آوازهای روسی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۴۳: | خط ۴۳: | ||
آوازهای روسی داستان تصمیمات خطیری است که به ساختن زیربنای آینده یک کشور منجر شده است. احمد مدقق با بردن افغانستان معاصر به بستر سنتهای قدیمی، شیوهای را که به ایجاد شدن سبک جدید زندگی منجر شده است، بررسی میکند. یکی از جذابیتهای این داستان، ظرایف زبانی آن است. نویسنده در تلاش بوده است تا رمان را به فارسی قابل فهمی برای ایرانیان بنویسد اما در کل کتاب، از عبارات، اصطلاحات و واژههایی استفاده کرده است که از زبان افغانستان و فارسی دری برآمده است. این عبارات به جای اینکه خواندن داستان را سخت کنند، به آن شیرینی خاصی بخشیدهاند.<ref name="دانلود">{{یادکرد وب|نشانی= https://taaghche.com/book/89791/%D8%A2%D9%88%D8%A7%D8%B2%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%B1%D9%88%D8%B3%DB%8C|عنوان=دانلود و خرید کتاب آوازهای روسی | سیداحمد مدقق |طاقچه}}</ref><ref name="آواز">{{یادکرد وب|نشانی=https://shahrestanadabpub.ir/content/ID/10 |عنوان=آوازهای روسی}}</ref> | آوازهای روسی داستان تصمیمات خطیری است که به ساختن زیربنای آینده یک کشور منجر شده است. احمد مدقق با بردن افغانستان معاصر به بستر سنتهای قدیمی، شیوهای را که به ایجاد شدن سبک جدید زندگی منجر شده است، بررسی میکند. یکی از جذابیتهای این داستان، ظرایف زبانی آن است. نویسنده در تلاش بوده است تا رمان را به فارسی قابل فهمی برای ایرانیان بنویسد اما در کل کتاب، از عبارات، اصطلاحات و واژههایی استفاده کرده است که از زبان افغانستان و فارسی دری برآمده است. این عبارات به جای اینکه خواندن داستان را سخت کنند، به آن شیرینی خاصی بخشیدهاند.<ref name="دانلود">{{یادکرد وب|نشانی= https://taaghche.com/book/89791/%D8%A2%D9%88%D8%A7%D8%B2%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%B1%D9%88%D8%B3%DB%8C|عنوان=دانلود و خرید کتاب آوازهای روسی | سیداحمد مدقق |طاقچه}}</ref><ref name="آواز">{{یادکرد وب|نشانی=https://shahrestanadabpub.ir/content/ID/10 |عنوان=آوازهای روسی}}</ref> | ||
====خلاصه مفصلتر کتاب==== | |||
تمام داستان از ابتدا تا انتها شرح ظلمهای مکرر و احساس ندامتهای یعقوب است که تراژدی را میسازد؛ خطاهای کوچکی که اتفاقهای بزرگ را رقم میزند. | |||
جهان داستان این اثر را اینگونه ببینیم که تاریخ چقدر تلخ و سخت عبور میکند از ملتی که یک نفرش یعقوب است. یعقوب هست، حبیب هست، همه این آدمها هستند و انگار در یک چرخ تاریخی گیر افتادهاند و ناگزیرند ظلم را تحمل کنند. | |||
احمد مدقق در نگارش و روایت داستانش، فاصله خودش را حفظ کرده و حتی سعی نکرده بگوید اگر مجاهدین آمدند چنین میشود؛ حتی ریشههای اختلافات بعدی مجاهدین را هم میبینیم و نمیتوانیم حدس بزنیم این روند به کجا ختم میشود. | |||
