مدیر مدرسه

از ویکی‌ادبیات
پرش به ناوبری پرش به جستجو
مدیر مدرسه
نویسندهجلال آل‌احمد
محل نشرتهران
تاریخ نشر1337
تعداد صفحات112
موضوعداستان
سبکرئالیسم
زبانفارسی
نوع رسانهکتاب

مدیر مدرسه سرآغاز استفاده‌ای متفاوت از ادبیات داستانی است.

* * * * *

وقتی مدیر مدرسه جلال چاپ شد، مردم در تلاش بودند تا تحقیر کودتای 32 را فراموش کنند. آل‌احمد بعد از چند کتاب تصمیم گرفته بود در سن 35 سالگی با قلمش مدیر مدرسه شود. او در داستانش از تمام اصطلاحات عامیانه مدد می‌گیرد تا اثبات کند مسیر روشنفکری، غرب نویسی نیست، درد مردم نویسی است. به عقیده منتقدان مدیر مدرسه جلال بهترین اثر اوست. دلیل موفقیتش گچ تخته خوردن جلال است. جلال معلم است و حالا با قلمش می‌خواهد به دتیای مدیریت سفر کند، از راهروهای پیچ در پیچ وزارت فرهنگ عبور کند و خود را به مدرسه‌ای دوردست برساند که هر کدام از شخصیت‌هایش، قصه‌ای به بلندای قصه‌های هزار و یک شب دارند[۱]


برای آن‌هایی که نام مدیر مدرسه جلال را نمی‌دانند؟

وقتی داستان نویس شروع به شخصیت‌پردازی می‌کند، یکی از دغدغه‌هایش می‌شود نام شخصیت‌ها. او وقتی می‌خواهد برای شخصیت‌هایش نام بگذارد مانند یک پدر است که می‌خواهد بر روی فرزندانش اسم بگذارد. مدیر مدرسه پدر خوبی ندارد، انگار نویسنده نمی‌خواهد اسامی هیچ صفتی را به شخصیت‌ها نسبت دهند. به نظر می‌رسد، او می‌خواهد با بی‌نام کردن نام مدیر مدرسه وسایر شخصیت ها، کاری کند تا تمام مردم شهر با هر نام ولقبی مدیر مدرسه شوند و از زندگی‌زدگی خود در آن دوران خسته شوند و با یک فرم استعفا اعلام کنند که می‌خواهند به جای پست دولتی، نشان آدمیت بگیرند [۲].

مدیر مدرسه و یقه‌گیری جلال آل‌احمد از محمدعلی جمال‌زاده

برای یک جوان 35 ساله که جدی‌ترین داستانش را نوشته است. باید خیلی جذاب باشد که توسط پدر داستان‌نویسی معاصر نقد شود. اما جلال پاسخ جمال‌زاده را که نه تنها داستان او را نقد کرده بلکه به تمجید و تعریف هم از آن پرداخته، با مخلصمیم و چاکریم نمی‌دهد، جلال خطاب به جمال‌زاده می‌گوید:آنچه سرکار یک اثر ادبی پنداشته‌اید، اصلا کار ادبی نیست. کار بی‌ادبی ا‌ست؛ و راستش را بخواهید کار زندگی و مرگ است و به همین دلیل به جان بسته است. آن صفحات لعنتی‌ است ابدی، تفی‌ست به روی این روزگار. شما مملکت خودتان را نمی‌شناسید و با آن‌ همه روان‌شناسی که باید خوانده باشید، هنوز نمی‌دانید که عکس‌العمل چنین فساد عظمایی، چنان تقوای بی‌نام و نشانی‌ست که من چون بارها در زندگی‌ام دیده‌ام، در «مدیر مدرسه» سراغ داده‌امخطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه .

مدیر مدرسه در یک دقیقه

داستان مدیر مدرسه در وزارت فرهنک شروع می‌شود. همان جایی که مدیر مدرسه از فساد اداری مدد می‌گیرد تا حکم مدیریت خود را دریافت کند. مدیر مدرسه که از درس دادن اباطیل به بچه‌های نفهم خسته شده، خود را از چاله معلمی به چاه مدیریت می‌اندازد، دبستانی که او مدیریت را در آن آغاز می‌کند، یک مدرسه دورافتاده است که ملاکی به امید بالارفتن قیمت ملک و املاکش ساخته و ویرانه‌ای است که مدیر می‌خواهد آبادش کند. داستان‌های مدیر و شخصیت‌های داستان فیلمی است که روی دور تند گذاشته‌اند. آن قدر تند که از شکسته شدن ترکه ناظم توسط مدیر تا ضرب و شتم دانش‌آموز فاعل چند لحظه بیشتر نباید صبر کنی.[۳].

