نفحات نفت
نفحات نفت | |
---|---|
نویسنده | رضا امیرخانی |
ناشر | افق |
تاریخ نشر | ۱۳۸۹ |
تعداد صفحات | ۲۳۲ |
موضوع | نقد اقتصاد نفتی |
نوع رسانه | کتاب |
نفحات نفت جستاری در باب فرهنگ نفتی و مدیریت دولتی به قلم رضا امیرخانی نویسنده معاصر است که در آن به موضوع نفت و تأثیرات آن بر حوزههای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی پرداخته است. این کتاب در سال۱۳۹۶ برنده بخش ویژه جایزه ادبی جلال آلاحمد شد.
این کتاب همانطور که مؤلف در مقدمه آن آورده یک دلنوشته فردی است، نه یک مقاله پژوهشی یا یادداشت سیاسی. او در این کتاب نظام دولتی ایران و ارتباط تنگاتنگ آن را با نفت نقد میکند و با مثالها و شواهدی که میآورد مانند وضعیت خودروسازی در ایران، دانشگاههای نفتی، ادبیات و سینما و هنر نفتی، ورزش نفتی، احزاب سیاسی نفتی، نشان میدهد که این وابستگی به نفت چه صدماتی به اقتصاد و عرصههای مختلف سیاسی و فرهنگی وارده کرده و باعث عدم رشد و ترقی در کشور شده است.
نفحات نفت در ۱۶دی۱۳۹۶ نامزد دریافت دهمین بخش ویژه جایزه ادبی جلالآل احمد شد. امیرخانی نویسنده این اثر از دریافت وجه مالی جایزه خودداری کرده و تنها لوح را پذیرفت.[۱]
این کتاب در عینحال که مورد تحسین بسیاری قرار گرفته و آن را اثری موفق توصیف کردند که یکی از اساسیترین پدیدههای جاری در کشور را به چالش کشیده، منتقدانی نیز دارد.
نفتحات نفت بارها تجدیدچاپ شده و چاپ هفدهم آن در سال۱۳۹۷ از سوی نشر افق بار دیگر وارد بازار شد. [۲]
این کتاب دارای یک مقدمه و درآمد و چند فصل به شرح زیر دارد:
قانان، بیکارآفرین، منطق آزاد!، نه عامهپسند، نه خاصهپسند؛ فقط داستانِ مسئولپسند، کدام استقلال، کدام پیروزی، صنعت دولتی شدنِ نفت، حزب در پیت، ریاستِ نفتی، آنچه خوبان همه دارند، ما هم داریم!، جمهوری اسلامی پاکستان، اقتصاد موردنظر در دسترس نیست چیست، افق، توسعه چینی و هندی و ژاپنی و مالزیایی و ...، زمینِ صاف، زمینِ گرد، زمینِ مشبک، مقصر، مدیر سهلتی نیست.
مقدمه
امیرخانی در مقدمه کتاب، این نوشته را از زمره اخوانیات معرفی کرده و نوشته «آنچه مینویسم به قولِ فرنگیها «اِسِی» است، نه «آرتیکل». در این گوشه از عالم به آن میگویند نوشتهی اَخَوینی. از زمرهی اخوانیات. چیزی که میانِ برادران نگاشته میشود و باید برادرانه آنرا خواند... و نه چیزی از زمرهی نوشتههای دبیران، پس دبیرانه نیز نباید خواندش. تو هم ز روی کرامت چنان بخوان که تو دانی. انتهای متن هم به دنبالِ گراف و نمودار و عکس و نقشه نبایستی بود. اعداد هم کمی بالا و پایین شوند، چارستونِ خیمهی این نوشته جنب نمیخورد!»[۳]
مؤلف در ادامه نوشته که مخاطبش جوانترها هستند «این اخوینی را مینویسم برای نسلِ بعدی، برای آنهایی که هنوز واردِ بازارِ کسب و کار نشدهاند. همانها که هنوز حوصلهی شنیدن دارند و فرصتی برای تصمیمگیری.»
