مرتضی سرهنگی
مرتضی سرهنگی | |
---|---|
باغبان هنر انقلاب | |
زادروز | ۱۲آذر۱۳۳۲ [۱] تهران |
پدر و مادر | پدر: بیوکخان سرهنگی مادر: مریم خوشپی |
محل زندگی | تهران |
بنیانگذار | مرکز ادبیات و هنر مقاومت |
پیشه | نویسنده، روزنامهنگار، تدوینگر و پژوهشگر |
سبک نوشتاری | دفاع مقدس |
کتابها | اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی، پابهپای باران، روزهای خرمشهر و... |
همسر(ها) | فریده محرابی |
فرزندان | دو دختر ریحانه و راحیل |
مدرک تحصیلی | کارشناسی |
مرتضی سرهنگی نویسنده، روزنامهنگار، تدوینگر و پژوهشگر ادبیات پایداری است.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
برخی از اصحاب رسانه مرتضی سرهنگی را استاد نگارش خاطرات شفاهی مینامند.[۲] امیرمحمد عباسنژاد که نویسندهٔ کتاب خاطرات شیخ ماجد سلیمان است، مرتضی سرهنگی را پدر معنوی دفتر ادبیات میگوید؛ چون در طی پانزده سال آشنایی همیشه دستش را گرفته است.[۳]
او برای اعتلای هنر انقلاب تقلّا میکند. نگاهش به باغ هنر انقلاب است و درست مثل یک باغبان دلسوز، درختها و گلهای این باغ را آبیاری میکند، شاخ و برگهای اضافی را میگیرد و از آن مراقبت میکند. در متنی که برای تقدیر از مرتضی سرهنگی در سالروز بزرگداشت هنر انقلاب منتشر شد؛ به او لقب باغبان هنر انقلاب و مغز متفکر انقلاب را دادند.[۴]
فعالیت در دفتر ادب و هنر مقاومتِ حوزهٔ هنری، کار روی خاطرات اسارت و اسرای عراقی و انتشار هفتهنامهٔ وزین کمان، نام مرتضی سرهنگی را در ردیف آدمهای شاخصِ عرصهٔ فرهنگ پایداری ایران قرار داده است.[۵]
مرتضی سرهنگی در خانیآباد تهران چشم به این جهان باز کرد. پدرش ،بیوکخان سرهنگی، در سیلوی تهران کارگری میکرد؛ دستهای ضَخیم و بزرگش نشانهٔ نان حلالی بود که برای سفرهٔ خانهاش میآورد. مادرش، مریم خوشپی، از زنان مهاجر بود که از روسیه آمده بود. ادبیات را خوب میدانست و فهیم بود، خانهداری میکرد و با شوهر و نُهتا بچهٔ قد و نیمقدش زندگی خوبی را داشت. وقتی که مرتضی هفتساله شد؛ همراهِ خانواده به چهارصد دستگاهِ نازیآباد نقلِ مکان کردند. الفبای نوشتن را در دبستان شبلی آموخت و دیپلمِ طبیعی را از دبیرستان هدف گرفت.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارداو تحصیلات خود را در مقطع کارشناسی علوم اجتماعی نیمهتمام رها کرد.[۶] بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به نوشتن گزارش و مصاحبه در روزنامهٔ جمهوری اسلامی مشغول شد. در تیرماه سال۱۳۶۷ با همراهی هدایتالله بهبودی دفتر ادبیات و هنر مقاومت را بنیانگذاری کردند. این دفتر در حوزهٔ گردآوری و تدوین خاطرات و آثار ادبی دوران دفاع مقدس فعالیت میکند.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه در سال۱۳۷۵ نیز عضو شورای سردبیری روزنامهٔ ایران بوده است. خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد او دوهفتهنامهٔ کمان را راهاندازی کرده بوده و خود سردبیری آن را بر عهده داشته است. این دوهفتهنامه که نشریهٔ تخصصی ادبیات پایداری بوده است؛ در طول عمر هشتسالهاش به دویست شماره رسید.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد سرهنگی اکنون مدیر دفتر ادبیات و هنر مقاومت و مرکز مطالعات و تحقیقات فرهنگ و ادب پایداری است.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
سرهنگی نقش پررنگی در پیوستن زنان به ادبیات دفاع مقدس دارد و بر این باور است که با ورود زنان به ادبیات دفاع مقدس در عرصهٔ خاطرهنگاری، صدای جنگ رساتر شنیده خواهد شد و به گوش همگان خواهد رسید. او میگوید خاطراتی که زنان و همینطور کودکان و نوجوانان از جنگ دارند، قیمت تمامشدهٔ جنگ را برای ملت ایران آشکار خواهد کرد.
سرهنگی به ادبیات اسارت که انسانیترین وجه ادبیات جنگ است نیز پرداخته است.[۷]
کتاب اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی مقام اول انتخاب کتاب سال دفاع مقدس را از آنِ خود کرد، و کتاب پا به پای باران مقام اول گزارش را برای نویسندهاش به ارمغان آورد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
مرتضی سرهنگی را به عنوان چهرهٔ برتر هنر انقلاب اسلامی در سال۱۳۹۳ میدانند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
داستانکها
چهارنعل تا دوراهی قلهک
شبی که قرار بود پاهای کوچکش را توی این دنیای بزرگ بگذارد؛ برف میبارید. بیوکخان با درشکه مریم را با آن شکم بزرگ و سنگینش از خانیآباد تختی به بیمارستانی در دوراهی قلهک رساند و انعام خوبی به به درشکهچی داد که قبول کرده بود چهارنعل این راه طولانی را در آن شب سرد برفی طی کند.
شمسیخانوم؛ میسوُردِ هفتسالگیها
حدوداً هفت سالش بود که همسایهای در نزدیکیشان زندگی میکرد. آن زن یک تازهعروس بود به نام شمسیخانوم. مرتضی فکر میکرد در این عمر هفتسالهاش زنی به این خوشگلی ندیده است و شمسیخانوم زیباترین زن جهان است و میشود به او لقب میسوُرد یعنی زیباترین زن جهان را داد. عاشق چهرهاش شده بود و همیشه دوست داشت صورت زیبایش را ببیند. وقتی که بزرگتر شد، ازدواج کرد و تشکیلِ زندگی داد، فریدهخانوم همسرش این موضوع را دانست و با خنده به او گفت: تو از همون بچگی سر و گوشت میجنبیده و بازیگوش بودی.
تیلههای رنگی
عیدهای خانه مامانبزرگ کتایون پر از شادی و خنده بود. وقتی که با عموها و زنعموها با آن صورتهای گُلانداخته پای سفره هفتسین مینشستند و عموی بزرگ اسکناسهایِ قهوهایِ دو تومانی را به بچهها میداد. مرتضی میتوانست با آن دو تومانی بیستتا تیله بخرد؛ انگار تمام دنیا برای او شده بود و سوار بر قالی حضرت سلیمان به آسمانها سفر کرده بود. قِل خوردنِ آن تیلههای رنگی و صدای جیرینگجیرینگشان لذت زیادی به او میداد.
