گلاب خانم: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌ادبیات
پرش به ناوبری پرش به جستجو
V.mirataei (بحث | مشارکت‌ها)
صفحه‌ای تازه حاوی «{{جعبه اطلاعات کتاب|عنوان=گلاب خانم|تصویر=Golab.jeld.04.jpg|اندازه تصویر=200px|نویسنده=قاسمعلی فراست|ناشر=قدیانی|محل انتشارات=تهران|تاریخ_نشر=۱۳۷۴|نوبت چاپ=چاپ نهم ۱۳۹۵|تعداد_صفحات=۲۶۲|موضوع=رمان دفاع مقدس، جانبازان|زبان=فارسی|قطع=رقعی|نوع_جلد=شومیز|شا...» ایجاد کرد
 
V.mirataei (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۵: خط ۵:
{{وسط|*****}}
{{وسط|*****}}


«گلاب خانم» رمانی به قلم قاسمعلی فراست است. این رمان در حوزه‌ی ادبیات دفاع مقدس به‌شمار می‌رود و از زاویه‌ی متفاوتی به جنگ می‌نگرد. این اثر، نگاهی واقع‌گرایانه به جنگ دارد و داستان زندگی جانبازی را پس از جنگ روایت می‌کند که از ناحیه صورت مجروح شده است.<ref>[https://www.ibna.ir/news/264471/%D9%81%D8%B1%D8%A7%D8%B3%D8%AA-%D9%85%DB%8C-%D8%AA%D9%88%D8%A7%D9%86%D8%B3%D8%AA-%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86-%D9%BE%D8%B1%D9%81%D8%B1%D9%88%D8%B4-%D8%A8%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D8%AF-%D9%88%D9%84%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%AD%D9%88%D8%B2%D9%87-%D8%A8%D8%A7%D9%88%D8%B1%D9%87%D8%A7%DB%8C%D8%B4-%D9%86%D9%88%D8%B4%D8%AA «فراست می‌توانست رمان پرفروش بنویسد، ولی در حوزه باورهایش نوشت»]. خبرگزاری ایبنا. ۲۹ مرداد ۱۳۹۷</ref> موسی و گلاب شخصیت‌های اصلی رمان «گلاب خانم» هستند. داستان با عقدكنان دو جوان (گلاب و موسی) شروع می‌شود. همه منتظرند كه داماد از جبهه بیاید و خطبه­‌ی عقد خوانده شود، اما هرچه انتظار می‌كشند، از او خبری نمی‌شود. دلهره‌ها آغاز ‌می‌شود و نگرانی‌ها بروز ‌می‌کند. هیچ‌کس نمی‌داند داماد کجاست و چه بر سر او آمده است تا اینکه ماه‌ها بعد، موسی به خانه بر‌می‌گردد. حالا دیگر باید مشکل حل بشود، اما موسی چیزی را از گلاب پنهان ‌می‌کند و از او فاصله ‌می‌گیرد. این کتاب فصل‌بندی ندرد.
«گلاب خانم» رمانی به قلم قاسمعلی فراست است. این رمان در حوزه‌ی ادبیات دفاع مقدس به‌شمار می‌رود و از زاویه‌ی متفاوتی به جنگ می‌نگرد. این اثر، نگاهی واقع‌گرایانه به جنگ دارد و داستان زندگی جانبازی را پس از جنگ روایت می‌کند که از ناحیه صورت مجروح شده است.<ref name=":0">[https://www.ibna.ir/news/264471/%D9%81%D8%B1%D8%A7%D8%B3%D8%AA-%D9%85%DB%8C-%D8%AA%D9%88%D8%A7%D9%86%D8%B3%D8%AA-%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86-%D9%BE%D8%B1%D9%81%D8%B1%D9%88%D8%B4-%D8%A8%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D8%AF-%D9%88%D9%84%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%AD%D9%88%D8%B2%D9%87-%D8%A8%D8%A7%D9%88%D8%B1%D9%87%D8%A7%DB%8C%D8%B4-%D9%86%D9%88%D8%B4%D8%AA «فراست می‌توانست رمان پرفروش بنویسد، ولی در حوزه باورهایش نوشت»]. خبرگزاری ایبنا. ۲۹ مرداد ۱۳۹۷</ref> موسی و گلاب شخصیت‌های اصلی رمان «گلاب خانم» هستند. داستان با عقدكنان دو جوان (گلاب و موسی) شروع می‌شود. همه منتظرند كه داماد از جبهه بیاید و خطبه­‌ی عقد خوانده شود، اما هرچه انتظار می‌كشند، از او خبری نمی‌شود. دلهره‌ها آغاز ‌می‌شود و نگرانی‌ها بروز ‌می‌کند. هیچ‌کس نمی‌داند داماد کجاست و چه بر سر او آمده است تا اینکه ماه‌ها بعد، موسی به خانه بر‌می‌گردد. حالا دیگر باید مشکل حل بشود، اما موسی چیزی را از گلاب پنهان ‌می‌کند و از او فاصله ‌می‌گیرد. این کتاب فصل‌بندی ندرد.


