غلامحسین یوسفی
غلامحسین یوسفی | ||||
---|---|---|---|---|
با سعدی محشور میشوم | ||||
زمینهٔ کاری | تألیف، تصحیح، ترجمه | |||
زادروز | ۲بهمن۱۳۰۶ [۲] مشهد | |||
مرگ | ۱۴آذر۱۳۶۹ [۱] | |||
محل زندگی | مشهد و تهران | |||
علت مرگ | سرطان ریه | |||
جایگاه خاکسپاری | حرم امام رضا (دارالعباده) | |||
بنیانگذار | مجلۀ فرهنگ | |||
همسر(ها) | نیکو بازرگان | |||
فرزندان | روشنک و سروش | |||
مدرک تحصیلی | دکتری ادبیات فارسی کارشناس حقوق | |||
امضا | ||||
|
غلامحسین یوسفی نویسنده، مترجم، مصحح، شاعر، ویراستار و استاد ادبیات فارسی بود.
به باور بزرگان ادب و فرهنگ ایران یوسفی گامهای بلندی در راستای ارتقای ادبیات ایران برداشت. یکی از زمینههای مورد علاقۀ او تصحیح متون برپایۀ دقیقترین شیوههای علمی بود. از ویژگیهای وی تسلط بر ادبیات عرب و فرانسه بود که وی را از سایرین ممتاز میکرد.
در دیدگاه وی مهم نبود که مخاطب کیست و زمینهٔ موضوعی نوشتههای او چیست، مهم آن بود که امانت و دقت و متانت در حدّ اعلا رعایت شود. گاهی برای اینکه دریابد دربارۀ کتابی که تصحیح میکند یا مطلبی که مینویسد چه کاری انجام داده است از هرکس و هرجا پرسوجو میکرد. هرکس کوچکترین کمکی به او در نوشتن کتاب یا تحقیقاتش میکرد در مقدمۀ کتاب از او یاد و تشکر میکرد. چنان وسواسی در صحت کارش داشت و نگران بود مبادا اشتباه کند و خواننده دچار خطا شود که تا نگرانیاش بر سر یک نکته کاملاً رفع نمیشد بر سر نکته دیگری نمیرفت.
عرصۀ دومی که دکتر یوسفی در آن ید بیضایی درخور توجه تحسین کرد، نقد ادبی بود. وی با نگارش کتاب های ممتازی چون دیداری با اهل قلم و چشمه روشن نقد ادبی ما را وارد دوره ای درخشان و تازه کرد و یک دوره کامل از عالی ترین و علمی ترین نقد ادبی را به شیفتگان دانش ادبی هدیه داد.
نثر وی خوش تراش، خوش آهنگ و خوش آیند است و ترکیبات تازه و حتی معانی و تعابیر تازه به زبان اضافه کرده است؛ اعتقاد داشت که می توان برای خلق واژه های جدید از لهجه های زبان فارسی مدد گرفت، می گفت چه بسا کلمات مناسب برای مفاهیم گوناگون در این لهجه ها موجود باشد.
غلامحسین در سنین کودکی پدرش را از دست می دهد و یتیم می شود، امّا در غیاب پدر، مادر و خواهر نقش حساس و مهمی را در زندگیش ایفا می کنند، خواهرش معلم ادبیات بود؛ زمانی که خواهرش را بر اثر سرطان در سال 52 از دست می دهد برای مدتی از سفر مطالعاتی که به کلمبیا رفته بود برمی گردد تا در غم از دست دادن خواهرش مویه کند.
همسر وی به معنای مطلق خود را وقف کرده بود در ابتدای زندگی خانم بازرگان که خود دارای مدرک عالی هنر از دانشکدۀ هنرهای زیبای دانشگاه تهران هستند برای اینکه بتواند از نظر مالی کمکی به همسرش بکند وسایل دست ساز هنری درست می کند و آنها را می فروشد به مدت یک سال این کار را انجام می دهد تا بتواند نسخه ای را که همسرش احتیاج دارد خریداری کند و در سالگرد ازدواجش آن را به همسرش تقدیم کند.
به خواست همسرش بعد از بازنشستگی زندکی خود را به تهران منتقل کرد. در مدت 11 سال بعد از بازنشستگی تا جایی که در توان داشت با استفاده از قلم پرتوانش در راه گسترش فرهنگ و ادب پارسی تلاش کرد. بنا به وصیتش پیکرش در مشهد به خاک سپرده شد.
