شمیم بهار

از ویکی‌ادبیات
پرش به ناوبری پرش به جستجو
شمیم بهار

شمیم بهار در منزل بیژن الهی[۱]
زمینهٔ کاری نویسندگی، نقد فیلم، نقد داستان، تدریس و سردبیری
زادروز ۱۳۱۷
محل زندگی تهران، انگلستان
نام(های)
دیگر
فرامرز خیبری
پیشه نویسنده، منتقد، استاد دانشگاه
مدرک تحصیلی کارشناسی ادبیات انگلیسی
دلیل سرشناسی مجله اندیشه و هنر
اثرگذاشته بر بیژن الهی، آیدین آغداشلو، قاسم هاشمی‌نژاد، خسرو دهقان، بهزاد رحيميان،بهروز افخمی و...

شمیم بهار داستان‌نویس، مدرس دانشگاه و منتقد ایرانی بود.

* * *

بهار داستان‌هایش را در سال‌های ۱۳۴۲ تا ۱۳۵۱ در دورهٔ پنجم مجلهٔ اندیشه و هنر چاپ کرد. داستان‌هایی که توصیفی از بحران نومیدی‌های احساسی روشنفکران اروپادیدهٔ مرفه‌است. داستان‌هایی که به دلیل حضور شخصیت‌های پیوسته و تکرارشونده، در کنار هم یک کلیت را تشکیل دادند. کلیتی که بیانگر دغدغه‌ها و اصول رفتاری قشر روشنفکر و شکست‌خوردهٔ سال‌های دههٔ سی و چهل است. تمامی این داستان‌ها مضمونی عاشقانه دارند و به شیوهٔ آثار داستان‌نویسانی چون سالینجر نوشته شده‌اند.[۲]
بهار سرپرست بخش ادبیات و هنر را در مجله معتبر اندیشه و هنر در دهه چهل عهده دار بود و داستانهایش را در همین مجله به چاپ می‌رساند.[۳]آخرين نوشته‌هاي شميم بهار در سال‌هاي دهه پنجاه در مجله انديشه و هنر منتشر شد. از آن پس، بهار خلوت گزيد و به سايه رفت و ديگر مطلقاً رخ نشان نداد و مکتوبي هم از او در هيچ نشريه اي منتشر نشد.[۴]
فعالیت اصلی وی نوشتن نقدهای سینمایی بود که این کار را با جدیت انجام می‌داد و حتی شنیده شده که وقتی فیلم خوبی می‌دید، برای نوشتن نقدی بر آن فیلم، چند بار به سینما می‌رفت و هر بار در جای متفاوتی می‌نشست تا فیلم را از زوایای مختلف ببیند و دقیق‌تر درباره‌اش بنویسد.
شمیم بهار پس از انقلاب به همکاری خود با نشریه‌های ادبی ادامه نداد اما جسته‌گریخته در کار فیلم‌سازی با کارگردانان جوان همکاری‌هایی داشته‌است.[۵]

از راست: آیدین آغداشلو، ناصر وثوقی و شمیم بهار

داستانک

هفت سامورائی

انزوا و سکوت خودخواسته شمیم بهار، او را به چهره‌ای اسرارآمیز و اسطوره‌ای در میان مریدانش تبدیل کرده‌است. مجید اسلامی، منتقد سینمایی، در این مورد می‌نویسد: " چهره ای که شاگردان بهار از او ساخته اند به افسانه می‌ماند. یکی از قصه‌هایی که از او تعریف می‌کنند این است که روزی در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران، چند ساعت تمام هفت سامورایی را چنان تحلیل کرد که همه انگشت به دهان ماندند و بعد در پایان گفت که با این حال فیلم را چندان دوست ندارد."[۶]

صاعقه و طوفان

آیدین آغداشلو در رابطه با گوشه‌نشینی عمدی شمیم بهار و این‌که تمایلی به دیده‌شدن نداشت، در جایی می‌گوید:
«شمیم بهار هم که به‌عمد خودش را غیب کرد، هیچ‌چیزی چاپ نکرد و نگذاشت چیزی درباره‌اش چاپ کنند، یکی دو باری هم که من در جاهایی به‌قولِ سعدی ذکر خیر جمیلش را عنوان کردم، دچار صاعقه و طوفان شدم.»[۷]

دلیل غیبت

آیدین آغداشلو توضیح می‌دهد که چرا شمیم بهار خود را از فضای ادبی دور کرد:
«براي شميم بهار و بيژن الهي اتفاقِ ناگواري افتاد. يك مؤسسه نشر به‌وجود آورده بودند به‌اسمِ «پنجاه‌ويك». معلوم نيست ساواك روي چه جنوني ريخت و كتاب‌هاي اين‌ها را خمير كرد. آدم‌هايي كه با ادبياتِ صرف سروكار داشتند. اين بر روحيه‌شان تأثير خيلي تعيين‌كننده و بدي گذاشت.من فكر مي‌كنم، شميم بهار تلخ‌تر شد. شايد از همان زمان كه آن اتفاق افتاد و ساواك آن مداخله احمقانه را كرد، ديگر با مسايل با تلخي مواجه شد، تلخي ماند توش. قهركردنش درواقع به اين برمي‌گردد.»[۸]

زبان‌سرای «شکوه»

آغداشلو آشنایی بهار با زبان انگلیسی را چنین توصیف می‌کند: «من شميم بهار را اولين‌بار در كلاس زبان «شكوه» ديدم. رفته بودم انگليسي ياد بگيرم، شميم بهار آن‌قدر انگليسي‌اش خوب بود كه مي‌توانست تدريس كند، اما نمي‌خواست، فقط مي‌آمد و مي‌رفت.»[۹]