در صفحه۸۱ که فصل نُه کتاب است، دوصفحه تمام به نظریات سیاسی میپردازد و سه سنت تاریخی را که افغانستان از زمان صفویه با آن درگیر است بیان میکند. سنت نخست اینکه افغانستان همیشه مشکلی را که خودش باید حل کند امیدوار است دیگری برایش حل کند. سنت دوم اینکه هیچ کسی نمیتواند بر افغانستان تسلط پیدا کند مگر اینکه یک افغانی را بر سر مردم افغانستان بیاورند و مسلط کنند، در این باره هم احمدشاه ابدالی را مثال میزند که نادرشاه او را آورد و مسلط کرد. سنت سوم را هم خود نویسنده در داستان کشف و بنا میکند و این خیلی خوب است که نویسنده اینچنین تسلطی دارد. | |||
«آوازهای روسی» دارنده دو داستان است که یکی روی متن و دیگری زیر متن است و هنر نویسندهاش هم توانایی پیشبردن و روایت این دو داستان به موازات یکدیگر است.<ref name="کفاش"/> | |||
===سبک کتاب=== | ===سبک کتاب=== | ||
خط ۵۲: | خط ۵۹: | ||
… بیا قصه کنیم. ما نان چاشتمان را در طعامخانه خوردهایم. رفتهایم سیگرت بعد از نان چاشتمان را بکشیم. من به شوخی بگویم سیگرت آمریکایی را با گوگرد روسی روشن کنیم. تو هم خنده کنی و … حالا که دیگر نه سیگرتی مانده، نه گوگردی. بیا برگردیم به حیاط خانهتان. انیسگل و ماهگل کجا هستند؟ مرا یادشان میآید؟ هنوز هم انتظار مجلههای رنگی را که خریدهام میکشند؟ من برایت از پل باغ عمومی مجلههای چاپ ایران خریدهام و ترجمهای تازه از رُمانی روسی. برای شما که کورس زبان روسی گذاشتهاید باید وسوسهانگیز باشد. میگویی این هفته با خودت بیاور به جلسه….<ref name="حسام">{{یادکرد وب|نشانی= https://basalam.com/blog/novel-russian-songs|عنوان=معرفی رمان آوازهای روسی، یک قصه عاشقانه – مجله باسلام}}</ref> | … بیا قصه کنیم. ما نان چاشتمان را در طعامخانه خوردهایم. رفتهایم سیگرت بعد از نان چاشتمان را بکشیم. من به شوخی بگویم سیگرت آمریکایی را با گوگرد روسی روشن کنیم. تو هم خنده کنی و … حالا که دیگر نه سیگرتی مانده، نه گوگردی. بیا برگردیم به حیاط خانهتان. انیسگل و ماهگل کجا هستند؟ مرا یادشان میآید؟ هنوز هم انتظار مجلههای رنگی را که خریدهام میکشند؟ من برایت از پل باغ عمومی مجلههای چاپ ایران خریدهام و ترجمهای تازه از رُمانی روسی. برای شما که کورس زبان روسی گذاشتهاید باید وسوسهانگیز باشد. میگویی این هفته با خودت بیاور به جلسه….<ref name="حسام">{{یادکرد وب|نشانی= https://basalam.com/blog/novel-russian-songs|عنوان=معرفی رمان آوازهای روسی، یک قصه عاشقانه – مجله باسلام}}</ref> | ||
====طراحی جلد و صفحهآرایی==== | |||
طراحی جلد کتاب عالی و صفحهآراییاش بسیار خوب است توجه به صفحهآرایی «آوازهای روسی» مهم است چون در این کتاب با زبان فارسی دری روبهروییم و صفحهآرا با استفاده از فونت خاص، فاصله زبانی فارسی دری و فارسی شایع در بین ما را یادآوری میکند. گاهی هم ممکن است این فونت برای خواننده ایرانی سختخوان شود، اما کمک میکند که این فاصله ذهنی ایجاد شود و با تأمل و صبر و حوصله بیشتر با اثر روبهرو شویم. من آوازهای روسی را خیلی تراژدی نمیبینم چون اگر عنصر زن را از ادیپ شهریار برداریم تراژدی فرو میریزد، در رستم و سهراب هم اگر مادر از آن جدا شود تراژدی فرو میریزد اما در آوازهای روسی اینچنین نیست. پس اگر هم تراژدی بنامیم باید این را یک تراژدی تازهای بدانیم که مردانه است.<ref name="کفاش"/> | |||
====زبان==== | |||
