محمدرضا بایرامی

از ویکی‌ادبیات
پرش به ناوبری پرش به جستجو
محمدرضا بایرامی

زمینهٔ کاری نویسنده، رئیس خانه داستان ایران
زادروز ۱۳۴۰
روستای لاطران،اردبیل
ملیت ایرانی
محل زندگی اردبیل، تهران
کتاب‌ها کوه مرا صدا زد،به دنبال صدای او و...
مدرک تحصیلی دارای نشان دکترای درجه یک هنری
محمدرضا بایرامی داور دهمین دوره جایزه ادبی جلال
محمدرضا بایرامی دبیر علمی یازدهمین جایزه ادبی جلال

محمدرضا بایرامی از بهترین داستان‌نویسان معاصرایران در حوزه‌ی ادبیات کودک و نوجوان بشمار می‌آید. و نویسنده‌ای است که قلم خویش را به ادبیات جنگ گره زده و به خلق آثار ارزشمندی در این حوزه پرداخته و موفق به دریافت جوایز زیادی شده، همچنین یک جایزه بین‌المللی از سويیس برای کتاب «کوه مرا صدا زد » در کارنامه خود دارد.

* * * * *

محمدرضا بایرامی آخرین فرزند یک خانواده پنج نفری در سال ۱۳۴۴ در روستای لاطران در دامنه کوه سبلان، استان اردبیل به دنیا آمد. در سال ۱۳۵۱ از روستا به تهران می‌آیند[۱] و در کرج ساکن می‌شوند. از نوجوانی به خواندن داستان رو می‌آورد و آثار «صمد بهرنگی » و «علی‌اشرف درویشیان» را انتخاب می‌کند. و سال دوم دبیرستان اولین قصه‌اش را برای برنامه آموزشی قصه و قصه‌نویسی رادیو می‌فرستد و خوانده‌شدن و نقد آن در رادیو باعث می‌شود علاقه‌اش به داستان‌نویسی زیاد شود. بایرامی درسال ۱۳۶۶ به سربازی می‌رود و تمام دوران خدمت را در مناطق عملیاتی دهلران به سر برده و زمینه‌ای برای نوشتن او در ادبیات جنگ به زیبا‌ترین و ملموس‌ترین وجه شده‌است. همچنین او مایه‌ی داستان‌هایش را از زندگی و طبیعت روستای زادگاهش و تجربه شرکت در جنگ ایران و عراق می‌گیرد. [۲]

مهمترین آثار بایرامی عبارتند از: کوه مرا صدا زد(رمان)، بر لبه‌ی پرتگاه(رمان)، بعد از كشتار(مجموعه داستان)، رعد یك بار غرید(داستان)، دود پشت تپه(رمان نوجوانان)، عقاب های تپه‌ی60(رمان نوجوانان)، دشت شقایق ها(خاطره‌ی ادبی)، هفت روز آخر(خاطره‌ی ادبی)، به كشتی نشسته(داستان)، به دنبال صدای او(مجموعه داستان)، عبور از كویر(داستان)، همراهان(مجموعه داستان)،پل معلق(رمان)، دره پلنگ‌هاو

از مهمترین جوایز و افتخارات بایرامی می‌توان به موارد زیر اشاره کرد: کاندیدای دریافت جایزه آسترید لیندگرن برای دو سال متوالی از سوی كانون پرورش فكری كودكان و نوجوانان در سال ۱۳۸۶؛این جایزه هر ساله به فعال‌ترین نویسنده و یا مؤسسه‌ی پرتلاش در زمینه توسعه فرهنگ كتاب خوانی تعلق می‌گیرد. برنده‌ی جوایز متعددی از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، حوزه هنری، جشنواره ادب و پایداری، جشنواره روستا، بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس، كانون پرورش فكری كودكان و نوجوانان، سمینار بررسی رمان ایران و جهان،انجمن نویسندگان كودك و نوجوان و كتاب سال مسجد جوادالائمه(علیه‌السلام)، جایزه جهانی كبرای آبی و خرس طلایی از كشور سوئیس، کتاب سال سوئیس در سال ۱۹۹۹ میلادی برای رمان کوه مرا صدا زد، جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی ایران در سال ۱۳۹۵ برای رمان لم یزرع و...


داستانک‌ها

دیدار با سبلان در حضور آلپ

خودش می‌گوید:«درباره آلپ خیلی شنیده و خوانده بودم،اما هیچ نمی‏‌دانستم که به‏ واسطه کوه مرا صدا زد،از مجموعه قصه‏‌های سبلان، روزی این‏ کوه بسیار معروف را از نزدیک خواهم دید.و این اتفاق روی داد.» و بعد می‌گوید: کاملا اتفاقی «فرصتی پیش‏ آمده بود که درست مقابل آلپ قرار بگیرم.»[۳]


ادای احترام به جلال آل‌احمد

انتخاب اسم جلال در کوه مرا صدا زد بخاطر ادای احترام به جلال آل‌احمد بوده چون زمانی خیلی دوستش داشته و در نوجوانی آثار و مقاله‌های او را با اشتیاق می‌خوانده.[۴]


آشنایی از ظهر جمعه

وقتی اولین کار نوجوان خود با عنوان «سپیدار بلند مدرسه ما» را می‌نویسد آن را برای دوستش که نویسنده «ظهر جمعه» می‌فرستد و داستان را از رادیو خوانده می‌شود. کار از همان‌جا به آقای فردی می‌رسد و ایشان ضمن تشویق آن‌را در کیهان بچه‌ها چاپ می‌کند واین شروع آشنایی آن‌ها و چاپ اولین اثر مکتوب بایرامی در حوزه کودک و نوجوان می‌شود.[۵]


سبلان مرا صدا می‌زند نه آلپ!

