ادبیات اقلیمی

از ویکی‌ادبیات
پرش به ناوبری پرش به جستجو

حوزه ادبیات اقلیمی، به مجموعه آثار ادبی اطلاق می‌شود که نمایانگر فرهنگ و معتقدات مردمی، آداب و رسوم و ویژگی‌های محیط طبیعی و بومی باشند. همان‌طور که در ترکیب واژگانی این عبارت، کلمه«اقلیم» اشاره به منطقه و ناحیه‌ای خاص با آب‌ و هوا و طبیعت بومی ویژه‌ای دارد.[۱] پس می‌توان ادبیات اقلیمی را از منظر جغرافیایی، مجموعه آثار ادبی نامید که مکانی خاص را توصیف می‌کنند.

* * * * *

اصطلاحات و تعاریف: ادبیات اقلیمی زیر ذره‌بین

مارتین گری در تعریف ادبیات و رمان اقلیمی می‌نویسد: ادبیات اقلیمی، ادبیاتی است که تأکیدش بر جغرافیا، آداب و رسوم و گفتار محل خاصی است و درباره آن محل، بیشتر توضیح جدی می‌دهد تا اطلاعات پیش زمینه‌ای صرف.[۲] همچنین می‌توان این تعریف بهرام مقدادی را نیز به آن اضافه کرد:
رمان(و ادبیات) محلی از بعد فضا اهمیت دارد و از آنِ مکان خاصی است اما این وابستگی مکانی، صرفاٌ متضمن انعکاس رنگ و رویی محلی نیست بلکه زمینه، گفتار و آداب محلی وسیله‌ای جهت نمایش بهتر رفتار و کردار شخصیت‌ها، نحوه تفکر و مجموعه احساسات آنهاست.[۳]
این چنین ادبیات اقلیمی، آثار ادبی را شامل می‌شود که با مردم‌شناسی همراه باشند. درواقع آثاری که به بازتاب نحوه زندگی مردمان ناحیه‌ای خاص و ارتباط آنها با محیط بپردازد. چنان‌که اصطلاح دیگری در زبان انگلیسی برای ادبیات اقلیمی به کار می‌رود، local color writing (نوشته محلی) است و در تعریف آن آمده: ادبیات(و نوشتاری) است که در صحنه و زمینه آن، غالباً آداب و رسوم و سنت‌ها، لهجه‌ و گفتار محلی، پوشش‌ها، فولکلور و حتی شیوه‌های تفکر و احساسات مردم یک منطقه نشان داده می‌شود به گونه‌ای که این عناصر بومی، متمایز و مشخص کننده یک اقلیم خاص است.[۴]
در این میان، برخی از منتقدین تفاوتی میان ادبیات ناحیه‌ای و ادبیات محلی قائل می‌شوند. از نظر آنان، رمان(و ادبیات) ناحیه‌ای، رمانی(و ادبیاتی) است که به کیفیت و مختصات جغرافیایی بومی و ناحیه‌ای وفادار بماند و بر محیط و قلمرو خاصی تمرکز یابد، در این نوع رمان‌ها(و ادبیات) توجه بسیار به توصیفات و خصوصیات بومی و ناحیه‌ی از جمله لباس پوشیدن و صحبت کردن و آداب و رسوم می‌شود و این خصوصیات به عنوان پایه و اساس داستان کارکرد دارد.[۵]
رمان(و ادبیات) محلی مشابه رمان(و ادبیات) ناحیه است جز اینکه توصیفات و مختصات محلی و بومی در این رمان‌ها(و ادبیات) صوری و ظاهری است و جنبه تزئینی و آرایشی دارد و پایه و اساس آن را تشکیل نمی‌دهد بلکه به عنوان سندیت و صحت داستان به کار گرفته می‌شود.[۶] در صورت کلی اما شباهت‌های این تعاریف، بیشتر از تفاوت‌های آن‌هاست. چنان که در تعریف کامل و مفصل می‌توان ادبیات اقلیمی را چنین تعریف کرد:
داستانی است که به سبب بازتاب گسترده عناصر اقلیمی و محیطی به دو شکل تزیینی و پویا در طی حوادث و ماجراها کاملاً رنگ بومی دارد و متعلق به منطقه ای خاص و متمایز از دیگر مناطق است. این عناصر بومی مشترک و تمایز بخش عبارتند از: فرهنگ مردم؛ شامل معتقدات و باورها و آداب و رسوم، مشاغل و حرفه ها، شكل معماری منطقه، خوراک ها، پوشش ها و زبان محلی (واژه های بومی، لهجه و ساختار بومی زبان، ترانه ها و سرودهای عامیانه)، شیوة معیشتی و اقتصادی و تولیدی، مکان ها و مناطقی بومی ، طبیعت بومی، صور خیال اقلیمی و جنبش ها و تحولات سیاسی و اجتماعی منطقه.
از آنجایی این اقلیم‌گرایی در ادبیات معاصر ایران، بیشتر در آثار منثور و داستانی دیده می‌شود به همین دلیل ما تمرکز خود را بر ادبیات داستانی معاصر ایران می‌گذاریم.