پسگردنیِ پدرانه
پدرش شبکار بود، صبحِ زود که آمد به خانه؛ مرتضی لباسهایش را به تن میکرد تا به مدرسه برود. کلاس سوم بود. ایستاده بود و شلوارش را میپوشید. پدر پسگردنی نسبتاً محکمی به او زد و به زبانِ تورکی گفت: این رو زدم که یادت نره دیگه رو به قبله شلوار نپوشی.
ملحفههای لاجوردی
وقتهایی که مادر ملحفههای سفید را با لاجورد میشست و روی بند پهن میکرد، مرتضی خودش را توی ملحفهها گُم میکرد تا مادر پیدایش کند و او بپرد توی آغوش مهربان و پرشورِ مادر.
تارزان توی ابرها
مرتضی مجلهٔ کیهان بچهها را میخرید و همهٔ مطالبش از قصههای تصویری تارزان گرفته تا زندگینامهٔ دانشمندان را میخواند. او با کاغذهای مجلههای قدیمی پاکت تخمه درست میکرد و به تخمهفروش جلوی مدرسه میداد، تخمهفروش هم یک استکان تخمهٔ شور و خوشمزه توی جیب مرتضی خالی میکرد. تابستانها هم با کاغذهایش بادبادک میساخت، آن را هوا میکرد و لذت میبُرد از این که الآن تارزان توی ابرها دارد برای خودش راه میرود، دانشمندان هم موهایشان ژولیده شده است و آن همه درس خواندن و معدل۲۰ دیگر به دردشان نمیخورد. آخر مرتضی همیشه زورش میگرفت و تعجب میکرد که آن دانشمندان چطور این همه درس میخوانند و معدلشان ۲۰ میشود، مگر معدل۲۰ هم داریم؟!
نمرههای ناپلئونی
ریحانه و راحیل کارنامههای بابا را پیدا کرده بودند، نمرههای ناپلئونی او را دیده بودند و کلی به بابا خندیده بودند که این دیگر چه نمرههایی است؛ ۴، ۷، ۹ و...؟ بابامرتضی هم سرش را خارانده بود، خندیده بود و دهانش به تعریف باز شده بود که: «از دبستان تا دبیرستان درس بلد نبودم و معمولاً کتک میخوردم. با بچههای دیگه همیشه منتظر بودیم تا زنگ آخر بخورد و مثل گوشت چرخشده که از چرخ گوشت بیرون میزند خودمان را از مدرسه آزاد کنیم. وقتی که کلاس دهم دبیرستان بودم با دوستهایم به تماشای تئاتر میرفتیم و بعد از تمام شدن نمایش آن را تحلیل میکردیم، داستان میخواندیم، رمان میخواندیم و مجله میخواندیم ولی علاقهای به درس نداشتیم و همیشه از جانب معلمها تحقیر میشدیم. آخر همهچیز که درس نمیشود دخترهای بابا!»
پایین افتادن از روی ابرها
وقتی که در خدمت سربازی بهسرمیبُرد؛ پدرش را به خاطر یک بیماری سخت از دست داد و شیرینی پایان خدمت برایش تلخ شد. مادرش را هم بیست سال بعد از دست داد. خودش میگوید: «تا وقتی پدر و مادرم بودند خوشحال بودم و روی ابرها بودم، ولی وقتی آنها را از دست دادم؛ انگار از روی ابرها پایین افتادم.»
همدیگر را نگاه میکردند
به محل کارش رسید و تصمیم گرفت زودتر کارهایش را شروع کند. یکدفعه دو جزوهٔ قطور روی میز توجهش را جلب کرد. با خودش گفت با اینهمه کار، این دیگر چیست؟ آن را برداشت، تورّقی کرد، وقتی به تقدیمیهٔ کتاب رسید؛ مکث کرد و دیگر نتوانست ورق بزند. کتاب تقدیم شده بود به کسی که شکنجهگر این آزاده بود. دست زیر چانهاش برد و با خودش فکر کرد که این شخص به حدّی فراتر از این جهان مادی رسیده و هدف والایی از جنگیدن و اسارتش داشته است. تا مدتها با متن همدیگر را نگاه میکردند. خواندن جزوه را کمکم شروع کرد و یک ماه طول کشید.[۸]
بارقههای کتاب اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی
وقتی که جنگ شروع شد، او تازه پا به سن بیست سالگی گذاشته بود. به جبهه رفت. اولین زمستان جنگ را در بیابانهایِ گِلآلود شهر کوچک هویزه سپری کرد. مثل همهٔ روزنامهنگاران یک دفترچهٔ کوچک همراه خودش داشت و آنچه را که میدید مینوشت؛ ولی در بارش گلوله و آتش فرصت برای نوشتن کم بود. بعد از چند ماه به تهران بازگشت و زندگی عادیاش را در روزهای جنگ از سر گرفت. اندوهِ از دست رفتن کشور، دوران خوش جوانی را از او ربوده و ششدانگ حواسش را جمع کرده بود به طرف خبرهایی که از جبهههای جنگ به دفتر روزنامه میرسید. او که جنگ را از نزدیک لمس کرده بود، میدانست که این خبرها نمیتواند حس و حال جبههها را به مردم انتقال بدهد. به فکر افتاد که جنگ را چگونه بیان کند تا همه آن را درک کنند. وقتش را صرف خواندن کتابهای مربوط به جنگهای جهانی کرد. در میانهٔ همین مطالعات، دانست سربازان اشغالگر وقتی وارد شهری میشوند مثل شاهانِ بیتاجوتختی هستند که همهٔ درها به رویشان باز است، پس قسمتی از خاطرات جنگ را میتوان از زبان آنها شنید. به اردوگاه نگهداری از اسیران عراقی رفت و از صبح تا شب خاطرات تجاوزها و کشتارهای آنها را با ضبط صوت کوچکش ضبط میکرد و در دفترش مینوشت. در روزنامه ستونی به نام اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی را به آنها اختصاص داد. آنها حرفهای تازهای میزدند، حرفهایی که تابهحال کسی نشنیده بود. حتی از چگونگی مقاومتها و رشادت سربازان ایرانی سخن میگفتند. بعضی از اسیران عراقی که تحصیلکرده بودند، کاغذ تقاضا میکردند و خود دست به قلم میشدند. سرهنگی بعدها کتابی به همین نام اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی منتشر کرد.[۹]
طرحِ مرکز ادبیات و هنر مقاومت
