کیومرث صابری
کیومرث صابری | |
---|---|
نام اصلی | کیومرث صابری |
زمینهٔ کاری | نویسندگی معلم |
زادروز | ۷شهریور۱۳۲۰ صومعهسرا |
پدر و مادر | علی نقی ، سیده ربابه |
مرگ | ۱۱اردیبهشت۱۳۸۳ |
رویدادهای مهم | کودتای ۲۸مرداد۱۳۳۲[۱] |
پیشه | طنزپرداز |
مدرک تحصیلی | فوق لیسانس در رشتهی ادبیات تطبیقی |
دانشگاه | دانشگاه تهران |
کیومرث صابری فومنی معروف به گلآقا نویسنده، طنزپرداز، شاعر و معلم بود. او را بنیانگذار طنز نوین فارسی میدانند.[۲]
داستانک
کلهت بوی قورمهسبزی میده
افکار تندی که علیه حکومت کشور داشت -افکاری که علیه ظلم و بیعدالتی بود- موجب شده بود تا در دانشسرا چهرهای جنجالی شود. درهمان روزها، روزی به کتابخانهی دانشسرا رفت تا کتاب «فلسفه از آغاز تا نخستین آکادمی» را امانت بگیرد اما مسئول کتابخانه به او گفت: اصلا تو را به کتابخانه راه نمیدهیم چه برسد به امانت دادن کتاب. گلایه نزد رئیس برد، جملهی او نیز جالب نبود! به کیومرث گفت: تو همینجوری کلهت بوی قورمهسبزی میده، کتاب بخونی بدتر میشه.
او تحمل این ممنوعیت را نداشت، و تصمیم گرفت اقدامی علیه زور کند. روزی هنگام ظهر که مسئول کتابخانه چرت زده بود، یواشکی وارد آنجا شد و کتاب را برداشت.[۳]
داستانکهای انتشار
مقدمهی طنز
در سالهای ۱۳۳۶-۳۸ بود که ماهنامهای با نام «کتابهای ماه» توسط ناشران تهران منتشر میشد. کیومرث از زمان تحصیل در دانشسرا مشترکِ این ماهنامه بود. مدتی به دلیل تغییر نشانی نشریه به دستش نرسید، نامهای گلایهآمیز نوشت و به آدرس ماهنامه فرستاد. پس از گذشت روزها نامهای دریافت کرد با امضای «حیدر صلصانی» که با این جمله آغاز شده بود: «آقای کیومرث صابری فومنی، نامهی شیرین و طنزآمیز شما رسید.» در خلوت با خود میگفت: «من همان کسی هستم که با متنی ماشین شده، کسی طنزنویسی مرا تأیید کردهاست.» و همین جمله قدم اولی بود که به دنیای طنز نهاد.[۲]
داستانک عشق
داستانک استاد
داستانک شاگرد
داستانک مردم
بین ده تا بیست مطلب برگرفته از مجلات دوره خود
داستانکهای دشمنی
داستانکهای دوستی
داستانک قهرها
داستان نگرفتن جوایز
حرفی که در حین گرفتن جایزه زده=
مذهب و ارتباط با خدا
داستانکهای عصبانیت، ترک مجلس، مهمانیها، برنامهها، استعفا و مشابه آن
داستانک نحوه مرگ، بازتاب خبر مرگ در روزنامهها و مجلات و نمونههایی از آن
داستانک دارایی
داستانکهای زندگی شخصی
داستانک برخی خالهزنکیهای شیرین (اشکها و لبخندها)
داستانک شکایتهایی از دیگران کرده به محاکم و شکایتهایی که از او شده
داستانکهای مشهور ممیزی
داستانک مربوط به مصاحبهها، سخنرانیها و حضور در رادیو یا تلویزیون یا فضای مجازی
عکس سنگ قبر و داستانکی از تشییع جنازه و جزئیات آن
زندگی و تراث
گذر زندگی
- ۱۳۲۰: ۷شهریور تولد در صومعهسرا گیلان
- ۱۳۲۱: فوت پدر
- ۱۳۳۶: چاپ اولین شعر در مجله امید ایران
- ۱۳۳۸: فارغ التحصیلی از دانشسرای کشاورزی ساری
- ۱۳۴۰-۴۱: گرفتن دیپلم ادبی در فومن، قبولی در کنکور دانشگاه تهران، شرکت در تظاهرات دانشجویی و چاپ اولین شعر طنز در مجله ی توفیق
- ۱۳۴۴-۴۵: دریافت مدرک لیسانس در رشته ی حقوق سیاسی دانشگاه تهران ازدواج اقامت در تهران و معاونت سردبیری روزنامه ی توفیق
- ۱۳۴۵-۵۷: تدریس در دبیرستانهای تهران، همکاری با نشریات فردوسی، سپید و سیاه، امیدایران، نگین و...