نویسنده، زبان میانهای برای روایت اثرش برگزیده و ترکیبهایی که گاهی مشخص نیست که این ترکیبها ساخته نویسنده است یا واقعاً در زبان دری وجود دارد، ولی خیلی تلاش کرده تا زبان میانهای را انتخاب کند که برای ما فارسیزبانان ایران و احتمالاً تاجیکستان و شبه قاره هند فهمیدنی باشد.<ref name="کفاش"/> | |||
===معرفی نویسنده کتاب، [[احمد مدقق]]=== | ===معرفی نویسنده کتاب، [[احمد مدقق]]=== | ||
خط ۶۱: | خط ۷۷: | ||
==برای کسانی که کتاب را خواندهاند== | ==برای کسانی که کتاب را خواندهاند== | ||
===نقدهای مثبت=== | ===نقدهای مثبت=== | ||
====[[مهدی کفاش]]==== | |||
«آوازهای روسی» اتفاق مبارکی برای ادبیات فارسی است نکتهای که میخواهم بر آن تأکید کنم فارغ از صورت زبانی، اتفاقی است که برای زبان فارسی در این اثر میافتد. اینجا با اثری روبهرو هستیم که زبان فارسی و دایره واژگانی زبان فارسی را گسترش میدهد و این اتفاق مبارکی در ادبیات فارسی ماست. به نظرم مهمترین هسته دراماتیک این داستان این جمله از کتاب است که میگوید: «بچه خان ظلم نکند چی کند؟». | |||
آوازهای روسی را یک اثر شاخص است با همه این صحبتها آوازهای روسی را جزو آثار شاخص سال۹۶ میدانم و به نظرم باید توی چارچوب خودش با آثاری مثل رهش سنجیده شود تا ببینید این اثر در چه قامت و استواریای ایستاده است. به باور من جایزهای که احمد مدقق گرفت نه تنها پایینتر نیست که بالاتر است؛ چون بدون هیچگونه داوری به تشخیص تمام داورها شایسته تقدیر بود.<ref name="کفاش">{{یادکرد وب|نشانی=https://shahr20.ir/2334/%D9%85%D9%87%D8%AF%DB%8C-%DA%A9%D9%81%D8%A7%D8%B4-%D8%A2%D9%88%D8%A7%D8%B2%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%B1%D9%88%D8%B3%DB%8C-%D8%B1%D8%A7-%D8%A8%D8%A7%DB%8C%D8%AF-%D8%A8%D8%A7-%D8%A7%D8%AB%D8%B1%DB%8C/ |عنوان=مهدی کفاش: آوازهای روسی را باید با اثری مثل رهش سنجید/ اسطیری: آوازهای روسی قدرتمندتر از بادبادک باز است - پایگاه خبری شهر بیست | پایگاه خبری شهر بیست}}</ref> | |||
====[[حسام آبنوس]]==== | ====[[حسام آبنوس]]==== | ||
رمان «آوازهای روسی» بیشک تجربهای تازه از ادبیات افغانستان است. طرح جلد و عنوان جذاب آن میتواند موفقیتهای خوبی برایش همراه داشته باشد. اثری که زبان و فضاسازی و شخصیتپردازی آن میتواند رضایت مخاطب مشکلپسند را نیز جلب کند و او را به خواندن این کتاب ترغیب کند. | رمان «آوازهای روسی» بیشک تجربهای تازه از ادبیات افغانستان است. طرح جلد و عنوان جذاب آن میتواند موفقیتهای خوبی برایش همراه داشته باشد. اثری که زبان و فضاسازی و شخصیتپردازی آن میتواند رضایت مخاطب مشکلپسند را نیز جلب کند و او را به خواندن این کتاب ترغیب کند. | ||
وقتی سطرهای اول کتاب را خواندم و دیدم علاوه بر اینکه قرار است من را با خود به افغانستان ببرد بلکه لهجه افغانستانی را نیز در آن نویسنده وارد کرده تا علاوه بر شیرین شدن کارش، اثرگذاری آن را نیز بالا ببرد. همین سبب شد با شوق وصفناپذیری خط به خط با شخصیت «یعقوب» همراه شوم.