علی‌اصغر دادبه: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌ادبیات
پرش به ناوبری پرش به جستجو
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
خط ۵۲: خط ۵۲:
}}
}}


'''علی‌اصغر دادبه''' ادیب، محقق عرفان و فلسفه اسلامی است.  
'''علی‌اصغر دادبه''' نویسنده و پژوهشگر حوزۀ عرفان و فلسفه اسلامی است.  
<center>* * * * *</center>
<center>* * * * *</center>
از سال دوم لیسانس، یعنی از سال ۱۳۴۵، به معلمی ادبیات و فلسفه در دبیرستان‌های معروف تهران مشغول شد. از مهرماه ۱۳۵۳ به استخدام دانشگاهی درآمد که در آن روزگار «سپاهیان انقلاب» نامیده می‌شد. سپس به دانشگاه «ابوریحان بیرونی» تغییر نام  داد و پس از انقلاب اسلامی به‌همراه شماری از دانشکده‌ها و مدارس عالی به مجتمع «ادبیات و علوم انسانی» تبدیل شد و سرانجام به نام دانشگاه «علامه طباطبایی» نام‌گذاری شد. کار دانشگاهی خود را با درجهٔ مربی از مهر ۱۳۵۳ آغاز کرد و پس از گرفتن دکتری با پشت‌سرنهادن مرتبه استادیاری و دانشیاری به درجه استادی رسید و در بهمن ۱۳۸۵، پس از ۳۲ سال تدریس در دانشگاه علامه طباطبایی، به درخواست خود بازنشسته شد. دادبه در حوزه‌های فلسفه، کلام، عرفان، ادبیات فارسی و به‌ویژه ادب عرفانی و خاصه حافظ‌‌شناسی و سعدی‌شناسی از استادان برجسته‌ و نام‌آور دانشگاه به‌شمار می‌آید. وی به‌سبب فعالیت‌های علمی گسترده در سال ۱۳۸۱، «چهرهٔ ماندگار» عرصه ادبیات عرفانی و حافظ‌شناسی شد.
از سال دوم لیسانس، یعنی از سال ۱۳۴۵، به معلمی ادبیات و فلسفه در دبیرستان‌های معروف تهران مشغول شد. از مهرماه ۱۳۵۳ به استخدام دانشگاهی درآمد که در آن روزگار «سپاهیان انقلاب» نامیده می‌شد. سپس به دانشگاه «ابوریحان بیرونی» تغییر نام  داد و پس از انقلاب اسلامی به‌همراه شماری از دانشکده‌ها و مدارس عالی به مجتمع «ادبیات و علوم انسانی» تبدیل شد و سرانجام به نام دانشگاه «علامه طباطبایی» نام‌گذاری شد. کار دانشگاهی خود را با درجهٔ مربی از مهر ۱۳۵۳ آغاز کرد و پس از گرفتن دکتری با پشت‌سرنهادن مرتبه استادیاری و دانشیاری به درجه استادی رسید و در بهمن ۱۳۸۵، پس از ۳۲ سال تدریس در دانشگاه علامه طباطبایی، به درخواست خود بازنشسته شد. دادبه در حوزه‌های فلسفه، کلام، عرفان، ادبیات فارسی و به‌ویژه ادب عرفانی و خاصه حافظ‌‌شناسی و سعدی‌شناسی از استادان برجسته‌ و نام‌آور دانشگاه به‌شمار می‌آید. وی به‌سبب فعالیت‌های علمی گسترده در سال ۱۳۸۱، «چهرهٔ ماندگار» عرصه ادبیات عرفانی و حافظ‌شناسی شد.

نسخهٔ کنونی تا ‏۳۰ خرداد ۱۴۰۱، ساعت ۱۳:۰۴

علی‌اصغر دادبه

زمینهٔ کاری نویسندگی، پژوهش و تصحیح
زادروز ۱۸اسفند۱۳۲۵
یزد
پیشه پژوهشگر، نویسنده و مصحح
مدرک تحصیلی دکتری زبان و ادبیات فارسی
دانشگاه تهران
دلیل سرشناسی حافظ‌‌پژوه

علی‌اصغر دادبه نویسنده و پژوهشگر حوزۀ عرفان و فلسفه اسلامی است.

* * * * *

از سال دوم لیسانس، یعنی از سال ۱۳۴۵، به معلمی ادبیات و فلسفه در دبیرستان‌های معروف تهران مشغول شد. از مهرماه ۱۳۵۳ به استخدام دانشگاهی درآمد که در آن روزگار «سپاهیان انقلاب» نامیده می‌شد. سپس به دانشگاه «ابوریحان بیرونی» تغییر نام داد و پس از انقلاب اسلامی به‌همراه شماری از دانشکده‌ها و مدارس عالی به مجتمع «ادبیات و علوم انسانی» تبدیل شد و سرانجام به نام دانشگاه «علامه طباطبایی» نام‌گذاری شد. کار دانشگاهی خود را با درجهٔ مربی از مهر ۱۳۵۳ آغاز کرد و پس از گرفتن دکتری با پشت‌سرنهادن مرتبه استادیاری و دانشیاری به درجه استادی رسید و در بهمن ۱۳۸۵، پس از ۳۲ سال تدریس در دانشگاه علامه طباطبایی، به درخواست خود بازنشسته شد. دادبه در حوزه‌های فلسفه، کلام، عرفان، ادبیات فارسی و به‌ویژه ادب عرفانی و خاصه حافظ‌‌شناسی و سعدی‌شناسی از استادان برجسته‌ و نام‌آور دانشگاه به‌شمار می‌آید. وی به‌سبب فعالیت‌های علمی گسترده در سال ۱۳۸۱، «چهرهٔ ماندگار» عرصه ادبیات عرفانی و حافظ‌شناسی شد.

اصغر دادبه، سیروس شمیسا، کوروش کمالی
اسعدیه
مراسم بزرگداشت دکتر دادبه
دکتر اصغر دادبه، دکتر حسین محمدی مبارز و دکتر عبدالرضا مدرس زاده - ادبخانه مباهله

داستانک

نخستین معلم ادبیات

دادبه درباب نوع آموزش در دوره کودکی‌اش می‌گوید:‌ «وقتی به‌رسم کودکان‌ و نوجوانان آن روزگار که خوشبختانه سرگرمی‌های متنوع امروزی را نداشتند و در تسخیر عالم مجازی و بازی‌های رایانه‌ای نبودند، در حیاط بزرگ و دلگشای خانه‌های آن روزگار بازی می‌کردم و می‌دویدم، پدربزرگم که راست و درست به تصویرهایی می‌مانست که از استاد سخن و حکمت، سعدی، ترسیم کرده‌اند و انگار این تصاویر را از روی چهرهٔ پدربزرگم کشیده بودند، با لهجهٔ یزدی می‌گفت: ابا جونم! چرا مث اسب چپر دور خونه مِدویی؟‌ بیا باهم مشاعره کنیم...» و چنین بود که قصهٔ تلقین و تکرار آغاز می‌شد و پدربزرگ هر بار گوهرهای ادبیات بلند و دلنشین ادب پارسی را در خزانهٔ ذهن من به ودیعه می‌نهاد و مرا دلبسته و دلباختهٔ شعر و ادب می‌ساخت. پدر بزرگم از نخستین و مؤثرترین معلمان ادبیات من بود.[۱]

پادگان

پادگان عجیبی بود! چند سالی بود که سرباز نگرفته بودند و ما همگی از رشته‌های الهیات و ادبیات فارسی گرد هم جمع شده و در یک گروه همه با هم بودیم. اولین بار من صدای دکتر حمیدیان را هنگامی شنیدم که داشت با شخصی دربارهٔ ادبیات فارسی و شاعری سخن می‌گفت. تحت تأثیر سخنانشان قرار گرفتم و به نظرم آمد که ایشان یکی از محققان خوب ادبیات فارسی است. در آن زمان به تازگی به ایران آمده بودم و اشخاص را نمی‌شناختم. دوستی میان ما شکل گرفت و گاهی یکدیگر را می‌دیدیم. در دوران انقلاب رابطه‌مان نزدیکتر شد و بعدها در دوران جنگ ایشان ناچار به ترک اهواز شدند و به تهران آمدند. از او خواهش کردیم که مسئولیت گروه ادبیات فارسی را به عهده بگیرد و خوشبختانه پذیرفت.[۲]


کودکی و نوجوانی، جوانی، پیری

در ۱۸ اسفند ۱۳۲۵ خورشیدی در یزد به دنیا آمد. تحصیلاتش را از پنج‌سالگی، به‌ شیوهٔ آن روزگاران با آموختن قرآن نزد ملا و فراگیری شعر بزرگان ادب پارسی از طریق «تلقین و تکرار» آغاز کرد؛ تلقین شعر از سوی بزرگ‌ترهای خانواده و تکرار از سوی کودکی که آماده آموختن می‌شد و این روش آموختن،‌ روشی بود که طی قرون و اعصار، فرهنگ و ادب ایران‌زمین را از نسلی به نسلی منتقل می‌ساخت و آن را زنده نگه می‌داشت.[۱]
دادبه تحصیلات شش‌ساله ابتدایی و نخستین سال از دورهٔ شش‌سالهٔ متوسطه را در زادگاه خود، گذراند و سپس در سال ۱۳۳۹ با خانوادهٔ خود به تهران مهاجرت کرد و از آنجا به‌ گفتهٔ خودش چنین مقدر شد که «نازپرورده تنعم» نباشد در کنار کار روزانه تحصیلات خود را به‌صورت شبانه و متفرقه ادامه داد و در خرداد ۱۳۴۴ موفق به گرفتن دیپلم شد و توانست همان سال یعنی تابستان ۱۳۴۴ از سد کنکور بگذرد و تحصیلات دانشگاهی خود را آغاز کند و با آنکه با همهٔ وجود به شعر و ادب مهر می‌ورزید؛ امّا درپی گذراندن دروس فلسفه دورهٔ دبیرستان به فلسفه دلبستگی یافت و چنین بود که در انتخاب رشتهٔ دانشگاهی به فلسفه تمایل نشان داد و در رشتهٔ فلسفه و حکمت اسلامی دانشگاه تهران نام‌نویسی کرد و تا دکتری پیش رفت. او در بهمن ۱۳۴۷ لیسانس را گذراند؛ دورهٔ فوق‌لیسانس را در خرداد ۱۳۵۰ به‌پایان برد و از پایان‌نامه دکتری خود در خرداد ۱۳۵۹ دفاع کرد؛ البته تحصیل در رشته فلسفه و حکمت، وی را از علاقه و توجه به ادب گران‌سنگ فارسی که به‌ تعبیر او «فلسفی‌تر از متون فلسفی ما هستند»، باز نداشت و دادبه در کنار گذراندن رشته دانشگاهی، با آثار بزرگان ادب فارسی پیشتاز مأنوس شد و محضر برخی بزرگان ادب را درک کرد و این گونه بود که از همان دوران به پژوهش‌ها و فعالیت‌های علمی میان‌رشته‌ای روی آورد؛ پژوهش‌ها و فعالیت‌هایی که عمر آن در میهمن ما چندان دراز نیست.[۱]
دادبه در دوران تحصیلات دانشگاهی در فلسفه اسلامی، شاگردیِ جواد مصلح، مرتضی مطهری، حسن ملکشاهی، مفتح را تجربه کرد و در فلسفه غرب، از کلاس درس غلام‌حسین صدیقی، ابوالحسن جلیلی، امیرحسین آریان‌پور بهره برد و در ادب فارسی، امیرحسن یزدگردی، مهدوی حمیدی، عبدالحسین زرین‌کوب و دیگران، استادانش بودند.[۱]

شخصیت و اندیشه

عشق و علاقه‌ٔ دادبه، به ایران و زبان و فرهنگ ایران است. هر جا ملت و دولتی خواستند اندیشمند و شاعری از ایران‌زمین را به نام خود کنند،‌ دادبه همواره در ردیف‌های نخست مخالفان بود که لب به اعتراض گشوده است.

