محمدعلی گودینی
محمدعلی گودینی | |
---|---|
زادروز | ۱فروردین ۱۳۳۵ شهرستان کنگاور٬ استان کرمانشاه |
ملیت | ایرانی |
کتابها | «تالار پذیرایی پایتخت»٬ «زنی با کفشهای مردانه»٬ «صعود»٬ «آجر بهمنی»٬ «شیرین»٬ «لبخند تلخ»٬ «نورد»٬ «سیلاب»٬ «یک مشت خاک»٬ «گوی نان»٬ «دستی بر آسمان»٬ «زیر مجسمه»٬ «در سکوت سرد»٬ «اشکهای سبز»٬ «سایه اژدها»٬ «راز عمارت متروک»٬ «جاده خاکی»٬ «گلهای کاغذی»٬ «سالار»٬ «آیت ولایت» |
محمدعلی گودینی داستاننویس و رماننویس ایرانی است.[۱]
محمدعلی گودینی در سال ۱۳۳۵ در شهر کنگاور متولد شده و در سیزدهسالگی به شهر تهران آمد و اکنون نیز در این شهر زندگی میکند. او دارای دیپلم تجربی بوده و در یک کارخانه کار میکند و در آنجا عضو شورای مرکزی انجمن اسلامی و نیز هیئت منصفه کارخانه است و در دو نشریه نیز مسئول صفحه ادبی بوده است.از آثار او، داستان «صعود»، در دومین دوره مسابقات بنیاد جانبازان رتبه دوم و داستان «آجر بهمنی» در سومین دوره همین مسابقات رتبه سوم را به دست آورده است. «لبخند تلخ» در مسابقات قلم زرین جزء پنج اثر اول انتخاب شده و داستان «شیرین» در دوره دوم جایزه عذرا رتبه دوم و «نورد» در اولین دوره مسابقات ادبی کارفرمایان و کارگران رتبه سوم را به دست آورده است.(1) «زنی با کفشهای مردانه»، «تالار پذیرایی پایتخت»، «سالار» و ... از جمله آثار اوست. او را نویسندهای میدانند که برای ادبیات کارگری تلاش کرده است و در داستانهایش به تصویر چهره رنجیده این قشر پرداخته است. همچنین گودینی به تالیف داستانهایی با مضمون دفاع مقدس اهتمام داشته است. او برنامهریزیهای دقیق و مدیران توانمند را عاملی برای موفقیت در معرفی ادبیات دفاع مقدس به دنیا میداند. (۲۳) محمدعلی گودینی از جمله نویسندگانی است که با سختیهای زیادی قد کشیده و نویسنده شده است ، تلاشهای او در نویسندگی و همچنین زندگیاش زیبایی یک فرد موفق را به تصویر میکشد. (14)
وجه مشترک کارهای گودینی توجه به قشر ضعیف جامعه، روستاییان و کارگران است. او در برخی از کارها مانند «زنی با کفشهای مردانه» فضای کارگری در سالهای پس از انقلاب را ترسیم کرده و از رنجها و مشکلات آنها پس از جنگ گفته و در کارهایی مانند «تالار پذیرایی پایتخت»، نگاهی انداخته است به وضعیت کشاورزان در زمان پهلوی. از این رو، میتوان کارهای گودینی را بلندگوی قشری دانست که در سالهای اخیر کمتر مجال سخنگفتن در آثار داستانی داشتهاند. در روزگاری که داستانهای ایرانی در فضای کوچک آپارتمانهای شهری و با دغدغههایی متفاوت با جامعه روایت میشود، گودینی تلاش کرده است تا صدای مردمی باشد که در این سالها در آثار داستانی خاموش بودهاند. او در کتاب «راز عمارت متروک» که با داستانی جنایی گره خورده نیز بر این رویه ثابت مانده است. او در این اثرش در خلال یک داستان متفاوت و جذاب، آینهای قرار داده است پیش چشم مخاطب از زمان ارباب و رعیتی در روستاهای کشور و تأثیری که این نظام بر زندگی روستاییان ایرانی پیش از انقلاب گذاشت. (۳۶)
آیینهای از محمدعلی گودینی
چرا گودینی؟
گودینی اسم روستای ماست. در دوران کریمخان زند روستایی به فاصله کمی بالاتر از روستای فعلی ما قرار داشته که به آن «ده» میگفتند. در آن زمان مردم چهارصد پانصد متر میآمدند پایینتر. به همین علت به آنجا گفتند گودینی در که شهرستان کنگاور، استان کرمانشاه واقع شده است. (14)
از خانوادهای روحانی
پدر و مادر من هر دو بیسواد بودند . دو تا خواهر بزرگتر از خودم دارم آن ها هم بیسواد هستند. فقط دو سه تا از عموهایم یک مقدار خواندن و نوشتن میدانند. پدربزرگ مادری من به نام « ملا قاسم » آدم بزرگی بوده و معلمم بوده است.وقتی نیروهای رضاخان میآیند که لباس روحانیون را بردارند در بازار یقه او را هم میگیرند. بازاریها میگویند این آدم شناختهشدهای است و ما قول میدهیم دفعه بعد با لباس روحانی به داخل شهر نیاید! میگویند که وقتی به روستا برمیگردد میگوید خدایا از ما راضی باش و چند روز بعد از دنیا میرود. پدربزرگ ما تمام قبالههای روستاهای اطراف را مینوشته ، صیغه عقد میخوانده است. علاوه بر آن یک مکتبخانه داشته که همه باسوادهای آنجا از شاگردان وی بودند. (14)
از کتابخوانی تا سرگردانی
در خانه مادربزرگم کتاب «امیر ارسلان» و «یوسف و زلیخا» بود . من «امیر ارسلان» را گرفتم شروع کردم به خواندن و خیلی به آن علاقهمند شدم ولی خواهرم آن را از من ربود، چون میگفت شنیدم هرکس این کتاب را بخواند سرگردان میشود و دیگر نفهمیدم آن کتاب را که اصل هم بود چه کار کرد. بعد از هفت هشت سال آن کتاب را در تهران خریدم ولی وقتی آن را خواندم متوجه شدم این کتاب آن کتاب اصل نیست. (14)
فرار از مکتبخانه
پسر عموی مادرم مکتبخانه داشت. ما آنجا میرفتیم و وقتی درس بلد نبودیم ما را فلک میکردند به همین دلیل یک مقدار از مکتب فراری شدم ولی در مدرسه درسم خوب بود. ما تابستانها به مکتبخانه میرفتیم تا قرآنخواندن یاد بگیریم. (14)
اولین اعتراضات
من از سال ۴۲ امام (ره) را میشناختم. به تهران که آمدم همه میگفتند آیتالله حکیم از دنیا رفته است . یک زمانی در رنگرزی کار میکردم، چهار دختر و پنج پسر بودیم که در آنجا کار میکردیم. صاحب رنگرزی به جای اینکه به ما هشت تومان مزد بدهد چهار تومان میداد . یکی از دخترها که کرمانی هم بود گفت: پنجشنبه که حقوق گرفتیم میگوییم که از شنبه باید به ما روزی شش تومان بدهد. این را گفتیم و همه ما را اخراج کرد. یک مدت که گذشت با شخصی به نام عباسعلی آشنا شدم. با او درددل کردم و گفتم چقدر در حق این مردم نامردی میکنند و از این حرفها که او هم که حدود ۴۰سال داشت آهسته به من گفت که من تودهای هستم و رژیم شاه باید از بین برود تا ما به حقمان برسیم. (14)
ورود به فضای سیاسی
سال ۵۳ من برای تماشای بازیهای آسیایی تهران میرفتم. یک روز مسابقه اسرائیل و مالزی بود که اسرائیل با نتیجه ۸ بر ۳ مالزی را شکست داد. ما هم به این خاطر که مالاییها مسلمان بودند آنها را تشویق میکردیم. یکبار هم برای تماشای مسابقه بسکتبال اسرائیل و فیلیپین رفته بودم که دیدم یکسری از دانشجوها سروصدا میکنند و قوطی آبمیوه را به طرف اسرائیلیها پرتاب میکنند که من هم با آنها همراه شدم. پاسبانها آمدند و شروع کردند به کتکزدن ما و یکسری را نیز دستگیر کردند. یک پاسبان هم مرا دستگیر کرد و دست من را محکم گرفت و فشرد. بعد از اینکه بازی تمام شد یک ساعتی بازداشت بودیم و آزادمان کردند. در داستان «چشم دیگر» به همان ماجرا اشاره کردهام. سال ۵۳ من ریش داشتم و عمویم گفت بیا ریشهایت را بزنم چون چریکها کسانی را که ریش دارند را ترور میکنند اما چون ریشهایم را دوست داشتم اجازه ندادم. یک روز به خانه عمویم رفتم و متوجه شدم زن عمویم یک کتاب را از من پنهان کرد. به او گفتم این چیه بده بخوانم، برداشتم و دیدم راجع به استعمار نو است. آن را که خواندم تازه از لحاظ سیاسی ذهنم بازشد. سال ۵۴ به خدمت سربازی رفتم. در آن زمان ترورها زیاد شده بود. من افتادم در یگان هوابرد. در آنجا چتربازها در کنار ساواکیها در تیمهای ضدخرابکاری آدمها را ترور میکردند. (14)
علاقه به طنز
آن زمان عاشق داستانهای پلیسی و جنایی بودم که طنز بود. چون همهاش به اجتماع طعنه میزد. من از آنها خوشم میآمد. گاهی فریدون تنکابنی چیزهایی مینوشت یا رسول پرویزی که من آنها را میخواندم. البته من در آن زمان بیشتر به دنبال کتاب مایک هامر بودم که ترسناک بودند و به ما میگفتند شب و تنها نخوانید که اتفاقا من هم در شب میخواندم هم تنها. (14)
آشنایی با جنبش کارگری
قبل از انقلاب وقتی من از سربازی آمدم ۱۵فروردین ۱۳۵۶ بود. دو سه روز روزنامهها را گشتم تا اینکه در سوم اردیبهشت ۵۶ با یک کارخانه باتریسازی آشنا شدم و در آنجا با فضای جنبش کارگری آشنا شدم. من قصد ماندن نداشتم و میخواستم به شرکت هواپیمایی بروم و در بخش فنی مشغول به کار شوم که رفتم ولی من را قبول نکردند. دکتر شریعتی که فوت کرد من به حسین اسرافیلی که همکارم بود گفتم که دکتر شریعتی را کشتند. با تعجت گفت: کشتند؟ گفتم: بله. در جریان انقلاب هم فعالیت کردیم. همین آقای اسرافیلی اعلامیه میآورد میگذاشت زیر میزها. همه این ماجراها را من در مجموعه داستانهایم آوردهام. (14)
آغاز داستاننویسی و مبارزه
قبل از انقلاب هم مینوشتم. این که میگویم آگاه نبودم منظورم این است که از نظر سیاسی آگاه نبودم آقای اسرافیلی رئیس ما بود، گزارشی برایش نوشتم. گفت تو کتاب میخوانی؟ گفتم بله من شعر هم مینویسم. چند تا از شعرهایم را برایش خواندم و او هم ایراد گرفت و گفت تو داستانبنویسی بهتر است. من هم داستان را جدیتر گرفتم و برای آقای اسرافیلی هم آنها را خواندم. بعد از انقلاب آقای اسرافیلی آمده بود حوزه هنری من را صداکرد و گفت: اینها نویسنده هستند تو هم بیا. از سال ۵۸ تا ۶۰ به حوزه هنری میرفتم بعد از آن عضو شورای کارخانه و انجمن اسلامی شدم. همان اول به جبهه رفتم ششهفت ماه جبهه بودم٬ بعد آمدم عضو بسیج شدم. یک مدت پاسدار افتخاری کمیته بودم. مبارزه ما بیشتر در کارخانه بود مثلا چپیها میآمدند اعلامیه پخش میکردند و با هم درگیر میشدیم. (14)
اشتیاق برای دیدار امام (ره)
در آن ایام ۲۳ساله بودم. برای استقبال از امام خمینی (ره) به میدان آزادی رفتم و با توجه به اینکه جوان بودم بهعنوان انتظامات خودم رو جلو میکشیدم تا به فرودگاه برسم. چند ساعت منتظر ماندیم تا اینکه امام رسید. من وقتی امام را داخل خودرو دیدم سر از پا نشناختم و با بیادبی خودم را روی کاپوت خودروی ایشان انداختم. بعد از آن آقای رفیقدوست با اشاره سر به من گفت خودم را کنار بکشم. در کنار خودروی امام، یک شورولت بود که به نظر مرحوم سیداحمد سوار بر آن بود که از داخل آن خودرو نیز با اشاره به من فهماندند که پیاده شوم و پایین بیایم. وقتی آمدم پایین متوجه شدم که لنگه کفشم گمشده است. تا کفشم را پیدا کنم مدتی طول کشید و نتوانستم همراه کاروان امام باشم و به بهشت زهرا نیز نرسیدم. بعد از آن سخنرانی امام را از طریق اخبار متوجه شدم. فاصلهام با امام به اندازه یک شیشه بود و به اندازهای چهره امام گیرا بود که متوجه رفتارم نشدم. (۳)
شرکت در تظاهرات
من کارگر کارخانه بودم و در تظاهراتهای کارگری شرکت میکردم. از جاده کرج با سرویس رفتم تا میدان راهآهن، از آنجا به تیر دوقلو، و پیاده از آنجا تا جلوی مسجد لرزاده رفتم و از آنجا به میدان آزادی بازگشتم. شهید ابراهیم الهیاری از همکارانم بود که ۲۲ بهمن شهید شد. در تخلیه پادگانها نیز حضور داشتم. آن زمان نزدیک پادگان جی تهران بودم. ولی با ترسولرز رفتیم زیرا ممکن بود که گاردیها از داخل مهرآباد ما را هدف قرار دهند، اما سربازان داخل پادگان کمکم بیرون میآمدند و لباسهایشان را از تن خارج میکردند و مردم به آنها لباس شخصی میدادند تا شناسایی نشوند. روز ۲۲بهمن همه دستمال یا پارچه سفید دور سر یا دست میبستند که یعنی ما مبارز هستیم. روز ۲۲ بهمن میدان انقلاب بودم و سرشار از شوق. (3)
درد نویسندگی
کتاب اول من سال 71 به چاپ رسید. من چندتا داستان در جنگ سوره نوشتم. یک سری از داستانها را هم در مطبوعات چاپکردم بعد کتاب «یک مشت خاک» را که برای نوجوانان بود و شامل سه داستان بود٬ سال 70 نوشتم و سال 71 بهچاپرسید. بعد از آن دیگر نمیخواستم نویسنده شوم و کتاب بنویسم و فقط از روی درد بود که مینوشتم ولی جایی ارائهنمی دادم. البته به مطبوعات میدادم. یک بار آقای رهگذر گفت اگر کاری داری بیاور و انتشاراتی را به من معرفیکرد. من هم رفتم کارها را دادم. گفتند از اینها بهتر بنویس. یک بار هم آمدم حوزه هنری گفتند ما چاپنمیکنیم؛ نوبتها پر است. من هم رفتم انتشارات قاضی کتابم را چاپکردم.250 تومان هم از خودم گرفتند. دیدم اینطوری است با خودم گفتم دیگر نویسندگی فایده ندارد . دوباره نوشتم و رفتم بنیاد مستضعفان دیدم آنجا هم همینطور است. دو تا مجموعه داستان دادم به حوزه هنری که 8 ،9 سال توی نوبت بودند و یکی آنقدر کهنه شدهبود که یکی دیگر به جایش دادم و سال 82 چاپشدند به نام «سیلاب و نبرد». (14)
