مرتضی آوینی
مرتضی آوینی | |
---|---|
پرونده:Avinisajed.jpg.jpg | |
نام اصلی | سیدمرتضی آوینی |
زادروز | ۲۱شهریور۱۳۲۶ شهر ریِ تهران |
مرگ | ۲۰فروردین۱۳۷۲ فکه، خوزستان |
محل زندگی | تهران |
علت مرگ | جراحت بر اثر انفجار مین [شهادت] |
جایگاه خاکسپاری | بهشتزهرا |
نام(های) دیگر |
کامران |
لقب | سید شهیدان اهل قلم |
پیشه | مستندساز، نویسنده، منتقد هنری و... |
سالهای نویسندگی | ۱۳۵۷تا۱۳۷۲ |
کتابها | فتح خون، توسعه و تمدن غرب، پیرامون روشنفکری و... |
نوشتارها | ٰانفجار اطلاعاتٰ، حلزونهای خانهبهدوشٰ و آینهٔ جادوٰ |
همسر(ها) | مریم امینی |
فرزندان | مائده، کوثر و سجاد |
مدرک تحصیلی | کارشناسی ارشد پیوستهٔ معماری |
دانشگاه | دانشگاه تهران |
دلیل سرشناسی | مجموعه مستند روایت فتح |
اثرگذاشته بر | مسعود فراستی و نادر طالبزاده |
امضا | پرونده:Morteza Avini's handwriting.png |
سیدمرتضی آوینی نویسنده، شاعر، نقاش، منتقد هنری، مهندس معمار و مدرس دانشگاه بوده است.
سیدمرتضی آوینی در ۲۱شهریور۱۳۲۶ متولد شد و در ۲۰فروردین۱۳۷۲ بر اثر خونریزی ناشی از جراحات وارده در اثر اعصابت ترکش مین باقیمانده از جنگ هشتساله [دفاع مقدس] جانبهجان آفرین تسلیم کرد [شهادت]. البته او در زندگینامهٔ خودنوشتِ خود، یادآور میشود ۴۶ سال تمام دارد که با اطلاعات شناسنامهای همخوانی نداشته و بهنظر میرسد ناشی از مطابقتنداشتن سن شناسنامهای با سن واقعی است. [۱]
خاستگاه آوینی منطقهٔ شهر ری تهران و خانوادهای پرجمعیت و آنگونه که خود میگوید در خانهای بوده است که خانوادههای دیگری نیز در اتاقهای آن زیست میکردهاند. او در زندگینامهٔ مختصر خود ذکری از خانوادهاش نکرده است و با این توصیفها فقط میدانیم که از طبقهٔ اجتماعی متوسط روبه ضعیف بوده، هرچند به مدرسه و دبیرستان رفته و پس از آن تحصیلات عالی خود را بهاتمام رسانده و فوقلیسانس پیوستهٔ معماری گرفته است.
آوینی مهندس معمار، آوینی نقاش، آوینی شاعر، آوینی مستندساز و آوینی نویسنده، نمودهایی از شخصیت مناقشهبرانگیز سیدمرتضی است که پس از مرگ [شهادت] او درخور توجه و بررسی دوستان سابق و لاحقش قرار گرفته است. اگرچه تغییر مسیر فرهنگی و سیاسیاش پس از وقوع انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷ و بروز و ظهور در آثار مستندی که تا زمان فقدش ادامه یافت و نیز مقالات و یادداشتهایی که دربارهٔ مسائل فرهنگی و سیاسی و آسیبشناسی سینما و تلویزیون مینوشت، مایهٔ سعایت پنهان برخی نزد بلندمرتبهترین مقامات وقت جمهوری اسلامی نظیر آیتالله خامنهای شده بود. البته آوینی نیز مانند هر پدیدآورنده و نویسندهٔ دیگری در عیان نیز از حمله به دیدگاهها و نظراتش مصون نبود چهاینکه دوستان و همراهان او در زمان حیات، پس از او همواره انگشت اتهام را بهسوی اشخاصی نظیر مهدی نصیری سردبیر وقت روزنامهٔ کیهان دراز کرده و معتقدند نصیری غیرمنصفانه به او میتاخته است.
اگرچه جریان موسوم به راست با استناد به مجموعهای از مقالات و یادداشتهای وی در نقد روشنفکری و نیز فیلمسازانی چون داریوش مهرجویی، عباس کیارستمی، علی حاتمی و محسن مخملباف، همچنین آنچه در رد نظرات وزیر وقت ارشاد، سیدمحمد خاتمی نوشته است، او را متصلاً در اردوگاه خودی قلمداد کرده و اختلافات خود را درونی و قابلِچشمپوشی برمیشمرند. این دیدگاه البته با مراجعه به آثار آوینی و مثلاً موضعگیری تند او دربارهٔ نشریهٔ آدینه پذیرفتنی و درست مینماید؛ اما نمیتوان شهادت آوینی بر سر ساخت یک مستند پیرامون جنگ و ترحیم و تشییع آیتالله خامنهای نسبت به او و ملقب ساختنش به سید شهیدان اهل قلم را در استقرار و استمرار این نگاه از نظر دور داشت.
با اینهمه بهنظر میرسد شخصیت منحصربهفرد آوینی پس از بهقول خود، گذر از راهی طیشده که بهکلی تغییر منش داده و ایبسا که به خاستگاه سنتی و خانوادگی خویش بازگشته بود و قریحهٔ هنری و تلاش برای نظریهپردازی در این حوزه، بازهم بهسوی آنچه همراهان و دوستان سابقش از او میگویند روی میآورد و سردبیر سابق کیهان ناگزیر از تحمل سنگینی بار حملات خود پیش از شهادت آوینی باشد. آنچنان که همسر آوینی، مریم امینی با اشاره به دوستیِ پیش از ازدواج خود با وی و ردوبدل کردن کتاب و سینما رفتن و دخترش کوثر آوینی ضمن بیان خاطرات خانوادگی که نشاندهندهٔ رواداری پدر و در تضاد با جمود اندیشه و عمل بودهاند، سعی دارند آوینی آنگونهای نمایش دهند که خود به آن باور دارند.
از این جهت شاید مخاطب کنجکاو و موشکاف نیز با نظرکردن و فرورفتن در نمود پیش از انقلابِ شخصیت او بخواهد درصدد پیوند سیدمرتضی و کامران برآید. برخی همانند دخترش، آوینی را شخصیتی یکپارچه میدانند که دیگران از سر مقاصد سیاسی تکهتکهاش کردهاند و برخی دیگر با تفحص در سابقهاش و بیان جزئیاتی که از چندی پس از او میشد دربارهشان صحبت کرد او را الگویی از هنرمند متعهد انقلابی میدانند که در زمانی متحول شد و با انقلاب اسلامی عهدی بست که جانش را بر سر آن گذاشت که این هردو روایت میتوانند ارتباط مسالمتآمیزی در جوار هم داشته باشد؛ زیرا آوینی در سالهای پیش از تغییر روش خود نیز فردی محبوب میان دوستان و همدانشگاهیانی نظیر شهرزاد بهشتی، امیرهوشنگ اردلان، عطاءالله امیدوار و مشهورترینشان غزاله علیزاده بود. غزاله علیزاده نویسندهای که بهقول مسعود بهنود در همان سالها پس از تسلیم آوینی به مرگ، خود را بهدار آویخت! هرچند علیزاده با بیماری سرطان دستبهگریبان بود و پیش از آن نیز دو بار بهطرزی ناموفق اقدام به خودکشی کرده بود. بهنود، اما آوینی را فردی افراطی میداند که در همهکار طریقهٔ تندروی درپیش میگرفت. چه آن روز که هیپی شده بود و چه آن روز که در سلک بسیجیان شیفتهٔ آیتالله خمینی [امام] درآمد. گرچه ذکر بهنود از آنچه افراط در رفتار آوینی میخواند ملازم اضرار بهغیر یا تحمیل عقیده نیست؛ چیزی که ابهت مردانهٔ موجود در صدای او را با مهر و مدارا همگام میسازد.
آوینی طی فعالیتهای مستندسازی خود، در گروه جهاد سازندگی سازمان صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران، ۱۰ مجموعه مستند ساخت که مشهورترین آن روایت فتح در ۷۰ قسمت است. این مجموعه آنچنانکه از نامش پیداست شامل روایت آوینی از جنگ ایران و عراق است که گویی در ترادف با نام کتاب فتحخونِ خودش است. فتحخون روایتی مقتلگونه از ماجرای عاشورای [امام] حسینبنعلی است. بنا بر باور شیعه جنگ نابرابر امام سوم شیعیان با یاورانی اندک اگرچه با پیروزی ظاهری همراه نبوده است؛ اثر پیروزمندانه و فاتحانهٔ خویش را در تاریخ جاری ساخته است. تعداد مستندهای آوینی با احتساب همین مجموعه، بیش از ۱۰۰ فیلم است. آخرین اثر آوینی مجموعهٔ «شهری در آسمان» است که تولید آن تا لحظهٔ مجروحیت و شهادتش ادامه داشت.