زمینهٔ فعالیت

فعالیت‌های دانشگاهی

  • عضویت در گروه آموزش‌وپرورش و همکاری با گروه ادبیات دانشگاه ابوریحان در کنار تدریس دروس فلسفی.
  • نوشتن کتاب کلیات فلسفه در سال ۱۳۵۴ برای دانشجویان مکاتبه‌ای.
  • پس از بازگشایی دانشگاه‌ها در سال ۱۳۶۱ به عضویت گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه علامه طباطبایی درآمد و تدریس دروس ادبیات مانند معانی و بیان، مرصادالعباد، آثار روزبهان، آثار شیخ اشراق، آثار سعدی، مبانی عرفان و تصوف و به‌ویژه دیوان حافظ را برعهده گرفت. وی در این دوره افزون‌بر ۲۰۰ غزل حافظ را شرح کرد.
  • همکاری با دانشگاه یزد از سال ۱۳۷۹ در مقطع دکتری زبان و ادبیات فارسی در قالب تدریس، راهنمایی و مشاوره پایان‌نامه و سخنرانی.
  • در سال ۱۳۷۰ گروه فلسفه را در دانشگاه علامه طباطبایی بنیاد نهاد. این گروه کار خود را با دوره کارشناسی ارشد آغاز کرد و سپس با تأسیس دوره‌های کارشناسی و دکتری گسترش یافت. دادبه تا سال ۱۳۷۶ مدیریت این گروه را برعهده داشت و دروسی چون فلسفه افلاطون، فلسفه افلوطین، حکمت اشراق، تاریخ کلام و عرفان تدریس کرد. در دورهٔ مدیرت وی همایش نقد فلسفی ۱۳۷۴، همایش دکارت، پیشرو فلسفه جدید ۱۳۷۵ و همایش نقد فلسفی ۱۳۷۶ را برگزار کرد.
  • در واحد تهران مرکز و تهران شمال دانشگاه آزاد اسلامی و واحد کاشان به تدریس پرداخت. در واحد تهران شمال، تدریس دروس فلسفی و دروس ادبی همچون حافظ‌شناسی دنبال کرد و از تابستان ۱۳۷۵ به مدیریت گروه زبان و ادبیات فارسی این واحد انتخاب شد و در سال ۱۳۷۶ به تأسیس «رشته زبان و ادبیات فارسی» در این واحد توفیق یافت. همچنین از سال ۱۳۸۶ دوره کارشناسی ارشد رشته زبان و ادبیات فارسی در این دانشگاه تأسیس کرد.
  • سردبیری فصلنامه «یگانه» (مجله دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران شمال) را در سال ۱۳۷۹ برعهده گرفت و ۲۲ شماره از این مجله از شماره ۱۴ تا ۳۶ منتشر کرد. از سال ۱۳۸۷ که فصلنامه «جستارهای ادبی» جایگزین فصلنامه یگانه شد به سردبیری انتخاب شد و تاکنون ۱۶ شماره به‌چاپ رسانده است.
  • همکاری با دایرة‌المعارف‌ تشیع از سال ۱۳۶۵ و تألیف مداخل کلامی، منطقی و اخلاقی.
  • همکاری با دایرة‌المعارف بزرگ اسلامی.

از نگاه دیگران

حسن اسدی (تبریزی): برگ‌هایی پربار امّا مغفول

آتش عشق او به وطن از آن‌هایی است که «هرگز نمیرد».[۳]

محمودرضا اسفندیار: استاد دادبه، استاد روش و منش

منش اوست که شاگرپرور است. خوش‌منش، جوانمرد، شفقت‌ورز و میهن‌دوست. او در کتاب‌ها و مقالات مختلفی که نگاشته است به‌خوبی تسلّط و چیرگی خود را بر فهم روشمند عرفان، فلسفه و کلام اسلامی اثبات کرده است.[۳]

بهاء‌الدین خرمشاهی: یاد یار مهربان آید همی

نثر دادبه چه در مقالات کلامی، چه در مقولات ادبی و برجسته‌تر از همه در حافظ‌پژوهی، نثر معیار است با بهرهٔ‌بیشتری از فارسی‌گرایی، اما نه سره‌گرایی تکلف‌آمیز. سبک سخن گفتن در سخنرانی‌ها و حتی گفت‌و‌گوهای معمول به‌همین شیوهٔ شیوای مقبول است که گاه چاشنی مطبوعی از طنز هم دارد.[۳]

هرمز رحیمیان : نگاه به ادبیات با عینک فلسفه

دادبه نخستین کسی بود که به‌واسطه تحصیلات آکادمیک در فلسفه و مطالعات گسترده، ادبیات و فلسفه را تلفیق کرد. او اعتقاد دارد که ادبیات به‌معنای اخص کلمه باید پشتوانه فلسفی داشته باشد و بدون آن قشری و ضعیف است و حتی در مقاله‌ای که در سال ۱۳۶۰ نوشته است به ۱۴ بیت مقدمهٔ داستان رستم و سهراب اشاره می‌کند و می‌گوید که باید به شاهنامه از دید فلسفی نگاه کرد؛ چراکه خود فردوسی هم این گونه دیده است.[۳]

محسن سامع: راه دور میان درد و بیان

ذهن کنجکاو و مرتب و درعین‌حال پراحساس و عاطفهٔ‌ دادبه که با غذای فلسفه رشد و تعالی یافته راه را بر هرگونه تحجر و تعصب بسته است.[۴]

حمیدرضا شایگان‌فر: دیر زیاد آن بزرگوار خداوند

دادبه از آن دسته محققانی است که حجم نوشته‌هایش کمتر از دانسته‌هایش است. وسواس در نگارش دقیق علمی، فنی و نگارشی را دلیل این کم‌نویسی باید دانست.[۴]

سیروس شمیسا: دادبه و فرّ فرماندهی

تربیت فلسفی دادبه باعث شد که روشمند و روشن و قاطع بیندیشند و بنویسند چنانکه مشکل‌ترین مباحث را رده‌بندی و تقسیم می‌کنند و لب و لباب مطلب را بیان می‌دارند. از خصوصیات دیگر فصاحت، بلاغت و شیرینی‌ سخن اوست. به‌قول سعدی فرّ فرماندهی دارد کسی که می‌تواند گروهی را رهبری کند او نیز چنین است.[۴]

محمد صادقی: رستگاری جاوید

تفکر دادبه آمیزه‌ای از مدارای دینی، بردباری، شفقت عام و پلورالیزم معرفتی است که میراث شریف عارفان و ادیبان گران‌قدر ایرانی است.[۴]

محمّدخلیل طالبان‌پور: همانند هیچ‌کس

دادبه از مرید و مرادبازی و تملّق و در یک کلام، ریا، درد جامعه‌سوز عصر حافظ و حتی شاید تاریخ فرهنگ ایران، دل خوشی ندارد. دادبه برخلاف دیگر حافظ‌پژوهان که در کتاب به ذکر کلیّات می‌پردازند، شیوه‌ای جزءنگر دارد و با گزینش موضوعی خاص در شعر حافظ، در مقاله به شرح تمام مختصات موضوع، همت می‌گمارد.[۴]

کریم فیضی:‌اُسلوب مرد

از ویژگی‌های دادبه مبحث متدولوژی با اسلوب‌مداری است. یکی از معدود مدرسان صاحب سبک که موضوع «شیوه» یا «اسلوب» و «متد» را غالباً در همهٔ شئون علمی و فرهنگی مراعات می‌کند.[۵]

کوروش کمالی سروستانی: سخن دوست

نگاه ژرف دادبه، به فرهنگ ایران و ارزش برآمده از آن را منوط به شخصیت‌های بزرگی می‌داند که این سرزمین در خود پرورده است. برای او فلسفه، فرزند عقل است و حکمت، زادهٔ خرد و از سر آن نگاه تیزبین و دقیق است که جلوگاه زبان و ادب فارسی را بیش از همه در سه قله نامی ادب این سرزمین باز می‌جوید؛ خرد فردوسی را تقدیس می‌کند، زبان‌آوری و حکمت‌دانی سعدی را می‌ستاید و رندی‌سرایی‌های حافظ را تکریم می‌کند.[۵]

حسین محمودی

به‌لحاظ علمی واجد تفکری منضبط، منظم و دستگاه‌مند است. در سخنوری دارای بیانی شیرین و شیواست. در نوشتار پایبند به‌روش آکادمیک است. انصافش به صراحت آمیخته است و در نگاهش ذرّه‌ای بغض و حسادت نیست.[۵]

عبدالرضا مدرس‌زاده: دادبه و مکتب «دقّت»

با وجود احترامی که برای استادان و محققان اهل «سرعت» قائل است و کار آنان را ارجمند می‌شمارد؛ امّا گرایش دادبه به «مکتب دقت» زبانزد است.[۵]

