غلامرضا امامی

از ویکی‌ادبیات
پرش به ناوبری پرش به جستجو
غلام‌رضا امامی
زمینهٔ کاری نویسنده، مترجم، پژوهشگر و سرویراستار
زادروز ۶ام شهریور ۱۳۲۵
اراک
کتاب‌ها آی ابراهیم، عبادتی چون تفکر، فرزند زمانه خویشتن باش...
فرزندان امید و نوید
مدرک تحصیلی دانش‌آموختهٔ علوم سیاسی
دانشگاه رم

غلام‌رضا امامی نویسنده، مترجم، پژوهشگر و سرویراستار ایرانی است که تا کنون بیش از ۷۰ عنوان اثر چاپ کرده‌است.

* * * * *

غلام‌رضا امامی، متولد ۱۳۲۵ اراک و دانش‌آموخته علوم سیاسی از دانشگاه رم است. او نویسنده، مترجم، پژوهشگر و سرویراستار است و تا کنون بیش از ۷۰ عنوان اثر چاپ شده دارد. امامی دوره‌ای طولانی مدیریت انتشارات کانون پرورش فکری کودک و نوجوان را به‌عهده داشت و برای برپاماندن کانون در دوره‌های مختلف تلاش کرد. او نویسنده و مترجم آثار کودک و نوجوان است. در حوزه‌ی بزرگسال نیز آثاری به‌یاد ماندنی به‌طبع رسانده که از آن‌جمله می‌توان به آی ابراهیم برنده‌ی جایزه‌ی شورای کتاب کودک و عبادتی چون تفکر و فرزند زمانه خویشتن باش برنده‌ی جایزه‌هایی جهانی در جشنواره‌ی لایپزیک و ژاپن اشاره کرد. ترجمه‌ی او از آثار غسان کنفانی و امبرتو اکو و نیز فیروزه دوما نیز در پرونده‌ی فعالیت‌های ادبی و فرهنگی‌اش چشمگیر است. «قصه‌ها» اثر «غسان کنفانی»، «ماهی‌ها همیشه بیدارند» اثر «اری دلوکا» و «گفت‌وگوهای اوریانا فالاچی» از جمله آثاری است که با ترجمه امامی منتشر شده‌اند. غلام‌رضا امامی معتقد است برای نویسنده بودن باید سهمی از کودکی‌مان را همواره زنده نگه‌داریم و او خود به‌واقع چنین کرده است.[۱]

داستانک

داستانک‌های انتشار

اولین کتاب

اولین خواندنی‌هایی که یادم است مربوط به دوران مدرسه و مجله‌ای به نام دانش‌آموز بود که سلف مجلات پیک بود و زنده‌یاد ایرج جهان‌شاهی آن را برای دانش‌آموزان بنیان گذاشت. در مجلهٔ "دانش‌آموز" قصهٔ «رابینسون کروزوئه» چاپ می‌شد و خیلی آن را دوست داشتم. هر بار منتظر بودم که آن مجله منتشر شود تا ببینم آن مرد چه سرنوشتی پیدا می‌کند. عجیب است که آن صحنه‌ها هنوز در ذهنم باقی مانده است. بعدها پدرم داستان «زال و سیمرغ» را تعریف کرد که یکی از زیباترین داستان‌های جهان است. آن موقع این داستان‌ها را شفاهی شنیدم و بعد آن را خواندم.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

اولین ترجمه

نخستین کتابی که امامی ترجمه کرد، «قندیل کوچک» اثری از «غسان کنفانی» نویسندهٔ عرب بود.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

اولین کتابم را مشهدی‌ها چاپ کردند

۱۶ ساله بودم، دانش‌آموز دبیرستان علوی، یادداشت‌هایی می‌نوشتم و در روزنامه خراسانِ مشهد منتشر می‌شد. یک روز مطلبی را در جمعی قرائت کردم. در آن جمع دکتر علی‌اکبر فیاض، علامه حلبی و علمای دیگری نیز حضور داشتند و گفتند این نوشته باید چاپ شود و گروهی آن را چاپ کردند؛ «ارزش تبلیغ»، داستان نبود، درباب این بود که چطور در شناخت فرهنگ ملی و اسلامی خودمان غافل و ناآگاه هستیم. سال ۱۳۴۱ بود، یک روز دیدم از طرف آقای مرتضی مطهری برایم یک نامه آمده است. ایشان یک نامه بسیار تشویق‌آمیز برایم نوشته بودند و نسبت به من بسیار محبت داشتند. خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارددر واقع من این کتاب را چاپ نکردم بلکه دیگران آن را برایم چاپ کردند. در آن زمان برای من چاپخانه محیط عجیبی بود.[۲]

کتاب ۳۵ساله

قبل از انقلاب سفری که به بیروت رفتم. کتاب «قندیل کوچک» غسان کنفانی را دیدم و ترجمه کردم و کانون پرورش فکری آن را چاپ کرد. بعداً مجموعه قصه‌های کنفانی به دستم رسید. زمانی که خسرو گلسرخی حدود سه ماه میهمان من بود، قصه‌ها را برایش می‌خواندم و تشویقم می‌کرد که منتشرش کنم. مخصوصاً قصهٔ اول این مجموعه که فضایش در ایران می‌گذرد. «چیزی که از بین نمی‌رود» خاطرات بسیار زیبای یک دختر رزمنده فلسطینی به نام «لیلی» است. لیلی قهرمان داستان است و شاید خود غسان باشد. لیلی به حکیم عمرخیام علاقه ویژه‌ای داشت و این شعر خیام را خیلی دوست داشت. گر بر فلکم دست بدی چون یزدان/ برداشتمی من این فلک را ز میان/ از نو فلکی دگر چنان ساختمی/ کازاده به کام دل رسیدی آسان. این قصه‌ها را پیش خودم نگه داشتم، حدود ۱۰سال پیش که به ایران برگشتم مدیر انتشارات کارنامه، زنده‌یاد «محمد زهرایی» گفت دلش می‌خواهد این کتاب را چاپ کند. من هم دست به کار شدم و برای نخستین بار در ایران و حتی جهان قصه‌هایش را براساس تاریخ تألیف، ترجمه و چاپ کردم.[۳]

