مریم بصیری
مریم بصیری | |
---|---|
زادروز | ۱۳۴۸ ارومیه |
پیشه | نویسنده و پژوهشگر |
کتابها | دخیل عشق، پشت صحنه یک رویا، بهشت من کنار توست، فانوس دریایی و مسافر باغ سیب |
مدرک تحصیلی | کارشناسی تئاتر با گرایش ادبیات نمایشی، کارشناسی ارشد ادبیات نمایشی |
دانشگاه | دانشکده هنر و معماری، دانشکده هنر سوره |
مریم بصیری نویسنده، پژوهشگر و مدرس داستاننویسی و دبیر علمی چهاردهمین دورهٔ جایزه ادبی جلال آلاحمد است.[۱]
مریم بصیری، متولد اول اسفند ۱۳۴۸ ارومیه، کارشناسی تئاتر با گرایش ادبیات نمایشی از دانشکده هنر و معماری، کارشناسی ارشد ادبیات نمایشی از دانشکده هنر سوره میباشد. در بیستسالگی با کار نویسندگی و روزنامهنگاری فعالیت فرهنگی خود را آغاز کرد. او مدیر مسئول و مدیر آموزش آموزشگاه سینمایی و مهارتهای کار دانش «آفتاب مهر» با مجوز وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و سردبیر ماهنامه پیام زن میباشد. بصیری نویسنده ۴۵ کتاب در حوزه ادبیات داستانی و دراماتیک شامل مجموعه داستان، رمان، پژوهش ادبی و سینمایی، فیلمنامه، نمایشنامه، و کودک و نوجوان است[۲] و سالهاست به آموزش داستان، فیلمنامه و نمایشنامهنویسی مشغول است. از دیگر فعالیتهایش میتوان به تدریس در رشتههای فیلمنامهنویسی، داستاننویسی، نمایشنامهنویسی، نویسندگی برای رادیو و تلویزیون، کارگردانی فیلم، عکاسی، تحلیل نمایشنامه، عناصر درام و نقد فیلم اشاره کرد. مریم بصیری در سال ۱۴۰۰ به عنوان دبیر علمی چهاردهمین دورهٔ جایزه ادبی جلال آلاحمد انتخاب شده است. این نویسنده نیز همچون دیگر نویسندگان زن کشورمان در داستانهایش نگاه ویژهای به جایگاه زن و شخصیت زن و لایههای درونی آن دارد. از جمله کتابهای او میتوان به: دخیل عشق، پشت صحنه یک رویا، بهشت من کنار توست، فانوس دریایی و مسافر باغ سیب اشاره کرد.[۳]
آیینهای از مریم بصیری
آغاز راه
حدود شانزدهسالگی بود که بصورت جدی به نوشتن فکر کردم و بعد از گرفتن دیپلم به فیلمسازی و فیلمنامهنویسی علاقمند شدم و از آن به داستاننویسی رسیدم و اولین کار جدی من که در مطبوعات منتشر شد در بیستویکسالگی بود.[۱]
کتابدار کوچک
در کودکی در زیرزمین خانهمان یک کتابخانه درست کردم و کودکان همسن و سال خودم را در آن عضو کردم و حتی کارت عضویت هم برایشان صادر میکردم.[۱]
دنبال طوفان ذهنی نیستم
از آن دسته از نویسندهها نیستم که دنبال بارش فکری و طوفان ذهنی باشم تا به خلق ناگهانی ایدۀ ناب برسم. وقتی میخواهم رمانی تاریخی بنویسم اول میروم سراغ تحقیق کتابخانهای و میدانی، و هرگونه مقاله، کتاب، عکس، فیلم، صوت و... را بررسی میکنم. بعد فقط با داشتن موضوع یک خطی، شروع به شخصیتپردازی میکنم و باقی وقایع.[۲]
آروزی نویسنده
آرزویم این است که در عرصهٔ نویسندگی به سهم خودم بتوانم بین دین و داستان دوستی برقرار کنم و کسانی را که تمایلی زیادی به مطالعة آثار دینی ندارند، با داستان یا نمایشنامه و فیلمنامه تا حدی با این مباحث آشنا کنم.[۲]
زندگی و یادگار
دیدگاه
وقتی پای داستان به تاریخ باز میشود
رمان میتواند در انتقال تعابیر و مفاهیم دینی در میان جوانان تأثیرگذار باشد، تصور من این است که اغلب جوانان تمایلی به خواندن تاریخ، بهویژه تاریخ انبیاء ندارند. کتابهای تاریخی معمولاً نثر سنگینی دارند و از کلمات و تعابیری استفاده میکنند که در حال حاضر اصلاً بین جوانان کاربردی ندارد. علت دور بودن ذهن مخاطبان عام و داستانهای مذهبی تاریخی نبود مستندات کافی و روایات معتبر است و به دلیل نبود مستندات کافی و روایات معتبر، به حد کافی به چرایی وقایع و منطق حاکم در آن دوران پرداخته نشده و رفتار شخصیتهای تاریخی و مذهبی برای مخاطب جوان قابل درک نیست. وقتی پای داستان به ماجرا باز میشود نویسنده میتواند با تخیلاتش و خلق شخصیتهای فرعی، بیشتر به رابطۀ علّی و معلولی بپردازد و به سؤالهای ذهن مخاطب پاسخ بدهد.[۲]
اهمیت مکان و زمان در داستان
اگر خواننده با توجه به فضاسازی نویسنده، باورش بشود که مثلاً ماجرا متعلق به حجاز هزار سال قبل و یا ایران سههزار سال قبل است، داستان تخیلی آن زمان را هم باور میکند؛ اما اگر ماجرایی کاملاً واقعی را بخواهی بدون ایجاد بستر زمانی و مکانی ارائه کنی، خواننده حس میکند همهچیز تخیلی است و در ناکجاآبادی نامعلوم که تصور و تصویری روشن از آن ندارد، اتفاق افتاده است. همیشه در نوشتن کارهای تاریخی که در دورانی دور اتفاق افتاده است، به بحث فضاسازی و صحنهپردازی خیلی دقت میکنم. طوری که مخاطب کاملاً حس کند در آن خانه و محله است و تصویر واضحی از همهجا در ذهنش شکل بگیرد. همیشه در نوشتن کارهای تاریخی که در دورانی دور اتفاق افتاده است، به بحث فضاسازی و صحنهپردازی خیلی دقت میکنم. طوری که مخاطب کاملاً حس کند در آن خانه و محله است و تصویر واضحی از همهجا در ذهنش شکل بگیرد.[۲]
الگوی جوانان
سادهترین روش الگوپذیری جوانان از شخصیتهای مذهبی را آشناشدن آنان با عمل و عکسالعمل قهرمانان دینی در قبال دوست و دشمن دانست و گفت: بهطور قطع آشنایی با زندگانی بزرگان دینی و تاریخی، ما را به خودمان میآورد تا بدانیم آنان در موقعیتهای ساده، پیچیده یا واژگونی موقعیت چه عکسالعملهایی داشتند. اگر تاریخ خوب نوشته شود و خوب خوانده شود، بسیار شیرین است و بهحتم جوانان را مجذوب خودش خواهد کرد.[۲]
نوشتن از زنان
ادبیات، زندگی و جامعه، زنانه مردانه ندارد. اما قبول دارم همیشه به موضوعات مرتبط به زنان بسیار علاقهمند هستم و در اغلب کارهایم شخصیتهای اصلی، زن هستند. خواهناخواه در خیلی از موارد، زنان جامعه اجازه و قدرت انتخاب هر کاری را ندارند و این همسران، کارفرمایان، قانونگذاران و... هستند که برایشان بایدها و نبایدها را مشخص کرده و قانون وضع میکنند. در طول سالهایی که سردبیر ماهنامه پیام زن؛ و بیش از امروز درگیر مسائل و معضلات زندگی زنان و اخبار موجود بودم، به فکرم رسید روی این سوژه کار کنم. روزی نبود که شاهد اخبار عجیب و غریب در رسانههای مکتوب و مجازی در مورد مشکلات زنان نباشم. در نشریه هم گزارشهایی از دادگاهها و زندان داشتم و پروندههایی که وکلا درگیر آن بودند. بعید میدانم کسی با حجم وسیعی از مشکلات و دردهای اجتماعی روبهرو باشد و نخواهد گوشهای از آن زخمها را نشان دهد.[۴]
آسیبهای حوزهٔ پژوهش
کمتر کسی به حوزهٔ پژوهش هنر توجه میکند و حتی از مسئولین فرهنگی هم آنگونه که لازم است کسی به پژوهش هنر رسیدگی نمیکند. بارها در این حوزه قراردادهایی بسته شده اما در نهایت کار به ثمر نرسیده و به شکل کتاب منتشر نشده و به مردم عرضه نمیشود. اگر قرار است کار پژوهشی انجام شود میبایست اول ببینیم در چه زمینهای خلا پژوهشی داریم و این موضوعات به پژوهشگرها سپرده شود و در مورد آنها کار شود.[۱]
نوشتن از زنان همّ و غم اول و آخرم است
در مورد خانمها نوشتن همّ و غم اول و آخرم است و پرداختن به دنیای زنانه همیشه هدفم بوده است. حدود هفتاد درصد شخصیت داستانها، فیلمنامهها، نمایشنامهها و رمانهایم همه زن هستند، هرچند بحث خط کشی بین زن و مرد مطرح نیست اما باید بگویم در مورد زنان و مشکلات آنها کمتر نوشته شده است.[۱]
از رمانهای بازاری تا تاثیرگذاری بانوان
شخصیت رمانهای زیادی زن هستند، اما اکثر آنها (رمانهای بازاری و عامهپسند) محسوب میشوند، و به وجوه شخصیت زن درست پرداخته نشده و تنها آرزوها و ظاهر زندگی آنها مطرح شده است. من در داستانهایم سعی کردم پیچ وتاب به زندگی زنان بدهم تا اینکه درونیات قهرمان و ابعاد شخصیتی او باز شود. در این رمان قهرمان، زندگی خود، خانواده و حتی اطرافیانش را سروسامان میدهد و از سوی دیگر در آسایشگاه با جانبازان ارتباط برقرار کرده و به آن ها کمک میکند. این رمان نشان میدهد چطور یک خانم میتواند بهدرستی در زندگی خانوادگی و اجتماعی اطرافیان خود تأثیرگذار باشد.[۱]
فعالیتها و مسئولیتهای اجرایی
مدیر مسئول و مدیر آموزش آموزشگاه سینمایی و مهارتهای کار دانش آفتاب مهر با مجوز وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی از سال ۸۴.
