عناصر داستان
عناصر داستان بهمثابه یک ارکستر
داستان زیبا، سمفنونی منسجمی است که در آن ساختار، موقعیت، شخصیت، ژانر و ایده پیوندی ناگسستنی دارند. نویسنده باید برای هماهنگ کردن این عناصر به مطالعهٔ عناصر داستان بپردازد چنانکه گویی این عناصر سازهای یک ارکسترند، نخست به صورت مجزا و سپس در کنار هم. [۱]
داستان در میان ملل جهان سابقهای طولانی دارد و در مسیر طولانی و پرفراز و نشیب خود، شاهد تحولات، تغییرات، پیشرفتهای زیاد و عمیق و نیز اشکال مختلف بوده است. داستان دارای بافت هندسی و ترکیب خاص و دارای عناصر ویژهای بود ه و هست بهطوریکه آن را از سایر اشکال و فنون ادبی متمایز میسازد و در این میان داستان هنری معاصر، علاوه بر دارا بودن عناصر عمومی و مشترک در داستان، دارای عناصر و اجزای خاصی است که همهٔ این عناصر در هماهنگی کامل و نظاممند در خدمت پیام و اندیشه داستان هستند.
داستان معمولاً با مقدمهای دربارهٔ اندیشهٔ اصلی آغاز میشود تا ذهن خواننده از ابتدا برای فهم بهتر و پیگیری آسانتر حوادث بعدی آماده شود. آنگاه اندکی پس از شروع داستان، در روند طبیعی آن، گره ایجاد میشود تا خواننده و شنونده تشویق شود و خود را در باز کردن گره ایجادشده سهیم و شریک بداند؛ بهعبارتدیگر، داستان با سرآغاز شروع میشود و سپس با حوادث و درگیریها پیش میرود. این تقابل به تضاد و نقطهای اوج یا بحران میرسد و مخاطب داستان در اوج احساسات و تأملات به سر میبرد و آنگاه گره ایجادشده آرامآرام گشوده میشود و کار داستانی از نقطه اوج، رو به نشیب مینهد و پایان مییابد. [۲]
داستان در مقایسه با اشکال هنری دیگر، با واقعیت ساختار وجودی انسان تناسب و ارتباط بیشتری دارد. انگیزهٔ حقیقتجویی در وجود انسان باعث میشود داستان بیش از هر اثر هنری دیگر در او تأثیر بگذارد. داستان اجزا و عناصری دارد که در قالب خاصی ریخته میشوند تا بهطور منظم و هم آهنگ و در راستای تأمین هدفی فکری حرکت کنند. [۳]
عناصر داستان
عناصر داستان اجزای بنیادین تشکیل دهنده داستان هستند. [۴] هر داستانی براي شكلگيری خود از ساختار و عناصری تشكيل میشود كه با هنرمندی و خلاقيت داستاننويس به صورت يک داستان کامل، ظهور و نمود میيابد و داستاننويس با كمک اين عناصر به آفرينش پيكرهٔ داستان میپردازد. [۵] داستان كوتاه از عناصر مختلفی تشكيل شده است كه عبارتاند از:
- طرح
- موضوع
- درونمايه
- شخصيت و شخصيتپردازي
- زاويهٔ ديد
- پيرنگ
- صحنه
- گفتوگو
- لحن
- فضا
- زبان
- زمان
- مكان
- حادثه
- سبک
- تكنيک
ارتباط بین عناصر داستان
ارکان داستان با یکدیگر رابطه متقابل دارند و در تعریف هر عنصر از بقیهٔ عناصر کمک گرفته میشود. عناصر داستان شبکه درهمتنیدهای با یکدیگر به وجود میآورند. شخصیت وقتی پیدا شود، بلافاصله به راه افتاده و شروع به انجام عمل میکند. در داستان نمیتوان شخصیتی آفرید و او را معطل گذاشت. لااقل این شخصیت فکر میکند و فکر خود نوعی عمل داستانی است و اگر در فکر خود خاطرات گذشته را مرور کند. اعمال گذشته را به خاطر خواهد آورد. هر شخصیتی بهمحض آفرینش نیاز به زمان و مکان دارد. شخصیت بدون زمان و مکان معنی ندارد؛ بنابراین هیچکدام از عناصر داستان را نمیتوان از دیگری جدا کرد و بهطور مجزا به آن نگریست. [۵]
هنری جیمز در مقاله خود تحت عنوان هنر داستان میپرسد:
- «مگر شخصیت چیزی است جز آنچه حادثه قصه تعیین میکند و مگر در حادثه چیزی جز تشریح و تصویر اشخاص قصه میتواند باشد؟ و رخداد چیست؟ مگر در تعریف شخصیت ما چه چیزی در آن میجوییم و مییابیم؟ زنی که دستهایش را روی میز گذاشته و به شما باحالتی خاص مینگرد یک رخداد است اگر نیست فکر میکنم مشکل بتوان گفت که چه چیز است؟» [۵]
کدامیک از عناصر داستانی مهمتر است؟
میان اهل فن و نویسندگان در مورد تعداد و ترکیب عناصر بنیادین داستان اتفاق نظر وجود ندارد. به عنوان مثال:
داستان دربردارنده چند عنصر اصلی است: پیرنگ، شخصیت، معنا، روایت و زاویه دید.