داستانک عشق

داستانک استاد

استاد اول و معلم همه روزگار من استاد محمود بروجردی بود. محبت و مهربانی او من را به کتاب و درس علاقه‌مند کرد. محمود بروجردی با پدرم دوست بود.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

داستانک شاگرد

داستانک مردم

پرنده و دیوار
کتاب «عبادتی چون تفکر نیست» که برنده جایزه لایپزیک شد و من به لایپزیک رفتم. سال ۱۳۵۹. در آن زمان آلمان هنوز شرقی و غربی بود و دیواری آلمان را به دو پاره تقسیم کرده بود. همان دیوار برای من انگیزه نوشتن قصه‌ای شد به نام «پرنده و دیوار». در این قصه مفهوم دیوار، محور است. دیوار مفهوم سخت و تلخی برای من دارد از جدایی و دوری. بسیاری از خانواده این سوی دیوارند، عده‌ای از اعضا خانواده آن سو، پدر از فرزندانش جدا شده، برادر از خواهر و مادر از فرزند. خوشبختانه این دیوار سرانجام برداشته شد، اما فکر کنم هنوز دیوارهایی در ذهن‌های ما ساخته شده است. دیوارهایی نامرئی که ما را از هم جدا می‌کند. فکر می‌کنم ادبیات و هنر می‌تواند انسان‌ها را به هم نزدیک کند و دیوارها را از میان بردارد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

ده تا بیست مطلب از مجلات دورهٔ خود

جلال و پژواک

ما به کافه فیروز می‌رفتیم و جلال روزهای دوشنبه می‌آمد به کافه. مجلات را ورق می‌زد و شاعران و نویسندگان جوان آثارشان را برایش می‌خواندند، شاعری که امروز صاحب شهرت است و نمی‌خواهم از او نام ببرم در شعرش واژه پژواک را به کار برده بود. جلال گفت: از این پیشخدمتی که برای ما قهوه می‌آورد یا در خیابان نادری از صدنفر بپرسید معنای پژواک را آیا می‌دانند؟خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

داستانک‌های دوستی

ساواکی نباشد!

محمدتقی شریعتی پرسید، قطار مشهد-تهران فردا کی می‌رسد. گفت، دکتر علی شریعتی به تهران می‌آید و باید دنبالش برود . گفتم خودم دنبال دکتر علی شریعتی می‌روم. دکتر شریعتی را به خانه آوردم. دفتر قرمزی داشتم که بزرگان در آن برای من یادداشت می‌نوشتند. دفترم را به دکتر علی شریعتی دادم که یادداشتی بنویسد. دکتر شریعتی یادداشت جلال آل‌احمد را دید و گفت «جلال را می شناسید؟ آرزو دارم که او را ببینم.» من به جلال آل احمد تلفن زدم و گفتم «آقایی از مشهد آمدند به نام دکتر علی شریعتی استاد دانشگاه مشهد، می‌خواهند شما را ببینند.» جلال گفت «نمی شناسم؛ ساواکی نباشد.» برای فردای آن روز آذر ماه سال ۱۳۴۶ ساعت ۱۱ جلال با دکتر شریعتی قرار ملاقات گذاشتند. آن روز دکتر شریعتی شعری از بهار خواند و جلال واکنش تندی نشان داد و گفت «اسم او را جلو من نیار.» من حرف را عوض کردم. بعد از آن دیدار دکتر شریعتی گفت «جلال از آنچه در چشمم بود بزرگتر شد زیرا شهامت زیادی داشت و خودش بود.» خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

دوستی با جلال آل‌احمد

زمانی که در مشهد بودم یکی از دوستانم با نام «مسعود احمدزاده» غرب‌زدگی را به من داد و گفت کتاب خوبی است که به تازگی منتشر شده. کتاب را خواندم و دیدم که بسیار نثر خوبی دارد. مدیر مدرسه را هم مطالعه کردم که اثر بسیار خوبی بر من داشت. برایم جالب بود که نثر کتاب‌های آل‌احمد بسیار زیبا و بیدارکننده بود. شماره تلفن جلال آل‌احمد را گرفتم و به او گفتم من دو کتاب از شما خوانده‌ام و بسیار لذت بردم و می‌خواهم با شما دیداری داشته باشم. آل‌احمد از سن و سالم پرسید و گفت دوشنبه‌ها می‌توانم در دانشسرای عالی ببینمش. عکسش را دیده بودم. خودش بود، سر کلاس داشت می‌گفت: «بچه‌ها من دیکته نمی‌گم دیکته به دیکتاتوری می‌رسه. این‌جا کلاس انشا است و هر کی هر چی دل تنگش می‌خواد بیاد بگه.» کلاس که تمام شد و سلام و احوال‌پرسی کردیم، گفت به کافه فیروز می‌روم، بیا سوار ماشین شو با هم صحبت کنیم. در بین صحبت‌ها دیدم هیچ دیواری بین من و جلال وجود ندارد. در آخر گفت دوست دارم تو را دوباره ببینم، هر وقت دوست داشتی به خانهٔ ما بیا. می‌توانی دوشنبه هفته بعد هم بیایی؟ مستقیم بیا کافه فیروز. به شوق دیدن دوباره جلال یک هفتهٔ دیگر در تهران ماندم. دوشنبه بعد جلال گفت با عمویت تماس بگیر و بگو برای ناهار به خانه نمی‌روی چون من درباره تو با سیمین صحبت کرده‌ام و او یک غذای شیرازی درست کرده است و همین طور آشنایی من با جلال ادامه پیدا کرد. سیمین هم برای من مثل یک مادر بود.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

بیا! خرمشهر مردم گرمی دارد

امامی وقتی می‌شنود جلال آل‌احمد را از دانشسرای عالی اخراج کردند؛ ناراحت می‌شود و نامه‌ می‌نویسد برایش که؛ آقای جلال آل‌احمد اگر تهران سرد است خرمشهر مردم گرمی دارد، به اینجا بیایید. جلال هم جواب می‌دهد؛ از وقتی از مدرسه مرا بیرون راندند خیال سفر دارم اما کی و کجا نمی دانم. یک روز زنگ در خانهٔ امامی را می‌زنند که؛ مرا آقای آل احمد فرستادند، ایشان در هتل آناهیتا هستند. امامی فوراً خودش را به هتل می‌رساند. آل احمد به او می‌گوید؛ دیدی! در این مملکت حق درس دادن هم ندارم. در دانش‌سرا قرار اعتصاب سکوت گذاشتیم که برویم سر کلاس و حرفی نزنیم. جلال هفت - هشت روزی می‌ماند خرمشهر و بعد برمی‌گردد به تهران. خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

