محمدعلی بهمنی

از ویکی‌ادبیات
پرش به ناوبری پرش به جستجو
محمدعلی بهمنی
زمینهٔ کاری شعر٬ ترانه‌ و مدرس شعر معاصر
زادروز ۲۷فروردین۱۳۲۱ (۷۶ سال)
دزفول
محل زندگی تهران
پیشه شاعرِ غزل‌سرا و ترانه‌سرا
کتاب‌ها باغ لال، در بی وزنی، عامیانه‌ها ٬ گیسو٬ کلاه٬ کفتر، گاهی دلم برای خودم تنگ می٬شود،شاعر شنیدنی است، مجموعه شعر و..
فرزندان ترانک٬ بهمن٬ ساده٬ آیه٬ غزل و واژه
محمدعلی بهمنی

محمدعلی بهمنی (زادهٔ ۲۷فروردین۱۳۲۱ در دزفول)، شاعر‌٬ غزل‌سرا٬ ترانه‌سرا٬ تصنیف‌سرا و از بنیان‌گذاران شیوه غزل نو یا نیمایی و مدرس و مسئول کارگاه‌های شعر معاصر.

اهالی ادبیات بهمنی را آغازگر شعر «گفتار» یا غزل «گفتار» می‌دانند. با غزل‌های بهمنی دورهٔ بازگشت به خویش در شعر اجتماعی پر‌شور و آرمانگرای دهه شصت آغاز شد. همان دهه که نسل جوان و جوینده‌اش با قلم و چکش مشغول حکاکی چهره زخمت غزل اجتماعی بود.اگر جسارت بهمنی و همنسلان او (منزوی، بهبهانی، نیستانی و ...) نبود قطعاً دهه‌ها و شاید بیشتر، نوگرایی در غزل به تأخیر می‌افتاد.بهمنی در غزل‌هایش هماره چشمی به نیما دارد و بسیار درست می‌گویداگر می‌گوید:«جسمم غزل است امّا روحم همه نیمایی ست». در بین آثار بهمنی گاهی دلم برای خودم تنگ می‌شود بی هیچ تردید در روند غزل معاصر، مجموعه‌ایی تأثیر گذار بوده‌است.

بهمنی در خانواده‌ایی به دنیا آمد که مادر با سواد و پدر بی‌سواد بود، فرزند هشتم و ته تغاری خانواده هست. مادر ام‌البنین نام داشت و جزو اولین دسته از دانش‌آموزانی بود که در ایران، از رشتهٔ زبان فرانسوی فارغ‌التحصیل شده بود. پدر محمدحسین و سوزنبان راه‌آهن بود. شعر در خانواده بهمنی به دلیل علاقه زیاد مادر و برادران به شعر سفره‌ای بود که ده‌ها بار پهن می‌شد، مادر وقتی همه بچه‌ها دور هم جمع می‌شدند می‌خواست که در خانه شاهنامه‌خوانی یا حافظ‌خوانی و یا سعدی‌خوانی داشته باشند، نکته جالب آن تسلط مادر بر این اشعار بود مثل کسی که کارگردان یک تئاتر باشد به بچه‌ها می‌گفت که کدام بیت‌ها را باید با قدرت و حماسی خواند و کدام بیت‌ها را آرام و با طمأنینه. بهمنی با شنیدن این چیزها بزرگ شد. پدر بجای مدرسه او را به چاپخانه فرستاد. در سن ده سالگی در چاپخانه «تابان» در خیابان ناصر خسرو تهران کار می‌کرد. مجله‌ٔ «روشنفکر» نیز در آن چاپخانه چاپ می‌شد و مسئول صفحه «هفت تار چنگ» آن فریدون مشیری بود، او اولین کسی بود که به بهمنی گفت می‌تواند شعر بگوید. اولین شعر را برای مادرش در ده سالگی سرود و در مجله «روشنفکر» در سال ۱۳۳۱ چاپ شد و اولین مجموعه «باغ لال» در سال ۱۳۵۱ در انتشارات بامداد منتشر شد و از آن زمان تاکنون آثار متعددی از ایشان منتشر شده است. بهمنی از سال ۱۳۴۵ همکاری خود را با رادیو آغاز کرد و پس از آن به شغل آزاد روی آورد. تا سال ۱۳۵۲در تهران بود و پس از آن ساکن بندرعباس و مسئول چاپخانه دنیای چاپ بندرعباس و مدیر انتشارات چی چی کا شد. در سال ۱۳۵۸ با خانم صدیقه میر علی قره‌گزلو ازدواج کرد،بهمنی شش فرزند دارد که به ترتیب بهمن، ترانک، ساده، آیه، غزل و واژه هستند. او در سال ۱۳۷۸ به عنوان غزلسرای نمونه کشور و در سال ۱۳۸۵ نیز به عنوان یکی از چهره های ماندگار شعر معرفی شده است. هم اکنون رئیس شورای دفتر موسیقی وزارت فرهنگ و‌ارشاد‌اسلامی و همچنین رئیس شورای موسیقی صدا‌و‌سیما است.