<ref name="آبنوس">{{یادکرد وب|نشانی= https://shahrestanadab.com/Content/ID/9558|عنوان=عشق و مبارزه در افغانستان | یادداشت حسام آبنوس بر رمان «آوازهای روسی» - شهرستان ادب}}</ref> | وقتی سطرهای اول کتاب را خواندم و دیدم علاوه بر اینکه قرار است من را با خود به افغانستان ببرد بلکه لهجه افغانستانی را نیز در آن نویسنده وارد کرده تا علاوه بر شیرین شدن کارش، اثرگذاری آن را نیز بالا ببرد. همین سبب شد با شوق وصفناپذیری خط به خط با شخصیت «یعقوب» همراه شوم.<ref name="آبنوس">{{یادکرد وب|نشانی= https://shahrestanadab.com/Content/ID/9558|عنوان=عشق و مبارزه در افغانستان | یادداشت حسام آبنوس بر رمان «آوازهای روسی» - شهرستان ادب}}</ref> | ||
===نقدهای منفی=== | ===نقدهای منفی=== | ||
====[[مهدی کفاش]]==== | |||
اصلاً یکی از ضعفهای این رمان، نبود عنصر مادر در داستان است. در تمام این رمان یک مادر هم نداریم. مادر مبارکه کجاست؟ مادر رخشانه کجاست؟ اگر بخواهم ضعفی از جنس روایت در داستان وارد کنم عنصر زنان و مادر در این رمان است. تنها زن و شوهری که در این رمان میبینیم دکتر نادر و آیلین است که زنی ترک و مردی است که در استانبول پزشکی تحصیل کرده است. این سخت گیریها هم از اثر خوب به اثر ممتاز است که مطرح میکنیم و نمیگوییم ضعف این اثر است.<ref name="کفاش"/> | |||
====[[حسام آبنوس]]==== | ====[[حسام آبنوس]]==== | ||
نویسنده در بخشهایی از داستان گم میشود و فراموش میکند که داشته قصه تعریف میکرده و از ماجرای اصلی پرت میشود و حواشی را برجسته میکند. این مشکل تنها مختص این اثر نیست بلکه در دیگر آثار هم میبینیم که گاهی حواشی آنقدر برجسته میشود که موضوع اصلی در شاخ و برگ کتاب گم میشود.<ref name="آبنوس"/> | نویسنده در بخشهایی از داستان گم میشود و فراموش میکند که داشته قصه تعریف میکرده و از ماجرای اصلی پرت میشود و حواشی را برجسته میکند. این مشکل تنها مختص این اثر نیست بلکه در دیگر آثار هم میبینیم که گاهی حواشی آنقدر برجسته میشود که موضوع اصلی در شاخ و برگ کتاب گم میشود.<ref name="آبنوس"/> |
نسخهٔ ۱۹ فروردین ۱۴۰۱، ساعت ۰۸:۲۰
آوازهای روسی | |
---|---|
نویسنده | احمد مدقق |
تاریخ نشر | ۱۳۹۶ |
تعداد صفحات | ۲۳۸ |
[۱] آوازهای روسی، رمان تحسین شده احمد مدقق، نویسنده افغان است که در سال ۱۳۹۶ منتشر شده است. این کتاب در قالب داستان، سفری به افغانستان میکند و از تصمیماتی سخن میگوید که به تحولی عظیم در افغانستان منجر شده است. آوازهای روسی در سال ۱۳۹۷ در یازدهمین دوره جشنواره جایزه ادبی جلال آلاحمد به عنوان «کتاب تحسین شده» دست یافت.[۲]
رمان آوازهای روسی به قلم احمد مدقق تجربهی تازهای از خواندن دربارهی قصههای افغانستان است. این رمان ۲۳۸ صفحهای درباره جایی است که که سالهاست قصههایش در دام کلیشه دست و پا میزند. رمان آوازهای روسی نه که از جنگ نگوید که میگوید، اما دست گذاشته است روی دورهای از تاریخ که در عین نزدیکی کمتر از آن شنیدهایم. این رمان فرصت این را برای خوانندهاش فراهم میکند تا علاوه بر سفر به کابل و کشور افغانستان تصاویری از چهل سال قبل این شهر و کشور را به تماشا بنشیند. خواندن برههای از تاریخ اتفاق دیگری است که در این رمان با آن روبهرو میشوید. مبارزههای مجاهدان افغان و فعالیتهای تشکیلاتی گروههای چپ در این کشور و تصاویری از رفتارهای آنها دیگر موضوعی است که خواننده با آن روبهرو خواهد شد.