آیت‌الله طالقانی

زمانی که در انتشارات بعثت بودم برای کتاب‌ها به منزل آیت‌الله طالقانی می‌رفتم که خیلی به من لطف داشتند. سال ۱۳۴۶ پشت یک کتاب برای من یک یادداشت نوشتند که هنوز هم دست‌خط‌شان را دارم. گاهی اوقات بعد از ظهرها یا سر شب در خدمت ایشان قدم می‌زدم. به آیت‌الله ارادت داشتم و برخلاف چهره سرخی که از ایشان ترسیم می‌شود، برای من چهرهٔ مهربان، آبی آسمانی و سبز زمینی‌شان مطرح بود. سال ۱۳۴۶ وقتی آیت‌الله طالقانی و مهندس بازرگان از زندان آزاد شدند، من و جلال آل‌احمد به دیدار ایشان رفتیم. بعد از انقلاب هم توفیق داشتم چندین بار زیارت‌شان کنم. یادهایی که از آیت‌الله طالقانی دارم در قالب یک مجموعه‌ به نام «با طالقانی آن پیر پاک» نوشته‌ام که امیدوارم به زودی منتشر شود.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

دوستی با امبرتو اکو

من سال‌ها به نمایشگاه کتاب بولونیا می‌رفتم. در آنجا بود که شنیدم اکو در عمرش یک مجموعه داستان نوشته به نام «سه قصه» که اعتقاد دارد این قصه‌ها برای افراد ۹ ساله تا ۹۰ ساله جذاب و جالب است. از ناشر ایتالیایی این کتاب را گرفتم و دیدم چقدر جذاب است و ترجمه آن چقدر می‌تواند برای ایرانی‌ها جالب باشد. فکر کردم یک مولوی دیگر تازه در شهر زادگاه امبرتو اکو زاده شد. مدیر نمایشگاه بولونیا از دوستان من بود و مرا در این نمایشگاه به اکو معرفی کرد. رفتار صمیمانه‌ای با من داشت. به او گفتم اگر اجازه می‌دهید سه قصه را به فارسی ترجمه کنم. گفت ایران که جزو کشورهای عضو کپی‌رایت نیست و اصول اخلاقی را در مورد ترجمه آثار رعایت نمی‌کند. گفتم «به نام گل سرخ» شما به فارسی ترجمه شده است. در جواب گفت بسیار متأسفم که ناشر حتی یک نسخه از ترجمه را هم برایم نفرستاده است. به این خاطر برای ترجمه کتاب از او اجازه گرفتم که از نقاشی‌های کتاب استفاده کنم، چون شاهکار است. یکی از نقاشان بزرگ که خیلی زیبا کتاب را تصویرسازی کرده به نام اوجینو کارمی است که با او تماس گرفتم تا ترجمه کتاب با اصل نقاشی‌ها منتشر شود، پذیرفتند. کپی‌رایت کتاب را ناشر ایرانی به ناشر ایتالیایی به ریال پرداخت کرد و بنابراین، ترجمه کتاب خیلی نفیس منتشر شد. خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

داستانک‌های قهر

داستانک‌های آشتی‌ها

داستانک نگرفتن جوایز

داستانک حرفی که در حین گرفتن جایزه زده است

داستانک‌های مذهب و ارتباط با خدا

داستانک‌های عصبانیت، ترک مجلس، مهمانی‌ها، برنامه‌ها، استعفا و مشابه آن

داستانک‌های دارایی

داستانک‌های زندگی شخصی

سال‌ها قبل در نمایشگاه صنایع دستی فلورانس، فرزند کوچکم را گم کردم، ساعتی بعد او را در یک کیلومتری محلی که گُمش کرده بودم، در حالی پیدا کردم که دست در دست کودکی سیاه‌پوست داده بودند و با هم حرف می‌زدند. هیچ‌وقت متوجه نشدم آنها با چه زبانی با یکدیگر صحبت می‌کردند، اما ناخودآگاه این شعر مولانا در ذهنم می‌چرخید که «هم‌دلی از هم‌زبانی بهتر است» به باور من همه کودکان دنیا شبیه هم هستند و در زیبایی بی‌مرز و زمان زندگی می‌کنند؛ این تنها ما هستیم که این مرزها را می‌سوزانیم. خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

داستانک برخی خاله‌زنکی‌های شیرین (اشک‌ها و لبخندها)

داستانک شکایت‌هایی از دیگران کرده به محاکم و شکایت‌هایی که از او شده

داستانک‌های مشهور ممیزی

داستانک‌های مربوط به مصاحبه‌ها، سخنرانی‌ها و حضور رادیو یا تلویزیون یا فضای مجازی همراه ارايه نمونه‌هایی از آن برای بخش شنیداری و تصویری

داستان‌های دیگر

زندگی و تراث

غلام‌رضا ششم شهریور سال ۱۳۲۵ مصادف با عید فطر در اراک و در خانواده‌ای ملی-مذهبی زاده شد. پدرش پزشک راه‌آهن بود و از شیفتگان دکتر مصدق که در راه ملی شدن صنعت نفت تلاش زیادی کرد. به واسطهٔ شغل پدر در شهرهای مختلف زندگی و تحصیل کرد. سه ماه بود که خانواده‌اش بردندش قم برای زندگی. دوران مدرسه را ابتدا در قم در مدرسه صنیع‌الدوله در قم اولین معلمم، دکتر محمود بروجردی بود. مهربانی و محبت او بود که من را با درس و کتاب آشنا کرد. او با پدرم دوست بود. سال اول دبستان با کودتای ۲۸ مرداد مصادف شد. دورهٔ دبیرستان به پیشنهاد جلال آل‌احمد در مدرسهٔ «ابوالفضل مصفا» در قم ثبت‌نام کرد و زیر نظر اساتید بزرگی چون علی اصغر فقیهی، شهید مفتح و حجت الاسلام طباطبایی درس خواند. خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد امامی در حال حاضر سر ویراستاری چند مؤسسه انتشاراتی را به عهده دارد. چند سالی کارهای فرهنگی و مطبوعاتی سفارت جمهوری اسلامی در واتیکان را به عهده داشتم و به دعوت سفیر وقت به آنجا رفتم. بعد از پنج – شش سالی که در آنجا ماندم ایتالیا را شرقی‌ترین کشور اروپایی دیدم و در آنجا ماندگار شدم و فرزندانم هنوز هم در آنجا مقیم هستند. اقامت سی ‌ساله من در ایتالیا باعث شد که رنگ دیگر این دنیا را ببینم.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