داغ آیت
آیت را خیلی ناجوانمردانه ترورکردند و مسئولانی که میتوانستند از وی محافظتکنند٬ نکردند و وی را با 60 گلوله کشتند. وقتی کار «آیت ولایت» را به من معرفیکردند٬ سه نفر را پیشنهادکردند. من گفتم «آیت» را مینویسم. واقعاً داغ او بر دل من ماندهبود. من رفتم مجموعه سخنرانیهایش را که یک کتاب بود از مرکز اسناد گرفتم . در مقدمه این کتاب هم نوشتم که این کار من ناقص است و باید چند نفر دیگر هر کدام از زاویه دیگری و با دیدگاهی جدید راجع به آیت بنویسند تا شاید شناختهشود. من اسم «آیت ولایت» را به دو علت انتخابکردم . یکی اینکه آیت به معنای نشانه است یعنی نشانه ولایت، یکی هم اینکه ولایت فقیه با نظر امثال ایشان در قانون اساسی آمده و سپاه پاسداران هم از ایدههای ایشان بودهاست. ایشان خیلی بینش خوبی داشته حتی یک پرونده برای میرحسین موسوی درستکرده که همان وقتی که ترورشد در دستش بوده و میخواسته به مجلس ببرد و افشا کند که آن کیف و پرونده همان جا مفقودمیشود.(۱۴)
دیدار با رهبری
چندی پیش به آقای مومنی شریف گفتم که شما هر سال لطفمیکنید و تدارک دیدار شعرا با رهبری را میبینید. به خاطر اینکه رمان تازه من با عنوان «سایه اژدها» در واقع در لبیک به پیام مقام معظم رهبری و نامگذاری ایشان برای سال 91 با عنوان تولید ملی، حمایت از کار و سرمایه ایرانی نوشتهشدهاست، لطفکنید و من را نیز به این دیدار ببرید. پس از موافقت با این مسئله و حضورم در مراسم هفته گذشته وقتی نوبت به من رسید و خدمت حضرت آقا رسیدم، نخست رمان «سایه اژدها» را به ایشان دادم. مقام معظم رهبری کتاب را تورقی فرمودند و گفتند: «عجب طرح جلد جالبی دارد» که نشانمیداد نظر ایشان را جلبکردهاست و من نیز به محضر ایشان عرضکردم که ماجرای نوشتن این رمان لبیک به پیام شما بودهاست. کار دیگری که خدمت ایشان ارائه دادم، رمان «آتش سرد» بود. به ایشان گفتم این رمان را 8 سال قبل از فتنه 88 نوشتم و در آن حوادث منجر به این ماجرا را پیش بینیکردم و حتی پیشبینی ایجاد فتنه سبز نیز در آن هست. حضرت آقا کتاب را تورقی کردند و گفتند: جالب است! این کار را میخوانم. (۲۷)
حضور در حوزه هنری
از ابتدای تأسیس حوزه هنری من به همراه چند شاعر و نویسنده دیگر که از میان این جمع امیرحسین فردی به رحمت خدا رفته، به حوزه پیوستیم و من به طور مرتب در جلسات حوزه شرکتمیکردم. آن زمان جلسات حوزه در اتاق محقری در یک زیرزمین واقع در خیابان فلسطین برگزارمیشد و نامش هم حوزه اندیشه و هنر اسلامی بود که بعدها به حوزه هنری تغییرکرد. وقتی ساختمان حوزه عوضشد گسترش فعالیتهایش هم بیشتر شد، اما چون شاغل بودم فقط همان جلسات هفتگی را شرکتمیکردم. (۳۸)
علاقه به تاریخ
من به تاریخ علاقهمند هستم. خواندن هیچ کتابی به اندازه کتابهایی که در آن از تاریخ و وقایع گذشته گفتهباشد، برای من لذتبخش نیست. حتی وقتی آثار ادبی کلاسیک مانند حکایات سعدی یا جامی و عبید میخوانم هم همینطور است. اغلب از خواندن حکایتهایی از این آثار لذت میبرم که تم تاریخی داشته باشند و گریزی بزنند به اوضاع و احوال آن زمان. (۳۶)
تاریخ و داستاننویسی
در تمام سالهای فعالیتم در حوزه داستاننویسی علاقه به تاریخ در کارهای خودم هم نمود پیداکردهاست. همیشه سعیکردهام اثری بنویسم که صبغه تاریخی داشتهباشد تا مخاطبی که داستانم را پس از ۱۰۰سال میخواند، بداند که در این زمان چه اتفاقاتی رخدادهاست. گاه حوادث تاریخی در نقل قولها دچار تحریف شده و وارونه جلوهدادهمیشوند. این موضوع در سالهای اخیر پررنگتر شدهاست و ما میبینیم که شرایط اجتماعی که از سالهای پیش از انقلاب توصیفمیشود، چطور با آنچه در واقعیت رخداده، متفاوت است. تحریف تاریخ معاصر از جمله اتفاقاتی است که در سالهای اخیر با شتاب بیشتری صورت میگیرد؛ از این رو بخشی از چرایی پرداختن به وقایع تاریخی به دغدغه من به عنوان یک نویسنده برای گفتن حقیقت اختصاص دارد. (۳۶)
گودینی٬ راوی صادق
در تمام کارهایی که با تم انقلاب نوشتهشده و بعد از آن، آثاری که در رابطه با جنگ تحمیلی نوشتهام، سعی کردهام تا راوی صادقی باشم از وقایع تاریخی. به اثری که تخیل صرف باشد، علاقه ندارم؛ به همین دلیل در این سالها سعیام بر این بودهاست تا از حوادث و وقایع زمان خودم آنطور بنویسم که بیانگر واقعیت تاریخی هم باشد و نسبت به آن بیاعتنا نباشد. (۳۶)
نویسندگی تجربی
چون من تحصیلات آکادمیک نداشتم و همه آنچه درباره نویسندگی لازم است به طور تجربی بدست آوردهام و البته داستانهایم را در معرض نقد هم قرار دادهام. به دلیل علاقههای شخصی مطالعات زیادی کردهام؛ از آثار جنایی گرفته تا کتابهایی مثل ربکا، خوشههای خشم و باباگوریو؛ اما وقتی آثار نویسندگان داخلی را میخواندم نمیتوانستم با آنها ارتباط برقرارکنم، زندگیها و آدمهایی که در این کتابها تصویرمیشود به نظرم قابل دسترس نبودند، برای همین وقتی احساس کردم میتوانم داستان بنویسم به خودم قول دادم از چیزهایی بنویسم که خودم آنها را تجربه کردهام تا مخاطب بتواند با فضا و شخصیتها همذات پنداری کند. داستانهای نوجوانم مربوط به دغدغههای دوران نوجوانیام است و داستانهای بزرگسالم نیز مربوط به تجربههایی است که در زندگی داشتهام. همه داستانهایم انعکاسی از تجربههای من است. (۳۸)
علاقمندیهای گودینی
از حوزههایی که من زیاد علاقهدارم سفرنامه و تاریخ و خاطرات را زیاد میخوانم. مثلا وقتی گلستان یا حکایتهای عبید زاکانی را میخوانم آن اوضاع را لمسمیکنم .خودم هم در داستانهایم از توصیف زیاد استفادهمیکنم تا این صحنهها برای آینده بماند. (۱۴)
گودینی و جلال
من کتابهای جلالآلاحمد را از سالها قبل میخواندم و چون ماجراهای داستانهایش را لمسکردم خیلی خوب با آنها ارتباط برقرارمیکنم. (۱۴)
حقوق کارگران
من سالها عضو خانه کارگر بودم و جالب است بدانید جزو نخستین کسانی بودم که نشریه «کار و کارگر» را در آنجا راهانداختم. برای این نشریه من حتی گزارش هم تهیهمیکردم و به عنوان خبرنگار فعالیتداشتم و جدول کلمات متقاطع با موضوع کارگری مینوشتم. ولی هیچ یک از جوامع کارگری ما که معتقدند عرق کارگر مانند خون رزمنده است به این کتابها التفاتی نداشته و ندارند و سراغی از من نگرفتند. من هم نیازی به سراغگرفتن دیگران ندارم اما ادعاهایی که در زمینه حمایت از این آثار میکنند من را اذیتمیکند. بیشتر کارهای من نیز مربوط به زمانی است که در بستر بیماری بودم. من نزدیک به 25 یا 26 بار به بیمارستان رفتم و برخی اوقات آثارم را در بیمارستان پاکنویسمیکردم. در واقع اگر از کتابهای من حمایتکنند از همه ادبیات کارگری حمایتشدهاست. حمایتی که از آنها میخواهم این است کتابهای مرا بخرند و بخوانند و در کارخانهها و کتابخانههای کارخانهها و در دسترس کارگران قراردهند تا کارگران به حقوق خودشان آشناشوند چون من بیشتر انتقادی مینویسم و آنها را با حقوقشان آشنامیکنم (25).
زندگی و یادگار
دیدگاه و اندیشه
نویسندگی برای اهل بیت
با توجه به سنوسالم اما در حوزه دانش خودم را یک جوان 20ساله میدانم و بینیاز از دانستن نیستم. هر دفعه که میخواهم شروع به نوشتن کنم با دعای فرج کتاب را مینویسم و از امام عصر (عج) مدد میگیرم تا مطلبی که مینویسم اثر داشتهباشد و اگر کارهای من به چشم میآید به خاطر اهلبیت است زیرا دنیا همه از آنها وجودیافتهاست. (۲)
مسئولین و جوانان
جوانهای ما در هر زمینهای میتوانند به موفقیت برسند اما مسئولین ترمز آنها را میکشند. در مستند به روایت دربار میدیدم که از سوی دربار پهلوی پیش از انقلاب بارها سد و مانع برای پیشرفت جوانان ایجادمیشدهاست و آنها جلوی پیشرفت کشور را میگرفتند. (2)
روایتگران تاریخ
با توجه به تاریخ سنگین ایران از قاجاریه به این طرف و با توجه به سرکوبهایی که ملت ایران شدهاند٬ نویسندگان بهترین کسانی هستند که میتوانند این تاریخ را بهتر روایتکنند. مرکز اسناد انقلاب اسلامی کتاب «سالار» من را چاپکرده ولی هنوز پول من را ندادهاست .من برای این کتاب زحمت بسیاری کشیدهام. به عنوان نویسندهای واقعگرا و تجربی میگویم آثارم حاصل تجربههای سالهای عمرم است و من همانی هستم که داستانهایم میگویند. آثار کارگریام را به همت بلند کارگران، آثار روستاییام به روستاییهای سادهدل، آثار دفاع مقدسم را به رزمندگانی که دور از سیاستبازیها مردانه پای انقلاب ایستادند و به شهادت رسیدند و جانباز شدند و اما آثار انقلابیام را به مردان و زنانی که پای آرمانهای انقلابی خود ایستادهاند تقدیممیکنم. (5)
=در حمایت از غزه
به تمام رزمندگانی که در حال مقاومت هستند و کسانی که از آنها حمایتمیکنند درودمیفرستم. ما با حضورمان در مراسمهایی چون راهپیمایی روز قدس با وجود اینکه دستمان کوتاه است و نمیتوانیم ایشان را یاریکنیم اما به نوعی این پیام را مخابرهمیکنیم که به یادتان هستیم. حمایتهای ما هرچند ناچیز باشد اما به لطف الهی برکتمییابد. ما بمبارانهای تهران در دوران هشتساله دفاع مقدس را یادمان هست که ما تنها بودیم و تمام دنیا علیه ما. امروز نیز تمام دنیا علیه غزه متحدشدهاند. از زیادی دشمن نباید هراسید زیرا کیفیت دوستان و حامیان غزه بالا بوده و خدا پشتیبان ایشان است. این غده سرطانی که امام خمینی(ره) وعده نابودی آن را داد به فضل الهی نابود خواهدشد. ما انتظار داریم که هرچه زودتر وعده الهی تحققپیداکند و ظهور منجی عالم بشریت به وقوع بپیوندد تا تمام فتنهها و ظلمها از روی زمین نابودشود. مردم غزه نباید دست از مقاومت بردارند زیرا خدا با آنها است. من دست نوه خود را نیز میگیرم و در اجتماعات حضور پیدامیکنم تا یادی از کودکان مظلوم فلسطین کردهباشم. کشتارهایی که در غزه صورت گرفته بسیار دلخراش است و مدعیان حقوق بشر که برای یک حیوان خانگی قیلوقال راهمیاندازند انسان نیستند؛ زیرا اگر انسانیت در وجودشان بود دلشان برای زنان و کودکان غزه میسوخت. رئیس جمهور خبیث آمریکا که باید گفت سگ سیاه صهیونیست است اگر ذرهای انسانیت داشت، نسبت به این اتفاقات موضعگیریمیکرد و این نشان از این دارد که او خود نیز سگ صهیونیستها است. ننگ بر رئیس جمهور آمریکا، در ابتدا باورها بر این بود که چون او رنگین پوست است شاید قدمی برای تبعیض نژادی و ظلم علیه نژادها بر دارد که نشانداد آلت دست صهیونیستها است. (13)
نویسندگی کارگران
من برای نویسندهشدن نمینوشتم چون فکرنمیکردم یک کارگر بتواند نویسنده شود، فقط احساسمیکردم باید بنویسم. نوشتههای کارگری همه ترجمه بود و با فضای ما هیچ سنخیتی نداشت. روی این حساب میخواستم فضای کارگری ایران را نشاندهم و کسی هم نبود که به من کمککند. فقط آقای رهگذر بود که میپرسید تا ببیند هرکس چه کارهاست. (۱۴)
مسئولین دنیاطلب
اگر مسئولان دنیاطلب نباشند و بخواهند فرمایشات حضرت آقا را سرلوحه کارشان قراردهند تمام مشکلات سیاسی و اقتصادی ما حلخواهدشد. در سال 91 کلاه خودم را قاضی کردم و گفتم مسئولان که این کارها را نمیکنند؛ من که ادعایم میشود طرفدار ولایت فقیه هستم خودم عملمیکنم؛ بنابراین «سایه اژدها» را نوشتم و انتشارات عصر داستان آن را چاپکرد . در این کتاب مشکلات کارگری، واردات، سوءاستفاده کنندگان از ارز و وام به بهانه تولید و ... را نوشتم . متاسفانه 60،50 صفحه از این کار را بدون اجازه من حذفکردند. من در جایی از کتاب نوشتم ما حتی گدا هم واردمیکنیم. (۱۴)
افتخار به نویسندگی
وقتی 12بهمن امام (ره) تشریفآوردند نزدیک فرودگاه٬ من از شوق خودم را انداختم روی کاپوت ماشین حضرت امام و هنوز لبخند امام را یادم است که یک داستان هم در این مورد نوشتم به نام «لحظه ها» که 20 سال پیش در مطبوعات چاپشد. اینها برای من افتخار است و من پاداش خود را گرفتهام. اگر کاری هم میکنم به خاطر انجام وظیفه است حالا اگر کسی ما را تحویل نمیگیرد و کار ما را چاپ نمیکند این نشانه بیلیاقتی مدیران فرهنگی است. من لیاقت پست و مقام ندارم، دنبالش هم نیستم. اگر هم چیزی مینویسم از سر درد است(14).