اسم شخصیت اصلی رمان یعقوب است. شخصیتی سرگردان که همچون تاریخ زندگی کشورش بیراهههای بسیاری را تجربه کرده است. رمانی که رنجی چند سویه را روایت میکند. از عشق هایی که ناکام میماند. دوستیهایی که تباه میشود و امیدهایی که همواره یأس در چشمشان پیداست. یعقوب با اینکه از سنتهای جامعه میگریزد، در دانشگاه ادبیات میخواند و به ایدههای نو و اجتماعی پناه میبرد حتی به این ها هم پشت کرده سلاح به شانه میاندازد تا در میانهی میدان مرد رزم شود، اما اضطراب وجودی و جای ناسور عشق در تمام کتاب پیداست و آن طور که باز به اول میآید بیهوده بودن تمام این تلاش ها و گریزها را نشان میدهد. احمد مدقق چاشنی عشق را در جایجای رمانش به کار برده تا خواننده را مدهوش کند. عشقی که با تصویر محوی پشت شیشه بخار گرفته شناخته میشود. هرچند این عشق قرار نیست به وصال برسد اما «یعقوب» داستان با این عشق زندگیها دارد. احمد مدقق همزمان هم از مبارزه سخن میگوید و هم از عشق، او مردانی را نشان میدهد که عشق به مبارزه را همواره سرلوحه خود قرار دادهاند اما زندگی و عاشقانههای آن را هم فراموش نکردهاند.[۳][۴]
برای کسانی که کتاب را نخواندهاند
خلاصهٔ کتاب
«آوازهای روسی» روایتگر داستانی از تاریخ افغانستان است. در این کتاب با یعقوب آشنا میشویم؛ پسر یکی از خانهای افغان که برای تحصیل به کابل آمده است. این سفر زندگی او را تغییر میدهد چون با گروههای مبارز چپ آشنا میشود و به آنها میپیوندد و در به قدرت رسیدن آنها نقش ایفا میکند و برای اینکه به قدرت برسند از هیچ تلاشی دست نمیکشد و آنها همه جوره همراهی میکند؛ اما این ابتدای داستان است، چون در میانه مسیر رخدادهایی، دوباره زندگیاش را تغییر میدهند. «عشق» و «خیانت» برجستهترین مؤلّفههایی هستند که در شخصیّتهای این اثر خواننده با آنها روبهرو است. در طول داستان، یعقوب با اصرار بر ماندنش در کابل، بیش از پیش به تشکلهای وقت آن زمان راه باز میکند. علاوه بر ماجراجوییهای یعقوب، عشق او به دختری عقل از سرش میپراند. مدقق با زبان پخته و روایتی درست مخاطب را به کوچههای افغانستان میبرد و او را به خوانش بخشی از تاریخ افغانستان مینشاند. در این رمان دغدغهای هستی شناختی گریبان یعقوب را میگیرد که انگار او همواره همان جاییست که بوده است. در قعر درهای تنگ، در قریهای به نام ورث در حالی که چشم به آسمان باریک بالای سرش دارد با خنجری بر پشت و گوش خوابانده است به باد که صدایی از معشوق برایش بیاورد.[۳]
آوازهای روسی داستان تصمیمات خطیری است که به ساختن زیربنای آینده یک کشور منجر شده است. احمد مدقق با بردن افغانستان معاصر به بستر سنتهای قدیمی، شیوهای را که به ایجاد شدن سبک جدید زندگی منجر شده است، بررسی میکند. یکی از جذابیتهای این داستان، ظرایف زبانی آن است. نویسنده در تلاش بوده است تا رمان را به فارسی قابل فهمی برای ایرانیان بنویسد اما در کل کتاب، از عبارات، اصطلاحات و واژههایی استفاده کرده است که از زبان افغانستان و فارسی دری برآمده است. این عبارات به جای اینکه خواندن داستان را سخت کنند، به آن شیرینی خاصی بخشیدهاند.[۲][۵]
خلاصه مفصلتر کتاب
تمام داستان از ابتدا تا انتها شرح ظلمهای مکرر و احساس ندامتهای یعقوب است که تراژدی را میسازد؛ خطاهای کوچکی که اتفاقهای بزرگ را رقم میزند. جهان داستان این اثر را اینگونه ببینیم که تاریخ چقدر تلخ و سخت عبور میکند از ملتی که یک نفرش یعقوب است. یعقوب هست، حبیب هست، همه این آدمها هستند و انگار در یک چرخ تاریخی گیر افتادهاند و ناگزیرند ظلم را تحمل کنند. احمد مدقق در نگارش و روایت داستانش، فاصله خودش را حفظ کرده و حتی سعی نکرده بگوید اگر مجاهدین آمدند چنین میشود؛ حتی ریشههای اختلافات بعدی مجاهدین را هم میبینیم و نمیتوانیم حدس بزنیم این روند به کجا ختم میشود. در صفحه۸۱ که فصل نُه کتاب است، دوصفحه تمام به نظریات سیاسی میپردازد و سه سنت تاریخی را که افغانستان از زمان