سال‌شمار زندگی

کودکی و نوجوانی، جوانی، پیری

غلام‌رضا امامی ۶ام شهریور مصادف با روز عید فطر در اراک به دنیا می‌آید. پدرش اهل اراک و مادرش اهل قم و از سادات طباطبائی است. پدربزرگ اهل کتابی داشته که قبل از تولد غلام‌رضا از دنیا رفته اما کتابخانهٔ بزرگی و چند نسخهٔ خطی از گلستان سعدی و دیوان حافظ به میراث گذاشته برایشان که توسط یک روحانی در حکم تولیت و وکیل و وصی خانواده بیشتر کتاب‌ها را به نفع خودش ثبت کرده. پدرش تحصیل‌کرده‌ و کتاب‌دوست بود و مادرش حافظخوان و حافظ‌دوست. غلام‌رضا روزگار کودکی‌اش را با هر هفته قصهٔ «کنیز سفید» مجلهٔ ترقی با صدای مادرش گذراند، گاه قصه به گریهٔ مادر ختم می‌شد و بچه‌ها هم از ستمی که بر زن و زنان این سرزمین گذشته بود و می‌گذرد به گریه می‌افتادند. پدرش در بهداری راه‌آهن کار می‌کرد و پزشک راه‌آهن بود. پس غلام‌رضا در خانه‌ای همیشه کنار ایستگاه‌ قطار به واسطهٔ روزنامه‌خوانی با حروف آشنا می‌شود، به ویژه روزنامه‌هایی که خبر از حادثه‌های روز می‌داده. کمی بعد از دوران دبستان ژول ورن، علاقه‌مندش می‌کند به ادبیات. «دور دنیا در هشتاد روز» علاقه‌اش به سفر و کشف دنیاهای ناشناخته را بیشتر می‌کند، غلام‌رضای جوان دور دنیا را با خیالش می‌چرخیده، همراه ژول ورن وکم کم به کتاب و کتاب‌ خواندن و کشف کردن علاقه‌مند می‌شود. این موقعیت خانوادگی و مسائل اجتماعی و سیاسی زمان مصدق هم این علاقه را دامن می‌زند. همراه پدر به مشهد منتقل می‌شوند با دو کتابخانهٔ بزرگ روبه‌رو می‌شود؛ کتابخانهٔ مسجد گوهرشاد بود که بعدها با مدیر آن‌جا دوست می‌شود و کتابخانهٔ آستان قدس بود که کتابخانه مدرنی محسوب می‌شد. در بازگشتش به قم، معلمش «محمود بروجردی» باز هم عشقش به خواندن کتاب را بیشتر می‌کند. از سال ۱۳۶۰ تاکنون مقیم کشور ایتالیا ست. خانواده‌اش در ایتالیا زندگی می‌کنند ولی خودش بین ایران و ایتالیا مدام در سفر است. خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

شخصیت و اندیشه

باید پنجره را باز کنیم تا هوا به داخل بیاید اما نه آن قدر که طوفان ایجاد کند. خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد غلام‌رضا امامی خود را از از نظر فکری مشهدی می‌داند. اعتقاداتش را مدیون تربیت خانوادگی و شاگردی محمد‌تقی شریعتی و جلسات «کانون نشر حقایق اسلامی» می‌داند. در مدرسه حکیم نظامی قم از درس اساتید بزرگی چون مرحوم علی‌اصغر فقیهی، شهید مفتح برخوردار می‌شود. خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه او شخصيتی گزيده كار است كه برای انتخاب يك اثر برای ترجمه وسواس زيادی به خرج می‌دهد. در كارهای تأليفی‌اش هم بيش از هر مورد ديگر به نزديك شدن آدم ها به يكديگر و ترويج فرهنگ انسانی می‌پردازد.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه به تصور او کودکان جهان نیز مانند پرندگان همه با یک زبان با یکدیگر صحبت می‌کنند. او برای ترجمه کتاب برای کودکان به دنبال عشق، دوستی، صلح و برادری می‌گردد تا ترجمه کند. [۴] دنیای خارج از ایران چه غرب و چه شرق از فرهنگ و ادب ما بی‌خبر است و خیمه سیاست پرتو بر ادب و هنر ما افکنده است. ایران ما را امروز سیاسی می‌شناسند و نه فرهنگی. اگر هم در زمینه فرهنگی کاری شده تا دوران مشروطه است و نه بعد از آن. امامی با تاکید بر اینکه ادبیات ایران در ایران معرفی نشده و جهانیان نمی‌دانند امروز در ایران نویسندگان چگونه به دنیا نگاه می‌کنند. ما مردمی هستیم که بسیار در گذشته زندگی می‌کنیم و به گذشته ادبی‌مان افتخار زیادی می‌کنیم و همین باعث شده که در گذشته‌مان بمانیم. این باعث شده که بعد از صدها سال با شعر حافظ و غزلیات شمس ارتباط خوبی بگیریم اما درجا زدن در گذشته تاریخی مان چه قبل و چه بعد از اسلام ما را از توجه به امروز باز داشته است. درست است که ابن بطوطه در سفرنامه‌اش روایتی از خوانش شعر سعدی توسط قایق‌رانان چینی دارد، یا در مجموعه توپقاپی در ترکیه و یا مساجد هند می‌شود نمایی از شعر فارسی دید اما این نباید ما را از توجه به امروزمان باز دارد. ما در طول تاریخ هرگز نخواسته‌ایم دنیا را تسخیر نظامی کنیم اما سالهای سال دنیا در تسخیر فرهنگی ما بوده است و این اتفاق باید تکرار شود. یام فرهنگی ایران در سالهای اخیر از رفتن به اقصی‌نقاط دنیا باز مانده است. ما باید به روزی زمین و زمانه خودمان در حال حاضر متمرکز باشیم و آرزوهای مشترک بشری که در میان همه آدم‌ها مشترک است تاکید کنیم.[۵]