سالهای جنگ کمکم به نیمهاش نزدیک میشد و هر روز حادثهٔ تازهای در دل خود داشت. در تحریریهٔ روزنامه تصمیم بر این شد که صفحهٔ ویژهای به نام «جبهه و جنگ» به حوادث جنگ اختصاص پیدا کند. خاطراتی که رزمندگان مینوشتند، در این صفحه گردآوری میشد؛ و برخی از آنها که قلم خوبی داشتند، نویسندگان ثابت این صفحه شدند. جنگی که به آسانی شروع شده بود، با سختی به پایان رسید. روز اعلان پایان جنگ، سرهنگی در دفتر کارش نشسته بود. همکاران با او شوخی میکردند که جنگ تمام شد و شما هم بیکار شدید، بهتر است به خانه بروید و استراحت کنید. با تجربهٔ چندین سالهاش به فرمول تازهای رسید که ادبیاتِ جنگ با شلیک اولین گلوله به دنیا میآید، در زمان جنگ رشد میکند و بعد ازجنگ به بلوغ میرسد. یک شب با هدایتالله بهبودی طرحِ مرکز ادبیات و هنر مقاومت را نوشتند و به سرپرست حوزهٔ هنری تحویل دادند، او هم موافقت کرد و آنها دفتر کارشان را در نبش خیابان سمیه به کار انداختند و برنامههای خود را به مرور زمان عملی کردند. زمانی که مبادلهٔ بزرگ اسیران ایرانی و عراقی صورت گرفت؛ نوشتهها شکل تازهای به خود گرفتند و زندگی سخت اردوگاهی در خاطرات بازتاب پیدا کرد. سید مهدی فهیمی طرح تدوین فرهنگ جبهه را به میان آورد و بعد از آن خاطرات رزمندگان دستمایهٔ آثار نویسندگان شد و به چاپ رسید. مرتضی سرهنگی میگوید: جنگهای مردمی همانطور که فرماندهان خود را پیدا میکنند، به نویسندگان خود هم دست مییابند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
بوی باروت و شعر
در سال شصت دشمن شهرهای آبادان و خرمشهر را گرفته بود، مرتضی سرهنگی با قیصر امینپور، سید حسن حسینی و پرویز بیگی حبیبآبادی به مناطق جنوب سفر میکردند، در همین سفرها اشعار زیبایی به ذهن شاعران خطور میکرد. مثلاً وقتی که آقای بیگی روی خاکهایی که بوی خون و باروت میداد، قدم میزد؛ شعر معروف «یاران چه غریبانه» در قلبش حلول کرد.[۱۰]
آشنایی با هدایتالله بهبودی
سرویس فرهنگی روزنامهٔ جمهوری اسلامی یک صفحهٔ جبهه و جنگ داشت که هدایتالله بهبودی در این صفحه قلم میزد. مرتضی هم یکی از روزنامهنگاران بود. یک روز که یکی از نوشتهتهای هدایتالله را در صفحهٔ جبهه و جنگ دید، خوشش آمد و از همکارش پرسید اینها را چه کسی نوشته است؟ او جواب داد هدایتالله بهبودی مینویسد. این مطالب زیبا سببِ اولین آشناییِ سرهنگی و بهبودی شد. مرتضی هم به صفحهٔ جبهه و جنگ آمد، علاقهاش به ادبیات بهبودی بیشتر شد، کنار او ماند و کمکم جذب مرام و اخلاق ایشان هم شد. سرهنگی در توصیف دوستیشان میگوید: تقریباً مثل یک گلولهٔ برفی که آرامارام روی برف قِل میخورد، رفیق شدیم تا الآن.[۱۱]
جَستِ ادبیات
سال هفتاد بود، مرتضی در دفتر کارش نشسته بود. تلفن زنگ خورد، گوشی را برداشت؛ همکارش گفت: سرهنگی آب دستت است، آتش دستت است، بگذار زمین و بیا اتاق من. رفت و دید یک فکس دارد که انگار از دفتر [آیتالله] خامنهای آمده بود. در این فکس اسم کتابهای نویسندهها از جمله خودِ مرتضی آورده شده و از نویسندهها دعوت کرده بودند. وقتی که نویسندهها در مجلس حاضر شدند؛ آقا فرمودند: این جنگ یک گنج است. به قول ما خراسانیها این ادبیات جَستی زده. جست یعنی جوانه. اینها را شما نباید رها کنید. خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
دوراهی
مرتضی سرهنگی در روزی که برایش مراسم نکوداشتی برگزار کرده بودند، پشت میکروفون گفته بود: جمعیتی را که امروز اینجا میبینم از تعداد افرادی که در عروسیام بودند، بیشتر است. آن روزها من ده هزار تومان داشتم. مانده بودم سرِ دوراهی که با آن موتور هوندای باکقرمز بخرم یا بروم زن بگیرم.[۱۲]
شیعهٔ خوب امیرالمؤمنین
خانم محرابی میگوید: وقتی میخواستم با مرتضی ازدواج کنم؛ نزد مرحوم علامه محمدتقی جعفری رفتم و چون ارادت زیادی به ایشان دارم، گفتم: شما در این ازدواج ولی من باش. علامه اسم کوچک من را صدا زد و گفت: فقط یک جمله میگویم که مرتضی شیعهٔ خوب آقا امیرالمؤمنین است. و اینطور شد که با او ازدواج کردم.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
مینیدوکوهه
در حیاط حوزهٔ هنری یک کانکس فلزی به رنگ کرمقهوهای مثل یک سنگر باصفا در جبههها بود. نویسندههای زیادی مهمانِ این کانکس دوستداشتنی میشدند؛ مثل احمد دهقان، گلعلی بابایی، حسین بهزاد، داوود امیریان و ... . حسین بهزاد اسم این کانکس را گذاشته بود مینیدوکوهه. سید شهیدان اهل قلم مرتضی آوینی هم قبل از شهادتش به این کانکس میآمد. مینیدوکوهه حالا شده است اتاقی به نام دفتر ادبیات و هنر مقاومت در طبقهٔ سوم ساختمان حوزهٔ هنری.[۱۳]
ابوحیدر
مرتضی سرهنگی یکی از اسیران عراقی را به حوزهٔ هنری آورد و او را همانجا مشغول به کار کرد. به او ابوحیدر میگفتند. اسم کاملش منقذ عبدالوهاب الشریده است. او در جنوب عراق به دنیا آمد و برای ادامهٔ تحصیل به دانشگاههای اسپانیا و ایتالیا رفت. زمان جنگ، به اجبار از دانشگاه وارد خط مقدم شد. در طیِ بمباران شیمیایی حلبچه، حالش دگرگون شد و خود را تسلیم نیروهای ایرانی کرد. او را به اردوگاهِ اسرای عراقی در تهران آوردند. هنگام مبادلهٔ اسرای عراقی و ایرانی، ابوحیدر در گروه آخر بود و روز اعزام مشکلی پیش آمد و او در ایران ماند. ابوحیدر مهارت زیادی در کشیدنِ نقاشی و مجسمهسازی داشت. در زمان اسارتش نقاشیهای زیادی از بمباران شیمیایی حلبچه تصویر کرد. رییس حوزهٔ هنری نامهای حاویِ شرح حال ابوحیدر به رهبری نوشت و خواستار آزادی او شد. رهبری موافقت نمود و ابوحیدر آزاد شد. سرهنگی آغوش گرم خود را به رویش باز کرد و او را به حوزهٔ هنری بُرد. ابوحیدر هم در آنجا طرحِ جلد برای کتابها میکشید. بعد از چند سال ابوحیدر نزد برادرش به کانادا رفت و همانجا غریبانه جان سپرد.[۱۴]
زندگی و تراث
زماننگار زندگی
- ۱۳۳۲ در یک روز برفی زاده شد.