ادبیات اقلیمی در داستان‌نویسی ایران: از تاریخ تا جغرافیا

نمودار تاریخی: داستان‌نویسی اقلیمی ایران از رئالیسم اجتماعی تا رئالیسم جادویی

تحقیق در ادبیات اقلیمی ایران و تقسیم بندی آن به سبک ها و مکاتب گوناگون، پيشينه زیادی ندارد، نخستین بار محمدعلی سپانلو از تأثیر اقلیم و جغرافیای محیطی بر داستان های جنوبی سخن می گوید. او در سال۱۳۵۸ در مقاله «گزارشی از داستان نویسی یکساله انقلاب»، پس از بررسی داستان های چاپ شده در این سال، وقتی به نام بهرام حیدری و نسیم خاکسار می رسد. اصطلاح «مکتب خوزستان » را پیشنهاد می‌کنند و می‌نویسد:
دو مجموعه «لالی» از بهرام حیدری و «نان و گل» از نسیم خاکسار، احتمالاً بهترین دستاوردهای قصه‌های کوتاه ما در یکساله انقلابند. از لحاظ سبک، هر دو مجموعه، خصلتی یگانه دارند. ایشان به مکتبی در داستان نویسی ایران متعلق هستند که کم کم می توان به آن اسمی داد: مکتب خوزستان.[۷] وی در همین مقاله ، پس آن برشمردن برخی ویژگی‌های خاص منطقه جنوب می‌افزاید: این‌ها همه به برخی از بهترین قصه‌نویسان معاصر ما فرصت داده تا مکتب قصه‌نویسی خوزستان را پدید آورند. یک نگاه به قصه‌های ناصر تقوایی، احمد محمود، مسعود میناوی، ناصر مؤذن، محمد ایوبی، پرویز زاهدی، پرویز مسجدی، عدنان غریفی، نسیم خاکسار، بهرام حیدری و دیگران ما را رهنمون می‌شود تا ترکیب دلپذیر مرارت و وحشت و پاک باختگی آدم های فاکنر و همینگوی و کالدول را با اقلیم دیگری در جای دیگری از جهان بازیابیم. می توان گفت که جغرافيا سبک آفریده است.[۸]
سپانلو در مقاله دیگری با عنوان«داستان‌نویسی معاصر؛ مکتب‌ها و نسل‌هایش»، مدعی است که اصطلاح «ادبیات اقلیمی» را برای نخستین بار در سال۱۳۴۹ در «مقاله دوران داستان»(مجله فردوسی، مرداد۱۳۴۹)پیشنهاد کرده است. او می‌نویسد: فرا یافت مکتب خوزستان بعدها در نوشته‌های دیگران گاه به شکل مکتب جنوب و گاه به قیافه«ادبیات اقلیمی»(که آن اصطلاح نیز پیشنهاد خود من است)ظهور کرد.[۹]
در هر روی «ادبیات اقلیمی» در دهه‌های سی و چهل شمسی ایران، با تولید آثار مختلف به صورت جدی مطرح شد. در واقع تحولات اجتماعی- فرهنگی دهه۱۳۴۰(اصلاحات ارضی، طرح مسئله غرب‌زدگی و بازگشت به زندگی ساده و سنتی روستا) نویسندگان را واداشت تا با دیدی تازه به مسائل زندگی روستایی بنگرند موجد گرایش ادبی تازه‌ای گردند که آن را تحت عنوان «ادبیات روستایی و اقلیمی» مشخص می‌شود. البته این گرایش، همچون هرجریان ادبی دیگری، ریشه در گذشته دارد.
در آستانه انقلاب مشروطیت متفکران اجتماعی ایران به ویژه به مسائل ارضی توجه کردند و برای اولین‌بار الغای مالکیت و تقسیم زمین بین دهقانان را مطرح ساختند. اما همان‌طور که جنبش مشروطه نتوانست در میان دهقانان نفوذ کند، ادبیات مشروطه نیز توجهی جدی به مسئله ارضی نداشت. در دوره رضاشاه با رونق بزرگ مالکی، ظلم و تعدی به دهقانان افزایش یافت. جلیل محمدقلی‌زاده در داستان«تسبیح خان»(۱۳۰۹) منظره سیاهی از فشار خان و خرافات بر روستاییان آذربایجان ایران ترسیم کرد و نیما یوشیج در داستان «مرقد آقا»(۱۳۰۵) روستا را به‌عنوان محل نابودی نوجویان به دست کهنه‌اندیشان توصیف نمود. چندسال پیش از انتشار «مرقد آقا» احمد علی خداداده تیموری در روز سیاه کارگر، «مجموعه زندگانی یک نفر دهکان صحرایی» را توصیف کرد و زنان کشاورز را به عنوان اعضای طبقه اجتماعی معینی مورد توجه قرار داد. [۱۰]

نخستین گام ها: رئالیسم اجتماعی

اکثر منقدان عقیده دارند که «دختر رعیت» نخستین کوشش در جهت نگارش ادبیات اقلیمی است اما چنان که از تاریخ رمان روز سیاه کارگر پیداست، تاریخ نگارش و چاپ این اثر، حتی به پیش از کتاب مرقد آقا نوشته نیما یوشیج می‌رسد. رمان روز سیاه کارگر دارای ویژگی‌های داستان های اقلیمی است. چنان که مسائل مربوط به روستاهای کردستان و کرمانشاه را بازتاب می‌دهد. در حالی که رمان های اجتماعی هم‌عصر این روز سیاه کارگر فقط به موضوع فاحشه ها و زنان تیره روز جامعه می پردازند و چهره ای مفلوک و ترحم انگیز از زنان به دست می دهند. اما خداداده دینوری ، رمانش را بر پایه زندگی دهقانی و روستایی می نویسند که اتفاقا زنان هم در آن اجتماع ، دوشادوش مردان ، به کار مشغولند. از این نظر هم از سیاه کارگراه دارای ارزش‌های اجتماعی است و هم از این روست که میرعابدینی در کتاب خود، آن را در بخش رمان های اجتماعی اولیه می آورد و آن را«پدیده ای استثنایی در رمان اجتماعی آن دوره»می‌نامد.(همان) می خواند.
این چنین، به دلیل مسلط بودن ژانر رئالیسم اجتماعی در آن دوره و بنا به دلایل اجتماعی و سیاسی، ادبیات اقلیمی با نوعی وضعیت انتقادی و اجتماعی همراه است.
در واقع از نظر میرعابدینی نیز، نفوذ جنبش مشروطه در بین دهقانان از هنگامه نهضت جنگل آغاز شد. به‌آذین در مهمترین رمان روتایی سال‌های۳۰-۱۳۲۰، دختر رعیت، می‌کوشد تیینی زیبایی شناختی از این مضمون ارائه دهد. بزرگ علوی نیز در داستان کوتاه «گیله‌مرد»- که رشته‌ای از داستان‌های روستایی به دنبال خود آورد- به مبارزات دهقانان هم‌روزگار خود با حکومت حافظ منافع مالکان می‌پردازد.
در داستان‌های روستایی دهه۱۳۳۰، جای طرح مبارزات دهقانی را بیان احساسی فلاکت‌های دهاتی‌های ایرانی می‌گیرد. جمالزاده شورآباد را در همین زمینه می‌نویسد و ابوالقاسم پاینده در داستان‌هایی از مجموعه در سینمای زندکی به جنبه‌های مضحک زندگی روستایی می‌پردازد. داستان‌های قراردادی بسیاری نیز درباره ظلم ارباب نسبت به رعیت و رفتار غیرانسانی پسر عشرت‌طلب ارباب با زنان روستا به رشته‌تحریر درمی‌آید. از بهترین نمونه‌های این نوع ادبیات می‌توان«گراز» نوشته شاپور قریب را نام برد. «قهوه‌خانه کنار جاده» از همین نویسنده، داستانی تکان‌دهنده است: دهقان ساده‌لوحی که ارباب، ژاندارم و... هستی‌اش را برباد داده‌اند، در بیابان سوزان، چشمان فرزندش را کور می‌کند تا او را دستمایه گدایی قرار دهد. این داستان، کنایه‌ای از وضعیت روستاییان بی‌زمینی است که آواره شهرها می‌شوند و زندگی حقیرانه‌ای در پیش می‌گیرند.[۱۱]