سرپرست گروه تئاتری «آیاتای» از سال ۸۵ تا به حال.
دبیر کارگاه فیلمنامهنویسی خواهران خانه هنر و اندیشه مرکز پژوهشهای اسلامی صدا و سیمای و دبیر کارگاه فیلمنامهنویسی «انگاره».
سردبیر ماهنامه پیام زن.
سردبیری ده نشریه استانی و ملی مربوط به اداره ارشاد قم، مرکز پژوهشهای صدا و سیما، ستاد اقامهٔ نماز، سینمای جوان و... با عناوین: کلوزاپ، جشن سینما، نیایش، طوبی و ... از سال ۷۷ تا به حال.
عضو شورای تصویب فیلمنامه، شورای سیاست گذاری تولید فیلم ۷۲ و ۷۳ ، و کارگروه تالیف منابع آموزشی انجمن سینمای جوان ۸۵ و ۸۶.
مسئول تئاتر بانوان استان قم، سال ۸۱ و ۸۲.
عضو کارگروه سینمایی اداره کل ارشاد اسلامی استان قم، ۸۵ تا ۹۰.
عضو کمیسیونهای سینمایی استان قم (عضو اصلی و فنی شورای صدور مجوز ساخت و نمایش فیلمهای کوتاه ویدئویی).
مدیر آموزش هنر و رسانه در معاونت فضای مجازی و هنر و رسانه.
عضو انجمن قلم ایران، جامعه اصناف سینمای ایران، انجمن منتقدان و نویسندگان سینمایی خانه سینما، کانون نمایشنامه نویسان خانه تئاتر، انجمن اهل قلم خانه کتاب، انجمن روزنامهنگاران، خانه داستان، و ... .[۵]
مریم بصیری از نگاه دیگران
محمدرضا سنگری دربارهٔ «پشت صحنه یک رویا» گفت:
روایت کتاب، حرکتی موازی حرکت دوربین دارد. اصل داستان درباره ملیکا مادر امام زمان (عج) است که دختر قیصر روم بود. قیصر هم فرزند شمعون و مادر ملیکا هم دختر یکی از حواریون حضرت مسیح (ع). پشت صحنه رسیدن ملیکا به امام حسن عسکری (ع) ماجرای عجیب و فوقالعادهای است که در تاریخ ما وجود دارد و بهعنوان یکی از داستانهای اینرمان مطرح شده است. لایهٔ رویی داستان «پشت صحنه یک رویا» دربارهٔ دختری امروزی بهنام رها است که بناست در یک نمایش تئاتر بازی کند. رها شخصیت اول رمان است و قرار است در نمایش، نقش ملیکا را بازی کند اما آمادگی ایفای ایننقش را ندارد. اینشخصیت از اینجهت که خودش اشرافزاده است و خانوادهای متمول دارد، شبیه ملیکا است اما اتفاقاتی که در رمان میافتند، بناست شخصیت رها را به ملیکا نزدیک کنند تا رها از خودش رها شود. در نتیجه بناست با این رهایی، تبدیل به ملیکا شود تا بتواند در صحنه نقش را ایفا کند. در ابتدای داستان، صحبت از دشواری است اما خواندن متن دشوار نیست و نثر «پشت صحنه یک رویا»، تصویری است. از این جهت، بهنظرم بیش از آنکه با کتاب یک داستاننویس روبهرو باشیم، با اثر یک نمایشنامهنویس روبرو هستیم. یک مساله زمانی ملکه ذهن آدم میشود که با سرشت انسان درآمیزد و آموزش داده شود. ما با تدریس آنچه آموختهایم به تسلط میرسیم و اینسطح از تسلط را میتوان در متن خانم بصیری شاهد بود چون ایشان به نمایشنامهنویسی تسلط دارد. بهنظرم ما ابتدای کتاب با یک نمایشنامه، سپس با سینما روبرو هستیم اما عبورِ از نمایشنامه به رمان، رخ نداده و این، یک امتیاز برای این کتاب است. این دشواری در کار بازیگران هم وجود دارد. من دوستان بازیگری دارم که حرفهایاند و وقتی نقشی تاریخی به آنها پیشنهاد میشود، چگونگی اجرا، بیان و گویش نقش، تبدیل به دغدغه آنها میشود. این موضوع را در داستان «پشت صحنه یک رویا» هم میبینیم چون رها که اصلاً در این وادیها نیست میخواهد خودش را به نقش نزدیک کند.
یکی از ویژگیهای قلم خانم بصیری، طنزی است که چاشنی تقریباً همه دیالوگها و جملات شخصیتهای داستان است. این ویژگی را حتی در مونولوگهای اثر هم میبینیم. اگر رها خلوتهایی دارد و در این تنهاییها با خود درگیر است، رگههای طنز را در این تنهاییها هم میبینیم. دیگر اینکه، خانم بصیری، بافت زندگی امروز را از فاصله نزدیک دیده و به نمایش گذاشته است که این، از نکات ارزشمند کتاب است. یک نویسنده وقتی میخواهد به موضوعی بپردازد، باید آن موضوع را زندگی و تجربه کرده باشد. خانم بصیری در این زمینه هم موفق عمل کرده است.
ورود به موضوع اصلی در این داستان، بهطور غیرمستقیم انجام شده است. تا پیش از این، تلاشهایی درباره نوشتن داستان در این زمینه صورت گرفته بود که تعدادشان اندک است و هرچه جلوتر میآییم، میبینیم بهصورت مستقیم به موضوع میپرداختند اما خانم بصیری، بهطور نامحسوس و غیرمستقیم به موضوع اصلی موردنظرش پرداخته است. شما در ابتدای کتاب، نمیدانید با چه موضوعی روبرو هستید. خانم بصیری از عناصر فرهنگ ایرانی هم بهخوبی بهره گرفته و موضوع اصلی را با آن پوشش داده است. هرچه به سمت انتهای قصه حرکت میکنیم، آنچه پررنگتر میشود، خود شخصیت رها است و قصهٔ نمایشنامه گم میشود. این دختر در ابتدا عاشق پسر جوانی است که آن پسر شخصیتی بیبندوبار و با افراد زیادی ارتباط دارد. رها در انتهای داستان موفق میشود از عشق این پسر هم خود را رها کند و به یک استقلال میرسد.[۶]
====صادق رضایی دربارهٔ رمان پشت صحنهٔ یک رویا:
اگر خانم بصیری میخواست امروز چنین کتابی بنویسد، شاید اصلاً چنین کتابی خلق نمیشد. ما در انتشارات سروش دنبال چاپ کتابهایی هستیم که انسانسازی کنند. ما از ادبیات تاریخی چه میخواهیم؟ خب اگر دنبال تاریخ صرف هستیم، باید سراغ مورخان و کتابهای تاریخیشان برویم. اما در رمان، دنبال اثبات تاریخ نیستیم بلکه برشی از تاریخ، بهانهای دستمان میدهد تا بتوانیم قصه بنویسیم. در اینرمان هم، همیناتفاق افتاده است.
