بحث کاربر:چیروکا
آناهیتا آروان | |
---|---|
زمینهٔ کاری | فرهنگیهنری |
زادروز | ۲۷شهریور۱۳۵۴ رامسر |
محل زندگی | رامسر |
کتابها | بگذار تروا بسوزد، پسرم قدش بلند است |
همسر(ها) | ندارد |
مدرک تحصیلی | کارشناسی ارشد پژوهش هنر |
آناهیتا آروان داستاننویس و پژوهشگر و مربی فرهنگیهنری است.
آناهیتا آروان فعالیت ادبی خود را از سال۱۳۷۹ آغاز کرد. در نشریههایی همچون کیهانبچهها، رشد معلم، رشد نوجوان، الفیا و روزنامهٔ جامجم قلم زده است. نخستین مجموعهداستانش با نام پسرم قدش بلند است در سال۱۳۸۴ منتشر شد. او در شهر رامسر روزگار میگذراند و مدت زیادی است که در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان برای اعتلای فرهنگ و هنر میکوشد.
آروان با نگارش رمان بگذار تروا بسوزد جایزهٔ ادبی پروین را در هفتمین دوره بهسال۱۳۹۷ از آنِ خود کرد.
از میان یادها
رؤیایی که به باور رسید[۱]
آناهیتا آروان در خاطرش هست نخستین بار که نویسندهای داستانش را خواند و برایش نظر نوشت، بیستوپنج سالش بود. بهزعم خودش در آن روزگار نویسنده دستنیافتنی بود و اگر صاحبنظری پیدا میشد که نوشتهای را بخواند به معجزهای میمانست. خسرو باباخانی داستانش را خوانده بود و برایش اینچنین نوشته بود:
නسرکار خانم آناهیتا آروان با سلام و عرض اردات خدمت شما و خانوادهٔ محترمتان.
داستان بدون اسم شما از طریق دوستی به دست ما رسید. همان داستانی که دربارهٔ قلیچقناری است. در جلسهٔ داستان کیهانبچهها بهتاریخ ۱۰/ ۹/ ۷۹ طرح شد و خوشبختانه همان طور که انتظار داشتم موردتوجه جمع قرار گرفت. جا دارد بهخاطر استعداد درخشان و قلم توانایی که دارید، از شما تشکر کرده و تبریک بگویم؛ اگرچه من اصلاً نمیتوانم قبول کنم شخصیتهای داستانی شما پسر هستند، همهاش به نظرم میرسد دختر باشند، بگذریم. میخواستم اجازه بگیرم تا داستان را در مجلهٔ کیهانبچهها چاپ کنیم. خواهش میکنم نامی هم برای داستان انتخاب کنید. دیگر اینکه در صورت تمایلِ شما، ما از همکاریتان بسیار استقبال میکنیم و منتظر آثار خوبتان هستیم.
برادر شما خسرو باباخانی. ۱۵/ ۱۰/ ۷۹ න
آناهیتا خشکش زده بود. نامه را چندین بار خواند تا این رؤیا را باور کند، آرزویی که هر شب با کورسوی امیدی زمزمه میکرد.
جوابیه[۲]
پس از اینکه آناهیتا آروان جایزهٔ ادبی پروین اعتصامی را برای رمان بگذار تروا بسوزد در سال۱۳۹۷ دریافت کرد، الهام فلاح که خود نیز از برندگان دورهٔ پیشین جایزهٔ پروین بود، اظهار کرد: «در مصاحبهای که قبلاً انجام دادم و هیچوقت منتشر نشد عرض کرده بودم که با احترام به تمام عزیزانی که در مسابقات پارالمپیک شرکت میکنند حس برندهشدن در مسابقهٔ پروین برای من مانند قهرمانشدن در مسابقات پارالمپیک است. مردم قهرمان المپیک را میشناسند؛ اما قهرمان پارالمپیک را نه.» و ادامه میدهد: «من در انتها از شکل برگزاری اختتامیه بهعنوان یک نویسندهٔ زن انتقاد میکنم. این جایزه بهدلیل جنسیتیبودنش یک پای لنگ داشت و مکان برگزاری آن هم بهشدت آن را تنزل داد. با تمام احترامی که به رهبر انقلاب و خانوادهٔ او قائل هستیم مکان برگزاری این جایزه ابداع بسیار بیمعنایی بود و بر این مسئله صحه گذاشتند که ادبیات زنان مانند سفرهٔ ختم انعام و چیزهایی شبیه آن است. به شکل برگزاری مراسم اختتامیه اعتراض و انتقاد دارم. اگر من بهجای دورهٔ قبل در این دوره کاندیدا میشدم و مطلع میشدم که چگونه قرار است برگزار شود، در مراسم شرکت نمیکردم. اما برگزاری جایزه به این شکل هم وجههٔ این جایزه را پایین آورد هم وجههٔ مکان را.»