داستان‌های اقلیمی و جُنگ های ادبی: پیشروی

کوشش‌های پراکنده در دهه۱۳۴۰ به جریانی منظم و قوی مبدل می‌شوند، داستان‌ها و رمان‌های بسیاری پدید می‌آیند که هوایی تازه بر ادبیات ایران می‌دمند. این تغییر در چشم‌انداز ادبی در پیوند با تغییرات اجتماعی است: رشد طبقه متوسط به شکوفایی زندگی روشنفکرانه در شهرستان‌ها می‌انجامد، جنگ‌های محلی پدیدار می‌شوند و در آن‌ها برای نخستین‌بار سخن از «نهضت ادبیات ناحیه‌ای» به میان می‌آید. نخستین جنگ شهرستانی، بازار، ویژه هنر و ادبیات در خرداد ماه۱۳۴۴ در رشت منتشر می‌شود و انتشار آن ۶سال دوام می‌یابد. به دنبال آن جنگ‌های هیرمند و پارت در مشهد، مهد آزادی و سهند در تبریز، فلک‌الافلاک در خرم‌آباد، جنگ اصفهان، هنر و ادبیات جنوب و جنگ‌های بسیاری در تهران، یکی پس از دیگری منتشر می‌شوند و در بحبوبه انشار رنگین‌نامه ها برای تحمیل فرهنگ وابستگی، نوعی ادبیات مقاومت در این جنگ‌ها شکل می‌گیرد. هرچند به علت‌های مالی و سیاسی، نشر هر جنگ بیش از چند شماره نمی‌پاید، اما پایگاهی برای روشنفکران پیشرو و شکل‌گیری استعدادهای تازه است. به‌همین دلیل، بسیاری از نویسندگان جوان کار خود را از همین جنگ‌ها آغاز کرده‌اند. انتشار جنگ‌ها، به‌خصوص از آن جهت که مراودات هنری را برقرار می‌کرد، فضای باارزشی برای رشد هنرمندان شهرستانی به‌وجود آورد. در تهران نیز مجلات منظمی چون خوشه، پیام نوین و فردوسی بسیاری از صفحات خود را به چاپ داستان‌های محلی و گزارش‌های تجربی معلمان روستا و سپاهیان دانش، اختصاص دادند. به‌مرور ادبیاتی پدید آمد که به دلیل نمایش جلوه‌های متنوع حیات در ایران، با ادبیات مرسوم زمانه متفاوت بود. نویسندگان جوانی که به ادبیات محلی گرویدند، از طریق بازنمایی مردم، آداب و رسوم، معماری و منظره‌های مختلف میهن، میدان مشاهده خود را وسعت بخشیدند؛ دورافتاده‌ترین مناطق و کشف ناشده‌ترین فرهنگ‌ها در افق دیدشان قرار گرفت و باعث تنوع مضامین داستان‌هایشان شد. توصیف زندگی‌های فراموش شده در مکان‌های پرت، که پیش از این توجه داستان‌نویسان را برنمی‌انگیختند، در کانون توجه ادبیات معاصر قرار گرفت. البته شروع جدی ادبیات روستایی با تک‌نگاری های اجتماعی آل‌احمد و ساعدی بود. انتشار این تک‌نگاری ها موجب رشد ادبیات منطقه‌ای شد. به دنبال این مطالعات بسیاری از روشنفکرانی که به عنوان معلم روستا یا سپاهیان دانش و بهداشت، روانه روستاها شده بودند، به نوشتن مشاهدات و خاطرات خود از زندگی روستایی راغب شدند. ساعدی و آل‌احمد و نویسندگانی که به تبعیت از آنان می‌نوشتند، در داستان‌های منطقه‌گرایانه‌شان به ثبت جامعه‌شناختی حقایق زندگی در نقاط مختلف کشور اعتقاد داشتند. به همین دلیل، ضمن مطلع ساختن خوانندگان از شیوه‌های متفاوت زندگی، دید آنان را نسبت به واقعیت‌های اجتماعی تغییر و توسعه دادند.[۱۲]

رئالیسم جادویی و ادبیات اقلیمی

ادبیات اقلیمی-روستایی سال‌های۵۰-۱۳۴۰ زاده شرایط اجتماعی و باورهای روشنفکری خاص بود که از اصلاحات ارضی و تبعات آن ناشی می‌شد. در دهه۶۰ که وضع با آن سال‌ها متفاوت است، علت وجودی ادبیات اقلیمی نیز تغییر کرده است. جنگ‌های مطرح شهرستانی قادر به ایفای نقش نیستند که در دهه۱۳۴۰ داشتند، زیرا مسائل دیگری در دستور کار داستان‌نویسی قرار دارد.
پیش از این، بخش عمده ادبیات اقلیمی حاصل سفرهای هیجان‌انگیز نویسندگان جوانی بود که به عنوان معلم یا پزشک روانه روستاها می‌شدند. اینان براساس باور روشنفکری مطرح زمانه-بازگشت به زمین و خصوصیات بومی- داستان‌های نتورالیستی می‌نوشتند که در همبافتی از انتقاد اجتماعی و فولکلور بود. اما این نوع داستان‌نویسی، به زودی از فرط تکرار دل‌آزار شد. آنچه را آلخو کارپانتیه، رمان‌نویس کوبایی، درباره رمان اقلیم‌گرای آمریکای لاتین می‌گوید، می‌توان درباره ادبیات اقلیمی ایران نیز صادق دانست: دریافتم که عده‌ای از نویسندگان این نوع رمان را به عنوان ماهیت راستین آمریکا ارائه کرده‌اند. همچنین، دریافتم که این نویسندگان اطلاعات خود را چگونه گردآوری کرده‌اند. یکی از آنان پس از گذراندن یکی دو روز در جنگل، رمانی درباره آن نوشت. دیگران هم فکر کردند که گذراندن دو هفته در شهرک معدنکاران می‌تواند برای درک زندگی که در آنجا جریان دارد، کافی باشد و آنها می‌توانند انگیزه‌ها و دلایلی را که در عمق آداب و روسم بومیان نهفته است دریابند.
بدین ترتیب، اغلب نویسندگان اقلیم‌گرا به غرایب محلی و افکار ولایتی می‌افتند و از یاد می برند که: رمانی که درباره یک دشت‌نشین نوشته می‌شود می‌بایست در اجزای تشکیل‌دهنده خود دارای چنان شمولی باشد که تنها به ترسیم سیمای یک دهفات اکتفا نکند؛ و ارزش متصور برای یک اثر ادبی با این نکته در پیوند است. برای کتابخوانی که ممکن است بعدها رمانی با این خصوصیت را بخواند، بسیار چیزها در پرده ابهام خواهد ماند و از طراوت آن کاسته خواهد شد.
داستان اقلیم‌گرا دهه۱۳۶۰ نیز گرفتار همین بلایا است. اما چون بحث تجدد و چگونگی نفوذ آن در جامعه سنتی ایران از بحث‌های اساسی روزگار ما است، نویسنده-بیش از پیش- به جامعه بومی به مثابه جامعه‌ای عقب‌مانده‌ای می‌نگرد که در اثر برخورد با جلوه‌های تجدد سرگشته است؛ و این سرگشتگی ناشی از زیست همزمان سنت‌های عجیب گذشته در کنار باور‌های امروزی را عمدتاٌ در قالبی رئالیستی-جادویی بازنماید. ویژگی عمده‌ای که اقلیم‌گرایان این دوره را از پیشینیان جدا می‌کند، جایگزینی تخیل به جای مستندنگاری است. هدف نویسنده اقلیم‌گرا از سفر به منطقه، نه ارائه گزارشی انتقادی از وضع زیست بومیان، بلکه راواره کردن منطقه با راه‌گشایی به درون باورهای افسانه‌ی آنها است. منطقه ناشناخته جغرافیایی به منطقه‌ای در ذهن بدل می‌شود و زمان و مکان رنگی ماوراالطبیعی می‌یابند. تب و تاب راه یافتن به درون مردم و شناخت مناطق پرت‌افتاده، که در دهه۱۳۴۰ عمده‌ترین دلمشغولی نویسندگان بود، به نوعی خودنگری و جستجوی ریشه‌ها و علت فروریزی روحی-اجتماعی تبدیل می‌شود.[۱۳]