- ۱۳۶۷ اوایل تابستان دفتر ادبیات و هنر مقاومت را با همراهی هدایتالله بهبودی بنیانگذاری نمود.
- ۱۳۷۵ عضو شورای سردبیری روزنامهٔ ایران شد؛ ۳۰مردادماه نخستین شمارهٔ نشریهٔ کمان را منتشر کرد.
- ۱۳۸۳ اواسط شهریور به انتشار نشریهٔ کمان پایان داد.
- ۱۳۸۷ مدیر علمی برتر در هفتهٔ کتاب شناخته شد.
- ۱۳۹۳ به عنوان چهرهٔ برتر هنر انقلاب اسلامی معرفی شد.
- ۱۳۹۵ نشان درجه یک هنر را دیافت کرد.
گریزی بر زندگی
همهٔ خاطرات کودکیاش در خیابانها و کوچههای چهارصددستگاه نازیآباد گذشته است. گُلکوچیکهایی که آخرش صدای همسایهها را درمیآورد، دکهای که در فلکهٔ نازیآباد بود و با پنجزار کیهان بچهها میخرید، همانجا بین راه تا خانه؛ قصههای تارزانش را میخواند و عکسهای دانشمندان بزرگ را دید میزد. تا زمانی که دیپلم بگیرد، برای این که خرج خودش را دربیاورد، در یک مغازهٔ تعمیرات لوازم خانگی کار میکرد. به خانهها میرفت و برایشان آنتن تلویزیون نصب میکرد و بیست تومان دستمزد میگرفت. از ان که همیشه جیبش پر بود لذت میبرد و با همان پولها برای خودش یک دیوان حافظ و یک لغتنامهٔ دهخدا خرید.
چارچوب
مرتضی سرهنگی برای خودش یک چارچوب مشخص دارد و سالهاست که در همان چارچوب مینویسد، نیرو تربیت میکند و خروجی بیرون میدهد. مشخصهٔ اصلی این چارچوب، چرخیدن همهٔ امور بر مبنای عمل و فعالیت است. او سی سال است که بر همین مبنا کار میکند.[۱۵] وی گاهی اوقات در ساعات پایانی شب در حوزهٔ هنری، بیادعا و بدون جنجال و هیاهو به کارهایش میپردازد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
فعالیتها
نویسندهٔ ۳۶عنوان کتاب دربارهٔ دفاع ۸ساله
کارشناسی و نظارت بیش از ۷۰۰عنوان کتاب و آثار منتشرهٔ دفتر ادبیات و هنر مقاومت
محقق و نویسندهٔ گفتار متن ۴۵ فیلم مستند دربارهٔ دفاع ۸ساله
سردبیری ۲۰۰شماره نشریهٔ کمان به مدیر مسئولی هدایتالله بهبودی
مشاور فیلمنامهٔ مزرعهٔ پدری به کارگردانی رسول ملاقلیپور
یکی از مشاوران فیلمنامهٔ اتوبوس شب به کارگردانی کیومرث پوراحمد
مدیر علمی برتر در هفتهٔ کتاب به سال۱۳۸۷
داور در دو جشنوارهٔ فیلم مستند شهید آوینی به سالهای ۱۳۸۶ و ۱۳۹۰
داور تئاتر مقاومت در سال۱۳۹۴
داور بخش مستندنگاری جایزهٔ ادبی جلال آل احمد در سال۱۳۹۶
تدریس مستندنگاری در کارگاههای آموزش خاطرهنویسی به سالهای ۱۳۸۵ و ۱۳۹۶
کارشناسی و نظارت کتابهای کنگرهٔ بزرگداشت شهدای استانهای کرمان و سیستان و بلوچستان
یادمانها و بزرگداشتها
- تکریم و تجلیل از مرتضی سرهنگی در مراسم رونمایی از مستند پرترهٔ متولد آذرخطای یادکرد: برچسب
<ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
- بزرگداشت مرتضی سرهنگی با عنوان راوی عشق در پنجاهمین عصرانهٔ ادبی خبرگزاری فارس با رونمایی از عکس پرترهٔ و تمبر یادبود نمادینِ وی[۱۶]
از نگاه دیگران
اگر بنده شاعر بودم، یقیناً در مدح شماها، در مدح آقای سرهنگی، در مدح آقای بهبودی، در مدح آقای قدمی، در مدح همین خاطرهسازان و خاطرهانگیزان قصیده میساختم؛ حقیقتاً جا دارد؛ چون کار بسیار بزرگ و بااهمیتی است... . اخیراً از آقای بهبودی و آقای سرهنگی مصاحبهای میخواندم، که واقعاً هم همینطور است. این آقایان معتقدند که قضایای دورهٔ دفاع مقدس را بایستی مستند کرد، تبیین کرد، مستدل کرد تا بر اساس اینها آثار هنری به وجود بیاید، که کاملاً درست است. اعتقاد من این است که ما هرچه برای دورهٔ دفاع مقدس سرمایهگذاری و کار کنیم، زیاد نیست؛ چون ظرفیت هنری و ادبی کشور برای تبیین این دوره، خیلی گسترده، وسیع و عمیق است و از این ظرفیت تاکنون استفادهٔ خوب و درخوری نشده، البته کتابهای خوبی نوشته شده، لیکن این رشته باید استمرار پیدا کند.[۱۷]
غلامعلی حداد عادل رییس فرهنگستان زبان و ادب فارسی
کتابهایی که به همّت آقایان سرهنگی و بهبودی تألیف شده؛ آماری است افتخارآمیز. بیان این دو دوست به قدری واقعی، منطقی و پرمحتوا است که موجب افتخار همهٔ بچههای انقلاب شد. آقایان بهبودی و سرهنگی در کربلای جبهههای ایران کار زینبی کردند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
محسن مؤمنیشریف رییس حوزه هنری
سرهنگی فرزند زمانهٔ خود است. او هم زمان خود را شناخت و هم زمانهٔ خود را شناساند.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
هدایتالله بهبودی
مرتضی سرهنگی به مصالح ملی میاندیشد. نگاه او به همهٔ امور ازجمله کارش، سلیقهای،صنفی و طایفهای نیست و چتری جز مصلحت کشور بالای سر ندارد. او نگاهی جهانی دارد. همواره در تعابیر و تعاریف خود از ادبیات پایداری با عنوان ادبیات انسانی، یعنی نوشتههایی که مورد پذیرش فطرت آدمی است، یاد میکند. وی نگاهش دوجهانی است و هر دو جهان اول و آخر را با همهٔ ایمانش پذیرفته است. یعنی کردار کاری او از نگاه گذرا به جهان اول و نگاه ماندنی به جهان آخر ناشی میشود.[۱۸]