آروان، فلاح را اینگونه پاسخ گفت: «شاید انتظار میرود بهعنوان نویسندهٔ زن، از چنین دیدگاه بهظاهر فمنیستیِ آوانگاردی جانبداری کنم؛ اما چه کنم که از نظر من، نه جوایز ادبی، برخلاف نظر ایشان، بلکه کمبود دیدگاهها و برخوردهای حرفهای و اظهارات پوستهایِ کمخودبینانهاند که نتیجهٔ معکوس میدهند؛ بنابراین نخست اینکه من نیز با احترام به ایشان و به همهٔ بانوان نویسنده که افتخار بهدستآوردن این جایزه را داشتهاند و یا در آینده چنین افتخاری نصیبشان خواهد شد و با احترام به همهٔ قهرمانان تمامی دورههای تاریخ چه المپیکی، چه پاراالمپیکی و چه غیرالمپیکی، همچنین بهعنوان یکی از نویسندگان که افتخار دریافت جایزهٔ شکوهمند پروین را داشتهام، عرض میکنم هرچه فکر کردم شباهتی میان جایزهٔ پروین و پاراالمپیک نیافتم مگر یک چیز؛ آن هم اینکه چنین حسی تنها در صورتی درست است که نویسندهای اثرش را دچار معلولیت ادبی تلقی کرده باشد که بعید میدانم و باز اگر چنین است کاملاً شخصی است و ارتباطی به اصل این جایزه و یا سایر برندگان هشت دورهٔ آن و دورههای آتی ندارد. گرفتن هر جایزهٔ ادبی چه دولتی باشد چه خصوصی، شاید فرصتی است تا برای دقایقی هرچند کوتاه، به تماشای انسانی بایستیم که در یک ماراتن نفسگیر با خودش و با تمام جهان، توانسته رنج را به زیبایی تبدیل کند بیآنکه در ابتدا تماشاگری داشته باشد. و هنر چیزی جز این نیست.
دو اینکه با احترام به انتقاد و اعتراض ایشان، معتقدم اعتبار هیچ جایزهای از جمله جایزهٔ پروین ربطی به مکان ندارد که اگر اختتامیهاش در پژوهشکدهٔ فرهنگ، هنر و معماری برگزار شد معتبرتر باشد و وجههاش بالاتر رود یا اگر به هر دلیل در حسینیه برگزارش کردند تنزل بیابد. ضمن اینکه عزت و شرافت حسینیه اگر بیشتر نباشد کمتر از تالار هم نیست و اگر شأن جایزه را بالا نَبَرد چیزی هم از آن کم نمیکند. تقدس مکان هم معلوم است ربطی به این یا آن مراسم ندارد که دچار نوسان شود. پس نگرانی برای پایینآمدن شأن مکان هم محلی از اعراب ندارد. مگر جایزهٔ کتاب حبیب غنیپور در مسجد کوچک جوادالائمه برگزار نمیشود؟ مگر طی این سالها نویسندهها فارغ از جنسیت و جناح با افتخار برای دریافت جایزه به آنجا نرفتهاند؟ رضا امیرخانی درست گفته بود که بسیار خشنودم از اینکه تنها جایزهٔ ادبی در جهان را دریافت میکنم که برای دریافت آن مجبور هستیم کفشهایمان را در بیاوریم. حالا مثلاً اگر آکادمی نوبل جایزهاش را بهجای تالار باشکوه همیشگی و ضیافت شام شاهانه، جای دیگری برگزار کند، از وجهه و اعتبار جایزهاش کم میشود؟ یا اگر جایزهٔ ادبیات داستانی بیلیز زنان، همان اورنج سابق، جای دیگری جز مکان همیشگیاش برگزار شود، تنزل خواهد یافت؟ در مثل که مناقشه نیست، الهام فلاح جایزهٔ جلال و جایزهٔ پروین را با المپیک و پاراالمپیک و اختتامیهٔ امسال پروین را با ختم انعام مقایسه میکند، من با نوبل و بیلیز مقایسهاش میکنم.