داستانک
خط خوب
شادروان اشرفزاده میگفت: «اگر خطّت خوب باشد، خواهی توانست کارنامه های دانش آموزان را بنویسی» و من بدین شوق میکوشیدم هرچه خوشتر بنویسم. چنانکه کارنامۀ سال سوم ابتدایی به خط خودم است.
معلم ریاضی
در سال ۱۳۱۶ مقرّر شد که در پانزدهم بهمن ماه هر سال، که مصادف با جشن تأسیس دانشگاه تهران بود، به شاگردان اول آموزشگاهها جوایزی داده شود. در آن هنگام من دانش آموز سال چهارم دبستان بودم. آن روزها به قدری برف و باران آمده بود که من به واسطۀ خردسالی و کوچک اندامی به هیچ وجه نمی توانستم آن راه را طی کنم؛ مرحوم اشرفزاده که دلش نمی خواست یکی از شاگردان او از تشویقی که مقرر بود، محروم شود، در میان آن همه گل و لای مرا چون فرزند خویش در تمام راه بر دوش گرفت، آن روز در ذهن کودکانۀ خود می اندیشیدم و تعجب می کردم که چه طور ممکن است مدیر مدرسهای شاگردش را بر دوش ببرد! و به کلی دست و پای خود را گم کرده بودم.
چهارپایه
در آن ایام چندان خردسال و کوچک بودم که وقتی پشت میز سخنرانی میایستادم، حاضران مرا نمیدیدند و برای رفع این اشکال ناچار چهارپایهای زیر پایم میگذاشتند که سر و گردنم از بالای میز خطابه دیده شود. اشرفزاده برای تقویت روحیۀ من و تشویقم به سخنرانی همواره میگفت: «وقتی میخواهی سخنرانی کنی، فرض کن که ابداً کسی در مجلس ننشسته است؛ هر طور دلت میخواهد منظور خود را بگو و اگر اشتباهی کردی، معذرتی بخواه و آن را تصحیح کن».
دفتر جلد سبز
یک ماهی بود که به نیویورک سفر کرده بود گفته بود آدرس پستی و نمرۀ تلفنش را از رئیس دفتر دانشکده بگیرم که اگر مشکلی داشتم ازو بپرسم وگرنه در موعد معیّن تکلیفها را برایش ارسال کنم درست به یاد ندارم که رفت و برگشتِ دفترِ چهارصد و چند برگی که یک رویه نوشته چندماه طول کشید، اما این را فراموش نکرده ام که وقتی دفتر جلد سبزم با یادداشت چشم نواز پایانی اش از طریق پست به دستم رسید از سرعت و دقّت و دلسوزی استاد به شگفت درمانده بودم.
نقطۀ اضافی
آن روزها را هرگز فراموش نمی کنم که دکتر دور نقطه ای خط کشید و نوشت: «دخترم –مهدخت- به اصل متن رجوع کن، اگر در داخل متن کلمه غصب است بگذار بماند وگرنه آن را حذف کن». وقتی به اصل متن رجوع کردم دیدم که در متن غصب است و من به اشتباه غضب نوشته ام، ایشان با صعه صدری که داشتند دانشجو را راهنمایی می کردند که خود متوجه اشتباهش بشود.
برادران سحرخیز
رسم بود که بعضی از بزرگان شهر مشهد حواله¬هایی تهیه می¬کردند و یک نفر رابط آن را به مستمندان می داد. او نیز یکی از آنها بود. چندباری او را در مغازۀ پدرمان دیده بودیم آنچه در ذهن و حافظۀ روزهای کودکی مان نقش بسته، تواضع و فروتنی او بود.
عنوان دکتر
روزی در منزل ایشان بودم، می¬خواست با حبیب یغمایی در تهران تماس بگیرد، آن موقع باید با مرکز مخابرات مشهد تماس می گرفت و شمارۀ تلفن تهران را می داد تا شمارۀ مورد نظر را برایش بگیرند. حدود هفت روز در ساعات مختلف به مرکز مخابرات شماره داده بود، اما تلفن چی شمارۀ تهران را نگرفته بود. سرانجام آن روز وقتی خود را با عنوان «دکتر» معرفی کرد چند دقیقه بعد تماس برقرار شد.