از او مقالات بسیار و یادداشتهایی بهجای مانده است. آنچنان که خود میگوید جمعی از آثارش را در مجموعهای به نام آینهٔ جادو برای تدریس به دانشجویان گرد آورده بود که بهعلت ترک تدریسش، بهدلیل آنچه نپسندیدن محتوای آموزشی خوانده است، به این هدف نرسید.
او همچنین، دستی در نقاشی و شعر داشته است، هرچند باتوجهبه تعریف منفیاش از هنر مبنیبر آنکه نباید حدیث نفس باشد، مجموعهٔ آثار اینچنین را که احتمالاً مربوط به زمان پیش از تحولش، میشده و حجم زیادی هم داشته است در یک گونی میسوزاند. هرچند آوینی نفی نمیکند که آنچه انسان مینویسد همواره محصول ترواشات درونیاش است. با وجود این روایت بهروز افخمی از شاعری آوینی با قطعهای که پایانبندیاش "خنجر...خنجر...خنجر..." بوده است نسبت به تاریخ هدم آثار بهقولی نفسانی او و اینکه آیا اشعاری از او در دست است که منتشر نشده باشد، سؤال میآفریند.
سیدمرتضی آوینی یا همان کامران پیشِ از ۱۳۵۷، سرانجام در ۲۰فروردین۱۳۷۲ جانبهجان آفرین تسلیم کرد و بنابر آنچه همواره مرگخواهانه آروزیش را داشت، انگار با حالی نزار از کار طاقتفرسای سالیان و با پروندهای مشحون از آثار تأثیرگذار، حجاب خویشتن را از میان برداشت.
داستانک
بیخبری
در همان سالهای رفتن آوینی، پس از آنکه مرتضی در جستوجوی شهری در آسمان در ریگزار فکهٔ پای بر سر مینی فشرده بود، در هوایی که بوی اعتدال شمالی دماغ شکوفهها را انباشته بود، سری در گلوی طناب تاب میخورد. آن روز شاید غزاله علیزاده خبر نداشت که پس از فقدان کامران، بنابر آنچه کوثر میگوید عدهای دیوانهوار با یاد او به زندگی خود معنا بخشیده بودند و همراه با خانوادهاش گریسته و غصه خورده بودند و آروز داشتند اگر میشد ایبسا در کنارشان روزگار بگذرانند.
تکلیف و تکلف
پدر دربهدر دنبال جایی بود تا نماز بخواند. دست دختر را گرفت و وارد مسجدی شدند. اتفاقی نمیافتاد اگر آن مرد به، همراهی دخترکی که هنوز تکلیفنشده با پدرش در صف جماعت مردان معترض نمیشد؛ اما شاید مرد گمان نمیکرد بدون تکلف بتوان بهخوبی تکلیف را ادا کرد. دوگانهای دلآزار که نه فقط در آن شب و نهتنها در آن مسجد بلکه بسیار بار پیش و پس از آن، مرتضی را نواخته بود.
تکیه به جایی امن
بهقول همسرش مریم امینی «وقتی مجبور بود به اتفاقهای روزمره و حشو و زوائدی که وقت آدم را میگیرد تن بدهد، آن وقت بود که گرفته و غمگین میشد». چیزی که علیالظاهر اواخر عمرش بیش از پیش با آن درگیر بود. در همان روزها وقتی همسر پیشنهادی به او میدهد، مرتضی از در انکار درمیآید که «فعلاً این کار صلاح نیست! الان آنقدر برای من مشکل درست کردهاند که اگر آدمی پشتبهکوه داشت، نمیتوانست تحمل کند. من بهجای دیگری تکیه دادهام که الان سرپا ایستادهام.» اما این مشکلات چندان بهطول نیانجامید. جوری که بعد از آخرین مکالمه با همسرش که حوالهٔ کاری را پس از بازگشت مرتضی داده بود، فقط سرش را برگرداند و دیگر حرفی میانشان ردوبدل نشد.
خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
تاریک و روشن صبح
حدود ظهر جمعه بیستم فروردین ماه، مرتضی در فکه رفت روی مین. صبح شنبه بود که پدر و مادرم آمدند. صبح زود بود. به من گفتند: مرتضی زخمی شده است. روزهای اول بهار هنوز هوا تاریک و روشن میشود؛ حالتی میان خواب و بیداری. مثل همان وقتِ طبیعی، بچهها را با آرامش بیدار کردم و به مدرسه فرستادم. مثل اینکه اصلاً چیزی نشنیدهام. بچهها که رفتند، پدر و مادرم آرامآرام سر حرف را باز کردند و من باخبر شدم که دیگر مرتضی را ندارم.
خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
زندگی و تراث
سوانح عمر
۱۳۲۶: تولد در محلهٔ شاهعبدالعظیم منطقهٔ شهرری تهران
۱۳۴۴: ورود به دانشگاه تهران در رشتهٔ مهندسی معماری
۱۳۵۴: نامزدی با همسرش مریم امینی
۱۳۵۷: دو پیوند. یکی با انقلاب اسلامی و دیگری با همسرش مریم امینی
۱۳۵۸: پیوستن به گروه جهاد سازندگی و شروع مستندسازی در مناطق محروم
۱۳۶۸: چاپ مقالات و یادداشتهای خود در مجلهٔ سوره
۱۳۷۰: تشکیل مؤسسهٔ روایت فتح به دستور آیتالله خامنهای
۱۳۷۲: درگذشت در اثر جراحت و خونریزی ناشی از اصابت ترکش مین [شهادت] در منطقهٔ فکه [قتلگاه]
از نگاه دیگران
دیدگاه مریم امینی (همسر)
مریم امینی رابطهٔ خود با سیدمرتضی آوینی را رابطهای بر مبنای ارادت و محبت میداند. ارادتی که او تا پایان عمر شوهرش به وی داشت و محبتی که با پیش رفتن زندگی انگار به گرمای سالیان اول ازدواج نزدیکونزدیکتر میشد، تاجاییکه حتی بچههای روایت فتح شکر و سپاسش از دهان مرتضی شنیده بودند.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
مریم امینی از بار سنگینی میگوید که مرتضی نسبت به انقلاب اسلامی ایران بر شانههای خود احساس میکرد و پس از درگذشتش، مریم نیز این سنگینی را بدون حضور همسرش بر شانههای خویش حس میکند؛ چیزی که امینی از آن بهعنوان یک نسبت جدید با مرتضی آوینی از آن یاد میکند: «بعد از شهادت ایشان نسبت جدیدی بین ما برقرار شد. مرتضی خودش در یکی از مقالههایی که بعد از رحلت حضرت امام(ره) نوشت، جملهای دارد نزدیک به این مضمون که ایشان [امام] از دنیا رفتند و حالا بار تکلیف بر شانه ما افتاده است. دقیقاً من چنین سنگینیای را احساس میکنم. پیش از این، دستم را گرفته بود و مرا به بهشت میبرد. نه بهزور، میل باطنی هم بود. من سنگینی بار را خیلی احساس نمیکردم. همه چیز راحتتر اتفاق میافتاد؛ ولی بعداز شهادت مرتضی من باید دوباره شروع میکردم. مثل یک تولد دوباره. خیلی خدا را شکر میکنم. چه موهبتی بالاتر از این برای یک انسان که هم فرصت زندگی عینی با انسانی را داشته باشد که قبلهٔ تمام خواستههایش است و هرچه از زندگی میخواهد در او میبیند و هم فرصت تأمل و تفکر در وجود این انسان و زندگی را پیدا کند.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
به باور مریم امینی، مرتضی آوینی از ابتدا با نوعی کشش مذهبی عجین بوده است. او این کشش را در زمانی میبیند که مرتضی پیش از آشنایی، معجزهوار از تصادفی که برایش رخ داده بود نجات یافته و آنگونه که خانوادهاش نقل کردهاند در همان حال بیهوشی و بیخودیازخود، زیر لب مکرراً عامل نجات خود را امام زمان میدانسته است. چیزی که به باور او در آن روزها عجیب بود. او دربارهٔ این کشش و ارتباط میگوید: «فکر میکنم این ارتباط بهصورت عمیق و پنهانی همیشه در ضمیر درونی ایشان بوده و بعدها سروشکلی پیدا کرده و کامل شده بود. گاهی احساس میکردم مرتضی در زمانی جلوتر از زمان خودش زندگی میکند. دربارهٔ زمانی که در آن زندگی میکرد، یک نوع حالت پیشگویی هنرمندانه داشت و این از ویژگیهای مهم زندگی ایشان بود.»
خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
سیدمرتضی آوینی بهگفتهٔ همسرش، تقریباً تمامی آثار فلسفی و هنری پیش از انقلاب را خوانده بود و دربارهشان نقد و نظر داشت و معتقد بود که نگاه فلسفی ایشان از تجربهٔ زیسته میآید و خود نیز چنین بود. او میگوید: «نامههای داستایوفسکی و نیچه از آن روزها یادم است که زیاد دربارهاش حرف میزد. دربارهٔ کامو و داستایوفسکی در مقالهای نوشته بود که آنان فلسفه را زیسته بودند؛ نهاینکه فقط مطالعه کرده و یا دربارهٔ آن سخن گفته باشند. فکر میکنم مرتضی هم دقیقاً اینطور بود. به خیلیهای دیگر هم میشود باسواد گفت ولی مرتضی فضای آن روزها و آثار فلسفی و رمانهایشان را زندگی کرده بود و چون با جان و دلش آن فضا را احساس کرده بود، وقتی جواب سؤالاتش پیدا شد دیگر درنگی اتفاق نیفتاد و تزلزلی پیش نیامد.»
خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
شاید همین مطالعهٔ عمیق آوینی دربارهٔ فلسفه و هنر پدیدآورندهٔ باور او به غلبهٔ بیسوادی در سینما شده بود. باوری که مریم امینی از آن بهعنوان یکی از رنجهای مرتضی یاد کرده و مصداق آن را سمیناری میداند که دربارهٔ سینمای پس از انقلاب تشکیل شده بود و مرتضی آوینی هم یکی از سخنرانان آن بود. او در این باره میگوید:
- «یادم میآید وقتی سمیناری دربارهٔ سینمای پس از انقلاب برگزار شد و ایشان هم یکی از سخنرانها بود، برخورد بدی در آن جلسه با ایشان شده بود. شما میدانید در سینمای ما مدعی زیاد است؛ اما آدم باسواد کم داریم. آن شب وقتی به خانه آمد هیچ نگفت. بعدها من در نوشتههایشان در مجله سورهٔ سینما داستان آن شب را خواندم و اخیراً هم نوارش را از روایت فتح گرفتم و فیلمش را دیدم. ایشان در مقابل چه جو عجیبی ایستاده بود و قدرتمندانه در یک فضای مخالف، حرفهای اصلی خودش را زده بود! حتی با سلامت نفس به همهٔ اعتراضات بیپایهٔ آنان که به نحو غیرمحترمانهای مطرح میشد گوش کرده بود. من وقتی فیلم را دیدم تازه متوجه شدم که چقدر تحمل آن فضا مشکل بود و آقامرتضی وقتی به خانه آمده بود اصلاً مشخص نبود که ساعتها در چنین فضایی حرف زده است. شما میدانید یکی از رنجهای آقامرتضی بیسوادی حاکم بر سینما بود و از طرف دیگر، مدعیان زیادی که بودند و هستند. شاید بههمین خاطر است که سینمای امروز ما هنوز نتوانسته ارتباط معقول خودش را با جامعه برقرار کند. همینطور است. مرتضی تلاش میکرد سینما را به دامن ارزشها و فرهنگ اصیل این سرزمین نزدیک کند. این کار سادهای نبود. اگر امروز این تحول فکری در سینما اتفاق نیفتد در آینده هم ساده نخواهد بود؛ که شاید مشکلتر هم باشد.»
خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
دیدگاه کوثر آوینی (دختر)
کوثر آوینی پدر را دارای شهامت زیستن و تجربه کردن میداند. همان خصوصیتی که دیگرانی که به باور او به زیست بزدلانه خو کردهاند را از پا جای پای او گذاشتن میترساند. او در یادداشتی در سال۱۳۸۷ پدرش سیدمرتضی آوینی و کسانی که او معتقد است آوینی پویا را برنمیتابند، با این جملات توصیف کرده است: «شهامت زندگی کردن، چیزی است که کمتر در مردمان این دوران دیده میشود. مرتضی آوینی شهامت زندگی کردن داشت و این بارزترین خصلتش بود... در مقالاتش با شهامت از دریافتهای جدیدش مینویسد و چهبسا برخی از این دریافتهای جدید، باطلکنندهٔ پیشفرضهای قبلی خودش هم باشد؛ اما چه باک؟! دوستانش میدانند که همیشه و در همهحال آمادگی بحث کردن داشت، بدون آنکه به اعتقاداتش تعصب بورزد و میدانند که همیشه آمادگی شنیدن نظرات مخالفان را داشت و آمادگی تشخیص حقیقت را در اعتقادات آنها.»
کوثر آوینی همین خصوصیت بحثپذیری و تحمل شنیدن نظر مخالف و به دو بودن از تعصب را سبب دشمنتراشی برای پدرش میداند و میگوید:
- «در آن چند سال واپسین که سردبیری مجلهٔ سوره را پذیرفته بود، روزبهروز بر تعداد دشمنانش افزوده شود و همه میدانند در شرایطی که عقبنشینی، سادهترین و شاید عاقلانهترین راه بود، مرتضی آوینی با شهامت در مقابل فشار ویرانگر گردبادها ایستاد و خود را در معرض انواع تهمتها قرار داد و بازهم پا پسنکشید. همین نوع زندگی مردانه بود که باعث شد بزدلان روزگار، حتی مسلمان بودنش را هم مورد تردید قرار دهند.»
وی، از پس درگذشت پدر، تصویر ارائهشده از او را تصویری دانسته است که تمام واقعیت را در خود ندارد و به باور او آوینی را در زمان خود منجمد کرده و از شخصیت زندهاش یک آوینی مرده که به باور ایشان مقبول و خوب است ساختهاند:
- «در دورانی زندگی میکنیم که بارزترین صفتش بزدلی است و البته برای آن که خاطر خودمان را مکدر نکنیم، برای این صفت، مترادفهای دیگری دست و پا کردهایم. مرتضی آوینی در دوران حیات، دامن خود را به این بزدلی آلوده نکرد؛ اما پس از مرگش و در گذر ایام، جمعی از بزدلان آن روزها به ستایشش مشغول شدهاند. آنها که در سالهای حیات مرتضی آوینی، از راهی که او برگزیده بود میهراسیدند، و با انواع تهمتها و بدگوییها سعی در حذف او داشتند، پس از مرگش هم از روبهرو شدن با آثار و تفکرات او وحشت دارند؛ میترسند که در اثر مجاورت با تفکر او، ویران شوند. آنها که جرئت مردانه زندگی کردن را ندارند، تفکر آوینی را تا حد خود پایین آوردهاند و تصورات خودشان را به نام او مینویسند و بسط میدهند. وجوهی از زندگی و تفکرات او را که به اعتقادات خودشان شباهت دارد، جدا کردهاند و یک شهید آوینی مطلوب و شبیه به خودشان ساختهاند تا بتوانند با خیال آسوده به زندگیشان ادامه دهند، چرا که به حکم غریزه فهمیدهاند در جستوجوی حقیقت بودن، مانع از خواب خوش و زندگی آسان است. بزدلانه روبهرو شدن با مردی که خانهٰ خود را در دامنهٔ آتشفشان بنا کرده بود، اگرچه اتفاقی است از جنس این روزگار، عملی است بس ناجوانمردانه و حقیر. پانزده سال زمانی کوتاه برای از یاد نبردن، و زمانی کافی برای فراموشکردن است.»
دیدگاه مسعود فراستی
مسعود فراستی که به ادعای خود اولین ویراستار نقدهای آوینی بوده است، آوینی را یک روشنفکر معمولی دانسته که «مدتی در گیر نیچه بازی شد و بعد به طور جدی به روشنفکری پرداخت اما بعد از تحولی که دفعی و ناگهانی و بدون عمق نبود به جبهه انقلاب پیوست و بعد از جنگ نیز صدای بلند فرهنگی جبهه طرفداران انقلاب شد.».
تصویر او از آوینی شخصی است که تن به کار سیاسی نداده است و از همین رو متعلق به هیچ جناج سیاسی در کشور نیست. نه جناحی که او را «سردمدار سینمای تروریسم» میداند و نه جناحی که او را به عنوان «سردمدار و پرچمدار سینمای انقلابی» میشناسد.