قاسمعلی فراست که یكی از نویسندگان عرصه ادبیات مقاومت است، بعد از وقوع جنگ بین ایران و عراق، تصمیم گرفت داستان‌هایش را با موضوعات مربوط به دفاع مقدس بنویسد.
قاسمعلی فراست که یكی از نویسندگان عرصه ادبیات مقاومت است، بعد از وقوع جنگ بین ایران و عراق، تصمیم گرفت داستان‌هایش را با موضوعات مربوط به دفاع مقدس بنویسد.
== خلاصه اثر ==
رمان «گلاب خانم» به قلم قاسمعلی فراست، روایت متفاوتی از جنگ است. موسی و گلاب شخصیت‌های اصلی رمان «گلاب خانم» هستند.<ref>[https://www.iranketab.ir/book/19342-golab-khanum «گلاب خانم»]. ایران کتاب. بی‌تا. دریافت شده ۲۷ دی ۱۴۰۳</ref> در سال‌های جنگ تحمیلی، رزمنده‌ای به نام موسی در جبهه مجروح و در بیمارستانی در اهواز بستری می‌شود. خانواده‌اش که از وضعیت او خبر ندارند، طبق قرار قبلی و نامه‌ای که موسی برای آن‌ها نوشته بوده، در آستانه نیمه شعبان در تدارک برگزاری مراسم عقدکنان او با دختر دایی‌اش، گلاب هستند. شب قبل از نیمه شعبان، چند نفر از اهالی فامیل و همسایه‌ها در خانه آن‌ها جمع می‌شوند تا سور و سات عقدکنان را فراهم آورند، اما خبری از موسی نمی‌شود.
مراسم عقد به امید آمدن موسی برگزار می‌شود و دو نفر از دوستان به نام‌های موسی سلیم و مرتضی با گل و کادو سر می‌رسند. حاضران از آن‌ها سراغ موسی را می‌گیرند. دوستانش می‌گویند که حدود ده روز است از موسی بی‌خبرند و بنابر دعوت قبلی، اکنون به مراسم عقدکنان آمده‌اند. مراسم با صرف ناهار و بازگشت مهمان‌ها به پایان می‌رسد. روز بعد از مراسم، پدر موسی - میرزا - با یکی از دوستانش به طرف منطقه راه می‌افتند و میرزا یکی دو روز در پشت خط منتظر خبر می‌ماند تا اینکه متوجه می‌شود موسی چندی پیش برای شناسایی رفته و دیگر برنگشته است. به احتمال زیاد، راه را گم کرده یا زخمی یا اسیر شده است. میرزا به خانه برمی‌گردد و از آن پس، جست‌وجوی او و همسرش آسیه هر یک به دور از چشم دیگری آغاز می‌شود تا جایی که آسیه در میان شهدای گمنام نیز به دنبال گمشده‌اش می‌گردد.
موسی با جراحات زیادی از جمله شکستگی دست و پا، زخم‌های عمیق صورت، کج شدن چانه و تغییر صدا، بدون اطلاع خانواده در بیمارستانی در اهواز بستری است. هیچ‌کس او را نمی‌شناسد. خودش نیز حرفی نمی‌زند و تمایلی ندارد اطلاعاتش را به کسی بگوید، چراکه نمی‌خواهد به خانواده‌اش گزارش دهند و آن‌ها ناراحت شوند. بعد از بهبودی نسبی، او را به آسایشگاهی در تهران منتقل می‌کنند. اما