پژمان موسوی: مدارای ایرانی

نام علی‌اصغر دادبه با مفهومی عجین است که اتفاقاً در نایاب این روزگار، گره‌‌گشای بسیاری از مشکلات امروز ایران است: «اعتدال و مدارا». بر این باور است که در سایه آن نه از خشونت‌های روزافزون حاکم در سطح جامعه دیگر خبری خواهد بود و نه از بحران به نام بی‌هویتی.[۵]

مرتضی یاوریان: یاد باد آنکه سر کوی توام منزل بود

شخصیت ایشان برآمده از فرهنگ ناب ایرانی است. همان فرهنگ ارزشمندی که مدارا با دشمن را در «منشور کوروش»، ستایش نیکی را در شاهنامه، یگانگی انسان‌ها را در مثنوی، آزادگی را در شعر حافظ به ودیعه نهاده است.[۵]


زبان فارسی

در این میان علی‌اصغر دادبه از پژوهشگران بنامی است كه دغدغه‌ای جز اوج‌گیری دوباره زبان و ادبیات فارسی ندارد؛ ازاین‌رو دائماً هشدار می‌دهد كه «معلم امروز اگر قادر نیست، به هر دلیلی، به تعهد فرهنگی خود عمل كند و تكلیف خود را انجام ندهد، دچار گناه شده است؛ زیرا او پذیرفته است كه مفاهیم لازم را از ادبیات پرشكوه گذشته استخراج كند و به دانش‌آموز و دانشجوی خود منتقل نماید.» او ایراد اصلی در وادی علم، فرهنگ و ادبیات امروز را وجود متولیانی می‌داند كه از انتقال فرهنگ و ادبیات گذشته ما به نسل‌های جدید و اساساً به‌روزكردن آن، عاجزو درمانده‌اند. چنانكه در این باره می‌گوید: «مكتب‌خانه‌های قدیم، تجربه‌های خوبی بود، قدیم‌الایام، معلم كم‌سواد و بی‌بضاعت هرگز به خودش اجازه نمی‌داد كه با دست خالی وارد مكتب‌خانه و كلاس شود.» [۶]

مظاهر عقب‌ماندگی

او عامل عقب‌ماندگی ما را وجود كسانی می‌داند كه در عرصه علم و فرهنگ به‌رغم نابلدی، تمام نقص‌ها و نارسایی‌ها را به حساب بیهقی و حافظ و مولوی می‌گذارند و می‌گوید: «ما باید در رفتار خودمان تجدیدنظر كنیم، پشتوانه غنی فرهنگی و ادبی ایران باید به‌حساب بیاید. اگر این پشتوانه چندهزارساله درست به‌كار گرفته شود، می‌توانیم آنچه می‌خواهیم از بدنه آن استخراج كنیم.»[۶]

پس از اسلام

او ایرانیان را یگانه ملتی می‌داند كه بعد از مسلمان‌شدن، زبان پارسی را حفظ كردند و می‌گوید: «اگرچه كسی مانند ابن‌سینا گاه تفنن می‌كرد و به‌عربی می‌نوشت، ناصرخسرو همیشه به‌فارسی نوشت و این جریان در عرفان ما هم بسیار آشكار است كه تمام آثار بزرگان عرفان ما به فارسی است.»[۶]

نگران ناتمام‌ماندن دایرةالمعارف‌ها

«در دائرةالمعارف‌نویسی یا دانشنامه‌نویسی دچار ضعف و کمبود نیستیم؛ اما گرفتاریِ بزرگ داریم، آن‌هم این است که چقدر به آینده می‌توان امیدوار بود. آیا تحصیلکردگان ما که هزار ماشاءالله روزبه‌روز به‌صورت انبوه افزایش پیدا می‌کنند در مقطع کارشناسی ارشد و دکتری، خواهند توانست مسئولیت ادامه تألیف این دائرةالمعارف‌ها و دانشنامه‌ها را به‌عهده گیرند؟ صریح و آشکارا می‌گویم بعید می‌دانم. تقریباً به‌ندرت و نادر افرادی پیدا می‌شوند این وظیفه را به‌عهده گیرند. اغلب این افراد از عهدهٔ نوشتن یک مقاله جامع و کامل برنمی‌آیند.»[۷]

کیفیت مدارس

«مدرسه‌های ما متأسفانه کیفیت لازم را ندارند؛ بنابراین وقتی دانشجویی وارد دانشگاه می‌شوند، غالباً دانشی در حد یک دانشجو ندارد و آموزش‌هایش چنان‌که باید نتیجه نمی‌دهد. ثانیاً گسترش کمی و بی‌رویه تحصیلات عالی موجب شده است تا غالب داوطلبانی که وارد دانشگاه می‌شوند آمادگی گذراندن دوره‌ای که بدان وارد شده‌اند نداشته باشند؛ اما به هر جهت و به هر صورت دوره را می‌گذرانند!» [۸]

افکاری که در کتاب‌های درسی، سرچشمه فرهنگ را خشکاندند!

اگر من قدرت داشتم نصف کتاب‌های دبستان را به کلیات سعدی اختصاص می‌دادم. زیرا اگر فردی سعدی بخواند دریچه‌ای از زندگی به رویش گشوده می‌شود. حال آن‌که امروز دانشجوی دکتری ما نمی‌تواند به درستی گلستان و بوستان را از روی کتاب بخواند! حالا تصور کنید همین افراد دست‌اندکار امور فرهنگ می‌شوند، چه اتفاقی رخ می‌دهد. [۹]

موضع‌گیری‌های او دربارهٔ دیگران

امیرحسین یزدگردی

روش تدریس یزدگردی، نکته‌یابی‌ها، باریک‌بینی‌ها و دقّت نظرهایش، همچنین برخورد مؤدبانه و دوستانه‌اش موجب می‌شد تا در بی‌اعتناترین دانشجویان نیز حسّ کنجکاوی و علاقه به درس و بحث، برانگیخته شود و حسّ احترام و محبّت به مدرسشان. شیوهٔ تدریس او چنان بود که شاگرد را نکته‌یاب و دقیق بار می‌آورد و در او ملکهٔ استنباط و روح تحقیق ایجاد می‌کرد.[۱۰]

محدث ارموی

استاد محدث، به نوعی وارث دو مکتب «دقت» و «سرعت» بود او آن دو را به هم آمیخته بود. کتاب النقض و تعلیقات آن کافی است تا ما را به دقت نظر هم در کار تصحیح و هم در کار تحقیق او متعرف سازد. معلمی عاشق بود. گه گاهی که سر درس نهج‌البلاغه حوصله‌اش از خوانش غلط سر می‌رفت،‌ می‌گفت: «قسم به خدا جهودان لندن بهتر و درست‌تر از شما نهج‌البلاغه می‌خوانند».[۱۱]

ایرج افشار

استاد فقید، افشار، به مکتب «سرعت» تعلّق دارد. او مظهر باوری بود که به گذرندگی حیات و کوتاهی عمر مفید و نماد این شتاب، شتاب به دور از شتابزدگی در کار و تحقیق. او ایرانشناسی بزرگ بود که به ایران مهر ورزید. او عاشق ایران و شیدای فرهنگ ارجمند ایران بود و در ایران به چشم معشوق می‌نگریست؛ معشوق بی‌همتا.[۱۲]

محمدعلی فروغی

فروغی که خود در فلسفی و علم صاحب نثری شیوا و رسا و نمونهٔ خوب فارسی است، می‌نویسد:‌ هرگاه می‌خواهم بنویسم، نخست صفحاتی از گلستان و بوستان و چند غزل از سعدی می‌خوانم تا آمادهٔ نوشتن شوم. این سخن بدان معنا نیست که فروغی از شیوهٔ سعدی پیروی کرد، مراد آن است سعدی و نوشته و سرودهایش پشتوانه است و موجب می‌شود تا نویسنده و سراینده، بی‌گمان مثل خودش بنویسد.[۱۳]

فخرالدین مزارعی

همهٔ خاطراتی که از او به یاد می‌آورم،‌ به گونه‌ای، از حساسیت او حکایت‌ها دارند، از حساسیت هنرمندانهٔ او، به قول خودش، سلطان ملک احساس و عاطفه بود. او ناسازگار با صاحب منصبان بود و بدبین نسبت به کسانی که پستی و مقامی داشتند و مصدر اموری بودند. همین احساس بود که پیوسته او را با رؤسا درگیر می‌ساخت. و مجبور به تغییر شغل می‌کرد. او فراموشی فرهنگ ایران را مساوی با تباهی ایران و ایرانی می دانست. [۱۴]

عبدالوهاب نورانی وصال

شاعری بود بزرگ و محققی ارجمند و استادی گرانقدر از دیار سعدی و حافظ و از خانواده‌ای براستی فرهیخته؛ از نوادگان وصال شیرازی شاعر بزرگ عصر قاجار بود. در شعر او استواری و صلابت شاعران بزرگ با مضامین تازه جمع آمده بود.[۱۵]

سیدشرف‌الدین خراسانی

شرف فیلسوف بود؛ اما صرفاً فیلسوف نبود. او در عرفان نظری، ادب پارسی و ادبیات عرب هم اهل ذوق و نظر بود. او همچون چراغی روشن فرا راه ما قرار گرفت.[۱۶]

سعید حمیدیان

جامعیت در گستره کار حمیدیان چشمگیر است. وی با فلسفه بیگانه نیست. با زبان هم آشناست. این ویژگی‌هایی است که در هرکسی وجود ندارد و کار ایشان بدون مبالغه درخور توجه است.[۱۷]

محمدرضا شجریان

در بسیاری از مواقع بیان روشنی دارد. جهان‌بینی شجریان، نگاهش به هستی و انسان را تغییر داد و شجریان از این فرخندگی و حسن اتفاق‌ها بهره‌ها برده است.[۱۸]

مجدالدین کیوانی

از کیوانی هر ترجمه‌ای که خوانده‌ام وی فارسی‌دانی را درک کرده و همان کرده که فروغی گفته است. اول ادب فارسی را چنان که باید دانسته و بعد انگلیسی را آموخته است. چنین آموزگارانی که عاشقانه معلمی می‌کنند می‌توانند ماندگار شوند. آرزو می‌کنم عمر درازتری داشته باشند و موفقیت‌های بیشتری کسب کنند.[۱۹]


جمله‌ای از ایشان

زبان پارسی

اگر پارسی نبود، عجم (ایرانی) نبود. این مدعا که ملت‌ها با ازدست‌رفتن زبانشان می‌میرند! ناصرخسرو ظاهراً حدود چهار سال هم در مصر، در دربار فاطمیان بوده است و خود را همتای بُحتری می‌داند، با این‌همه در «نوشتن» و در «سرودن»، زبان پارسی را برمی‌گزیند که می‌داند اگر ایرانی قرار است بماند باید پارسی بماند.[۲۰]