جثه‌ای پر از کتاب

بهمن فرسیِ نمایش‌نامه‌نویس از آشنایی‌اش با شمیم بهار چنین می‌گوید:
«دکتر وثوقی بزرگوار همه‌کارۀ مجلۀ اندیشه و هنر داستانی به من داد که بخوانم. بعد آمد به سراغش که چطور بود؟ گفتم خوب بود. طرف جوینده است. و می‌داند چه می‌کند. آن داستان مال شمیم بهار بود. و در اندیشه و هنر چاپ شد. بعد وثوقی، شمیم را به من معرفی کرد. جثۀ نازک او مانند دیوار اتاقش پر از کتاب بود.»[۱۰]

جدال با جلال

اندیشه و هنر
شماره‌ای که بهار با جلال آل‌احمد مصاحبه کرده‌است.

در کارنامه‌ٔ آثار شمیم بهار، مصاحبه‌ای از او با جلال آل‌احمد موجود است که در شماره‌ای که ویژه‌نامهٔ جلال است در مجلهٔ اندیشه و هنر چاپ شده‌است. مصاحبه‌شونده که در زمان مصاحبه، ستارهٔ فضای ادبی کشور و نامش در این فضا بسیار معتبر و خبرساز است، از این‌که مصاحبه‌گری چنین گم‌نام، این‌طور تهور به‌خرج می‌دهد و هیچ چیز را در پرده‌ نمی‌پوشانَد، جا می‌خورد و درجایی از مصاحبه سعی دارد تذکری به بهار دهد. مانا روانبد این اتفاق را چنین شرح می‌دهد:

محسن صبا در کنار بیژن الهی
صبا از منتقدان سرسخت بهار بود.

«[...]در مصاحبه‌ی با جلال آل‌احمد یک سوال می‌کند و جلال می‌گوید:« سرکار حضرت، یک مقدار دارید بیش از حد این مملکت باهوشی بخرج می‌دهید» و بهار در جوابش جمله‌ای می‌گوید که مثل فحش می‌ماند:«میخاهید من حرفمو پس میگیرم؟» و جلال از تک و تا نمی‌افتد. (حتی بعدها گفتند جلال متن مصاحبه را قبل چاپ دیده و گفته خیلی هم خوب است!‌ یعنی نفهمیده حریف نبوده و پوستش را کنده‌اند، هم پوست داستان‌هاش هم مقالات هم فتوادادن‌هاش.)»[۱۱]

رسم‌الخط

محسن صبا که از دوستان بسیار نزدیک بیژن الهی بود، در بخشی از یادداشتی که در آن سراسر به شمیم بهار می‌تازد، در فهم شمیم بهار از ادبیات مدرن تا آن حد شک می‌کند که او را قادر به فهمیدن رسم‌الخط بیژن الهی که رسم‌الخطی مدرن بود، نمی‌داند:
«آن نیمه‌شبی را به یاد می‌آورم که بیژن پس از مشاجره‌ای سنگین با شمیم بهار از پشت تلفن فریاد می‌کشید و به من می‌گفت برایش نامه به انگلیسی نوشتم چون فکر کردم شاید از فارسی‌ی من سر در نیاورد.»[۱۲]

زندگی و تراث

تصویری که آیدین آغداشلو در سال ۱۳۴۱ از بهار کشیده‌است.

آنچه از زندگی او می‌دانیم

شمیم بهار متولد 1317 نویسنده‌ی نوگرا و جریان‌گریز، ناشر و منتقد ادبی و سینمایی جریان‌ساز ایران در دهه‌های چهل و پنجاه شمسی است. [۱۳] او پس از پایان دورهٔ متوسطه، به انگلستان می‌رود و در آن‌جا مشغول به تحصیل در رشتهٔ سینما می‌شود.‌‌[۱۴]در سن ۲۵ یا ۲۶ سالگی به ایران برمی‌گیرد. در آن زمان دکترناصر وثوقی مجلهٔ اندیشه و هنر را منتشر می‌کرد. شمیم بهار توانست اعتماد وثوقی را به‌دست آورد و سردبیری بخش ادبیات و هنرهای مجله به او سپرده شد. آن دوره از مجلهٔ اندیشه و هنر، استثناء بود و فضایی برای جوانانی مشتاق، مثل شمیم بهار،آیدین آغداشلو، علی گلستانه، بیژن الهی و...به‌وجود آمد که ایشان توانستند به‌نحو احسن از این فضا استفاده کنند. شمیم بهار در این مجله چندین بار درست به‌نوشتن نقد سینمایی زد که اکثرا با نگاهی بدبینانه نوشته‌ شده‌بود. [۱۵] در همین مجله بود که او داستان‌های کوتاهش را منتشر کرد.[۱۶]