بایرامی وقتی مقابل آلپ قرار می‌گیرد سبلان را به آلپ نمی‌فروشد و اصلا معتقد است. «این کوه در مقابل عظمت سبلان، چیز زیادی‏ برای عرضه کردن ندارد. فکر کردم همان‏طور که مردم ما مظلوم هستند، کوه ما هم مظلوم است.»[۶]


ماجرای حضرات یا حضرت...!

ماجرا از مراسم رونمایی رمان مردگان باغ سبز شروع می‌شود. وقتی آقای کاوه بیات از او تعبیر به «حضرات» می‌کند.[۱][۷]بایرامی هم ساکت نمی‌نشیند و در دفاع مقاله‌ای می‌نویسد با عنوان«کدام حضرات، حضرت»[۲][۸] کاوه بیات هم در جواب مقاله‌ای می‌نویسد با عنوان«همان حضرات...!»[۳][۹] و این‌گونه ماجرا به قضاوت خواننده‌ها ختم می‌شود.


نگرانی برای خاطرات

محمد رضا بایرامی می‌گوید: من نگران این نیستم که خاطرات داستان را به حاشیه ببرد ولی نگران این هستم که خاطرات داستانی به عنوان خاطرات مستند جازده شوند به خصوص در عرصه ادبیات پایداری و دفاع مقدس. ببینید فردی مثل من که سال‎های سال مشغول نوشتن در این حوزه است و حتی حضور در متن جنگ را تجربه کرده است دیگر تفاوت بین خاطرات مستند و داستانی را متوجه می‎شود به این معنی که بعضی از این خاطرات امکان وقوع ندارند ولی متاسفانه امروزه با توجه به اقبال عمومی خیلی از این خاطرات داستانی که به خودی خود هم مشکلی ندارند به عنوان یک خاطره مستند و قابل وقوع به مخاطبین عرضه می‎شود و نتیجه اش این می‎شود که مخاطب تیزهوش نسبت به این حوزه‎ها بدبین می‎شود.[۱۰]


زندگی و تراث

کودکی و نوجوانی، جوانی، پیری

محمدرضا بایرامی آخرین فرزند یک خانواده پنج نفری در سال ۱۳۴۴ در روستای لاطران در دامنه کوه سبلان، استان اردبیل به دنیا آمد. در سال ۱۳۵۱ از روستا به تهران می‌آیند[۱۱] و در کرج ساکن می‌شوند. از نوجوانی به خواندن داستان رو می‌آورد و آثار «صمد بهرنگی » و «علی‌اشرف درویشیان» را انتخاب می‌کند. سال دوم دبیرستان اولین قصه‌اش را برای برنامه آموزشی «قصه و قصه‌نویسی» رادیو می‌فرستد و خوانده‌شدن و نقد آن در رادیو باعث می‌شود علاقه‌اش به داستان‌نویسی زیاد شود. واز همان سال نویسندگی را به صورت جدی و با رادیو و مطبوعات شروع می‌کند. سپس با برخی از گاهنامه‌های حوزه هنری همکاری می‌کند. «همچنین ایشان نویسندگی را با همراهی اساتیدی چون محمد رضا سرشار آغاز کرده است.»[۱۲] بایرامی درسال ۱۳۶۶ به سربازی می‌رود و تمام دوران خدمت را در مناطق عملیاتی دهلران به سر برده و زمینه‌ای برای نوشتن او در ادبیات جنگ به زیبا‌ترین و ملموس‌ترین وجه شده‌است.

شخصیت و اندیشه

زمینهٔ فعالیت

محمدرضا بایرامی در سال‌های اخیر با نشریات متفاوت کودک و نوجوان، از جمله کیهان بچه‌ها و باران همکاری نموده و به عنوان کارشناس داستان در واحد ادبیات حوزه‌ی هنری و شورای بررسی رمان دفتر هنر و ادبیات ایثار و شورای بررسی کارگاه مفاخر حوزه هنری فعالیت کرده است. در حال حاضر هم رئیس خانه داستان ایران است. او همچنین در کنار خلق آثار ماندگار، داوری چند جشنواره، دبیر علمی یازدهمین جایزه ادبی جلال آل احمد و جوایز جشنواره‌های ادبی در داخل و خارج کشور، را در کارنامه خود دارد.


یادمان و بزرگداشت‌ها

از نگاه دیگران (چند دیدگاه مثبت و منفی)

خدابخش اسداللهی، رئیس دانشکده ادبیات و زبان‌های خارجی دانشگاه محقق اردبیلی درباره او می‌گوید: آقای بایرامی آثاری ارزشمندی در زمینه پایداری خلق کرده‌اند که دانشجویان در این برنامه از نقطه نظر مفاهیم پایداری، زیبایی‌شناسی و روایت شناسی به بررسی آن خواهند پرداخت.[۱۳]

محمدرضا سرشار، داستان نویس و منتقدادبی در جلسه ی نقد رمان مردگان باغ سبز درباره او می‌گوید: بایرامی کسی نیست که داستان‌نویسی بلد نباشد. او از زمانی که دانش‌آموز دبیرستان بود، با من مکاتبه داشت و آثارش را پیش از چاپ به من نشان می‌داد.[۱۴]