و سوم...
جز حقیقت هر آنچه میگوییم | هایهویی و بازی و هوسی است |
پروین اعتصامی
دیگر هیچ.
آناهیتا آروان، ۷مرداد۱۳۹۷»
آشناییاش با آثار سیمین و جلال
آروان وقتی در کتابهای دبیرستانش افتتاحیهٔ رمان سووشون را میخواند بهوجد میآید و پیگیر آثار سیمین میشود. با خواندن چند صفحه از غربزدگی نیز در همان کتابهای دبیرستان، نوشتههای جلال را هم دنبال میکند.
زندگی و یادگار
سالشمار
- ۱۳۵۴ زادهٔ بیستوهفتم شهریور در رامسر
- ۱۳۷۹ آغاز فعالیت ادبی
- ۱۳۸۴ انتشار مجموعهداستان پسرم قدش بلند است
- ۱۳۸۶ برگزیدهٔ بخش سرمقاله بههمراه محمدرضا بایرامی در هشتمین جشنوارهٔ دوسالانهٔ مطبوعات کودک و نوجوان
- ۱۳۹۱ برگزیدهٔ بخش بازآفرینی و بازنویسی متون کهن در شانزدهمین جشنوارهٔ بینالمللی قصهگویی
- ۱۳۹۶ انتشار رمان بگذار تروا بسوزد
- ۱۳۹۷ برندهٔ هشتمین دورهٔ جایزهٔ ادبی پروین اعتصامی در بخش رمان برای رمان بگذار تروا بسوزد
گذری بر زندگی
آناهیتا آروان در شهر رامسر پا به این دنیا گذاشت. فرزند ارشد یک خانوادهٔ چهارنفره است و یک برادرِ کوچکتر از خود دارد. مدتی از زندگی را در شهر بروجرد گذراند و دوباره به رامسر بازگشت. او در رشتهٔ زبان و ادبیات فارسی محض مدرک کارشناسی و در رشتهٔ پژوهش هنر، کارشناسی ارشد را گرفت.
کوششها[۳] [۴] [۵]
آناهیتا آروان مربیگریِ مرکز فرهنگیهنری کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان رودسر در استان گیلان را بر عهده دارد. وی از سال۱۳۷۹ بیش از یک دهه در مجلهٔ کیهان بچهها مشغول بود. در نشریهٔ شاپرک مسئولیت بخش شعر و داستان را بر عهده داشته است. آروان از اعضای طرح پالایش کتاب بنیاد شعر و ادبیات داستانی ایرانیان و همچنین تدوین فرهنگ قصهشناسی یلداست. در هفتمین دورهٔ جشنوارۀ داستانی یوسف از داوران نهایی و ویراستار آثار برگزیدهٔ همان دوره بوده است. او در مجلهٔ الفیا قلم زده است و در پایگاه نقد داستان، داستانهای نویسندگان جوان را نقد میکند. آروان از مدرسان دورهٔ داستاننویسی آلِجلال در سال۱۳۹۷ بوده است.