قرارهای هفتگی ناهار
در راست شمیم بهار و در چپ آیدین آغداشلو

همچنین بازگشت او به ایران، مقارن با زمانی شد که بهرام بیضایی ریاست دانشکدهٔ هنرهای زیبای دانشگاه تهران را برعهده‌ گرفته‌بود. بیضایی در آن دوره، از استعدادهای جوان و روشنفکران تازه پاگرفته دعوت به‌عمل‌آورد تا به عنوان استاد در دانشکدهٔ هنرهای زیبا مشغول به‌کار شوند. از جملهٔ ایشان شمیم بهار بود که سینما درس می‌داد و شاگردان زیادی همچون خسرو دهقان، بهزاد رحیمیان، داود مسلمی، بهمن طاهری، بهروز افخمی و سیامک شایقی را نیز تربیت کرد.[۱۷]
همچنین تاجایی‌که می‌دانیم بهار به‌عنوان ناشر، مؤسسهٔ پنجاه‌ویک را راه انداخت و در آن آثار افرادی مثل بهمن فرسی، قاسم هاشمی‌نژاد، غزاله علیزاده، بیژن الهی، شهرنوش پارسی‌پور و ... را چاپ کرد. در عمر اندک این انتشارات که نهایتا توسط ساواک بسته شد[۱۸]، کتاب‌های ارزشمندی در ادبیات مدرن ایران با ظواهری متمایز از منظر قطع و طرح جلد چاپ شد.[۱۹]
از سال ۵۱ تا کنون خبری از بهار دردست نیست. وی خود را از چشم هر رسانه‌ای پنهان داشته و گفته می‌شود تنها با عده‌ای انگشت‌شمار از جمله دوست قدیمی‌اش، آیدین آغداشلو در ارتباط است. نقل است که از قدیم‌الایام هرهفته او همراه با دوستان خود قرار ناهار دارد و در رستورانی دور هم جمع می‌شوند.[۲۰] روایت است که او به‌دلیل بهایی بودن نتوانست پس از انقلاب فرهنگی، در دانشگاه به ادامهٔ تحصیل بپردازد.[۲۱]

شخصیت و اندیشه

شمیم بهار و نقد سینمایی

شمیم بهار با این که بیش از چند نقد فیلم (مجموعا 12 نقد) ننوشت اما به خاطر سبک غیرمتعارف نوشته هایش، شهرت بسیاری پیدا کرد و مریدان و مقلدان زیادی یافت. نوشته‌های شمیم بهار در نظرسنجی سال 1373 مجله نقد سینما از چهل‌وچهار منتقد و سینمایی‌نویس در مورد بهترین نوشته‌های عمرشان، بالاترین رأی را آورد.
بهار منتقد باسواد اما سخت گیر و نخبه گرایی بود و کمتر دیده ام که نقد مثبتی بر فیلمی نوشته باشد و تقریبا هرچه نقد از به‌جا مانده‌، منفی بوده‌است. از جمله نقدهای منفی او بر خشت و آینه ابراهیم گلستان و خانه سیاه است فروغ فرخزاد.
در میان نقدهایش، تنها دو نقد مثبت بر فیلم های الدورادو (هاوارد هاوکس) و ادیسه فضایی (استنلی کوبریک)، می توان یافت. از دید او فیلم های آگراندیسمان (آنتونیونی) و سامورایی (ژان پیر ملویل) در حد متوسط اند و فیلم هایی مثل بانی و کلاید آرتور پن، خشت و آینه و خانه سیاه است، بی ارزش تلقی شده‌اند.[۲۲]

شمیم بهار در نقد فیلم "خشت و آینه" ابراهیم گلستان نوشت: "خشت و آینه فیلم بسیار بدی است با همه عیب ها و تظاهرهای هنرمندانه ای که اکثرا در فیلم اول یک فیلمساز متوسط به چشم می خورد. یک کل نیست. توانایی گفتن حرف هایش را ندارد.""[۲۳]

شمیم بهار در این نقد نتوانست دلایل سینمایی کافی برای بد بودن فیلم "خشت و آینه" ارائه کند و تنها به کلی گویی بسنده کرده است. او با همین شیوه به فیلم "سیاوش در تخت جمشید" فریدون رهنما حمله کرده و می نویسد: " سیاوش در تخت جمشید، بیش از هرچیز نمایشگر درماندگی است. درماندگی ترحم انگیز یک کرو لال مادرزاد که واداشته شده باشد دریافت مشخص اش را از آنچه شنیده برای دیگران بازگو کند. از نو توضیح می دهم تا ازین مثال شک به ادبیات پردازی نرود. سیاوش در تخت جمشید تلاش عبثی چنان رقت انگیز است که تنها به سخنرانی الکن می توان مانندش کرد. چرا که سیاوش در تخت جمشید مبین چیزی جز این نیست که کارگردان فیلم حرفی برای گفتن ندارد، سخنی نمی تواند بگوید." [۲۴]

از چپ: اسماعیل نوری‌علا، ناشناس (خانم جزایری، همسر نوری‌علا؟)، شمیم بهار، علی گلستانه، محمدعلی سپانلو، فروغ فرخزاد، مهرداد صمدی، پرتو نوری‌علا، ناشناس، ناشناس

وی با همین لحن و قاطعیت، فیلم "خانه سیاه است" فروغ فرخزاد را که یکی از شاهکارهای سینمای مستند دنیاست، رد کرده و آن را "اثری نادرست و دروغین" معرفی می کند: " خانه سیاه است به کارگردانی فروغ فرخزاد، فیلم بدی نیست و کاش بد بود، فیلم اثری است نادرست که نشان می دهد سازندگان آن از ابتدایی ترین اصول سینمایی بی خبرند... خسته شدم از نوشتن کلمه چرا و بی آن که در انتظار جوابی باشم از پرسیدن. حالا دیگر دیر شده. جواب را می بایست فیلم می داد و توانایی گفتنش نبود حیف از کشتن این همه وقت."[۲۵]