امیرحسین فردی، نویسنده و فعال عرصه ادبیات داستانی در جلسه ی بررسی آثار محمدرضا بایرامی می‌گوید: در کنار نویسندهای نشسته ایم که موجب سربلندی همه ماست. کسی که ار صفر شروع کرد، با هیچ شروع کرد و آوازه‌ی نام ایران و ادبیات ایران را و ادبیات کودک و نوجوان ایران را به آن طرف مرز‌ها برد و به تعبیر من صدای سبلان را به آلپ رساند و این اتفاق کمی نبود.[۱۵]

نظرات فرد دربارهٔ خودش و آثارش

تفسیر خود از آثارش


  • در «پل معلق» می‎خواستم اصلا دیالوگی وجود نداشته باشد و فضای سکون و عدم تحرک بر داستان وجود داشته باشد و این هم به خاطر شخصیت اصلی داستان بود که در آستانه افسردگی قرار داشت که به نظرم فقط در سی چهل صفحه اول این فضا به خوبی رعایت شد.[۱۷]


  • من یک مدت کار کودک کردم ولی بعد دیدم که این حوزه کاری من نیست.
  • یکی از موفق ترین کتاب هایم کتاب «هفت روز آخر» خاطرات من در هفت روز آخر جنگ است.[۱۸]


  • من در همه‎ی کارهایی که تا به حال در حوزه‎های مختلف انجام داده‌ام سعی کرده‌ام نوشته هایم دارای ذات داستانی باشد به قول آن مثل معروف که نقل می‎کنند افلاطون بر سر آکادمی خود نوشته بود: «هرکس هندسه نمی‎داند وارد نشود» من هم به تمام مضمون هایی که به ذهنم می‎رسد می‎گویم: «اگر داستان نیستید بر قلم جاری نشوید»[۱۹]


  • به طور طبیعی فضای داستان نوجوان در مقایسه با داستان بزرگسال دلپذیرتر است چرا که امری تحمیلی در این حوزه وجود ندارد و مشکلاتی که در داستان بزرگسال هست در این حوزه نیست و فضا فضای امیدوار کننده و ساده تری است ولی به عکس در داستان بزرگسال همه چیز خشک و جدی است. هرچند داستان نوجوان برای من دلچسب تر است ولی نمی‎توانم نسبت به مسائل و مشکلاتی که در اطرافم وجود دارد بی تفاوت باشم به همین خاطر تمام داستان هایی که در حوزه بزرگسال نوشتم داستان‎های تلخی است یعنی یاد ندارم داستان شیرینی در این حوزه نوشته باشم.[۲۰]


موضع‌گیری‌های او دربارهٔ دیگران

«امیر حسین فردی، انسانی تک‌بُعدی، یک ساحتی و اهل سپید و سیاه کردنِ مطلق نبود. آدم ملایمی بود و تندروی نمی‌کرد، مگر در موارد بسیار بسیار نادر و از سر ناچاری. گاهی برخی دوستان این اعتدال ایشان را برنمی‌تافتند و از آن به سازمان ملل تعبیر می‌کردند. به‌نظر من او، چند ساحتی و جستجوگر بود، بنابراین در دوره‌های مختلف انتخاب‌ها و سلایق خودش را داشت. برخی از این سلایق را برخی از ما خیلی دوست داشتیم و برخی را کمتر و به ندرت مواردی هم بود که با سلیقه ما نخواند. اما این باعث نمی‌شد که رفاقت ما کم یا قطع بشود یا امیر حسین فردی، نقش بزرگی و میان‌دار بودن خود را از دست بدهد، چون مطلقا انسان جزم‌اندیشی نبود که بگوید، من حقِ مطلقم و دیگران باطلِ مطلق.»[۲۱]

بایرامی در توصیف نثر او می‌گوید: امکان ندارد که حتی یادداشت سرسری از او پیدا کنید در حالی که علایم نگارشی و درست نویسی و مسایلی از این دست را رعایت نکرده باشد و یا غلط دیکته ای در نوشته اش پیدا کنید.[۲۲]

همراهی‌های سیاسی

مخالفت‌های سیاسی

نامه‌های سرگشاده

نام‌های دسته‌جمعی

بیانیه‌ها

جملهٔ موردعلاقه در کتاب‌هایش

جمله‌ای از ایشان

نحوهٔ پوشش

تکیه‌کلام‌ها

خلقیات

منزلی که در آن زندگی می‌کرد (باغ و ویلا)

گزارش جامعی از سفرها(نقشه همراه مکان‌هایی که به آن مسافرت کرده است)

  • ایشان در راستای ترجمه و کتاب سال شدن کتاب کوه مرا صدا زد ابتدا به سويیس و سپس به آلمان در سال ۱۳۸۰ سفر کرده است.
  • پس از ترجمه کتاب مردگان باغ سبز بایرامی به روسی ایشان به دعوت بنیاد مطالعات اسلامی روسیه، برای حضور و سخنرانی در مراکز علمی و فرهنگی، در سال ۱۳۹۳ به روسیه سفر کرده است.


