروی آواز است؛ یعنی کسی که حنجرهای دارد که وقتی دهان باز میکند پاهای شما سست میشود. این طنین را خداوند تبارک و تعالی هم به حجم سینه و ششهای او و هم تارهای صوتیش داده است و آن دست شما و من و این و آن نیست. با آموزش هم آن قسمت هیچ تغییری نمیکند.
در واقع، حسن تعریف را فقط خدا به شاعر میدهد؛ یعنی این نگاه باعث این تعریف شده است. این نگاه یعنی آن آنتن دیجیتالی. شما اگر آن آنتن دیجیتالی بالای پشت بام خانهات داشته باشی، پانصد تا تصویر را در آنِ واحد میتوانی بگیری و اگر نداشته باشی، نمیتوانی. این دقیقاً مثل همان است. ممکن است این تصویر را که یک نفر تبر در دستش است و دارد به تنهٔ درخت میزند، ما هزار بار دیده باشیم، اما وقتی به ما میگویند که راجع به آن چیزی بگوییم، چه میتوانیم بگوییم، جز این که همان را توصیف کنیم؟ اما شاعری که همان لحظه این را دیده و خدا آن بخش را هم به او داده است، میگوید:
گذشت و خوشدلی را نازنینا از درخت آموز
که سایه از سر هیزمشکن هم برنمیدارد.
من و شما ندیدهایم و او دیده است. در واقع، نگاه دیگری خدا به او داده است. بله، بخشهایی از شعر است که آنها را باید آموخت؛ عروض و قافیه و معانی را باید آموخت. آن بحث دیگری است. شما در این زمینهها هرچه پرورده شوید، اثرتان فخیمتر و بهتر میشود. من به این لحاظ هم به عزیزان جوان توصیه کردهام که شما قرآن را به لحاظ فنی و ادبی ملاک قرار بدهید؛ برای این که هر دو را با هم داشته باشید. قرآن هم حرفِ خوب میزند، هم خوب حرف می زند. حرفِ خوب زدن با خداست و قرآن که مال خود خداست، ولی خوب حرفزدن را میشود آموخت.» [۷]
زمینهٔ فعالیت
مشاغل و سمتهای مورد تصدی
- سرپرست انتشارات انقلاب اسلامی از اسفند سال ۱۳۵۷ تا ۱۳۶۰.
- مشاور مطبوعاتی و فرهنگی رییسجمهور در دوران ریاستجمهوری وقت از فروردین تا آبان ۱۳۵۹.
- مدیرعامل شرکت افست.
- مدیریت تالار وحدت تهران.
- مشاور حقوقی ادارهٔ باستانشناسی.
- سخنگوی وزارت پست و تلگراف و تلفن.
- رایزن فرهنگی ایران در تاجیکستان در سال ۱۳۷۸ تا ۱۳۸۲.
فعالیتهای آموزشی
- تدریس در حوزهٔ علمیهٔ مدرسهٔ علیا و سفلای فردوس مشهد، طی سالهای ۱۳۴۰ تا ۱۳۴۱.
- تدریس در دبستان و دبیرستان علوی، در سال ۱۳۴۲.
- تدریس در ادارهٔ آموزشوپرورش از سال ۱۳۴۸.
- نگارش برنامهٔ آیین نگارش کل کشور در ادارهٔ برنامهها در وزارت آموزشوپرورش.
- تدریس در دانشگاه دوشنبه و خجند در تاجیکستان طی سالهای ۱۳۷۸ تا ۱۳۸۲.
- برپایی ۳۳ کلاس آموزش خط فارسی در ۱۱ شهر تاجیکستان.
فعالیتهای ادبی و هنری
تأسیس کانون فرهنگی نهضت اسلامی
موسوی گرمارودی در آغاز پیروزی انقلاب اسلامی، یعنی سال ۱۳۵۷، به همراه طاهره صفارزاده شاعر معاصر، کانون فرهنگی نهضت اسلامی را که بعدها به حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی تغییر نام پیدا کرد، تأسیس کرد و به سمت دبیری کانون منصوب شد.