احمدرضا درویش کارگردان سینما
آقای سرهنگی در سال۱۳۳۲ یعنی سال کودتا به دنیا آمده و گویی زندگیاش از آغاز عجین با بحران بوده است. همانطور که ما در پی کشف راز و رمز و معارف گذشتگان به دنبال منابع مکتوب هستیم؛ آیندگان هم برای درک امروز ما منابعی را میجویند که حاصل کار امروز آقای سرهنگی خواهد بود. از نویسندگان و فیلمسازان همه در آینده به این منابع نیاز خواهند داشت. دفاع مقدس در بخشهای مختلف و لایههای مختلف اجتماع ما نفوذ کرده و به نوعی ملک مشاع ما ایرانیها است. از این نظر آقای سرهنگی مشغول موزهداری است. اینها ذخایر بزرگی است که آقای سرهنگی در حال حفاظت از آن است. برای من مرتضی سرهنگی مانند دهخدا است. برای امثال بنده هم که افتخار داریم ریشه در آن دوران داشته باشیم، وقتی از ادبیات جنگ سخن میگوییم لازم است تا روایت خود را با فرهنگنامهٔ مرتضی سرهنگی مطابقت دهیم و اصلاح کنیم. مرتضی سرهنگی عیار ادبیات امروز و ذخیرهٔ بزرگ ادبیات جنگ است.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
محسن یزدی «سرمایهگذار مستند متولد آذر» مدیر مرکز فیلم مستند سوره
راضی کردن آقای سرهنگی برای ساختن مستند متولد آذر کاری طولانی بود، ولی خدا را شکر که این اتفاق به واسطهٔ ما رخ داد.
ایشان یک مورد عجیب است، چون در این زمانه که آدمهای زیادی پس از نشستن بر کرسی مدیریت تغییر ماهیت میدهند، او وقتی که در یک سمت از اتاق کارش مینشیند؛ هنوز حواسش هست که چراغهای سمت دیگر خاموش باشد. خدا را شاکرم که امروز در مجموعهای نفس میکشم که آقای سرهنگی در آن نفس کشیده و میکشد. خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
رضا امیرخانی نویسنده
من در قوارهای نیستم که بخواهم دربارهٔ مرتضی سرهنگی صحبت کنم. میخواهم دربارهٔ حوزهٔ هنری سخن بگویم. حوزهٔ هنری امروز برندی است که برای اثبات و ثبت اعتبار خود به امثال مرتضی سرهنگی و هدایتالله بهبودی نیاز دارد. اینها هستند که یاد ما میآورند این حوزه چه جایگاهی داشت که همه به آن پناه میآوردیم. برای حفظ نامواره و اصالت حوزهٔ هنری به امثال سرهنگی نیاز داریم.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
علیرضا قزوه
علیرضا قزوه به پیروی از کلام رهبر معظم انقلاب که فرموده بودند: اگر شاعر بودم قصیدهای برای ایشان میسرودم؛ در آستانهٔ ۶۳سالگی مرتضی سرهنگی قصیدهای ۶۳بیتی در وصف وی سروده استخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد:
در ابتدا هماره از خدا بگو | نه از هوس بگو نه از هوی بگو | |
شروع هر قصیده نام پاک اوست | ز کبر درگذر ز کبریا بگو... |
مسعود دهنمکی کارگردان سینما و پژوهشگر تاریخ جنگ
کار بزرگی است پرتره کردن کسی که خود پرترهساز است، آن هم فردی که دیگران را قاب میگیرد.
درست است که برخی در حوزهٔ فرهنگ از سرهنگ بودن ابا دارند، اما مرتضی سرهنگی در میدان فرهنگ به معنای واقعی کلمه سرهنگی کرد؛ با این تفاوت که سرهنگها معمولاً روی مین نمیروند و سربازها را پیش میفرستند، اما در میدان فرهنگ این سرهنگها بودند که روی مین رفتند و مسیر را باز کردند و جرأت قلم به دست گرفتن را به بچههای جنگ دادند. آقای سرهنگی به ما راه رفتن روی مین را یاد داد.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
دیدگاه مرتضی سرهنگی دربارهٔ دیگران
امیرحسین فردی
فردی یکی از اساتید برجستهٔ ادبیات داستانی در کشور است. او شجاعت آموختن به خود و دیگری را داشت و امروز در آثارش ما آموزههای قابلتوجهی در حوزهٔ ادبیات داستانی و ادبیات انقلابی را مشاهده میکنیم. ضروری است روحیهٔ متعهد، مطّلع و مجاهد فردی در بین نویسندگان جوان ترویج شود. هرچند او دیگر در میان ما نیست، ولی اندیشه و منش وی باقی خواهد ماند.[۱۹]
هدایتالله بهبودی
آقای بهبود ی میل به یاد دادن دارد. ایشان خستگی ندارد. من خیلی احساس خوشبختی میکنم و خدا من را خیلی دوست دارد که کسی مثل آقای بهبودی را سر راه زندگی من قرار میدهد. یک بار آقای بهبودی گفت: مرتضی من نمیدانم داریم چهکار میکنیم، ولی میدانم امام راضی از این کار است. امام راضی باشد؛ امام زمان هم راضی است و این فرمولی است برای اینکه ما بتوانیم کار کنیم. برای استراحت و خوابیدن وقت هست، ولی برای کار کردن برای این مملکت دیگر تمامِ بیست و چهار ساعت هم کم است. خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
خلقیات
راحیل دخترش میگوید:
« | بابا مرتضی همهٔ لحظههای زندگیاش پر از احساسات است. اصلاً این شاعرانگیها برایش روزمره است. | » |
این شاعرانگیها را میشود از شعرهایی که برای دخترها و نوهاش سروده است فهمید.