برنامه‌های ادبی که در دیگر کشورها اجرا کرده است

ناشرانی که با او کار کرده‌اند

بنیان‌گذاری

تأثیرپذیری‌ها

محمدرضا بایرامی در آثار خود به زیبایی فضای روستا را نشان داده و خودش درباره این فضاسازی هنرمندانه می‌گوید: «در مورد تمام داستان‎های روستایی که تا به حال نوشته‌ام وامدار آن هفت هشت سالی هستم که در دوران کودکی به همراه خانواده ام در روستا زندگی می‎کردم. و آن نگاه کودکی تاثیر بسیار زیادی در کارهایم گذاشت. در واقع کودکان نگاه فوق العاده دقیقی دارند در حالی که بزرگسالان این طور نیستند و خیلی از وقایع اطرافشان را نمی‎بینند و دچار نوعی کوررنگی هستند. من سال هاست که به این موضوع اعتقاد دارم که ما نویسنده‎ها از مصالح کودکیمان که همان خاطراتمان هستند استفاده می‎کنیم.»[۲۳]


استادان و شاگردان

علت شهرت

فیلم ساخته شده براساس

حضور در فیلم‌های مستند دربارهٔ خود

اتفاقات بعد از انتشار آثار

نام جاهایی که به اسم این فرد است

کاریکاتورهایی که درباره‌اش کشیده‌اند

مجسمه و نگاره‌هایی که از او کشیده‌اند

ده تا بیست مطلب نقل‌شده از نمونه‌های فوق از مجلات آن دوره

برگه‌هایی از مصاحبه‌های فرد

آثار و منبع‌شناسی

سبک و لحن و ویژگی آثار

او مایه‌ی داستان‌هایش را از زندگی و طبیعت روستای زادگاهش و تجربه شرکت در جنگ ایران و عراق می‌گیرد. [۲۴]

کارنامه و فهرست آثار

  • مرغ مهربان ننه مهتاب،انتشارات سروش، ۱۳۶۷
  • وقتی‌‌که کولی‌ها برمی‌گردند، مجموعه داستان، نشر دانش‌آموز، ۱۳۶۹
  • شب‌های بمباران، آثار کودکان و نوجوانان، انتشارات سوره مهر، ۱۳۷۰
  • شب در بیابان، انتشارات سوره مهر، ۱۳۷۰
  • تفنگ، نشر دانش‌آموز، ۱۳۷۱
  • شاخه شکسته، مجموعه داستان، انتشارات زلال، ۱۳۷۰
  • افسانه اژدها و آب، انتشارات قدیانی، ۱۳۷۲
  • آن آدم کوچک، سازمان تبلیغات اسلامی، ۱۳۷۳
  • بعد از کشتار، انتشارات سوره مهر، ۱۳۷۴
  • به کشتی نشسته، انتشارات سوره مهر، ۱۳۷۶
  • سایه ملخ، رمان نوجوان، انتشارات سوره مهر، ۱۳۷۷
  • گزیده، مجموعه داستان، کتاب نیستان، ۱۳۷۹
  • مهربان‌تر از نسیم، قصه‌های زندگی امام خمینی ره، موسسه نشر و تحقیقات ذکر، ۱۳۷۹
  • پیش رو، مجموعه داستان نوجوان، سوره مهر، ۱۳۸۱
  • مرغ‌های دریایی، (ایلام) نشر شاهد، سوره مهر، ۱۳۸۲
  • هلت‌ها نام تو را می‌خوانند، (ایلام) نشر شاهد، سوره مهر، ۱۳۸۲
  • پرواز همیشه، انتشارات همشهری، ۱۳۸۲
  • درمینودر چهار روز با رهبر در سفر، انتشارات قدیانی، ۱۳۸۶
  • پرفسور حسابی، انتشارات سوره مهر، ۱۳۸۶
  • گرگ صفر، گرگ سفر داستانی برای فیلم، انتشارات قدیانی، ۱۳۸۲
  • گرگ‌ها از برف‌ها نمی‌ترسند، انتشارات قدیانی، ۱۳۸۲
  • سفرت به خیر، اما...: سه روز با رهبر در سفر به استان زنجان، قدیانی، ۱۳۸۶
  • سه روایت از یک مرد، نشرشاهد، ۱۳۸۶
  • پاییز صحرا، نشر توسعه کتاب ایران، ۱۳۸۷
  • خون‌نوشت، معرفی رمان‌های برگزیده ایرانی، انتشارات همشهری، ۱۳۸۷
  • بر لبه پرتگاه، انتشارات سوره مهر، ۱۳۸۸
  • در باد آمد، در باران رفت، انتشارات علم، ۱۳۸۸
  • فصل درو کردن خرمن، انتشارات سوره مهر، ۱۳۸۸
  • غروب خورشید در سامرا، انتشارات سوره مهر، ۱۳۸۹
  • از پس ابر، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، ۱۳۸۹
  • فصل پنجم:سکوت، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، ۱۳۹۰
  • سنگ سلام، انتشارات علمي و فرهنگي، ۱۳۹۴
  • خط تماس، نشر فاتحان، ۱۳۹۵

جوایز و افتخارات

  • دیپلم افتخار از جشنواره مطبوعات برای مجموعه مقالات «چگونه داستان بنویسیم» و دیپلم افتخار از كانون پرورش فكری كودكان و نوجوانان برای«عقاب‌های تپه شصت».


منبع‌شناسی (منابعی که دربارهٔ آثار فرد نوشته شده است)