شکاکان

از نگاه دادبه «پیشروان دانش و فلسفه در طول تاریخ بشری نه مقلدان که مشککان‌اند و محققان. فخر رازی بی‌گمان از این پشروان است. لقب «امام‌المشککین» هم گرچه در نظر مقلدان سنت‌گرا لقبی است طعن‌آمیز، اما در نظر محققان که در مسایل با دیدهٔ نقد می‌نگرند، از جست‌وجوگری و پویایی وی حکایت می‌کند.[۲۱]

جشن‌های ایرانی

ما به جای اینکه خصمانه با سنت‌هایی چون جشن مهرگان،‌ جشن سده و به ویژه جشن چهارشنبه‌سوری برخورد کنیم، یا نسبت بدانها بی‌اعتنا باشیم و گمان کنیم که این بی‌اعتنایی و آن دشمنی نشانهٔ دینداری است، در جهت زنده کردن و زنده نگه‌داشتن این سنت‌ها – که به هیچ روی مغایر با مسلمانی نیست – بکوشیم، شگفت نیست که جشنی این چنین شورآفرین و سراسر نیکی و خیر همچون نوروز مورد تأیید مولا علی (ع) قرار گیرد و آن حضرت چنان که آرزوی «نوروز بودن هر روز» فرموده است، آرزوی «مهرگان بودن هر روز» نیز بفرماید. «مهرجونا کل یوم..». باید بدین جشن‌ها، به جشن سده و به ویژه جشن چهارشنبه‌سوری نیز به مثابهٔ یک ورزش جمعی بنگریم و جایی و فضایی مناسب جهت برگزاری آنها اختصاص دهیم.[۲۲]

سازمان ملل متحد

سعدی در مقام یکی از برجسته ترین سخنگویان فرهنگ ایران، از ارزش‌هایی انسانی که جزء فرهنگ ایران است چنان سخن گفته که سازمان ملل متحد پیام خود را به مردم جهان از زبان او بازمی گوید. عالمگیرشدن سخنان سعدی و حافظ و مولوی و نظامی و دیگر سخنگویان فرهنگ ایران نیز به آن معناست. فرهنگ ایران و ارزش های برآمده از آن ، به راستی انسانی و والاست. ثانیاً این فرهنگ و ارزش‌های آن به گواه تاریخ در طول زمان مردانی بزرگ پرورده است که جهان به وجود آنها می بالد، پیام‌هایشان را جهانی و انسانی می‌خواند و خودشان را هم متعلق به همهٔ جهان می‌داند. این امر گویای این حقیقت است که اگر به راستی ارزش‌های فرهنگی ایران حاکمیت یابند و اگر کسانی به واقع در این فرهنگ تربیت شوند و با ارزش‌های آن ببالند، ارزش و اهمیت جهانی خواهند یافت و در نهایت این امر غیرقابل انکار بدان معناست که ارزش های فرهنگی ایرانی، نه «بومی» که «جهانی» است. [۲۳]

نظریهٔ اخلاقی ایرانی: کم‌آزاری

معمولاْ چنین تصور می‌شود که نظریه‌های اخلاقی متفکران ایران، در دورهٔ اسلامی مقتبس از نظریات یونانی، به‌ویژه نظریه‌های افلاطون و ارسطوست. گرچه متفکران ایرانی این اقتباس هم ابتکارهای خاص خود را دارند و یکسره از نظریه‌های یونانی تقلید نکرده‌اند؛ امّا در جنب این ابتکارها و اقتباس‌ها آنچه اصیل می‌نماید همانا نظریهٔ اخلاقی ایرانی است که ریشه در اندیشه‌های ناب متفکران این مرز و بوم دارد و آن نظریهٔ اخلاقی موسوم به «کم‌آزاری» است که اگر نیک تأمّل کنیم می‌توانیم آن را در آن سوی تاریخ ایران در کهن‌ترین آراء متفکران ایرانی بازیابیم که به‌تعبیر جامی «اصل دین مغان کم‌آزاری است» و با تأمل در آراء متفکران دوران اسلامی نیز بدین نتیجه دست یابیم که آنان نیز بدین نظریهٔ انسانی‌الهی توجّه خاص داشته‌اند و در طراحی نظریه‌های اخلاقی خویش از آن تأثیر اساسی پذیرفته‌اند که به‌گفتهٔ ناصرخسرو جوهرهٔ مسلمانی هم چیزی جز کم‌آرای نیست و گزاردن حق مردم و استقرار عدالت در پرتو کم‌آزاری محقّق می‌گردد:‌ «حق مردم به کم‌آزاری بگزارم ***** که مسلمانی این است و مسلمانم». و این از آن‌روست که در نگاه متفکران ایران‌زمین، تا وقتی کم‌آزاری تحقّق نیابد هیچ فضیلتی محقق نمی‌گردد و بهشت امن و آرامش و سعادت بنیاد نمی‌شود.[۲۴]

کتاب‌سازی

کتاب‌سازی نتیجه ضعف نقد و ضعف نظریه‌پردازی است. نقدهای ما منحصر شده است بر ستایش کسانی که با آنها دوست هستیم یا نکوهش افرادی که با اعتقادات آنها مخالفیم. نقد اساساً امری فلسفی است؛ ازاین‌رو، زمینهٔ فکری و فلسفی می‌خواهد؛ چرا که امر عقلی هم بنوعی با فلسفه ارتباط پیدا می‌کند. می‌توان قسمتی از این مشکلات را با تدریس شیوه‌های صحیح نقد و نظریه‌پردازی در دانشگاه‌ها و مجامع علمی مرتفع کرد.[۲۵]

عشق

زبان و فرهنگِ خود را نیک بدانیم

از یاد نبریم که این همه را به قصد خدمت به فرهنگ انجام می‌دهیم و نباید از سنتهای ارجمند خود غافل بمانیم. باید یاد بگیریم که در ممالک غرب برای حفظ اثری ابتدا فیلمی برای کودکان، نوجوانان و جوانان تدارک می‌بینند و فیلم سینمایی از آن می‌سازند و در کتابهای درسی آن را مطرح می‌کنند و آن را به گونه‌ای روان و خلاصه در اختیار خواننده قرار می‌دهند و چنین است که مردمی فرهیخته، آشنا با فرهنگ خود و در نتیجه مدافع و حافظ فرهنگ خود تربیت می‌شوند. [۲۷]

تفأل

قبل از حافظ با مثنوی فال می‌گرفتند. در دیوان حافظ کمیت فروکاسته به‌اضافهٔ اینکه کیفیت بالا رفته است. پس با این دو خصیصهٔ طبیعی است که این دیوان می‌تواند جای مثنوی برای تفأل‌زدن را بگیرد.[۲۸] حل‌کنندهٔ معمای فال حافظ اعتقاد به متافیزیک است؛ زیرا طبق این اعتقاد، حافظ چونان مردان ره دست از مس وجود می‌شوید و در «مکتب حقایق پیش ادیب عشق» صمیمانه می‌کوشد و آنچه باید، می‌آموزد و سرانجام، در پرتو کیمیای عشق به زر، یعنی به وجود کامل بدل می‌شود. از حقایق آگاهی دارد و کلام آسمانی او آکنده از حقایق و غزلیات او نازل منزلهٔ غیب است و چون دردمندی سرگشته با اعتقاد به کمال حافظ و پیوند او با عالم بالا به دیوانش تفأل می‌کنند.[۲۹] حافظ در شمار برجسته‌ترین سخنگویان آرمان‌های انسانی نیز هست؛ بنابراین هرکس در هر پایگاه فکری و علمی که باشد سخن حافظ را سخن خود می‌پندارد.[۲۹]

ادب پارسی

اظهار نظر در هر زمینه‌ای به آگاهی و تخصص نیاز دارد جز در باب ادب و فرهنگ ایران، ایران مظلوم! و هرکس تنها به‌حکم آنکه زبان مادریش، فارسی است بدون داشتن کمترین صلاحیت و با حداقل آگاهی، آن‌هم اگر وجود داشته باشد، به خود حق می‌دهد! و اندوه و درد بیشتر آن است که شمار آنان که باید مدافع این فرهنگ باشند، امّا به گونه‌ای مهاجم و ویرانگرند، کم نیست مقصودم آن کسانی است که از بد حادثه اینجا به پناه می‌آیند، یعنی کمترین صلاحیت ندارند و عهده‌دار تدریس و تعلیم فرهنگ و ادب پارسی می‌شوند! برخی از اینان می‌کوشند تا «بی‌هنری» و «بی‌معنایی» خود را با حمله به ادبیات و به‌ویژه با جمله به ادب کهن پارسی توجیه کنند و نیز برخی از اینانند که با عملکردهای خود موجب می‌شوند تا مغالطه‌هایی ازاین‌دست که ادبیات مانع پیشرفت است به‌ظاهر توجیه شود.[۳۰]

استاد سخن

فردوسی، نظامی، مولوی، سعدی، حافظ و... پاسخ به کدام نیاز امروز ماست؟ جمله همگی آن‌ها از بزرگان فرهنگ و ادب ایران‌زمین هستند؛ امّا حکایت فردوسی و سعدی قدری با هم متفاوت است. کلیات سعدی مجموعه‌ای است بی‌همتا که در آن با زبان و بیانی شاعرانه، مسائل فرهنگ ایران گزارش شده است. میراث فرهنگی‌ادبی خراسان بزرگ که همانا تجلّی فرهنگ گران‌سنگ ایران در آثار ادبی، آثار منظوم و منثور بود، به فارسی رسید و به پایمردی شایسته‌ترین فرزند ایران پس از فردوسی، یعنی خداوندگار حکمت و ادب، سعدی، استمرار یافت. در آثار سعدی، زبان فارسی به کمال رسید و چنان شیوا و رسا (فصیح و بلیغ) گشت و که شیواتر و رساتر از آن متصوّر نیست. زبان ما، زبان شیوا و رسای ما به زبان سعدی است.[۳۱]


سروده مهرانگیز اوحدی

به یاد داری استاد؟!