درآمد
امیرخانی در این بخش درباره صدمهای که وابستگی به نفت به علم بومی وارد میکند، سخن میگوید. برای این منظور کارخانه تولید پژو فرانسوی را مثال میزند. این کارخانه در دهههای قبل در عرصه رقابت با دیگر خودروها دچار مشکل شد و برای برطرف کردن آن، از دانشگاههای فرانسه کمک خواست؛ ظرف مدت پنج سال نتیجه همکاری کارخانه و دانشگاه، طراحی پژو۴۰۵ بود که به خودروی سال تبدیل میشود. سپس مؤلف به مقایسه وضعیت مشابه خودروسازی در ایران پرداخته و معتقد است که خودروسازی ایران رقیبی جدی ندارد که بخواهد با این مشکل مواجه شود و حتی اگر هم مردم تمایلی به خرید خودروهای داخلی نشان ندهند، خودروسازها به جای راهی که فرانسویها رفتند، سراغ دولت میروند و به گفته او مقام اجرایی بالادست کمی شیرِ نفت ورودی به ایرانخودرو را باز میکند و جلو این همه بحران را به سرانگشتِ تدبیر میگیرد!.[۴]
نگاهی به برخی از فصلهای کتاب
قانان
مؤلف در این بخش از کتاب، از خاطرات دوران دانشجوییاش در دانشگاه صنعتی شریف میگوید و در ادامه به بحث قانون و جایگاه آن در جامعه میپردازد. با شرح دو رویداد درباره نحوه اجرای قانون در ایران و خارج از کشور میگوید. امیرخانی قانون را «راه» میداند. «مردم قطعاً راه انسب را با توجه به نیازهای واقعیشان انتخاب میکنند و این انتخابِ انسب جمعی در یک زمان نامحدود، یقیناً از هر طراحی عقلِ منفردِ بشری در یک زمان محدود کارآمدتر است.»[۵]
به اعتقاد مؤلف، «قانون وحی منزل نیست. قرار دادی است بشری تا راحتتر زندگی کنیم... اگر باور کنیم قانون با ذهنیتِ تسهیلِ امور درست شده است، قطعاً آن را رعایت میکنیم».[۶]
در ادامه قانونِ کار بزرگترین مشکل کارآفرینی بخش خصوصی در کشور معرفی شده است. مؤلف به نقد این قانون پرداخته و نتایج آن را در جامعه بیان کرده است. او با توضیح روند اجرای قانون کار در کشور نشان میدهد که چگونه قانون کار به جای حمایت از کارگر، خود تبدیل به مشکلی برای کارگران و کارآفرینان در ایران شدهاست.
در بخشی از این فصل آمده است: «سؤال جدی این است که در قانونِ کار چه چیزی باید مقدم باشد؟ حقوقِ کارگر یا حقوقِ کارفرما و کارآفرین؟ و پاسخ جدیتر این است که در قانونِ کار، خودِ کار بایستی مقدم بر همه اینها باشد. اگر قانونِ کار باعثِ از بین رفتنِ کار و کارآفرینی شود، نه کارگری میماند و نه کارفرمایی... همان اتفاقی که از این دست قوانین باعثش میشوند.»[۷]
بیکارآفرین
امیرخانیدر این بخش، به وضعیت کارآفرینی در ایران و دخالتهای دولت در بخشهای مختلف کار اشاره کرده است. به اعتقاد او «قانان» کار سالهاست که دست کارآفرین ایرانی را از پشت بسته است. در ادامه این فصل، چند نمونه از وضعیت کارآفرینان و مشکلاتشان به خاطر دخالتهای دولت در عرصه کار آمده است. به اعتقاد مؤلف، کارآفرینی یک مسأله فرهنگی است. افتحار به کارآفرینی یعنی افتخار تبدیل ایده به کار، بایستی به عنوانِ یک ارزش از نوجوانی آموزش داده شود... گِره کارآفرینی با دانشکده کارآفرینی باز نمی شود، با فرهنگ کارآفرینی کار راه میافتد!.