از نگاه دیگران
رضا امیرخانی
« | نویسندهای که آیندهٔ روشنی پیشِرو دارد و فقط داستان مینویسد. ادا درنمیآورد. خدا کند داستان بلند بنویسد و گرفتار اداهای مرسوم نشود. خدا کند که بیشتر بنویسد.[۶] | » |
بینشها
دربارهٔ آثارش
آروان بگذار تروا بسوزد را میگوید:خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
« | رمان بگذار تروا بسوزد قصهٔ نامکرر عشقها، اعتمادها، رنجها و احساسات پیچیدهٔ آدمی است. این رمان داستان عبور از واقعیتهای ویرانگری است که هر انسانی در زندگی خود ناگزیر باید آن را پشت سر بگذارد. در این اثر انسانِ محوری یا مرکزی، زن است که در مواجهه با این واقعیتها باید مدام خودِ متلاشیشدهاش را بازسازی کند و هر بار با هیئتی سختتر و با بینشی ژرفتر به ستایش زندگی بنشیند. | » |
پسرم قدش بلند است در نگاه نویسندهاش:[۷]
« | این داستانها همگی بُعد تربیتی و اخلاقی دارند. مثلاً داستان پسرم قدش بلند است دربارهٔ پسردوستبودن برخی خانوادههاست که فرزند پسر را به دختر ترجیح میدهند و حتی گاهی این مسئله باعث می شود که یک زندگی از هم بپاشد... . | » |
دیدگاههایش
جایزه ادبی پروین اعتصامی:
جایزهٔ پروین بهخاطر اعتبارش تأثیرگذار خواهد بود. بردن جایزه باعث میشود تعداد مخاطبان یک نویسنده بالا برود. بهنظرم برگزیدهشدن در جشنوارهها، انتظارها را از نویسنده بالا میبرد. زمانی که مخاطب با اثر برگزیده روبهرو میشود انتظار دارد اثر قابلتوجه باشد و این طبیعی است. [...] قطعاً جایزهها تأثیرگذار هستند بهویژه جوایزی مانند جایزهٔ پروین که بسیار معتبر است.[۸]
رونق ادبیات داستانی در کشور:
من موافق چنین نظری نیستم که ادبیات داستانی ما بیرونق است. از نظر من ادبیات داستانی ما نهتنها بیرونق نیست بلکه در سالهای اخیر موفق بوده است. [...] کارها در این سالها بهقدری قابلتوجه و خواندنی بوده که مخاطبان را درگیر کردهاند و آنها کارهای نویسندهها را دنبال میکنند. این موضوع بهمعنای این است که به داستانهای داخلی اعتماد دارند و آنها را میخوانند؛ بنابراین قبول ندارم که مخاطبان به آثار ترجمه توجه دارند و ادبیات داستانی ما رونق ندارد. من حتی معتقدم در این سالها ادبیات داستانی ما پررنگتر شده است.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
کامیابی زنها در ادبیات داستانی:
نویسندگان خانم کارهای بسیار برجستهای ارائه کردهاند. میتوان گفت در این سالها کارهای بسیار قابلتوجهی داشتهایم. خانمها در زمینههایی کار کردهاند که به نظر میرسید تا سالهای پیش قلمرو مردان بوده است؛ مانند مضامین مربوط به جنگ. [...] خانمها در عرصهٔ داستاننویسی بسیار حرفهای عمل میکنند. آنها داستان را جدی گرفتهاند و کاملاً حرفهای مینویسند. همچنین زنها پیگیرانه و با صبوری کار میکنند و طبیعی است که حرفهای با آنها برخورد شود و مخاطبان حرفهایتر داشته باشند. از طرف دیگر خودباوری و ایمانبهخویشتن در آنها بسیار بالا رفته است. همچنین توانایی بیرون کشیدن حسهای ناب انسانی بهویژه حسهای زنانه در اتفاقات خیلیخیلی ساده، کاری است که داستاننویسهای زنِ ما در چند سال اخیر در آثارشان انجام دادند. برگزیدههای بسیاری از جوایز در سالهای گذشته خانم بودند که این نشان میدهد آنها گوی سبقت را از آقایان ربودهاند. حادثهمحوری آثار داستانی زنها، ژرفنگری در اتفاقات ساده و بیرون کشیدن حسهای ناب و ناشناخته از این اتفاقات شاید دلایل موفقیت داستاننویسان زن باشد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
استادها
آروان، خسرو باباخانی را نهتنها یک معلم، بلکه رفیقی میداند که همیشه راه و چاه را نشانش داده و همچنان از او میآموزد.