شمیم بهار و انتشارات پنجاه‌ویک

شمیم بهار علاوه‌بر داستان‌نویسی و نقد، صاحب انتشارات «سازمان چاپ و پخش پنجاه‌ویک» بود و مجموعهٔ کم‌نظیری از کتاب‌های سینمایی دههٔ پنجاه زیر نظر او ترجمه و منتشر شد. از جمله: پازولینی در گفت‌وگو با ازوالد اِستَک با ترجمه بهمن طاهری، کوبریک نوشته الکساندر واکر با ترجمه حسام اشرفی، گدار نوشته ریچارد راوْد، با ترجمه حسام اشرفی، وایلدر نوشته اکسل مَدسِن با ترجمه فیض‌اله پیامی، هاوکز نوشته رابین وود با ترجمه ضیاءالدین شفیعی و فلینی نوشته سوزان باجن با ترجمه عبدالله پرژاد و علی تیموریان.
[۲۶]

در زمینهٔ ادبیات نیز داستان های "شبْ یک شبْ دو" و "زیر دندان سگ" نوشته بهمن فرسی، زیر نظر او منتشر شده اند.[۲۷]


یادمان و بزرگداشت‌ها

از نگاه دیگران

آیدین آغداشلو

شمیم بهار بزرگِ همه ما بود و من او را در نسبت با خودم معلم و مقتدا می‌دانم.شمیم بهار که پرتوِ وجود و حضورش مرا بَر کشید و نمی‌دانم اگر شمیم بهار را در زندگی‌ام نمی‌دیدم چه‌طور آدمی می‌شدم. این تأثیر بود و هم‌چنان هم هست.[۲۸]

قاسم هاشمی‌نژاد

ایشان(شمیم بهار) در همان عنفوان جوانی بر دانش ادب غربی مسلط بودند. ایشان را، گذشته از هنرهای دیگر، تنها کسی می شناسم که بر دانش درام احاطه دارند و دقایق و ظرایف آن را می شناسند. (فضل جای دیگر نشیند.) من شخصا بسیار چیزها از ایشان آموخته ام. خیلی از همدوره ها و دوستان من مثل من از ایشان آموخته اند.[۲۹]

نظرات فرد دربارهٔ خودش و آثارش

تفسیر خود از آثارش

اتاق‌ها

بیژن الهی، دوست شاعر بهار، در هفته‌نامهٔ تماشا شعری چاپ می‌کند که «اتاق‌ها» نام دارد و تقدیم به شمیم بهار شده است.

در کنار دوستش، بیژن الهی
تصویری که دختر آیدین آغداشلو، تارا، در صفحهٔ اینستاگرامش از شمیم بهار و خودش گذاشته‌است.

چرا نروي از اتاقِ رو به حیاط،
رخت‌وپختی که نداري،
چرا نه به آن اتاقِ بالاخانه
که در گاهیِ او را بهارِ بی‌رحم
در نمی‌یابد؟
بی‌چمدانی،
ازین مسافر خانه به آن مسافرخانه،
راهِ میانه، گرچه کوتاه،
تو را همیشه گم می‌دارد
در محلاتی آهسته غریب:
در کوچه‌ي بی‌حال که می‌روي
بی‌قیديِ یک اجاره‌نشین را چه عجب
چراغ را اگر،
رخت که می‌کشد به‌خانه‌ي دیگر،
روشن گذاشته‌باشد آه،
گذران از دَمِ آن پنجره‌ي کوتاه،

وه! چه جذابند
اتاق‌هاي خالی اما روشن.
[۳۰]

موضع‌گیری‌های او دربارهٔ دیگران و آثارشان

دیدگاه بهار دربارهٔ نمایش‌نامهٔ«ابر زمانه و ابر زلف» محمدعلی اسلامی ندوشن

«ابر زمانه و ابر زلف» (نمایشنامه در چهار پرده) نوشتهٔ دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن، یکی از بدترین چیزهایی است که این اواخر خوانده‌ام. [این کتاب را] برای سه دوست منتقد تئاترم [...] فرستادم تا درباره‌اش اگر حرفی دارند بزنند. [کتاب را] پس فرستادند و از این‌که کتاب را نمایش‌نامه به‌حساب آورده‌بودم عصبانی بودند و حرف‌زدن درباره‌اش را در شأن خود نمی‌دانستند.[۳۱]

دیدگاه بهار راجع‌به جلال آل‌احمد

مقاله‌های جدید او(شهریور ۴۴ این دیدگاه ثبت شده‌است) نشان‌دهندهٔ بی‌اطلاعی‌اش در مسائل هنری است و تنگ‌نظری و ادا. [...]نظریه‌هایش دربارهٔ تئاتر و نقاشی به‌کلی غلط است. برداشتی که از ادبیات معاصر فرانسه دارد غلط است. برداشتی که از ادبیات قرن نوزدهم روسیه دارد، غلط است.[۳۲]

==

همراهی‌های سیاسی

مخالفت‌های سیاسی

نامه‌های سرگشاده

نام‌های دسته‌جمعی

بیانیه‌ها

جملهٔ موردعلاقه در کتاب‌هایش

جمله‌ای از ایشان

نحوهٔ پوشش

تکیه‌کلام‌ها

خلقیات

منزلی که در آن زندگی می‌کرد (باغ و ویلا)

گزارش جامعی از سفرها(نقشه همراه مکان‌هایی که به آن مسافرت کرده است)

برنامه‌های ادبی که در دیگر کشورها اجرا کرده است

ناشرانی که با او کار کرده‌اند

بنیان‌گذاری

تأثیرپذیری‌ها

استادان و شاگردان

علت شهرت

فیلم ساخته شده براساس

حضور در فیلم‌های مستند دربارهٔ خود

اتفاقات بعد از انتشار آثار

نام جاهایی که به اسم این فرد است

کاریکاتورهایی که درباره‌اش کشیده‌اند

مجسمه و نگاره‌هایی که از او کشیده‌اند

ده تا بیست مطلب نقل‌شده از نمونه‌های فوق از مجلات آن دوره

برگه‌هایی از مصاحبه‌های فرد

آثار و منبع‌شناسی

صفحهٔ اول نقد بهار بر فیلم اودیسهٔ فضایی
طرحی که آیدین آغداشلو بر اساس نمایشنامه‌ٔ بهمن فرسی کشیده‌است.
آغداشلو گفته‌است که در کشیدن مرد، از ظاهر شمیم بهار در آن سال‌ها الهام گرفته و سعی کرده‌‌است مرد را شبیه به او طراحی کند.