صفویه با آن درگیر است بیان میکند. سنت نخست اینکه افغانستان همیشه مشکلی را که خودش باید حل کند امیدوار است دیگری برایش حل کند. سنت دوم اینکه هیچ کسی نمیتواند بر افغانستان تسلط پیدا کند مگر اینکه یک افغانی را بر سر مردم افغانستان بیاورند و مسلط کنند، در این باره هم احمدشاه ابدالی را مثال میزند که نادرشاه او را آورد و مسلط کرد. سنت سوم را هم خود نویسنده در داستان کشف و بنا میکند و این خیلی خوب است که نویسنده اینچنین تسلطی دارد. «آوازهای روسی» دارنده دو داستان است که یکی روی متن و دیگری زیر متن است و هنر نویسندهاش هم توانایی پیشبردن و روایت این دو داستان به موازات یکدیگر است.[۶]
سبک کتاب
نثر خاص فارسی رمان آوازهای روسی
زبان فارسی در این کتاب نیز خود تجربهی متفاوتی است از فارسی خواندن. نثری که کمی شاعرانه است و از هجمهی آن همه ناملایماتی که در روایت جاری است میکاهد و کشف بعضی واژهها حظ دیگری از خواندن ادبیات کشوری همزبان میتواند باشد. خوانندهای که زبان و نثر برایش اهمیت دارد میتواند نیمنگاهی به «آوازهای روسی» داشته باشد. البته نویسنده گاهی از لهجه و گویشی که برای کتابش انتخاب کرده عدول میکند و فراموش میکند که قصه را با لهجه دری و افغانستانی نوشته و همین سبب میشود که به زبان فارسی معیار در ایران نزدیک شود و این میتواند به عنوان یک نقطه ضعف نه خیلی پررنگ برای این اثر برشمرده شود.[۴]
نمونهای از نثر این کتاب:
… بیا قصه کنیم. ما نان چاشتمان را در طعامخانه خوردهایم. رفتهایم سیگرت بعد از نان چاشتمان را بکشیم. من به شوخی بگویم سیگرت آمریکایی را با گوگرد روسی روشن کنیم. تو هم خنده کنی و … حالا که دیگر نه سیگرتی مانده، نه گوگردی. بیا برگردیم به حیاط خانهتان. انیسگل و ماهگل کجا هستند؟ مرا یادشان میآید؟ هنوز هم انتظار مجلههای رنگی را که خریدهام میکشند؟ من برایت از پل باغ عمومی مجلههای چاپ ایران خریدهام و ترجمهای تازه از رُمانی روسی. برای شما که کورس زبان روسی گذاشتهاید باید وسوسهانگیز باشد. میگویی این هفته با خودت بیاور به جلسه….[۳]
طراحی جلد و صفحهآرایی
طراحی جلد کتاب عالی و صفحهآراییاش بسیار خوب است توجه به صفحهآرایی «آوازهای روسی» مهم است چون در این کتاب با زبان فارسی دری روبهروییم و صفحهآرا با استفاده از فونت خاص، فاصله زبانی فارسی دری و فارسی شایع در بین ما را یادآوری میکند. گاهی هم ممکن است این فونت برای خواننده ایرانی سختخوان شود، اما کمک میکند که این فاصله ذهنی ایجاد شود و با تأمل و صبر و حوصله بیشتر با اثر روبهرو شویم. من آوازهای روسی را خیلی تراژدی نمیبینم چون اگر عنصر زن را از ادیپ شهریار برداریم تراژدی فرو میریزد، در رستم و سهراب هم اگر مادر از آن جدا شود تراژدی فرو میریزد اما در آوازهای روسی اینچنین نیست. پس اگر هم تراژدی بنامیم باید این را یک تراژدی تازهای بدانیم که مردانه است.[۶]
زبان
نویسنده، زبان میانهای برای روایت اثرش برگزیده و ترکیبهایی که گاهی مشخص نیست که این ترکیبها ساخته نویسنده است یا واقعاً در زبان دری وجود دارد، ولی خیلی تلاش کرده تا زبان میانهای را انتخاب کند که برای ما فارسیزبانان ایران و احتمالاً تاجیکستان و شبه قاره هند فهمیدنی باشد.[۶]
معرفی نویسنده کتاب، احمد مدقق
سید احمد مدقق نویسنده افغانستانی، ۲۹ مهر ۱۳۶۴ در قم متولد شد. نام او با نوشتن رمان آوازهای روسی بر سر زبانها افتاد چه این کتاب موفق شد تا افتخارات بسیاری را از آن خود کند. از میان کتابهای دیگر احمد مدقق میتوان به آتشگاه (رمان نوجوان)، پروانههای دور چادر و فرشتهها زیر باران (داستانهای کودکانه) و نذر حلوای سرخ اشاره کرد. او همچنین موفق شده است تا در سال ۱۳۹۳ عنوان برگزیده یازدهمین جشنواره ملی مطبوعات کودک و نوجوان در بخش داستان نوجوان، رتبه دوم داستاننویسی سومین دوره جشنواره بینالمللی جایزه ادبی هزار و یکشب و رتبه سوم اولین جشنواره داستان اشراق را به دست بیاورد.