بررسی چند اثر

کتاب حاضر، دربر دارنده یادداشت‌هاى یک سرباز وظیفه ‏درباره ایام حضور وى در جبهه‌‏هاى جنگ می‌باشد. وى بعد از دوره آموزش سربازى، به منطقه جنگى فرستاده مى‏‌شود.در آن‏جا ابتدا براى آموزش تکمیلى به آموزشگاه نزاجا در نزدیکى ‏شهر شوش رفته و سپس به منطقه جنگى شرهانى فرستاده شده ودر قسمت مخابرات دسته دوم مشغول به خدمت مى‌‏شود. مدتى بعد به پشت جبهه، منطقه «بنه» منتقل شده، اما دوباره به منطقه جنگى ‏باز مى‌‏گردد. خاطرات وى نشان دهنده، زندگى روزمره رزمندگان و نحوه تقابل ‏آن‏ها با مشکلات و سختى‌‏هاى منطقه جنگى است. بخش عمده‏ خاطرات مربوط به حضور این رزمنده در مخابرات جبهه و چگونگى‏ برقرارى ارتباط بین سنگرهاى مختلف است. خاطراتى از روزهاى‏ دوره آموزشى تکمیلى، کندن کانال، انجام کارهاى هنرى در زمان‏ فراغت مثل ساختن لوستر و ماکت با سیم‏‌هاى کابل‌‏ها توسط سربازان، ارتباط با سنگرهاى دیگر، تعمیر خطوط تلفنى، شوخى وگفتگوهاى بین رزمندگان، خاطراتى از ایام مرخصى، حال و هواى ‏سربازان و ارتشی‌ها به هنگام انجام عملیات، برگزارى مراسم سال نو،وصف محیط زندگى سربازان و… از موارد مطرح شده در این کتاب‏ است.[۲۵]

مجموعه شامل ۶ داستان کوتاه برای نوجوانان با عناوین‏ «به دنبال صداى او»، «قربانى»، «عیدى‌‏مادربزرگ»، «وقتى کولى‏‌ها برگشتند»، «کلاغ‏‌ها» و «تفنگ» با مضامین اجتماعى و مذهبى است.[۲۶]

این کتاب، قصه زندگى دو پلنگ نر و ماده‏‌اى است که همراه ‏با توله‏‌هایشان در ارتفاعات «کوه کور» در «ایلام» زندگى مى‏کند وقصه زندگى آنها بهانه ‏اى براى پرداختن به حمله عراق به شهر ایلام‏ در سال ۱۳۵۹ است. در روزهاى آغاز جنگ، با حمله عراق به ایلام، پلنگ ماده همراه با خانواده‌‏اش از محل زندگى ‏خود در کوه کور در اطراف ایلام فرار کرده و به «پیش کوه» مى‏‌رود. درحین فرار، پلنگ نر بر اثر آتش گرفتن درخت گردو، از بین رفته و پلنگ ماده و توله‏‌هایش به دره‏‌اى پناه مى‌‏برند. وقتى شب، پلنگ‏ ماده براى تهیه غذاى توله‌‏هایش از لانه خارج مى‏‌شود، صداى ‏گفت‌وگوى چند انسان را مى‏شنود که در مورد جنگ صحبت مى‏‌کردند:«عراقى‏‌ها در «چوار» از «نى‌‏خضر» و «هلاله» و «انجیرک» گذشته وارتفاعات «میمک» را تصرف کرده‏‌اند. آنها حتى نام میمک را به«سیف سعد» تغییر داده‌‏اند، اما رزمندگان ایرانى حمله بزرگى که‏ کار شناسایى آن آغاز شده، چند ماه دیگر انجام خواهند داد که هدف ‏آن پس گرفتن میمک است. بزرگان ایل «خزل» و «شوهان» فرمان‏ بسیج عمومى داده‏‌اند، تا مردم بومى براى این حمله آماده باشند» … در انتهاى داستان، وقتى پلنگ ماده لاشه گوسفندى را براى‏ توله‏‌هاى خود مى‏‌برد، با گله گوسفندان روبه‏‌رو مى‏شود، تصمیم به ‏شکار مى‌‏گیرد اما وقتى در پس گله، مردم روستاهاى اطراف ایلام را مى‏‌بیند که در حال کوچ هستند، مى‏فهمد این شکارى نیست که ‏بتوان به آن نزدیک شد.[۲۷]

این کتاب توانسته جوایز بسیاری را در داخل و خارج کشور به خود اختصاص دهد. از جمله این جوایز می توان به جایزه کانون پرورش فکری کودکان ونوجوانان، وزارت فرهنگ وارشاداسلامی، مجله سوره نوجوان و… در داخل و جایزه‌ ‌خرس طلایی استان “برن” و کتاب سال “سوییس” (جایزه مار عینکی آبی)اشاره کرد. قابل ذکراست این کتاب توسط مترجم برجسته آلمانی، خانم ” یوتا هیمل رایش” به زبان آلمانی با عنوان «جلال همچنان مي‌تازد» ترجمه شده و ترجمه آن مورد توجه منتقدان و مطبوعات آلمانی زبان قرار گرفته و جایزه‌ای از محافل ادبی سوییس را نیز برای مترجم فراهم آورده است. داستان درباره نوجوانى به نام «جلال» است که در دهکده‏‌اى در کوه‌هاى سبلان زندگى مى‌‏کند. جلال با اسب خود «قاشقا» به‏ دهکده همسایه مى‌‏رود تا براى پدر بیمارش حکیم بیاورد. به توصیه ‏حکیم، عمو اسحق پدر را براى معالجه به شهر مى‌‏برد. اما حکیم و پزشکان شهر نمى‏‌توانند پدر را نجات دهند و او مى‌‏میرد. جلال ‏تصمیم مى‌‏گیرد بنا به توصیه پدر جاى خالى او را در خانواده پر کند. یکى از روزها، وقتى عمو اسحق براى گرفتن «کبک» به کوهستان‏ مى‌‏رود، جلال که نتوانسته رضایت او را جلب کند، پنهانى به دنبالش‏ روانه مى‏شود. در بین راه عمو متوجه حضور جلال شده و از سردلسوزى او را هم با خود همراه مى‏‌کند. آنها موفق مى‌‏شوند در کوهستان کبکى را شکار کنند. وقتى عمواسحق به دنبال کبک دیگرى مى‌‏رود، گرفتار بهمن مى‏‌شود. جلال ‏عمو را نجات مى‌‏دهد و به دهکده باز مى‏‌گرداند. عمواسحق جریان را براى مادر جلال تعریف مى‌‏کند، او باور مى‏‌کند که پسرش دیگر مى‏‌تواند کارهاى مردانه خانه را انجام دهد.[۲۸]