او با دیدن وضعیت چهره‌اش و دقیق‌تر شدن در اوضاع جراحت صورت و تغییر صدایش، حاضر به روبه‌رو شدن با خانواده نیست. موسی در آسایشگاه نیاز به یک هم‌کلام رازدار دارد و بالاخره کریم را که نابیناست برای هم‌صحبتی برمی‌گزیند. کریم پس از مرخص شدن از آسایشگاه، خبر گم شدن موسی را در محل می‌شنود. روزی که لیلا، خواهر موسی، به همراه همسرش خسرو به رسم همسایگی به عیادت کریم می‌روند، از زبان کریم می‌شنوند که یک نفر با نام وحید در آسایشگاه حضور دارد. لیلا شبانه خبر را به پدر و مادرش می‌رساند و آن‌ها از رختخواب روانه آسایشگاه می‌شوند، اما هیچ مجروحی با نام موسی وجود ندارد و حتی دیدن مجروحان هم گره‌­ای از کار نمی‌گشاید. هرچند موسی آمدن پدر و مادرش را می‌بیند، اما خودش را به آن‌ها نمی‌شناساند.
در روزهای بعد، گاهی کریم به دیدن موسی می‌رود و با او صحبت می‌کند تا این­که یک روز میرزا و آسیه را هم با خود می‌برد و موسی ناچار می‌شود تا به خانه بازگردد. موسی در اتاق ماندن را بر دیدار بقیه ترجیح می‌دهد؛ گوشه‌گیر و منزوی می‌شود. هر وقت گلاب به دیدار نامزدش می‌شتابد، موسی به بهانه‌های مختلف از دیدن او شانه خالی می‌کند، تا این­که بالاخره یک روز گلاب موفق می‌شود به اتاق موسی برود و همه چیز را می­‌فهمد. موسی هم به او می‌گوید که دیگر منتظرش نماند و با کس دیگری ازدواج کند. گلاب بر سر دوراهی قرار می‌گیرد. برای رهایی از این سرگردانی به تحقیق از خانواده‌های جانبازان می‌پردازد و حتی با خانواده جانبازی که همسایه آنهاست، رفت و آمد می‌کند. سرانجام، بعد از کشمکش‌های عقلانی و احساسی، بالاخره یک روز به موسی زنگ می‌زند و با او در پارک قرار می‌گذارد. هر دو بی‌قرار دیدار هم هستند و زودتر از موعد حضور می‌یابند. گلاب تصمیمش را مبنی بر ازدواج با موسی با او در میان می‌گذارد و با هم در این‌باره حرف می‌زنند. موسی خبر ازدواجش را به همراه خبر تصمیمش برای بازگشت به جبهه به کریم می‌رساند. کریم از او می‌خواهد زمانی که تصمیم گرفت به خاطر خودِ جبهه و نه به خاطر فرار از نگاه مردم به جبهه برود، آنگاه اعزام گردد.<ref>زهرا صادقی‌نیا. «بررسی و تحلیل بنمایه‌های پایداری و ارتباط آن‌ها با عناصر داستان در رمان «گلاب خانم»، نشریه پژوهش‌های ادبی».  ۶۱.</ref> این کتاب زندگی موسی بعد از جنگ و مجروحیت او از ناحیه صورت و مواجهه او با جامعه را روایت می‌کند.<ref name=":0" /> این کتاب، فصل‌بندی نشده است.
== پانوشت ==