فراستی «بزرگترین، بهترین و موثرترین اثر سینمای مستند ایران» را روایت فتح میداند که به باور او اصلیترین کار مرتضی آوینی است. به باور او مستند روایت فتح «پروپاگاندایی [است] که ارزش دارد و دوربینش معنا دارد. شخصیت پردازیای در این سینمای مستند اتفاق افتاده که خیلی سخت میتوان مشابه آن را در این سینما به اجرا در آورد. این چیزی که وی در روایت فتح راجع به مرگ نشان داده منحصر به فرد است، جمعی که در آن به نمایش در میآیند منحصر به فردند» که همین خصوصیات آن را جدیترین سند جنگ هشتساله کرده است.
به عقیدهٔ فراستی فیلمهای مهاجر، نیاز، دیدهبان، غول در آتش و قصههای مجید، فیلمهای موردعلاقهٔ آوینی بودهاند و که برای «مخاطب عام باهویت» ساخته شدهاند. او از یکسو با «سینمای جشنوارهای» و از سوی دیگر با «فیلمفارسی» مخالف بود.
فراستی معتقد است آوینی به دلیل همین شیوهٔ نگاه تا امروز مورد حملههای آشکار و پنهان بوده است چه اینکه «... در حوزهٔ هنر نه رانت خوار بود و نه شخصیتش اجازهٔ این کار را میداد. مرتضی تنها آدمی بود که در ۳۰سال، یک نگاه یعنی نگاه مماس با مردم، جنگ و انقلاب دارد و این را فرموله میکند و من نفر دومی را [برای این کار] نمیشناسم.»
دیدگاه یوسفعلی میرشکاک
تعبیر میرشکاک از مرتضی آوینی «سیدناالشهید» است که او را به این شکل توصیف می کند: «مردی به صبوری سنگ». اولین دیدار یوسفعلی میرشکاک با آوینی در دفتر مجله و به بهانهٔ دیدن فیلم «برلین زیر بال فرشتگان» رخ داده است.[۴]
میرشکاک در بیستمین سالگرد درگذشت مرتضی آوینی شعری را در رثای او خوانده است که در زیر میآید.
کی شناسد شاعر فحل سخنور تیغ را؟ | یا کجا داند خطیب اهل منبر تیغ را؟ | |
می شناسد مرد شعر و شرع کمتر تیغ را | کیست کو داند به از بالین و بستر تیغ را؟ | |
آنکه در بر میکشد همچون برادر تیغ را |
ای تمام دردها را اصل درمان، مرتضی! | با دل من هرچه دشوار،از تو آسان، مرتضی! | |
رستم دستان قرآن، شیر یزدان، مرتضی! | هم امیر مجلس و هم کاسهگردان، مرتضی! | |
ای که آوردی به گردش جای ساغر تیغ را! |
تـا نگاه مست تـو زنگـار را آیینــه کـرد | دیـو هم انسان شد و دیوار را آیینـــه کرد | |
آفتـابت بـرزن و بـازار را آیینـــه کـرد | دوزخ این شهـر نـاهمـوار را آیینــــــه کرد | |
سینهها، سرها، سپر شد بار دیگر تیغ را! |
رو بهسوی آسمان شد دستها شمشیروار | در فرود دستها شد سینه چون سر تیروار | |
حلقه زد هر پنجهای در پنجهای زنجیروار | هر زنی شد بیشهای از خشم و غیرت شیروار | |
روبهرو شد بار دیگر ماه و معجر تیغ را |
گرچه در چشم حضرکامان سفر کوتاه بود | نقطهای در قحطی خون بر ختام راه بود | |
لیک در شام سفرسامان، طلوع ماه بود | رمزی از فردآمدن بر درگه الله بود | |
فرد آن آید که داند به ز افسر تیغ را |
چیست این فردآمدن؟ در فصل زن، مردآمدن | با دل گرم و لب خشک و رخ زرد آمدن | |
دلشدن آنگاه از پا تا به سر درد آمدن | در جهاد اصغر و اکبر بُوَد فردآمدن | |
آختن بر دیو نفس و خصم کافر تیغ را |
خشکرود است این سراب تفته، دریابار نیست | ناخدا را دیده در خواب است و دل بیدار نیست | |
صد فغان بر لب گره شد جرئت اظهار نیست | خاطر جمعی بهجز جمعیت دستار نیست | |
زیر یوغ خویش دارد کیسهٔ زر، تیغ را |
تا ربا هم در لباس دین احمد شد حلال | خاک در رقص آمد از قهر خدای ذوالجلال | |
آب شد سیمرغِ سیل و بر زمین گسترد بال | بار دیگر شد جمال زن، خدا و قبله، مال | |
میکند زور ترازو، خاک بر سر، تیغ را |
در حجاب نهی از منکر ممان منکر تویی | پوستین وارونه شد هان! لایق معجر تویی | |
دیده بگشا و ببین مرحب تویی، خیبر تویی | ای دلت آیینهدار مشرکان! کافر تویی | |
چند پنهان داری از بیم ستمگر تیغ را |
اقتضای وضع موجود است این بیچارگی | تا حضرکامیِ تو، افزون میشود آوارگی | |
عقل کارافزا چه دارد جز همین پتیارگی | کاش همچون خصم، کافر میشدی یکبارگی | |
تا نبندی از عبوس زهد، زیور، تیغ را |
وضع موعودت به خوف عافیت از یاد رفت | وان طمع بستن به حسن عاقبت بر باد رفت | |
گر نه از بیم عقوبت بر تو این بیداد رفت | بیستونها پیشرو داریم اگر فرهاد رفت | |
خواب شیرین میکند بالین و بستر، تیغ را |
هان و هان! این خشکسال خشم، دریا میشود | بار دیگر شورش امواج برپا میشود | |
ثور این عصّاری بیهوده، جوزا می شود | رقص مرگ سرخ بر مردان گوارا میشود | |
میشمارد مرغ بیپرواز شهپر، تیغ را[۵] |
دیدگاه شهرزاد بهشتی
شهرزاد بهشتی از همانشگاهیان و آشنایان مرتضی آوینی در دورهٔ دانشجویی که در آن هنگام در دانشکدهٔ حقوق مشغول به تحصیل بوده است، شخصیت آوینی را با این بیان که «آوینی این دوره، یعنی بعد از انقلاب با آوینی قبل از انقلاب کاملاً متفاوت است»، به طور کلی به پیش و پس از انقلاب اسلامی تقسیم میکند.
او آوینی را از حیث کنشهای فردی و اخلاقی شخصی «آدمی با روحی بسیار حساس و بالاتر از یک فرد هوشمند» که «حساسیتهای روحیاش در اوج بود» و «انسان ملتهب آن دوران ما»ُ و «سرگشتهای که به دنبال جهت بود...[که] حتی در این مسیر ممکن بود اشتباهات فراوانی بکند» و در نهایت «از همان تیپهایی بود که به شکل وحشتناکی هیجان و به همان اندازه استعداد داشت. هیجانی که میخواست جایگاه روح خود را در این سرزمین بیابد و ببیند کجاست و چه باید کرد.» توصیف میکند.
بهشتی آوینی را شخصیتی میداند که اگرچه نسبت به مشکلات دیگران حساس بود و ضمن همدردی با ایشان درصدد حل مسائل برمیامد ولی درمقابل نسبت به کنشهای اجتماعی و سیاسی دوران خود نظیر حرکتهای انقلابی و چریکی «هیچ عکسالعملی نداشت... [و]جهتهای سیاسیاش را بعد از انقلاب مشخص کرد و قبل از انقلاب به دنبال راهحلهای شخصی میگشت.».
بهشتی تمایل آوینی به هنر را در «هنر به معنای واقعی» میداند و در ادامه تعریف خود را از این واقعیت مبتنی بر «...محوریت هنر و گامی بر سر پیدا کردن راهحلهای فردی و اجتماعی.» میداند که با آوینی بر سر آن گفتوگو داشتهاست.
البته شهرزاد بهشتی مرتضی آوینی را پس از سال۱۳۴۷ شخصی میداند که «راهحلهای دیگر»ی را جستوجو میکند که از نظر او دیگر «قابلهضم» و تأیید نبودهاست. عاقبت آوینی بعد از انقلاب مانند شعر سهراب که میگوید: «دست هر کودک شهر شاخه نوری دیدم» شاخهٔ نور را از انقلاب گرفت و خودش را پیدا کرد و به راهحلهای اجتماعی انقلاب رسید.
بهشتی به مدت ۱۰سال آوینی را ملاقات نمیکند تا آنکه به گفتهٔ خود او را در دفتر یکی از دوستان مشترک ملاقات میکند. تصویری که بشتی از این ملاقات که با آمدن زن و فرزند مرتضی به آن دفتر تکمیل میشود، تصویر خوشایندی است که او در همسر «بینظیر» مرتضی با «چهرهای کاملاً روحانی» مییابد.