«پشت صحنه یک رویا» طوری است که هرکس شخصیت خود را در آن پیدا میکند. چون شخصیت اصلیاش بین مردم زندگی میکند. این، از زیرکی داستاننویس است که برای جامعه خود زندگی میکند و برای اینجامعه دست به خلق ادبیات میزند. مخاطب اینادبیات، انسان است. مجموعه کلمات زمانی میتوانند انسان تربیت کنند که از دل انسان بیرون آمده باشند و دربرگیرنده مفاهیم آسمانی و الهی باشند. خانم بصیری بهخاطر سواد دینی و ادبی خود، موفق میشود با همینرویکرد کتابی مثل «دخیل عشق» را بنویسد که بین مخاطبان خیلی موفق میشود.[۶]
نظر نویسنده دربارهٔ آثارش
پشت صحنهٔ یک رویا
موضوع رمان "پشت صحنه یک رؤیا" دربارۀ مهدویت و انتظار بوده و براساس تحقیقات تاریخی نوشته شده است. طرح این رمان در سال 1373 به ذهنم رسید، دهه 70 دوران توجه من به تئاتر بود و چند نمایشنامه نوشته و کارگردانی کردم. طرح این رمان هم ابتدا سال 1373 به ذهنم رسید و داستانی در مورد "ملیکا" مادر امام زمان(عج) و تئاتر نوشتم.
شاید طی سالهای اخیر رمان، نمایشنامه و یا فیلمنامههای بسیاری با این موضوع نوشته شده باشد؛ اما 25 سال پیش در حوزۀ ادبیات داستانی و دراماتیک کاری با این محوریت و به کثرت الان اصلاً وجود نداشت. من هم با تخیلات خودم و منابع اندک موجود دربارۀ حضرت، سعی کردم کار نویی بنویسم. در همان سالها هم به دلیل جذابیت سوژه، این اثر جایزههای متفاوتی دریافت کرد.
با توجه به ویژگیهای داستان، دو کارگردان صدا و سیما برای سریال تلویزیونی و یا ساخت تله فیلم از این داستان، تمایل نشان دادند که هر کدام به دلایلی به نتیجه نرسید. ناشران نیز به دلیل استقبال کم خوانندگان از فیلمنامه و نمایشنامه، فیلمنامة سینمایی را که نوشته بودم، چاپ نکردند. آخرین راه این بود که رمان این طرح را بنویسم و پرونده کار را ببندم. جوانان بسیاری حتی معانی برخی کلمات رمانهای چهل سال قبل را هم نمیدانند و با واژهها بیگانهاند. در واقع میدان واژگان آنان و گنجینۀ لغاتشان متأسفانه خیلی محدود است و نمیتوانند با آثار تاریخی ارتباط خوبی بگیرند. برای همین به ذهنم رسید میتوان یک نسخۀ جدید از یک داستان تاریخی ارائه کرد؛ طوریکه مخاطب عام معاصر فکر کند این داستان، داستان زندگی خود او در عصر حاضر است و یک کار تاریخی مثلاً دور از ذهن نمیخواند. همان 25 سال قبل هم میدیدم مخاطب عام چطور دیدن یک نمایش مذهبی را به نشستن پای یک منبر و روضهخوانی ترجیح میدهد. وقتی داستان وارد هر کاری بشود، بیننده و شنوندة آن با علاقۀ بیشتری اثر را دنبال میکند. در "پشت صحنه یک رویا" هم سعی من این است که مخاطب با دنبال کردن متن یک داستان به روز، در زیرمتن و فرامتن هم به مفاهیم تاریخی علاقهمند شود. کتاب 12 فصل دارد و تمام فصول به صحنه، پشت صحنه و روی صحنه ارتباط دارد و فکر میکنم "پشت صحنه یک رؤیا"، هم از لحاظ تئاتر و هم ماجرای زندگی شخصیت اصلی، عنوان مناسبی برای کار باشد. امیدوارم خوانندة تئاتری یا علاقهمند به تئاتر، با فضای کار ارتباط برقرار کند و با شخصیت اصلی رمان همذاتپنداری کند. [۲]
من زن هستم
کسانی که کار را خواندهاند اعم از مخاطب خاص و عام اذعان کردند به گونهای آنان را نسبت به محیط اطرافشان و مشکلات خاص زنان آشنا کرده است. بهنظرم خود کتاب هم تبدیل به کاری آموزشی جهت پیشگیری از جرم نیز شده باشد. دغدغه اصلی من در نوشتن اینکار، بررسی آسیبهای اجتماعی و جرایم ویژه زنان بود. تمام سوژههای کتاب در عین واقعیبودن، تخیلی هستند. در واقع؛ پیش آمده حتی یک خط و یا ایده کلی کار واقعیت داشته؛ اما تمام شخصیتها و نحوه زندگی و درگیری زنان با جرایم، تخیلی است. بعد از نوشتن تکتک فصول برای چینش آنان و ارتباط زندگی این زنان با هم، وقت زیادی صرف شده است. در مجموع سعی کردم با مطالعه بخشی از پروندههای حقوقی و مشورت با وکلا، داستانی بنویسم که کاملاً واقعگرا باشد؛ هرچند تا حد زیادی از تلخی همه ماجراها کاسته و بهصورت غیرمستقیم به وقایع اشاره کردهام، تا قابل چاپ باشد. یکی از روشهای ایدهیابی، دقت در خاطرات، تخیلات، مشاهدات، تجربیات، حوادث، خواب و رویا، بریده جراید و... است. اغلب ماجراهای اصلی و فرعی هر فصل برگرفته از پروندههای خانوادگی و جنایی بودند که بهگونهای آنها را شنیده و یا خوانده بودم. ذهنم پر از این ایدهها بود که برخی را با هم ترکیب کرده و بسط دادم. بارها از خواندن و شنیدن سرنوشت زنانی که بهعلت بیاطلاعاتی و عدم آشنایی با قانون ناخواسته مرتکب جرمی میشدند، یا از آنها در جامعه و حتی در خانه سوءاستفاده میشد تا به کارهای ناشایست اخلاقی و مجرمانه روی بیاورند، متأثر میشدم. برخی از زنان برای دفاع از مردانِ زندگیشان چه پدر و برادر، و چه همسر و پسر، جرمشان را بهویژه در زمینه موادمخدر به گردن میگیرند. یا برای دفاع از خود مرتکب قتل شده و یا به دزدی و قاچاق و دیگر اعمال خلاف روی میآورند.
رمان «من زن هستم» ۳۳۳ صفحه دارد. با خودم فکر میکنم اگر قرار بود همه سوژههایی را که گردآوری کرده بودم، در متن رمان بیاورم، اثر تبدیل به یک کتاب ۳ هزار صفحهای میشد. اگر هم قرار بود تمام مشکلات را تبدیل به رمان کنم، میلیونها صفحه میشد. من برای ایدهیابی و تحقیق در مورد جرایم و حکمهای مشابه در مورد جرایم مشابه و متفاوت بسته به مجرم و ... زمان زیادی گذاشتم. اما خودِ کار در طول ششماه نوشته شد. اعتراف میکنم اینرمان تنها کاری بود که موقع نگارش آن بسیار اندوهگین بودم. ناراحت بودم که چرا باید چنین اتفاقاتی برای زنان بیفتد و درگیر چنین مشکلاتی شوند. هرچند همانطور که اشاره کردم جهت حفظ عفت عمومی و جریحهدارنشدن افکار مخاطبان، خیلی وارد لایههای زیرین شخصیتها نشدم و سعی کردم فقط خواننده را درگیر داستان زندگی پنهان عدهای از زنان مجرم، فقیر و مرفه کنم که زیرپوست شهر زندگی میکنند و شاید حواسمان به آنها نیست.[۴]
بهشت من کنار توست
این رمان شباهتهایی با کتاب "دخیل عشق" دارد. این کتاب به اندازهای در برخی از مخاطبان تاثیرگذار بوده است که آدرس خانه شهید را از من جویا میشوند و من به آنها میگویم این روایتی خیالی از نویسنده است.