ضبط
دکتر عبدالعزیز ساشادینا، استاد ادیان و اسلام¬شناسی دانشگاه ویرجینیای آمریکا می گوید: حدود سال های 46 تا 47 وارد ایران شدم در اوایل صدای استاد را ضبط می کردم؛ گاهی نوارها را از من می گرفت و آن ها را گوش می داد متوجه شدم بعد از گوش دادن سخنرانی های خود، منظم تر و منسجم تر صحبت می کند. معلمی سخت گیر و بسیار منظمی بود. یوسفی از ما امتحان شفاهی می گرفت و این باعث می¬شد که نوعی ترس و اضطراب بر ما حاکم شود. البته این شیوۀ امتحان برای من لذّت خاصی داشت و بعدها خود من هم در دانشگاه ویرجینیا این شیوه را به کار بردم.
رادیو
استاد برای تشویق دانشجویان ادبیات، از گردانندگان رادیو مشهد درخواست کرده بود که مقالات بگزیدۀ دانشجویان با معرفی خود ایشان، از رادیو پخش شود.
زندگی و تراث
1306: متولد دوم بهمن ماه در مشهد
1313-19: تحصیل در دبستان عنصری
25-1319: تحصیل در دورۀ متوسطه و اتمام ششم ادبی در دبیرستان شاهرضای مشهد؛ اخذ یک قطعه مدال علمی درجۀ دوم به دلیل شاگرد اول شدن در پایۀ ششم ادبی؛ همدرس بودن با طلاب علوم دینی در صرف و نحو، معانی و بیان و بدیع و عروض همزمان با تحصیل در مدارس قدیمی
1325-28: ترک مشهد به مقصد تهران برای ادامه تحصیل در رشته زبان و ادبیات فارسی
1328-30: ادامه تحصیل در دانشگاه تهران تا مقطع دکتری
1329: استخدام آموزش و پرورش و تدریس زبان و ادبیات فارسی و عربی در دبیرستان های مشهد
1329-30: به پایان رساندن دورۀ لیسانس حقوق قضایی و سیاسی دانشکده حقوق دانشگاه تهران
31-1329: همکاری با کمیسیون ملّی یونسکو، شرکت در انجمن ادبی فرخ، انجمن ادبی خراسان و انجمن نگارنده
32-1330: تاسیس مجله ای به نام ماهنامۀ ادبی و تربیتی نامۀ فرهنگ به مدت دو سال
33-1332: سفر به آمریکا جهت تکمیل مطالعه در باب امور تربیتی
1334: تدریس دروس تاریخ ادبیات با تأسیس دانشکده ادبیات در دانشگاه فردوسی مشهد؛ تصدی تربیت معلم خراسان
1335: اخذ درجه دکتری زبان و ادبیات فارسی با عنوان رسالۀ «وصف طبیعت در شعر فارسی تا قرن هفتم هجری» به راهنمایی استاد بدیع الزمان فروزانفر
1336: ارتقاء به مرتبۀ دانشیاری زبان و ادب فارسی در شهریورماه و انتقال به مشهد
1337: ازدواج با خانم نیکو بازرگان، برادرزادۀ مهندس بازرگان، در بیست و پنجم آذرماه
1338: تأسيس ادارۀ انتشارات و روابط دانشگاهي و انتصاب به عنوان ریاست آن؛ بنیان نهادن نشر کتاب های دانشگاهي و کوشش برای ایجاد چاپخانۀ دانشگاه مشهد
1338: تولد نخستین فرزند به نام روشنک در اسفندماه
1341: برگزیده شدن کتاب "فرخی سیستانی" به عنوان کتاب سال
1342: ارتقاء به درجه استادی
43-1342: سفرهای مطالعاتی به کشورهای مختلف از جمله فرانسه و انگلستان
1343: تصدّی مديريت گروه آموزش زبان و ادبيات فارسي به مدت 13 سال
1344: بنیان نهادن مجلۀ دانشکدۀ ادبیات با همکاری دکتر احمد علی رجایی
1345: برگزیده شدن کتاب "قابوس نامه" به عنوان تصحیح سال
1348: تولد دومین فرزند به نام سروش در آذرماه
1349: تأسیس دورۀ فوق لیسانس زبان و ادبیات فارسی در مشهد برای نخستین بار پس از تهران
52-1351: تحقیق و تدریس پاره ای از دروس ایران شناسی در دانشگاه کلمبیا آمریکا
1352: فوت خواهر وی به نام عصمت یوسفی در تابستان
1355: تأسیس دورۀ دکتری زبان و ادبیات فارسی پس از تهران در مشهد
1356: تصدّی مدیریت دوره های تخصصی زبان و ادبیات فارسی
1358: بازنشسته شدن در مهرماه به درخواست خود و انتقال زندگی به تهران
1367: انتخاب ترجمۀ کتاب شیوه های نقد ادبی اثر دیوید دیچز به عنوان کتاب سال جمهوری اسلامی ایران
1369: نپذیرفتن عضویت فرهنگستان زبان و ادب فارسی
1369: فوت در 14 آذرماه بر اثر سرطان ریه و انتقال پیکر وی به مشهد و دفن وی در حرم مطهر
1369: جایزۀ ادبی موقوفات افشار
یادمان و بزرگداشتها
یوسفی در آینهٔ نگاه بزرگان
محمدعلی جمالزاده
هیچ به خاطر ندارم که حتی یک مرتبه از خودش از لحاظ فضل و معرفت و خدمت گرانبهایی که به ادب کرده است سخنی به میان آورده باشد.