در آن طلوع پیاپی شکوه هر دیداربه سان لحظهٔ آغاز جاودانی بود
در آن سرود، فراز و فرود هر آهنگصدای رویش پنهان مهربانی بود
نسیم هر ورق از هر کتاب و هر دفتربه باغ خاطره‌ها برگ برگ آویزد
بهار یاد تو از کام خوشه‌زار خیال به دشت غربت هستی ترانه می‌ریزد
«سرود آرزو»یت واژه واژه می‌شکفدبه یاد آن همه روز و به یاد آن‌همه سال
«که می‌نشستی و من با تو می‌نشستم و بازکتاب بود و قلم بود و درس بود و سؤال»
«به یاد داری استاد! هر غروب خزانکه دست باد وزان برگ بید بُن می‌چید»
صدای گرم تو چون آفتاب فروردیندرون پیکر سرد کلاس می‌پیچید
به دشت، پردهٔ پاییز و رنگ‌های غروببه شهر، قصه غم بود و سرگذشت غبار
در اُن اتاق تو بودی و شعر و عشق و کتابترانه بود و طراوت، پگاه بود و بهار
به جز ترنم باران خاطرات امروزدرین مسیر سراسر کتاب و دفتر نیست
خروش خشک درختان مهرگان برپاستکه از حکایت باران به باغ خوش‌تر است

فیلم ساخته شده براساس

گروه پیشگامان کویر، مستندی با حضور غلام‌علی حداد عادل، محمدعلی اسلامی ندوشن، فتح‌الله مجتبایی، کامران فانی و... ساخته‌اند. که در آن به معرفی وجهه ادبی‌فرهنگی دادبه می‌پردازد. این مستند در مراسم بزرگداشت دادبه به‌نمایش درآمد.


سخنرانی‌ها و مصاحبه‌ها

درس‌گفتار دربارۀ مکتب رندی حافظ، مرکز فرهنگی شهر کتاب، ۱۳۹۳.
سعدی، فردوسی دوم، مصاحبه کتاب ماه ادبيات، شماره ۱۶۲، فروردين ۱۳۹۰.
کتاب‌سازی نتيجه ضعف نقد و ضعف نظريه‌پردازی است، گزارش ميراث، دوره دوم، تير ۱۳۹۱، ضميمۀ شماره ۲.
منطق الطير صورت نهايی روش‌شناسی مکتب عشق، اشراق، بهار و تابستان ۱۳۸۴، شماره۲ و ۳.
شيوه‌های تصحيح نسخ خطی و تحليل آرای مربوط به آن، کتاب ماه کليات، مرداد و شهريور ۱۳۸۴، شماره‌های ۹۲ و ۹۳.
ادب و فلسفه از نقد جدا نيست و نقد از فلسفه، کتاب ماه ادبيات و فلسفه، بهمن ۱۳۷۷، شماره ۱۶.

برگه‌هایی از مصاحبه‌های فرد

گذشتگان ما از طریق شعر با مسائل علمی و فلسفی آشنا می‌شدند؛ فی‌المثل، صنایع را از کتب معانی و بیان و بدیع به‌خاطر نمی‌سپردند؛ بلکه نخست اشعار شاعران را می‌خواندند و به‌خاطر می‌سپردند و بدین‌سان نه‌تنها همراه یادگیری شعر صنایع شعری را هم می‌آموختند، از علوم مورد اشاره در شعر نیز آگاهی می‌یافتند.[۳۱] این شیوه در تعلیم و تربیت به‌هیچ‌وجه با روش جدید و امروز ناسازگار نیست و به هر اندازه بتوانیم این شیوۀ سنّتی خلّاق را با روش‌های امروزی درآمیزیم و ترکیب از کهنه و نو پدید آوریم، به‌همان‌اندازه موفق بوده‌ایم و همان اندازه در حفظ هویّت خود کوشیده‌ایم و توفیق یافته‌ایم.[۳۱]

شیوهٔ تدریس

تدریس برمبنای طرح درس
دسته‌بندی‌کردن موضوع
توالیِ منطقی در ارائه تدریجی و گام‌به‌گام اطلاعات
تأکید بر متن‌خوانی و درک صحیح آن
کاربرد شواهد و نمونه‌ها به تناسب بحث
رویکرد روشمند و استدلالی
پرسش‌وپاسخ به‌شیوهٔ سقراطی
مشارک‌دادن دانشجو در بحث و فرایند آموزش
نگرش انتقادی
اعتدال‌ورزی و پرهیز از یک‌سونگری، مطلق‌انگاری و جزم‌اندیشی
الزام به وحدث موضوع
تأکید بر تاریخ و نگرش تاریخی در تحلیل‌های ادبی
نظریه‌پردازی
بهره‌گیری از طنز
جشن‌نامه دکتر دادبه

یادمان و بزرگداشت‌ها

بنیاد میبدی به کمک جمعی از اهالی فرهنگ و ادب استان یزد و با همیاری اداره‌کل فرهنگ‌وارشاد اسلامی استان و انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، ۱۸ اسفند ۱۳۹۳ مراسم نکو‌داشتی را در یزد برگزار کرد.

کارنامه و فهرست آثار

مجموعه رسائل فلسفی
کلیات نجیب کاشانی
تاریخ کشیک‌خانه همایون

تألیف

  1. کلیات فلسفه؛ تهران: انتشارات دانشگاه پیام نور،‌ ۱۳۷۸، گروه علوم‌تربیتی ۱۰۴، تحریر نخست ۱۳۶۷، تحریر دوم ۱۳۸۵، چاپ مکرّر ۱۳۸۶، وزیری [تا کنون ۲۳ کتاب در زمینهٔ شرح، توضیح، تشریح، آزمون، نمونه سؤال، راهنما، نکات کلیدی و تست طبقه‌بندی‌شده از کتاب کلیّات فلسفهٔ دادبه تهیّه و به‌وسیلهٔ افراد و ناشران زیر راهی بازار نشر شده است]
  2. کلیّات فلسفه؛ تهران: دانشگاه سپاهان انقلاب ایران، دانشکدهٔ مکاتبه‌ای، ۱۳۵۴، ج ۲ [سیر اندیشه و فلسفه، منطق و کلام در ادوار تاریخ]
  3. کتاب کمک درسی: فلسفه، منطق نظری و عملی، علم اخلاق و سیر فلسفه؛‌ تهران: سازمان علمی و فرهنگی پیروزی، ۱۳۵۹
  4. فخررازی؛ تهران: انتشارات طرح نو، ۱۳۷۴ [سرگذشت‌نامهٔ فیلسوف نامی جهان اسلام،‌ محمّد بن عمر فخر رازی (۵۴۴-۶۰۶ ق)]
  5. ایران، تاریخ،‌ فرهنگ،‌ هنر؛ زیرنظر: کاظم موسوی بجنوردی، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، مرکز دایرة‌المعارف بزرگ اسلامی، چاپ دوم، ۱۳۹۰ (چاپ نخست، ۱۳۸۵)، وزیری [مجموعهٔ گفتارهایی در زمینهٔ ایران‌شناسی؛ عنوان گفتار علی‌اصغر دادبه «کلام و فرق» است]
  6. تاریخ کلام در ایران؛ تهران: نارمک، ۱۳۹۳ [پیشینه و سیر علم کلام در تمدن ایران اسلامی]
  7. چکیده مقالات همایش بین‌المللی صباحی بیدگلی؛ کاشان: دانشگاه آزاد اسلامی کاشان، ۱۳۹۱، وزیری [صباحی از سخنوران نامور کاشان در سده ۱۲ و ۱۳ قمری است که همایش بزرگداشت وی در سال۱۳۹۱ در کاشان برگزار شد]
  8. حافظ (زندگی و اندیشه)؛ زیرنظر: کاظم موسوی بجنوردی، تهران: مرکز دایرة‌المعارف بزرگ اسلامی، (چهره‌های جاویدان فرهنگ و ادب ایران، ۱) ۱۳۹۱، وزیری [مجموعه گفتارهای ۲۴ تن از حافظ‌پژوهان که به‌کوشش علی‌اصغر دادبه گردآوری و تدوین شده است]
  9. دانشنامهٔ کلامی؛ تهران:‌ قطره، ۱۳۹۳، وزیری [فرهنگ اصطلاحات، واژگان و تعبیرات علم کلام]
  10. مجموعه‌مقالات حافظ‌شناسی؛ تهران: جامی، ۱۳۹۳، وزیری [تمام گفتارهای دادبه در زمینهٔ حافظ در نشریات گوناگون چاپ شده است]
  11. مرگ در شاهنامه؛ اصغر دادبه و دیگران، به‌کوشش ناصر حریری، بابل: آویشن، ۱۳۷۷، رقعی [دربردارندهٔ گفتار: «اگر مرگ، داد است، بیداد چیست؟» از دادبه به‌نقل از کیهان فرهنگی]
  12. رساله منطق هنر شهر؛ ؟؟؟
  13. شناخت‌شناسی در فلسفه اسلامی؛ ؟؟؟

تصحیح

  1. تصحیح دیوان نجیب کاشانی؛ نورالدیّن محمّدحسین نجیب کاشانی، با همکاری مهدی صدری، تهران:‌ نشر میراث مکتوب،‌ ۱۳۸۲، وزیری [مجموعه اشعار نجیب کاشانی، سخنور نامی کاشان در سدهٔ‌۱۱ ق]
  2. تاریخ کشیکخانه؛ نورالدین محمّدحسین نجیب کاشانی، با همکاری مهدی صدری، تهران، مؤسسهٔ میراث مکتوب، ۱۳۹۳، وزیری [حاوی یادداشت‌های نجیب کاشانی در زمینه‌های گوناگون برای سلطان جلال‌الدّین اکبر، شاهزادهٔ هندی]
  3. تصحیح کتاب حکمت عرشیه؛ صدرالمتالهین شیرازی،‌زیر نظر آیت الله سید محمد خامنه‌ای، نشر: بنیاد حکمت اسلامی صدرا، نوبت چاپ: اول، زبان عربی، ۱۳۹۱ [تصحیح، تحقیق، مقدمه].

مقدمه‌نویسی، ویراستاری، نظارت و...