آثار و منبعشناسی
کارنامه و فهرست آثار
مجموعهداستان
- پسرم قدش بلند است،۱۳۸۴
رمان
- بگذار تروا بسوزد،۱۳۹۶
جوایز و افتخارات[۹]
آناهیتا آروان در هشتمین جشنوارهٔ دوسالانهٔ مطبوعات کودک و نوجوان بهسال۱۳۸۶ بهطور مشترک با محمدرضا بایرامی برگزیدهٔ بخش سرمقاله شد. در شانزدهمین جشنوارهٔ بینالمللی قصهگویی بهسال۱۳۹۱ وی را در بخش بازنویسی و بازآفرینی متون کهن برگزیدند. او از برندههای جشنوارهٔ «طنز تحفهٔ طهرون» بوده است. رمان بگذار تروا بسوزد نویسندهاش را در هشتمین دورهٔ جایزهٔ ادبی پروین اعتصامی بهسال۱۳۹۷ شایستهٔ تقدیر کرد.
بررسی موردی چند اثر
پسر من قشنگ است. عروسم باید قشنگ باشد. کی را برایش بگیرم؟ دختر حاجعلیاکبر را؟ نه. نه. قدش بلند نیست. پسرم قدش بلند است؛ عروس بلندبالا میخواهم. مثل عروس مرحوم ذوالفقاری که سرش را خَم میکند تا از زیر طناب رخت، رد بشود. دختر مهریخانم خوب است، قدش هم بلند است؛ ولی یککمی بدگِل است. دماغش مثل دماغ مهریخانم کوفتهقلقلی است. مسعود هم که دختر ندارد همهاش پسر دارد. تازه خودش هی دنبال عروس میگردد.[۱۰]
پسرم قدش بلند است
مجموعهداستان پسرم قدش بلند است برای گروه سنی نوجوان نوشته شده است و هشت داستان دارد با نامهای قفس، درخت سیب، آسمون فیروزه، بوی گل پیراهن، نذرونیاز، پسرم قدش بلند است، دلعسلیها و وقتی انار میترکد.
داستان قفس علاقهٔ پسری به نام قلیچ را به پرندهها روایت میکند. درخت سیب شیفتگی دختربچهای به درخت را نشان میدهد. در داستان آسمون فیروزه مردی که زنش مُرده است به خواستگاری دختر نوجوانی میرود و سادگی دختر به تصویر کشیده میشود.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد نویسنده با لحنی شاعرانه میان سطرهای داستان پسرم قدش بلند است باورهای نادرست اجتماعی را مذموم میشمارد و بهدور از شعارزدگی، ذهن مخاطب را تسخیر میکند.[۱۱]
رضا امیرخانی بهسال۱۳۸۷ در یادداشت کوتاهی گفته است: «شاید بهترین کتابی است که اخیراً خواندهام. داستانهایی بهشدت حسی با نثری دخترانه. درختِ سیب یكی از بهترین داستانهایی است كه در چند سالِ اخير خواندهام. كتاب را اگرچه دفترِ ادبياتِ كودك و نوجوان درآورده است؛ اما بهگمانِ من مخاطبِ بزرگسال نيز دارد.»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
ُ
میروم کنار بخاری. بخاری گُرگُر میسوزد. تمام جرئتم را جمع میکنم تا به میز دونفرهٔ کنار پنجره نگاه کنم. خود میز چندان اهمیتی ندارد. خاطرهاش آزارم میدهد. چقدر با خودم کلنجار میروم که به میز نزدیک شوم یا نه. به عطا نگاه میکنم. دستش را روی بخار فنجان چای نگه داشته. دستهایم را توی جیب پالتو میگذارم و آرامآرام به میز دونفره نزدیک میشوم، به میز نه، به پنجرهاش نزدیک میشوم؛ یعنی وانمود میکنم که میخواهم بیرون را تماشا کنم و همین کار را هم میکنم.[۱۲]
بگذار تروا بسوزد
رمان بگذار تروا بسوزد با راوی اولشخص، عشق و وفاداری به معشوق را روایت میکند. داستان با میخ طویلهای آغاز میشود که یادگاری از عشق است. میخی که اکبر نامزدِ خاله صبورا به دیوار کوبیده است و بعد از مرگ زودهنگامش، خاله صبورا دلش نیامده میخ را از دیوار بِکَند و تن بیجان اکبر را هم بهاصرار خاله صبورا پشت دیوار باغ به خاک سپردهاند. راویِ داستان دختری چهلساله است که ریشهٔ وفاداری به معشوق را در خانوادهاش با میخ نشان میدهد و راهیِ سفری میشود برای پیداکردن پسری که هشت سال عاشقش بوده و ناگهان غیبش زده است. در این سفر دوست مشترکشان هم به کمکش میآید.[۱۳] شخصیت اصلی داستان که فروغ نام دارد بهباور نویسندهاش الگو و نماد کسی یا چیزی نیست؛ هر شخصیت داستانی بهسان یک زندگی است از میان میلیونها زندگی. در این داستان هر اتفاقی از صافی ذهن و ادراک فروغ میگذرد؛ به همین دلیل انگیزهٔ روایت در این رمان بیشتر زنانه است و حسها زنانهاند.