گرانی کاغذ
به نظر بنده چاپ و نشر به نوعی انحصاری بوده و یا مربوط به 2 جناح بودهاست و کسانی همانند ما همیشه سرگردان بودهایم. بعضی از ناشران دولتی بوده و بعضی دیگر نیز از طیف روشنفکران هستند اما خوشبختانه الان مسئله کاغذ آزاد شدهاست و امیدوارم همین طور نیز آزاد بماند تا دیگر کسی نگوید این اثر به صورت دولتی چاپمیشود. آزادشدن خرید کاغذ باعثشده تا حق به حقدار برسد؛ یعنی نویسندگانی هستند که کتاب و آثار خوبی تولیدمیکنند و ناشران به خاطر اینکه خرید کاغذ آزاد است تلاشخواهندکرد کتابهایی را منتشرکنند که سودآور و یا سرمایهشان به آنها برگردد به همین منظور٬ به سراغ نویسندگان خوب رفته و بهطورکل گردآوری و تدوین آثار بیمحتوا برچیدهخواهدشد. خرید کاغذ با نرخ آزاد مشخصخواهدکرد که چه کسانی نویسنده بوده و چه کسانی نویسنده نیستند و چه کسانی به زور میخواهند بنویسند و کتابسازیکنند و به نوعی به مطرحکردن بپردازند. به همین منظور امیداورم کاغذ به همان روال خرید آزاد باقی بماند. موضوع کاغذ باعثشدهاست تا کارهای ضعیف چاپ نشود و آثار نویسندگانی که واقعاً آثار خوب و ارزشمند است، به واقع منتشرشود در این راستا کتاب، ارزش بیشتری پیدامیکند و به دست مخاطب اصلیاش هم خواهدرسید به گونهای که مطمئن خواهیمشد که کتابهای خوبی به دست مخاطبان خواهدرسید. (17)
ظلم به نویسندگان
شرایط نشر کشور نابسامان است و سفارشدهندگان آثار نیز در حق نویسندگان ظلممیکنند. افرادی همچون من٬ منبع درآمد دیگری به غیر از نویسندگی ندارند و به همین دلیل هم شرایط مالی تولید اثر ادبی برایشان حائز اهمیت است. میتوان فشارهای موجود را با تدبیر و مدیریت صحیح کمکرد اما در عمل چنین اتفاقی رخنمیدهد. من کارگری ازکارافتادهام و در حال حاضر با مشکلات مسکن خود مواجههستم و انتظار حمایتهای بیشتری در قبال ارائه آثارم دارم. (۱۹)
شخصیتهای گمنام انقلاب
متاسفانه به این نتیجه رسیدهام كه هرچه بیشتر برای انقلاب زحمتمیكشیم و تلاشمیكنیم، بیشتر ضربهمیبینیم. كسانی هستند كه در آثارشان به اخلاقیات و اصول اولیه انقلاب پایبند نیستند، اما بیشتر مورد توجه و حمایت قرارمیگیرند. البته باید به این نكته اشارهكنم كه مرتضی سرهنگی، كه در سال گذشته به عنوان چهره سال هنر انقلاب اسلامی از سوی حوزه هنری انتخاب شد، بهواقع شایسته این مقام بود؛ چرا كه سالها در حوزه تاریخ و ادبیات دفاع مقدس و انقلاب اسلامی تلاشكردهاست. باید این گونه افراد را پیداكنیم و از آنها حمایتكنیم. بسیاری از این گونه شخصیتها گمنام هستند و گویی در زیر گردوغبار پنهانشدهاند. (21)
مطالب نانوشته انقلاب
اگر جنک تحمیلی در کشورمان اتفاقنمیافتاد٬ شاید بخش زیادی از کتابهای راجع به دفاع مقدس نوشتهشده٬ راجع به انقلاب اسلامی نوشتهمیشد. به دلیل جنگی که بر ما تحمیلشد٬ بخش زیادی از نیروهای ادبی خلاق به سمت این موضوع متمایلشدند. از یک نظر خیر بود که نویسنگانی از دفاع مقدس نوشتند و از طرف دیگر هم آزاردهندهاست که میبینیم مطالب نانوشته زیادی از انقلاب اسلامی داریم. درحالیکه در مستندات انقلاب اسلامی بهویژه ادبیات بومی کشورمان هنوز خیلی جای کار دارد. انقلاب اسلامی یک واقعیت است و ن هم به دلیل اینکه به خواندن تاریخ علاقهدارم٬ هر داستانی که مینویسم برگرفته از واقعیت است. البته قرار نیست تاریخ را بنویسم و باید بخشی از آثار انقلاب اسلامی مستند باشد و بخش دیگر قدرت تخیل و پرواز ذهن است که اثر ادبی همچون رمان و داستان را خلقمیکند. بخش زیادی از ادبیات انقلاب کشورمان به مبارزات آن دوران و شکنجههایی که انقلابیون میشدند برمیگردد. درحالیکه خیلی از روستاها و شهرستانها افراد بسیاری هستند که در انقلاب فعالیتداشتند؛ به آنها و زندگیشان پرداختهنشدهاست. حتی کسانی که بومی هستند تحت تاثیر آثار تهرانی٬ به بومیگرایی نپرداختهاند. اگر بتوانیم به موضوعات بومی توجه بیشتری نشاندهیم٬ برای مخاطب هم جذابیت خواهدداشت.
نویسندهها باید از خاطرات تاریخی که در شهرستان دیدهاند٬ استفادهکنند و در آثارشان بگنجانند. انقلاب اسلامی تنها در تهران نبود. کشتارهای بسیاری در شهرستانها اتفاقافتاد و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی نیز برخی گروهها منحرفشدند و داستان آنها هم قابلیت روایت دارد. معتقدم اساس نوشتن بر مطالعه است. وقتی میخواهم اثری بنویسم باید چند رمان خوب بخوانم تا بتوانم به سراغ نگارش رمانم بروم. البته کتاب من برداشتهایم از انقلاب است و به دلیل اینکه کارم در گذشته کارگری بود٬ با خواندن آثارم٬ جامعهشناسان میتوانند به فجایع کارگران در زمان رژی شاه پیببرند. با دیدن یک فیلم و خواندن چند اثر تاریخی درباره انقلاب اسلامی٬ جوانان نیز میتوانند از این واقعه بنویسند و آثار ادبی مرتبط با انقلاب اسلامی خلقکنند. (۲۲) ادبیات انقلاب ما خیلی زود عجین شد با رویداد دفاع مقدس. متاسفانه ادبیات انقلاب ما مهجور باقیماند. نویسندگانی که سواد و توان نوشتن داشتند در اینباره ننوشتند. از طرف دیگر نویسندگانی از انقلاب نوشتند که دانش و قلم قوی برای این کار نداشتند. از سوی دیگر ضعف مدیریتی هم باعثشد تا ادبیات انقلاب ما نتواند به موفقیتی که باید برسد. از طرفی قابل فراموشی نیست که سوژههایی که در دفاع مقدس ما قابلیت پرداخت دارند به مراتب بیشتر و جذابتر از سوژههای مربوط به انقلاب است. (۲۳)
نویسندگان جامعهشناس
نویسندهای قلم ماندگار خواهدداشت که اولا جامعه خود را بهخوبی بشناسد٬ راجع به آن بنویسد٬ صادقانه و بیغرضورزی بنویسد. چنین آثاری میتوانند آثار ماندگار از آن نویسنده باشند؛ آثاری که در تمامی دورههای زندگی و برای همه نسلهای جامعه ملموس و قابلدرک باشد. (۲۳)
انقلاب اسلامی و ادبیات
انقلاب سببشد درهای داستان و ادبیات روی همه گشوده شود. تعداد داستاننویسان اکنون خیلی زیاد است. وقتی من در جشنواره شرکتکردم متوجهشدم چه نویسندههای جوان فعالی هستند که من حتی اسم بعضی از آنها را هم نشنیدهبودم و این جوانان به راحتی در آن جمع با نویسندههای پیشکسوت روبهرومیشدند و گفتوگومیکردند. در حالی که پیش از انقلاب چنین امکانی برای ما فراهم نبود، مثلاً خیلی علاقه داشتم نویسندههای مورد علاقهام مثل رسول پرویزی و محمد دبیر سیاقی را ببینم. ارتباط خواننده با نویسنده محدود بود، اما اکنون شرایط به گونهای است که یک علاقهمند میتواند نویسنده مورد علاقهاش را ببیند. اگر شرایط پیش از انقلاب مثل حالا برای همه مهیا بود من میتوانستم حرفهای نوشتن را زودتر شروع کنم. (۳۸)
ادبیات جهانی دفاع مقدس
ادبیات دفاع مقدس ما این روزها از نظر كمی در شرایط خوبی قراردارد، اما از نظر كیفی نقاط ضعفی دارد كه باید برطرفشود. دفاع مقدس ما سوژههای متنوع و جذاب زیادی دارد كه لازم است نویسندگان به آنها هم بپردازند. از طرف دیگر مدیران ما هم باید جایگاه و اهمیت ادبیات دفاع مقدس را بیش از پیش مهم بدانند. از مدیران اهل قلم میخواهیم كه درد نویسندگان جامعه را بدانند و برای ارتقای كیفی ادبیات دفاع مقدسمان قدمبردارند. چنین آثاری میتوانند در دنیا هم مطرحشوند.(23) دفاع مقدس جزو مستندات تاریخی است و باید با دقت فراوان اسرار نهفته در این عرصه را به رشته تحریر درآورد، با تکیه بر نگارش خاطرات و بهرهگیری از هنر داستانی، میتوان نسلهای جدید را در جریان آنچه که در دوران دفاع مقدس رخدادهاست، قرارداد. با بهوجودآمدن بیداریهای اسلامی امروز بیش از هر زمان دیگری نیازمند انتقال پیام انقلاب اسلامی ایران به کشورهای منطقه هستیم، بنابراین مخاطبان ما امروز دیگر جهانی شدهاند. (2۴)
مدیران دلسوز ادبیات
ما مدیرانی توانمند و دلسوز میخواهیم، نه مدیرانی كه فقط برای رسیدن خود به منفعت از این جریانی حمایتمیکنند و آن را تنها دستآویزی برای موفقیت خود در برهه زمانی خاص قرارمیدهند. ضعف مدیریت در هر مجموعهای میتواند لطمات زیادی را به آن حوزه بزند؛ ادبیات هم از این قاعده مستثنی نیست. (23)
دفاع مقدس برای آیندگان
آنچه که از نظر من کتابی را در حوزه دفاع مقدس موفق میکند ماندگاری آن اثر در سالهای آینده است. باید آثاری تولیدكنیم كه بتواند نسلهای آینده ما را با موضوع دفاع مقدس به خوبی آشناكند و این رغبت را در آنها برای مطالعه و تحقیق شكلدهد.(23)
نویسنده موفق
به نظرم نویسندهای موفق است (البته در ایران) که بتواند از آمال، آرزوها، شکستها و کامیابیهای مردم جامعهاش بنویسد. این نویسنده موفقتر از نویسندهای است که در آثارش به جریان سیال ذهن توجهمیکند. ضمن اینکه در زمانهای قدیم ایرانیها شبنشینیهایی داشتند که دور هم مینشستند و خاطرات روزانه وقایع روزمره را برای هم تعریفمیکردند، این مسائل هم سبب گرمی کانون خانوادهمیشد و هم تجارب را بههم منتقلمیکرد. بسیاری از این خاطرات در ذهن من بود و به نظرم سوژههای داستانی خوبی هم بودند. بعدها که برای نوجوانان و بزرگسالان داستاننوشتم از این خاطرات استفادههای زیادی کردم. (۳۸)
ادبیات کارگری ناشناخته
در سالهای گذشته حجم آثار ترجمه بسیار بود، اما خوشبختانه در حال حاضر نسبت کارهای ترجمه و تالیف متعادل شدهاست. اما نقدی که در اینجا وارداست این است که برای مثال آثار ادبیات کارگری ما در کشور خودمان شناختهشده نیستند، درحالیکه بسیاری از کتابهای ترجمه در این حوزه را در بازار کتاب میبینیم. از طرف دیگر امروز شاهدیم که یک اثر را چندین نفر ترجمه میکنند، این شاید کار بیهودهای نباشد مشروط بر اینکه من بتوانم به عنوان خواننده تفاوتی را در این ترجمهها ببینم، بتوانم انتخاب کنم که ترجمه یک کتاب توسط مترجمی، از ترجمه همان کتاب توسط فرد دیگری بهتر است، باید بتوانم از آن الگو بگیرم و آن اثر به عنوان یک نمونه قوی معرفیشود (23)
جایگاه ادبیات کارگری
من خودم آسیبدیده محیطهای کارگری و ازکارافتاده و مستمریبگیر هستم. حتی دو کتابم را نیز در بیمارستان ویرایشکردم. به همین دلیل نیازمیدیدم که کارگران را با حقوقشان آشناکنم. (24) من مشکلات و سختیها و طلبکاریهای کارگران را چه در دوران شکلگیری انقلاب و تظاهراتهای گسترده و حرکت آنها پا به پای روحانیت به تصویر کشیدهام. وقتی هم که جنگشد این کارگران پابهپای دیگران در جبهههای جنگ حضور داشتند. در کارخانههای کوچکتر هم همین طور بود که آنها به جبهه میرفتند و پابهپای رزمندگان میجنگیدند.(24) چندی پیش در یکی از سایتها خواندهبودم که ادبیات کارگری ما دیگر جایگاهی بین مردم ندارد. درحالیکه من که کارگر ازکارافتادهای هستم که به دلیل آلودگی محیط کار مستمری بگیر تأمین اجتماعی شدهام، سه رمان و چهار مجموعه داستان کارگری منتشرکردهام. کسانی که میگویند ادبیات کارگری جایگاهی ندارد پس چرا سراغ کارهای من نیامدهاند؟ اگر بخواهیم درست و سنجیده قضاوتکنیم باید بگوییم که دستکم صاحبان کارخانههای کوچک و بزرگ باید از این رمانها و مجموعه داستانها حمایتمیکردند. نه وزارت کار از این کتابها حمایتکرد و نه نهاد دیگری. درحالیکه از میان 30 عنوان کتاب من هفت جلدش کارگری است و جوایز مختلفی را نیز به خودش اختصاصدادهاست. (۲۵)
تحریف در فضای مجازی
متأسفانه اخیراً هم در حوزه تاریخ معاصر و هم در زمینههای دینی ما با تحریفهای متعدد و مکرر مواجههستیم. اخیراً همزمان با ماه محرم هم مطالبی درباره واقعه عاشورا منتشرشده و برخی از واقعیتهایی که در آن روز رخداده، زیر سؤال بردهاست. میخواهم بگویم این هجمهها فقط منحصر به وارونه جلوهدادن تاریخ نیست، بلکه در حوزه اعتقادات مذهبی و مسائل فرهنگی هم دیدهمیشود. این مطالب در فضای مجازی منتشرمیشود و جوانان هم که عموماً اطلاع چندانی ندارند، تحت تأثیر آن قرارمیگیرند. در این شرایط، هرکس به اندازه توان خود تلاشمیکند تا جلوی این تحریفها را بگیرد، من هم با داستانهایم همین قصد را دارم. (36)
تنزل فرهنگی مردم
تنزل ذائقه مردم نیز از دیگر مشکلات فرهنگی است که در این زمینه با آن مواجههستیم. مردم نسبت به قبل کتابخوانتر شدهاند، اما بیشتر چه آثاری را میخوانند؟ کتابهایی که به اصطلاح زرد هستند و داستانهای بیمایهای را روایتمیکنند. نسخههای متعددی از رمانهای بازاری و زرد به فروش میرسد و عموماً این کتابها چندینبار بازچاپ میشوند. در سینما هم وضع به همین صورت است. شما ببینید چه سریالهایی در شبکههای خانگی طرفدار و مخاطب دارد؟ کارهای بیمحتوا و کممحتوایی که میتواند بر مخاطب تأثیر سوء بگذارد. دارد با این دست از آثار ادبی و هنری سر مردم کلاه میرود. حالا مسئولان در فیلم و ... بیشتر نظارتمیکنند، اما صدای کتابهای داستانی عموماً شنیده نمیشود. اگر رویه به همین صورت ادامهداشتهباشد، با هجمهها و تحریفهای بیشتری مواجهخواهیمبود. (۳۶)
ادبیات دینی