” | برای ریحانه: زودتر از توتهای تابستان آمدی من که پاییز دیده بودم، اندوه باستانیام شیرین شد تو را به یاد میآورم ای سنگنوشته ییلاق نیلوفرها ای آبشار شعرهای شهریار در ایوان خانهٔ جنوبی تو را به یاد میآورم ای پرستوی کوچههای جمالزاده ای ترانهٔ زیبای شهرآرا در آهنگی قدیمی ای مریموارهٔ پدر! دستانت گاهوارهٔ خوابها، خواب شیرین توتهای تابستان است. |
“ |
” | برای راحیل: چراغ چشمانت درهها و گدارهای پربرف را روشن میکند و من شال بافتهٔ مادرم را به گردن آهوبَرهای میتابیدم که در یخبندان بهمن چراغی به خانهام بیاورد با دو چشم روشنش. |
“ |
برای نوهاش:
با صدای تو به شب شعری دعوت میشوم که انار گونههایت قافیهٔ شاعران است. کِی حرف میزنی شهربانوی اقلیم شعر من تا وَأنیَکادی به بازوی تو سنجاق کنم.
سفرها
سفر به اروپا
مرتضی سرهنگی در سفری که به همایش دستاوردهای بوسنی و هرزهگوین با موضوع ادبیات جنگ داشته است، مقالهای را به نام سرباز من بیستساله بود را ارائه نموده. او میگوید به خاطر این سرباز را بیستساله نام نهاده است که خاطراتش مربوط به حال نیست، بلکه متعلّق به زمانی است که آن سرباز در سنّ بیستسالگی در جنگ به سر میبرده است. در کتاب دا هم سخن از یک خانم پنجاهساله نیست، بلکه شرح احوالات یک دختر هفدهساله در دوران جنگ است.[۲۰]
سفر به روسیه
مرتضی سرهنگی در سفری که به روس داشته؛ متوجه شده است روسها بر این باورند که روسیه بدون ادبیات جنگ، فقط یک مشت خاک پهناور است. خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
مستندی دربارهٔ همهٔ زندگیاش
مستند متولد آذر با کارگردانی و تهیهکنندگی سید رضا حسینی به شخصیت ادبی، فرهنگی و اجتماعی مرتضی سرهنگی که هنرمند برجسته انقلاب اسلامی است، میپردازد.
این اثر از سوی مرکز مستند سوره حوزه هنری به بخش جایزه شهید آوینی شانزدهمین جشنواره فیلمهای مستند «سینماحقیقت» راه یافت و در این جشنواره به نمایش درآمد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
آثار و منبعشناسی
فهرست آثار
- اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی (۸جلد) ۱۳۶۸تا۱۳۷۰
- جلد۱ (انتشارات سروش)
- جلد۲تا۸ (انتشارات سازمان تبلیغات اسلامی، حوزهٔ هنری، دفتر ادبیات و هنر مقاومت)
- اسم من پلاک است (انتشارات سازمان تبلیغات اسلامی، حوزهٔ هنری، دفتر ادبیات و هنر مقاومت) ۱۳۸۰
- اسم من چفیه است (انتشارات سازمان تبلیغات اسلامی، حوزهٔ هنری، دفتر ادبیات و هنر مقاومت) ۱۳۷۲
- اسم من خاکریز است (انتشارات سازمان تبلیغات اسلامی، حوزهٔ هنری، دفتر ادبیات و هنر مقاومت) ۱۳۸۰
- پابهپای باران (دو گزارش از خرمشهر) (انتشارات سازمان تبلیغات اسلامی، حوزهٔ هنری، دفتر ادبیات و هنر مقاومت) ۱۳۶۹
- حرف ما (گزیده سرمقالههای کمان) (سازمان تبلیغات اسلامی، حوزهٔ هنری، دفتر ادبیات و هنر مقاومت) ۱۳۷۸
- خانه کوچک، زندگی بزرگ (گفتوگو با پروین داعیپور، همسر سردار شهید حسن باقری) (کمان) ۱۳۸۲
- خرمشهر کو جهانآرا (گفتوگو با صغرا اکبرنژاد، همسر سردار شهید سیدمحمد جهانآرا) (کمان) ۱۳۷۹
- خرمشهر، خانه رو به آفتاب (گفتوگو با صدیقه زمانی، همسر سردار شهید عبدالرضا موسوی) (سازمان تبلیغات اسلامی، حوزهٔ هنری، دفتر ادبیات و هنر مقاومت) ۱۳۸۶
- ده روز محاصره در قله ویزان (خاطرات یک افسر عراقی) (وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان چاپ و انتشارات) ۱۳۶۹
- روزهای خرمشهر (سازمان تبلیغات اسلامی، حوزهٔ هنری، دفتر ادبیات و هنر مقاومت) ۱۳۷۶
- سفر به قلهها (پنج گزارش جنگی) (برگ) ۱۳۶۷
- محرم در اسارت (گزیده خاطرات آزادگان) (روزنامه همشهری) ۱۳۸۶
- مرتضی آیینه زندگیام بود (گفتوگو با مریم امینی، همسر شهید سید مرتضی آوینی) (کمان) ۱۳۷۹
- نماز، ولایت، والدین (کنگره بزرگداشت سرداران و هشت هزار شهید استانهای کرمان و سیستان و بلوچستان، سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، لشکر ۴۱ثارالله) ۱۳۷۸ خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ
<ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد - ...تا پیروزی (محراب قلم و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، مشترک با چند نویسنده)
- باغ انگور، باغ سیب، باغ آیینه، مصاحبه کمان
- یادهای زلال (حوزه هنری)
- سفر به مدار مهتاب (کمان)
- قطعههای پابرهنه (نثر ادبی) (حوزه هنری)
- منظومه هشتساله (نثر ادبی) (حوزه هنری)
- همسفر شقایق (کنگره شهدای استان کرمان)
- همهچیز درباره جنگ (جلد۱، دانستنیهای جنگ) (حوزه هنری)
- پارههایی از آنچه اتفاق افتاد (نظامیان عراقی) (۳جلد) (حوزه هنری)
- هیچکس سرباز به دنیا نمیآید (طرح و تحقیق)
- روشنای خاطرهها (انتشارات سورهٔ مهر) ۱۳۹۸
سبک، لحن و ویژگی آثار