حسام آبنوس در ابتدای گفتوگویی که با آروان داشت، توصیه میکند بگذار تروا بسوزد خوانده شود؛ چون نویسندهای باسواد و مسلطبهداستان پشت آن قرار دارد و بیش و پیش از هرچیز در روبهروشدن با آن لذت خواندن به مخاطب منتقل خواهد شد. شخصیتها و رویدادها و جغرافیای اثر متمایزند و نویسنده تلاش کرده قصه بگوید و شخصیتهایی باورپذیر برای خواننده بسازد. این رمانِ تقدیرشده، مرکزگریز و آپارتمانگریز است؛ بدون هیاهو توجه یک جایزهٔ ادبی را به خود جلب کرده است و در صورت توزیع مناسب با اقبال خوانندگان نیز روبهرو خواهد شد. ریتم این اثر هر خوانندهای را پای خود نگه میدارد و میتواند با خواننده ارتباط برقرار کند.[۱۴]
مریم برادران این رمان را چنین میبیند:
« | داستان بگذار تروا بسوزد داستانِ روان و خوشنوشتاری است که خواننده را خوب جذب میکند و همراه میبَرد. با اینکه موضوعی تکراری دارد؛ اما سطحی نیست. نویسنده با چینشی مناسب، ذهن مخاطب را همراه خود میکند و او را مجاب میکند با خانوادهای اصیل مواجه است که مفاهیم در آن معنایی دیگر مییابند. با همهٔ ستایشگری که بهخاطر تصویر این خانواده در ذهن مینشیند؛ اما آرمانی نیست، خاکستری است. این کتاب مانند هر کتاب دیگری نقصهایی هم دارد. مانند صفحهٔ آخر که با آن شاعرانگیاش اگر نبود، کمالِ پایان را در دل مخاطب خوش مینشاند یا فصل یکی مانده به انتها که ترانهٔ مرضیه را کامل میآورد. با اینهمه گفتوگوهای دلنشینش و نوع رابطههایی که ترسیم میکند، خبر از بلوغی در قلم نویسنده میدهد که از تجربه یا درکش خوب میتواند داستان بگوید.[۱۵] |
» |
ناشرینی که با او کار کردهاند
انتشارات سورهٔ مهر و انتشارات علمیفرهنگی
تعداد چاپها و تجدید چاپهای کتابها
مجموعهداستان پسرم قدش بلند است به چاپ سوم خود دست یافته است.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
نوا، نما و نگاه
-
صفحهٔ نخستِ داستانِ نخستِ مجموعهداستان پسرم قدش بلند است -
صفحهٔ نخستِ رمان بگذار تروا بسوزد -
داستان کوتاه درخت سیب در کیهانبچهها بهسال۱۳۸۱ -
دربارهٔ بگذار تروا بسوزد
پانویس
- ↑ «متن آناهیتا آروان در رونمایی پایگاه نقد داستان».
- ↑ «جوابیهٔ آروان به فلاح در میزگرد جایزهٔ پروین».
- ↑ «ویژگی آثار بانوان نویسنده».
- ↑ «درخشش بگذار تروا بسوزد از گیلان در جشنوارهٔ ادبی پروین».
- ↑ «برگزاری کارگاههای شعر و داستان پروین».
- ↑ «سرلوحهٔ چهلوپنجم».
- ↑ «هشت داستان نوجوانانه در یک اثر».
- ↑ «کوچکترین فایدهٔ جوایز ادبی: دیدهشدن».
- ↑ «نمایهٔ آناهیتا آروان».