علل گرایش به داستان های اقلیمی و روستایی در دهه‌های سی و چهل شمسی ایران

  • زادگاه بومی: بیشتر این نویسندگان ، خود روستا زاده بودند و با مسائل و مشکلات روستا آشنایی کامل داشتند و مسائل مربوط را در آثار خود نشان می‌دادند.
  • سفرها و زندگی موقت در روستاها:برخی دیگر از اقلیمی نويسان، معلمان سپاهی دانش بودند که به روستاها اعزام شده بودند. ایشان در برخورد با محیط تازه و عجیب و بکر روستا، شیفته آن شدند و شروع به نوشتن و یادداشت برداری از آداب و سنن و معتقدات مردمان آنجا کردند.
  • تفکر بوم‌گرایانه: حساسیت نویسندگان نسبت به برخورد میان مدرنیته و سنت و اضمحلال سنت های بومی در برابر هجوم بی امان مظاهر شهر، نویسندگان را بر آن داشت که از زادگاه و روستاها بنویسند.
  • تغییرات اجتماعی: ظهور پديدة اصلاحات ارضی در اوایل دهه۱۳۳۰ و ناسازگاری آن با شیوه تولیدی روستاهای ایران که از یک سو دهقانان را از زیر یوغ اریانیان آزاد کرد اما در همان حال به نابودی زمین های زراعی منجر شد.
  • مهاجرت: مهاجرت تعداد زیادی از روستاییان به شهر، برخی نویسندگان را بر آن داشت که مسئله زیست بومی و روستایی در خطر فراموشی است.
  • کمونیسم و برابری: احساس همدردی با طبقه محروم جامعه، برخی نویسندگان را وا می داشت که به اوضاع زندگی روستاییان محروم و ستمدیده بپردازند. این دسته از نویسندگان غالباً با افکار و اندیشه های چپ و کمونیستی پیوند داشتند و از این راه در بیداری و برانگیختن آنان عليه طبقه ظالم استفاده می‌کردند.
  • تک‌نگاری‌ها: تک نگاری های جلال آل‌احمد و غلامحسین ساعدی نیز یکی دیگر از علل رواج داستان‌های اقلیمی از دهه چهل به بعد است.
  • بازگشت به معصومیت از دست رفته: یکی دیگر از عوامل مهم گرایش نویسندگان به نوعی نوستالژی و احساس غربت در محیط شهری باشد.

نقد جغرافیایی؛ مطالعه مکان‌مند ادبیات

«نقد جغرافیایی» رویکردی است که به مطالعه رابطه ادبیات و جغرافیا می‌پردازد. در این نقد با تمرکز بر فضاهای ادبی و پیوند آن با مکان های جغرافیایی، منتقد سعی در توضیح و تفسیر این رابطه دارد. نویسندگانی وجود دارند که این ارتباط در آثارشان پر‌رنگ است و چه بسا که ما یک مکان جغرافیایی را با آثار آنها می‌شناسیم، مثلاً دیکنز را با لندن، بالزاک را با پاریس، تورگینف را با استپ‌های وسیع روسیه، فاکنر را با آمریکای جنوبی، در ایران نیز آثاری که به عنوان ادبیات اقلیمی شناخته می‌شوند، دارای این ویژگی هستند. در واقع از نگاه منتقدان، سه مؤلفه اصلی در ادبیات روایی وجود دارد: «طرح»، «شخصیت» و «فضا». تا پیش از قرن بیستم، بیشتر توجهات به مؤلفه‌های طرح و شخصیت بوده است اما در قرن بیستم با تغییراتی که در اطلس جهان به‌وجود آمد(از جمله جنگ‌جهانی دوم و اهمیت مرز کشورها) نوعی چرخش در نگاه به ادبیات حاصل می‌شود که منتقدانِ نقد جغرافیایی آن را «چرخش فضایی» می‌نامند. البته این مسئله به این معنا نیست که تا پیش از قرن بیستم، توجه به مکان و فضا در ادبیات وجود نداشته است(برای مثال بسیاری از مورخان و باستان‌شناس‌ها جغرافیای شهر تروا را از کتاب ایلیاد هومر ترسیم کرده‌اند)بلکه در این عصر، جغرافیا به زمینه اصلی تفکر و بحث تبدیل می‌شود. نقد جغرافیایی مدعای بررسی رابطه میان وجه روایی و مکان/فضا است. با این حال مفهومی که از واژگان فضا/مکان اختیار می‌کند به معنای ساده «جای و جایگاه(نقل از لغت‌نامه دهخدا) نیست.