سبک و لحن و ویژگی آثار

شمیم بهار و نویسندگان هم‌سبك او را باید از آغازگران مدرنیسم در یك مفهوم فكرى و به‌خصوص ساختارى دانست. آن‌ها فرایند غیرقابل انكار دوره‌اى تاریخى هستند كه تمایل به فرم هاى غیررئالیستى و به واقع عینی‌نما در جامعهٔ ادبى ایران دیده مى شود. كشف ادبیات آمریكا و بازخوانى دقیق آثار سوررئالیستى، اكسپرسیونیستى و حتى رمان نو فرانسوى باعث مى شود ایشان از قالب داستان مرسوم ایرانى كه روى به رئالیسم (در شكل هاى مختلف خود) دارد تخطى كرده و راوى فضاهاى بورژوا و شاعرانه شوند. [۳۳]
شمیم بهار از درك مدرنیته اجتماعى كه سیستم و مختصات آن در زیست شهرى انسانش معین و مشخص است به سمت روایتى مدرن حركت كرده است. این نكته ظریف تمایز بین او و بسیارى از نویسندگان دیگر كه راویان طبقه متوسط بودند به وجود مى آورد. به طور مثال آن روند پارودیك بهرام صادقى در نگاه این نویسنده دیده نمى شود و به همین دلیل مى توان شمیم بهار را نویسنده اى با مشخصاتى منحصر به فرد دانست. او مدرن بودن را نه به عنوان یك عنصر در حال زوال و یا پارودیك، بلكه در منظر نوعى رابطه ذهنى با احساسات و اشیا مى داند. رابطه اى كه برآمده از زندگى بورژواى تهرانى دوران شمیم بهار است.[۳۴]

کارنامه و فهرست آثار

داستان کوتاه

  1. داستان «طرح»، تابستان ۱۳۴۲
  2. داستان «این‌جا که هستیم»، بهار ۱۳۴۳
  3. داستان «پاییز»، پاییز ۱۳۴۳.
  4. داستان «ابر بارانش گرفته»، بهار ۱۳۴۴.
  5. داستان «اردی‌بهشت چهل‌وشش»، تابستان ۱۳۴۶.
  6. داستان «شش حکایت کوتاه از گیتی سروش»، تابستان ۱۳۴۷.
  7. داستان «سه داستان عاشقانه: روایت‌های بهمن، گیو و فرهاد»، ضمیمه اندیشه و هنر، دفتر سوم از کتاب هفتم، اردی‌بهشت و خرداد ۱۳۵۲

نقد سینمایی

  1. نقدی بر فیلم «۲۰۰۱: یک ادیسهٔ فضایی»، اثر استنلی کوبریک، اندیشه و هنر، آبان ۱۳۴۷
  2. نقدی بر فیلم «خانه سیاه است»، اثر فروغ فرخزاد، اندیشه و هنر، شمارهٔ ۸، دورهٔ ۴، مهر ۱۳۴۲
  3. نقدی بر فیلم «خشت و آینه»، اثر ابراهیم گلستان، اندیشه و هنر، بهمن ۱۳۴۴
  4. نقدی بر آثار احمد شاملو و فروغ فرخ‌زاد، با نام مستعار «فرامرز خیبری»، اندیشه و هنر، دورهٔ ۵، شمارهٔ ۳ و ۵، خرداد و دی ۱۳۴۳
  5. نقدی بر فیلم «آگراندیسمان»، اثر میکل‌آنجلو آنتونیونی، اندیشه و هنر، خرداد ۱۳۴۶
  6. نقدی بر فیلم «سیاوش در تخت‌جمشید، اثر فریدون رهنما، اندیشه و هنر، کتاب ۶، آذر ۱۳۴۶

نقد ادبی

  1. نقدی بر نمایش‌نامهٔ «ابرزمانه و ابرزلف: نمایش‌نامه در چهار پرده»، اثر محمدعلی اسلامی ندوشن، اندیشه و هنر، آذر ۱۳۴۳
  2. نقدی هم‌زمان بر اشعار فرخ تمیمی، محمدرضا شفیعی کدکنی، سیاوش مطهری و محمود کیانوش، با نام مستعار «فرامرز خیبری»، اندیشه و هنر، دورهٔ ۵، شمارهٔ ۷، مهر ۱۳۴۴
  3. مقالهٔ «دربارهٔ آنچه که به نقد درنمی‌آید» در نقدی هم‌زمان بر آثار محمدعلی جمالزاده، جلال آل‌احمد و صادق چوبک، اندیشه و هنر، شهریور ۱۳۴۴


جوایز و افتخارات

منبع‌شناسی (منابعی که دربارهٔ آثار فرد نوشته شده است)