مرتضی سرهنگی در نوشتن آثار دفاع مقدس ابتکارات ویژهای به خرج داده است. او برای نخستین بار خاطرات رزمندهها را در صفحهٔ جبهه و جنگ روزنامهٔ جمهوری اسلامی نوشت. صفحهٔ جبهه و جنگ آغازی است بر کارهای فرهنگی و دفاع مقدسی او. پس از آن سرهنگی از رزمندگان نویسنده ساخت و خاطرات و حرفهای آنان را در کتابهای مختلف به چاپ رساند. سپس او اقدام برای نوشتن خاطرات اسرای عراقی نمود و مخاطبان، جنگ و رشادتهای ایرانیان را از زبان اسرای عراقی میخواندند. در قدم بعدی سرهنگی به دل خانوادهها رجوع کرد و پای صحبت مادران، همسران و خانوادههای رزمندگان و شهدا نشست و بازتاب آن حرفها را در کتابهای مختلف منتشر نمود. ابتکار دیگر ایشان معرفی نمادهای جنگ از جمله چفیه، پلاک و... برای نوجوانان بود. کار اصلی و بزرگ وی کادرسازی برای ادبیات دفاع مقدس بود؛ یعنی خیلی از کسانی که در فکرشان هم نمیآمد که شاید روزی نویسنده شوند سرهنگی به آنها کمک کرد، روحیه داد و از آنها نویسنده ساخت.[۲۱]
جوایز و افتخارات
- کسب عنوان مدیر علمی برتر در هفدهمین دورهٔ تجلیل از خادمان نشر درهفتهٔ کتاب از سوی خانهٔ کتاب
- چهرهٔ برتر هنر انقلاب اسلامی در سال۱۳۹۳
- دریافت نشان درجه یک هنر در سال۱۳۹۵
- کسب مقام اول گزارش برای کتاب پابهپای باران
- کسب مقام اول انتخاب کتاب سال دفاع مقدس برای کتاب اسرار جنگ تحمیلی به روایت اسرای عراقی
منبعشناسی (منابعی که دربارهٔ آثار فرد نوشته شده است)
- گزارش هفدهمین دورهٔ تجلیل از خادمان نشر به قلم الهه رجبیفر
- خردنامهٔ همشهری، شمارهٔ۱۴۸، سال۱۳۹۴
- درود بر سرهنگیها در مجلهٔ شیرازهٔ کتاب، شمارهٔ۳، سال۱۳۹۴
بررسی موردی چند اثر
سه اثرِ اسم من چفیه است، اسم من پلاک است و اسم من خاکریز است
این سه کتاب برای گروه سنی کودک و نوجوان است. نویسنده در این آثار تلاش کرده از قوّهٔ تخیّل خود استفاده کند و به عناصر مختلف جبهه و جنگ جان بدهد که خود را معرفی کنند و مخاطب با کاربردهایشان آشنا شود. این کتابها زبانی ساده و روان دارند و جذاب و خواندنی هستند.[۲۲]
روشنای خاطرهها
این کتاب برای نخستین بار توسط انتشارات سورهٔ مهر در سال۱۳۹۸ منتشر شده است. در این نوشتار تعداد چهل خاطره از خاطراتی که در همهٔ سالهای فعالیت نویسنده به چاپ رسیدهاند در کنار یادداشتی از او آورده شده است. خاطرات منیژه لشکری همسر خلبان شهید حسین لشکری در کتاب روزهای بیآینه صفحههای آغازین روشنای خاطرهها را به خود اختصاص داده است و در ادامه خاطراتی از دا، فرنگیس، گزارش به خاک هویزه، نگاه شیشهای، زیتون سرخ، ۱۰سال تنهایی، کوچه نقاشها، باغ ملکوت، آشیان، ۶۴۰۱، واقعیتهایی از جنگ و... آورده شده است.
نویسنده در مقدمهٔ کتاب چنین نگاشته است:
« | گفتن ندارد؛ ناگزیرم بنویسم. بنویسم همهٔ این سالهایی که روی این صندلی نشستهام و رفتوآمد خاطرههای کوچک و بزرگ را روی میز کارم میبینم، به یکیشان دل میبندم. غریبه که نیستید، وقتی چشم تو چشم میشویم، نمیتوانم بروم به صفحهٔ بعد. تصویر همان چند صفحه را که دلبری کرده است، کنار میگذارم، دوباره و چندباره میخوانمش و یادداشت کوچکی برایش مینویسم. حالا همهٔ آن خاطرهها را یکجا در این کتاب روشنای خاطرهها میگذارم پیش رویتان، خودش قصهای است و قصهٔ کوتاهی هم من برایش نوشتهام که میخوانید.[۲۳] |
» |
چاپها و تجدید چاپها
سه اثر اسم من پلاک است، اسم من چفیه است و اسم من خاکریز است که در سال۱۳۸۰ توسط انتشارات سورهٔ مهر چاپ شده بودند پس از ۱۶ سال یعنی در سال۱۳۹۶ با طراحی جدید دوباره منتشر شدند.[۲۴]}}
نوا، نما و نگاه
پانویس
- ↑ رجبیفر، گزارش هفدهمین دورهٔ تجلیل از خادمان نشر، ۵۴.
- ↑ «طُلّاب خاطرات دوران تبلیغ خود را به نگارش درآورند». خبرگزاری مهر، ۱۷اردیبهشت۱۳۹۷. بازبینیشده در ۳۰بهمن۱۳۹۷ (۱۹فوریه۲۰۱۹).
- ↑ عباسنژاد، امیرمحمد. «پدر معنوی دفتر ادبیات». خردنامه همشهری، ش. ۱۴۸ (۱۳۹۴).
- ↑ امجدیان، کیوان. «درود بر سرهنگیها». شیرازه کتاب جدید، ش. ۳ (۱۳۹۴).
- ↑ آقامیرزایی، محمدعلی. «آقا مرتضی آینهٔ مکتوبات دفاع مقدس». خردنامه همشهری، ش. ۱۴۸ (۱۳۹۴).
- ↑ محمد صابری. «پُرترهای از آقای نویسنده». خبرگزاری مهر، ۲۶آذر۱۳۹۷. بازبینیشده در ۱۷بهمن۱۳۹۷.
- ↑ عزیزی، محبوبه. «سربازان پنهان». جامجم، ش. ۵۲۸۰ (۱۳۹۷).
- ↑ «اقتراحی برای یک کتاب جنگی». پایگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای.
- ↑ سرهنگی، مرتضی. «آتش و ادبیات». دوهفتهنامه مهر(فرهنگی، هنری، اجتماعی)، ش. ۱۷ (۱۳۸۲).
- ↑ محمد صابری. «ارزشهای ناب دفاع مقدس بهترین منبع الهام شاعران جوان است». خبرگزاری مهر، ۲۳مهر۱۳۹۶.
- ↑ «بهبودی؛ از روزنامهنگاری تا نویسندگی». خبرگزاری مهر، ۴بهمن۱۳۹۵.
- ↑ کرملو، احسان. «باغبان ادبیات جنگ». خردنامه همشهری، ش. ۱۴۸ (۱۳۹۴).
- ↑ محمدی، حمید. «سرهنگی در مینیدوکوهه». خردنامه همشهری، ش. ۱۴۸ (۱۳۹۴).
- ↑ «مرتضی و ما». جامجم، ش. ۵۲۸۰ (۱۳۹۷).
- ↑ علیزاده، محمدصادق. «بوفالوی فرهنگ». جامجم، ش. ۵۲۸۰ (۱۳۹۷).