نسخهٔ ‏۵ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۰۹

گلاب خانم
نویسندهقاسمعلی فراست
ناشرقدیانی
محل نشرتهران
تاریخ نشر۱۳۷۴
تعداد چاپچاپ نهم ۱۳۹۵
شابک۹۷۸۹۶۴۴۱۷۰۷۲۰
تعداد صفحات۲۶۲
موضوعرمان دفاع مقدس، جانبازان
زبانفارسی
قطعرقعی
نوع جلدشومیز

رمان «گلاب خانم» ‌به قلم «قاسمعلی فراست» در حوزه ادبیات دفاع مقدس است. این اثر اولین‌­بار در سال ۱۳۷۴ توسط انتشارات قدیانی در تهران به چاپ رسید. این کتاب در سومین دوره‌ی بهترین کتاب سال دفاع مقدس ویژه‌ی سال‌های ۱۳۷۳ و ۱۳۷۴ جزء کتب تقدیر‌شده بود.

*****

«گلاب خانم» رمانی به قلم قاسمعلی فراست است. این رمان در حوزه‌ی ادبیات دفاع مقدس به‌شمار می‌رود و از زاویه‌ی متفاوتی به جنگ می‌نگرد. این اثر، نگاهی واقع‌گرایانه به جنگ دارد و داستان زندگی جانبازی را پس از جنگ روایت می‌کند که از ناحیه صورت مجروح شده است.[۱] موسی و گلاب شخصیت‌های اصلی رمان «گلاب خانم» هستند. داستان با عقدكنان دو جوان (گلاب و موسی) شروع می‌شود. همه منتظرند كه داماد از جبهه بیاید و خطبه­‌ی عقد خوانده شود، اما هرچه انتظار می‌كشند، از او خبری نمی‌شود. دلهره‌ها آغاز ‌می‌شود و نگرانی‌ها بروز ‌می‌کند. هیچ‌کس نمی‌داند داماد کجاست و چه بر سر او آمده است تا اینکه ماه‌ها بعد، موسی به خانه بر‌می‌گردد. حالا دیگر باید مشکل حل بشود، اما موسی چیزی را از گلاب پنهان ‌می‌کند و از او فاصله ‌می‌گیرد. این کتاب فصل‌بندی ندرد.

قاسمعلی فراست که یكی از نویسندگان عرصه ادبیات مقاومت است، بعد از وقوع جنگ بین ایران و عراق، تصمیم گرفت داستان‌هایش را با موضوعات مربوط به دفاع مقدس بنویسد.

خلاصه اثر

رمان «گلاب خانم» به قلم قاسمعلی فراست، روایت متفاوتی از جنگ است. موسی و گلاب شخصیت‌های اصلی رمان «گلاب خانم» هستند.[۲] در سال‌های جنگ تحمیلی، رزمنده‌ای به نام موسی در جبهه مجروح و در بیمارستانی در اهواز بستری می‌شود. خانواده‌اش که از وضعیت او خبر ندارند، طبق قرار قبلی و نامه‌ای که موسی برای آن‌ها نوشته بوده، در آستانه نیمه شعبان در تدارک برگزاری مراسم عقدکنان او با دختر دایی‌اش، گلاب هستند. شب قبل از نیمه شعبان، چند نفر از اهالی فامیل و همسایه‌ها در خانه آن‌ها جمع می‌شوند تا سور و سات عقدکنان را فراهم آورند، اما خبری از موسی نمی‌شود.

مراسم عقد به امید آمدن موسی برگزار می‌شود و دو نفر از دوستان به نام‌های موسی سلیم و مرتضی با گل و کادو سر می‌رسند. حاضران از آن‌ها سراغ موسی را می‌گیرند. دوستانش می‌گویند که حدود ده روز است از موسی بی‌خبرند و بنابر دعوت قبلی، اکنون به مراسم عقدکنان آمده‌اند. مراسم با صرف ناهار و بازگشت مهمان‌ها به پایان می‌رسد. روز بعد از مراسم، پدر موسی - میرزا - با یکی از دوستانش به طرف منطقه راه می‌افتند و میرزا یکی دو روز در پشت خط منتظر خبر می‌ماند تا اینکه متوجه می‌شود موسی چندی پیش برای شناسایی رفته و دیگر برنگشته است. به احتمال زیاد، راه را گم کرده یا زخمی یا اسیر شده است. میرزا به خانه برمی‌گردد و از آن پس، جست‌وجوی او و همسرش آسیه هر یک به دور از چشم دیگری آغاز می‌شود تا جایی که آسیه در میان شهدای گمنام نیز به دنبال گمشده‌اش می‌گردد.