درآمدی بر فضا

برتراند وستفال به عنوان نخستین نظریه پرداز این نوع نقد، در کتاب «نقد جغرافیایی: فضاهای واقعی و تخیلی/داستانی» با شرحی از اندیشه‌های حاکم در ادبیات، بحث خود را شروع می‌کند. او می‌نویسد: برخلاف سده نوزدهم که زمان و زمان‌مندی، در شکل‌های مختلفی مانند غایت‌گرایی و پیش‌روی خطی زمان، بر اندیشه و ادبیات حاکم بود، در سده بیستم و به ویژه پس از جنگ‌جهانی دوم، این فضا است که همراه تغییر در نظام سرمایه‌داری جهانی، در نظریه انتقادی برجسته و به رقیبی برای خوانش‌های صرفاً زمان‌مند تبدیل می‌شود. این همان روندی است که معمولاً با عنوان «چرخش فضایی» شناخته می‌شود.[۱۴]
در واقع به نوعی چرخشی که وستفال مدنظر دارد نوعی گذار از مدرنیسم به پسامدرنیسم نیز محسوب می‌شود. فضا که در تعریف مدرن خود به فهمِ خطی از زمان منتهی می‌شد حال تبدیل به مفهومی چندخطی شده است. چنین است که علاوه بر تأکیدِ این نسبی بودن، مسئله تفاوت و تنوع را نیز همراه خود دارد. این چنین از نگاه وستفال، این نوع نگاه، فضاهای بازنمایی شده‌ی رسمی را به چالش می‌کشد و نگاهی عمیق به حاشیه‌ها دارد. وستفال در ادامه، به بحث مهم درک فضا و بازنمایی فضا می‌پردازد. از نظر او، فضا به دو بخش تخیلی و واقعی تقسیم می‌شود. اما از دیدگاه او، امر تخیلی هیچگاه به صورت کامل از امر واقعی مجزا نیست. وستفال معتقد است فضا، محصول نمادین و چرخش اندیشه است. این چنین هنگامی که ما به مطالعه آثار ادبیات اقلیمی نیز می‌پردازیم. برای مثال داستان «چرا دریا طوفانی شد» از صادق چوبک، به درک پیوسته و در هم تنیده‌ای از فضای جنوب و دریا می‌رسیم. اما با این حال نوعی در هم آمیختگی فضای تخیلی نویسنده و فضای واقعی جنوب در اثر وجود دارد. وستفال تاکید دارد که ما به سادگی نمی‌توانیم این دو را از یکدیگر جدا سازیم. همچنان که توصیف صادق چوبک از دریا و جنوب واقعی است توصیف منیرو روانی پور در اهل غرق(که رمانی با ویژگی‌های رئالیسم جادویی است).فضای تخیلی و فضای واقعی آن چنان در یکدیگر فرو رفته اند که گاهی تمایز گذاشتن بین آنها ناممکن است به همین دلیل وظیفه منتقد کاوش در همین درهم‌تنیدگی و برهم کنش دائمی است.[۱۵]
در اینجا وستفال به مؤلفه چندکانونگی در آثار ادبی تأکید دارد. به نوعی تکوین نقد جفرافیایی در مسیر فکری وستفال، ابتدا از نوعی رویکرد زمین محور در ادبیات و مطالعات فرهنگی سرچشمه می‌گیرد. به این معنا که یک مکان خاص می‌تواند همچون نقطه‌ای کانونی برای تنوعی از رویکرد‌های انتقادی به شمار برود. به بیان دیگر، با تمرکز بر یک مکان خاص می‌توان گره گاهی را برای تلاقی دیدگاه‌های متفاوت به همان مکان خاص فراهم کرد. همچنان او در مطالعاتش درباره شهرهای مدیترانه‌ای به تصاویر متنوعی می‌نگرد که یک مکان چندوجهی ممکن می‌سازد. «این تصاویر متعدد، در شکل‌های مختلف نمایان می‌شوند که از اسطوره‌پردازی تا داستان‌های مدرن، آثار تاریخی، بروشورهای توریستی و همه این انواع بازنمایی‌ها را در برمی‌گیرند. این‌ها همه با هم تصویری تکثرگرا را از مکانی واحد ترسیم می‌کنند. به این ترتیب گویی فهم ما از یک مکان خاص بیش از همه به واسطه تجربه‌های شخصی‌مان از آن مکان و نیز به واسطه مطالعه تجارب دیگران از آن مکان تعیین می‌شود.[۱۶]

مولفه‌های نقد جغرافیایی از دیدگاه وستفال

  • چندکانوگی: در این مؤلفه، منتقد سعی می‌کند از زوایا و رویکرد های مختلف به یک مکان نگاه کند. برای مثال توصیف دریا در داستان «چرا دریا توفانی شد» از صادق چوبک و «اهل غرق» از منیرو روانی پور.
  • چند حسی: این مؤلفه، تأکید بر شناخت و درک محیط با حواس مختلف دارد. وستفال می‌گوید تا پیش از این تمام نقدهای ادبی، توجه خود را به حس دیداری گذاشته اند و به سایر حس‌ها توجه چندانی نداشته‌اند. او تأکید می کند که دریافت ما از فضا از طریق حواس‌های گوناگون شکل می‌گیرد.
  • لایه‌نگاری: وستفال در این مؤلفه تاکید دارد که به جای آنکه فضا را تک سطحی ببنیم، می‌توانیم لایه ها و چینه‌های مختلف عمودی در زمان‌های مختلف را نیز مشاهده کنیم. درواقع او می‌گوید که در این لایه‌های مختلف با حافظه و تاریخ های مختلف روبرو هستیم. برای مثال بررسی شهر تهران از آثار ادبی مشروطه تا زمان حاضر.
  • بینامتنیت: در این مولفه، وستفال مانند پساساختگرایان معتقد است که درک ما از یک فضا و مکان، از متون دیگر ایجاد شده است و رابطه عمیقی میان آثار ادبی وجود دارد.


نقد جغرافیایی و ادبیات اقلیمی: به سوی نقشه‌نگاری ادبی

با توجه به دیدگاه نقد جغرافیایی، مشابهت عمیقی میان ادبیات و جغرافیا وجود دارد. این چنین که می‌توانیم نویسنده اثر ادبی را نوعی نقشه‌نگار نیز بنامیم. درواقع از دیدگاه این نوع نقد، محصول خروجی کارِ جغرافی‌دان و نویسنده نوعی نقشه است. این نقشه‌ها در آثار ادبی در پیوند عمیق تخیل و واقعیت به‌وجود می‌آیند. در این میان، ادبیات اقلیمی بستر مناسبی برای این نوع نقد است. در ادبیات اقلیمی، نویسندگان با توجه به نقل قول‌ها و توصیفات خود از مکان‌ها و اقلیم های مختلف به دسته‌های مختلفی تقسیم می‌شوند. این تقسیم‌بندی، مشابهت به‌خصوصی با نقشه‌نگاری ادبی دارند. برای مثال نام‌گذاری این اقلیم‌ها نیز جغرافیایی است:

  • نویسندگان اقلیم شمال ایران(در آثار اکبر رادی، محمود طیاری و دیگران)
  • نویسندگان اقلیم جنوب ایران(در آثار احمد محمود، صادق چوبک و دیگران)
  • نویسندگان اقلیم شرق ایران(در آثار محمود دولت‌آبادی و دیگران)
  • نویسندگان اقلیم غرب ایران( در آثار علی‌محمد افغانی، علی‌اشرف درویشیان و دیگران)
  • نویسندگان اقلیم شمال غربی(در آثار غلامحسین ساعدی، صمد بهرنگی و دیگران)

گویا می‌توانیم نقل قول محمدعلی سپانلو درباره ادبیات اقلیمی ایران، «جغرافیا، سبک آفریده است» را، در کنار جمله فرانکو مورتی(یکی از شارحان نقد جغرافیایی) بخوانیم،«جغرافیا پایه و اساس نظریه روایی است».