بررسی تطبیقی شمیم بهار با جی. دی. سالینجر

بهار که در راه بهره‌گیری از ایده‌های نقد ادبی جدید در بررسی داستان‌نویسی در ایران کوشا بود، در داستان‌های عاشقانه‌اش نشان داد درس‌های نویسندگی را از همینگوی، سالینجر و ناباکوف فراگرفته‌است.[۳۵][۳۶]
عده‌ای از نویسندگان ایرانی نه‌تنها محتوا و موضوع را از داستان‌های آمریکایی گرفتند، بلکه از فرم و ساختار داستان‌های آن‌ها نیز بسیار بهره بردند.
ویژگی حائز اهمیت داستان‌های سالینجر و شمیم بهار حلقه‌وار بودن آن‌هاست. نقطهٔ اشتراک داستان‌های سالینجر شخصیت‌های آن‌هاست. یک عنصر و نشانه‌ای در بین چندین داستان تکرار می‌شود تا به یک مجموعه داستان‌های پیوسته می‌رسند. این گونه داستان‌ها وحدت زمانی، مکانی، شخصیتی و یا حتی درون‌مایه‌ای دارند. هر داستان مانند قطعه‌ای پازل است که باید جداجدا خوانده‌شود و درآخر همگی با هم در ارتباط هستند. داستان‌های پیوسته داستان‌هایی هستند که در حین آن‌که مستقلند به یک واحد کلی‌تر و بزرگ‌تر هم مرتبط می‌شوند.[۳۷]
سالینجر دو مجموعه از این گونه داستان‌های پیوسته دارد. یکی داستان‌هایی که به خانوادهٔ گلس مربوط می‌شودکه آن‌ها شامل «فرانی و زویی، نه داستان»(که در ایران با نام «دلتنگی‌های نقاش خیابان چهل‌وهشتم» توسط احمد گلشیری به‌چاپ رسیده‌‌است.)، «تیرهای سقف را بالا بزنید نجاران و سیمور و یک مقدمه» هستند و دوم داستان‌هایی که به خانواده کالفیلد برمی‌گردد که آن‌ها شامل «ناتور دشت» و داستان کوتاه «من خلم» می‌شوند. شخصیت‌ها در این داستان‌ها تکرار می‌شوند، گاهی محیط و محتوا هم یکسان می‌شوند. برای مثال ما می‌توانیم روند شخصیت هولدن در دوره‌های مختلف را در چند داستان ببینیم و مقایسه کنیم. گویی او برای ما انسان کاملاً آشنایی شده‌است.[۳۸]
شمیم بهار نیز از خانوادهٔ «سروش» در داستان‌هایش نقل می‌کند. گیتی سروش تقریباً در تمام داستان‌ها حضور دارد و شخصیت مشترک دیگر شامل: احمد، مهرداد، گیتی سروش، نسرین، منیژه، فرهاد، تقی، منوچهر، محمود، فری و پریزاد می‌شوند. پروین در داستان «۶ حکایت کوتاه از گیتی سروش» و «طرح» و مهرداد نیز در داستان‌های «اردی‌بهشت ۴۶» و «اینجا که هستم» حضور دارد.[۳۹]
به‌جز شباهت میان ساختار و فرم‌ها داستان‌ها، از لحاظ محتوایی نیز می‌توان میان آن‌ها اشتراکاتی پیدا کرد. شمیم بهار مانند سلینجر به‌خود عواطف و احساسات آن‌ها می‌پردازد. سخنانی که میان دختر و پسر رد و بدل می‌شوند، ارزش‌های آن‌ها را نشان می‌دهد؛ جوانانی که در حوادث روز‌مره خم می‌شوند. شمیم بهار هم اغلب به جوانان مرفه و دانشجو می‌پردازد که از زندگی ماشینی و سرمایه‌داری در حال ویران شدن هستند. سالینجر هم در اکثر داستان‌هایش به جوانان طبقه‌ٔ مرفه جامعه می‌پردازد که درگیر عشق‌اند. حانوادهٔ کالفیلد و گلس هر دو مرفه‌اند. ازطرفی حوادث پس از جنگ جهانی دوم آن‌ها را ناامید و پوچ‌گرا کرده‌است. داستان‌های شمیم بهار نمایندهٔ یک دوره و طبقه در تاریخ معاصر ایران‌اند. جوانان ناامید پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به‌انزوا پناه می‌برند و هرچه انجام می‌دهند به ناکامی منجر می‌شود. گویی بداقبالی و شومی این جوانان را دربرگرفته‌است. حتی در روابط عاشقانهٔ خود شکست می‌خورند. زندگی ماشینی و مدرنیسم کم‌کم دارد زندگی آن‌ها را احاطه می‌کند و چیزی که برای آن‌ها می‌ماند، تنهایی، غم‌زدگی و ناکامی است. [۴۰]
شخصیت‌هایی که سالینجر به‌صورت حلقه‌وار در داستان‌هایش آورده‌است دارای شناسنامه‌اند. خواننده با آن‌ها آشنا و حتی دوست می‌شود. اما شمیم بهار آن‌طور که باید و شاید به‌ شخصیت‌هایش نپرداخته‌است. موضوع داستان‌های بهار گاهی تکراری می‌شود، درحالی‌که هیچ‌گاه این‌ اتفاق در داستان‌های سالینجر نمی‌افتد. خواننده در خلال خواندن و درک داستان‌های بهار دچار ابهام می‌شود، درحالی‌که داستان‌های سالینجر بسیار واضح هستند و خواننده برای درک آن‌ها به‌ مشکلی بر نمی‌خورد. شمیم بهار در استفاده از نامه‌نگاری و تلفن گاهی زیاده‌روی می‌کند که این زیاده‌روی و افراط موجب طولانی‌شدن بحث و خستگی خواننده می‌شود، اما خواننده حین خواندن این قسمت‌ها در داستان‌های سالینجر نه‌تنها خسته نمی‌شود، بلکه آن قسمت‌ها را یکی از جالب‌ترین قسمت‌ها می‌داند. شمیم بهار هیچ‌گاه محبوبیت سالینجر را به‌دست نیاورد.[۴۱]