زمینهٔ فعالیت

یادمان و بزرگداشت‌ها

از نگاه دیگران (چند دیدگاه مثبت و منفی)

نظرات فرد دربارهٔ خودش و آثارش

امامی در مورد خودش می‌گوید؛ از جنبه فکری، خراسانی هستم و از جنبه عاطفی و احساسی خوزستانی. خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد بی‌شک نوشتن را بیشتر دوست دارم زیرا نوشتن بیان احساس و اندیشه فردی است. آنچه خود می‌اندیشم و حس می‌کنم بر صفحات کاغذ می‌نویسم و با خوانندگان به اشتراک می‌گذارم. در حقیقت نوشتن برای من بالی است که به دل نزدیک‌تر است و ترجمه بالی که با اندیشه قریب است. خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

تفسیر خود از آثارش

کتاب «پینوکیو» برای من یک زیبایی بی‌مرز بود؛ زیبایی بی‌زبان و مکان. در این کتاب مانند زندگی و تازگی کودکان جهان، عشق، دوستی، صلح و برادری موج می‌زند؛ داستانی است که مانند قصه‌های شرقی لایه به لایه و حماسی است و حتی می‌توان آن را یک داستان مذهبی و تراژیک یاد کرد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی داردکتاب «یادها» مربوط به خاطرات و دیدارهای شخصی‌ام با چهره‌ها و خاطرات مربوط به دیدارهایم با ۴۰ تا ۵۰ چهره شناخته شده‌است؛ از آیت‌الله طالقانی و امام موسی صدر گرفته تا مهندس بازرگان، دکتر شریعتی، غزاله علیزاده، پرویز کلانتری، خسرو گلسرخی و... همین‌طور اومبرتو اکو، نویسنده بزرگ ایتالیایی و عکس‌هایی است که از آن‌ها دارم.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

موضع‌گیری‌های او دربارهٔ دیگران

آیت‌الله طالقانی

در چشم من طالقانی رنگین‌کمانی بود و هست از رنگ‌ها و نقش‌ها اما من نقش آبی آسمانی مهربانی و رنگ سبز عشق او به مردم را بیشتر دیدم. طالقانی به جهد و جان دل در گرو مردمش و عشق و آزادی داشت. وی در میان سیاستمداران بزرگ ایران به زنده‌یاد محمد مصدق دل بسته بود.[۶]

جلال آل‌احمد

جلال آل احمد قبل از هر چیز هنرمند بود. جلال با واژه هایی که مردم کمتر شنیده بودند بیگانه بود. با هنرمندی روبرو هستیم که از جامعه خودش تاثیر گرفته و در ذهنش نقش بسته و می خواهد آن را بازگو کند. نثر او ناشی از روحیه پرخروش بود و آن‌چه حس می کرد می نوشت. اما ماندگاری جلال در این بود که با خودش صادق بود و دروغ نمی گفت و چون به خودش دروغ نمی گفت به مردم هم دروغ نمی گفت. تسلط داشت بر ادبیات کهن و مردمش و زبان کوچه بازار و نیز ادبیات معاصر روز جهان. خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه او زبان گفتاری و شفاهی را به کتبی نزدیک کرد و این کار را در کتاب «مدیر مدرسه» نیز به خوبی انجام می دهد. خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد جلال می‌دانست که ایران نباید یکی از ستاره‌های پرچم آمریکا شود. حالا ممکن است در آن زمان پاسخ درستی به پرسش‌ها نداده باشد ولی برای من صداقت، صفا و مهربانی او مهم بود. خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

محمود بروجردی

استاد اول و معلم همه روزگار من استاد محمود بروجردی بود. محبت و مهربانی او من را به کتاب و درس علاقه‌مند کرد. خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

محمدتقی شریعتی

محمدتقی شریعتی گوهری بود در صفا و صمیمت. خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

کنفانی

من کنفانی را هنرمند بزرگی می‌دانم. در داستان‌هایش و شعرهایش شعار نمی‌دهد، شوری در جانش هست که در آثارش بازتاب دارد. ایدئولوژی در آثارش به هیچ وجه نمود نداشت من او و آثارش را فارغ از گرایش‌های سیاسی و ایدئولوژیک می‌بینم.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

امبرتو اکو

اکو مردی است که انسان را دوست داشت و مشخصه بزرگ اکو انسانی اندیشیدن بود.[۷]

زکریا تامر

تامر را از همان دم که به ایران آمد نویسنده‌ای بزرگ و سنت‌شکنی توانا یافتم. او مبدع رئالیسم جادویی در شرق است. با داستان‌های کوتاهی که نوشت داستان‌های میان خیال و واقعیت، گذشته و دیروز با پلی از کلمات، جان‌های شیفته‌ فراوانی را به خویش مشغول داشت. خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

همراهی‌های سیاسی

مخالفت‌های سیاسی

نامه‌های سرگشاده

نام‌های دسته‌جمعی

بیانیه‌ها

جملهٔ موردعلاقه در کتاب‌هایش

جمله‌ای از ایشان

YesY نسل ما دچار آلزایمر فرهنگی و انقطاع فرهنگی شده است. بسیاری از عزیزان و مردان و زنان بزرگی را که در بنای فرهنگ، ادب و هنر این مملکت نقش داشتند از یاد برده‌ایم. خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
YesY مونتسکیو در یکی از نوشته‌های خود اشاره‌ای دارد با این عنوان که چگونه می‌توان ایرانی بود. من اما فکر می‌کنم حالا و در وضعیت فعلی نشر و کتاب در ایران باید به این فکر کنیم که چگونه می‌توان ایرانی نبود.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
YesY ما نسل آرزوهای بلند و دیوارهای کوتاه بودیم نه نسل دیوارهای بلند و آرزوهای حقیر. ما نسلی بودیم که جلال برای ما مطرح بود. در کتابفروشی برای کتاب صف می‌ایستادند. این نسل عوض شده و دچار گسستگی شده است.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
YesY برای نویسنده بودن باید سهمی از کودکی‌مان را همواره زنده نگه‌داریم. من خودم شیفته‌ی قصه‌های صوفی مهتدی بودم که صبح جمعه‌ها از رادیو می‌گفت: «سلام، بچه‌ها» انگاه. YesY پرداختن بیش از اندازه به فضای داخل ما را از پرداختن و توجه به شیوه فکر کردن و نوشتن در دنیا باز می‌دارد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
YesY دیگر در گستردگی فضای مجازی به گمانم کتاب باید رسالت خویش را از یاد نبرد. در روزگار گسترش وسایل ارتباط جمعی، فضاهای مجازی و حقیقی راه را برای «ارتباط» انسان‌ها کمرنگ کرده است. تلویزیون نقش تعقل را کمرنگ کرد و فضاهای مجازی «تخیل» را به پستوی اندیشه راند.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