ادبیات دینی در ایران به دلیل اینکه حکومت ما دینی و تبلیغات دین نیز در جامعه زیاد است به حاشیه راندهشده و از این نظر میتوان گفت که ادبیات دینی ما موفقیت لازم را کسبنکردهاست. کسانی هم که در این زمینه تا به حال کارکردهاند به دلیل جوی که وجودداشته و مروجان ادبیات دینی به غلط کتابی را تبلیغکردند، آثارشان دیدهنشد. مردم در حکومت دینی بیشتر به ماه رمضان، محرم و صفر فکرمیکنند و کمتر سراغی از ادبیات میگیرند و در حکومت دینی در واقع ادبیات به حاشیه راندهمیشود. نویسندگان کمی در این عرصه موفق شدهاند و بخش عمدهای از کارها شعاری و تبلیغی بودهاست.در سالهای اول انقلاب به طور مثال 60 هزار نسخه از کتابی را چاپمیکردند که در مدارس به مناسبت مسابقههای مختلف پخشمیشد اما معلوم نبود که آیا این کتابها مخاطب دارد یا نه؟ شاید اگر به شکل انبوه توزیع نمیشد شمارگانشان به پنج هزار نسخه هم نمیرسید. من معتقدم که در کل ادبیات دینی موفقی نداشتیم. (37)
توجه به قشر محروم
کشاورزان، روستاییان و کارگران در کارهای من حضور پررنگی دارند. به عنوان نمونه، کتاب «زنی با کفشهای مردانه» به کارگران و رنجی که آنها میبرند، اختصاصدادهشدهاست؛ کارگرانی که در پیروزی انقلاب و در زمان جنگ حضور پررنگ و تأثیرگذاری دارند، اما پس از جنگ با تصمیمهای غلط در زمان سازندگی، استثمارمیشوند و حقوق آنها ضایعمیشود. کارگران در برهههای حساس کشور، مانند جنگ، ایثارکردند، جبهه رفتند، جانباز شدند و گاه به شهادت رسیدند، اما برخی افراد بعد از جنگ به اسم خصوصیسازی حقوقشان را پایمالکردند و با رانتخواری، کارخانهها را خریداریکرده و بار سنگین هزینههای آن را به دوش کارگران انداختند. (۳۶)
پایبندی به انقلاب
آنقدر بر گفتن حقایق و واقعیت جامعه و انعکاسش در داستان مصمم هستم که حتی از سوی نویسندگان و منتقدان طیف انقلابی هم متهم به سیاهنمایی شدم. یادم هست وقتی در جلسه نقد کتاب «زنی با کفشهای مردانه» شرکتکردم، از طرف آقایان سرشار و شاکری متهم به سیاهنمایی شدم و همان روزها از جناح مقابل تماسگرفتهشد و خواستند برای آنها داستانبنویسم، اما من همواره خودم را نویسندهای میدانم که هم به مواضع انقلاب اسلامی پایبند است و دغدغههای انقلابی دارد و هم به عملکرد مسئولانی که بچههایشان در خارج از کشور و با بهترین امکانات تحصیلمیکنند، نقد دارد. (۳۸)
نگاه متفاوت گودینی
در «تالار پذیرایی پایتخت» سعیکردم تا به وقایعی بپردازم که از دید بسیاری مخفیماندهبود. داستان این کتاب مربوط به اصلاحات ارضی شاه و درآوردن زمینهای کشاورزی از دست مالکان و تقسیم آن بین رعیتها است. پیش از این کتاب نیز آثاری مانند برخی از کارهای جلالآلاحمد به این موضوع و نظام ارباب رعیتی پیش از انقلاب پرداختهبودند، اما تفاوت کار من با آثار نویسندگانی مانند جلال این بود که او از زاویه دید یک روشنفکر به این قضیه نگاهکرد اما من به عنوان یکی از افرادی که درگیر این ماجرا بودهاست. (۳۶)
گودینی در نگاه دیگران
محمدرضا اصلانی
اگر کاری بوی سرزمین یک نویسنده را بدهد آن کار حتما جهانی خواهدشد؛ یعنی اگر نویسندهای آفریقایی کتابی بنویسد که بوی انگلستان بدهد آن کار موفق نخواهدشد؛ زیرا مردم از یک نویسنده آفریقایی توقعدارند برایشان از آفریقا بگوید. اکنون کارهای گودینی نیز بوی ایران زمین را میدهد. بوی غمها و دردهای تاریخ این سرزمین در کارهایش به مشام میرسد. (2) گودینی یک استاد بیادعاست که سابقه دیرپایی در آشنایی با وی دارم. وی انسان بزرگی است که متخلق به اخلاق حسنه است و انسانها را میشناسد و این شناخت وی از انسانها موجبشده که حس خوبی از وی به خواننده منتقلشود. آثار وی آثار قشری نیست و جهتدار است و این جهت در سالهای اخیر بیشتر بهچشممیآید. گودینی دارای ثبات شخصیت بوده و حتی بعد از معروفشدن نیز همان رویه را نیز دنبالکردهاست. مطالعه آثار گودینی فرهنگ اصیل ایرانی و اسلامی را به خواننده منتقلمیکند.(۵)
امیرحسین انبارداران
کسی که در حوزههای فرهنگی فعال است و این کتاب را کارمیکند حتماً به بهشت میرود. گودینی شخصیت ارزشمندی است و وابسته به هیچ بازاری نیست و در طول تاریخ انقلاب به صورت مستقل فعالیتکردهاست من همیشه آرزوداشتم کارهای گودینی را چاپکنم اما نشر من مانند کارخانه فرش ماشینی است و کارهای گودینی فرش ابریشم است. (2)
محمد حنیف
متنی در خطاب به گودینی دارد: گودینی عزیز! سابقه آشنایی من و تو، به اندازه فرصت همصحبتی کوتاهیست، در خلال یک سفر درون شهری. همین، با این حال، گویی سالهاست که تو را میشناسم، تو را در روستاهای کوهستانی و سرد دیدهام، در همانجا که جغرافیای «تالار پذیرایی پایتخت» شدهاست. با تو در کلاسهای درس شبانه همکلاس بودهام، یادممیآید خسته از کاری طاقتفرسا میآمدی و می نشستی پشت آن میزهای فلزی سرد و فکرمیکردی که باید غول فقر را با فرشته علم به زانو درآوری. تو را در خلوت پیش از سرزدن سپیده دیدهام که پالتوی بلندت را به دور تن نحیفت میپیچیدی و در حالی که بخار نفسهایت را تماشامیکردی منتظر آمدن اولین اتوبوس دو طبقه صبح میشدی تا از آنجا به کارخانه بروی و ریههایت را به تاراج بگذاری. تو را در سالهای بعد، وقتهایی که بچههایت بزرگ میشدند دیدهام ، پشت در درمانگاههایی که پزشکان هندی، فارسی را لهجه اهالی روستاهای ایران حرفمیزدند و پول ویزیتشان آنقدر کم بود که ما بتوانیم آن را بپردازیم تو را ... وای آنقدر از تو در مکانهای مختلف این مملکت خاطره دارم که میتوانم با آنها یک کتاب خواندنی بنویسم، کتابی از رنج و تلاش، امید و آرزو، شکست و پیروزی و کار گِل و کار دِل. خوشحالم که بزرگداشت تو برگزارشد، هر چند نمیدانم با چه کیفیتی، اما ضمن سپاس از آنان که به یاد تو بودهاند، از تو خواهشمیکنم چند صدتا از سکههایی را که گرفتهای به ورزشکاران و هنرپیشگان مظلومی بدهی که یک عدۀ از خدا بیخبر، به جای کارت پایان خدمت واقعی، کارت جعلی در پروندۀ ایشان گذاشته و آنها را محتاج پول یارانهکردهاند. گودینی عزیز! اگر به اعتبار اینکه تو از کارگری به نویسندگی رسیدهای و به همین دلیل دارند فیلمها از زندگیات میسازند و تو را به عنوان الگوی جوانان کارگر معرفیمیکنند و از همین رو، روسای بانکها برای دادن وامهای کمبهره به تو، دارند از همدیگر سبقت میجویند، مواظب باش تا مبادا این جایگاه را با نقل مکان از آپارتمان اینچنینی به خانه آنچنانی از دست بدهی. در نهایت و به دور از تعارف، از اینکه تو باعثشدی از پیله انزوای چند ماههام بیرونبیایم خوشحالم. من نه قصد تمجید آثارت را دارم، چرا که جز یکی از آنها، توفیق مطالعه بقیه را نداشتهام، نه با برخی نظراتت احساس یگانگی میکنم، اما آنقدر عزیزی و بزرگ، که نمیتوانم از نوشتن چند سطری کوتاه در باره تو صرفنظرکنم. و نوشتن من از تو با وجود فاصلههای نگرشی، خود پیامی روشن است در ضرورت برانداختن این دیوارهای تنگنظرانه فرهنگی. شاید اگر دیرتر به دنیا میآمدی، در زمانهای که سوسیالیسم رئالیستی بر ادبیات داستانی این مرزوبوم چنبرهزدهبود، یا کمی آنسوتر روی بر جهان میگشودی و فرصت دادوستد فرهنگی بیحب و بغض برایت فراهمبود، دادوستدی که زمینهساز رشد هر انسان پویایی بهشمارمیرود . امروز جایگاه تو بهتر پاسداشتهمیشد. من البته به دور از خطکشیهای فرهنگی برآنم تا به چند دهه تلاش بیوقفه تو دست مریزادی بگویم؛ زیرا میدانم تو برای رسیدن به این جایگاه، زحمات جانفرسایی کشیدهای. به یاد دارم روزی را که هر هفته برای انجام کاری به دیدار دوستی میرفتم و در آن جا یک آقازادۀ مودب هم میآمد، کسی که فرزند مدیر دوست من بود. یک روز که جای آن آقازاده را خالی دیدم، از دوستم علت غیبت آقازاده مذکور را ( که البته انسان بسیار شریفی هم بود) جویاشدم. و دوستم گفت: حنیف جان! راه من و تو مثل این کوه البرز است، پرصخره و صعبالعبور و پر خطر. و راه امثال ایشان، مثل اتوبان تهران قم است، صاف و چندبانده و کمخطر. بعد تعریفکرد که چگونه ابوی آن بزرگوار، چند بار از کیسه بیتالمال رئیس یک دانشگاه غیرایرانی را در همایشی ایرانی دعوتمیکرده و حالا هم آن آقازاده در دانشگاهی که رئیسش نمکگیر شده، رفته برای ادامه تحصیل. گودینی عزیز! تو نه این امکانات را داشتی، نه بورس داخلی گرفتی، نه پست و مسئولیتی. تو هنوز در ادامه همان راه کوهستانی هستی، در گردنهای که شاید به قله نزدیک باشد، همین که هنوز داریمیروی ، یعنی که در راهی، یعنی که خسته نشدهای . با همه این اوصاف، میدانم که امروز دیگر برای تو، کار از این حرفها گذشته است، میدانم که داری به آنها که تو را و امثال تو را نمیبینند و جایگاهت را پاس که نمیدارند، هیچ، تاب هم نمیآورند، میگویی:
به تو حاصلی ندارد غم روزگار گفتن
که شبی نخفته باشی به درازنای سالی
غم حال دردمندان نه عجب گرت نباشد
که چنین نرفتهباشد همه عمر بر تو حالی(4)
محمدرضا سرشار
معتقد است: بعد از انقلاب با فراز و نشیبهایی در هنر و ادبیات انقلاب روبهروبودیم. بسیاری تند و پیگیر وارد این عرصه شدند ولی خیلی زود از تبوتاب افتادند. عدهای هم واردشدند که بعد از مدتی به فکر دنیا افتادند و دکان دونبشی بازکردند و عدهای نیز پای آرمان خود ماندند که گودینی از آن طیف است. حکایت گودینی حکایت دانشآموزی است که همیشه 20 میگیرد و همین موجبشد که مسئولان فرهنگی رفتند سراغ کسانی که همیشه 20 نبودند. هنرمند هیچوقت برای تشویق کارنمیکند، البته اگر هنرمند باشد و وقتی اثری خلقمیکند لذت معنوی میبرد. هنرمند نباید از مسئولان و نظام توقعی داشتهباشد ولی مسئولان هم باید قدر هنرمند را بدانند. متأسفانه در بسیاری از مسئولان فرهنگی میبینیم که جایگاه هنرمندان را نمیدانند. البته دلیل ندارد وزیر ارشاد شأن همه را بداند ولی باید جایگاه هنرمندان را از مشاورانش جویاشود. (5) مصطفی جمشیدی گفت: ادبیات داستانی کشور بهاری که باید داشتهباشد را ندارد. امروز شاهدیم که به اسم داستان، داستان ذبحمیشود. حضرت امیر تعبیری دارند که میفرمایند: از طریقی که رهروی آن کم است نهراسید و تنها به طریق حق فکرکنید و به نظرم گودینی از جمله رهروان حق است. ژانر ادبیات کارگری که گودینی به آن مشهور است و منظور از این ژانر، سوسیالیسم نیست بلکه مصداق الفقر فخری است و در حرف زدن از طبقه فرودست منظورش بیشتر ناظر به آموزههای اسلام است. گودینی راه دشوار و سخت نوشتن را با صبری ستودنی پیموده و از حرکتکردن در مسیر حق ابائی نداشتهاست. چندی پیش شاهدبودم که در یکی از مساجد تهران از سوی مردم و هیئتهای مذهبی برای یکی از آثار گودینی رونمایی گرفتهشدهاست که حسرتخوردم که خدا به وی چه عنایتی کردهاست. حقطلبی و ایستادگی در مواضع از سوی گودینی بسیار جالبتوجه است و نشانداد هنوز عدالتخواهی نمرده و نویسندههایی هستند که پای اصول ایستادهاند (5). علیاکبر والایی معتقد است: گودینی از دوستان دهه شصتی من است که در جلسات داستانخوانی حوزه هنری با وی آشناشدم و از آن زمان با احساسات وی آشنا هستم. گودینی دارای یک زندگی کارگری است و در همین مسیر مشقات بسیاری تحملکرده و حتی سلامتی خود را از دستدادهاست. در محیط کار و حیات ادبی در حق گودینی کملطفی بسیار شدهاست. وی همیشه قانع بوده و همین قناعت وی موجبشد که از سوی دولتمردان حقوقش نادیدهگرفتهشود. (5)
فیروز زنوزی جلالی
گودینی را اینگونه معرفی میکند: گودینی از نویسندگان پاییندست جامعه است و اگر کسی جای ایشان بود، بهانههای بسیاری داشت برای ننوشتن که با این حال، نوشتن را ادامهداد و اصطلاحاً نبرید. کارهای گودینی خاص خودش است و به فضاهای کارگری احاطه دارد و به خوبی توانست آن فضاها را تصویرکند. اگر کسی حوصله مطالعه آثار بلند گودینی را ندارد توصیهمیکنم حتماً داستان کوتاه کهکشان وی را مطالعهکنند. (5) اقای گودینی بدون تعارف یکی از نویسندگان خوب ماست. او جهتگیری فکری خاص خودش را دارد. از آنجایی که کارگر بودهاست، جاهایی کارکردهاست که تجریبات خوبی در این عرصه دارد و به همین علت در جاانداختن موضوعاتی در این ژانر و نوع موفق بودهاست. زنوزی با اشاره به اینکه گودینی به دلیل تجربیات کارگری خود، تمام لایههای زیرین این جنس از کار را به تحربه میشناسد، افزود: او مشقات و مشکلات این عرصه را با گوشت و پوست خود لمسکردهاست بنابراین آثارش به همین دلیل تاثیرگذار است.
نویسنده قاعدهبازی با اشاره به اینکه به دلیل کار داوری در جشنوارههای مختلف ادبی، کاری زیادی میخواند، ادامه داد: معمولا در طول این سالیان کمتر داستانی در ذهن من میماند. ایشان داستان کوتاهی به نام کهکشان دارد که انصافا کار بسیار درخشان و تاثیرگذاری است. همان طور که اشارهکردم با توجه به جشنوارههایی متعددی که در طول این سالها داوریکردهام و آثار زیادی خواندهام. اینکه داستانی در طول این سالها این شکلی در ذهن من بماند برایم حیرتانگیز است. وی علت این رمز را درونمایه و پرداخت و موضوع بکر این اثر توصیف کرد و گفت: گودینی در عرصه کاری خودش صداقت دارد. از چیزی مینویسد که تجربهکردهاست و این بسیار اهمیت دارد. من همیشه سر کلاسهایم میگویم از تجربیات خودتان بنویسید. از چیزی که با گوشت و خون خودتان لمسکردهاید. از این نظر میتوان گفت آقای گودینی نماینده این ژانر از ادبیات داستانی ماست.