اقلیمِ داستان‌‌نویسی ایران: مطالعه آثار ادبی بر پایه جغرافیا

پیشینه پژوهش در زمینه ادبیات اقلیمی در ایران، با مقاله سپانلو آغاز شد. منتقدان دیگری چون یعقوب آژند و قهرمان شیری نیز در این زمینه به بررسی مکتب‌های ادبیات اقلیمی پرداخته اند. در سال‌های اخیر نیز رضا صادقی شهپر، مقالات و کتاب‌هایی در این حوزه منتشر کرده است.
دیدیم که سپانلو مدعی است که برای نخستین‌بار عبارت «ادبیات اقلیمی» را استفاده کرده است. او در مقاله دیگری در سال۱۳۷۶ با عنوان«داستان‌نویسی معاصر: مکتب‌ها و نسل‌هایش»، چهار مکتب جغرافیایی داستان‌نویسی خوزستان، اصفهان، تبریز و گیلان را معرفی می‌کند. او مکتب خوزستان را مکتبی برون‌گرا و نمایندگانش را صادق چوبک، ابراهیم گلستان و ناصر تقوایی می‌داند. در مقابل آن مکتب اصفهان را قرار می‌دهد و آن را مکتبی ذهنی و درون‌گرا می‌خواند و نویسندگان این مکتب را، بهرام صادقی و هوشنگ گلشیری می‌داند. در مکتب تبریز هم غلامحسین ساعدی را به‌عنوان بارزترین نماینده آن معرفی می‌کند. ويژگی های مکتب تبریز از نظر سپانلو، به کارگیری تمثیل و رمز در داستان‌است. و در نهایت مکتب گیلان و نمایندگانش را اکبر رادی و محمود طیاری نام می‌برد و ویژگی آن‌را:
تأکید بر عناصر اقلیم و جغرافیای شمال(مثلاً رطوبت و باران) است که بیشتر از یک عامل رنگ‌آ«یزی صحنه عمل می‌کند؛ یعنی بر آن است که ابعاد روان‌شناسی آدم‌های داستان را تقویت کند.[۱۷] یعقوب آژند نیز در مقاله«وضع ادبیات داستانی در قبل و بعد از انقلاب» هشت سبک در داستان‌نویسی معاصر را نام می‌برد:
سبک تهران: با نویسندگانی چون جمالزاده، هدایت، آل‌احمد جمال میرصادقی، اسماعیل فصیح، علی‌محمد افغانی، بزرگ علوی و ابراهیم گلستان. این سبک از نظر واژگان و زبان، التقاطی است ولی اصطلاحات، تمثیل‌ها، استعارات و خصوصیات خاصی دارد که از منطقه تهران ریشه گرفته است.

  • سبک اصفهانی: با نویسندگانی چون تقی مدرسی، بهرام صادقی، هوشنگ گلشیری، هرمز شهدادی، محمد کلباسی. این سبک درون‌گراست، سر به تو دارد و اعماق روح و روان را می‌کاود.
  • سبک جنوب: با نویسندگانی چون صادق چوبک، احمد محمود، ناصر مؤذن، ناصر تقوایی. از حیث واژگان زبان، غنی، پر از استعارات و تشبیهات و در عرضه تصاویری از زندگی، صریح و روراست و مستقیم است.
  • سبک خراسانی: با نویسندگانی چون محمود دولت‌آبادی و برادرش(حسین دولت‌آبادی)، اخوان ثالث، پری صابری در نمایشنامه‌هایش. زبان فخیم، سنگین و واژگان غنی و مطنطن از ویژگی‌های این سبک است.
  • مکتب و سبک شمال: با نویسندگانی چون محمود طیاری، اکبر رادی، حسن حسام، محسن حسام، فرامرز طالبی. این مکتب، زبانی نرم و پر از واژگان مردمی و سرشار از زندگی است.
  • سبک آذربایجان: با نویسندگانی چون غلامحسین ساعدی، صمد بهرنگی، رضا براهنی. در این سبک، مضامین فائق بر زبان است و زبان کوبنده و واژگان خشن و محکم دارد.
  • سبک شیرازی: با نویسندگانی چون سیمین دانشور، امیر فقیری، ابوالقاسم فقیری، همراه با ملاحت واژگان و استعارات و نرمی زبان و حتی قالب و درون‌نگری خاص.
  • سبک کرمانشاهی: با نویسندگانی چون علی‌اشرف درویشیان، منصور یاقوتی، لاری کرمانشاهی. از ویژگی‌های این سبک، زبان سرراست و مستقیم، توصیفات بی تکلف و مضامین اجتماعی فقرگونه و مبارزه‌جویانه است.[۱۸]

قهرمان شیری نیز در کتاب «مکتب‌های داستان‌نویسی معاصر ایران» هفت مکتب را در ادبیات داستانی ایران از دوره مصدق تا دو دهه پس از انقلاب به شرح زیر مشخص می‌کند:

  • سبک آذربایجان: غلامحسین ساعدی، صمد بهرنگی، رضا براهنی.
  • سبک اصفهان: بهرام صادقی، هوشنگ گلشیری
  • سبک خراسان: محمود کیانوش، محمود دولت‌آبادی
  • سبک جنوب: احمد محمود، امین فقیری، نسیم خاکسار
  • سبک شمال: نادر ابراهیمی، ابراهیم رهبر، مجید دانش آراسته
  • سبک غرب: علی‌اشرف درویشیان، منصور یاقوتی، عای‌محمد افغانی
  • سبک مرکز: جمال میرصادقی، اسماعیل فصیح، تقی مدرسی.[۱۹]

اما رضا صادقی شهپر در نقد منتقدان دیگر معتقد است که:
تقسیم بندی نویسندگان و آثارشان بر اساس جغرافیای مکانی و زادگاه آن ها زمانی پسندیده و درست است که دولتی های مشترکی آن ها را به یکدیگر پیوند بدهد، وگرنه نام گذاری سبک و مكتب بر روی آثار گروهی از نويسندگان با تكية صرف بر تعلق اقلیمی شان به یک منطقه ، امری بی معنا خواهد بود.[۲۰] او به بررسی داستان هایی می‌پردازد که با مشخصه های مشترک و هماهنگ و در پیوند با یک اقليم خاص و متناسب با خاستگاه نویسندگان آن ها و تأثیری که از محیط اقلیمی شان پذیرفته اند. از نظر وی، همین گونه تأثیرات از محیط اقلیمی و بازتاب آن در داستان ها ، سبب اشتراک میان آثار چند نویسنده هم‌اقلیم با یکدیگر و در عین حال به تمایز با آثار نویسندگان دیگر اقليم ها شده است.
صادقی شپهر با تمرکز بر روی ويژگی‌های و مشترکات پیونددهنده در داستان‌های اقلیمی، از دسته‌بندی نویسندگان با تکیه صرف بر جغرافیای اقلیمی و زادگاه نویسنده می‌پرهیزد. در واقع او، تمرکز خود را بر خود آثار می‌گذارد.
تقسیم‌بندی او در زمینه ادبیات و داستان‌نویسی اقلیمی، از دیگر منتقدان دقیق‌تر و جامع‌تر است. وی پنج اقلیم برای داستان‌نویسی ایران مشخص می‌کند و به بسط ویژگی‌های آن‌ها می‌پردازد:

حوزه داستان‌نویس اقلیمی شمال

نویسندگانی آن عبارتند از: محمود طیاری، ابراهیم رهبر، اکبر رادی، حسن حسام، محسن حسام، هادی جامعی، مجید دانش آراسته، فرامرز طالبی، کاظم سادات اشکوری، سید حسین میرکاظمی، محمود اعتمادزاده (م.ا.یه آذین) در رمان «دختر رعیت»، نیما یوشیج در رمان «مرقد آقا» و چند داستان کوتاه دیگر، بزرگ علوی در داستان کوتاه گیله مرد، شاپور قریب در داستان کوتاه گراز، از مجموعه گنبد حلبی و نادر ابراهیمی در داستان های کوتاه «آنها برای چه بر می گردند»، از مجموعه افسانه باران، «صدا که می پیچد»، «مردی که آفتاب می بخشید» و «باد باد آورده ها را نمی برد». هر سه از مجموعه هزار پای سیاه و قصه های صحرا و رمان آتش بدون دود.
گستره اقليم شمال در داستان های آن، از گیلان گرفته تا مازندران و گرگان و بندر ترکمن است و مسائل بومی و محیطی، بازتابی چشمگیر در داستان ها دارد که البته سهم گیلان در این میان از همه بیشتر و مهم تر است و غالب نویسندگان از خطه گیلان هستند، جنگل های انبوه و سرسبز، کوهها و رودهای خروشان، هوای مه آلود و مرطوب و بارانی، دریاها و تالابها با ماهی گیران و شکارچیانش، شالیزارها و مزارع چای و توتون با زنان شالیکار و دهقانان اندوه زده و رنج کشیده، مسائل بازتابیده در داستان های شمالی و شکل دهنده فضای کلی این داستان ها هستند. همچنین بازتاب گسترده نهضت جنگل در داستان ها، به طوری که تا عمق جان آدمها نفوذ کرده و زنان شالیکار در مزارع و به هنگام کار، آوازهایی در ستایش دلاوری های میرزا کوچک خان و یارانش می خوانند و یا مردان قهوه خانه نشین از خاطرات حضورشان در نبردهای جنگلی‌ها سخن می گویند.
نکته قابل توجه آنکه در این میان، نادر ابراهیمی و سید حسین میرکاظمی (متولد گرگان) در داستان های اقلیمیشان، فضایی متفاوت با دیگر نویسندگان شمالی آفریده اند؛ ابراهیمی در داستان هایش، غالبا شیفته و مسحور افسانه ها، آیین ها، روایات و سنت های قوم ترکمن است و با نگاهی ستایش آمیز و تحسر آلود، زندگی آکنده از عشق و خشونت و تعصبات قبیله‌ای را به نمایش می گذارد و میرکاظمی هم از قهرمانی‌ها و دلاوری‌های فراموش شده قوم ترکمن با اندوه یاد می کند و خشم و نفرت خود را از ورود مظاهر تمدن شهری به روستاها و مسخ شدگی و هویت باختگی روستاییان آشکار می سازد. همچنین این‌گونه مسائل را در مجموعه داستان های آلامان، گندم شوراء و قصه‌هایی از ترکمن صحرا و رمان یورت می‌توان دید. در این‌گونه داستان‌ها حتی صور خیال و تشبیهات به کار رفته نیز متناسب با عناصر زندگی مردم ترکمن است. از این‌رو در یک نگاه و تقسیم‌بندی دقیق‌تر باید به این‌گونه داستان‌ها که در ترکم صحرا می‌گذرد، به عنوان یک شاخه جداگانه در داستان‌نویسی اقلیمی شمال نگریست و بی‌راه نخواهد بود اگر نام داستان‌های اقلیمی ترکمنی را بر آن بنهیم.

حوزه داستان‌نویس اقلیمی جنوب

گستره منطقه جنوب در داستان‌های اقلیمی‌اش، از خوزستان و بوشهر و هرمزگان تا استان فارس است و در این میان، شهرهای بزرگی چون اهواز، آبادان، خرمشهر و بندهای بوشهر، گناوه، لنگه و آبادی‌های جزایر هرمز و نیز روستاهای بختیاری و شیراز، محل وقوع ماجراهای داستانی هستند. به همین سبب است که داستان‌های اقلیمی جنوب را به سه بخش تقسیم کرده‌ایم:

  • اقلیم صنعتی و کارگری: با نویسندگانی چون ناصر تقوایی، احمد محمود، ناصر مؤذن، مسعود میناوی، جلال هاشمی تنگستانی، حسن کرمی، حسین دولت‌آبادی در رمان «کبودان»، پرویز مسجدی و نجف دریابندری در داستان»مرغ پاکوتاه»
  • اقلیم دریایی: با نویسندگانی چون: نسیم خاکسار، صادق چوبک در داستان کوتاه «چرا دریا طوفانی شده بود» و رمان تنگسیر، عظیم خلیلی، عدانان غریفی، منوچهر آتشی و محمود دولت‌آبادی در داستان «با شبیرو»
  • اقلیم روستایی: که خود به سه بخش با ویژگی‌ها و نویسندگانی خاص آن تقسیم می‌شود:

الف: روستاهای بختیاری و ایلیات‌نشین خوزستان: با نویسندگانی چون بهرام حیدری، منوچهر شفیانی، پرویز زاهدی و حفیض الله ممبینی
ب: روستاهای فارس: امین فقیری و صادق همایونی
ج: روستاهای ساحلی خلیج‌فارس: غلامحسین سادعی در داستان «ترس و لرز»
در داستان های جنوبی با مسائلی چون ازدحام کارگران و بیکاران در مراکز صنعتی اعتصاب های کارگری و صنفی، تردد کشتی ها و لنج ها در دریا با جاشوهایی که شب ها و روزهای پیاپی روی دریا هستند، قاچاق مسافر و کالا و تعقیب و گریزهای روی دریاء صید و جدال صیادان با کوسه ها و جانوران دریایی، حضور خارجی ها در مراکز نفتی و صنعتی، نخلستان ها و بیابان های سوزان، نابودی طبیعت بومی و نخلستان ها و سر برآوردن کارخانه ها و پالایشگاها به جای آنها و فقر و آوارگی بومیان مواجه هستیم. حتی عنصر بومی دریا با آنکه در هر دو اقليم شمال و جنوب حضور دارد اما کار کردی کاملاً متفاوت در داستان های این دو منطقه یافته است؛ چنانکه دریا در داستان های شمالی غالبا محل درگیری و نزاع صیادان با گشتی‌های شیلات است و بیشتر نقشی تزیینی و توصیفی در زمینه داستان ها دارد اما در داستان های جنوبی، دریا منبع رزق بومیان، محل آمد و رفت کشتی های تجاری، نفتکش ها، جاشوها و مسافران و کارگران مهاجر به کشورهای عربی و نیز میدان قاچاق کالا و مسافر و درگیری و نزاع با نیروهای دولتی است و این‌ها همگی به سبب موقعیت خاص منطقه جنوب است که باعث این همه تنوع شده است.
مهم ترین مشخصه داستان های روستایی جنوبی هم، تحسر نوستالوژیک بر نابودی و از یاد رفتن اصالت‌ها، سنت ها، قصه ها و دلاوری های ایلیات و تأکید بر قفر، سادگی و خشونت موجود در زندگی دهقانان روستاهای فارس و کرمان و نیز کاوش و نمایش پنهان ترین زوایای زندگی بومیان روستاهای ساحلی و باورهای بدوی آنان است.