نحوهٔ پوشش

تکیه‌کلام‌ها

خلقیات

منزلی که در آن زندگی می‌کرد (باغ و ویلا)

گزارش جامعی از سفرها(نقشه همراه مکان‌هایی که به آن مسافرت کرده است)

  • سفر به آلمان

امامی برای دریافت جایزهٔ جشنوارهٔ «لایپزیک» که به کتابش با عنوان «عبادتی چون تفکر نیست» به «لایپزیک» آلمان شرقی سفر می‌کند. در این سفر ابتدا به «هند» بعد به برلین غربی و از آن جا با قطار به آلمان شرقی می‌رود. یک جلسه داریم، دور هم جمع شده‌اند و یک جشن بزرگ گرفته‌اند. در آن جا در جلسه‌ای از جمع کردهای ایرانی، عراقی و سوریه‌ای درباره نوروز به زبان فارسی و عربی صحبت کرد. بعد به دیدن پرویز دوائی در پراگ می‌رود. دیوار برلین را می‌بیند که نطفه داستان «پرنده و دیوار» شکل می‌گیرد. از پراگ به ایتالیا سفر کرد و در آن‌جا ماندگار شد. خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

  • سفر به قاهره

در نمایشگاه جهانی کتاب قاهره به عنوان نماینده کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان شرکت کرد. با ترجهٔ عربی کتاب‌هایی از نیما یوشیج، ثمین باغچه‌بان، سیروس طاهباز و ادبای دیگر که در نمایشگاه به نمایش درآمد. در میان کردها چه ادبیات عمیقی وجود دارد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

برنامه‌های ادبی که در دیگر کشورها اجرا کرده است

ناشرانی که با او کار کرده‌اند

بنیان‌گذاری

تأثیرپذیری‌ها

محمدتقی شریعتی، پدر دکتر علی شریعتی در مطالعه و کتابخوانی غلام‌رضای نوجوان نوجوانی نقش به‌سزایی داشت. او که معمولا شب‌های جمعه در کانون نشر حقایق اسلامی صحبت می‌کرد از فهم زمان و ذهن نوجوان بالاتر بود، اما سیمای پاک او و سخن‌هایی که از دل بیرون می‌آمد اثر می‌گذاشت. او یک سری کتاب معرفی می‌کرد و به دنبال آن کتاب‌ها می‌رفتیم.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

استادان و شاگردان

علت شهرت

YesY «آی ابراهیم» برنده‌ی جایزه‌ی شورای کتاب کودک شد.
YesY جلال آل‌احمد بود در مقدمه کتاب خود با عنوان «خدمت و ضیافت روشنفکران» از همکاری و همراهی وی نام برد. تیات
YesY «عبادتی چون تفکر» و «فرزند زمانه خویشتن باش» برنده‌ی جایزه‌هایی جهانی در جشنواره‌ی لایپزیک و ژاپن شده‌ است.
YesY « سه قصه» «امبرتو اکو» به‌ ترجمه‌ٔ امامی در سال ۱۳۹۴ جایزه‌ٔ کتاب‌های برتر کودک و نوجوان را دریافت کرد. انگاه
YesY امامی یکی از نویسندگان ایرانی برگزیده یونسکو است. آثاری از دو زبان ایتالیایی و عربی به فارسی ترجمه ‌می‌کند.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