- ۱۳۵۲: آشنایی با شهید رجایی و نوشتن مقاله «ضحاک و کاوه آهنگر»
- ۱۳۵۷: دریافت مدرک فوق لیسانس در رشته ی ادبیاتن تطبیقی از دانشگاه تهران و چاپ کتاب برداشتی از رمان حضرت علی ع به مالک اشتر
- ۱۳۵۸: مدیر کل دفتر آموزش-بازرگانی وزارت آموزش و پرئرش و مسؤل مجلهی رشدادب فارسی
- ۱۳۵۹: مشاور فرهنگی-مطبوعاتی نخست وزیر شهید رجایی و انتشار مقاله ی ضحاک و کاوه آهنگر در روزنامه کیهان
- ۱۳۶۰: مشاور فرهنگی رئیس جمهور شهید رجایی و چاپ مکاتبات شهید رجایی با بنی صدر
- ۱۳۶۱-۶۲: مشاور فرهنگی رئیس جمهور آیه الله خامنه ای و چاپ کتاب اولین استیضاح در جمهوری اسلامی ایران و کتاب دیدار از شوروی
- ۱۳۶۲: کناره گیری از مشاغل رسمس سیاسی
- ۱۳۶۳: زیارت خانه ی خدا و ایجاد ستون طنز داستان های جعفرآقا در خبرنامه ی حجاج ایرانی. دی ماه همان سال آغاز انتشار ستون دو کلمه حرف حساب گل آقا در روزنامه ی اطلاعات
- ۱۳۶۴: از دست دادن پسرش
- ۱۳۶۹: انتشار هفته نامه ی گل آقا
- ۱۳۷۰: انتشار ماهنامه و سالنامه ی گل آقا
- ۱۳۷۸: انتشار هفته نامه ی بچه های گل آقا برگزاری اولین مسابقه ی دوسالانه ی بین المللی کاریکاتور
- ۱۳۸۱: قطع انتشار هفته نامه ی گل آقا
- ۱۳۸۳: ۱۱اردیبهشت وفات یافت و روز ۱۲اردیبهشت روز معلم در قطعهی هنرمندان بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد.[۴]
کودکی، نوجوانی، جوانی و پیری
شخصیت و اندیشه
زمینهٔ فعالیت
یادمان و بزرگداشتها
از نگاه دیگران (چند دیدگاه مثبت و منفی)
نظرات فرد دربارهٔ خودش و آثارش
تفسیر خود از آثارش
موضعگیریهای او دربارهٔ دیگران
همراهیهای سیاسی
مخالفتهای سیاسی
نامههای سرگشاده
نامههای دستهجمعی
بیانیهها
جملهٔ موردعلاقه در کتابهایش
جمله یا جملاتی که از کتابش کات شده
نحوهٔ پوشش
تکیه کلامها
زمزمهی تلخ
مادر در خلوت برایش حافظ میخواند و او تکرار میکرد. بزرگ که شد، همیشه در لحظههای تلخ زندگی به یاد مادر میخواند:
- گویند سنگ لعل شود در مقام صبر
- آری شود و لیک به خون جگر شود[۵]