وی در کتابش نشان میدهد که چگونه دخالت دولت در بازار موجب کاهش شدید کارآیی نیروی تولیدی در کشور شده و تولیدکنندهها چگونه تصمیم به کنارهگیری از تولید گرفتهاند. «صنعت ساختمان از آنجایی که روی زمین بنا میشود، مهمترین صنعتی است که بخش خصوصی و مردم، نسبت به آن رغبت دارد. از صد سال قبل، زمین تنها موضوعی بود که دولت در آن در مقابل مردم، آورده وسیعی نداشت. دولت نمیتوانست در بازارِ عرضه و تقاضای زمین و املاک، تغییرِ وسیعی ایجاد کند. بنابراین بورسِ املاک بدل میشود به مهمترین بورسِ اقتصادیِ کشور.»[۸]
نه عامهپسند، نه خاصهپسند؛ فقط داستانِ مسوولپسند
در این فصل مؤلف مثال تاکسیرانی و کسب درآمد راننده را هم به طور مستقل و هم زمانی که مسئول سهدولتی با دخالت در این عرصه، باعث ایجاد فساد و بینظمی در روند کار میشود، آورده و با این مثال سراغ فضای فرهنگی کشور و وضعیت نویسندگی رفته و نشان دهد چگونه دخالت دولت میتواند فرآیندی طبیعی و بهینه را به فرایندی پر دردسر و ضررده تبدیل کند. در این بخش میخوانیم: «یک درآمد درست از راهِ مستقیم ارجمندیِ کار، یعنی گرفتن مستقیم پول -در یک فضای رقابتی- از دستِ مسافر را، تبدیلش میکنیم به یک فرآیند پیچیده مملو از فساد و بازرسی. این دوگانه فساد و بازرسی نیز چنان پیشرفت دیالکتیکی خواهد داشت، که اداره کل تاکسیرانی به اندازه یک وزارتخانه بزرگ خواهد شد!»[۹]
او با نقد جدی حقوقبگیر شدن نویسندگان و فعالان عرصه فرهنگی از دولت مینویسند نتیجه این روند، این میشود که فیلم میسازیم برای مسئول، داستان مینویسم برای مسئول، شعر میگوییم برای مسئول و آرامآرام در جامعه گسل ایجاد میشود میان مردم و هنرمند نفتی از این دست. هنرمند نفتی، درآمدش از نفت است، پس رضایت مردم در کارش شرط نیست. رضایتِ مسئولِ سهلتی که شیر نفت را میپیچاند شرط است.
نتیجه این عملکرد و دخالت دولت در کار نویسندگان و فرهنگیان، میشود دور شدن نویسنده از مردم، کاهش فروش اثر، کاهش مطالعه مردمی و افزایش تولید آثار مبتذل که جلوی انتشار آثار خوب و کار نویسنده مردمی را میگیرد. «این شکاف بین نویسنده مردمی و فرهنگ سهدولتی نفتی، ابزارهای قدرتمندی فرهنگ سهلتی را در مقابل محبوبیت تولید خواهد کرد. اینگونه است که کاغذِ نفتی درست میشود، ناشر نفتی ایضاً، نمایشگاه نفتی ایضاً و قس علی هذا...»[۱۰]
امیرخانیدر ادامه نقدی هم بر نمایشگاههای کتاب وارد میکند.
« | «افتخار میکند به فروشگاهی بزرگ به اسم نمایشگاه بینالمللی و نمیفهمد که نمایشگاه یعنی حذف کتابفروشیها، نه فقط برای مدت برپایی که به دلیل نوع خرید عمده مخاطب، برای طول سال. متوجه نمیشود که نمایشگاه پایههای شبکه توزیع را سست میکند... نمیفهمد که فروشگاه بزرگی به اسم نمایشگاه یعنی حذف کتابفروشیها، یعنی حذف شبکه توزیع و حذف شبکه توزیع یعنی سوق دادن ناشران به سمت فروشهای دولتی و عملاً حذف ناشران مردمی و حذف ناشران مردمی یعنی حذف نویسندگان مردمی داریم و این یعنی رسماً حذف فرهنگ!» | » |
حزب در پیت!
نویسنده در این فصل هم به تأثیر نفت بر حوزه سیاست میپردازد و کلام خود را با ترور بینظیر بوتو رهبر حزب مردم که مخالف دولت پاکستان بود، آغاز میکند و از آن نتیجه میگیرد که نداشتن حزب مخالف دولت در ایران چه پیامدهایی دارد. امیرخانیدر ادامه درباره شکلگیری احزاب در سایر کشورها سخن میگوید و نمونهای این روند را در آمریکا و لبنان بیان میکند تا نشان دهد چگونه ساختار چند حزبی باعث پیشرفت سیاسی و در نتیجه رشد اقتصادی یک کشور میشود. سپس روند تاریخی شکلگیری احزاب در ایران را توضیح میدهد که چگونه وابستگی به نفت موجب از بین رفتن احزاب مختلف شده و باعث ایجاد ساختار تکحزبی در کشور شده است.