برداشت بهشتی از مستندهای آوینی، نگاه مظلومانه و شاعرانهٔ اوست که با متنی مبتنی بر تجربهاش از فقر یا از جنگ همراه با صدایی تٔأیرگذار شکل میگرفت. «گاهی روایت فتح را میدیدم، روایت فتح با صدای آوینی واقعا تأثیرگذار بود. من کاملاً حساسیتهای او را در روایت فتح احساس میکردم. آوینی اگر درباره چیزی میگفت، واقعاً آن را درک کرده بود. مثلاً اگر درباره فقر میگفت، خودش فقر را میفهمید یا اگر از جبهه میگفت، همینطور بود. جبهه را خیلی مظلومانه میدید، روایت فتحش خیلی عالی بود. فقط یک خبر جنگی نبود که آدم با مسائل جنگی آشنا شود؛ بلکه ما را با مسأله انسان و آدمی در جنگ آشنا میکرد. او صرفا دیدگاه نظامی نداشت. در روایت فتح هم دیدگاه شاعرانه او کاملاً مشهود است.»
تصویر شاعرانهٔ بهشتی از مرگ آوینی نیز جالبتوجه است. چنان «قناری در قفس که ناگهان آزاد شد». آزادی که او را به همان «راهحل مقدس» رساند.
دیدگاه امیر اردلان
دیدگاه عطاءالله امیدوار
دیدگاه مسعود بهنود
مسعود بهنود دربارهٔ آوینی در دو مقطع دو اظهارنظر متفاوت کرده است. اولی در زمانی که پوراحمد مستند «مرتضی و ما» را پس از درگذشت آوینی میساخت. در آن مستند بهنود به گفتهٔ پوراحمد از سعهٔ صدر آوینی و حرمتگذاری حرفهایاش تعریف کرده است. چیزی که البته از نسخهٔ نهایی فیلم حذف شد. «برای فیلمبرداری مستند مرتضی و ما رفته بودم دفتر یکی از مجله ها. به بهنود گفتم درباره مرتضی آوینی فیلم می سازم حرفی داری بزنی؟ مسعود بهنود قبلا یک جدل قلمی تند و تیز با مرتضی داشتند. گفت بله حرف دارم و آمد جلوی دوربین و از همین سعۀ صدر مرتضی حرف زد. گفت من یک مطلبی نوشته بودم، او جواب من را خیلی تند و تیز داد اما از ارزش های روزنامه نگاری خارج نشد. خیلی تعریف زیبایی از او کرد، اما متأسفانه این قسمت را از فیلم حذف کردند!»[۷]
البته مریم امینی در سخنرانی که در سال۱۳۸۹ در جمع دانشجویان دانشگا تهران سخن بهنود دربارهٔ برخورد ژورنالیستی آوینی با او را نادرست میداند و برخورد آوینی را اصلاً مؤدبانه نمیداند. «صحبت بهنود در فیلم مرتضی و ما بی خود بود. بهنود در آن فیلم گفته بود: آوینی مودب بود و با اینکه موضعش با من مخالف بود ولی مقاله اش هم مودبانه بود. این حرف او بی خود بود چون آن مقاله خیلی تند بود و اصلاً مؤدبانه نبود.»[۸].
اظهارنظر پسین بهنود اما حاوی توصیفاتی متفاوت از پیش و پس از انقلاب دربارهٔ مرتضی آوینی است که البته با ادبیاتی متفاوت نیز بیان شده و گویا مؤید نظر مریم امینی دربارهٔ این موضوع است.
بهنود دربارهٔ مقالهٔ تحلیل آسان آوینی که ظاهراْ خطاب به او با عباراتی نظیر «آقایان میراثخوران خوشنشین دیار غرب»، «وابستگان داخلی استکبار»، «خود باختگان مرعوب مدینه فاوستی»، «رجّالگان و زُنّاربستگان دِیر مایکل جکسون»، «شیفتگان جزایر ناتورالیستها»، «مدّاحان پروسترویکای مفلوک شوروی مفلوکتر» و «نوچههای کمربسته «بوش» قدارهبند»، «بُزمجههای از ترس رعد و برق به سوراخ خزیده» و «این پهلوان پنبههای جُبّان فضای خالی میان سطور نشریاتِ نشخوارگر جویدههای فرنگیان» که در شماره۶مجلهسوره نوشته شده بود، می گوید: «مرتضی برداشت ۱۳تا۱۴ صفحه مقاله نوشت که «ما میگوییم ولایی، اینها میگویند دموکراسی. ما چطور به اینها بفهمانیم که ما ولایی هستیم؟». بعد گفتهی آقای خامنهای را آورد که اینها حالا سفته آوردند و آن موقع دنبال سوراخموش میگشتند و بعد هم ستاره زد بالای این جمله و بعد در پانوشت صفحه آدرس داد که مقاله مسعود بهنود در شمارهی فلان مجلهی آدینه. خیلی هم قضیه را تند کرده بود. من فکر کردم ممکن است یک عده هم احیانا احساس تکلیف کنند و بلایی سر من بیاورند. خیلی عصبانی شدم. با خودم گفتم من یک خدمتی از او میرسم. مرتضی خیلی پررو شده بود.».[۹]
بهنود در تأکید نظر خود رو به توصیفاتی از گذشتهٔ پیش از انقلاب مرتضی آوینی میاورد که تصویری افراطی از او به دست میدهد. «یک دوره زده بود به مواد مخدر و این جور چیزها. تمام بازوهایش جای سوزن بود. شب در دانشکده خوابش میبرد، فردا صبح جسدش را از دانشکده بیرون میاوردند. اصولاً بچهی تندرویی بود. هرکار میکرد تا تهش میرفت. بعد یک دوره هیپی شد. موهایش را گذاشته بود بلند شود. مدرن شده بود. قرتی مآب شده بود. جین میپوشید. دستبند میبست و از این جور کارها.»[۱۰].
دیدگاه علی معلمدامغانی
علی معلم دامغانی که روزگاری در حوزهٔ هنری با مرتضی آوینی نشستوبرخاست داشت، او را در همهٔ سکنات و رفتارها نمونهای از انسان متعهد و مسلمان میداند.
او هدف آوینی از مستندسازی را نزدیکشدن به خدا میداند و معتقد است آوینی بهترین وسیلهای که برای بیان حقیقت جنگ در سینه داشت را در سینمای مستند یافت و «شاید اگر روایت فتح نبود نمیتوانستیم متوجه شویم که او تا چه عمقی نسبت به این قضیه حساسیت و درک داشته است».[۱۱]
علی معلم چندی پس از درگذشت آوینی در گرامیداشت روز چهلم او که در تالار اندیشهٔ حوزهٔ هنری سازمان تبلیغات اسلامی برپا شده بود شعر بلند زیر را در رثای او خواند:
شکسته خواند نیمه شب برادرم دو گانه را | سپیده زد چه میکنم نماز جوکیانه را؟ | |
بهل، فریضه را بهل به شیخشب نماز کن | چه حاجتم روا شد از نماز شب دراز کن؟ | |
رهین چاه رستمم ز ننگ جاه زالها | سپیده زد، چه میکنم در آسیاب سالها؟ |
نرفت کاری از غنا، که کار فاقه میکند | بهل بگندد آبها، نمک افاقه میکند |
الا به دام آرزو نه مردی و نه زیستی | به کام زندگی مپو، کجاست خنگ نیستی؟ | |
الا کجاست اسب من که بشکنم مدار را | به آب نیستی زنم برافکنم گدار را | |
گریوه ماند و اهریمن، الا کجاست رخش من؟ | نهیب آذرخش من، درفش من، درخش من؟ | |
سحر فسرد و صاعقه کجاست عرق گبریم؟ | که شعله سان برون برد از این رواق ابریم؟ |
نرفت کاری از غنا که کار فاقه میکند | بهل بگندد آبها نمک افاقه میکند |
چه بنگره است در زمین ز بانگ بسط و قبضها؟ | که خفتهاند شبروان ، که مردهاند نبضها | |
فلک جنازه میبرد به جای هور از آسمان | لعاب مرده میچکد به جای نور از آسمان | |
صداع حجله میدهند از این عروس رایگان | چه بنگره است در زمین از این نبهره دایگان | |
چرا به نام آب و نان نشاط خون نمیکنی؟ | فتاد لیلی از نفس ،چرا جنون نمیکنی؟ | |
سواد محمل است هان زدند راه عبله را | تو بیشرف چه میکنی حنا و عطر و طبله را؟ | |
جنازهها، جنازهها، جنازههای خونچکان | تو شیر شرزه خود نهای، دمی به لابه میتکان | |
به روم و روس میبری، به بوق و کوس میبری | نه مام توست این وطن، که را عروس میبری؟ |