زنونی با اشاره به ویژگیهای شخصیتی گودینی معتقد است: خودش هم شخصا انسان فروتنی است. کمتر اهل شلتاقهای ادبی است. من نام نمی برم ولی میدانید که بعضی نویسندگان در مجامع ادبی شلتاقمیکنند و ادعاهای آن چنانی دارند. آقای گودینی اهل این مباحث نیست. سرش را انداخته پایین و کارش را میکند. اینها ویژگیهای ممتازی است که در شخصیت ایشان دیدهمیشود.(۷)
نعمتالله سعیدی
در مراسم پاسداشت محمدعلی گودینی گفت: یکی از مشکلات ما در نظام فرهنگی این است که رفتند سراغ نویسندگان و هنرمندانی که زیاد پایبند نیستند و این استراتژی غلطی است. برگزاری جلسات این چنینی حسن بسیاری دارد ولی یک نقطه ضعف دارد و آن هم این است که فرصت زیادی برای نقد و بررسی کامل وجودندارد. غفلتی که در مورد تاریخنگاری انقلاب انجامدادیم این است که اکثر آنها تحلیل است و کمتر به صورت مستند نگاشتهشدهاست. مهمترین ویژگی کتاب «آیت ولایت» این است که از نقل تاریخ به صورت تحلیلی و مستند فاصلهگرفته و به حکایت نزدیکتر است که حکایت تلفیقی از تحلیل و مستند است. اگر گودینی این کتاب را نمینوشت شاید آیندگان متوجه نمیشدند که شهید آیت بیماری قند داشتهاست و آیندگان نمیتوانستند در مورد وی قضاوتکنند. (۵)
رضا اسماعیلی
درمورد گودینی بر این باور است: گودینی نماینده پابرهنهها و مستضعفان در ادبیات است و آثارش زبان حال قشر ستمدیده و زجرکشیدهاست و نویسندهای که این دردها را تجربه کردهباشد میتواند آن را به مخاطب منتقلکند و همین دردمندبودن گودینی موجبشده که مردم به وی نزدیکتر شوند. زبان قشر مستضعف را دارا بودن یک ارزش است که گودینی آن را دارد. گودینی حرفی را بیان میکند که همه مردم آن را درکمیکنند و این بزرگترین ویژگی گودینی است. (5) اسماعیلی با بیان اینکه سابقه آشنایی من با اقای گودینی به اوایل تاسیس انجمن قلم ایران بازمیگردد٬ افزود: ایشان آقای یکی از نویسندگان ارزشی، متعهد و شاخص انقلاب اسلامی هستند. در همان اوایل تاسیس انجمن قلم، من و آقای گودینی عضوشدیم. ایشان علاوه بر عضویت، در بعضی دورهها به عنوان عضو هیات مدیره و بازرسین انجمن هم انتخابشده و در کنار عضویت فعالیتهای دیگری نیز از این جنس داشتهاست. این شاعر در ادامه اظهارات خود افزود: در طول این سالها ما به بهانههای مختلف در انجمن قلم ایران نشستها و جلساتی داشتیم و توفیق دیدار این بزرگوار دستمیدادهاست. گودینی از لحاظ سلوک اخلاقی و انسانی مرد بسیار نجیب، محجوب و متواضعی است و من ندیدهام تاکنون از خودش تعریفکند. این تواضع جزء ویژگیهای شخصی ایشان است. اسماعیلی در ادامه با اشاره به حالوهوای نویسندگی گودینی افزود: ایشان نویسندهای از قشر زحمتکش و رنجدیده و کارگر جامعه است و این امتیاز بزرگی محسوب میشود. حتی آثار قلمی و داستانیاش هم در روزنامه کار و کارگر چاپمیشد. گودینی سالها در جامعه کارگری انسان خوشنامی بود و با زحمت در این عرصه تلاشمیکرد. در مقام نویسنده راحتتر میتواند دردهای جامعه را بیانکند؛ چرا که او برخاسته از میان مردم است و با درد مردم آشناست. نویسنده اگر با درد مردم و زخمهای پیکر جامعه آشنا نباشد نمیتواند به خلق آثار ماندگار دستبزند. گودینی این ویژگی را دارد و با دردها و زخمهای جامعه خودش آشناست و این شناخت را در آثار قلمیاش می بینیم. قهرمانهای داستانها و رمانهایش معمولا مردم رنجدیده و زجرکشیده هستند که زبان حال آنها را روایتمیکند و روایت او، روایت مردم زجردیده است. او، فردی مقید به انقلاب و ارزشهای الهی است و این تعهد و التزام و اخلاص به کارش برکتداده و به عنوان یک سرباز گمنام در این عرصه، قلم و قدممیزند. از این که توفیق همکاری با ایشان را در انجمن قلم دارد افتخارمیکنم . (۸)
مجتبی رحماندوست
نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی درمورد گودینی بر این اعتقاد است: باید گفت که احیای نام اهالی ادبیات انقلاب کمتر از رماننویسی نیست. بیش از ربع قرن فعالیت گودینی روی ما را کمکردهاست و استقامت وی ما را شرمنده. با نگاهی به شرححال گودینی این سؤال برایم ایجادشد که چرا وی کمونیست نشده؟ زیرا اگر کمونیست شدهبود امروز بهتر تحویلش میگرفتند. گودینی با تولید داستان با توجه به شعار سال تولید ملی، نشانداد که سرباز ولایت است، همچین خلق کتاب «آیت ولایت» نشان از همین ولایتپذیری ایشان است. گودینی کشته لبخند امام است و این را در کار وی دیدم و همین ویژگی ما را کشتهاست. گودینی متشکریم! (5) جمشیدی با بیان اینکه اقای گودینی بیشتر از اینکه نویسنده و داستاننویس باشد، حقخواه و آرمانگراست، گفت: این وجه ایشان برای من بیشتر مطرحاست. خو و خصلت آرام و منعطف و با هوش او موجبشد که پلههای مهارت را در امر نویسندگانی طی کند. جمشیدی آشنایی خود با گودینی به مربوط به سال 1373 توصیفکرد و افزود: در آن زمان ایشان را در حوزه هنری که جلسات قصهگویی داشتند می دیدیم. البته آن زمان داستان هم چاپمیکرد. ذکاوت و هوش و جستجوگری ایشان همواره برای من مثالزدنی بودهاست. جمشیدی در ادامه افزود: گودینی خودش جزو طبقه زحمتکش و کارگر بودهاست. زندگی مبارزاتی هم داشتهاست. یادممیآید که زمانی خاطراتی از دستگری و ایجاد مزاحمت از جانب ساواک برایم تعریفمیکرد. با این حال بیشترین گرایش ایشان همان عدالتمحوری است که شیوه بزرگان دین ماست. همیشه به محرومان و مستضعفبن اشارهداشتهاست. جمشیدی با اشاره به اینکه هرچند بیشتر آثار کارگری گودینی شهرت یافتهاند٬ گفت: با این حال در حوزه انقلاب اسلامی هم کارهای مختلفی انجامداده و در زمینه جنگ و دفاع مقدس هم اثر دارد. وی پرکاری را از دیگر ویژگیهای گودینی توصیفکرد و ادامه داد: پرکاری از ویژگیهای دیگر ایشان است. در انجمن قلم هم که بودند و فعالیت صنفی انجام میدادند، از نیروهای پرکار آنجا محسوبمیشدند. علیرغم بیماری، همیشه این خصیصه را حفظکردهاند و این ویژگیها جای تحسین دارد. (6)
کامران شرفشاهی
نویسنده و مدیر انتشارات «تجلی مهر»، گودینی را از نویسندگان بسیار توانا و متعهد روزگار توصیفکرد و گفت: سابقه آشنایی من به سالهای بسیار دور در اوایل دهه 70 بازمیگردد. سالهای نخستین که روزنامه «کار و کارگر» به صورت روزنامه منتشرمیشد. شرفشاهی افزود: آن زمان آقای گودینی داستانهای اجتماعی مینوشتند و در ادبیات کارگری بسیار فعال بودند. ایشان را از معدود چهرههایی میتوان محسوبکرد که در حوزه ادبیات اجتماعی و کارگری دارای آثار متعدد و قابل قبولی هستند. مدیر انتشارات «تجلی مهر» در ادامه در خصوص فضای داستانها و آثار گودینی گفت: در تمام داستانهای ایشان رگههایی از زندگی کارگران و اقشار زحمتکش و پرتلاش کشور ما دیدهمیشود. این یکی از مشخصههای آقای گودینی است که به خواستگاه خودش پشتنکرده و در هیچ دورهای هم فراموشنکردهاست که قلم و زبانش باید در خدمت تودههای زحمتکش جامعه و محرومین جامعه قراربگیرد. شرفشاهی با اشاره به رمان «تالار پذیرایی پایتخت» که برنده جایزه کتاب سال نیز شدهاست گفت: در این رمان هم ایشان شاهد این واقعیت هستیم که شخصیتهای داستان افرادی هستند که از طبقه زحمتکش جامعه هستند. در واقع این دغدغه همواره با این نویسنده بودهاست. گودینی را میتوان یکی از چهرههای مطرح ادبیات اجتماعی و ادبیات کارگری کشور بهشمارآورد.(9)
دیگران در نگاه گودینی:
شعر اسرافیلی جوششی است
اسرافیلی اولین کارش و شاید آخرین کارش داستان بود . یک داستان نوشت که حاصل کارش در نیروی هوایی دزفول موفقتر بود با «تولد در میدان» نشانداد که برای خودش در شعر کسی است. اسرافیلی نویسندگی را هم تجربهکرده و این چیز خوبی است مثلاً من خودم شعر را تجربهکردم موفقنشدم. آمدم داستان نوشتم خیلیها زورمیزنند راجع به انقلاب شعربگویند ولی شعر انقلابی و مذهبی اسرافیلی جوششی است؛ کوششی نیست . چون 37 سال از نزدیک ایشان را می شناسم این ویژگی را به خوبی در ایشان سراغ دارم. آقای اسرافیلی یک آدم قابل اعتمادی است که رفتار منافقانه ندارد که جلوی شما یک حرف بزند و پشت سرتان یک حرف دیگر. این خصوصیتی است که الان در کمتر کسی میتوان یافت؛ صادق است مثل شعرهایش. (14)
آیت از نگاه گودینی
من از کسانی که ایمان و صراحت داشته باشند خوشممیآید . همیشه میگویم که 20سال اول انقلاب را میشود با 20 سال دوره پیامبر مقایسهکرد چون کسانی بودهاند که از نزدیکان به پیامبر بودند اما به علی(ع) خیانتکردند. در این سالها هم کسانی بودند که از نام امام سوءاستفادهکردند و بعد به مردم خیانتکردند. من معتقدم آیت اگر زندهبود نمیگذاشت این اتفاقات بیافتد. اگر بهشتی را به شهادت نمیرساندند٬ مملکت ما استحالهنمیشد. مردهای عمل را کشتند و فقط شعارها ماند. آیت بعد از اینکه با بنیصدر درگیرمیشود. بنیصدر یا من به منزل تو میآیم یا تو به دفتر من بیا تا حرفبزنیم اما آیت به او میگوید من اصلا تو را قبولندارم تا دیگران واسطهمیشوند و آن دو در جایی با هم حرفمیزنند. آیت به بنیصدر میگوید تا زمانی که با انقلاب باشی ما با تو هستیم و اگر خطاکنی٬ علیه تو بلندمیشویم. همین حرفهای رک هم باعث ترورش شد. وقتی بهشتی ترورمیشود٬ قبل از آن آیت سر قضیه میرحسن موسوی با بهشتی قهرمیکند و میآید بیرون که همان زمان انفجار اتفاقمیافتد و وقتی میبینند آیت جان سالم بهدربرده٬ از فرانسه میگویند که آیت را هم بکشید و با وجود این شرایط٬ به او محافظان بیشتر ندادند و فقط همان یک محافظ را داشت. پس معلوممیشود دستهایی درکار بودهاست. آخر هم ناجوانمردانه با ۶۰ گلوله و در مقابل دیدگان زن باردارش ترورمیشود. (۱۴) به نظر من سیدحسن آیت یک شهید مظلوم در تاریخ معاصر است. متاسفانه چندان به این شهید مظلوم در رسانهها پرداختهنشده و از این رو دشمن و دوست کمتر از وی نام میبرند. شهادت این فرد نیز مظلومانه بود و کمتر در مورد آن نوشتهشدهاست. شهید آیت در اولین دوره ریاست جمهوری کاندید بود و یکی از رقبای بنیصدر محسوبمیشد. وی در تصویب اصل ولایت فقیه و تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در قانون اساسی نقش موثری داشت. همچنین در اولین دوره مجلس اسلامی نیز حضور داشت و نماینده بود. شهید آیت 3 مدرک لیسانس در رشتههای جامعهشناسی، الهیات و ادبیات داشت. همچنین دکترای حقوق مدنی را دریافتکرد و در عرصه روزنامهنگاری نیز فعالیتداشتهاست. وی به قانون اساسی بیش از 40 کشور مسلط بود و از این رو در نوشتن قانون اساسی نیز نقش مهمی داشت. متاسفانه تا به حال کتابی در مورد زندگینامه این شهید نوشتهنشده و تنها مقالاتی از وی نوشته و منتشرشدهاند. این اثر از طرف کنگره شهدای نجفآباد به من پیشنهادشد و من قرار شد این کتاب را بنویسم. این کتاب بعد از نگارش از سوی انتشارات فاتحان منتشرخواهدشد. سوژه این اثر بسیار جذاب بود و من را به نوشتن ترغیبکرد. امیدوارم نوشتن این کتاب ادای دینی باشد به این شهید که چندان به ابعاد زندگی وی پرداختهنشدهاست (۱۸)
گلابدرهای روشنفکر وطنپرست بود
من چندبار از نزدیک گلابدرهای را دیدم. در چند جلسه نقد کتاب او را ملاقاتکردم . کتاب «دال» او را نقدکردم. گلابدرهای یک روشنفکر وطنپرست بود. روشنفکری از این لحاظ که در بحبوحه انقلاب کتاب «لحظههای انقلاب» را مینویسد که الان اگر تفسیرکنیم٬ میبینیم همه حرفهایش درست از آب درآمدهاست . آدم روشنبین و روشنی بوده نه روشنفکر غربزده.(14)
صفا و صمیمیت روستایی «فردی»
