من زندهام: تفاوت میان نسخهها
جز |
|||
خط ۴۶: | خط ۴۶: | ||
رد پای کودکی هر انسانی در حوادثی که در آینده برای او رخ میدهد پیداست. یعنی انسان در کودکی و بهخصوص در بلوغش یاد میگیرد که آیندهی خودش را چطور رقم بزند. خواننده باید از گذشته و کودکی نویسنده مطلع شود و بداند که نویسنده در چه بستری رشد کرده و صاحب چه عواطف و احساساتی بوده که امروز این راه را انتخاب کرده است. دورههای گذشته، حال و آینده به هم متصل است. خیلی دلم میخواست وقتی این کتاب را به دست خواننده میدهم، خواننده شخصیت فرد را به همراه تمام دلبستگیها و عواطفش بشناسد.<ref>[https://farsi.khamenei.ir/others-dialog?id=26704]شبکه تحلیلی نخبگان. ۲۷ خرداد ۱۳۹۳</ref> | رد پای کودکی هر انسانی در حوادثی که در آینده برای او رخ میدهد پیداست. یعنی انسان در کودکی و بهخصوص در بلوغش یاد میگیرد که آیندهی خودش را چطور رقم بزند. خواننده باید از گذشته و کودکی نویسنده مطلع شود و بداند که نویسنده در چه بستری رشد کرده و صاحب چه عواطف و احساساتی بوده که امروز این راه را انتخاب کرده است. دورههای گذشته، حال و آینده به هم متصل است. خیلی دلم میخواست وقتی این کتاب را به دست خواننده میدهم، خواننده شخصیت فرد را به همراه تمام دلبستگیها و عواطفش بشناسد.<ref>[https://farsi.khamenei.ir/others-dialog?id=26704]شبکه تحلیلی نخبگان. ۲۷ خرداد ۱۳۹۳</ref> | ||
=== | === حفظ توالی رخدادها و جزئیات === | ||
من به این دلیل که میخواستم این خاطرات برای تاریخ مستند باشد، خیلی تلاش کردم توالی رخدادها و جزئیات دقیقاً حفظ شود. مراقب بودم دخل و تصرفی نداشته باشم. بخشی از اطلاعات را دوباره با خاطرات خواهران آزاده و همرزم تطبیق میدادم. با آنها و با بعضی از آزادگان اردوگاه عنبر یا الرشید تماس میگرفتم و سؤال میکردم تا اطلاعات دقیق باشد. | من به این دلیل که میخواستم این خاطرات برای تاریخ مستند باشد، خیلی تلاش کردم توالی رخدادها و جزئیات دقیقاً حفظ شود. مراقب بودم دخل و تصرفی نداشته باشم. بخشی از اطلاعات را دوباره با خاطرات خواهران آزاده و همرزم تطبیق میدادم. با آنها و با بعضی از آزادگان اردوگاه عنبر یا الرشید تماس میگرفتم و سؤال میکردم تا اطلاعات دقیق باشد.<ref name=":0" /> | ||
== دیدار با رهبر == | == دیدار با رهبر == | ||
من خیلی دلم میخواست کتاب را بعد از چاپ و قبل از اینکه در اختیار عموم مردم قرار بگیرد به محضر رهبری برسانم و از ایشان اذن رونمایی کتاب را بگیرم. در یکی از جلساتی که بههمراه اعضای شورای شهر خدمت حضرت آقا رسیدیم، کتاب را همراه خودم بردم تا اذن رونمایی را بگیرم. وقتی کتاب را تقدیمشان کردم، آقای قالیباف هم آنجا همراه من بودند و گفتند ایشان خانم آباد هستند. بلافاصله حضرت آقا فرمودند: «نویسندهی کتاب «من زندهام»!» من خیلی تعجب کردم. چون تازه کتاب را آورده بودم تقدیم ایشان کنم. سرم را انداختم پایین. گفتم که کتاب من را شما مطالعه فرمودهاید؟ گفتند: «بله؛ من دارم مطالعه میکنم. ولی از این به بعد از روی کتابی که شما آوردید میخوانم.» خیلی برای من عجیب بود که کتاب هنوز در دست اطرافیان خودمان میچرخید و من دنبال یک فرصتی بودم تا آن را تقدیم ایشان کنم، اما متوجه شدم که ایشان کتاب را رؤیت کردند و دارند مطالعه میکنند. خب خیلی خوشحال شدم. | من خیلی دلم میخواست کتاب را بعد از چاپ و قبل از اینکه در اختیار عموم مردم قرار بگیرد به محضر رهبری برسانم و از ایشان اذن رونمایی کتاب را بگیرم. در یکی از جلساتی که بههمراه اعضای شورای شهر خدمت حضرت آقا رسیدیم، کتاب را همراه خودم بردم تا اذن رونمایی را بگیرم.<ref name=":0" /> | ||
وقتی کتاب را تقدیمشان کردم، آقای قالیباف هم آنجا همراه من بودند و گفتند ایشان خانم آباد هستند. بلافاصله حضرت آقا فرمودند: «نویسندهی کتاب «من زندهام»!» من خیلی تعجب کردم. چون تازه کتاب را آورده بودم تقدیم ایشان کنم. سرم را انداختم پایین. گفتم که کتاب من را شما مطالعه فرمودهاید؟ گفتند: «بله؛ من دارم مطالعه میکنم. ولی از این به بعد از روی کتابی که شما آوردید میخوانم.» خیلی برای من عجیب بود که کتاب هنوز در دست اطرافیان خودمان میچرخید و من دنبال یک فرصتی بودم تا آن را تقدیم ایشان کنم، اما متوجه شدم که ایشان کتاب را رؤیت کردند و دارند مطالعه میکنند. خب خیلی خوشحال شدم.<ref name=":0" /> | |||
== ترجمه کتاب به زبانهای دیگر == | == ترجمه کتاب به زبانهای دیگر == |