نرفت کاری از فنا که کار فاقه میکند | بهل بگندد آبها نمک افاقه میکند |
زمانه رفت و سالها سخط نشد، رضا تو را | مگر به عید خون کشد عزای مرتضی تو را | |
دم ثمود و عاد کن الا دم فسرده را | به خون، به خون ضماد کن دو دست و پای مرده را | |
غریو رعد و رود را دو صبحدم ترانه کن | دو شب، دوشب، همین دو شب از آرزو کرانه کن | |
به راه صبح تا سحر شبی دو چشم تر بنه | اگر که خوابت آرزو به راه سیل سر بنه | |
سه روز و شب عشیره را طعام روزه گیر ده | پس آنچه دادهای ستان ،به خسته و اسیر ده | |
محرمی قبیله را به خشم اشقیا ببین | روی به هند و قدس اگر، برو و بیریا ببین | |
جنازهها، جنازهها، جنازههای سوخته | ردان آرمیده و ددان خود فروخته |
نرفت کاری از فنا که کار فاقه میکند | بهل بگندد آبها نمک افاقه میکند |
زمان رفت و سالها سخط نشد رضا تو را | مگر به عید خون کشد عزای مرتضی تو را | |
مرا بهل اگر به غم، دریغ او نمیکنم | برای گریه اقتدا، به تیغ او نمیکنم | |
من آه و خشم و کینه را به «تیغ زن» نهادهام | دریغ و داغ و گریه را به «تیغ» و «زن» نهادهام |
نرفت کاری از فنا که کار فاقه میکند | بهل بگندد آبها نمک افاقه میکند |
به انتقام عطسهای که بسته در دماغ من | زمانه سنگ نیستی شکسته بر ایاغ من | |
حدیث آب و نان بهل، اسیر و هم و شک نیم | تو پای بست برکهای، مرا بهل که وک نیم | |
کسی بر آب زندگی نمرده از تبار من | به خضر تشنه میرسد، نژاد شعله خوار من | |
حضور قهر بیغشم، زیاد اگر نمیروم | چو هیمه وقف آتشم، به باد اگر می روم |
نرفت کاری از فنا که کار فاقه میکند | بهل بگندد آبها نمک افاقه میکند |
چو کشته برق را زیم، در این نفس که میرود | چو قطره غرق را زیم، در این نفس که میرود | |
نفورم از دمی که شب نهفته هر سحر زند | وز آفتاب مردهای که هر سپیده سر زند | |
خیال صیحه میپزد در آستین سپند من | خمار شیعه میبرد بر آستان سمند من | |
به شب مجره میچکد طرب ز تیغ جوشنم | سپیده عشوه میدهد طلوع تیغ روشنم | |
اگر ز چاره بگسلم، نفس فلاخنی شود | زمین زبانه سر کند، زمانه گلخنی شود |
نرفت کاری از فنا که کار فاقه میکند | بهل بگندد آبها نمک افاقه میکند |
تو را بس این فرشتگی، زمین تیول دیو به | افاقه مفت آرزو، اگر «ریا» ز «ریو» به | |
الا درنگ و رنگ تو کجاست برملا شده؟ | وز انفعال ننگ تو سکوت ما صلا شده | |
غریو صخره سنب شکسته استخوان شب | شرار شوره خوان ما نشسته در دخان شب |
شکسته خواند نیمه شب برادرم دوگانه را | سپیده زد چه میکنم نماز جوکیانه را؟ | |
رهین چاه رستمم ز ننگ جاه زالها | سپیده زد چه میکنم در آسیاب سالها؟[۱۲] |
دیدگاه کیومرث پوراحمد
پوراحمد در مصاحبهای که با مشرق داشتهاست به بیان خاطرهای از برخوردش با مرتضی آوینی اشاره میکند که زمینهی ساخت مستند «مرتضی و ما» میشود که قابل توجه است.او می گوید:[۱۳]
- «من مرتضی آوینی را نه میشناختم و نه دیده بودم. وقتی سوره را روی دکه روزنامه فروشیها میدیدم اصلاً نگاه نمیکردم، یعنی رویم را برمیگرداندم. اینطوری بود! سیدمرتضی آوینی فیلم سفرنامه شیراز من را دیده بود. کتاب عبور از خط را برای من فرستاد و یک یادداشت خیلی مهرآمیز و زیبا صفحه اول آن کتاب برای من نوشته بود. این مهرورزی باعث شد که من یک شاخه گل مریم خریدم و به دیدن مرتضی در دفتر سوره رفتم. گل را که به او دادم، گفت گل مریم را بیشتر از هر گلی دوست دارد چون اسم همسرش مریم است. سهچهار ساعتی باهم نشستیم و گپ زدیم. در مواردی هم نظرگاههای ما خیلی متضاد و متناقض بود؛ اما مرتضی آوینی هرگز لبخند از لبانش دور نشد و نه خشمگین شد، نه رگ گردنش زد بیرون. خیلی سعۀصدر داشت. خیلیخیلی. و همین سعۀصدر و زلال بودنش مرا مجذوب او کرد و خیلی دوستش داشتم.
- «قبل از شهادتش یک دوره داور جشنواره فجر بود. بعد از شهادتش جمال امید گفته بود که او بهترین داور ما در تمام این سالها بوده و باید یک فیلم در موردش ساخته شود تا در جشنواره بعدی نشان دهیم. ظاهراً به خانوادهاش میگویند یعنی به برادر و همسرش میگویند. آنها هم میگویند پوراحمد! حالا چرا؟ یک ویژهنامهای بعد از شهادتش درآمد که دوستانش مطالب مفصلی در موردش نوشته بودند و من که ارتباطم با او خیلی محدود بود فقط یک ستون دربارهاش نوشتم دربارهٔ همان خلوصی که از او دیده بودم و همسر و برادرش گفتند که تحتتأثیر همین ستون کوتاهِ من قرار گرفته بودند و گفته بودند پوراحمد فیلمش را بسازد. گفتم: مرتضی آوینی یک وجوهی دارد که من نمیفهمم، فقط وجه سینمایی او را میفهمم و قبول دارم و فقط در مورد این وجه او فیلم میسازم. آنها هم قبول کردند. گفتم: آهنگ بنان میخواهم بگذارم، صدای شجریان میخواهم بگذارم. مشکلی نداشتند. بههرحال مستند مرتضی و ما ساخته شد.»
دیدگاه آیتالله سیدعلی خامنهای
آیتالله خامنهای در تاریخ ۱۱شهریور۱۳۷۲، پس از درگذشت آوینی در دیدار با اعضای مؤسسه روایت فتح با یادآوری نقش او در مجموعه مستندهای جنگی تولید شده، نقش متتن و بیان متن را بسیار مهم میداند. گویی «اگر نکته گوییهای او نبود، خیلی از منظرهها اصلاً معنی نداشت.» و لازم است «کسی که میخواهد چنین برنامههایی بسازد، باید آن نجابت و معصومیت و استحکام و اطمینان به سخن را داشته باشد.»
به باور آیتالله خامنهای، آوینی با اعتقاد کامل و با صدایی نجیب و درعینحال مستحکم بزرگترین حرفها را میزد. «[آوینی] میگفت: «این جوانان ما، به راههای آسمان آشناترند تا به راههای زمین.» این را چنان میگفت که گویا راههای آسمان را خودش رفته، دیده و میداند که اینها آشناتر هستند!... ما خیال میکنیم صدای جنگی باید صدای کلفت و نخراشیدهای باشد. امّا ایشان آنطور صدایی نداشت. صدایی بود معصوم و نجیب و درعینحال استحکامی ویژه داشت؛ در قالب نوشتاری قوی و هنرمندانه.» [۱۴]
یادمانها
جایزه
بزرگداشت
از زبان خود
سیدمرتضی زندگینامهٔ خودنوشت خود را چندی قبل از درگذشتش نگاشته است. در آن به خاستگاه اجتماعی و راهِطیشدهای که از آن آمده اشاره کرده و تجربیاتش را مختصراً شرح داده است. تجربیات کامرانِ پیش از وقوع انقلاب اسلامی و تغییر نگاه و نظر که او را بدل به سیدمرتضای روایتِفتح کرد.
بنیانگذاری
سیدمرتضی آوینی آنچنان که خودش میگوید دست یاری به جهاد سازندگی صداوسیما داده است؛ اما خود پیداست که آن واحد را جان بخشیده و بار داده است. پس از آن در سال ۱۳۷۰ او مؤسسه روایت فتح را به دستور رهبر جمهوری اسلامی ایران آیتالله سیدعلی خامنهای تأسیس کرد. شاید بتوان سیدمرتضی آوینی را بنیانگذار نوعی مستند جنگ دانست که از آن بهعنوان مستند اشراقی یاد شده است.