پیرنگ، یا خط داستانی، اغلب به عنوان یکی از عناصر بنیادین ادبیات داستانی برشمرده میشود. [۴]
در میان عناصر داستان دو عنصر نقش کلیدی و اساسی دارند و آن دو شخصیت و عمل است. اهمیت این دو بعد به حدی است که گاهی اوقات داستانها را بر اساس اهمیتی که به هرکدام از این دو دادهشده تقسیم میکنند. [۵]
بسیاری از صاحبنظران شخصیت را مهمترین عنصر داستان دانستهاند. [۵]
یونسی معتقد است: «مهمترین عنصر منتقلکننده تم داستان و مهمترین عامل طرح داستان شخصیت داستانی است.»
ویرجینیا وولف میگوید: «من معتقدم که سروکار همه رمانها فقط با شخصیت است. برای طرح و ترسیم شخصیت است که قالب رمان را طرح افکندهاند و پرورش دادهاند؛ و چه قالبی بهتر از رمان برای طرح و ترسیم شخصیت که خود قالبی است هم ناشیانه و پرگوی و غیر نمایشی و هم پرمایه و سرشار از انعطافپذیری و تحرک و زندگی.»
لارانس پراین معتقد است که یک خواننده خوب بیشتر به شخصیتها که اعمال را انجام میدهند توجه میکند تا به اعمالی که شخصیتها انجام میدهند و براهنی عقیده دارد که عامل شخصیت، محوری است که تمامیت قصه برمدار آن میچرخد. کلیه عوامل دیگر؛ عینیت، کمال، معنا و مفهوم و حتی علت وجودی خود را از عامل شخصیت کسب میکنند؛ و مگر قصهای میتوان یافت که در آن دگرگون شدن شخصیت موجبات دگرگونی حوادث، جدالها، طرح و توطئه و سایر عوامل دیگر را فراهم نیاورد؟ آیا قصه میتواند چیزی جز رشد و تکامل شخصیت قهرمان در طول زمان باشد؟ آیا میتوان قصهای پیدا کرد که در آن شخصیتی واقعی یا مستعار یا تمثیلی نباشد. [۵]
درونمایه؛ مضمون Theme
درونمایه یا مضمون، فکر اصلی و مسلط در هر اثر هنری است، خط یا رشتهای که در خلال اثر کشیده میشود و عناصر آن را به یکدیگر پیوند میدهد؛ به بیانی دیگر، درونمایه را بهعنوان فکر و اندیشه حاکمی تعریف کردهاند که نویسنده در داستان اعمال میکند. درونمایه تمام عناصر داستان را انتخاب میکند. این عناصر عبارتاند از «موضوع»، «شخصیت»، «عمل» و نتیجه حاصل از «پیرنگ» و هر عنصر دیگری که نویسنده برای عرضه داشت کل معنا و ساختار داستانش به کار میگیرد. [۶]
جمال میرصادقی معتقد است در میان عناصر داستان، پنج عنصر، نقش تعیینکنندۀ بیشتری از عناصر دیگر دارند و آنها عبارتاند از: درونمایه، شخصیت، پیرنگ، صحنه و شیوۀ نگارش. خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
شخصيت و شخصيتپردازی
اشخاص ساخته شدهای (مخلوقی) را که در داستان و نمایش و... ظاهر میشوند، شخصیت مینامند. مخلوق ذهن نویسنده ممکن است همیشه انسان نباشد و حیوان و شی و طبیعت یا چیزهای دیگری را نیز شامل شود. شخصیت، در اثر روایتی یا نمایشی، فردی است کـه کیفیت روانی و اخـلاقی او، در عمل او و آنچه میگوید و میکند، وجود داشته باشد. خلق چنین شخصیتهایی را که برای خواننده در حوزهٔ داستان تقریباً مثل افرادی واقعی جلوه میکند، شخصیتپردازی میخوانند.[۶]