این کتاب دختر نوجوانی را به تصویر کشیده است که با شرایط جنگ مواجه میشود. زندگی همسران شهدا راه روشنی برای دختران امروز است. این داستان برای دختران امروز جامعه ما خواندنی است. دختر داستان "بهشت من کنار توست" در هفده سالگی به آن شعور اجتماعی و سیاسی رسیده است که میتواند ازدواج کند و جبهه رفتن همسر خود را پذیرا شود. به عبارت دیگر این دختر به این درک رسیده است که میتواند همه این وقایع را هضم کرده و به زندگی خود ادامه دهد. یکی از نقاط عطف زندگی این دختر زمانی است که با تصمیم به ازدواج با یک رزمنده میگیرد و در مرحله بعد زمانی که همسرش به جبهه میرود، خبری از او نمیشود. اینجا این دختر به دنبال همسر خود میرود. مرحله بعد این داستان دختر متوجه میشود که همسرش شهید شده است و با مشکلاتی که بعد از آن مواجه میشود، داستان ادامه پیدا میکند.
درمرحله بعد وصیتنامه همسرش پیدا میشود و دختر در اینجا باید تصمیم بگیرد که با فرد دیگری ازدواج کند یا نکند. مرحله آخر زمانی است که برادر شهید علاقهمند به ازدواج با همسر شهید است. به عبارت دیگر دختر در این داستان همیشه با انتخابهای بزرگی مواجه است.
داستان ادامه پیدا میکند و بعد از اینکه برادر شهید با همسر شهید ازدواج میکند، خود او نیز جانباز میشود. دختر این داستان در بازه زمانی یک سال و نیم با وقایعی مواجه میشود و در طول این زمان باید به انتخابهایی دست بزند. مخاطبان سادگی و صفایی را که در کتاب وجود دارد را میپسندند. شخصیت این داستان بیشتر درون گرا است. کتابهای زیادی در مورد دفاع مقدس نوشته شده است و برخی از آنها تحت عنوان رمان ارائه میشود؛ اما همه آنها را رمان نمیتوان نامید. در حقیقت بیشتر کتابها در این حوزه شامل خاطرات، زندگی نامهها و تحقیقات مستندگونه هستند که به شکل داستانی بیان شده اند.[۷]
دخیل عشق
این کتاب در مورد سبک زندگی دینی است و اینکه چطور یک خانم به مراحلی میرسد که هم میتواند زندگی خود را سامان دهد و با توکل میتواند در زندگی جانبازان نیز تأثیر داشته باشد. این رمان در ۴۰ روز نوشته شد و بعدا بازنویسی و بخشی به آن افزوده شد. برای تألیف این کتاب تحقیقات فراوانی انجام دادم، اینکه چند آسایشگاه در تهران و یا مشهد داریم که خانم ها می توانند در آن کار کنند؟ در همان مدت چهل روز تحقیقات بسیاری انجام داده ام، به شکلی که چند نفر که در مشهد ساکن هستند از دقت من در نام کوچه ها و آدرس های دقیقی که در کتاب ذکر شده، تعجب کردند. هرچند اجباری در این کار نبود اما می خواستم همه چیز واقعی و دقیق باشد، بنابراین همه خیابان ها و مکان های که در کتاب ذکر شده است، وجود خارجی دارد.
این کتاب چند ویژگی دارد، اول اینکه نشان می دهد باید استقامت داشته و با اعتماد به نفس کارها را انجام دهیم، دیگر اینکه توکل داشته باشیم به اویی که ما را خلق کرده و زندگی مان از اوست، سوم اینکه امیدوار باشیم به او و مطمئن باشیم به آرزوهایمان می رسیم و... صمیمت کتاب دخیل عشق بود که باعث استقبال خوب مردم از این کتاب شد. اکثر مخاطبین همذات پنداری عمیقی با شخصیت اصلی داستان داشتند و گاهی صور می کردند این داستان زندگینامه خود من است اما این کاملا یک رمان و ساخته ذهن من بود.[۱]
آثار و کتابشناسی
کتابها
- آواز چکاوک/ تهران: موسسهٔ فرهنگی هنری قدر ولایت، کتابهای گل آبی، ۱۳۹۴.
- اکسیر عشق/ قم: آزاد گرافیک، ۱۳۸۱.
- اویی که دوستش میداشتی (زندگینامهٔ داستانی شهید مهدی زینالدین)/ تهران: موسسهٔ انجمن قلم ایرانیان امروز، ۱۳۹۸.
- بانوی نور/ قم: بوستان کتاب قم (انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزهٔ علمیهٔ قم)، ۱۳۷۸.
- بوی بهشت/ تهران: روزگار، ۱۳۸۸.
- بهشت من کنار توست/ قم: انتشارات شهید کاظمی، ۱۳۹۷.
- پرواز پروانهها/ تهران: صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، انتشارات سروش، ۱۳۹۹.
- پشت صحنهٔ یک رویا/ تهران: صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، انتشارات سروش، ۱۳۹۹.
- پیادهها عاشقترند/ تهران: صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، انتشارات سروش، ۱۴۰۰.
- تبلیغ دین در رسانهٔ ملی (بررسی روشهای بیان اندیشه دینی در مجموعههای تلویزیونی)/ قم: صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، مرکز پژوهشهای اسلامی، ۱۳۹۲.
- جشن سینما، بولتن جشنواره سینماگران استان قم/ قم: اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان قم، ۱۳۸۴.
- جنگل تمیز (گردآوری و بازنویسی)/ تهران: موسسه فرهنگی هنری قدر ولایت، ۱۳۹۴.
- چتر پرنده ( گردآوری و بازنویسی)/ تهران: موسسه فرهنگی هنری قدر ولایت، ۱۳۹۴.
- چراغ راهنما (گردآوری و بازنویسی)/ تهران: موسسه فرهنگی هنری قدر ولایت، ۱۳۹۴.
- خانه شماره یک (گردآوری و بازنویسی)/ تهران: قدر ولایت، ۱۳۹۴.
- دخیل عشق/ قم: کتاب جمکران٬ ۱۳۹۵.
- دوستان جدید (گردآوری و بازنویسی)/ تهران: قدر ولایت، ۱۳۸۹.
- دین در کادر تصویر (بررسی شیوه تبلیغ دین در سینما و تلویزیون)/ تهران: انتشارات احیاء، ۱۳۹۶.
- دیو و درنا/ تهران: موسسه فرهنگی هنری قدر ولایت، ۱۳۹۴.
- زنی که پشت خزر خواب بود/ قم: کتاب جمکران، ۱۳۹۹.
- زنی که سایه نداشت/ تهران: موسسه نمایشگاههای فرهنگی ایران، نشر تکا، ۱۳۸۹.
- شبهای حرمخانه/ تهران: نشر اسم، ۱۳۹۵.
- شهریار شرق و پنج نمایشنامه دیگر/ تهران : امیرکبیر، کتابهای سیمرغ، ۱۳۹۲.
- شیر رنگارنگ (گردآوری و بازنویسی)/ تهران: قدر ولایت، ۱۳۹۴.
- صبحانه لذیذ ( گردآوری و بازنویسی)/ تهران:موسسه فرهنگی هنری قدر ولایت، ۱۳۹۴.
- عروس قریش/ تهران: نشر اسم، ۱۳۹۸.
- عطر حضور و طوبای محبت/ تهران : امیرکبیر، کتابهای سیمرغ، ۱۳۹۲.
- فانوس دریایی/ اصفهان: آرما، ۱۳۹۵.
- فرآیند شکلگیری داستان در ادبیات داستانی و دراماتیک: بررسی تطبیقی عناصر داستان در رمان، نمایشنامه و فیلمنامه/ تهران: امیرکبیر، ۱۳۹۶.
- فیروزه فردوس: چهارده پرده از زندگانی حضرت فاطمه و زینب علیهالسلام/ قم: موسسه بوستان کتاب، ۱۳۹۶.
- قصه آفرینش در ایران پیش و پس از اسلام/ تهران: عصر داستان، ۱۳۹۳.
- گلدان زیبا (گردآوری و بازنویسی)/ تهران: موسسه فرهنگی هنری قدر ولایت، ۱۳۹۴.
- گوشهای بزرگ (گردآوری و بازنویسی)/ تهران: قدر ولایت، ۱۳۹۴.
- ما به پارک میرویم/ تهران: موسسه فرهنگی هنری قدر ولایت، کتابهای گلآبی، ۱۳۹۴.
- ما به کتابخانه می رویم/ تهران: موسسه فرهنگی هنری قدر ولایت، کتابهای گل آبی، ۱۳۹۵.