- ↑ «تعبیر ویژهٔ علامهٔ جعفری دربارهٔ مرتضی سرهنگی». خبرگزاری فارس، ۱۹آبان۱۳۹۴. بازبینیشده در ۱۷تیر۱۳۹۸ (۸ژوئیه۲۰۱۹).
- ↑ «کسی که رهبر انقلاب دوست داشتند در وصفش شعر بگویند». جامجم، ش. ۵۲۸۰ (۱۳۹۷).
- ↑ بهبودی، هدایتالله. «ادیب مؤسس». جامجم، ش. ۵۲۸۰ (۱۳۹۷).
- ↑ «روحیهٔ داستاننویسی امیرحسین فردی ترویج شود». خبرگزاری مهر، ۲۵مهر۱۳۹۶.
- ↑ حمید نورشمسی. «ادبیات جنگ بیمرز است». خبرگزاری مهر، ۱۷خرداد۱۳۹۶.
- ↑ «کار اصلی و بزرگ مرتضی سرهنگی کادرسازی برای ادبیات دفاع مقدس بود». سایت حلقهٔ وصل، ۲۲فروردین۱۳۹۷. بازبینیشده در ۱۸تیر۱۳۹۸ (۹ژوئیه۲۰۱۹).
- ↑ حمید نورشمسی. «تجدید چاپ سه اثر مرتضی سرهنگی برای نوجوانان». خبرگزاری مهر، ۱۶آبان۱۳۹۶.
- ↑ «مرتضی سرهنگی «روشنای خاطرهها»ی جنگ». انتشارات سورهٔ مهر، ۱۱اردیبهشت۱۳۹۸. بازبینیشده در ۱۸تیر۱۳۹۸ (۹ژوئیه۲۰۱۹).
- ↑ «انتشار کتابی از مرتضی سرهنگی پس از ۱۶سال». خبرگزاری تسنیم، ۴اردیبهشت۱۳۹۶. بازبینیشده در ۱۸تیر۱۳۹۸ (۹ژوئیه۲۰۱۹).
منابع
- رجبیفر، الهه (۱۳۸۸). گزارش هفدهمین دورهٔ تجلیل از خادمان نشر. تهران: مؤسسه خانه کتاب. شابک ۹۷۸-۶۰۰-۵۵۰۵-۲۱-۴.
- عباسنژاد، امیرمحمد. «پدر معنوی دفتر ادبیات». خردنامه همشهری، ش. ۱۴۸ (۱۳۹۴).
- سرهنگی، مرتضی. «آتش و ادبیات». دوهفتهنامه مهر(فرهنگی، هنری، اجتماعی)، ش. ۱۷ (۱۳۸۲).
- کرملو، احسان. «باغبان ادبیات جنگ». خردنامه همشهری، ش. ۱۴۸ (۱۳۹۴).
- محمدی، حمید. «سرهنگی در مینیدوکوهه». خردنامه همشهری، ش. ۱۴۸ (۱۳۹۴).
- «مرتضی و ما». جامجم، ش. ۵۲۸۰ (۱۳۹۷).
- علیزاده، محمدصادق. «بوفالوی فرهنگ». جامجم، ش. ۵۲۸۰ (۱۳۹۷).
- عزیزی، محبوبه. «سربازان پنهان». جامجم، ش. ۵۲۸۰ (۱۳۹۷).
- آقامیرزایی، محمدعلی. «آقا مرتضی آینهٔ مکتوبات دفاع مقدس». خردنامه همشهری، ش. ۱۴۸ (۱۳۹۴).
- امجدیان، کیوان. «درود بر سرهنگیها». شیرازه کتاب جدید، ش. ۳ (۱۳۹۴).
- «کسی که رهبر انقلاب دوست داشتند در وصفش شعر بگویند». جامجم، ش. ۵۲۸۰ (۱۳۹۷).
- بهبودی، هدایتالله. «ادیب مؤسس». جامجم، ش. ۵۲۸۰ (۱۳۹۷).
پیوند به بیرون
- «طُلّاب خاطرات دوران تبلیغ خود را به نگارش درآورند». خبرگزاری مهر، ۱۷اردیبهشت۱۳۹۷. بازبینیشده در ۳۰بهمن۱۳۹۷ (۱۹فوریه۲۰۱۹).
- محمد صابری. «پُرترهای از آقای نویسنده». خبرگزاری مهر، ۲۶آذر۱۳۹۷. بازبینیشده در ۱۷بهمن۱۳۹۷.
- «برترین چهرهٔ هنر انقلاب اسلامی در سال۱۳۹۳». سایت هنر مقاومت، ۱۹فروردین۱۳۹۴. بازبینیشده در ۱۷بهمن۱۳۹۷.
- «اقتراحی برای یک کتاب جنگی». پایگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای.
- محمد صابری. «ارزشهای ناب دفاع مقدس بهترین منبع الهام شاعران جوان است». خبرگزاری مهر، ۲۳مهر۱۳۹۶.
- «بهبودی؛ از روزنامهنگاری تا نویسندگی». خبرگزاری مهر، ۴بهمن۱۳۹۵.
- محمد صابری. «تجلیل سینماییها از سرهنگ میدان ادبیات». خبرگزاری مهر، ۲دی۱۳۹۷. بازبینیشده در ۲۶بهمن۱۳۹۷ (۱۵فوریه۲۰۱۹).
- «تعبیر ویژهٔ علامهٔ جعفری دربارهٔ مرتضی سرهنگی». خبرگزاری فارس، ۱۹آبان۱۳۹۴. بازبینیشده در ۱۷تیر۱۳۹۸ (۸ژوئیه۲۰۱۹).
- «روحیهٔ داستاننویسی امیرحسین فردی ترویج شود». خبرگزاری مهر، ۲۵مهر۱۳۹۶.
- حمید نورشمسی. «ادبیات جنگ بیمرز است». خبرگزاری مهر، ۱۷خرداد۱۳۹۶.
- «کار اصلی و بزرگ مرتضی سرهنگی کادرسازی برای ادبیات دفاع مقدس بود». سایت حلقهٔ وصل، ۲۲فروردین۱۳۹۷. بازبینیشده در ۱۸تیر۱۳۹۸ (۹ژوئیه۲۰۱۹).
- حمید نورشمسی. «تجدید چاپ سه اثر مرتضی سرهنگی برای نوجوانان». خبرگزاری مهر، ۱۶آبان۱۳۹۶.
- «مرتضی سرهنگی «روشنای خاطرهها»ی جنگ». انتشارات سورهٔ مهر، ۱۱اردیبهشت۱۳۹۸. بازبینیشده در ۱۸تیر۱۳۹۸ (۹ژوئیه۲۰۱۹).
- «انتشار کتابی از مرتضی سرهنگی پس از ۱۶سال». خبرگزاری تسنیم، ۴اردیبهشت۱۳۹۶. بازبینیشده در ۱۸تیر۱۳۹۸ (۹ژوئیه۲۰۱۹).