داستانک

اولین شعر

داشتم وارد نه سالگی می‌شدم که شادروان مشیری با مهری که در سخنش داشت به من گفت: «تو می‌توانی شعر بگویی!» و من ناگهان اتفاقی را در خود حس کردم که هنوز هنگام سرودن شعر، همراه من است. یکی دو هفته سعی کردم که شعری بگویم و موفق نمی‌شدم. دست زیر چانه می‌گذاشتم و به فکر فرو می‌رفتم. ژست شاعرانی را در عکس‌ها دیده بودم که انگشت روی لپ‌شان گذاشته بودند و داشتند می‌نوشتند؛ من هم ادایشان را در می‌آوردم اما شعر به سراغم نمی‌آمد. بعد از دو هفته که استاد را دیدم اولین سوالش از من این بود که «شعر گفتی؟». پاسخ دادم: هر چه فکر می‌کنم، نمی توانم. گفت:«اگر به کسی که از همه بیشتر دوستش داری فکر کنی، می‌توانی شعری برایش بگویی». در آن سن و سال طبیعی بود که مادرم را از همه بیشتر دوست داشته باشم. چند روزی در مجله‌ها گشتم و هر کلمه‌ای را که حس کردم به زیبایی مادرم است. نوشتم. معنایش را هم از خود مادرم می پرسیدم! کلمه «موحشّح» یکی از آن کلمات بود. آن روزها وقتی می‌خواستند از کسی امضإ بگیرند، می‌گفتند «موشّح بفرمایید»! من از احترامی که در این کلمه بود و از موسیقی درونی آن لذت می‌بردم. شعر «مادر» که اولین شعر چاپ شدهٔ من است، با کلمات انتخاب شده نوشته شد اما آقای مشیری وقتی این شعر را خواند، گفت: «این کلمه‌ها چیست که ردیف کرده‌ای؟!». گفتم می‌خواستم شعرم در شأن مادرم باشد؛ گشتم و انتخابشان کردم . دستی به سرم کشید و با خنده گفت: « این کلمه‌ها را باید در حافظه‌ات ثبت کنی»! زیاد متوجه مفهوم حرف استاد نمی‌شدم اما هنوز به درستی یادم مانده است که از آن به بعد یاد گرفتم نباید تصمصیم بگیرم و شعر را بنویسم؛ آموختم که باید منتظر شعر بمانم تا من را بنویسد. ای واژه بکر جاودانه ای شعر موشّح زمانه

ای چشمه سینه جوش الهام ای حس لطیف شاعرانه

شب ها که ز دیده خواب گیرد شعرم به سروده شبانه

بینم که نشسته ای تو بیدار بر بستر طفل پربهانه

آوازه گرم لای لایت افکنده طنین مادرانه

شاعر نه منم تویی که باشد شعرت همه شور مادرانه

زندگی و تراث

آثار و کتاب‌شناسی

پانویس

منابع

پیوند به بیرون