شخصیت‌های گمنام داستان مدیر مدرسه

شخصیت‌های داستان مدیر مدرسه گمنام‌اند. همه یکدیگر را به صنف و شغل می‌شناسند. در هیچ کجای داستان شما نام مشاهده نمی‌کنید. راوی داستان مدیر مدرسه است. مدیر قُد است. قُد بودنش را خودش می‌گوید در اولین جمله کتاب: "از در که وارد شدم. سیگارم دستم بود و زورم آمد سلام کنم. همین طوری دنگم گرفته بود قد باشم". او خودش را در داستان معرفی نمی‌کند اما در برخورد با شخصیت‌های داستان دل مهربان او را می‌شناسی. از عیادت معلمین تصادفی و زندانی تا دلسوزی برای مادر ناظم مدرسه. معلمین مدرسه باهم فرق می‌کنند هم خُلقاً و هم خَلقاً. اما یک ویژگی مشترک دارند هیچ کدامشان دغدغه تعلیم و تربیت ندارند. از معلم کلاس سوم که کار سیاسی می‌کند تا معلم کاردستی کلاس پنجم که عکس لخت را به دانش‌آموز داده تا برایش قاب عکس کند. در کنار معلمین فراش و ناظم مدرسه حضور دارند. فراشی که معلمین مدرسه با پول قرض گرفتن از او مشکل دیردادن حقوقشان را حل می‌کنند و ناظمی که همه‌کاره مدرسه است و بیشتر او مدرسه را اداره می‌کند تا مدیر..[۴].

چرا نام مدیر مدرسه بر سر زبان‌ها افتاد؟

زمانی که در 1337 کتاب "مدیر مدرسه" منتشر شد، شکوفه‌ای بود بر درخت قطع شده‌ی آزادی. بعد از کودتای سال 32 و فضای بسته کشور رمان مدیر مدرسه جلال حرفی تازه بود، چه به عنوان کیفرخواستی با زبان ملایم از سیستم آموزشی کشور و چه به عنوان یک رمان درباره زندگی طبقه متوسط، باید گفت "مدیر مدرسه" کتابی است که نظیرش تا آن زمان در ایران منتشر نشده بود. کتاب تجارب زیسته‌ مدیر است و البته تجارب زیسته مردم دهه سی و چهل. تجربه‌هایی که اگر مدیر مدرسه نبود با یک آه فرو خورده، در پستوخانه‌ی سینه‌های مردم آن زمان دفع شده بود. اما این بار قلم جلال درب نمور و چوبی آن پستوخانه‌ها را با قلمش می‌زد و از واقعیت‌هایی می‌نویسد که همه می‌داندنند ولی کسی جرات بیانش را ندارد. "مدیر مدرسه"، جلال را وارد دوران جدیدی از زندگی کرد، دورانی که مردم او را سیدی می‌دیدند که برای دیده‌شدن دنبال مزه دهن مردم بود نه موسیوهای فرانسوی»[۵] .