« | «معادله حزبی در ایران در سیسالهی اخیر، بعد از دوره نیون و نیت الا یومنا هذا، از مؤتلفه و مشارکت، تا رایحهی خوشِ خدمت و آبادگردان، یک معادله تکمجهولی است. دعوا میانِ موافقِ دولت است و مخالفِ آن. موافقی که دسترسی دارد به چهار تا شیر پرپیمانهی نفتی و مخالفی که دستش به آن چهار تا نمیرسد. چه تفاوتِ زیرساختی وجود دارد میانِ حزبِ موافقِ دولت و حزبِ مخالفِ آن؟ هیچ! هر دو مجبورند گربهرویی پیدا کنند و خود را برسانند به شیرِ نفت. هر دو از یکجا تغذیه میکنند و بنابر همین با همهی اختلافاتِ واقعی و حقیقی وقتی پای ارتزاق به میان کشیده شود، پای هر دو گیر است.»[۱۱] | » |
امیرخانیدر ادامه خصوصیسازی را مهمترین فرایند سیاسی پیشرو برای رهایی از ساختار تکحزبی میداند و معتقد است: تا روزی که نماینده بخش خصوصی در دولت جایگاهی نداشته باشد، خصوصیسازی به جایی نخواهید رسید.
«ایران هیچ زمانی نمیتواند از تکحزبی فرار کند تا روزگاری که موافق و مخالف، نفتخوار باشند. نظامِ تکحزبی که البته آفاتِ فراوانی هم بر آن مترتب است، منبعث است از اقتصادِ تکمحصولیِ دولتی.»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
توسعه چینی و هندی و ژاپنی و مالزیایی و...
امیرخانیدر این فصل، الگو گرفتن از مدلهای اقتصادی کشورهایی چون چین، ژاپن و مالزی را بدون در نظر گرفتن فرهنگ و سنتهای مردم ایران خطا میداند و به نقد آن میپردازد. «شیوهی خصوصیسازی را از آلمان متحد بگیریم، ایدهی اقتصادی را از چین و مدلِ دموکراسی را از هند؛ بسیار مسخره است. دموکراسی هندی با رضایتمندی تناسخی به دست میآید و هزاران هزار معاد... اقتصاد چینی هم به عدم برتریطلبی... ایرانی به هیچرو با این دو ملت وجه مشترکی ندارد» نویسنده در ادامه با بیان مثال و نمونههایی از جامعه هندی و چینی و مقایسه انسان ایرانی با انسان هندی و چینی به این نتیجه میرسد که چه تفاوت عمیق و دامنهداری میان این دو وجود [۱۲] دارد.
«مدلِ توسعهی ایرانی، بایستی برآمده از فضای زیستِ انسانِ ایرانی باشد، تازه منظور انسانِ ایرانی امروزی است که متأسفانه صد سال، از انسانِ ایرانیِ پیشین عقبافتادهتر شده است؛ انسانی ایرانی که صد سال است طعمِ کار، طعمِ ارجمندیِ کار را از سفرهاش حدف کرده است و به جای آن در هر دورهای از ادوار سیاسی نفت را سرِ سفرهاش آوردهاند! البته نه سرِ سفره اقتصادی، که سرِ سفره اندیشه...»[۱۳]
مقصر، مدیر سهلتی نیست
امیرخانیدر فصل پایانی کتاب، با مرور پیامدهای اقتصاد وابسته به نفت بر فضای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، و غیره مدیران سهلتی را تنها مقصران اوضاع کنونی نمیداندٰ، بلکه از مخاطب جوان امروزی هم گِله میکند که افق کارش را در کارِ دولتی میبیند. «برای برونرفت از آنچه درش هستیم چارهای نداریم جز غیرِ دولتی بودن و فرهنگِ کارِ غیرکارمندی».
او در بخش دیگری خطاب به جوانان مینویسد: «جوان ایرانی باییستی بیاموزد که نه فقط برای نفعِ شخصی، که برای اعتلای کشورش، نباید چشمِ طمع به نفت داشته باشد. یعنی نباید در پیِ استخدامِ سهلتی باشد.»
امیرخانیتنها راه حل مشکلات سیاسی و اقتصادی و اجتماعی کشور و قدم نهادن در مسیر رشد و توسعه را فرار از نفت و مهمتر از آن، فرار از فرهنگ نفتی میداند..[۱۴] دارد.