حوزه داستان نویسی اقلیمی خراسان

با نویسندگانی چون محمود دولت آبادی، اصغر الهی، محمود کیانوش، عبدالحسین نوشین و غزاله علیزاده در رمان «بعد از تابستان».
توصیف بیابان و کویر با بادهای همیشگی و بنیان کن آن، هوای گرم و آفتاب سوزان تابستان ها و سردی و خشکی زمستان های کویر، شوره زارها و گله های شتران، سیاه چادرهای ایلیاتی‌ها و زندگی پر از خشونت ایل نشینان منطقه، خست طبیعت و زمین و ستیز و چالش مردمان سخت کوش و زمخت بیابان برای ستاندن روزی شان از آن، فقر خانواده‌های روستایی و رهاشدگی و بی‌پناهی زنان و کودکان در جامعه بی‌رحم و خشن مردسالار روستایی، مشخص‌کننده چهره اقلیمی روستایی منطقه خراسان در داستان‌های آن است.


حوزه داستان‌نویسه اقلیمی غرب

با نویسندگانی چون علی‌اشرف درویشیان، منصور یاقوتی، علی‌محمد افغانی در دو رمان«شادکامان دره قره‌سو» و «شوهر آهوخانم» و احمد خداداده کرد دینوری در رمان روز سیاه کارگر.
پرداختن گه‌گاهی به توصیف طبیعت بومی و تمرکز همه‌جانبه بر تصویر کردن فقر به شکل عریان و خشن و وحشتناک، نمودن تقابل‌ها و تضادهای طبقاتی و محرومیت آدم‌ها از ابتدایی‌ترین امکانات زندگی، خشونت دهقانان و یاغی‌گری‌ها و شوریدن علیه خان‌ها، ناامنی و آشوب و اضطراب ناشی از فقر و نداری در محیط خانواده‌ها، تمرکز بر صحنه‌های تراژیک و تلخ زندگی خانوادگی و بزرگ‌نمایی و خشن جلوه دادن آن‌ها برای برانگیختن احساسات و خشم خواننده، نگرش حزبی و آرمان‌خواهانه نویسندگان و گرایش به رئالیسم و عکس‌برداری دقیق و صرف از واقعیت‌ها اجتماع، عمده‌ترین ویژگی در داستان‌های اقلیمی کرمانشاه به ویژه در داستان‌های یاقوتی و درویشیان است.

حوزه داستان‌نویسی اقلیمی آذربایجان

با نویسندگانی چون غلامحسین ساعدی، صمد بهرنگی، بهروز دهقان و ناصر شاهین‌پر در رمان«پای غول».

فقر و محرومیت روستاهای منطقه آذربایجان و زندگی پردرد و رنج مردم ستم‌کشیده و عقب نگه داشته شده، به همراه انبوهی از باورهای خرافی و خشونت و جهل آدم‌ها که موضوع طبیعی در این‌گونه جوامع بدوی است و نیز رویکرد به روایت قصه‌های عامیانه و افسانه‌های حماسی منطقه و رویدادهای تاریخی آن، ویژگی عمده در داستان‌های اقلیمی و روستاییان آذربایجان است. صمد بهرنگی با زبانی کودکانه، فقط فرهنگی و معیشتی روستاییان آذرباجیان را بیان می‌کتد و غلامحسین ساعدی با درآمیختن واقعیت و تحیل به نقش ویرانگیر فقر و خرافات در تباهی جامعه و استحاله انسان‌ها می‌پردازد و تأثیر روانی فقر را بر ذهن و عمل شخصیت‌ها نشان می‌دهد و تصویری وحشتناک و در عین حال طنزآلود و تأسف‌بار از زندگی روستاییان آذربایجان ارائه می‌کند.[۲۱]
  1. مصاحب، دایرة‌المعارف فارسی، ۱۸۴.
  2. گری، فرهنگ اصطلاحات ادبی، ۲۷۲.
  3. مقدادی، فرهنگ اصطلاحات نقد ادبی، ۲۶۷.
  4. آبرامز، فرهنگ اصطلاحات ادبی، ۲۷۲.
  5. میرصادقی و ذوالقدر، واژه‌نامه هنر داستان‌نویسی، ۱۴۷.
  6. میرصادقی، ادبیات داستانی، ۴۶۷.
  7. سپانلو. «گزارشی از داستان نویسی یکساله انقلاب». اندیشه آزاد، ۱۳۵۸، ۸. 
  8. سپانلو. «گزارشی از داستان نویسی یکساله انقلاب». اندیشه آزاد، ۱۳۵۸، ۹. 
  9. سپانلو، داستان‌نویسی معاصر؛ مکتب‌ها و نسل‌هایش، ۶۴.
  10. میرعابدینی، صدسال داستان‌نویسی، ۵۰۵.
  11. میرعابدینی، صدسال داستان‌نویسی، ۵۰۷.
  12. میرعابدینی، صدسال داستان‌نویسی، ۵۰۶.
  13. میرعابدینی، صدسال داستان‌نویسی، ۸۲۹.
  14. وستفال، نقد جغرافیایی: فضاهای واقعی و تخیلی/داستانی، ۴.
  15. وستفال، نقد جغرافیایی: فضاهای واقعی و تخیلی/داستانی، ۵.
  16. وستفال، نقد جغرافیایی: فضاهای واقعی و تخیلی/داستانی، ۶.
  17. سپانلو، داستان‌نویسی معاصر؛ مکتب‌ها و نسل‌هایش، ۶۴.
  18. آژند. «وضع ادبیات داستانی در قبل و بعد از انقلاب». سوره، ۱۳۶۹، ۱۲. 
  19. شیری، مکتب‌های داستان‌نویسی معاصر ایران، ۱۴۸.
  20. صادقی شهپر. «ادبیات اقلیمی در داستان‌های معاصر». پژوهش زبان و ادبیات فارسی= ۱۰۲، ۱۳۸۹. 
  21. صادقی شهپر. «ادبیات اقلیمی در داستان‌های معاصر». پژوهش زبان و ادبیات فارسی= ۱۱۰، ۱۳۸۹.