آیا خواندن "مدیر مدرسه" واجب است؟

"مدیر مدرسه" یک رمان واقع‌گراست و از واقعیت‌هایی سخن می‌گوید که در کتاب‌های تاریخی کمتر دیده می‌شوند. مدیر مدرسه تاریخ نانوشته نظام تعلیم و تربیت در ایران در دهه سی و چهل است. وضعیت دستگاه بروکراسی، اصطلاحات عامیانه مردم آن زمان و دردهای مردم کوچه و بازار. کتاب تاریخ جلال یک فرق اساسی با کتاب‌های تاریخی دیگر دارد. کتاب تاریخ جلال را فاتحان ننوشته‌اند، همچنین شرق‌شناسان غربی نیز این کتاب را روایت نکرده‌اند. راوی مدیر مدرسه‌ای است که با گوشت و خون خود دردهای مردم را چشیده و بین اتاق‌های مختلف وزارت فرهنگ پاسکاری شده. به نظر می‌رسد در این دوره و زمانه که مردم تنها چیزی که از تاریخ شنیده‌اند، کوروش کبیر است و خدمات رضاخان. بد نیست نیم نگاهی هم به مدیر مدرسه بیاندازند و پای درد و دلی مدیری بنشینند که تاریخ را روایت می‌کند. "مدیر مدرسه" یک فایده دیگر هم دارد. آدم می‌فهمد زبان فارسی و به خصوص زبان گفتار چه قدر زود تغییر می‌کند، مدیر مدرسه به زبان عامه مردم شصت سال قبل سخن می‌گوید. ولی اگر مدیر مدرسه را به دست یکی از این نوجوانان مو سیخ کرده امروزی بدهی و بگویی یک صفحه را باز کن و بخوان، احساس می کند دارد تاریخ بیهقی می‌خواند و آدم تازه می‌فهمد سرعت تغییر زبان در زمان ما چه‌قدر سریع است.[۶]. .

برای آن‌هایی که پای درد و دل مدیر مدرسه جلال نشسته اند

جلال از چه کسی الگو گرفت؟

اگر کتاب مدیر مدرسه را خوانده باشید و اندکی با سرگذشت جلال آشنا باشید، حتما شنیده اید که او را تحت تاثیر کامو می دانند و به اعتقاد برخی کتاب مدیر مدرسه الهام گرفته از سقوط کامو است، اما جلال خودش در یک گفتگو در کتاب " ارزشیابی شتابزده" کسی دیگر را الهام بخش خود می داند و چنین می‌گوید:


"بیگانه‌ی کامو بی‌اعتناست و بهت‌زده، در حالیکه مدیر مدرسه‌ی من سخت با اعتناست و کلافه… چون زیر ماشین له می‌شود. این دنیای تنها را من بهترین نوعش را به شما توصیه می‌کنم بخوانید. آقای لویی فردینان سلینِ فرانسوی. من در مدیر مدرسه از او تاثیر گرفتم، اگر می‌خواهید بدانید؛ کتابی داره به اسم «سفر به انتهای شب». این کتاب به نظر من شاهکار ادبیات فرانسه است. تو خود فرانسه هم قدرش را نشناختند. تو خود فرانسه هم تا زنده بود زدَنِش. از این زندان به آن زندان. بعد هم در تنهایی و نمیدانم گرسنگی دق کرد و مرد…خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

مدیر مدرسه و تیغ نقد

داستان‌نویسان خوب می‌دانند که داستان برهنه شدن نویسنده است در مقابل دوربین فیلم‌برداری‌ قلم. در مدیر مدرسه جلال عقاید خود را عریان بیان می‌کند آن قدر عریان که وقتی می‌خواهد سرمایه داری را بکوبد، به مدرسه‌ساز و نیت او حمله می‌کند و می‌گوید: " مدرسه دوطبقه بود و نوساز بود و در دامنه کوه تنها افتاده بود و آفتاب‌رو بود یک فرهنگ دوست خرپول، عمارتش را وسط زمین‌های خودش ساخته بود و بیست و پنج ساله در اختیار فرهنگ گذاشته بود که مدرسه‌اش کنند و رفت‌وآمد بشود و جاده‌ها کوبیده بشود و این‌قدر ازین بشودها بشود، تا دل ننه باباها بسوزد و برای این‌که راه بچه‌هاشان را کوتاه کنند، بیایند همان اطراف مدزسه را بخرند و خانه بسازند و زمین یارو از متری یک عباسی بشود صد تومان". جلال گاهی حتی پا را فراتر می‌گذرد و وسط داستان خطبه می‌خواند. او در این قصه روشنفکری بی‌دست‌و‌پاست که پیش‌بینی‌های آرمان‌گرایانه‌اش ناکارآمد از آب درآمده. شاید به تعبیری مدیر مدرسه در واقع خود جلال است که در مدرسه جامعه و در جبهه حزب سخت کوشید تا نظام پوسیده را سر و سامانی دهد، اما از پی ناتوانی و شکست به یاسی اخوان‌‌گونه رسیده است. پس دوباره به آغاز آمده و خود را به حرکت تقدیر می‌سپرد…

قلم جلال در این داستان علی رغم آثار دیگرش که جابجا ردپای هدایت و علوی در آنها سخت مشهود است، خاص خود اوست. در واقع آثار گذشته‌اش دورخیزی هستند که منجر به پرشی می‌شوند که “مدیر مدرسه” است.[۷].