فیلم ساخته شده براساس

حضور در فیلم‌های مستند دربارهٔ خود

اتفاقات بعد از انتشار آثار

نام جاهایی که به اسم این فرد است

کاریکاتورهایی که درباره‌اش کشیده‌اند

مجسمه و نگاره‌هایی که از او کشیده‌اند

ده تا بیست مطلب نقل‌شده از نمونه‌های فوق از مجلات آن دوره

برگه‌هایی از مصاحبه‌های فرد

آثار و کتاب‌شناسی

سبک و لحن و ویژگی آثار

کارنامه و فهرست آثار

۱۳۴۱. ارزش تبلیغ، مشهد
آبی کوچولو. زرد کوچولو. لئولئونی. نشر شهر ۱۳۹۱
آتش باش تا برافروزی، کانون پرورش فکری کودکان نوجوانان چاپ دوم ۱۳۸۴
آفتاب پرست انجام کتاب چاپ دوم ۱۳۶۲
آن‌ها زنده‌اند، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، چاپ پنجم ۱۳۷۷
آی ابراهیم، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، چاپ یازدهم (مجموعاً چهارصد هزار نسخه)
ابر، نوربورپولندو، قلم، ۱۳۹۷
ایران، اینالوکالوینو، ۱۳۹۸
باغ‌های امید، نوشته‌ها و نقاشی‌های بچه‌های غزه، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، چاپ دوم، ۱۳۹۶
با مزه در فارسی، فیروز جزایری (دوما) چاپ نهم، نشر هرمس ۱۳۹۶
بزرگ‌ترین خانه دنیا، لئولئونی، پدیده ۱۳۵۲
بهار خاکستری، زکریا نامر، نگاه، ۱۳۹۸
پرنده طلائی، لئولئونی، نشر شهر ۱۳۹۲
پندهای ناشنیده، زکریا نامر، انتشارات کودکان یزد، ۱۳۹۶
پینوکیو، (ترجمه از متن ایتالیایی) با مقدمه استادان دانشگاه رم، پیه مونتژه و ماریوکا ساری، چاپ دوم سال ۱۹۶
تکه به تکه، لئولئونی پدیده، ۱۳۵۲
تنها نیستم، وریک بیشن، قلم، ۱۳۹۶
جز زیبایی ندیدم، دفتر نشر، چاپ ششم ۱۳۹۸
چگونه؟ اومبرتواکو، کتاب گویا ۱۳۹۸
حقیقت بلندتر از آسمان، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، چاپ پنجم ۱۳۸۴
خرس سفید و سیاه، بورگ شوبیگر، برنده جایزه جهانی آندرسن، بل فیروزه ۱۳۹۸
خرگوش باهوش، عبدالتوان یوسف، با یادداشت ویژه نویسنده برای ترجمه فارسی، امیرکبیر، چاپ دوم ۱۳۹۴
درخت الفبا، لئولئونی به نگار، ۱۳۹۵
در باغ خرگوش‌ها، لئولئونی، نشر شهر ۱۳۹۲
راز قلعه، نشر شهر چاپ دوم ۱۳۹۲
رعد، زکریا نامر، با یادداشت ویژه نویسنده برای ترجمه فارسی، مروارید، ۱۳۹۷
زنده بیدار، زیبا و مانا، دل روند، قلم، ۱۳۹۷
سرود کریسمس، چالز دیکنز، پیدایش، ۱۳۹۸
سال پرکار، لئولئونی نشر شهر ۱۳۹۱
سی‌مرغ و سیمرغ، کتاب گویا، ۱۳۹۸
سفر کک و مک، لئولئونی، نشر شهر ۱۳۹۲
سه قصه، ترجمه از ایتالیائی، اومبرتواکو چاپ سوم، ۱۳۹۵
شاعر، لئولئونی، به نگار، ۱۳۹۵
شب و پیرزن، ترجمه از انگلیسی، موج ۱۳۶۰
شهر خوب، نقاشی فوادالفتیح، قلم چاپ سوم ۱۳۷۶
عبادتی چون تفکر نیست، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان چاپ پنجم ۱۳۸۴ (ترجمه به انگلیسی)
فاشیسم ابدی، اومبرتواکو، ۱۳۹۸
فرزند زمان خویشتن باش، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، چاپ پنجم ۱۳۸۷
قدس رویای ما، نوشته‌ها و نقاشی‌های کودکان فلسطینی، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان چاپ ششم ۱۳۹۵
قصه‌ها، چاپ دوم، ترجمه از عربی، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، ۱۳۹۲
قندیل کوچک، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، چاپ پنجم ۱۳۸۹
قهرمانان،قلم ۱۳۶۰
کلید،چاپ دوم ۱۳۶۰
کولاک، برنده جایزه جهانی آندرسن، نشر کودکان ۱۳۹۱
گفتگوها، اورمانا، ترجمه از ایتالیائی، افق چاپ یازدهم ۱۳۹۷
گنجشک من بدو بدو، نشر کودکان یزد ۱۳۹۱
لاک‌پشت باهوش، موج ۱۳۶۰
لبخند بی‌لهجه فیروز جزایری (دوما) نشر هرمس، چاپ نهم ۱۳۹۲
لرزنده، کتاب همشهری ۱۳۸۶ (دویست هزار نسخه)
مال من، لئولئونی، نشر شهر ۱۳۹۲
ماهی سیاهه، مجموعه قصه‌های لئولئونیی، نشر به نگار، ۱۳۹۲
ماهی فقط ماهی است، لئولئونی، پدیده ۱۳۵۲
ماهی‌ها همیشه بیدارند، ترجمه از ایتالیایی آری دلوکا، مروارید، چاپ دوم ۱۳۹۷
من خواب صلح می‌بینم، نوشته‌ها و نقاشی‌های کودکان بوسنی، یونسکو، ترجمه از انگلیسی افق ۱۳۸۵
نامردی، اومبر تواکو، نگاه، ۱۳۹۸
نوازنده، لئولئونی، به نگار ۱۳۹۵
ورزش در اسلام و ایران- دفتر نشر فرهنگ اسلامی چاپ سوم ۱۳۹۸
وینکت نصفه شده، اینالوکالوبیو، هوبا ۱۳۹۸
هر چیزی رنگی دارد، لئولئونی، به نگار، ۱۳۹۵
یکی بود که خودش نبود، جانی روداری، برنده جایزه جهانی آندرسن، هوبا، ۱۳۹۸
یک تخم مرغ عجیب، لئولئونی شهر شهر ۱۳۹۱
ترجمه کتاب عبادتی چون تفکر نیست به انگلیسی توسط کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان Think----- is the most waluable prayer – ۱۹۸۲
آی ابراهیم برگزیده شورای کتاب سال ۱۳۶۰، برنده دیپلم افتخار اولین جشنواره کودک ونوجوان کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان ۱۳۶۸
سه قصه، امبرتواکو، برنده جایزه برتر کتاب‌های کودکان و نوجوانان ۱۳۹۴، برنده جایزه لاک‌پشت پرنده
عبادتی چون تفکر نیست اولین برنده جایزه شانزدهمین نمایشگاه کتاب‌های مصور کودکان راین ۱۹۷۹، برنده دیپلم افتخار لایبزیک ۱۹۸۱
فرزند زمان خویشتن باش برنده دیپلم افتخار لاییزیک، تحسین شده و نمونه‌ای عالی در کتاب یونسکو: Childrens books in developing countries.‎ Anme Pellowski.‎ Unesco.‎ Paris – ۱۹۸۰
ویرایش‌ها: نوشته‌ها، مجوعه کتاب‌ها و نوشته‌های دکتر حمید عنایت، نشر یزد
چهل طوطی ترجمه سیمین دانشور، جلال آل احمد با طرحهای اردشیر محصص بی ریشه، ترجمه محمد قاضی، کتاب پنجره
سردار شکلاتی، برنارد شاو، ترجمه سیمین دانشور، روزنه
رمز موفقیت زیستن، کارنگی، ترجمه سیمین دانشور، روزنه
خاطرات عززی، سفیر اسرائیل در ایران، نشر علم
طبیعت استبداد، عبدالرحمان کواکبی، با دو دیپاچه آیت الله طالقانی و دکتر حمید، مصاحبه با تاریخ، اوریانا فالاچی، ترجمه دکتر نصیر السادات سلامی م: کتابک
کارهای در دست نشر:
- سی‌مرغ و سیمرغ، نگاهی تازه به قصه جاودانی عطار، نشر کتاب گویا
- چگونه با ماهی قزل‌آلا سفر کنیم؟ طنزهای اومبرتو اکو، نشر کتاب گویا
- یکی بود که خودش نبود، شاهکار جانی روداری در مجموعه آثار جانی روداری، نشر هوپا
- سفر به ایران، ایتالو کالوینو، نشر نو
- فاشیسم ابدی، امبرتو اکو، نشر نو
- سرود کریسمس، چارلز دیکنز، پیدایش
- ویسکنت نصفه‌ شده، ایتالو کالوینو، هوپا
- زنده بیدار، داستان
- پرنده و دیوار- داستان
- بهار خاکستری، زکریا تام، نگاهخطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