این کتاب روایتی است دست اول و ناب از این نویسنده که شرح حضور خود در هفت روز پایانی جنگ تحمیلی را روایت می‌کند. روایتی که بخش نخست از آن با رشادت جمعی از رزمندگان ایرانی و مقاومت آنها در مقابل تهاجم سراسری عراق در این مقطع از جنگ شروع می‌شود و در ادامه شرحی از نبرد تن به تن او و جمعی از همرزمانش در مقابل با مرگ آن هم نه با آتش و گلوله، که در مقابل تشنگی است. شرح پیاده‌روی‌های او و گروهی از رزمندگان در بیابان‌های جنوب غرب ایران و شرح چکونگی مواجهه با تهاجم سراسری عراق به ایران در روزهای پایانی هشت سال دفاع مقدس، ازاین گتاب گزارشی ناب و دست اول از مقطعی حساس از دفاع مقدس ساخته است که کمتر منبعی جز این اثر تا پیش و حتی پس از آن، از عهده بازگویی آن بر آمده است و با وجود شیوه روایت‌گون و خاطره‌محور خود، بیانی بسیار قابل لمس و تصویری و توام با تعلیقی مثال‌زدنی دارد که صحنه‌های نفس‌گیر‌ و پرهیجان و در عین حال قابل تأملی را برای پژوهشگران، نویسندگان و حتی فرماندهان آن مقطع از دفاع مقدس به همراه دارد.[۲۹]

این کتاب در زمره یکی از موفق‌ترین تلاش‌های محمدرضا بایرامی برای خلق رمان نوجوان و در مختصات جنگ است. او برای خلق این اثر به مانند بسیاری از آثار داستانی خود به روستا می‌رود؛ به جایی که مختصات زیستی آن را به خوبی می‌شناسد و قهرمانش را نوجوانی چوپان انتخاب می‌کند که به خاطر کم‌سو شدن چشم‌های پدر خود به تنهایی به مراقبت از گوسفندان مشغول است. داستان در ادامه با تمثیل هجوم ملخ‌ها به محصولات زراعی روستا ادامه و پس از آن ماجرای مفقود شدن گوسفندان روستاییان و کشف دزدیده شدن آنها توسط نیروهای عراقی آماده شده در مرزهای دو کشور برای حمله به ایران به اوج می‌رسد و درست در همینجاست که قهرمان نوجوان او و داستانش به ناگاه رشد کرده و خود را در صحنه‌ای تازه و نادیده از زندگی می‌بییند. بایرامی در این رمان تلاش بسیاری کرده است تا هم به مختصات بومی و روستایی‌نویسی در ادبیات داستانی ایران وفادار باشد و اسلوبی تازه و دست اول برای آن ترسیم کند. همچنین با شخصیت پردازی‌های استادانه، این کتاب را می‌توان یکی از موفق‌ترین نمونه‌های این مهم در تاریخ ادبیات داستانی جنگ در ایران برشمرد.[۳۰]

بایرامی در این کتاب به تلفیقی تازه دست زده است. راوی نوجوان، فضای روستایی، داستانی از حوادث پیش از پیروزی انقلاب، توصیف‌های او از پاییز روستا و فصل خرمن و نیز به کار بردن ظریف اصطلاحات و عبارت‌های محلی آذری که در کار درو و خرمن به کار برده می‌شود از رمان او یک اثر بلند فولکلور و در عین حال یک تریلر داستانی با حل و هوای انقلاب اسلامی خلق کرده است. اثری که مخاطب آن هم می‌تواند نوجوان ایرانی خواهان متن داستانی جذاب باشد، هم علاقه‌مندان پیگیر به داستان‌هایی که کشف و نگاه تازه‌ای به انقلاب اسلامی دارند و هم علاقه‌مندان به داستان فولکلور. «باد و کاه» از جمله معدود آثاری است که این روزها در ادبیات ایران در قالب مرکز گریز و خارج از پایتخت و با محوریت یک روستا نوشته می‌شود؛ روستایی که رفته رفته هویت خود را در ساختار اجتماعی و شهری ایران از دست داده است.[۳۱]

این کتاب افتخاراتی چون جایزه کتاب سال، جایزه ادبی جلال آل احمد، جایزه شهید حبیب غنی پور را در کارنامه خود دارد. این رمان با رویکرد ترسیم چهره غیرانسانی جنگ نوشته شده و همچنین برای انتخاب راوی، به سراغ غیر ایرانی‌ها رفته. و سعی کرده به نوعی مظلومیت شیعیان عراق در هشت سال دفاع مقدس را نیز به تصویر بکشد. شیعیانی که اگر در جنگ حضور داشتند ناچار از فشار حزب بعث بوده است. «لم‌یزرع» با چنین تمی به سراغ ماجرای کشتار شیعیان منطقه دجیل در عراق رفته است. شیعیانی که به خاطر سوءقصد و ترور ناکام صدام در روستایشان و نه توسط خودشان حتی، حزب بعث تمامی خانه و کاشانه و زمین‌های کشاورزی‌شان را نابود می‌کند. این رمان با هوشمندی نویسنده از چند زاویه دید بهره می‌برد. راوی اصلی رمان سربازی جوان با نام سعدون است که از شیعیان دجیل است و دلباخته احلی دختری از اهل سنت این منطقه است و سنت‌های قبیله‌ای اجازه وصلت به آنها نمی‌دهد. سعدون در بن بست این رویداد تصمیم می‌گیرد داوطلبانه عازم جبهه شود و این آغاز فرجامی عجیب برای اوست. بایرامی با تکنیکی که پیش از این در آثار سینمایی دیده می‌شد، روایت‌های داستانی موازی با خط اصلی داستان را با فلاش بک‌هایی داستانی و با تغییر موقعیت و فضای روایت و زاویه دید و راوی صورت داده است. به عبارت دیگر او به جای انتخاب دیالوگ صرف و روایت از زبان قهرمان داستان، داستانی حاشیه‌ای را در فضای دیگر روایت می کند و این اتفاق ساده در تعادل و شناور بودن فضای داستانی و دور شدن از یکنواختی آن بسیار مؤثر است.[۳۲]