نویسنده در پایان کتاب، تمثیل زیبایی از وطن، نفت و دولت را اینگونه بیان کرده است:
خانوادهای هست مفلوک. کارِ پدر بدانجا کشیده است که مجبور است طلای مادر بفروشد تا نانِ سفره فرزندان فراهم آورد و البته بیش از آن را نیز خرجِ خود کند... به پدر چه خواهید گفت؟ بیکاره؟ مفلس؟ معتاد؟ هرچه خواستید بگویید اما بدانید که از چنین مردی بایستی ناامید بود. اگر کسی به فکرِ نجاتِ چنین خانوادهای باشد، تنها به فرزندانِ جوان امید خواهد بست... مادر یعنی وطن. طلا یعنی نفت. پدر یعنی دولت... این ملک پدرانی داشته است که برای حکومت، نه طلای مادر که خودِ مادر را نیز فروختهاند! در چنین خانوادهای تنها مایهی نجات، همتِ فرزندان است... از پدر کاری برنمیآید....
نقد نفحات نفت
اغلب منتقدان قلم امیرخانی دلنشین میدانند و معتقدند که نوشتههایش خواننده را با خود می برد تا یک نفس کتاب را بخواند. محمد حسینزاده در نقد نفحات نفت معتقد است که این نوشتار بیشتر به نکات منفی میپردازد اما به معنای نفی نکات مثبت نفحات نفت نیست. همچنین آن را یکی از بهترین کتابها میداند برای مدیران امروز و آینده کشور. «آنچه امیرخانی میخواهد بگوید، مشکلی است که کمتر کسی میتواند انکارش کند، مدیریت دولتی متکی به درآمد نفت، آنچنان بزرگ و سنگین است که نمیتواند خود را تکان بدهد و حرکت کند چه برسد به اینکه بخواهد به بخش خصوصی هم تحرک بدهد و او را هم بکشد! شاید اولین و مهمترین اشتباه امیرخانی در نفحات نفت، راندن همه دولتمردان با یک چوب است. امیرخانی همانطور از دولت چپ دوران جنگ با آن سیاستهای تمرگرایانه دولتی نوشته است که از دولت لیبرال مسلمانهای کارگزارانی و دولت اصلاحات و دولت اصولگرایان! گویی همه این دولتها در یک جهت حرکت کردهاند.[۱۵]
یکی دیگر از نقدهای وارده به این کتاب، همین تکبعدی دیدنش در نگاه به مسائل است. آمریکا آرمانشهر نفحات نفت؟ امیرخانی در قسمتهای مختلف کتاب با مثالهایی از ایالات متحده به نقد اقتصاد نفتی میپردازد و ناخودآگاه در دام تجلیل از اقتصاد بازار محور آمریکا میافتد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
به عقیده حسینزاده، امیرخانی از نسل انقلاب است و در رمانهایش نشان داده است که دل خوشی از جماعت روشنفکر ندارد و دکتر «خشی» را در بیوتن به عنوان نماد همین جماعت به تصویر کشیده است و نقد کرده ولی خود در نفحاتش در همین چاله افتاده است. بخوانید: «افق انرژی هستهای حس امنیت را میگیرد. مردم را مضطرب نگاه میدارد. این افق به جلسات روزمره آژانس انرژی اتمی، بستگی وثیق دارد! به پشت چشم نازک کردن دول غربی هم ایضا! به دندهای که آقای رییسجمهور آمریکا صبح روی آن از خواب بیدار شده است نیز ایضا. به دندان قروچه وزیر جنگ رژیم اشغالگر قدس هم ایضاً » این که امیرخانی چگونه به این نتیجه رسیده است باید خود بگوید.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
درباره مؤلف
امیرخانیداستاننویس، مستندنگار، جستارنویس، روزنامهنگار، مدرس، خلبان، مدیر فرهنگی، کارآفرین و مدیر اجرایی است. متولد۱۳۵۲ در تهران است. وی در دبیرستان علامه حلی درس خواند و پس از آن در رشته مکانیک در دانشگاه صنعتی شریف پذیرفته شد. اما مدتی بعد دانشگاه را رها کرد و به ادبیات روی آورد. نخستین کتاب او با نام «اِرمیا» در سال۱۳۷۴ از سوی انتشارات سوره مهر منتشر شد. بعد از انتشار رمانِ «منِ او» در سال۱۳۷۸ در ادبیات داستانی نام و نشانی یافت. اغلب منتقدان این کتاب را شاهکار ادبی وی میدانند. امیرخانی برای نوشتن «من او» نزدیک دو سال از عمرش را وقف مطالعه آثاری درباره تهران قدیم کرد.[۱۶]
«نیمدانگ پیونگیانگ» آخرین اثر امیرخانی است که در آن گزارشی از سفرش به کره شمالی را نوشته است.