موسی با جراحات زیادی از جمله شکستگی دست و پا، زخم‌های عمیق صورت، کج شدن چانه و تغییر صدا، بدون اطلاع خانواده در بیمارستانی در اهواز بستری است. هیچ‌کس او را نمی‌شناسد. خودش نیز حرفی نمی‌زند و تمایلی ندارد اطلاعاتش را به کسی بگوید، چراکه نمی‌خواهد به خانواده‌اش گزارش دهند و آن‌ها ناراحت شوند. بعد از بهبودی نسبی، او را به آسایشگاهی در تهران منتقل می‌کنند. اما او با دیدن وضعیت چهره‌اش و دقیق‌تر شدن در اوضاع جراحت صورت و تغییر صدایش، حاضر به روبه‌رو شدن با خانواده نیست. موسی در آسایشگاه نیاز به یک هم‌کلام رازدار دارد و بالاخره کریم را که نابیناست برای هم‌صحبتی برمی‌گزیند. کریم پس از مرخص شدن از آسایشگاه، خبر گم شدن موسی را در محل می‌شنود. روزی که لیلا، خواهر موسی، به همراه همسرش خسرو به رسم همسایگی به عیادت کریم می‌روند، از زبان کریم می‌شنوند که یک نفر با نام وحید در آسایشگاه حضور دارد. لیلا شبانه خبر را به پدر و مادرش می‌رساند و آن‌ها از رختخواب روانه آسایشگاه می‌شوند، اما هیچ مجروحی با نام موسی وجود ندارد و حتی دیدن مجروحان هم گره‌­ای از کار نمی‌گشاید. هرچند موسی آمدن پدر و مادرش را می‌بیند، اما خودش را به آن‌ها نمی‌شناساند.

در روزهای بعد، گاهی کریم به دیدن موسی می‌رود و با او صحبت می‌کند تا این­که یک روز میرزا و آسیه را هم با خود می‌برد و موسی ناچار می‌شود تا به خانه بازگردد. موسی در اتاق ماندن را بر دیدار بقیه ترجیح می‌دهد؛ گوشه‌گیر و منزوی می‌شود. هر وقت گلاب به دیدار نامزدش می‌شتابد، موسی به بهانه‌های مختلف از دیدن او شانه خالی می‌کند، تا این­که بالاخره یک روز گلاب موفق می‌شود به اتاق موسی برود و همه چیز را می­‌فهمد. موسی هم به او می‌گوید که دیگر منتظرش نماند و با کس دیگری ازدواج کند. گلاب بر سر دوراهی قرار می‌گیرد. برای رهایی از این سرگردانی به تحقیق از خانواده‌های جانبازان می‌پردازد و حتی با خانواده جانبازی که همسایه آنهاست، رفت و آمد می‌کند. سرانجام، بعد از کشمکش‌های عقلانی و احساسی، بالاخره یک روز به موسی زنگ می‌زند و با او در پارک قرار می‌گذارد. هر دو بی‌قرار دیدار هم هستند و زودتر از موعد حضور می‌یابند. گلاب تصمیمش را مبنی بر ازدواج با موسی با او در میان می‌گذارد و با هم در این‌باره حرف می‌زنند. موسی خبر ازدواجش را به همراه خبر تصمیمش برای بازگشت به جبهه به کریم می‌رساند. کریم از او می‌خواهد زمانی که تصمیم گرفت به خاطر خودِ جبهه و نه به خاطر فرار از نگاه مردم به جبهه برود، آنگاه اعزام گردد.[۳] این کتاب زندگی موسی بعد از جنگ و مجروحیت او از ناحیه صورت و مواجهه او با جامعه را روایت می‌کند.[۱] این کتاب، فصل‌بندی نشده است.

پانوشت

  1. پرش به بالا به: ۱٫۰ ۱٫۱ «فراست می‌توانست رمان پرفروش بنویسد، ولی در حوزه باورهایش نوشت». خبرگزاری ایبنا. ۲۹ مرداد ۱۳۹۷
  2. «گلاب خانم». ایران کتاب. بی‌تا. دریافت شده ۲۷ دی ۱۴۰۳
  3. زهرا صادقی‌نیا. «بررسی و تحلیل بنمایه‌های پایداری و ارتباط آن‌ها با عناصر داستان در رمان «گلاب خانم»، نشریه پژوهش‌های ادبی».  ۶۱.