  1. حواصل و بوتیمار، امیرحسن یزدگردی، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۷۱؛ این اثر، ۱۳۷۲ کتاب‌سال برگزیده شد [کتابی دربارهٔ این دو پرنده در متون تاریخی و ادبی و طبیعی ایران و جهان]
  2. یادمان پروین (به‌مناسبت پنجاهمین درگذشت اعتصامی)، گردآورنده: محمود طباطبائی اردکانی، تهران: دانشگاه علّامه طباطبائی، ۱۳۷۴، وزیری [مجموعه گفتارهایی در نقد و تفسیر اشعار و افکار و کتاب‌شناسی پروین اعتصامی]
  3. دیوان ظهیر فاریابی، طاهربن‌محمّدظهیر فاریابی، به‌تصحیح امیرحسن یزدگردی، تهران، نشر قطره، ۱۳۸۱، این اثر، ۱۳۸۱ کتاب‌سال برگزیده شد [متن کامل دیوان ظهیر فاریابی، سخنور سدهٔ ششم قمری]
  4. سرود آرزو، مجموعه اشعار فخرالدین مزارعی، تهران، انتشارات پاژنگ، ۱۳۶۹ [مجموعه سرودهای فخرالدیّن مزارعی]
  5. حکایت شعر؛ رابین اسلکتن، ترجمه: مهرانگیز اوحدی، تهران: میترا، ۱۳۷۵، رقعی [کتابی در زمینهٔ تاریخ، نقد و فنّ شعر]
  6. خندان گریستم؛ محمّدرضا پیغمبری، قم: مؤسسهٔ فرهنگی همسایه، ۱۳۷۷، رقعی [مجموعه اشعار شعرای کاشان]
  7. دولت پیر مغان که باقی سهل است؛ به‌کوشش: سعید نیاز کرمانی، تهران: پاژنگ، ۱۳۷۴، وزیری [مجموعه گفتارهایی دربارهٔ حافظ شیرازی]
  8. دیوان خواجه شمسّ‌الدین محمّد حافظ شیرازی؛‌ به‌کوشش: محمد قزوینی و قاسم غنی، خوش‌نویس:‌ یدالله کابلی خوانساری، تهران: سماع قلم، ۱۳۸۶، رحلی [مجموعه‌ای نفیس از دیوان حافظ به خط خوش و شکستهٔ کابلی خوانساری]
  9. رؤیای چوبی؛‌ محمود علوی‌نیا، قم: وثوق، ۱۳۸۸، رقعی [مجموعهٔ شعر از این شاعر کاشانی]
  10. قُسوف‌الربیع فی صنوف‌البدیع؛‌ محمّدحسین شمس‌العلماء گرکانی، به‌کوشش: مرتضی قاسمی، با مقدمه: اصغر دادبه و بدیع‌الزّمان قریب، تهران: فرهنگستان زبان و ادب فارسی، ۱۳۸۹، وزیری [کتابی در زمینهٔ علم بیان و بدیع تألیف گرکانی]
  11. کتاب‌شناسی توصیفی صباحی بیدگلی؛ علی میرانصاری و مرتضی طاهری، تهران: کرگاری، ۱۳۹۱، وزیری [این کتاب هم‌زمان با برگزاری همایش بین‌المللی نکوداشت صباحی بیدگلی در کاشان به‌چاپ رسید]
  12. مفهوم رندی در شعر حافظ؛‌ فخرالدّین مزارعی، ترجمه: کامبیز محمودزاده، تهران: کویر، ۱۳۷۳، رقعی [بررسی اصطلاح کلیدی رند از نظر حافظ شیرازی]
  13. مجموعه‌مقالات سعدی‌شناسی؛‌ ، دفتر پانزدهم، نویسنده: کوروش کمالی سروستانی، تهران: دانشنامه فارس با همکاری مرکز سعدی‌شناسی و بنیاد فارس‌شناسی، اردیبهشت ۱۳۹۱ [در بردارندهٔ مقاله «نقش غزل‌های سعدی در آرمانشهر او»]

فهرست گفتارها در دایرة‌المعارف بزرگ اسلامی[۳۲]

  1. ادراک ج.۷
  2. اشاعره ج.۸
  3. الف ج.۱۰
  4. انوری، اوحدالدین ج.۱۰
  5. ایجاز و اطناب ج.۱۰
  6. ایران ج.۱۰
  7. ایهام ج.۱۰
  8. بازگشت ادبی ج.۱۱
  9. باطنیه ج.۱۱
  10. بثّ‌الشکوی ج.۱۱
  11. براعت استهلال ج.۱۱
  12. بلاغت در زبان و ادب فارسی ج.۱۲
  13. بوستان ج.۱۲
  14. بوسنی، زبان و ادب فارسی ج.۱۲
  15. بهاریّه ج.۱۳
  16. بیان در زبان و ادبیّات فارسی ج.۱۳
  17. پروین اعتصامی به‌همراه علی میرانصاری ج.۱۳
  18. پورداود ج.۱۳
  19. تاجیکستان، ادبیات تاجیکستان ج.۱۴
  20. تبریز، ادبیّات به‌همراه عبدالله مسعودی ج.۱۴
  21. تجرید ج.۱۴
  22. تجسّم اعمال ج.۱۴
  23. تجلّی ج.۱۴
  24. تخیّل ج.۱۴
  25. تذکره‌نویسی در ماوراء‌النّهر و افغانستان ج.۱۴
  26. تشبیه در فارسی ج.۱۵
  27. تضاد در ادب فارسی به‌همراه عبدالرّضا مدرّس‌زاده ج.۱۵
  28. تقریظ به‌همراه فرشید سادات شریفی ج.۱۶
  29. تمثیل ج.۱۶
  30. توشیح به‌همراه هنگامهٔ آشوری ج.۱۶
  31. ثابت ج.۱۶
  32. جامی ج.۱۷
  33. جبر و اختیار ج.۱۷
  34. جمع به‌همراه: جمیلهٔ اعظمیان ج.۱۸
  35. چهار مقاله ج.۱۸
  36. حافظ، مکتب حافظ، مکتب رندی، حافظ، جلوه‌های شاعرانه، حافظ، نسخه‌های علمی و غیرعلمی، حافظ، فال حافظ ج.۱۸
  37. حدیقة الحقیقه به‌همراه جمال احمدی ج.۲۰
  38. حسن تعلیل ج.۲۰
  39. حقیقت و مجاز در ادبیّات فارسی ج.۲۱
  40. خراسان ج.۲۲
  41. خسرو و شیرین ج.۲۲
  42. خمریه ج.۲۲
  43. دوبیتی ج.۲۴

دانشنامۀ ایران

ادبیات ج ۱؛ ارسال المثل ج ۲؛ استعاره ج ۳.

دائرة المعارف الاسلامیة الکبرى

ادراک ج ۶؛ الأشاره ج ۸.

مقالات [۳۳] [۳۴]

نزدیک به سیصد مقاله کوتاه و بلند در زمینه ادبیات، فلسفه، منطق، کلام و عرفان در دایرة‌المعارف‌ بزرگ اسلامی،‌ دایرة‌المعارف تشیع، دانشنامهٔ جهان اسلام، دانشنامهٔ ادب فارسی و بخش دیگری از گفتارها که بیشتر در زمینهٔ حافظ‌پژوهی است در نشریات: آناهید، اشراق، اهل قلم، بخارا، حستارهای ادبی شعر، کلک، کیهان فرهنگی و نامهٔ پارسی درج شده است.
بررسی سبک‌شناختی توضيح الاخلاق تحرير خليفه سلطان، (زهرا قرقی مؤلف همکار) کاوش‌نامه زبان و ادبيات فارسی، بهار و تابستان ۱۳۹۳، شماره ۲۴؛
رنج از ديدگاه مولانا با نگاهی به مسئلۀ شر، (با همکاری حسين محمودی) پژوهش‌نامه فلسفه دين، پاييز و زمستان ۱۳۹۳، سال ۱۱، شماره ۲۲؛
بررسی و تحليل تمثيل‌های تعليمی وحدت وجود و تجلی در شرح رباعيات خيام، تحقيقات تعليمی و غنايی زبان و ادب فارسی، زمستان ۱۳۹۱، شماره ۱۴؛
حافظ پاسخ به کدام نياز ماست؟، اشراق، بهار و تابستان ۱۳۸۹، سال ۳، شماره‌های ۶ و ۷؛
انسان کامل به روايت ابن عربی (مؤلف همکار)، انديشۀ دينی، بهار ۱۳۸۹، شماره ۳۴؛
نگاهی ديگر به بداء، اشراق، بهار و تابستان ۱۳۸۹، سال سوم، شماره ۶ و ۷؛
نظريۀ افلاک و تأثير آن بر فلسفۀ اسلامی، حکمت سينوی، پاييز و زمستان ۱۳۸۶، شماره ۳۸؛
بحثی در تأثير فلسفه بر ادبيات (با الهام از ديدگاه سهروردی دربارۀ شهود عارفانه)، اشراق، بهار و تابستان ۱۳۸۶، شماره‌های ۴ و ۵؛
ابن سينا و فلک محدد الجهات، (با همکاری سعيد انواری)، مقالات و بررسيها، بهار و تابستان ۱۳۸۴، شماره ۷۷؛
ناصر خسرو و حکايت ايران‌گرايی، نامه پارسی، تابستان ۱۳۸۲، شماره ۲۹؛
شمول معنايی شعر حافظ و تأويل‌های يک سو نگرانه، فرهنگ اصفهان، پاييز و زمستان ۱۳۷۷، شماره‌های ۹ و ۱۰؛
حکايت غرب‌شناسی، اطلاعات سياسی-اقتصادی، آذر و دی ۱۳۷۴، شماره‌های ۹۹ و ۱۰۰؛
نگاهی به اسماعيليه و نظريه‌های کلامی-فلسفی در مکتب اسماعيلی، زبان و ادبيات فارسی، تابستان، پاييز، زمستان ۱۳۷۴، شماره‌های ۹ و ۱۰ و ۱۱؛
خرقه‌سوزی آيينی رندانه اما آرمانی، نشريۀ شعر: بخش 1 آذر ۱۳۷۳، شماره ۱۵؛ بخش ۲ دی ۱۳۷۳، شماره ۱۶؛
اسلام و سنتهای ايرانی، کيهان فرهنگی، بهمن و اسفند ۱۳۷۳، شماره‌های ۱۱۷ و ۱۱۸؛