- ما به مسجد میرویم/ تهران: موسسه فرهنگی هنری قدر ولایت، کتابهای گلآبی، ۱۳۹۵.
- ماهیها پرواز میکنند/ قم: کتاب جمکران، ۱۳۹۵.
- مجموعه داستان چشمهای عزیز/ تهران: نهاد کتابخانههای عمومی کشور، موسسه انتشارات کتاب نشر، ۱۳۹۲.
- مجموعه قصههای آموزنده شیر بازیگوش (ترجمه و بازآفرینی)/ تهران: قدر ولایت، ۱۳۹۱.
- مسافر باغ سیب/ تهران: صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، انتشارات سروش، ۱۳۹۹.
- معرکهٔ خون و عشق/ قم: انتشارات شهید کاظمی٬ ۱۳۹۷.
- من به مدرسه میروم/ تهران: موسسه فرهنگی هنری قدر ولایت، ۱۳۹۴.
- من زن هستم/ تهران : انتشارات روزگار٬ ۱۳۹۴.
- وتن دادم، وطن/ قم: انتشارات شهید کاظمی،۱۳۹۹.
- یک روز تابستانی ( گردآوری و بازنویسی)/ تهران: موسسه فرهنگی هنری قدر ولایت، ۱۳۹۴.
- یک مشت نخودچی/ تهران: صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، انتشارات سروش، ۱۳۹۸.[۸][۹]
مقالات
- آنگاه که به قلم قسم یاد شد.
- آواز ترانه از دور خوش است/ پیان زن، تیر ۱۳۸۱
- اثیر هوا، اسیر خاک/ پیام زن، دی ۱۳۸۱.
- این شیدا آن شیدا نیست/ پیام زن، بهمن ۱۳۷۸.
- این قارچ سمی است/ پیام زن، مرداد ۱۳۸۱.
- این نگین بیفروغ است/ پیام زن، اسفند ۱۳۸۱.
- با زنان در نشریهٔ زنان/ پیام زن، تیر ۱۳۸۳.
- بازی تمام نشده است/ پیام زن، شهریور ۱۳۸۶.
- باید جایگاه واقعی زن در جامعه مشخص شود/ پیام زن، دی ۱۳۸۳.
- برای رحمان، پسر مریم/ پیام زن، شهریور ۱۳۷۹.
- برداشتی زنانه از خشونتی مردانه/ پیام زن، خرداد ۱۳۸۳.
- بیخط اما غلط/ پیام زن، شهریور ۱۳۸۱.
- پیروزی در ره است/ پیام زن، تیر ۱۳۸۲.
- تا دنیا، دنیاست.../ پیام زن، مرداد ۱۳۸۲.
- تراژدی پسر، پدر، پدربزرگ/ پیام زن، خرداد ۱۳۸۲.
- جنس سوم/ پیام زن، تیر ۱۳۸۱.
- جیرانی و مشرقیهایش/ پیام زن، آذر ۱۳۸۰.
- خواستگار کیلو چند؟/ پیام زن، فروردین ۱۳۸۳.
- خورشید پشت برقع/ پیام زن، شهریور ۱۳۸۰.
- دختران فرار/ پیام زن، مرداد ۱۳۸۳.
- دختر یا پسر مساله این است/ پیام زن، بهمن ۱۳۸۰.
- در جشنواره روستا/ پیام زن، فروردین ۱۳۷۶.
- در محراب مسجدیها/ پیام زن، اسفند ۱۳۷۵.
- در وضع قوانین همه جهات را ملاحظه کنیم : گزارشی از همایش بررسی ماده ۱۲۳ لایحه حمایت از خانواده، فرهنگسرای بانو/ پیام زن، فروردین ۱۳۸۷.
- دو جسد در پی یک روح مشترک/ پیام زن، دی ۱۳۸۷.
- رستاخیز نزدیک است/ پیام زن، آبان ۱۳۸۱.
- رویای مرد بیرویا/ پیام زن، تیر ۱۳۸۳.
- زن، سینما و بازیگری/ پیام زن، فروردین ۱۳۷۶.
- زنان سینما در سالی که گذشت/ پیام زن، اردیبهشت ۱۳۸۷.
- زن در عرصهٔ سینمای ایران/ پیام زن، آبان ۱۳۷۶.
- زن هنر هفتم در رویای آسمان هفتم : نگاهی اجمالی به جشنوارهی بینالمللی فیلم فجر/ پیام زن، اسفند ۱۳۸۸.
- زنی برای تمام فصول/ پیام زن، ۱۳۸۰.
- سرخ و سفید یعنی صورتی/ پیام زن، شهریور ۱۳۸۲.
- سگکشی/ پیام زن، فروردین ۱۳۸۱.
- شاعران رنگ و رویا : گزارشی از نخستین نمایشگاه زنان سفالگر ایران/ پیام زن، مهر ۱۳۸۶.
- شام اول و شام آخر/ پیام زن، خرداد ۱۳۸۱.
- شوکران طلاق/ پیام زن، آذر ۱۳۸۲.
- طاهره، آزادی در اسارت/ پیام زن، آذر ۱۳۸۱.
- عروس آتش،داماد خون/ پیام زن، آبان ۱۳۷۹.
- عروس عوضی/ پیام زن، آذر ۱۳۸۲.
- غزال، زن تاریخی فیلم/ پیام زن، دی ۱۳۷۵.
- فرار دختران/ پیام زن، مهر ۱۳۸۳.
- فرزند جنگ ما در صلح/ پیام زن، آذر ۱۳۸۴.
- فرشتههایی که عاشق میشوند/ پیام زن، مرداد ۱۳۸۴.
- فرهنگ امریکا با فطرت بشر سازگار نیست : گفتگو با زهرا کنزالس مسلمانی از کالیفرنیای امریکا/ پیام زن، شهریور ۱۳۸۶.
- قفس تنگ حیات/ پیام زن، آبان ۱۳۸۲.
- کشتی پهلو گرفته، روایتی دیگر/ پیام زن، آبان ۱۳۷۶.
- کیمیای زمان و مخاطبان امروز و فردا/ نقد سینما، آذر و دی ۱۳۸۴.
- گزارشی از نمایش تناک در قم/ پیام زن، آذر ۱۳۷۲.
- لطفا کارت دعوت فراموش نشود/ پیام زن، آذر ۱۳۸۷.
- مثلثهایی که مربع شدند/ پیام زن، آذر ۱۳۸۶.
- موش و گربه بازی با چاشنی فمینیسم/ پیام زن، مرداد ۱۳۸۵.
- نامهای به خدا/ پیام زن، مرداد ۱۳۸۰.
- نکاتی دربارهٔ قصهنویسی/ پیام زن، آذر ۱۳۷۷.
- نگاه سوم/ پیام زن، اسفند ۱۳۷۷.
- نگاهی به پدیده فرار دختران از خانه و پیامدهای آن/ پیام زن، شهریور ۱۳۸۳.
- نیمهٔ آشکار/ پیام زن، دی ۱۳۸۰.
- وقتی کیمیای محبت معجزه میکند/ پیام زن، مرداد و شهریور ۱۳۸۹.
- همه چیز به همین سادگی نیست/ پیام زن، خرداد ۱۳۸۷.
- هنر اسلامی، جلوهای از انوار الهی است: گفتوگو با دکتر مهناز شایستهفر - مدیر موسسهی مطالعات هنر اسلامی/ پیام زن، مرداد و شهریور ۱۳۸۹.
- یک خاکستری ایدهآل/ پیام زن، شهریور ۱۳۸۳.
- یک دقیقه با جشنواره/ پیام زن، دی ۱۳۷۴.
- یک ستاره متولد میشود/ پیام زن، آبان ۱۳۸۰.
- یک شهر سیاستزده، پوست میاندازد/ پیام زن، بهمن ۱۳۷۹.