ناشرانی که با او کار کرده‌اند

بررسی داستان کوتاه «ابر بارانش گرفته»

در داستان‌های شمیم بهار شخصیت گیتی تکرار می‌شود. هفت داستان بهار تکمیل‌کنندهٔ پازلی است که به گیتی ختم می‌شود. حضور گیتی در تمام داستان‌ها باعث می‌شود ما نتوانیم بدون در نظر گرفتن همهٔ داستان‌ها دربارهٔ کلیت داستان‌های بهار نظری بدهیم.[۴۲]
داستان کوتاه«ابر بارانش گرفته» روایت جوانی است به‌نام منوچهر که برای دوستش نامه‌ای می‌نویسد و در این نامه از زندگی و از عشقش به گیتی می‌گوید. این داستان فقط شرح این نامه است و جز این نامه چیز اضافه‌ای ندارد.[۴۳]
منوچهر یک روزنامه‌نگار است و در حوادث روزانهٔ شهر غرق شده‌است. به روزمرگی زندگی‌اش عادت کرده‌است، تا هنگامی که با گیتی دوست‌دختر دوستش آشنا می‌شود. این آشنایی زندگی او را تغییر می‌دهد و چهرهٔ جدیدی از زندگی را پیش روی او قرار می‌دهد. حال منوچهر این وقایع را برای دوستش در نامه می‌نویسد. او به صراحت از عشقش به گیتی نمی‌گوید و خواننده از لا‌به‌لای احساسات منوچهر پی به این علاقه می‌برد. آن چیزی که برای خواننده جذاب می‌شود احساسات زیبا و پاک منوچهر است. گیتی هم به‌عنوان یک شخصیت اصلی زن جذاب، بی‌باک و شاداب است که می‌خواهد خاطرات و هویتش را از میان کوچه‌پس‌کوچه‌ها و خیابان‌های تهران پیدا کند. در طول این نامه اتفاق خاصی نمی‌افتد، فقط ما با احساسات جدید منوچهر آشنا می‌شویم.[۴۴]
گیتی یک روشن‌فکر کتاب‌خوان است. بسیار به ادبیات علاقه دارد و بیشتر مواقع راجع‌به ادبیات با منوچهر صحبت می‌کند. ابتدا منوچهر علاقه‌ای نشان نمی‌دهد، ولی پس از مدتی و به‌علت علاقه به‌ گیتی او نیز به‌ادبیات علاقه‌مند می‌شود؛ مخصوصاً هملت:«هملت در داستان به‌صورت کلید داستان عمل می‌کند. هملت عاشق مردّد مالیخولیایی که تحت سلطهٔ احساسی بیان‌نشدنی قرار دارد و از خویشتن می‌گذرد و دوامی از وظیفه‌شناسی و ایثار می‌آفریند، روحیهٔ منوچهر را بازتاب می‌دهد. منوچهر مثل او در کشمکش با عواطف خویش است، در هراس و اضطراب دست‌وپا می‌زند و احساس گناه می‌کند.»[۴۵][۴۶]
با توجه به‌نامه مشخص می‌شود که گیتی در انتها به اروپا باز می‌گردد و منوچهر چیزی از عشقش بروز نمی‌دهد.«او در مقابل دوست قدیمی و در مقابل عشقش تردید دارد»[۴۷]
و به نوعی نمی‌داند کدام را انتخاب کند و در آخر «منوچهر می‌ماندو عشق بیان نشده‌اش.»[۴۸] در این داستان منوچهر می‌خواهد احساسش را از طریق کلمات به‌صورت غیرمستقیم و نه مستقیم توضیح بدهد. سبک شمیم بهار در این داستان پرحرفی و حدیث‌ نفس نیست و او مانند یک شاعر کلمات را در کنار هم می‌چیند.[۴۹]

تعداد چاپ‌ها و تجدیدچاپ‌های کتاب‌ها

نوا، نما، نگاه

خواندنی و شنیداری و تصویری و قطعاتی از کارهای وی (بدون محدودیت و براساس جذابیت نمونه‌های شنیداری و تصویری انتخاب شود)