بایرامی این مجموعه را که برخی کارهای قدیمی و تاکنون منتشرنشده‌اش نیز در آن درج شده‌اند، کارنامه داستانی‌اش می‌داند. داستان‌های کوتاه این کتاب در دو مجموعه کتاب اول و کتاب دوم نامگذاری شده‌اند. در بخش کتاب اول داستان‌هایی با نام‌های «برخورد نزدیک»، «به دنبال صدای او»، «رعد یک بار غرید!»، «بابارحیم»، «برف»، و «دل‌شوره»، و چند داستان دیگر منتشر شده است. «سپیدار بلند مدرسه ما»، «عیدی مادربزرگ»، «صدای جنگ»، «همراهان»، «کلاغ‌های عصر»، «فلوت»، «تعقیب»، و «آواز گم شده» نیز داستان‌هایی‌اند که در بخش «کتاب دوم» آمده‌اند.[۳۳]


ناشرینی که با او کار کرده‌اند

  • انتشارت سوره مهر
  • انتشارات قدیانی
  • انتشارات علمي و فرهنگي
  • انتشارات شهرستان ادب
  • انتشارات علم
  • انتشارات افق
  • انتشارات همشهری
  • موسسه نشر و تحقیقات ذکر
  • انتشارات زلال
  • انشارات دانش آموز
  • انتشارات شاهد
  • انتشارات سروش
  • کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان
  • کتاب نیستان
  • نشر توسعه کتاب ایران


تعداد چاپ‌ها و تجدیدچاپ‌های کتاب‌ها

بیشتر آثار ایشان بارها تجدید چاپ شده، برای نمونه می‌توان به موارد زیر اشاره کرد: «هفت روز آخر» به چاپ سیزدهم، «بادهای خزان»و«دشت شقایق‌ها» به چاپ یازدهم، «پل معلق» به چاپ دهم، «کوه مرا صدا زد» به چاپ نهم، «فصل پنجم:سکوت» و «دود پشت تپه» به چاپ هفتم، «مردگان باغ سبز»،«سایه ملخ »، «گرگ‌ها از برف نمی‌ترسند» و «عقاب‌های دره شصت» به چاپ ششم، «شب‌های بمباران» و «افسانه اژدها و آب» به چاپ پنجم، رسیده اند.


نوا، نما، نگاه

خواندنی و شنیداری و تصویری و قطعاتی از کارهای وی (بدون محدودیت و براساس جذابیت نمونه‌های شنیداری و تصویری انتخاب شود)