زمینه و شیوه فعالیت
فیلمنگاره
نقد هنری
نظریهپردازی
ترجمه
شعر
شهرزاد بهشتی ضمن نقل شعر زیر از سیدمرتضی [کامران] آوینی که از حفظ داشته، او را شاعری قوی دانسته که شعرهایی قوی میگفته است. اشعار فروغ فرخزاد را دوست میداشته و اتفاقاً خود او از طریق آوینی با شاعران ایرانی آشنا شده است.
برایت گل میآوردم
برایت گل میآوردم
و با تو در اتاقی که به رنگ چشماهیت بود میماندم
ولی دیدم که دستم لحظهها را دور میریزد
تو شاید گریه میکردی که من تنهایی بیهودهای بودم
تو مثل نبض خوشبختی من آرام خواهی ماند
و هرگز مرگ یک دیوانه کوچک
که دور از باغ در زندان گلدانهای زیبای تو میمیرد
تو را گریان نخواهد کرد
میخکهایی که دور از باغ
در زندان گلدانهای زیبای تو میمیرند، میدانند
من تکرار یک تنهایام
در چشمهایی که تمام چشمها را دوست میدارد
[۱۵][۱۶]
از نگاه آوینی
افراد، نحلهها، فیلمها، کتابها و کنشها در معرض داوری آوینی بودند.
داریوش مهرجویی
عباس کیارستمی
محسن مخملباف
جملات ماندگار
هنر آن است که بمیری پیش از آنکه بمیرانندت و مبدأ و مقصد حیات چنین مردهاند.
ای شهید...ای آنکه بر کرانهٔ ازلی و ابدی وجود نشستهای، دستی برار و ما قبرستاننشینان عادات سخیف را بیرون کش.
تکیهکلامها
روزمرگی و جاودانگی. دو تکیهکلام آوینی در آثارشاند.
مریم امینی در اینباره میگوید: «کلمهٔ روزمرگی از کلمههای رایج در کلام و نثر ایشان بود. درست است. این کلمه را زیاد بهکار میبرد و چقدر پرهیز میکرد تا گرفتار این روزمرگی نشود. وقتی میشد که من سر مسئلهای ناراحت و گرفته میشدم و به ایشان شکایت میکردم، به من میگفت: «ببین! هزاران کهکشان در آسمان وجود دارد. یکیاش راه شیری است. سیارههای زیادی در آن هست که یکیاش زمین است. همین زمینی که ما روی آن زندگی میکنیم.» از کل به جزء میآمد. بعد میگفت: « ما هم ذرهای در این مجموعه هستیم. حالا ببین این حرفی که شما میگویید، جایش در این مجموعهٔ باشکوه کجا است؟» آدم در آن کلـیت میدید که چقدر آن اتفاق ناچیز و بیاهمیت بوده است و اگر درست به آن نگاه نکند دچار مشکل خواهد شد. بیان ایشان از روزمرگی دربارهٔ آن مصادیقی که عنوان کردم چنین بود.
یکی دیگر از کلمههای ویژهٔ آقامرتضی جاودانگی است. در آثارش هر وقت دربارهٔ شهدا سخنی است، سخن از جاودانگی هم هست. شهدا را منشأ این حیات میدانست و با تکیه به آیات و روایات، حیات جاودانه برای شهدا قایل بود.» [۱۷]
خلقیات
مریم امینی یکی از خصوصیات بارز سیدمرتضی آوینی را ادب او میداند «چیزی که خیلیها به آن اعتراف میکنند.» و نیز شکوهنکردن و گلایهنداشتن الا در اواخر عمر. «در چند ماه قبل از شهادتش اندوه عمیقی داشت و زبان به شکوه باز کرده بود. این خصوصیت را هیچوقت در ایشان ندیده بودم.»[۱۸]
گزارش از سفرها
در دیگر کشورها
تأثیرپذیریها
استادان
تأثیرات مستقیم
فیلمهای مستند
اولین مستند ساخته شده دربارهٔ مرتضی آوینی مرتضی و ما نام دارد به همت کیومرث پوراحمد ساخته شده است.
تازهترین مستند ساختهشده از زندگی مرتضی آوینی، مستند انحصار ورثه ساخته محمدعلی شعبانی است.
طرحها
مجسمهها و نگارهها
مصاحبهها
گزارش مرگ
آثار و منبعشناسی
خبرگزاری دانشجویی ایسنا گزارشی از مجموعه آثار سیدمرتضی آوینی آورده است که در زیر نقل میشود.[۱۹]
مجموعه مقالات
حکومت فرزانگان (۳ مقاله: «رأی اکثریت»، «آزادی عقیده» و «مساوات»)
روایت محرم (فتح خون) (۱۰ مقاله: «آغاز هجرت عظیم»، «کوفه»، «مناظره عقل و عشق»، « قافله عشق در سفر تاریخ»، «کربلا»، «ناشئهالیل»، «فصل تمییز خبیث از طیب (اتمام حجت)»، «غربال دهر»، «سیاره رنج» و «تماشاگه راز»)
دربارهٔ امام خمینی (۹ مقاله: «داغ بیتسلّی»، «دهه شصت و امام خمینی»، «امام(ره) و حیات باطنی انسان»، «فراق یار نه آن میکند که بتوان گفت»، «هنر، تاریخ و میثاق ولایت»، «انتظار»، «ای عزت ممثّل»، «آن سان که تو رفتی» و «فار التّنّور»)
مبانی حکومت دینی (۵ مقاله: «بنیان سفسطه بر باد است»، «گرداب شیطان»، «اسلامیت یا جمهوریت»، «پروسترویکای اسلامی وجود ندارد» و «وفاق اجتماعی»)
آینده بشریت (۷ مقاله: «آغازی بر یک پایان»، «آخرین دوران رنج»، «بشر در انتظار فردایی دیگر»، «دولت پایدار حق»، «ایمان منجی جهان فردا»، «نظم نوین جهانی و راه فطرت» و «تجدید و تجدد»)
سیطره بر جهان (۵ مقاله: «در برابر فرهنگ واحد جهانی»، «صلیبی از خون سرخ»، «ارتش متحد اسلامی»، «انفجار اطلاعات» و «تکنولوژی ارتباطات»)
پیرامون روشنفکری (۱۱ مقاله: «وقتی روشنفکران وارث انقلاب میشوند»، «یک هشدار»، «آفات غرضورزی»، «حلزونهای خانه به دوش»، «ژورنالیسم حرفهای»، «کانون کدام نویسندگان؟»، «از مایکل جکسون تا شهرنوش پارسیپور»، «انقلاب اسلامی و اوتوپیای غربزدگان»، «روشنفکران و معاصر بودن»، «تحلیل آسان» و «تجدد یا تحجر؟»)
توسعه و تمدن غرب (۱۸ مقاله: «در معنای توسعه»، «توسعهیافتگی»، «اوتوپیای قرن حاضر»، «بهشت زمینی»، «میمون برهنه!»، «توسعه برای تمتع»، «تمدن اسراف و تبذیر»، «عمق فاجعه»، «دیکتاتوری اقتصاد»، «نظام سیارهای اقتصاد» ، «از دیکتاتوری پول تا اقتصاد صلواتی»، «و ما ادراک ما البانک؟»، «سودپرستی و بنیاد اقتصاد آزاد»، «نظام آموزشی و آرمان توسعهیافتگی»، «نظام آموزشی غربی؛ محصول جدایی علم از دین»، «انسان از نسل میمون، خرافهای جاهلانه»، «تأملی بیشتر در خلقت انسان نخستین»، «نوح نبی (ع) و تاریخ تمدن» و «ترقی یا تکامل؟»)
هنر و ادبیات (۶ مقاله: «ادبیات آزاد یا متعهد؟»، «آزادی قلم»، «جنگ در آینه نقاشی متعهد»، «منشور تجدید اهل هنر»، «رمان و انقلاب اسلامی» و «آیا تئاتر زنده میماند؟»)
پیرامون شعر (۵ مقاله: «غزال غزل»، «ختم ساغر»، «راز و رمز»، «شعر و جنون» و «یاد بهشت و نوحه انسان در فراق»)
فرهنگ و تهاجم فرهنگی (۷ مقاله: «فرهنگ یا فرهنگ توسعه؟»، «رستاخیز جسمو جان»، «تکرار مکررات»، «ویدئو در برابر رستاخیز تاریخی انسان»، «یادداشتی ناتمام در باب هویت و حقیقت انسان»، «زبان و فضا» و «چرا روشنفکران مورد اتهام هستند؟ »)
مقالات سینمایی آوینی (۶ مقاله: «آینه جادو»، «جذابیت در سینما»، «جادوی پنهان و خلسه نارسیسی»، «مونتاژ به مثابه معماری سینما»، «فرزندان انقلاب در برابر عرصههای تجربهنشده سینما» و «رمان، سینما و تلویزیون») «روزگاری نو» ، «کدام عرفان؟» ، «مرگ آگاهی»، «مبشّر صبح»، «عبور از عجب» رسیدن به معرفت»، « راز سرزمین آفتاب» و «خیانت در انحلال جهادسازندگی» از دیگر مقالات آوینی هستند.