- یکی برای دو تا/ پیام زن، مهر ۱۳۸۰.[۹]
معرفی تعدادی از آثار
دربارهٔ پرواز پروانهها
این مجموعه شامل داستانهای رضوی برای کودکان است. مجموعه سعی دارد کرامات امام رضا علیهالسلام و آداب زیارت را از زبان کودکان برای کودکان بازگو کند و آنها را با مشهد و امامی که در این شهر مدفون است، آشنا کند. «پرواز پروانهها»، شامل ۱۳ داستان از حمیده مقدسی، زهرا اخلاقی، زینب بخشایش، سارا اسماعیلی، بنتالهدی قاسمی، طهورا کریمیان، فاطمه طوسی، رقیه بابایی، فاطمهزهرا پوریایی، شیما پوریایی، معصومه کرمی، فاطمه اکبری اصل، و فاطمه کوثرینیا است. این مجموعه شامل داستانهای رضوی برای کودکان است. شخصیتهای اصلی هم گاه کودک، گاه جوندهای چون موش، گاه پرندگانی چون کلاغ، زاغ و گنجشک، گاه گلها، گاه وسایل خیاطی، گاه تسبیح، درِ حرم، کفش زائران و... هستند که با تکنیک تشخّص، زندهنمایی و جانپنداری نگارش شدهاند. این مجموعه سعی دارد کرامات امام رضا علیهالسلام و آداب زیارت را از زبانکودکان برای کودکان بازگو کند و آنها را با مشهد و امامی که در این شهر مدفون است، آشنا کند. برای این مجموعه دوستان کارهای مشابه را بررسی کرده و طرحهای تاریخی یا معاصر خود را ارائه دادند. کار من فقط بررسی ایدهها، طرحها، نظارت در مراحل نگارش، نقد و نظر، بازخوانیهای مکرر و ویرایش مختصر برای ارائه آثار به ناشر و پیگیری مراحل چاپ بود. چاپ نخست این اثر در ۸۵ صفحۀ رقعی، شمارگان ۱۰۰۰ نسخه توسط انتشارات سروش در اختیار علاقمندان این حوزه قرار گرفته است.[۱۰]
دربارهٔ یک مشت نخودچی
"یک مشت نخودچی" سلامی است از راه دور به تمام کرامات و معجزات، سیره و رفتار علیبن موسیالرضا(ع). شاید خیلی از ماها به هر دلیلی نتوانیم راهی سفر شویم، یه گوشه از حرم بنشینیم و نگاهمان را گره بزنیم به ایوان طلا، به گنبد و به پنجره فولاد و عقده دل باز کنیم. اما با "یک مشت نخودچی" میتوانیم خودمان را در صفحههای کتابی غرق کنیم که کلمههایش بوی عطر حرم میدهند و ما را میبرند به دل تاریخ، به صحن انقلاب، نزد شاه خراسان. با این کتاب سفر میکنیم به قلب تاریخ، به قصهها، قصه نه! به زندگی، به راه و رسم، به سیرت اماممان، مگر نه اینکه ما همیشه دنبال جای پای امامان گشته و میگردیم؛ مگر نه اینکه میخواهیم در هوای حرمش بالوپر بگیریم، دور شویم از زمانه و برویم به دورها، به زمانه اماممان. به وقتی که به خراسان آمد، به وقتی که دستمان را گرفت، به وقتی که معجزه کرد، به وقتی که حال خراب دلمان را خریدار شد و.... سادگی و عدم پیچیدگی متن یکی از امتیازات داستان محسوب میشود که به خوبی در آنها رعایت شده و مخاطب خود را با داستان همراه میکند. تنوع داستان نیز در کتاب به چشم میخورد؛ برخی داستانها به زمان حیات امام رضا(ع) برمیگردد و برخی داستانها به معجزات ایشان در سالهای اخیر اشاره دارد. در واقع کتاب برای مخاطبان از هر نوع سلیقهای مناسب است. "شیرینتر از نیشکر"، "راز صندوقچه"، "پاپوش پاییزی"، "خادم بهشت"، "شبی از شبها"، "پناهگاه"، "مهمان مهربان"و... از عناوین این داستانهای خواندنی هستند.[۱۱]
"یک مشت نخودچی" به اهتمام مریم بصیری و در 166 صفحۀ رقعی، به تازگی از سوی انتشارات سروش منتشر شده و نتیجه کارگاه داستان و رمان "ضامن آهو" است. این کتاب 16 داستان کوتاه از 16 نویسنده در خصوص رفتار و کرامات امام رضا (ع) است.[۱۲]
- فاطمه سقلمهای به زهرا میزند و میگوید: پس تو یک بار رفتی دیگر. زهرا تبسمی میکند. تیغ کارش را با احتیاط بر میدارد و همانطور که سعی دارد نخهای دار روی بریدگی دستش نیفتد کارش را شروع میکند.
- مامان... آنجا چطوری بود؟ دوباره برایمان تعریف میکنی؟
- فکر کنم دفعۀ صدم باشد که از من میپرسی! من هم برای دفعۀ صدم میگویم آنجا مثل بهشت میماند. انگار سقف آسمان سوراخ شده و یک تکه از بهشت افتاده پایین... لوسترهای آویزان بزرگ... صحن باصفا با حوض و آب نماهای قشنگ... آنجا پر از خادم با لباسهای یک رنگ است که با احترام مردم را راهنمایی میکنند... سقاخانه و... .
- آهی میکشد و ادامه میدهد: تعریف کردنی نیست دخترم... انشاءالله میرویم، خودتان میبینید.[۱۱]
من زن هستم
توسط انتشارات سروش منتشر و راهی بازار نشر شد. اینکتاب دربرگیرنده یک رمان اپیزودیک است که درباره زندگی ۲۲ زن، از زنان بیسواد تا تحصیلکرده است. این زنان متعلق به طبقات مختلف اجتماعی و درگیر مشکلات، فردی، خانوادگی و اجتماعی هستند. اینکتاب درباره آسیبهای اجتماعی، مشکلات حقوقی و جنسیتی است و هر فصلاش به زندگی یکی از زنها میپردازد؛ اما در کل داستان زندگی هر شخصیت با زندگی دیگر زنان رمان گره خورده است. در واقع هرکسی خواسته و ناخواسته روی زندگی دیگری تأثیر مخربی گذاشته است. نسبت به اغلب کارهای من که سوژهای دینی و تاریخی دارند، این کار کاملاً متفاوت است؛ یک رمان اجتماعی با انبوهی از شخصیتهای زن که یا مورد ظلم واقع شدند و یا دارند به دیگری ظلم میکنند.[۴]
دربارهٔ عروس قریش
کتاب عروس قریش یک رمان تاریخی است با محوریت زندگی حضرت آمنه مادر پیامبر اسلام که در چهارده فصل(پرده) روایت شده است. . این کتاب روایتی است زندگی این بانوی بزرگوار و ازدواجش با پدر پیامبر. نام کتاب هم اشاره به ایشان دارد. رمان عروس قریش که محصول پژوهش نویسنده و استفاده از مستندات تاریخی است توانسته است به خوبی زندگی شخصیتی مهم را به رمان تبدیل کند.
این کار بارها و بارها مورد بازخوانی نویسنده قرار گرفته و با منابع تاریخی تطبیق داده شده است. به این جهت که روایتهای تاریخی و اطلاعات در مورد حضرت آمنه (س) کم است با کارشناسان تاریخی و متخصص تاریخ اسلام جلساتی گذاشته شده و کتاب به آنها عرضه شد و محتوای آن مورد بررسی قرار گرفت تا مشکلی در متن کار وجود نداشته باشد. نویسنده در بخشی از رمان از تخیل خود استفاده کرده است اما این بخشها درمورد زندگی پیامبر نیست. کتاب روایتی جذاب و پرکشش دارد و خواننده را با خودش همراه میکند. ویژگیهای برجستهٔ رمان به قرار زیر است:
عروس قریش رمانی زنانه است و به جایگاه زنان به خوبی پرداخته است، در رمان تنها به شخصیت های اصلی توجه نشده است. کعبه یکی از شخصیت های رمان است. در عروس قریش، تصویرهایی از خرافات اعراب آن زمان و نحوه زندگی شان نشان داده شده است. عروس قریش توانسته است قسمت مهمی از تاریخ را به ادبیات تبدیل کند. قصه در عروس قریش جایگاه ویژه ای دارد. شخصیت های زن و مرد رمان همگی به نوعی پیشرو هستند. زبان رمان شاعرانه و سرشار از تشبیهات و استعاره است. انفعال آمنه بعد از مرگ عبدالله با شخصیت کنشگر و تاثیرگذار آمنه هم خوانی ندارد و عروس قریش تبدیل موفقی از تاریخ به ادبیات است.[۱۳][۱۴]
- آمنه کاری نداشت که بکند. ماهها بود که گرما مردم مکه را گداخته بود و آمنه کاری نداشت جز آنکه در عطش آبی خنک و هوایی خنکتر به شانهٔ پنجره تکیه بزند و از اتاق بالاخانه به کوچه بنگرد. تازه دستش به قفل پشت پنجره رسیده بود. برای دیدن گوشهای از کعبه باید روی پنجهٔ پاهایش میجست تا لتههای پنجره را باز میکرد و از میان مشبکهای چوبی آن سرک میکشید. همیشه هم فقط میتوانست کنجی را ببیند که کوه ابوقبیس از پشتش قد کشیده بود.