سبک و لحن و ویژگی آثار

رابطهٔ دوسویه هنر و فلسفه

دانش و هنر، چونان وضعیت اجتماعی و محیطی و تربیتی، از یک سو در ظهور جهان‌بینی‌های فلسفی مؤثرند، از یک سوی دیگر،‌ خود، متأثرند و مؤیّد به جهان‌بینی‌های فلسفی. کدام هنر اصیل،‌ بدون پشتوانهٔ فلسفی است و کدام هنرمند واقعی است که جهان‌بینی او هنرش را استوار ندارد؟ چنین است فلسفهٔ عرفتنی مولانا که جلوه‌گاه آن مثنوی معنوی است و فلسفهٔ رندی حافظ که در غزل‌های آسمانی او متجلّی است و این‌همه را جز با فهم فلسفه و به‌دست‌آوردن نگرش کلی و فلسفی به‌طورعام و دریافت جهان‌بینی حافظ و مولوی به‌طورخاص، کسب نمی‌توان کرد.[۳۵]
دریغا که دیری است تا میان فلسفه‌مان و شعر و ادبمان دیواری کشیده‌ایم استوار و فاصله‌آفرین، بی‌خبر از فلسفه‌هایی که پشتوانهٔ خلاقیّت‌های هنری شاعرانمان بوده است و به ورطهٔ الفاظ و تنها با تکیه‌کردن بر کتاب لغت، مذبوحانه تلاش می‌ورزیم تا دری به‌سوی فهم و تفسیر شعر و هنر بگشاییم.
به‌طورمثال آیا با استفاده از فرهنگ لغت می‌توان به «وعدهٔ تأخیر» که نظامی اشاره کرده است پی‌برد؟

وعدهٔ تأخیر به سر نامدهلعبتی از پرده به در نامده

باید آگاه بود که در برابر جهان‌شناسی فیلسوفان مشایی، جهان‌شناسی کلامی و دینی قرار دارد که برطبق آن نه از قدم جهان بلکه از حدوثِ زمانی جهان سخن می‌رانند و به‌هیچ‌روی در جنب ذات قدیم حق که یگانه ذات قدیم است حضور قدمای دیگر را نمی‌پذیرند.[۳۶]
با تکیه بر چنین آگاهی‌های فلسفی است که می‌توان نخست به‌معنای «وعدهٔ‌ تأخیر» پی‌برد. سراسر متون ادبی ما آکنده از این گونه نکته‌ها و از این گونه اشارت‌ها است.
در حکایت شعر و ادب و پیوستگی و ارتباط آن با فلسفه و خرد نیز:
خرد و فلسفه، زمینه‌ساز شعر و شاعری است. فلسفهٔ شاعر ازیک‌سو به ذهن شاعر در سرودن شعر، جهت و نظام می‌بخشد و ازسوی‌دیگر در شعر شاعر متجلّی می‌شود، بر این بنیاد هرچه شاعر فرهیخته‌تر باشد و هرچه فلسفهٔ او نظام‌یافته‌تر و سنجیده‌تر، عاطفهٔ او پرورده‌تر می‌شود.[۳۷] عاطفهٔ پروردهٔ خرد و فلسفه، شعرآفرین است. شاعر در این مرحله با درون‌بینی شاعرانه به کشف حقایق هنری می‌رسد و به آفرینش شعر توفیق می‌یابد شاعر راه دشوار درون و بیرون را طی می‌کند و جهانِ بی‌کران و نامحدود درون‌بینی هنرمندانه و شهود شاعرانه را به دنیای محدود و کران‌مند واژه‌ها و گزاره‌ها بپیوندد.[۳۸]

نگرش

نگرش دادبه «هرمنوتیک واقع‌بودگی» است. شیوهٔ وی سخت به نحوهٔ واکاوی هستی‌شناخت هایدگر می‌ماند. او نمایندهٔ بارز و تمام‌نمای گفت‌وگو با متن و واقع‌انگاری نویسندهٔ آن متن است.[۳۹] هرمونتیک دادبه هرمونتیک واقع‌گرا و بنابراصل گفت‌وگو یا متن استوار است. او حافظ را فقط به‌چشم شاعر می‌نگرد و در آثار خود نشان می‌دهد.[۴۰] از اطناب می‌پرهیزد. پیرامون موضوع بحث آثار مهم را می‌خواند، سپس مطالب کلیدی آن‌ها را چکیده می‌کند. آنگاه، منابع دست اوّل را در متن اصلی معرفی کرده و همیشه نقل‌قولی از آن‌ها را به‌نمایش می‌گذارد.[۴۱]

بررسی چند اثر

حافظ‌پژوهی

دادبه با نگاهی جزءنگر، از دریچهٔ فلسفهٔ یونانی و عرفان ایرانی، در طول این چند دهه، بیش از سی مقاله دربارهٔ حافظ نگاشته اشت. گفت‌وگو با متون گذشته و واقع‌انگاری، دو خصیصهٔ بی‌مانند نگاه فلسفی اوست که در طبقه‌بندی‌های استدلالی و منطقی‌اش، اندیشهٔ مخاطب را می‌نوازد. ارجاع به منابع یا چهارچوب جزء‌نگری او الگویی بسامان، برای نگارش مقاله و واکاوی موضوع را در اختیار دانشجویان تازه‌کار قرار می‌دهد. ویژگی‌های فراوان دیگری در مقالات حافظ‌شناسی دادبه وجود دارند نظیر:

  1. سبک نگارش ادبی و فلسفی توأمان: گاه استدلال، فلسفی، گاه شهود بینامتنی، ادبی
  2. بلاغت‌دانی در وجوه زیباشناختی، نظری و تحلیلی موضوع
  3. اشراف بر تاریخ عصر حافظ و تاریخ عرفان، فلسفه و فرهنگ ایران‌زمین

اوج و چکیدهٔ این کوشش را می‌توان در بخش «نظام مکتب رندی» به تماشا نشسست. که حافظ را شاعر معرفی می‌کند نه عارف. در مقالهٔ‌ «شمول معنایی شعر حافظ و تأویل‌های یکسونگرانه» دادبه پس از گلایه ازین نکته که یکسونگری در شعر حافظ جفاست، از طرف دیگر، تأویل‌های بی‌بنیاد و تفسیرهای به رأی نیز خطاست ازاین‌دست تفاسیر را رسته‌بندی می‌کند که چنین تأویلی از دو سرچشمه آب می‌خورد مبنای اعتقادی و مبنای علمی.[۴۲]
از دیدگاه او اگر بخواهد حافظ را در سه کلمه تعریف کند، می‌گوید: «ایرانیِ مسلمانِ روشن‌بین» با همهٔ باری که هر یک از این سه کلمه بر خود دارند.[۴۳]

رند

یکی از رمز و رازهایی که سخن حافظ را از سخن دیگر شاعران ممتاز می‌سازد، آگاهی حیرت‌انگیز او از رمز و راز زبان فارسی و بلاغت‌آفرینی اوست.[۴۴] رندی یا مکتب رندی، مکتب حافظ است و رند و رندی کلیدی‌ترین و اساسی‌ترین اصطلاح در شعر و در جهان‌بینی حافظ به‌شمار می‌آید. این امر بدان معناست که فهم رندی به‌معنای فهم جهان‌بینی حافظ و بنیاد شناخت اندیشه و هنر این شاعر اندیشمند است و رندشناسی به‌معنای حافظ‌شناسی است.[۴۵] در نگاه و فلسفه حافظ رندی فراتر از از اصطلاحی عرفانی است. درحقیقت حدود ۹۰ بار و در ۹۰ بیت از ابیات واژهٔ رند به‌کار رفته است. این واژه مثبت‌ترین و مطلوب‌ترین بنیادی‌ترین اصطاح در شعر اوست. مفهوم و معنایی سراغ می‌کند که دریافتنی؛ اما وصف‌ناشدنی است و آن را نظام فکری‌فلسفی خود قرار می‌دهد، نظامی که باید از آن به مکتب رندی تعبیر کرد که مکتب حافظ، مکتب رندی است.[۴۶]


در تارنما بخوانید

گفت و گو با ‌اصغر دادبه ، استاد فلسفه اسلامی و ادبیات عرفانی
از نادره‌های روزگار ما / اصغر دادبه
دکتر دادبه: ترویج زبان فارسی، اشاعه صلح است
چرا شمس آن‌ همه طعن و طنز را نثار فخر رازی می‌کند؟
در ستایش دكتر اصغر دادبه/ سخن دوست
مروری بر کتاب «خرد ایرانی» - استاد اصغر دادبه و حافظ‌شناسی
دادبه: خاک در ادیب‌پرور بودن یک خطه تأثیر ندارد