فیلم نگاشتهها
مجموعه اول «روایت فتح» (۱۳ مقاله: «شب عاشورایی»، «پاتک روز چهارم»، «تاریخسازان چه کسانی هستند؟»، «سقوط»، «دو سال قبل»، با شیرمردان هوانیروز»، «حزب الله»، «تجدید پیمان»، «عروج»، «سربازان امام زمان»، «ضیافت»، «رمزپیروزی» و «راه قدس از کربلا»)
مجموعه دوم «روایت فتح» (۱۶ مقاله «حنابندان»، «دروازه قرآن»، «بهسوی معشوق»، «پیام بسیجی»، «دلباخته»، «یا اباالفضلالعباس»، «آزادی مهران»، «ابر»، «آقا سید»، «رزق حلال»، «درهبید»، «زبرالحدید (پارههای آهن)»، «چه کسی از جنگ خسته شده است؟»، «جلوهای دیگر از نصرت خدا»، «انصار» و «از آن کربلا تا این کربلا»)
مجموعه سوم «روایت فتح» (۱۵ مقاله: با عناوین «قاسم»، «جاده»، «رضا»، «تیم آتش»، «سه ورق از تاریخ مقاومت»، «سپاه»، «مردم»، «کربلا»، «سرباز گمنام»، «پیران توپخانه»، «انگیزههای الهی»، «دیدار»، «راهگشایان نور»، «یادی از سه دلباخته»، «پیام امیر»، «یادگار حسن»، «علمدار» و «پل حاج اسدالله»)
مجموعه چهارم «روایت فتح» (۱۱ مقاله: «سرباخته کوی عشق»، «اِشنو؛ سرداری از ایل قشقایی»، « بر ستیغ جبال فتح»، «صادقیه»، «سحر یا معجزه؟»، «یادی از گذشتههای جنگ»، «ما همه چیز را مدیون خون شهدا هستیم»، «یادی از آقا تقی»، «سید شهدای جهادگران»، «موجیم که آسودگی ما عدم ماست» و «مرثیه و انصار المهدی»)
مجموعه پنجم «روایت فتح» (۱۵ مقاله: «شیخان(با گردان خیبر)»، «حلبچه در آتش»، «کهف گمنامی»، «در اطراف پل»، «دسته ایمان از گروهان عباس ۱،۲ و ۳»، «در راه بازگشت»، «داستان پل، سه سخن/ گلستان آتش/ یاحسین»، «درخششی دیگر»، «آقا سعید»، «شش روز بعد»، «فقط جمهوری اسلامی» و «مدرسه عشق»)
مجموعه شهری در آسمان (۶ مقاله)
با من سخن بگو دوکوهه (۲ مقاله)
مستندها
شش روز در ترکمن صحرا
سیل خوزستان
خان گَزیدهها
حقیقت (۱۳۵۹ تا ۱۳۶۰) (مجموعهٔ ازده قسمتی)
با دکتر جهاد در بشاگرد (۱۳۵۹)
هفت قصه از بلوچستان
با تیپ المهدی در محور رأس البیشه
شیرمردان خدا کرببلا در انتظار است
روایت فتح (مجموعه هفتاد قسمتی)
شهری در آسمان
سبک، لحن و ویژگی آثار
بررسی چند اثر
پرمخاطبها
ناشران
نوا و نما
جستارهای وابسته
پانویس
- ↑ «زندگینامهٔ شهید مرتضی آوینی از زبان خودش».
- ↑ https://www.tabnak.ir/fa/news/8777/%D8%A2%D9%88%D9%8A%D9%86%D9%8A-%D8%AE%D9%88%D8%A8-%D8%A2%D9%88%D9%8A%D9%86%D9%8A-%D9%85%D8%B1%D8%AF%D9%87
- ↑ http://old.alef.ir/vdcg3x9q3ak9ny4.rpra.html?152966
- ↑ https://www.mashreghnews.ir/news/886249/%D8%B1%D9%88%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%DB%8C%D9%88%D8%B3%D9%81%D8%B9%D9%84%DB%8C-%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%B4%DA%A9%D8%A7%DA%A9-%D8%A7%D8%B2-%D9%86%D8%AE%D8%B3%D8%AA%DB%8C%D9%86-%D8%AF%DB%8C%D8%AF%D8%A7%D8%B1-%D8%A8%D8%A7-%D8%B3%DB%8C%D8%AF%D9%85%D8%B1%D8%AA%D8%B6%DB%8C-%D8%A2%D9%88%DB%8C%D9%86%DB%8C
- ↑ http://old.aviny.com/article/gozaresh/92/01/MirShakak-sher.aspx
- ↑ https://www.farsnews.com/news/13960121000789/%D8%B4%D8%B9%D8%B1%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D9%81%D8%B1%D9%88%D8%BA-%DA%A9%D9%87-%D8%A2%D9%88%DB%8C%D9%86%DB%8C-%D8%AF%D9%88%D8%B3%D8%AA-%D8%AF%D8%A7%D8%B4%D8%AA-%D9%85%D8%B1%D8%AA%D8%B6%DB%8C-%D8%AC%D8%A8%D9%87%D9%87-%D8%B1%D8%A7-%D8%AE%DB%8C%D9%84%DB%8C-%D9%85%D8%B8%D9%84%D9%88%D9%85%D8%A7%D9%86%D9%87-%D9%85%DB%8C%E2%80%8C%D8%AF%DB%8C%D8%AF
- ↑ http://cinemacinema.ir/news/%D9%BE%D9%88%D8%B1-%D8%A7%D8%AD%D9%85%D8%AF-%D9%85%D8%B3%D8%B9%D9%88%D8%AF-%D8%A8%D9%87%D9%86%D9%88%D8%AF-%D8%AE%DB%8C%D9%84%DB%8C-%D8%AA%D8%B9%D8%B1%DB%8C%D9%81-%D8%B2%DB%8C%D8%A8%D8%A7%DB%8C%DB%8C/
- ↑ http://www.rajanews.com/news/137687
- ↑ http://www.rajanews.com/news/137687
- ↑ http://www.rajanews.com/news/137687
- ↑ https://www.mashreghnews.ir/news/708412/%D8%B9%D9%84%DB%8C-%D9%85%D8%B9%D9%84%D9%85-%D8%AF%D8%A7%D9%85%D8%BA%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%A2%D9%88%DB%8C%D9%86%DB%8C-%D9%87%D9%86%D8%B1%D9%85%D9%86%D8%AF-%D9%85%D8%AA%D8%B9%D9%87%D8%AF-%D9%88-%D9%85%D8%AA%D9%85%D8%A7%DB%8C%D9%84-%D8%A8%D9%87-%D8%B3%DB%8C%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C-%DA%A9%D9%84%D8%A7%D8%B3%DB%8C%DA%A9
- ↑ http://farsi.khamenei.ir/others-note?id=6221
- ↑ http://cinemacinema.ir/news/%D9%BE%D9%88%D8%B1-%D8%A7%D8%AD%D9%85%D8%AF-%D9%85%D8%B3%D8%B9%D9%88%D8%AF-%D8%A8%D9%87%D9%86%D9%88%D8%AF-%D8%AE%DB%8C%D9%84%DB%8C-%D8%AA%D8%B9%D8%B1%DB%8C%D9%81-%D8%B2%DB%8C%D8%A8%D8%A7%DB%8C%DB%8C/
- ↑ http://farsi.khamenei.ir/memory-content?id=4883
- ↑ «آوینی بهروایت شهرزاد بهشتی».
- ↑ مجلهٔ «سوره اندیشه»، فروردین و اردیبهشت۱۳۸۳
- ↑ http://www.aviny.com/Occasion/Enghelab_Jang/Aviny/87/Mosahebe.aspx
- ↑ http://www.aviny.com/Occasion/Enghelab_Jang/Aviny/87/Mosahebe.aspx
- ↑ https://www.isna.ir/news/96012108342/
منابع
پیوند به بیرون
- «زندگینامهٔ شهید مرتضی آوینی از زبان خودش». وبگاه آوینی.
- «توصیف آوینی از زبان همسرش». وبگاه آوینی.
- «آوینی بهروایت شهرزاد بهشتی». وبگاه خبرگزاری فارس.