- تیغهای تیز آفتاب از میان پنجره به اتاق سرک میکشید و در دستان دختر فرومیرفت. دلش برای خنکای باران تنگ شده بود، برای وقتی که اول بار بارش باران را دیده بود. بِرّه گفته بود در مکه باران نمیبارد و اگر ببارد سیلآسا در میان بازوان سنگی شهر چرخ میخورد و در میان خانهها میچرخد. آمنه همان یک باری که باریدن باران را دیده بود از آبی که در میان کوچهها میچرخید، لذت برده بود. چقدر دوست داشت چون پدرش زیر شُرشُر ناودان کعبه بایستد و باران عطش وجودش را سیراب کند.
- همهمهٔ دوروبر کعبه که بالا گرفت آمنه دستانش را روی لبهٔ پنجره گذاشت و خودش را بالا کشید. ایستادن روی تاقچهٔ پنجره را دوست داشت. حس میکرد قد کشیده است و میتواند با قد مادرش برابری کند. سعی کرد بیشتر سرک بکشد؛ اما نتوانست بفهمد سروصدایی که در میان کوچهها میپیچد از کجاست. تنها پدر را دید که به سوی خانه میآید و اندکی بعد صدای بِرّه در میان صدای خستهٔ وهب شنیده شد. آمنه از تاقچه پایین پرید و از پلههای گوشهٔ دیوار بالاخانه خودش را به اتاق پایین رساند. [۱۳]
دربارهٔ ماهیها پرواز میکنند
داستانی لطیف و خواندنی درباره سفر به حرم امن الهی است. این داستان دینی با رگههای طنزی در جابهجای کتاب، مخاطب را با نگاهی دیگر به سفری زیارتی میبرد. نکته قابل توجه این اثر نگارش آن با زاویه دید دوم شخص است و به ماجرای دختری معمار میپردازد که در سفر حج تنها در بند ویژگیهای معماری اسلامی است. قهرمان این رمان که در طول سفر زمینی به سفری ذهنی نیز مشغول است، درگیر فضایی میشود که در آن، ارتباط زیادی با همسفرانش ندارد و به دنبال ماجراجویی است.[۱۵]
برشی از متن «ماهیها پرواز می کنند»
- اولین طلوع آفتاب در مدینه زیباست و مسجدالنبی زیباتر. از میان پنجرۀ هتل همه چیز پیداست. منارهها از مرمر سفید است، دیوارها سفید، زمین سفید و همه نور را برمیگرداند و گنبد خضراء در آن دورها در میان سفیدی و نور آفتاب برق میزند. حسی نو، حس یکی شدن با زمین، زمان و مکان در وجودت خانه میکند. محو تماشایی، و اگر پیرزن که دیگر فهمیدهای اسمش ننهترلان است، گوشۀ لباست را نکشد یادت میرود کیستی و کجایی.
- تا صبح نتونستم بخوابم. انگار آب به آب شدم. سرم رو که تکون میدم غثیون میگیرتم. همین را کم داشتی. صبحانه هم نمیخورد. اخوان میگوید بهتر است ببریش به درمانگاهی که در طبقۀ همکف هتل کریستال است و قرصی برایش بگیری. پیرزن حاضر به رفتن نیست؛ اما اخوان کلی زبان میریزد و به او میگوید آنجا باید خیلی مواظب خودش باشد، وگرنه مریض میشود. نشانی را که میگیری تا کریستال را پیدا کنی و یک آمپول در بازوی ننهترلان فرو کنند، دلش آرام میگیرد و چشمهای ناآرامش دنبال کعبه میگردد.
- پس کعبه کجاست ماهی؟
- گفتم که اینجا مدینهس. کعبه هم بعداً میریم.
- حواس ندارم. آره گفتی. حواست به حرفهای ننهترلان هست و نیست که غرق در زیبایی معماری هتلهای سرراهتان و مهمتر از همه زیبایی مسجدالنبی، خودت را میکشی داخل مسجد.[۱۵]
دربارهٔ دخیل عشق
رمان «دخیل عشق» توسط انتشارات کتاب جمکران منتشر شده و راهی بازار نشر شده است. این رمان، داستان دخیل بستن زنی به نام صبوره در کنار ضریح حضرت امام رضا(ع) برای ازدواج با یکی از یادگاران دفاع مقدس است. «دخیل عشق» حکایت پرستاری است که دل در گروی مهر جانبازی به نام رضا دارد اما حجب و حیا مانع از بیان عشقش میشود و در نهایت دست تقدیر رضا را با خود میبرد. در ادامه رمان، صبوره تنها میماند اما کمی بعد سر و کله یک خواستگار پیدا میشود. این رمان پیش از این ۳ مرتبه توسط انتشارات عصر داستان به چاپ رسیده و حالا با بازنگری و بازنویسی نویسنده، منتشر و راهی بازار نشر شده است. کاندیدای یازدهمین جشنواره قلم زرین، کاندیدای سیزدهمین جایزه شهید غنیپور، کاندیدای ششمین جایزه ادبی جلال آلاحمد و کاندید شانزدهمین جایزه کتاب سال دفاع مقدس از جمله سوابق «دخیل عشق» هستند. هرکدام از فصلهای این رمان با نام دخیل، نامگذاری شده اند و «دخیل عشق» به ترتیب از ابتدا تا انتها شامل دخیل اول تا دخیل چهاردهم میشود.[۱۶]
- حاجی این را میگوید و صبوره عرق پیشانی او را پاک می کند. مجید قرآن دیجیتالش را روشن میکند و مثل هر روز، با صدای آن، آیات را زیر لب زمزمه میکند. گاه سرفههایش آن قدر بلند و طولانی می شود که حاجی دیگر صدای قرآن را نمیشنود.
- صبوره چیزی نمی شنود، جز صدای کریمی که به زور از میان هیاهوی بیمارستان شنیده می شود. پاشا در بیمارستان میماند و دختر از همان جا به خانهاش میرود. میرود و نرسیده به خانه، هم پای حوریه راه میافتد توی خیابانها. مردهایی که در بنگاه نشستهاند نگاهی به موهای بلوند حوریه میاندازند که از زیر روسری ساتن گل دارش بیرون زده، و نگاهی به چهره صبوره که با چادر قاب گرفته شده است. اولین سوال هم این است که کدامشان خانه میخواهند. بعد از سه ساعت خیابان گردی، فقط با یک نشانی و قول پیدا کردن خانه ای تمیز و نقلی از سوی مردها، راهی کوچه حسین باشی می شوند.
- مادر همه چی رو درباره خواستگارت گفت. بچه هاشم که دیدی، حالا می خوای چی کار کنی؟
- قرار نیست کاری بکنم. تو این اوضاع و احوال که مادر داره، و آلاخون والاخون هستیم، چه کار میشه کرد... تازه بعدشم...
- دوباره شروع نکن که من می خوام با جانباز عروسی کنم و از این حرفا. تو هنوز تو خیالات زندگی میکنی، تو بیست سال پیش. نمیخوای دست از این حرفا بکشی؟ بابا جانبازها دیگه همه شون ازدواج کردن یا شهید شدن.[۱۶]
دربارهٔ قصهٔ شبهای حرمخانه
این کتاب در نشر اسم به چاپ رسیده و رمانی جذاب است که خواننده را همراه با خود، به درون حرم خانه ی قاجار برده و حکایت هایی خواندنی از زنان اندرونی قاجار را روایت می کند. شخصیت های اصلی این داستان، “سنبل سادات” ملقب به “ملاباجی” و تنها فرزندش، “گل بخت”، دختری زیبا و جذاب، می باشند. سنبل سادات، پس از مرگ همسرش و بنا به پیشنهاد دوستان و اطرافیان، همراه با گل بخت، وارد حرم خانه ی ناصرالدین شاه شده و ضمن پذیرفتن مسئولیت برگزاری تمامی مراسم های عزا و شادی در این مکان، زندگی تازه و متفاوتی را برای خود و فرزندش فراهم می سازد. مدتی بعد، گل بخت، بر خلاف میل خویش، با “اصلان”، یکی از مردان دربار، پیمان زناشویی بسته و زندگی مشترکش را آغاز می کند اما دیری نمی گذرد که اصلان، به اتهام خیانت به شاه و جاسوسی دستگیر شده و سپس اعدام می شود. با مرگ این مرد، موضوع ازدواج مجدد گل بخت بر سر زبان ها افتاده و زنان اندرونی مدام گزینه های مختلفی را پیش روی او می گذارند اما دختر قصه هیچ اعتنایی به این پیشنهادات نکرده و به ازدواج مجدد رضایت نمی دهد. تا این که، در پی ماجراهایی خواندنی و پرکشش، درگیر عشقی جانسوز شده و مسیر زندگی اش به کلی تغییر می کند.[۱۷]
برشی از متن «قصهٔ شبهای حرمخامه»
- صدای ساز و هلهله ی زنان از میان دیوارها و شیشه های رنگ به رنگ ارسی تالار رد می شد و در هوای باغ چرخ می زد و هنگامی که از لطافت بهاری و عطر نارنجستان عطرآگین می شد، دوباره به تالار برمی گشت و در گوش های گل بخت خانه می کرد.