ما نمیتوانیم بپرسیم ساختار مهمتر است یا شخصیت زیرا ساختار، همان شخصیت است وشخصیت، همان ساختار.»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
پیرنگ
پیرنگ، نقشه، طرح یا الگوی حوادث در داستان است و چونی و چرایی حوادث را در داستان نشان میدهد. به عبارت دیگر، پیرنگ حوادث را در داستان چنان تنظیم و ترکیب میکند که در نظر خواننده منطقی جلوه کند. از این نظر، پیرنگ فقط ترتیب و توالی حوادث نیست، بلکه مجموعهٔ سازمان یافته حوادث یا وقابع است؛ در حقیقت پیرنگ نقل حوادث است با تکیه بر روابط علت و معلولی در هر اثر ادبی که نشان میدهد هر حادثه به چه دلیل اتفاق افتاده و بعد از آن نیز چه حوادثی و به چه دلیل اتفاق میافتد. بدین معنا که پیرنگ وابستگی و ضابطهای است که نویسنده براساس آن وقایع را نظم میدهد. گذشته از این، پیرنگ، بسته به ذوق و خواست نویسنده، حوادث را از نظر زمانی جابهجا میکند و داستانهای غیرخطی را به وجود میآورد.پیرنگ، نقشه، طرح یا الگوی حوادث در داستان است و چونی و چرایی حوادث را در داستان نشان می دهد. به عبارت دیگر ، پیرنگ حوادث را در داستان چنان تنظیم و ترکیب می کند که در نظر خواننده منطقی جلوه کند. از این نظر، پیرنگ فقط ترتیب و توالی حوادث نیست، بلکه مجموعه سازمان یافته حوادق یا وقابع است؛ در حقیقت پیرنگ نقل حوادث است با تکیه بر روابط علت و معلولی در هر اثر ادبی که نشان می دهد هر حادثه به چه دلیل اتفاق افتاده و بعد از آن نی زچه حوادثی و به چه دلیل اتفاق می افتد. بدین معنا که پیرنگ وابستگی و ضابطه ای است که نویسنده براساس آن وقایع را نظم میدهد. گذشته از این، پیرنگ، بسته به ذوق و خواست نویسنده، حوادث را از نظر زمانی جابه جا می کند و داستان های غیرخطی را به وجود می آورد.[۶]
صحنه
شیوۀ نگارش
منبعشناسی
پانویس
- ↑ مککی، داستان ساختار، سبک و اصول فیلمنامهنویسی.
- ↑ بستانی، اسلام و هنر.
- ↑ پروینی، خلیل. «نگاهی به داستان و اجزای تشکیل دهنده آن». مجلهٔ دانشکدهٔ ادبیات و علوم انسانی.
- ↑ ۴٫۰ ۴٫۱ «عناصر داستان چیست؟». سایت رادیو فرهنگ.
- ↑ ۵٫۰ ۵٫۱ ۵٫۲ ۵٫۳ ۵٫۴ ۵٫۵ «رابطه عناصر داستان با یکدیگر». سایت دریچه.
- ↑ ۶٫۰ ۶٫۱ ۶٫۲ میرصادقی، واژهنامه.
منابع
- مککی، رابرت (۱۳۸۲). داستان ساختار، سبک و اصول فیلمنامهنویسی. تهران: هرمس. شابک ۹۶۴۳۶۳۰۴۳۹.
- میرصادقی، جمال (۱۳۹۴). عناصر داستان. تهران: سخن. شابک ۹۷۸۹۶۴۳۷۲۷۶۳۵.
- میرصادقی، جمال (۱۳۹۵). واژهنامهٔ هنر داستاننویسی. تهران: کتاب مهناز. شابک ۹۷۸۹۶۴۵۵۳۸۲۶۰.
- بستانی، محمود (۱۳۷۱). اسلام و هنر. مشهد: بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی.
- پروینی، خلیل. «نگاهی به داستان و اجزای تشکیل دهنده آن». مجلهٔ دانشکدهٔ ادبیات و علوم انسانی.
پیوند به بیرون
- «رابطه عناصر داستان با یکدیگر». سایت دریچه.
- «عناصر داستان چیست؟». سایت رادیو فرهنگ.