باستانی پاریزی
« | در مراسم بازنشستگیاش، چنین گفت:
|
» |
ایرج افشار
او دانشمندی بیتکلّف، بیتکبّر، مشوّق علم و شیفتۀ معارف ایرانی و مقام انسانیت است که این ویژگیها کمتر در یک شخص جمع میشوند.
بهاءالدین خرمشاهی
تصحیح کتاب گلستان سعدی توسط استاد غلامحسین یوسفی، کاری است کارستان و درجه یک.
محمد مهدی ناصح
او معلمی واقعی بود. بسیار به درس اهمیت میداد. درس و دانشجو برایش مقدس بودند تا آنجا که حتی یک ثانیه از کلاس درس را هدر نمیداد و دقت میکرد چیزی از قلم نیفتد. همیشه همراه درس و بحث در حوزه ادبیات منابع و ماخذی نیز معرفی میکرد و از ما میخواست تا آنها را مطالعه کنیم.
پرویز اتابکی
هنگام مقابلۀ غزلیات سعدی، بارها و بارها به اجمال میگفتم ببین فروغی چه آورده؟ یوسفی کتاب را نگاه میکرد و میگفت: «مرحوم فروغی در متن چنین آوردهاند ولی دلیل این ترجیح را ذکر نکردهاند» گویی شخص فروغی حضور دارند که چنین مؤدبانه از نسخه چاپیِ ایشان سخن میگوید.
ابوالقاسم قوام
دکتر قوام استاد ادبیات دانشگاه مشهد، ارزش علمی و آموزش او را علاقه به کار و داشتن رابطه ای کاملاً عاطفی و دوستانه با شاگردانش عنوان کرد. دکتر یوسفی به این وسیله خصوصیات و صفات اخلاقی ممتاز خودش را به شاگردانش منتقل کرد.
علی دهباشی
سردبیر مجلۀ دهخدا میگوید: میگوید: اصل اول مجله که «حفظ و توسعه و گسترش زبان فارسی» است از راهنماییهای دکتر یوسفی است.
محمدرضا شفیعی کدکنی
معلم بینظیری بود، تمام ساعت درس میداد و پرانرژی بود. تمام منابع در مورد موضوعی که تدریس میکرد معرفی میکرد و شاگردان را وادار میکرد که همۀ آنها را بخوانند.
میلاد عظیمی
عضو هیأت علمی دانشگاه تهران، به قول آخوندها رعایت حال «اضعف مأمومین» را میکرد؛ یعنی طوری مینوشت که مخاطب عام و فرهنگ دوست هم از خوان رنگارنگ دانشش بهرهمند گردد. اولین کتابی که از دکتر یوسفی خواندم کتاب روانهای روشن بود، با خواندن این کتاب، ادبیات دوستتر و کتابخوانتر شدم.
رامپور صدر نبوی
استاد ادبیات دانشگاه مشهد، ایشان جنبهای داشتند که کمتر کسی از آن برخوردار بود و آن عبارت بود از «کسب علم به معنای نیل به درمان».
حسین رزمجو
بُعد اول کار یوسفی این است که معلم باسوادی بود. میدانید تنها فضل و علم، یک معلم خوب را نمیسازد. قدرت رهبری، کلاسداری و طرز برخورد خوب او، حسن سلوکی که این مرد با دوستان و شاگردان خودش داشت، شفقت، دلسوزی و فروتنی این مرد، محبوبیتی برای او فراهم کرد.
احسان یارشاطر
در احوال او من عموماً روح بوستان سعدی را ممثّل میدیدم: همان تواضع و قناعت و همان رضا و استغنا که سعدی فضیلت آنها را برشمرده و در حکایات خود آورده است.