جوایز و افتخارات

منبع‌شناسی (منابعی که دربارهٔ آثار فرد نوشته شده است)

بررسی چند اثر

سه قصه

این اثر شامل سه قصه از اکوست و با نقاشی‌هایی از اوجینو کارمی نیز همراه است. قصه اول با نام «بمب و ژنرال» داستانی است از زبان اتم‌های بیچاره‌ای که داخل بمبی اسیرند و فرمانده و ژنرالی که میخواهند به هر بهانه جنگی به پا کنند اما اتمها با همدلی نقشه آن را نقش برآب می‌کنند. قصه دوم با عنوان «سه فضا نورد» داستان سفر سه فضا نورد مشکوک است که با سفری به مریخ دیداری با ساکنان مریخ می‌کنند. قصه سوم نیز با عنوان «کره‌ای دیگر» قصه امپراطور مغرور و متکبری است که می‌خواهد به زور تمدن را به کره خوشبخت دیگری صادر کند. اومبرتو اکو درباره سه قصه گفته است: «این اثر کتابی برای بچه‌ها، بزرگ‌ها و همه کسانی که به قصه نیاز دارند.» اومبرتو اکو (زاده 5 ژانویه 1932-درگذشته 19 فوریه 2016) نشانه‌شناس، فیلسوف، متخصص قرون وسطی، منتقد ادبی و رمان‌نویس ایتالیایی بود.[۸]

آی ابراهیم

قصه یک کفاش به نام ابراهیم را شنیدم که در محله لشگرآباد اهواز زندگی می‌کرد. شنیدم که با خمپاره بعثی‌ها پرواز کرده است و برای من دردناک بود. شاید بیشتر از دو ساعت طول نکشید که قصه "آی ابراهیم" را نوشتم و آن کتاب را به کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان سپردم. آن موقع رابطه‌ام را با کانون قطع کرده بودم و می‌خواستم به خارج از کشور بروم. آن کتاب را از سر عشق نوشتم. تاکنون چهارصد هزار نسخه از کتاب "آی ابراهیم" بیرون آمده است و یک‌بار هم برنده جایزه شورای کتاب کودک شده است. خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

پینوکیو

کتاب «پینوکیو» نوشته کارلو کلودی، نویسنده نامدار ایتالیایی است که تاکنون به یکصد زبان ترجمه شده است. پینوکیو برای اولین بار در ایران توسط صادق چوبک و بر اساس متن انگلیسی ترجمه شد و بعد از آن نیز تمامی ترجمه‌های آن از انگلیسی و فرانسوی انجام شد. ترجمهٔ غلام‌رضا امامی نخستین ترجمهٔ انجام شده از زبان ایتالیایی به فارسی است. این کتاب که به همراه تصویرگری‌های روبرتو اینوکنتی، تصویرگر ایتالیایی و برنده جایزه اندرسن به همراه دو مقدمه از آنجلو میکله پیه مونتسه، ایران‌شناس، برنده جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی و جایزه بنیاد افشار و ماریو کاساری استاد ادبیات فارسی دانشگاه رُم از سوی انتشارات سپاس در تهران منتشر شده است. امامی در خصوص این ترجمه گفته است: «ضرب‌المثل ایتالیایی هست که می‌گوید، مترجمان خائن هستند، اما من کوشیدم که در این کتاب خائن نباشم. کتاب «پینوکیو» برای من یک زیبایی بی‌مرز بود؛ زیبایی بی‌زبان و مکان. من نمی‌دانم در ذهن خالق آن چه گذشته است که متن کتابش همیشه تازه است؛ منتهی می‌توانم بگویم در این کتاب مانند زندگی و تازگی کودکان جهان، عشق، دوستی، صلح و برادری موج می‌زند؛ داستانی است که مانند قصه‌های شرقی لایه به لایه و حماسی است و حتی می‌توان آن را یک داستان مذهبی و تراژیک یاد کرد. بسیاری از مترجمین ما با دقت این کتاب را ترجمه نکرده، بخش‌هایی را از آن حذف و بخش‌هایی را هم به آن اضافه کردند؛ به همین خاطر خوشحالم که برای اولین بار یک ترجمه از زبان اصلی این کتاب به زبان فارسی منتشر می‌شود.» خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

ناشرانی که با او کار کرده‌اند

  • اینالوکالوینو
  • پیه مونتژه و ماریوکا ساری
  • کانون پرورش فکری کودکان نوجوانان
  • نشر شهر
  • انجام
  • هرمس
  • پدیده
  • نگاه
  • انتشارات کودکان یزد
  • پدیده
  • دفتر نشر
  • کتاب گویا
  • به نگار
  • موج
  • افق
  • کتاب همشهری
  • نشر شهر
  • مروارید
  • دفتر نشر فرهنگ اسلامی
  • قلم
  • هوبا
  • نشر یزد
  • روزنه
  • نشر علم

تعداد چاپ‌ها و تجدیدچاپ‌های کتاب‌ها

منبع‌شناسی

منابعی که دربارهٔ فرد و آثارش نوشته شده است. (شامل کتاب، مقاله و پایان‌نامه)

نوا، نما، نگاه

خواندنی و شنیداری و تصویری و قطعاتی از کارهای وی (بدون محدودیت و براساس جذابیت نمونه‌های شنیداری و تصویری انتخاب شود)

جستارهای وابسته

پانویس

منابع

پیوند به بیرون