پانویس

  1. شاهرخ، حمید. دیروز.
  2. «کتاب‌های شمیم بهار». 
  3. «شمیم بهار، مرد همیشه پنهان دنیای هنر». 
  4. بهار پس از نیم‌قرن. 
  5. «شمیم بهار، مرد همیشه پنهان دنیای هنر». 
  6. «اسطوره‌ای به‌نام شمیم بهار». 
  7. با اجازهٔ شمیم بهار. 
  8. با اجازهٔ شمیم بهار. 
  9. با اجازهٔ شمیم بهار. 
  10. پیوستن پيگير و گسستن پيگير. 
  11. «نگاهی به عکسی از شمیم بهار، آیدین آغداشلو و دکتر ناصر وثوقی». 
  12. «یادداشت‌های شخصی(از شمیم بهار تا سموم زمستان – مصائب بیژن الهی در آنسوی هستی)». 
  13. «کتاب‌های شمیم بهار». 
  14. «و/ اما/ شمیم بهار». 
  15. «نگاهی به عکسی از شمیم بهار، آیدین آغداشلو و دکتر ناصر وثوقی». 
  16. «کتاب‌های شمیم بهار». 
  17. «اسطوره‌ای به‌نام شمیم بهار». 
  18. با اجازهٔ شمیم بهار. 
  19. «صندلی بگذاریم و بنشینیم و تاریخ پرافتخار نقدمان را نظاره کنیم!». 
  20. «شميم بهار افسوس مي شود ...». 
  21. «اسطوره‌ای به‌نام شمیم بهار». 
  22. «اسطوره‌ای به‌نام شمیم بهار». 
  23. درباره‌ی یک تجربه‌ی سینمایی. 
  24. توضیحی درباره‌ی «سیاوش در تحت جمشید». 
  25. پژواک‌ها، خانه سیاه است. 
  26. «اسطوره‌ای به‌نام شمیم بهار». 
  27. «اسطوره‌ای به‌نام شمیم بهار». 
  28. با اجازهٔ شمیم بهار. 
  29. کجای کار ایستاده‌ایم. 
  30. شعر «اتاق‌ها». 
  31. «ابر زمانه و ابر زلف». مجله اندیشه و هنر. 
  32. دربارهٔ آن‌چه که به نقد در نمی‌آید. 
  33. آه‍س‍ت‍ه‌گ‍ی‌... ن‍وی‍س‍ن‍دگ‍ان‌ ف‍رام‍وش‌ ش‍ده‌ - ش‍م‍ی‍م‌ ب‍ه‍ار. 
  34. آه‍س‍ت‍ه‌گ‍ی‌... ن‍وی‍س‍ن‍دگ‍ان‌ ف‍رام‍وش‌ ش‍ده‌ - ش‍م‍ی‍م‌ ب‍ه‍ار. 
  35. صد سال داستان‌نویسی در ایران. ص. ۷۱۴.
  36. «بررسي تطبيقي آثار جي دي سالينجر و شميم بهار». 
  37. «بررسي تطبيقي آثار جي دي سالينجر و شميم بهار». 
  38. «بررسي تطبيقي آثار جي دي سالينجر و شميم بهار». 
  39. «بررسي تطبيقي آثار جي دي سالينجر و شميم بهار». 
  40. «بررسي تطبيقي آثار جي دي سالينجر و شميم بهار». 
  41. «بررسي تطبيقي آثار جي دي سالينجر و شميم بهار». 
  42. «کتاب‌های شمیم بهار». 
  43. «بررسي تطبيقي آثار جي دي سالينجر و شميم بهار». 
  44. «بررسي تطبيقي آثار جي دي سالينجر و شميم بهار». 
  45. صد سال داستان‌نویسی در ایران. ص. ۷۱۸.
  46. «بررسي تطبيقي آثار جي دي سالينجر و شميم بهار». 
  47. صد سال داستان‌نویسی در ایران. ص. ۷۱۸.
  48. صد سال داستان‌نویسی در ایران. ص. ۷۱۸.
  49. «بررسي تطبيقي آثار جي دي سالينجر و شميم بهار». 

منابع

  1. همایون، حسن. «بهار پس از نیم‌قرن». روزنامه ایران، ش. ۶۸۸۷ (۸ مهر ۱۳۹۷): ۸. 
  2. شاهرخ، حمید (۱۳۹۷). دیروز. تهران: رشدیه. شابک ۹۷۸۶۰۰۹۶۶۰۴۴۵.
  3. بهار، شمیم. «پژواک‌ها، خانه سیاه است». مجله اندیشه و هنر چهارم، ش. ۸ (مهر ۱۳۴۲). 
  4. بهار، شمیم. «درباره‌ی یک تجربه‌ی سینمایی». مجله اندیشه و هنر چهارم (بهمن ۱۳۴۴). 
  5. بهار، شمیم. «توضیحی درباره‌ی «سیاوش در تخت جمشید»». مجله اندیشه و هنر، آذر ۱۳۴۶. 
  6. بهار، شمیم. «ابر زمانه و ابر زلف». مجله اندیشه و هنر، آذر ۱۳۴۳. 
  7. بهار، شمیم. «دربارهٔ آن‌چه که به نقد در نمی‌آید». مجله اندیشه و هنر، شهریور ۱۳۴۴. 
  8. غلامی، احمد و شیما بهره‌مند. «با اجازهٔ شمیم بهار». شرق، ش. ۳۲۳۶ (۱۴ شهریور ۱۳۹۷). 
  9. بهره‌مند، شیما. «پیوستن پيگير و گسستن پيگير». شرق، ش. ۱۳۹۶ (۲۹اسفند۱۳۹۵). 
  10. میرعابدینی = حسن (۱۳۸۰). صد سال داستان‌نویسی در ایران. تهران: چشمه. شابک ۹۷۸۹۶۴۶۱۹۴۴۹۶.
  11. «کجای کار ایستاده‌ایم». شرق، ش. ۲۰۰۸ (۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۳). 
  12. «شعر «اتاق‌ها»». هفته‌نامه تماشا، ش. ۲۰۴ (۲۶ اسفند ۱۳۵۳). 
  13. یزذانی‌خرم، مهدی. «آه‍س‍ت‍ه‌گ‍ی‌... ن‍وی‍س‍ن‍دگ‍ان‌ ف‍رام‍وش‌ ش‍ده‌ - ش‍م‍ی‍م‌ ب‍ه‍ار». روزنامه شرق، ۱۵ اس‍ف‍ن‍د ۱۳۸۳. 

پیوند به بیرون