پانویس

  1. محمدرضا بایرامی، ماهنامه ادبیات وداستان، ۴۱.
  2. میرعابدینی، فرهنگ داستان‌نویسان ایران، ۵۳.
  3. ««آلپ نه بلند است، نه باشکوه»». مجله ادبیات داستانی، ش. ۶۹ (۱۳۸۲). 
  4. «بررسی آثار داستانی محمدرضا بایرامی/صدای سبلان به آلپ رسید». کتاب ماه کودک نوجوان، ش. اسفند (۱۳۸۱). 
  5. «بررسی آثار داستانی محمدرضا بایرامی/صدای سبلان به آلپ رسید». کتاب ماه کودک نوجوان، ش. اسفند (۱۳۸۱). 
  6. ««آلپ نه بلند است، نه باشکوه»». مجله ادبیات داستانی، ش. ۶۹ (۱۳۸۲). 
  7. «مردگان کدام باغ؟». مجله جهان کتاب، ش. ۲۵۳و۲۵۴ خرداد و تیر (۱۳۸۹). 
  8. «کدام حضرات، حضرت». مجله جهان کتاب، ش. مرداد و مهر (۱۳۸۹). 
  9. «همان حضرات». مجله جهان کتاب، ش. آبان و آذر (۱۳۸۹). 
  10. ««محمدرضا بایرامی در سومین نشست لذت داستان: وامدار دوران کودکی‌ام و زندگی در روستا هستم» درباره= «محمدرضا بایرامی»». شهرستان ادب، ۱۸شهریور۱۳۹۳. 
  11. محمدرضا بایرامی، ماهنامه ادبیات وداستان، ۴۱.
  12. ««درباره بی‌حاصلی و دیگر هیچ» درباره= «محمدرضا بایرامی»». کیهان، ۲۰خرداد۱۳۹۶. 
  13. ««زیبایی‌های آثار محمدرضا بایرامی بررسی می‌شوند» درباره= «محمدرضا بایرامی»». خبرگزاری بین المللی قران(ایکنا)، ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۴. 
  14. ««نقد 'سرشار' از رمان 'بایرامی» درباره= «محمدرضا بایرامی»». پایگاه رسمی محمدرضا سرشار، چهارشنبه ۱۵ دیماه ۸۹. 
  15. «بررسی آثار داستانی محمدرضا بایرامی/صدای سبلان به آلپ رسید». کتاب ماه کودک نوجوان، ش. اسفند (۱۳۸۱). 
  16. ««محمدرضا بایرامی در سومین نشست لذت داستان: وامدار دوران کودکی‌ام و زندگی در روستا هستم» درباره= «محمدرضا بایرامی»». شهرستان ادب، ۱۸شهریور۱۳۹۳. 
  17. ««محمدرضا بایرامی در سومین نشست لذت داستان: وامدار دوران کودکی‌ام و زندگی در روستا هستم» درباره= «محمدرضا بایرامی»». شهرستان ادب، ۱۸شهریور۱۳۹۳. 
  18. ««محمدرضا بایرامی در سومین نشست لذت داستان: وامدار دوران کودکی‌ام و زندگی در روستا هستم» درباره= «محمدرضا بایرامی»». شهرستان ادب، ۱۸شهریور۱۳۹۳. 
  19. ««محمدرضا بایرامی در سومین نشست لذت داستان: وامدار دوران کودکی‌ام و زندگی در روستا هستم» درباره= «محمدرضا بایرامی»». شهرستان ادب، ۱۸شهریور۱۳۹۳. 
  20. ««محمدرضا بایرامی در سومین نشست لذت داستان: وامدار دوران کودکی‌ام و زندگی در روستا هستم» درباره= «محمدرضا بایرامی»». شهرستان ادب، ۱۸شهریور۱۳۹۳. 
  21. ««بایرامی: فردی، اهل سپید و سیاه کردنِ مطلق نبود» درباره= «امیرحسین فردی»». خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، ۱۴اسفند ۱۳۹۷. 
  22. ««زندگینامه و شرح آثار محمد رضا سرشار مکتوب شد» درباره= «محمدرضا سرشار»». تبیان، ۱۲تیر ۱۳۹۵. 
  23. ««محمدرضا بایرامی در سومین نشست لذت داستان: وامدار دوران کودکی‌ام و زندگی در روستا هستم» درباره= «محمدرضا بایرامی»». شهرستان ادب، ۱۸شهریور۱۳۹۳. 
  24. میرعابدینی، فرهنگ داستان‌نویسان ایران، ۵۳.
  25. ««آثار محمدرضا بایرامی» درباره=». آکادمی داستان نیستان. 
  26. ««آثار محمدرضا بایرامی» درباره=». آکادمی داستان نیستان. 
  27. ««آثار محمدرضا بایرامی» درباره=». آکادمی داستان نیستان. 
  28. ««آثار محمدرضا بایرامی» درباره=». آکادمی داستان نیستان. 
  29. ««آثار محمدرضا بایرامی»». انتشارات نیستان. 
  30. ««آثار محمدرضا بایرامی»». انتشارات نیستان. 
  31. ««آثار محمدرضا بایرامی»». انتشارات نیستان. 
  32. ««آثار محمدرضا بایرامی»». انتشارات نیستان. 
  33. ««آثار محمدرضا بایرامی»». انتشارات نیستان. 

منابع

  1. «گفت‌وگو با محمدرضا بایرامی». ماهنامه ادبیات و داستان، ش. ۴ (۱۳۹۱). 
  1. میرعابدینی، حسن (۱۳۸۶). فرهنگ داستان‌نویسان ایران. نشر چشمه.
  1. «بررسی آثار داستانی محمدرضا بایرامی/صدای سبلان به آلپ رسید». کتاب ماه کودک نوجوان، ش. اسفند (۱۳۸۱). 
  1. ««آلپ نه بلند است، نه باشکوه»». مجله ادبیات داستانی، ش. ۶۹ (۱۳۸۲). 
  1. «مردگان کدام باغ؟». مجله جهان کتاب، ش. ۲۵۳و۲۵۴ خرداد و تیر (۱۳۸۹). 
  1. «کدام حضرات، حضرت». مجله جهان کتاب، ش. مرداد و مهر (۱۳۸۹). 
  1. «همان حضرات». مجله جهان کتاب، ش. آبان و آذر (۱۳۸۹). 


پیوند به بیرون

  1. «محمدرضا بایرامی». ویکی‌پدیا. 
  1. ««درباره بی‌حاصلی و دیگر هیچ» درباره «محمدرضا بایرامی»». کیهان، ۲۰خرداد۱۳۹۶. 
  1. ««آثار محمدرضا بایرامی»». آکادمی داستان نیستان. 
  1. ««آثار محمدرضا بایرامی»». انتشارات نیستان. 
  1. ««زیبایی‌های آثار محمدرضا بایرامی بررسی می‌شوند» درباره= «محمدرضا بایرامی»». خبرگزاری بین المللی قران(ایکنا)، ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۴. 
  1. ««بایرامی: فردی، اهل سپید و سیاه کردنِ مطلق نبود» درباره= «امیرحسین فردی»». خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، ۱۴اسفند ۱۳۹۷. 
  1. ««نقد 'سرشار' از رمان 'بایرامی» درباره= «محمدرضا بایرامی»». پایگاه رسمی محمدرضا سرشار، چهارشنبه ۱۵ دیماه ۸۹. 
  1. ««زندگینامه و شرح آثار محمد رضا سرشار مکتوب شد» درباره= «محمدرضا سرشار»». تبیان، ۱۲تیر ۱۳۹۵. 
  1. ««محمدرضا بایرامی در سومین نشست لذت داستان: وامدار دوران کودکی‌ام و زندگی در روستا هستم» درباره= «محمدرضا بایرامی»». شهرستان ادب، ۱۸شهریور۱۳۹۳.