- همه جا پر از نقش و نگار بود، و برق الماس و یاقوت در آینه های تالار مدام تکرار می شد. گل بخت کنار صندلی مادرش روی تشکچه به مخده تکیه داد و نفس عمیقی کشید. دختر به دست های حنا زده ی مادرش می نگریست که از بر هم کوبیدن شان، سکه های لبه ی نیم تنه اش می لرزید و صدای خوشی در تالار می پراکندند. خدمه های کاخ لیوان های شربت زعفران و بیدمشک را با بهارنارنج و عرق گل یاس می چرخاندند و عطر خوش آن ها در بوی عطرهای فرنگی و عود و اسپند گم می شد. سینی های نقره ی چای، با انگاره های شان زیر نور چراغ ها در دست خواجگان می درخشیدند و دور تالار می چرخیدند و شهد شیرینی ها و کیک و سوهان عسلی کام مهمان ها را شیرین می کرد.
- امینه اقدس نزدیک سلطان نشسته بود و تمام حواسش به خواجه الماس خان و قیزلر آغاسی بود تا خیالش جمع شود که به پذیرایی شاهانه از مهمانان به خوبی نظارت می کنند.
- چشمان گل بخت از میان طاقی های تو در توی تالار دنبال خورشید کلاه می گشت و او را که می دید، دوباره نگاهش را می دوخت به پیچ و تاب شلیته های زنان میان تالار. ماه روزه که گذشته بود باز شلیته های مخمل گل برجسته ی قوس و قزح دار و پیراهن های زری و شال های حریر از میان صندوق ها سر برآورده بودند تا چرخ بزنند و از بوی تنباکو و نفتالین ته صندوق نفسی تازه کنند و دل بسپارند به بوی عطر گل سرخ و میخک که گل های شان را تر و تازه می کرد.
- گیسوای زنان زیر چارقدهای ململ قالب زده و قلمکار و ترمه، با هر چرخ روی پیراهن های زری دوزی شده و حاشیه های گلابتون افشان تر می شدند. رشته های مو و سر و صدای زنان، گل بخت را به گذشته می برد، گذشته ای که دختر از آن فرار می کرد، اما چسبیده بود به ذره ذره ی وجودش.
- گل بخت نیم تنه ی منجوق دوزی و دامنی فنر دار چون چتر پوشیده و روی یکی از صندلی های تالار نشسته بود. زلف هایش از زیر دو گوشی روی سرش بر شانه هایش ریخته بود. هر چند دو گوش روی سر عروس، از دو گوشی که روی سر او بسته بودند، بزرگ تر و زیباتر و غرق جواهر بود. هر بار که خورشید کلاه سرش را با ناز تکان می داد، آویزهای الماس نیم تاجش روی دو گوش می افتادند. آن روز دلبر خانم فراوان منت گذاشته بود بر گل بخت و مادرش که زن سلطان و بزک چی دختران ایشان، مشاته ی عروسی شان شده است.
- خورشید کلاه با تمام بچگی، دلش خوش بود که دست دلبرخانم به او نرسیده و بهترین مشاطه ی تهران، به سفارش مادام عباس با فرهای ینگه دنیا، موهایش را حلقه حلقه روی شانه هایش ریخته است…[۱۷]
دربارهٔ زنی که پشت خزر خواب بود
این رمان توسط انتشارات کتاب جمکران منتشر شده است. سرآغاز رمان «زنی که پشت خزر خواب بود» دربرگیرنده روایت بانویی از کشور آذربایجان است که دنبال اصل و اصول خویش و یافتن ریشه های معنوی و خونی خود، به ایران باز میگردد. او در اینسفر با زنان دیگری آشنا میشود که هرکدام قصه و غصه خود را دارند. چهار روایت از چهار زن و زندگی متفاوت که نقطه تلاقی و طلایی زندگی آنها در مسجد مقدس جمکران رقم میخورد. داستان «زنی که پشت خزر خواب بود»، درباره تردید آدمها و مشکلات گوناگون مردم امروز است. داستان تصمیم نهایی هر فرد که باید با اتکا به آسمان و دست بر زانوی خویش، مشکلات را برطرف کند.[۱۸]
دربارهٔ بهشت من کنار توست
این کتاب مجموعهای از داستانهای بدون نام درباره دفاع مقدس و خاطرات جنگ است. این داستانها ماجرای زنی به نام راضیه را روایت میکند که در روزهای جنگ تحمیلی فرزندی به دنیا میآورد و پسازآن خبر شهادت شوهرش در جبهه را به او میدهند که با اصابت ترکش، سر از تنش جداشده است و راضیه پسازآن روزهای خود را با یاد و خاطره یاسر شوهرش سپری میکند.[۱۹]
دربارهٔ معرکهٔ عشق و خون
مجموعه داستان کوتاه «معرکه عشق و خون»، روایتی متفاوت از روزهای دفاع مقدس و جنگ ایران و عراق است. این مجموعه مشتمل بر نُه داستان کوتاه است که به ادبیات مقاومت و پایداری میپردازد و داستانهای آن همگی در ارتباط با موضوع انقلاب، دفاع مقدس و مدافعان حرم است. علاوه بر اینکه داستانهای کتاب به ادبیات مقاومت اشاره میکند، شخصیتهای کتاب نیز در زندگی شخصی، اجتماعی و خانوادگی خود این ادبیات را تجربه و با چالشهای موجود مقابله میکنند. این مجموعه داستان توسط انتشارات شهید کاظمی منتشر شده است.[۲۰][۲۱]
پانویس
- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ ۱٫۳ ۱٫۴ ۱٫۵ ۱٫۶ «صمیمت کتاب دخیل عشق سبب استقبال خوب مردم از این کتاب شد».
- ↑ ۲٫۰ ۲٫۱ ۲٫۲ ۲٫۳ ۲٫۴ ۲٫۵ ۲٫۶ «پشت صحنه یک رویا».
- ↑ «معرفی نویسنده مریم بصیری».
- ↑ ۴٫۰ ۴٫۱ ۴٫۲ «کتاب جدید مریم بصیری درباره آسیبهای اجتماعی زنان چاپ میشود».
- ↑ «مریم بصیری».
- ↑ ۶٫۰ ۶٫۱ «نوشتن رمان برای اثبات تاریخ نیست / محتوا باید در فرم نشان داده شود».
- ↑ «زندگی همسران شهدا راه روشنی برای دختران امروز است/بهشت من کنار توست روایتی از دلدادگی و ایثار است».
- ↑ «آثار مریم بصیری».
- ↑ ۹٫۰ ۹٫۱ بصیری «مریم بصیری آثار و مقالات».
- ↑ «پرواز پروانهها به اهتمام مریم بصیری انتشارات سروش».
- ↑ ۱۱٫۰ ۱۱٫۱ «چاپ نخست کتاب "یک مشت نخودچی" به اهتمام مریم بصیری از سوی انتشارات سروش منتشر و روانه بازار نشر شد.».
- ↑ «یک مشت نخودچی».
- ↑ ۱۳٫۰ ۱۳٫۱ «دانلود و خرید کتاب عروس قریش».
- ↑ «در معرفی رمانی از مریم بصیری».
- ↑ ۱۵٫۰ ۱۵٫۱ «معرفی کتاب ماهیها پرواز میکنند».
- ↑ ۱۶٫۰ ۱۶٫۱ ««دخیل عشق» در بازار کتاب».
- ↑ ۱۷٫۰ ۱۷٫۱ «کتاب قصه شب های حرم خانه – مریم بصیری».
- ↑ «رمان دیگر مریم بصیری چاپ شد/ زنی که پشت خزر خواب بود».
- ↑ «درباره کتاب بهشت من کنار توست مریم بصیری».
- ↑ «محمدرضا بایرامی میهمان نشست «معرکه عشق و خون» میشود».
- ↑ «معرفی کتاب معرکه عشق و خون اثر مریم بصیری».