محمدعلی گودینی با اشاره به سومین سالگرد مرحوم امیرحسین فردی با بیان اینکه از روزهای نخست که حوزه هنری شکلگرفت٬ با استاد فردی در ارتباط بودهاست٬ اظهارکرد: از همان ابتدا با دیدن چهره ایشان٬ صفا و صمیمیت روستایی را دیدم و تا آخرین روزهای عمرشان هم باز همان سادگی٬ صمیمیت و اعتماد در وجود و چهرهشان دیدهمیشد. مرحوم فردی سالهای سال٬مسئولیتهای مختلف داشت و هیچکدام از این مسئولیتها باعث نشد که ایشان خود را گمکند و فریب سمتها و عنوانها را بخورد. این مهمترین ویژگی آقای فردی بود. گودینی خاطرنشان کرد: مهمترین یادگاری که امیرحسین فردی از خود بهجاگذاشت٬ پیریزی داستان انقلاب اسلامی بود و با حضور ایشان٬ کمکم داستان انقلاب احیا شد. در ابتدای انقلاب نشریاتی قصدداشتند فرهنگ کشور را تغییردهند و ادبیات بازاری و عاشقانه را ترویجکنند اما افرادی همچون امیرحسین فردی در مقابل چنین جریانهایی ایستادند. نخستین داستانهایی که فردی به نگارش درآورد هم درباره متضعفین بود. این نویسنده با بیان اینکه در ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی٬ کسی نمیدانست که قرار است داستان انقلاب شکلبگیرد٬ عنوانکرد: داستان انقلاب با حضور نویسندگان و حمایتهای شخصیتهایی همچون امیرحسین فردی پاگرفت. گودینی با تاکید مجدد بر اینکه مرحوم فردی انسانی ساده بود٬ اظهار کرد: فردی داستانی داشت که بر روی متن من تاثیر بسیاری گذاشت و من از آن اثر فهمیدم که سادهنویسی در ادبیات داستانی چقدر مهم است و باید از تکلف دوریکنم. (۲۰)
جوایز
- کسب رتبه دوم در دومین دوره مسابقات بنیاد جانبازان برای داستان «صعود»
- کسب رتبه سوم در سومین دوره مسابقات بنیاد جانبازان برای داستان «آجر بهمنی»
- برگزیدهشدن داستان «بخند تلخ» جزء پنج اثر اول در مسابقات قلم زرین
- کسب رتبه دوم در دومین دوره جایزه عذرا برای داستان «شیرین»
- کسب رتبه سوم در اولین دوره مسابقات ادبی کارفرمایان برای مجموعه داستان «نورد»
- تقدیر از کتاب «تالار پذیرایی پایتخت» در جشنواره داستان انقلاب
- تقدیر از کتاب «تالار پذیرایی پایتخت» در سومین دوره جایزه ادبی جلالآلاحمد
کتابشناسی
- عبور از چهارچوب: زندگینامه داستانی امیر جانباز هفتاد درصد، سرتیپ دوم رضا صبوریزاده٬ نشر آجا٬ ۱۳۹۳
- پرطلا٬ موسسه فرهنگی هنری سیب سرخ نیکان٬ ۱۳۹۸
- چتربازی در امواج: با اقتباس از زندگینامه شهید جواد شاعری٬نشر ابرار٬ ۱۳۹۴
- سالار٬ نشر مرکز اسناد انقلاب اسلامی٬ موسسه فرهنگی هتری و انتشارات٬ ۱۳۹۵
- گیسدراز و ریشدراز٬ نشر ابرار٬ ۱۳۹۳
- تالار پذیرایی پایتخت٬ شرکت انتشارات سوره مهر٬ ۱۳۸۸
- سایه اژدها٬ نشر عصر داستان٬ ۱۳۹۱
- ننه مروارید٬ نشر هزاره ققنوس٬ ۱۳۹۱
- سرباز وطن: داستانی از زندگی امیر سرلشکر قاسمعلی ظهیرنژاد ارشادی٬ نشر آجا٬ ۱۳۹۱
- ه ر م ز د مرد کامل: زندگینامه داستانی شهید هرمزد ستاری٬ نشر انجمن پیشکسوتان سپاس٬ ۱۳۹۳
نگاهی به برخی آثار
کتاب «تالار پذیرایی پایتخت»
داستان کتاب «تالار پذیرایی پایتخت» از 6 بهمن سال 41 همزمان با طرح انقلاب سفید شروع و در خلال آن به جریانهای روابط ارباب و رعیتی و انقلاب رعیت علیه ارباب اشارهمیکند. ماجراهای این رمان که قبل از 15 خرداد سال 42 شروعشده و وقایع انقلاب را بطور غیرمستقیم مورد توجه قرارداده٬ پیش از انقلاب و در سال 53 تمام میشود. رمان«تالار پذیرایی پایتخت» از جمله آثار موفق در جلبنظر منتقدان ادبی و کارشناسان و داوران جشنوارههای ادبی است که تا به حال جوایز متعددی را نصیب نویسنده آن کردهاست. این رمان که پیش از انتشار در جشنواره داستان انقلاب مورد تقدیر قرار گرفتهبود، پس از انتشار، اثر برگزیده جایزه کتاب فصل جمهوری اسلامی ایران شد و در سومین دوره جایزه سال جلالآلاحمد هم مورد تقدیر قرارگرفت. در دهمین دوره جایزه ادبی شهیدحبیب غنیپورهم برگزیدهشد و سرانجام در مراسم افتتاحیه نوزدهمین دوره هفته کتاب جمهوری اسلامی ایران، اثر برگزیده در بخش نثر فارسی معرفی و از نویسنده آن تجلیلشد. (۱۲)
داستان کوتاه «زیر مجسمه»
گودینی ایده اولیه «زیر مجسمه» را اینگونه بیانمیکند: من آن موقع شبکار بودم . سرویس ما را از جاده کرج تا میدان راه آهن میآورد.از راهآهن تا تیر دوقلو هم پیاده میرفتم و از آنجا تا میدان آزادی تظاهرات بود که من هم میرفتم. یک داستان دارم به نام « زیر مجسمه » ، من میدان راهآهن بودم که دیدم از طرف میدان شوش یک دسته دارند میآیند ، حدود 500 نفر بودند که با شعار مرگ بر شاه میدویدند ، عدهای با لباس شخصی مردم را میگرفتند و به پاسبانها در زیر مجسمه شاه در میدان راهآهن تحویل میدادند و کامیونها آنها را میبردند. من آن صحنه را دیدم و داستان «زیر مجسمه» را نوشتم. (۱۴)
بخشی از داستان:
رشته افکارش را فریادهای غریب ازهم گسیخت. حالا نیمه خیابان سمت خودش کاملاً از ماشین خالی شدهبود و در عوض آن سوی خیابان که از میدان راهآهن رو به شرق بود، راهبندان بود. تا اوضاع را در ذهن خود تحلیلکند، از شرق خیابان حرکت سریع و شتابان گروهی را با فریادها وشعارهای «مرگ بر شاه» دید که با تندی پیشمیآیند و تنلگری درونی همه تشویشهایش را به یکباره از بینبرد. با نزدیکشدن گروه تظاهرکننده که راهپیمایی تندشان به نوعی مسابقه دو شبیه بود، برایش باورپذیر نبود و یاد استاد قدرتی افتاد که مانند همیشه، نهارش را سریع خوردهبود و رو به اکبر خلبان ریختهگر میگفت:«صنعت مونتاژ که افتخاری نداره. میشنوی که نمایندههای فرمایشی مجلس شورا هم صداشان درآمده. تا اختیار کار دست این خارجیکیهاست و همه چیز را در بست توی مشتشان گرفتهاند، هیچ جای گافآمدنی نیست. این مهندس کهزاد خودمان هم فقط ادعادارد و نتیجه این همه توپ و تشر و استخدام و اخراجکردنهاش، پول بیشتری است که این چند ملیتیها به جیب میزنند.»
کتاب «زنی با کفشهای مردانه»
گودینی درباره این رمان گفتهاست: جلد دوم رمان «تالار پذیرایی پایتخت» با عنوان «زنی با کفشهای مردانه» است که در اصل این کتاب وقایع 6-7 ماه پیش از انقلاب را در برمیگیرد و تا یک سال پس از جنگ ادامهپیدامیکند. فضا و ماجراها دنباله کتاب قبلی است اما با تغییر شرایط جامعه، فضای داستان نیز کاملا متفاوتشدهاست. گودینی درباره اشتراکات آثارش اظهارداشت: از آنجایی که با مشکلات کارگران آشنا هستم همواره سعیکردهام مشکلات کارگران را در قالب داستان بیان و مطرحسازم. وی افزود: در «تالار پذیرایی پایتخت» بازخوانی تاریخی از مشکلات کارگران در قبل انقلاب نشاندادهام که در واقع آنان از دست اربابان روستایی رها و به دامان اربابان شهری بازگشتهاند را در قالب داستان به تحریر درآوردهام اما در رمان «زنی با کفشهای مردانه» نقش کارگران در بحبوحه و پیروزی انقلاب و جنگ هشتساله و بعد از آن را در قالب رمان بازگوکردهام. (16) من در سال 1380 شروع به نوشتن این کتابکردم. همانطور که گفتم خودم چنین محیطهایی را تجربهکرده و از سر گذراندهام. در آن زمان به دلیل بحران کاغذ در صنعت چاپ و نشر باعثشد تا انتشار این کتاب به تعویقافتد و تلاش من برای جلوگیری از این تعویق به نتیجهای نرسید. فقط در سال 1382 گوشههایی از این رمان را در یکی از نشریات آن زمان منتشرکردم آن را بازنویسیکردم و بهتر از قبل از آب درآمد. مضمون این کتاب نقش کارگران در انقلاب و در دوران دفاع مقدس و سرنوشت تأسفبار آنها بعد از جنگ و ملغیکردن قانون کار است. (25)
رمان «راز عمارت متروک»
«راز عمارت متروک» داستان جستوجوی پرویز و کیانوش در گذشتهاست. این دو پسر جوان میخواهند برای کنکور آمادهشوند. تصمیم میگیرند که برای راحتتر درسخواندن به روستای پدر پرویز بروند که سالها در آنجا ارباب بوده و رعیتهای بسیار داشتهاست. این دو پسر جوان وقتی به روستا میرسند همه چیز به نظر عادی است تا اینکه متوجه رازهای پنهانی میشوند، رازهایی که سیسال قبل در این عمارت مدفونشدهاست. در کتاب راز عمارت متروک با داستانی جنایی و جذاب روبهرو میشوید. نویسنده در خلال یک داستان معمایی، آینهای قراردادهاست وضعیت زندگی مردم روستایی را پیش از انقلاب بیانمیکند. در واقع کتاب راز عمارت متروک با گریز به دوران ارباب رعیتی، قصد دارد نمایی از آن زمان و سرنوشت آدمهایی که در آن دوران بودهاند، بهتصویربکشد. این رمان توسط دفتر نشر معارف وابسته به نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها منتشرشدهاست.(11)
بخشی از این اثر:
عصر شدهبود. کیانوش در اصل برای دیدن پرویز، ولی تنها و بیهدف توی خیابان قدممیزد. ستونهای آجری دیوار باغ شازده گلستانی را میشمرد. یادگاریهای روی قسمتهای سفیدکاری سینه دیوار را که گچِ جایجای آن ریختهبود، میخواند. از داخل باغ سروصدا شنیدهمیشد. گوش تیزکرد. صدای پرویز و خواهرش بود. برادر و خواهر، توپی را برای هم پرتابمیکردند. به نظر وسایل را یکساعته جابهجاکردهبودند. توپ یک بار به شیروانی کلاهک روی دیوار خورد٬ کمانهکرد و برگشت داخل. یک تاکسی خالی در حال حرکت رو به سربالایی خیابان بوقزد. نگاه کیانوش برگشت به سمت خیابان. زن و مرد جوانی، قدمزنان در حال پیادهروی بودند. راننده تاکسی به هوای مسافر بوقزدهبود. کیانوش شمار ستونهای آجری را از خاطر بردهبود. رسیدهبود نزدیک درِ کوچک و چوبی باغ شازده. به هوس افتادهبود زنگبزند و پرویز را ببیند و به او خوشآمد بگوید. اما انگشتش را از نزدیک دکمه زنگ پایین انداخت. با خودش گفت: «امروز تازه از راه رسیدن. بهتره بذارم برای فردا و یا پسفردا.»
رمان «عبور از چهارسو»
محمد علی گودینی در مورد این کتاب بیانکرد: «عبور از چهارسو» زندگی داستانی «سر لشگر رضا صبوریزاده» یکی از جانبازان دوران دفاع مقدس است که نگارش آن را از سال گذشته آغازکردهبودم. برای نوشتن «عبور از چهارسو»،از کتابی که در گذشته به عنوان خاطرات ایشان چاپشدهبود استفادهکردم. همچنین با سرلشگر صبوریزاده طی چند جلسه صحبتهایی را انجامدادم، در نوشتن این کتاب علاوه بر استفاده از خاطرات و صحبتهای سرلشگر صبوریزاده از تخیلاتم نیز استفادهکردم. زندگی سرلشگر صبوریزاده با فراز و فرودهای فراوانی همراه بودهاست به طوری که هنگام تولد وی، در شهر زابل که هفت سال دچار قحطسالی شدهبود٬ باران سیل آسایی آغازمیشود و او در آن سیل از دست مادرش به داخل آب میافتد اما با کمک عدهای از مرگ رهایی مییابد و به همین صورت زندگی پرهیجان وی تا زمان آغاز جنگ تحمیلی و پس از آن ادامهپیدامیکند. این نویسنده ادامه داد: وی ۱۰۰ ماه در جبهههای نبرد جنگ عراق بر علیه ایران حضوری فعال داشتهاست و هماکنون نیز با وجود آنکه جانباز است دست از فعالیت برنداشته و در دانشگاه افسری به تدریس میپردازد. (10)
کتاب گیسدراز و ریشدراز
قصه این اثر، زندگینامه و سرنوشت سرباز جوانی است در جبهههای جنگ تحمیلی که در قالب 25 داستان کوتاه نوشتهشدهاست و در هر داستان، بخشی از مشکلات و حوادث تلخ و شیرینی که رزمنده جوان در روزهای جنگ با آنها روبروبوده، روایتمیشود. قصۀ کتاب گیس دراز و ریش دراز، قصۀ کسانی است که سینه هایشان برای هوایی تازه میتپد. قصۀ آدمهای کوچکی است که آرزو دارند برج بلندی بسازند، تا دیگرانی از جنس خودشان، خورشید را با سرانگشت اشتیاق لمسکنند و دست روزگار، آن ها را طوری پروریدهاست که دل در گرو علم و ادب و هنر و فرهنگ داشتهباشند. زندهداشتن یاد شهدا و یادکردن رنجها و سختیها و در نهایت، نحوه شهادت هریک در طی دوران جنگی تحمیلی، که با نفاق دشمن به طول انجامید، نویسندگان این سرزمین را برآن داشت تا قلم به دست گرفته و درباره وقایع جانسوز روزهای جنگ تحمیلی آثاری را به رشته تحریر درآورند. یکی از این نویسندگان متعهد محمدعلی گودینی است که قالب موضوعات آثار او پیرامون مسایل دینی و حوادث مرتبط با جبهه و جنگ است. (26)
بخشی از کتاب هوا، نه گرم بود و نه سرد. گیسدراز، سردش بود، و ریشدراز، گرمش بود. یکی دستش را "ها" میکرد، و آن دیگری، با دست، صورتش را بادمیزد. یکی گرسنه بود، و دیگری، تشنه. هر دو روی کارتن تلویزیونی، زیر نیمکت سیمانی توی پارک، پشت تماشاخانه شهر درازکشیدهبودند و غرق در رویاهای دور و دراز خودشان بودند. آن که گرمش بود، خوابشمیآمد و دیگری که سردش بود، بیخوابی زدهبود به سرش. گرسنه، سرش را بردهبود زیر نیمکت سیمانی و غیر از تاریکی، چیزی نمیدید. تشنه، نگاهش را دوختهبود به آسمان دودی شهر، که تکستارههایش، از پشت دود مهمانند روی شهر سوسومیزدند.