راهاندازی، مدیریت و سردبیری ماهنامه ادبی «گلچرخ»
انتشار ماهنامهٔ «گلچرخ» مصادف با دورهٔ دکتری موسوی گرمارودی شامل دو دوره بود: در اولیندوره، که ۲۴ شماره از آن درآمد، هر ۱۵ روز یکبار، به صورت ضمیمهٔ ادبی روزنامهٔ اطلاعات از تاریخ ۱۲ شهریور ۱۳۶۴ تا خرداد ۱۳۶۵ منتشر شد و دورهٔ دوم فعالیت آن به صورت ماهنامه و به طور مستقل چاپ میشد.
انتشار مجلهٔ ادبی در تاجیکستان
موسوی گرمارودی در طی سالهای ۱۳۷۸ تا ۱۳۸۲، زمانی که رایزن فرهنگی ایران در کشور تاجیکستان بود، اقدام به راهاندازی مجلهٔ ادبی در آن کشور کرد.
بازخوانی و خوانش ادبیات کهن
موسوی گرمارودی در بازخوانی و خوانش ادبیات کهن نیز فعالیت داشته و مجموعهای از دیوان حافظ با صدای او منتشر شده است؛ همچنین خانهٔ هنرمندان ایران روایت بوستان سعدی را با صدای موسوی گرمارودی در ۱۲ ساعت و ۱۸ دقیقه ضبط کرده است. [۲] [۳]
آثار و منبعشناسی
کتابشناسی
پانویس
- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ {«پنجرهای به شعر سیدعلی موسوی گرمارودی، زمستان ۱۳۹۳».
- ↑ ۲٫۰ ۲٫۱ ۲٫۲ ۲٫۳ ۲٫۴ «معرفی کوتاهی از نویسندگان، ادبا و شعرا (علی موسوی گرمارودی)، بهار ۱۳۹۵».
- ↑ ۳٫۰ ۳٫۱ ۳٫۲ ۳٫۳ «سیدعلی موسوی گرمارودی».
- ↑ ۴٫۰ ۴٫۱ «زندگینامه خودنوشت دکتر سیدعلی موسوی گرمارودی، فروردین ۱۳۹۶».
- ↑ ۵٫۰ ۵٫۱ «گزیدهای از زندگینامه خودنوشت دکتر سیدعلی موسوی گرمارودی، زمستان ۱۳۸۳».
- ↑ «نگاهی به آثار گرمارودی، زمستان ۱۳۸۶».
- ↑ ۷٫۰ ۷٫۱ ۷٫۲ ۷٫۳ ۷٫۴ «گفتوگو با دکتر سیدعلی موسوی گرمارودی، زمستان ۱۳۸۹».
منابع
پیوند به بیرون
- «پنجرهای به شعر سیدعلی موسوی گرمارودی». وبگاه شهرستان ادب، ۱۳ بهمن ۱۳۹۳. بازبینیشده در ۱۲ ژانویه ۲۰۱۹.
- «معرفی کوتاهی از نویسندگان، ادبا و شعرا (علی موسوی گرمارودی)». پایگاه خبری ایرانیان موفق، ۲۹ خرداد ۱۳۹۵. بازبینیشده در ۱۲ ژانویه ۲۰۱۹.
- «سیدعلی موسوی گرمارودی». وبگاه آیههای انتظار. بازبینیشده در ۱۲ ژانویه ۲۰۱۹.
- «زندگینامه خودنوشت دکتر سیدعلی موسوی گرمارودی، نرمافزار جامعالتفاسیر، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی (نور)». وبگاه دانشنامه حوزوی ویکیفقه، ۱۴ فروردین ۱۳۹۶. بازبینیشده در ۱۴ ژانویه ۲۰۱۹.
- «گزیدهای از زندگینامه خودنوشت دکتر سیدعلی موسوی گرمارودی، نشریه گلستان قرآن، شماره ۱۹۴، ص ۱۸». پایگاه مجلات تخصصی نور، نیمهٔ اول دی ۱۳۸۳. بازبینیشده در ۱۴ ژانویه ۲۰۱۹.
- «نگاهی به آثار علی موسوی گرمارودی». پایگاه خبری آفتاب آنلاین، ۹ بهمن ۱۳۸۶. بازبینیشده در ۱۰ ژانویه ۲۰۱۹.
- «گفتوگو با دکتر سیدعلی موسوی گرمارودی (مصاحبهکننده: دکتر محمدرضا سنگری)، مجله رشد آموزش زبان و ادب فارسی ویژهٔ ادبیات معاصر و انقلاب». وبگاه پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ۲۰ دی ۱۳۸۹. بازبینیشده در ۱۰ ژانویه ۲۰۱۹.