شخصیت‌های داستان زیر ذره‌بین

اگر بخواهیم با شخصیت‌های داستان مدیر مدرسه آشنا شویم، اول باید به سراغ مدیر مدرسه برویم، مدیر به بهانه راحت‌طلبی خود را از چاله معلمی به چاه مدیریت می‌اندازد، بهانه او راحتی از شک بین نمره 12 و 14 است و راحتی از قیافه بهت‌زده دانش‌آموزان هنگام شنیدن مزخرفات و این که استغنا با غین است و استقرا با قاف،مدیر چون راوی است شخصیت خود را به طور واضح معرفی نمی‌کند ولی در کنش باسایر شخصیت‌ها می‌توانی او را بشناسی. شخصیت مهم بعدی ناظم است. او اداره کننده مدرسه است، با یک ترکه، که مدیر خیلی از این روش استقبال نمی‌کند و ترکه او را می‌شکند. ناظم دلسوز مدرسه است اما قید و بند مدیر را ندارد او برای جور کردن تنخواه مدرسه به دنبال زد و بند با مسئول حساب‌داری وزارت فرهنگ است اما مدیر زیر بار نمی‌رود. شخصیت‌های دیگر معلمین هستند که هر کدام نقشی را در داستان ایفا می‌کنند، معلم کلاس چهارم هیکلی مدیر کلی دارد که از این هیکل در جلسه با انجمن استفاده می‌کند و البته این هیکل و توان بدنی او را در تصادف با خودرو آمریکایی زنده نگه می‌دارد. معلم کلاس سوم سیاسی است و آخر و عاقبتش زندان است. معلم کاردستی کلاس پنجم هم زن‌باره‌ای است که عکس زن‌های لخت را به یکی از دانش‌آموزان می‌دهد تا برایش قاب عکس کند. در این میان فراش مدرسه هم پدرخرج معلمین است و وقتی معلمین آخر ماه پول کم می‌آورند سراغ او را می‌گیرند. البته داستان شخصیت‌های فرعی دیگری هم دارد، مثل معلم زنی که خواستار استخدام در مدرسه است و مدیر او رااز مردان مدرسه می‌ترساند تا او را فراری دهد و برای خودش دردسر درست نکند و اولیایی که به بهانه مختلف به مدرسه می‌آیند و از چیزی شکایت دارند [۸].

انشای کاریکاتوری

جمال‌زاده نقدی بر مدیر مدرسه می‌نویسد که یک صفت خاص به داستان و قلم جلال نسبت می‌دهد که می‌توان این صفت را توصیف کننده خوبی برای داستان جلال دانست، جمال‌زاده می‌گوید:"در باب زبان و انشای کتاب، همین قدر می‌گویم که تمام کتاب به زبان مکالمه و محاوره و به قول اصفهانی ها اختلاط نوشته شده؛ شیرین و دلنشین است و دارای چنان سرعت و ایجاز و به قدری آمیخته با طعن و طنز که می‌توان آن را انشای کاریکاتوری خواند.[۹] "

پانویس

منابع

  1. دست غیب، محمدعلی (۱۳۹۰). نقد آثار جلال آل احمد. خانه کتاب.
  2. میرصادقی، جمال (۱۳۸۲). داستان‌نويس‌هاي نام‌آور معاصر ايران. قطره.
  3. شیخ رضایی،، حسین (۱۳۹۰). نقد و تحلیل و گزیده های داستان های آل احمد. خانه کتاب.
  4. دست غیب، محمدعلی (۱۳۸۵). نقد آثار جلال آل احمد. تهران: روزگار.
  5. دست غیب، محمدعلی (۱۳۹۰). نقد آثار جلال آل احمد. خانه کتاب.
  6. دست غیب، محمدعلی (۱۳۹۰). نقد آثار جلال آل احمد. خانه کتاب.

پیوند به بیرون