- ↑ آروان، پسرم قدش بلند است، ۴۷.
- ↑ «دربارهٔ پسرم قدش بلند است».
- ↑ آروان، بگذار تروا بسوزد، ۶۲.
- ↑ «حکایت دردی که اسمش را کسی نمیداند!».
- ↑ «اخلاق داستاننویس حرفهای».
- ↑ «نگاهی به داستان شایستهٔ تقدیر جایزهٔ ادبی پروین».
منابع
- آروان، آناهیتا (۱۳۸۴). پسرم قدش بلند است. تهران: سوره مهر. شابک ۹۷۸-۶۰۰-۱۷۵-۰۵۸-۸.
- آروان، آناهیتا (۱۳۹۶). بگذار تروا بسوزد. تهران: علمی و فرهنگی. شابک ۹۷۸-۶۰۰-۴۳۶-۳۹۲-۱.
پیوند به بیرون
- «متن آناهیتا آروان در رونمایی پایگاه نقد داستان». تارنمای بنیاد ادبیات داستانی، ۲۸شهریور۱۳۹۶. بازبینیشده در ۱۱آذر۱۳۹۹ (۱دسامبر۲۰۲۰).
- «جوابیهٔ آروان به فلاح در میزگرد جایزهٔ پروین». خبرگزاری ایبنا، ۱۰مرداد۱۳۹۷. بازبینیشده در ۳آذر۱۳۹۹ (۲۳نوامبر۲۰۲۰).
- «ویژگی آثار بانوان نویسنده». خبرگزاری مهر، ۳مرداد۱۳۹۷. بازبینیشده در ۶آذر۱۳۹۹ (۲۶نوامبر۲۰۲۰).
- «درخشش بگذار تروا بسوزد از گیلان در جشنوارهٔ ادبی پروین». پایگاه خبریتحلیلی هاتفنیوز، ۷مرداد۱۳۹۷. بازبینیشده در ۱۱آذر۱۳۹۹ (۱دسامبر۲۰۲۰).
- «برگزاری کارگاههای شعر و داستان پروین». تارنمای خبریتحلیلی بولتننیوز، ۲۴تیر۱۳۹۷. بازبینیشده در ۹آذر۱۳۹۹ (۲۹نوامبر۲۰۲۰).
- «هشت داستان نوجوانانه در یک اثر». خبرگزاری شبستان، ۲۲آبان۱۳۹۷. بازبینیشده در ۱۰آذر۱۳۹۹ (۳۰نوامبر۲۰۲۰).
- «کوچکترین فایدهٔ جوایز ادبی: دیدهشدن». تارنمای خبریتحلیلی بولتننیوز، ۲۴تیر۱۳۹۷. بازبینیشده در ۹آذر۱۳۹۹ (۲۹نوامبر۲۰۲۰).
- «نمایهٔ آناهیتا آروان». پایگاه نقد داستان. بازبینیشده در ۳آذر۱۳۹۹ (۲۳نوامبر۲۰۲۰).
- «سرلوحهٔ چهلوپنجم». تارنمای رسمی رضا امیرخانی، ۱۱خرداد۱۳۸۷. بازبینیشده در ۲۴دی۱۳۹۹ (۱۳ژانویه۲۰۲۱).
- «دربارهٔ پسرم قدش بلند است». تارنمای انتشارات سورهٔ مهر. بازبینیشده در ۲۸دی۱۳۹۹ (۱۷ژانویه۲۰۲۱).
- «حکایت دردی که اسمش را کسی نمیداند!». تارنمای جامعهٔ خبریتحلیلی الف، ۲۹فروردین۱۳۹۸. بازبینیشده در ۴آذر۱۳۹۹ (۲۴نوامبر۲۰۲۰).
- «اخلاق داستاننویس حرفهای». خبرگزاری فارس، ۲۱مهر۱۳۹۷. بازبینیشده در ۹آذر۱۳۹۹ (۲۹نوامبر۲۰۲۰).
- «نگاهی به داستان شایستهٔ تقدیر جایزهٔ ادبی پروین». خبرگزاری ایبنا، ۱۰مرداد۱۳۹۷. بازبینیشده در ۲۴دی۱۳۹۹ (۱۳ژانویه۲۰۲۱).