آثار منتشر شده این نویسندهِ نسل جوان:
- «ارمیا» (رمان و مجموعهداستان): انتشارات سورهٔ مهر، رقعی، ۱۳۷۴
- «ناصر ارمنی» (مجموعهداستانهای کوتاه): انتشارات کتاب نیستان، رقعی، ۱۳۷۸
- «منِ او»: انتشارات سورهٔ مهر، رقعی، ۱۳۷۸
- «از به» (داستانبلند): انتشارات کتاب نیستان، رقعی، ۱۳۸۰:
- «داستان سیستان»: انتشارات قدیانی، ۱۳۸۲: سفرنامهٔ داستان سیستان، پنجمین کار امیرخانی است که به حواشی مسافرت «سیدعلی خامنهای» رهبر انقلاب به استان سیستان و بلوچستان پرداخته است.
- «نشت نشا»: انتشارات قدیانی، ۱۳۸۴: مقالهٔ بلندی است که در آن به ریشهیابی مهاجرت نخبگان پرداخته است.
- «بیوتن»: انتشارات علم، ۱۳۸۷: رمان بیوتن، داستان یکی از بازماندههای جنگ تحمیلی ایران است که به بهانهای به آمریکا سفر کرده است.
- «سرلوحهها»: سرلوحهها گزیدهای از یادداشتهای پراکندهٔ سالهای۸۱تا۸۴ در سایت لوح نوشته شده و توسط انتشارات «سپیده باوران» اسفند۱۳۸۷ به چاپ رسیده است.
- «نفحات نفت»: نشر افق، رقعی، ۱۳۸۹
- «جانستان کابلستان»: نشر افق، رقعی،۱۳۹۰؛ گزارش سفرش به افغانستان است.
- «قیدار» (رمان): نشر افق، رقعی، ۱۳۹۱
- «رهش» (رمان)، نشر افق، زمستان۱۳۹۶
- «نیمدانگ پیونگیانگ»، نشر افق، ۱۳۹۸
نوا، نما، نگاه
پانویس
- ↑ «برگزیدگان دهمین جایزه «جلال»/ امیرخانی: از ارشاد جایزه نمیگیرم!».
- ↑ «خانه کتاب».
- ↑ امیرخانی، نفحات نفت، ۱۰.
- ↑ امیرخانی، نفحات نفت، ۱۸.
- ↑ امیرخانی، نفحات نفت، ۲۵.
- ↑ امیرخانی، نفحات نفت، ۲۷.
- ↑ امیرخانی، نفحات نفت، ۳۱.
- ↑ امیرخانی، دنفحات نفت، ۴۷.
- ↑ امیرخانی، نفحات نفت، ۷۸.
- ↑ امیرخانی، نفحات نفت، ۷۸.
- ↑ امیرخانی، نفحات نفت، ۱۲۰.
- ↑ امیرخانی، نفحات نفت، ۲۰۲.
- ↑ امیرخانی، نفحات نفت، ۲۰۸.
- ↑ امیرخانی، نفحات نفت، ۲۲۴.
- ↑ «نقدی بر نفحات نفت».
- ↑ «زندگینامه: رضا امیرخانی (۱۳۵۲-)».
منابع
- امیرخانی، رضا (۱۳۸۹). نفحات نفت. تهران: افق. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۳۶۹-۵۵۳-۸.
پیوند به بیرون
- «آثار امیرخانی». خانه کتاب. بازبینیشده در ۲۵آبان۱۳۹۹.
- «رضا امیرخانی (۱۳۵۲-)». همشهری آنلاین، ۶بهمن۱۳۹۱. بازبینیشده در ۲۵آبان۱۳۹۹.
- «برگزیدگان دهمین جایزه «جلال»/ امیرخانی: از ارشاد جایزه نمیگیرم!». مهر، ۱۶دی۱۳۹۶. بازبینیشده در ۲۵آبان۱۳۹۹.
- «نقدی بر نفحات نفت». الف، ۱۰خرداد۱۳۸۹ بازبینی= ۲۵آبان۱۳۹۹.