کتاب چتربازی در امواج
کتاب «چتربازی در امواج» بر اساس زندگینامه غواص شهید "جواد شاعری" و در قالب رمان به رشته تحریر درآمدهاست. این کتاب به روایت زندگی این شهید غواص از کودکی تا شهادت پرداختهاست. محمدعلی گودینی که اصولا سادهنویس است و از پیچیدهگوییهای مرسوم نویسندگان امروز بهدور است در این کتاب خواننده را به راحتی با متن ارتباطمیدهد. این اثر جزو معدود آثاری است که از سرگذشت یک غواص برای خوانندگان روایتمیکند و شجاعت آنها را نشانمیدهد. از تمرینات سخت غواصان برای پذیرش در گردان غواصی، شرایط سخت شب عملیات و شکستن خط دشمن در این کتاب آمدهاست. (۲۸)
بخشی از کتاب: در گرماگرم جنگ، مرحله بعدی عملیات بیتالمقدس هم شروعشدهبود. هرروز که از عملیات میگذشت، با هر خاکریزی که نیروهای ایرانی به خرمشهر نزدیکترمیشدند. روحیه نیروهای دشمن، بیشتر تحلیلمیرفت. لشکر ده زرهی عراق، در برابر سماجت گردان کمیل سپاه و گردان چهارم لشکر حمزه، با فشار فرماندهها، بالادست، و با حجم بالای آتشباری، مجبور به مقاومت شدهبود! نیروهای ضدزره و آرپیجیزن ما، عرصه را بر تانکهای دشمن و خودروهای زرهی آنها تنگکردهبودند. جواد چریک، تمام فکر و ذکرش شدهبود تانکها و زرهپوشهای دشمن. رد موشک شلیکشده را با چشم تعقیبکرد. آرپیجی که به شنی تانک تی68 عراقی برخورد، روگرداند به طرف منوچهر: «موشک بده، یا امام موسی کاظم.» منوچهر زینتیفر، موشکی تحویلداد و گفت: «جواد چریک، تو که هر موشک را به نام یکی از چهارده معصوم شلیکمیکنی. ما دو نفر کمکآرپیجیزن، جمعاً پونزده تا موشک داریم. موشک آخری رو به چه نیت شلیکمیکنی؟!» جواد چریک بیتوجه به خونی که از گوشهایش بیرونمیزد، گفت: «بعد از چهارده معصوم، موشک پونزدهم رو به نام حضرت حمزه سیدالشهداء میکوبم رو برجک یکی از تانکهای دشمن!» بعد از شلیک دوازدهمین موشک، وقتی درحال جابجایی و پناهگرفتن در سنگر دیگری بودند، منوچهر در نقش کمکآرپیجیزن، با تندی گفت: «آهای چریک بیاحتیاط. از گوشات خون میادش. صد مرتبه گفتم، موقع شلیک، دهنتو وازکن...» منوچهر زینتیفر، حتی صدای سوت خمپاره را هم نشنیدهبود! یک لحظه نگاهشافتاد به گردوخاک به هوا برخاسته. جواد چریک را دید که روی هواست! موشک را انداخت روی زمین و شیرجهرفت! موج انفجار، جواد چریک را از یک متری، کوباند زمین. منوچهر، فریاد کشید: «آمبولانس، آمبولانس،...» نفری که پشت سر بود، گفت: «کجای کاری برادر! مثل اینکه ماها، صد متر جلوتر از خط اول هستیم ها!»
کتاب سرباز وطن
در این کتاب، بخشهایی از زندگی امیرسرلشکر «قاسمعلی ظهیرنژاد» در قالب داستان شرحدادهشدهاست. کتاب حاضر که هفدهمین مجلّد از مجموعة «داستان دفاع مقدس» است، با هدف آشنایی نسل جوان با آرمانها، اندیشهها و تلاشهای یکی از بزرگمردان ارتش ایران و تلاشهای وی در راستای سربلندی میهن تدوینشدهاست. نگارنده در این کتاب خدمات و تلاشهای «قاسمعلی ظهیرنژاد» را در ارتش کشور در دوران پیش و پس از پیروزی انقلاب اسلامی شرحدادهاست. وی تصویری روشن و دقیق از فعّالیتهای نامبرده در سمتهای سرپرست لشکر 64 ارومیه، آجودانی ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی ایران، سرپرست ژاندارمری جمهوری اسلامی ایران، فرمانده نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی و ریاست ستاد مشترک ارتش تا زمان فوت وی در مهرماه سال 1377 ه.ش ارائهکردهاست. مشخّصه کتاب، استفاده از قالب داستان برای معرّفی یکی از اثرگذارترین شخصیتهای ارتش جمهوری اسلامی و به کارگیری زبانی روایی برای برقراری ارتباط بهتر با مخاطب است. (۲۹)
بخشی از کتاب:
صاحب نيوز: با عزل و فرار رئیس جمهور بنی صدر، ارتش دوباره نظم خودش را در شکل و شمایل جدید پیداکردهبود و سپاه پاسداران هم تقویتشدهبود. امام فرمان شکستن محاصره یکساله شهر آبادان را صادرکردهبود. تیمسار ظهیرنژاد دستش بازتر شدهبود. نیروهای ارتش روحیه تازهتری پیداکرده بودند. بایرامزاده بار تدارکاتی را که با شکستن محاصره آبادان به شهر رساندهبود تحویلداد و با خودش گفت : حالا که تا اینجا اومدم یه دوری هم بزنم داخل شهر، برم از نزدیک پالایشگاه رو هم ببینم؛ شاید ابوالفضل وجواد قربانیزاده رو هم ببینم. روز پنجم مهرماه بود. بایرام زاده همانطور که نیسان را میراند. روبه پالایشگاه، نگاهش به ساختمانهای آسیبدیده شهر بود با خودش میگفت: اینم از آبادان. کاش تو این همه سال یه مرتبه فرصتیمیشد و اومدهبودم آبادان تو آون روزهایی که رونقداشت. و پر از ذوقوشوق بود حالا که یک سال تو محاصره بوده. زمان کمی که نیست برای یک شهر آباد و پررونق. با شروع جنگ نامردها محاصرهاش کردهبودن از همون سال 59؛ حالا هم یک سال گذشته. نگاهش افتاد به یک دسته از بسیجیها. افراد برایش آشنا بودند… –ببینم آهای جوون، برادر! ببیم تو از بچههای گروه چمران نبودی تو آزادسازی سوسنگرد؟ اما کسی جوابی نداد… خُب تقصیر هم ندارن. به خاطر افراد ستون پنجم دشمن، حقدارن، اما حالا چطوری ابوالفضل را ببینم؟ از کجا جواد قربانیزاده زنجانی را ببینم؟ قاسم حجازی رو هم میدیدم، بد نبود. کاش میدیدم بچهها رو تا بگم حالا دیگه نوبت خرمشهره. رسیدهبود به نزدیکی پالایشگاه بیاینکه هیچ اشنایی را دیدهباشد. پالایشگاه را میکوبیدند. هنوز از هر سمت، گلولههای توپ و خمپاره میآمد. دشمن شکستخورده، عقدههای شکستن را از همان اولین روز میخواست بر سر پالایشگاه خالیکند. جلوتر پر بود از دود و آتش و از آن مسیر ،امکان عبور نبود. شاید دورزدهبود، شاید نیسان را گرداندهبود یا شاید یک جور دیگری، وانت سروته شدهبود. سرش و پلکهایش سنگین شدهبود. نیسان به هوا رفته و به زمین کوبیدهشدهبود یا اینکه چیزی از هوا آمدهبود و کوبیدهشدهبود وسط نیسان. بایرامزاده مجروح و خونین شدهبود. وقتی به هوش آمد٬ دیدهبود توی بیمارستانی در اصفهان است. هنوز در هوای خودش، دنبال ابوالفضل بود. میخواست به پسرش و به دوست پسرش بگوید حالا دیگر نوبت خرمشهر است. حالا که دور، دور تیمسار سرباز وطن است، شکستن محاصره ابادان، سرآغاز پیروزیهای دیگر است. دو سه روز بعد که توانسته بود به خودش بیاید. و کمی جان بگیرد و اطرافیانش رابشناسد از اخبار رادیو، دوباره لبخند بر لبانش نشستهبود و تمام حواسش رفتهبود به اخباری که از رادیو پخشمیشد… « به فرمان فرمانده کل قوا، سرهنگ توپخانه علی صیاد شیرازی، از تاریخ 18/7/1360به سمت فرماندهی نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران منصوب و تیمسار قاسمعلی ظهیرنژاد ارشادی به سمت ریاست ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی ایران منصوب گردید». مالک بایرامزاده یک آن همه چیز را ازیادبرد. بیاینکه موقعیت خودش را بداند، از سر شادی، دستش را به لبه تخت گرفت، خواست بنشیند روی تخت، میخواست از سابقه آشناییاش با رئیس جدید ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی بگوید. میخواست عیار جوهر غیرت سرباز وطن را به همه بگوید. اما نتوانست برخیزد؛ حتی شانهاش را هم نتوانست تکانبدهد. انجا بود که تازه متوجهشد در حادثه انفجار خمپاره دچار ضایعه قطعنخاع شدهاست. دیگر متوجهشدهبود از آن پس تا آخر عمر میبایست به عوض رانندگی خودرو تدارکاترسانی، به رزمندگان باید چرخهای ویلچرش را براند اول چشمهایش سیاهیرفت؛ بعد به خودش آمد و به خودش نهیبزد نباید روحیهاش را ببازد. مشت بالای سر برد و بلند گفت: زنده باشی تیمسار ظهیرنژاد! حقا که سرباز وطن هستی! نگاه متعجب هم اتاقیها به یکباره گشت به سوی بایرامزاده که هردو دست گره شدهاش بالای سرش توی هوا بود.
کتاب سایه اژدها
موضوع این کتاب تولید ملی و حمایت از کار و سرمایه ایرانی است. این کتاب در ژانر کارگری و در قالب رمان، جزء اولینها است.این اثر از جهات گوناگون جامعه کارگری و بحث تولید را بررسیکردهاست. مسائلی مانند مهاجرت و پدیده قاچاق کالا که به تولید ما لطمهمیزند، همچنین گردشگری یکسویه و مسافرینی که هر کدام با خودشان سیلی از محصولات خارجی را میآورند، همگی اینها در این رمان جمع است. نگاه گودینی در این اثر منصفانه بودهاست و صرفا مثل نویسندگان مارکسیستی نگاه یکطرفه و کارگری نداشتهاست. هم سعیکرده مشکلات کارفرما را مطرحکند و هم مشکلات کارگر را. همچنین در این رمان به بیان مشکلات کارگران، دغدغهها و دردهایشان پرداختهشدهاست. به عنوان مثال در بخشی از رمان شاهد آن هستیم که نویسنده به مسائل بیمه میپردازد؛ مشکلی که اکثر کارگران دارند و حق بیمه را پرداختمیکنند اما بیمه پاسخگوی بسیاری از مشکلات آنان نیست، در حالی که کارگران از اقشار فرودست جامعه هستند. کتاب حاضر، داستان بلندی است در بیست فصل که میتوان آن را از نوع داستانهای واقعگرا قلمدادکرد. ماجراهای داستان در زمان معاصر جریاندارد و نویسنده اثر را با رویکردی درونمایهمحور نگاشتهاست. مؤلف در این رمان موضوع واردات بیرویه به کشور را به چالش کشیده و سعیکردهاست همان محیطهای کارگری را که دستمایه اصلی آثارش بود، برای نوشتن این اثر هم بهکاربگیرد. برای همین منظور داستان را در یک محیط کارگری در کارگاه خیاطی شکلداده که در آن مشکلات واردات بیرویه و گرانی کاغذ منجر به تعطیلی تدریجی کارگاه میشود. (۳۰)
بخشی از کتاب:
درینگ درینگ اژدها واردمیشود! درینگ درینگ... همه سرها چرخیدند. نگاه کارگرهای دوزنده کارگاه تهران مد، برگشت رو به انتهای کارگاه. همه دیدند « لطفی لنگی » ایستاده روی صندلی پشت چرخ خودش، تیشرت قرمز رنگش را هم از تن درآورده؛ مچ بند قرمزی به مچ دست بسته. شست دست راستش را تا نزدیک بینیاش بالابرده. چهار انگشت به هم چسبیدهاش رو به سقف است. دست چپ را با زاویه نود درجه جلوبرده و با هر پنج انگشت از هم سواشده، سعیدارد با کجگرفتن شانه، رو به همکارها ژست عکس بروسلی را بگیرد! در حالی که چند نوارچسب باریک قرمزرنگ هم به سینهاش چسباندهاست . لطفی لنگی با آن قیافهگرفتن؛ خیلی جدی و بدون هیچ حرکتی، مانند عکس توی پوستر بالا سرش، ایستادهبود رو به پنجره؛ از طبقه سوم، رفتوآمدهای شتابان مردم همیشه عجول و ماشینها را توی خیابان نگاهمیکرد و...
کتاب گلهای کاغذی
کتاب «گلهای کاغذی» روایت دو نوجوان به نامهای فرامز و فرهاد است که در دوران پیش از انقلاب برای ورود به دانشگاه تلاشمیکنند. داستان از رفاقت این دو نوجوان و آمادهشدن برای امتحانات نهایی آغازمیشود. پدر فرهاد که کارمند شرکت نفت است به دلیل مسایل سیاسی به آبادان تبعیدشدهاست و باید خانواده خود را هم به آبادان ببرد. جدایی این دو دوست قدیمی بهانهای برای شکلگیری حوادث داستان است. موضوع محوری داستان نفوذ و سلطه انگلیسیها بر منابع نفتی ایران پیش از انقلاب است، که نویسنده سعی دارد با تصویرکشیدن تحقیر ایرانیان توسط انگلیسیها در مخاطب حس تنفر نسبت به این موضوع ایجادکند. این موضوع با تکرار چندینباره عبارت «ورود ایرانی و سگ ممنوع!» دنبالمیشود. در مقابل هم حس تنفر فرامرز٬ دوست فرهاد در مسیر داستان بیشتروبیشتر میشود. نامههایی که بین این دو دوست ردوبدل میشود و سفری که فرامز به آبادان میکند، همزمان با راهپیمایی مردمی، فرامز را با بسیاری از مسایل آشنامیکند؛ به طوری که ساواک به او مشکوکشده و از او بازجوییمیکند. طراحی و ظاهر کتاب گلهای کاغذی قابلتحسین است. در عین سادگی سعیشدهاست تا هماهنگی مناسبی با مضمون داستان ایجادشود و هر کجا اشارهای به باشگاه تنیس انگلیسیها میشود تصویر روی جلد -که البته کمی هم دستکاری شدهاست- به ذهن متبادرشود، که این ارتباط در نوع خود بینظیر است. قطع کتاب، اندازه قلم و نوع کاغذ، کتاب را دوستداشتنیکردهاست. پرداختن و خلق داستانهایی با موضوعات انقلابی قطعاً مفید و قابلتقدیر خواهدبود. وقایع تاریخی و یا نیازهای اجتماعی که در قالب هنر میتوانند به عموم جامعه انتقالیابند و تاثیرگذاری بیشتری داشتهباشند و از طرفی هم آنها را ماندگارکند. ولی لازمه این امر مهم اول آن است که این داستانها بتواند عنصر مهم جذابیت را همراه خود کند و ثانیاً به آن موضوع در لایههای پنهان داستان بپردازد. گرچه روایتهای دست اول به شرط آن که عنصر جذابیت را بتواند در خود داشتهباشد قابلتامل است. (۳۱) به گزارش خبرنگار فرهنگی دفاع پرس، آیین رونمایی از کتاب گلهای کاغذی نوشتهٔ محمدعلی گودینی، با حضور سردار گلعلی بابایی رئیس سازمان هنری و ادبیات دفاع مقدس، امیرحسین انبارداران مدیر انتشارات مجنون، بهمننیا مدیر انتشارات نارگل، علی اکبری مدیر انتشارات یازهرا، محمدرضا اصلانی، حسین قرائی و حمید داوودآبادی در خبرگزاری فارس برگزار شد.