پانویس

  1. ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ ۱٫۳ پویان، خرد ایرانی: جشن‌نامه دادبه، ۱تا۲۵.
  2. «شب «سعید حمیدیان» برگزار شد». 
  3. ۳٫۰ ۳٫۱ ۳٫۲ ۳٫۳ پویان، خرد ایرانی: جشن‌نامه دادبه، ۲۷تا۶۰.
  4. ۴٫۰ ۴٫۱ ۴٫۲ ۴٫۳ ۴٫۴ پویان، خرد ایرانی: جشن‌نامه دادبه، ۶۵تا۸۰.
  5. ۵٫۰ ۵٫۱ ۵٫۲ ۵٫۳ ۵٫۴ ۵٫۵ پویان، خرد ایرانی: جشن‌نامه دادبه، ۱۰۰تا۱۵۰.
  6. ۶٫۰ ۶٫۱ ۶٫۲ محمدی، سایر. ««چراغ فلسفه در ایران هرگز خاموش نشد: گفت و گو با اصغر دادبه، استاد فلسفه اسلامی و ادبیات عرفانی»». روزنامه ایران، ش. ۵۷۵۸ (۹ مهر ۱۳۹۳): ۸. 
  7. «گفت و گو با ‌اصغر دادبه، استاد فلسفه اسلامی و ادبیات عرفانی». 
  8. «دادبه: فارغ التحصیلان ما توانایی پژوهش ندارند/دانشجوی بی سواد، استاد را هم تنبل می کند». 
  9. ««جلد ۲۴ دایره‌المعارف بزرگ اسلامی» سندی ارزشمند از روزهای دشوار». 
  10. یزدگردی، حواصل و بوتیمار.
  11. «مرد دین و دانش». کتاب ماه کلیات، ش. ۱۱۹ (آبان ۱۳۸۶): ۱۸تا۲۰. 
  12. «استاد ایرج افشار و مکتب سرعت». گزارش میراث، ش. ۴۴ (فروردین و اردیبهشت ۱۳۹۰): ۸۵تا۸۶. 
  13. «سعدی، سنت و نوآوری». سعدی‌شناسی، ش. ۱۸ (اردیبهشت۱۳۹۴): ۱۲تا۵۴. 
  14. مزارعی، سرود آرزو، ۱۳تا۷۶.
  15. «قصه غصه ما (به یاد استاد دکتر نورانی وصال)». کلک، ش. ۵۸ و ۵۹ (دی و بهمن ۱۳۷۳): ۳۲۴تا۳۳۵. 
  16. «یاد شرف». مقام موسیقایی، ش. ۳۲ (مهر و آبان۱۳۸۲): ۳۴۳تا۳۴۷. 
  17. «از تکاپو فرونمی‌شیند». بخارا، ش. ۱۹ (مرداد و شهریور۱۳۹۶): ۲۸۲تا۲۸۶. 
  18. «لطافت پنهان». بخارا، ش. ۳۳ (آذر ۱۳۸۳): ۷۲تا۷۵. 
  19. «دادبه: کیوانی مانند فروغی اول بوستان و گلستان خوانده بعد کتاب ترجمه کرده است». 
  20. «ناصرخسرو و حکایت ایران‌گرایی». نامه پارسی، ش. ۲۹ (تابستان۱۳۸۲): ۱۰۵تا۱۴۴. 
  21. «تذکرهٔ عرفات العاشقین». کتاب ماه ادبیات، اسفند۱۳۸۹، ۳تا۱۲. 
  22. «اسلام و سنت‌های ایرانی». کیهان فرهنگی، ش. ۱۱۸-۱۱۹ (بهمن و اسفند ۱۳۷۳): ۳۱تا۳۳. 
  23. «حافظ شیرازی و حقوق بشر (علی اصغر دادبه)». 
  24. «سعدی و نظریه اخلاقی کم‌آزاری». سعدی‌شناسی، ش. ۱۳ (اردیبهشت۱۳۸۹): ۳۳تا۶۰. 
  25. «کتاب‌سازی نتیجهٔ ضعف نقد و ضعف نظریه‌پردازی است». ضمیمه گزارش میراث، ش. ۲ (تیر ۱۳۹۱): ۸۴. 
  26. کمالی، مجموعه مقالات سعدی‌شناسی، ؟؟؟.
  27. «حکایت غرب‌شناسی». اطلاعات سیاسی - اقتصادی، ش. ۹۹ و ۱۰۰ (آذر و دی ۱۳۷۴): ۴۵تا۵۱. 
  28. «شعر، زبان والای حکمت ایرانی». آزما، اسفند۱۳۹۴ و فروردین۱۳۹۵، ۴۲تا۴۷. 
  29. ۲۹٫۰ ۲۹٫۱ آذرنوش و دیگران، حافظ (زندگی و اندیشه)، ۵۳۰تا۵۳۲.
  30. «قصه غصه ما». رشد آموزش زبان و ادب فارسی، ش. ۲۳ (زمستان۱۳۶۹): ۱۹تا۲۴. 
  31. ۳۱٫۰ ۳۱٫۱ ۳۱٫۲ «سعدی، فردوسی دوم». کتاب ماه ادبیات، ش. ۱۶۲ (فروردین۱۳۹۰): ۲۴تا۳۱. 
  32. «دایرة المعارف بزرگ اسلامی». 
  33. «مقاله‌ها در وبگاه تخصصی نور». 
  34. «مقاله‌ها در پرتال جامع علوم انسانی». 
  35. اوحدی، حکایت شعر، ۹.
  36. اوحدی، حکایت شعر، ۱۰.
  37. اوحدی، حکایت شعر، ۱۹-۲۲.
  38. اوحدی، حکایت شعر، ۳۰.
  39. پویان، خرد ایرانی: جشن‌نامه دادبه، ۸۹.
  40. پویان، خرد ایرانی: جشن‌نامه دادبه، ۹۲.
  41. پویان، خرد ایرانی: جشن‌نامه دادبه، ۹۵.
  42. پویان، خرد ایرانی: جشن‌نامه دادبه، ۸۷.
  43. «نقد کتاب: ماجرای پایان‌ناپذیر حافظ». کلک، ش. ۳۰ (شهریور۱۳۷۱): ۲۲۷تا۲۳۴. 
  44. آذرنوش و دیگران، حافظ (زندگی و اندیشه)، ۴۰.
  45. آذرنوش و دیگران، حافظ (زندگی و اندیشه)، ۲۹.
  46. آذرنوش و دیگران، حافظ (زندگی و اندیشه)، ۳۵.

منابع

  • اسکلتن، رابین (۱۳۷۵). حکایت شعر. ترجمهٔ مهرانگیز اوحدی. با مقدمهٔ علی‌اصغر دادبه. تهران: میترا. شابک ۹۶۴-۵۹۹۸-۰۱-۸.
  • اسماعیل‌زاده، حوریه. «گفت‌وگو با علی‌اصغر دادبه؛ شعر، زبان والای حکمت ایرانی». آزما (تهران)، اسفند۱۳۹۴ و فروردین۱۳۹۵، ۴۲تا۴۷. 
  • اوحدی، تقی. «تذکرهٔ عرفات العاشقین». کتاب ماه ادبیات (تهران)، اسفند۱۳۸۹، ۳تا۱۲. 
  • آذرتاش آذرنوش، و ۲۳ نفر دیگر (۱۳۹۲). حافظ (زندگی و اندیشه). به کوشش علی‌اصغر دادبه. تهران: دایرة‌المعارف بزرگ اسلامی. شابک ۹۷۸-۶۰۰-۶۳۲۶-۰۹-۲.
  • پویان، مجید (۱۳۹۳). دهشیری، فاطمه، ویراستار. خرد ایرانی: جشن‌نامه دکتر اصغر دادبه. یزد: اندیشمندان یزد. شابک ۹۷۸-۶۰۰-۷۳۵۷-۵۹-۰.
  • دادبه، علی‌اصغر. ««سعدی، سنت و نوآوری» و «سعدی و نظریه اخلاقی کم‌آزاری»». سعدی‌شناسی (تهران)، ش. ۱۳و ۱۸ (اردیبشت۱۳۸۹ و اردیبهشت۱۳۹۴): ۳۳تا۶۰ و ۱۲تا۵۴. 
  • دادبه، علی‌اصغر؛‌ گزارشگر: علی آل‌داود. «یاد شرف». مقام موسیقایی، ش. ۳۲ (مهر و آبان۱۳۸۲): ۳۴۳تا۳۴۷. 
  • دادبه، علی‌اصغر، علی‌رضا پورامید. ««لطافت پنهان» و «از تکاپو فرونمی‌شیند»». بخارا (تهران)، ش. ۳۳ و ۱۹ (آذر۱۳۸۳ ؛ مرداد و شهریور۱۳۹۶): ۷۲تا۷۵ ؛ ۲۸۲تا۲۸۶. 
  • دادبه، علی‌اصغر. «ناصرخسرو و حکایت ایران‌گرایی». نامه پارسی، ش. ۲۹ (تابستان۱۳۸۲): ۱۰۵تا۱۴۴. 
  • دادبه، علی‌اصغر. «قصه غصه ما». رشد آموزش زبان و ادب فارسی، ش. ۲۳ (زمستان۱۳۶۹): ۱۹تا۲۴. 
  • دادبه، علی‌اصغر. «نقد کتاب: ماجرای پایان‌ناپذیر حافظ». کلک (تهران)، ش. ۳۰ (شهریور۱۳۷۱): ۲۲۷تا۲۳۴. 
  • دادبه، علی‌اصغر. «قصه غصه ما (به یاد استاد دکتر نورانی وصال)». کلک (تهران)، ش. ۵۸ و ۵۹ (دی و بهمن ۱۳۷۳): ۳۲۴تا۳۳۵. 
  • دادبه، علی‌اصغر. «استاد ایرج افشار و مکتب سرعت». گزارش میراث (تهران)، ش. ۴۴ (فروردین و اردیبهشت ۱۳۹۰): ۸۵تا۸۶. 
  • دادبه، علی‌اصغر. «مرد دین و دانش». کتاب ماه کلیات (تهران)، ش. ۱۱۹ (آبان ۱۳۸۶): ۱۸تا۲۰. 
  • دادبه، علی‌اصغر. «اسلام و سنت‌های ایرانی». کیهان فرهنگی (تهران)، ش. ۱۱۸-۱۱۹ (بهمن و اسفند ۱۳۷۳): ۳۱تا۳۳. 
  • دادبه، علی‌اصغر. «کتاب‌سازی نتیجهٔ ضعف نقد و ضعف نظریه‌پردازی است». ضمیمه گزارش میراث (تهران)، ش. ۲ (تیر ۱۳۹۱): ۸۴. 
  • دادبه، علی‌اصغر. «حکایت غرب‌شناسی». اطلاعات سیاسی - اقتصادی (تهران)، ش. ۹۹ و ۱۰۰ (تیر ۱۳۹۱): ۸۴. 
  • «گفت‌وگو با علی‌اصغر دادبه دربارهٔ استاد سخن، سعدی (سعدی، فردوسی دوم)». کتاب ماه ادبیات (تهران)، ش. ۱۶۲ (آذر و دی ۱۳۷۴): ۴۵تا۵۱. 
  • مزارعی، فخرالدین (۱۳۶۹). سرود آرزو. تهران: شرکت انتشاراتی پاژنگ.

پیوند به بیرون

  1. «دادبه: فارغ التحصیلان ما توانایی پژوهش ندارند/دانشجوی بی سواد، استاد را هم تنبل می کند». ۹ مهر ۱۳۹۳. بازبینی‌شده در ۱۲ بهمن ۱۳۹۸. 
  2. «گفت و گو با ‌اصغر دادبه، استاد فلسفه اسلامی و ادبیات عرفانی». ۹ مهر ۱۳۹۳. بازبینی‌شده در ۱۲ بهمن ۱۳۹۸. 
  3. ««جلد ۲۴ دایره‌المعارف بزرگ اسلامی» سندی ارزشمند از روزهای دشوار». ۹ آذر ۱۳۹۸. بازبینی‌شده در ۱۲ بهمن ۱۳۹۸. 
  4. «حافظ شیرازی و حقوق بشر (علی اصغر دادبه)». ۲۱ مهر ۱۳۹۳. بازبینی‌شده در ۱۲ بهمن ۱۳۹۸. 
  5. «دادبه: کیوانی مانند فروغی اول بوستان و گلستان خوانده بعد کتاب ترجمه کرده است». ۲۱ آذر ۱۳۹۸. بازبینی‌شده در ۱۲ بهمن ۱۳۹۸. 
  6. «شب «سعید حمیدیان» برگزار شد». ۲۳ آذر ۱۳۹۵. بازبینی‌شده در ۱۲ بهمن ۱۳۹۸. 
  7. ««چراغ فلسفه در ایران هرگز خاموش نشد: گفت و گو با اصغر دادبه، استاد فلسفه اسلامی و ادبیات عرفانی»». ۹ مهر ۱۳۹۳. بازبینی‌شده در ۱۲ بهمن ۱۳۹۸.