محمدرضا اصلانی پیرامون این اثر اظهارداشت: یکی از این مؤلفهها استفاده از اِلِمانها و نشانهایی از مملکت و سرزمین نویسنده است. کتابهای گودینی این مشخصه را بههمراه داشته و اِلِمانهای فرهنگی، اعتقادی و سرزمینی ایران در آن به خوبی دیدهمیشود. این کتاب از نظر ظاهری نیز مناسب بوده و همچنین عنوان آن و تصویر کتاب آدمی را به فکر فرومیبرد. ضمن اینکه از نظر محتوایی این کتاب به عنوان یک رمان، مخاطب عام را در برمیگیرد و گروههای سنی مختلف میتوانند کتاب را بخوانند. در محتوای این کتاب عناصر رمان به بهترین نحو استفادهشده و از صفحات اولیهٔ آن ذهن خواننده را درگیر موضوع کردهاست. همچنین این رمان به زندگی اتباع بیگانه بهخصوص انگلیسیها در کنار میزبان اشارهدارد. در این کتاب، ذاتی که انگلیسیها در رابطه با کشور، سرمایه ملی ما، اعتقادات، فرهنگ غنی و روابط مهرجویانهای که در جهان بینظیر است، دارد نیز آوردهشدهاست. علاوه بر این میتوان به نثر کتاب اشارهکرد که بسیار قوی است. نویسنده در این رمان صحنهپردازیها، لوکیشنها و... را تنها مجسمنکردهاست؛ بلکه نوع نگارش بهگونهای است که گویی دیدهها و تجربیات خود را روی کاغذ آوردهاست. به همین دلیل جاذبههای نگارش در این کتاب زیاد است. یکی از امتیازات این اثر جهتگیری در آن است. در بسیاری از موارد، رمانهایی که ظاهر مذهبی دارند خنثی هستند و مخاطب متوجه جهتگیری نویسنده نمیشود. اما در این کتاب جهتگیری به خوبی دیدهمیشود. (۳۲) بهمننیا، ناشر نارگل که این کتاب را بهچاپرساندهاست درمورد گلهای کاغذی معتقد است: اعتماد برخی افراد چون گلعلی بابایی باعث شد تا جوانان بسیاری از جمله من وارد عرصه فرهنگ شویم. از دیگر افراد، علی اکبری٬ ناشر نشر یازهرا و محمدعلی گودینی هستند. گودینی به عنوان نویسنده پیشکسوت به ناشر جوانی چون نارگل اعتمادکرد. بسیاری از افراد با دیدن عکس جلد کتاب گلهای کاغذی بر من خرده میگرفتند؛ اما باید گفتهشود که این عکس مستند بوده و قبل از انقلاب تابلویی با عنوان «ورود ایرانی و سگ ممنوع!» نصبشدهبود. من استفاده از این عکس را با عنوان یکی از مستندات مثبت ارزیابیمیکنم. (۳۲) محمود سالاری درباره گلهای کاغذی اظهارکردهاست: یکی از دریغهایی که برای من ایجاد میشود این است که وقتی به مراکز فرهنگی که دراختیار نهادهای عمومی است میروم، که کتابفروشی نیز دارند، اما اثری از کتابهای مرتبط با ادبیات انقلاب نمیبینم افسوس میخورم و به نظر میرسد این نهادها رسالتی برای گسترش کار بچههای انقلاب ندارند. یکی از اتفاقاتی که باید در بحث رمان انقلابی بیفتد موضوع توزیع آن است در این عرصه «گلهای کاغذی» دارای یک ایده جسورانه است. گلهای کاغذی یک ایده جسورانه آن هم در روزگاری که ادبیات کمتر جرأت ورود به این موضوعات را دارد به شمار میرود. این منتقد ادبی با اشاره به بخش آغازین کتاب گفت: «حالا باید درسها را در این هوای سرد زمستان خواند» در حقیقت این عبارت شاهبیت این رمان است که از زبان دبیر جبر بیانمیشود. باقی کتاب از این جمله لایروبیمیکند و آن را گسترشمیدهد. ایده این کتاب ایده ارزشمندی بوده و به نظرم تمام این کتاب ایدهآل است. از منظر فرمی میتوان نقدهایی برای این کتاب ابرازکرد. برای مثال، رمان تا صفحه ۴۴ در سربالایی است و از این صفحه به بعد تا پایان در سرازیری خواندن میافتد و خوشخوان میشود. همچنین شخصیتپردازی این کتاب نیز دارای ضعف است و شخصیتها از پس حرفهای خود برنمیآیند. این اثر در ایده یک اثر شجاعانه است آن هم در عصری که همه تلاشمیکنند که بر آتش زیر خاکستر استعمار انگلستان آب بریزند و آن را خاموشکنند و این کتاب حدیث روزهای امثال گودینی است. ای کاش پایان رمان یک شکوهمندی دیگری را رقممیزد تا مخاطب را به حرکت وادارد و او به سکون کشیده نشود. (۳۳) مصطفی جمشیدی درباره این اثر بیان داشت: ادبیات معاصر در دانشگاههای ما وجود ندارد و از همین رو همیشه مرغ همسایه غاز است و این بیماری است که ما دچارش شدهایم، زیرا فکرمیکنیم همیشه کارهای غربیها ارزشمند است، اگر این کتاب ترجمه شود در جهان مورد توجه قرارخواهدگرفت ولی ما کاری برای آن نمیکنیم. ما برای فرهنگهای متناظر و فرهنگهایی که با ما همسو هستند خوراک نداریم و میتوان این پرسش را مطرحکرد که ادبیات انقلاب کجای ادبیات کشور است؟ این رمان برای من یک نوستالژی داشت و من را به حالوهوای آن روزها برد. مگر در رمانهای خارجی چه اتفاق میافتد؟ آن رمانها بدون کمترین تعلیق و یا پرداخت تنها فضاسازی است. گونه ادبیات انقلاب با تلاش نویسندگان انقلاب خلقشد ولی شاهدیم که دانشگاهها توجهی به این گونه ادبی ندارند. ما باید ادبیات انقلاب را به کشورهای دیگر صادرکنیم چون کشورهای دیگر تشنه معرف ما هستند و باید به ترجمه آثار انقلابی خود توجهکنند و آنها را با ترجمه درست به دست مردم جهان برسانیم. رسانههای جهان امروز در حال تبلیغ ضدارزشها هستند و تصویری که در این رسانهها از استعمار نشاندادهمیشود به گونهای است که مخاطب جوان آن را میپسندد و کسی برای این موضوع فکری نمیکند. (۳۳)
یوسف قوجق در نقد و بررسی این رمان معتقد است: این کتاب یک کار خوب است و اسم آن را میتوان ادبیات مقابله با استعمار نامنهاد. در مورد این مدل از ادبیات داستانی، یک نگاه دیگری دارم، زیرا مخاطب این قصه با توهینهای یک ملت به مردم یک کشور دیگر مواجهمیشود. در این کتاب خواننده با توهین انگلیسیها به ایرانیها روبهرو است و این توهین به فرهنگ ایرانی و اقوام ایرانی است. انگلستان در فعالیتهای خود بسیار حسابشده عمل میکند و در سیاست و فرهنگ این رفتار حسابشده به چشم میآید. در ادبیات داستانی با موضوع انقلاب جای کتابهایی مانند «گلهای کاغذی» خالی است. این کتاب با ادبیات به مقابله با استعمار برخاستهاست، به نظرم کتابهای تاریخی اگر در قالب خشک تاریخی نوشتهشود، مخاطب از آن استقبالنمیکند، ولی نوشتن در قالب ادبیات میتواند به دیدهشدن آن توسط مخاطب کمککند. (۳۳)
محمدرضا اصلانی نیز با اشاره به گلهای کاغذی٬ نظر خود را اینگونه بیانکردهاست: گلهای کاغذی در مناطق گرمسیری غم غربت را ازبینمیبرد و از این جهت اسم این کتاب تناسب دارد، البته من طرح جلد این کتاب را نمیپسندم اما از جسارت ناشر برای چاپ آن تقدیرمیکنم. از آنجا که این کتاب برای گروه سنی نوجوان است، بهتر بود که فصلهای بیشتری میداشت. مجموعه داستان دارای جهت بوده و خنثی نیست. آدمهای این داستان فرهنگ بومی ما را روایتمیکنند و گفتوگوها در آن باورپذیر است. روابط دو نوجوان در این کتاب صمیمانه بوده و خواننده با آن ارتباط برقرارمیکند. (۳۳)
محمدعلی گودینی٬ درمورد این اثر خود چنین بیانکردهاست: متن کتاب حدود ۱۰ – ۱۲ سال پیش در دل رمان دیگری نوشتهشده بود؛ اما به دلیل عدم همکاری ناشران کتاب منتشرنشد. تصمیم گرفتم این قسمت از کتاب را دوباره چاپکنم؛ زیرا این جمله توهین بزرگی به ملت ما محسوبمیشود. در قبل از انقلاب اعتمادی به جوانها نبود که من سعیکردم در این کتاب بنویسم که جوانان سرزمین ما باید به پیشرفت برسند و بدون نیاز به غربیها در عرصههای مختلف گام بردارند. امروز نویسندگان با پرداختن به موضوعات تاریخی باید به افزایش اعتمادبهنفس ملی بپردازند و همچنین غرور ملی که پیش از انقلاب ازبینرفتهبود را دوباره زندهکنند. (۳۲)
بخشی از کتاب:
پس از یک سفر طولانی، حالا داشتم هوای سرد تهران را با هوای اردیبهشتی روزهای اول عید خوزستان جابهجامیکردم. با پیادهشدن از قطار، مانند بقیه مسافرهای تهرانی، از هوای عالی ایستگاه خرمشهر نفس عمیقی کشیدم. داخل ایستگاه شلوغ بود. استقبالکنندگان، پرحرارت و خونگرم بودند. همه شاد و خندان به نظر میرسیدند. مسافرهایی که از تهران واردمیشدند، لباسهای گرم و زمستانی را از ایستگاه اندیمشک به بعد، کمکم با لباسهای سبک و نازک عوضکردهبودند. با پیادهشدن از قطار، هوای بهاری خرمشهر را که یادآور روزهای اواخر اردیبهشت تهران بود، با تحسین و نفسهای عمیق به سینه میکشیدند. اولین بار بود که پا به خوزستان میگذاشتم. بیرون از سالن ایستگاه، از هوای عالی، دو باره بوکشیدم. میخواستم از همانجا بوی آبادان و بوی پالایشگاه و بوی مهندس را احساسکنم. خودبهخود کشیدهمیشدم رو به دو بُته گل کاغذی در گوشۀ حیاط ایستگاه. گلهای کاغذی با گلبرگهای نازک و ظریف، به مسافرها خوشامدمیگفتند. با اینکه میدانستم کسی منتظرم نیست، ولی بیهوا نگاهم را میگرداندم به اطراف. نگاهمیکردم به مسافرهایی که ذوقزده همراه استقبالکنندگانشان سرازپا نمیشناختند. با علاقه نگاهمیکردم به مسافرها و رانندههای سواریها، وانتبارها و تاکسیها و دو دستگاه مینیبوسی که آن طرفتر، همان اول کار، از مسافر پرشده بود. نگاه کردم به رانندهای که فریاد میزد: "آبادان فوری یه نفر. آبادان فوری یه نفر. " راه افتادم طرف تاکسی. راننده هنوز مطمئن نبود. از همانجا گفت: "آبادان یه نفری؟"
مجموعه داستان «نورد»
«نورد» مجموعه ده داستان کوتاه از محمدعلی گودینی است .ماجرای اکثر داستانها در کارخانههای خصوصی و دولتی اتفاقمیافتد، که اکثر کارگران از حق بیمه و حق کارگری برخوردار نیستند. 90 درصد کارگران یدی هستند و به حالت بسیار بدی سر کار میروند. بیشتر آنها قراردادی هستند. 89 روز تا 90 روز نشود، از حق و مزایای حقوق مدنی کارگری برخوردار نشوند. دغدغه یک کارگر، زندگی روزمره، مخارج خانه و عروسی٬ رابطه کارگر و کارفرما، به صورت ارباب رعیتی در آن به خوبی به تصویرکشیدهشدهاست. نورد نخستین داستان محمدعلی گودینی است که نام کتاب نیز براساس آن انتخابشدهاست. ماجرا به صورت گفتوگویی درونی روایتشدهاست. کارگر بیکار سه ماه در لیست وزارت کار، منتظر ماندهاست. تا کاری دستگیرش شود، وقتی در یک کارخانه به کار مشغولمیشود. بدتر از همه قراردادی به صورت سه ماه است. کارگر تمام روز آخر را با خود حرفمیزند، که 89 روز هرگز 90 روز نشود تا از کار اخراجنشود، در حالی که صدای دوستش در گوشش طنینانداز است که 90 درصد کارگرها زیر خط فقر زندگیمیکنند و 90 درصد آنان امنیت شغلی ندارند. شرکتهای دولتی هر روز به سمت خصوصیسازی رومیآورد که به صورت انحصاری ادارهشود. سه ماه، سه ماه، 89، 90 روز نمیشود تا از نظر کارفرما مشمول مزایای قانون کار نشود. ده روز مرخصی، یعنی اخراج ٬تمام ذهن او را پرکردهاست، لحظه به پایان نزدیک میشود، ترس و دلهره او را به جان میرساند. چشمهای مضطرب پر از اشک لیلی او را از خود بیخود میکند، لحظه بعد او را از زیر غلتک پولادین زخمی درمیآورند.یک سفارش کوچک، بایگانی، اتوبوس اصناف، صف و سرما، انضباط، مدیر جدید در چین فضایی شکلگرفتهاست. چشمهای بیسو و باشگاه خندهدرمانی، که در فضای سیال ذهن به صورت روایی، ترسیممیشود. (34) ریچارد براتیگان میگوید نویسندگان در درجه اول باید از تجربههای شخصی خود بنویسند. کتاب نورد مصداق بارز و موفق چنین رویکردی به نویسندگی است؛ چراکه محمدعلی گودینی خود سالیان بلندی در محیطهای کارگری حضورداشتهاست.
او در داستان نخست کتاب که همان نورد نام دارد از کارگری حرف می زند که کارفرما با او فقط قراردادهای 89 روزه می بندد تا از زیر تعهد بیمه و استخدام درآید. «یک سفارش کوچک» درباره مف آبادی هاست که ناگهان اوضاعشان فرقکرده و همگی نمایشگاه مبل زدهاند. داستان«چشم های بی سو» هم روایت پسربچهای است که در پارچهفروشی داییاش کارمیکند و باید برای ازدستندادن کار، اخلاق را زیر پا بگذارد. گودینی در داستان «بایگانی» طمعورزیها و روزمرگی چند کارمند را روایتمیکند. اما با داستان «از ما بهتران» به فضای مورد علاقهاش بازمیگردد و داستان طنزآمیز جنی را روایتمیکند که وارد یک کارخانه شدهاست! «اتوبوس اصناف» هم فضایی طنزآلود دارد و قصه مغازهدارهایی را بیانمیکند که اتوبوسشان به سمت جشن ششم بهمن در زمان پیش از انقلاب میرود اما در بین راه با یک گله بز تصادفمیکند! از چهار داستان باقیمانده کتاب هم سه داستان در فضاهای کارگری رویمیدهد؛ یعنی داستانهای «باشگاه خندهدرمانی»، «انضباط» و«مدیر جدید» که هر کدام جلوههای تازه و جذابی از این فضاها را ترسیم میکنند. (۳۵)
بخشی از کتاب: از کوبش سنبهپرسها، بوی سرب مذاب و دود سیاهی که فضای بسته را پوشاندهبود، کارگرها دچار تپش قلب و اضطراب شدهبودند. رئیس کارخانه در هر بخش به سرپرستها تذکر میداد بیشتر مواظب باشند تا کسی از ماسک استفادهنکند. تاقتاق پرسها با سرفه کارگرها قاطی بود، مدیر تولید بعد از بازدید کارخانه، رسیدهبود پشت دری که به ساختمان اداری بازمیشد. تازه میخواست دستگیره را بچرخاند که کسی با نفسهای تند آمد و تکیه داد به در...
پانویس
- ↑ .