در سال ۱۳۹۴ هم برنده رتبه اول رمان نوجوان، جشنواره هنرهای آسمانی و برنده رتبه دوم داستاننویسی اوسانه سیسانه، بلخ افغانستان شد.[۲]
برای کسانی که کتاب را خواندهاند
نقدهای مثبت
مهدی کفاش
«آوازهای روسی» اتفاق مبارکی برای ادبیات فارسی است نکتهای که میخواهم بر آن تأکید کنم فارغ از صورت زبانی، اتفاقی است که برای زبان فارسی در این اثر میافتد. اینجا با اثری روبهرو هستیم که زبان فارسی و دایره واژگانی زبان فارسی را گسترش میدهد و این اتفاق مبارکی در ادبیات فارسی ماست. به نظرم مهمترین هسته دراماتیک این داستان این جمله از کتاب است که میگوید: «بچه خان ظلم نکند چی کند؟». آوازهای روسی را یک اثر شاخص است با همه این صحبتها آوازهای روسی را جزو آثار شاخص سال۹۶ میدانم و به نظرم باید توی چارچوب خودش با آثاری مثل رهش سنجیده شود تا ببینید این اثر در چه قامت و استواریای ایستاده است. به باور من جایزهای که احمد مدقق گرفت نه تنها پایینتر نیست که بالاتر است؛ چون بدون هیچگونه داوری به تشخیص تمام داورها شایسته تقدیر بود.[۶]
حسام آبنوس
رمان «آوازهای روسی» بیشک تجربهای تازه از ادبیات افغانستان است. طرح جلد و عنوان جذاب آن میتواند موفقیتهای خوبی برایش همراه داشته باشد. اثری که زبان و فضاسازی و شخصیتپردازی آن میتواند رضایت مخاطب مشکلپسند را نیز جلب کند و او را به خواندن این کتاب ترغیب کند. وقتی سطرهای اول کتاب را خواندم و دیدم علاوه بر اینکه قرار است من را با خود به افغانستان ببرد بلکه لهجه افغانستانی را نیز در آن نویسنده وارد کرده تا علاوه بر شیرین شدن کارش، اثرگذاری آن را نیز بالا ببرد. همین سبب شد با شوق وصفناپذیری خط به خط با شخصیت «یعقوب» همراه شوم.[۴]
نقدهای منفی
مهدی کفاش
اصلاً یکی از ضعفهای این رمان، نبود عنصر مادر در داستان است. در تمام این رمان یک مادر هم نداریم. مادر مبارکه کجاست؟ مادر رخشانه کجاست؟ اگر بخواهم ضعفی از جنس روایت در داستان وارد کنم عنصر زنان و مادر در این رمان است. تنها زن و شوهری که در این رمان میبینیم دکتر نادر و آیلین است که زنی ترک و مردی است که در استانبول پزشکی تحصیل کرده است. این سخت گیریها هم از اثر خوب به اثر ممتاز است که مطرح میکنیم و نمیگوییم ضعف این اثر است.[۶]
حسام آبنوس
نویسنده در بخشهایی از داستان گم میشود و فراموش میکند که داشته قصه تعریف میکرده و از ماجرای اصلی پرت میشود و حواشی را برجسته میکند. این مشکل تنها مختص این اثر نیست بلکه در دیگر آثار هم میبینیم که گاهی حواشی آنقدر برجسته میشود که موضوع اصلی در شاخ و برگ کتاب گم میشود.[۴]
چرا باید این کتاب را خواند
ترجمه به زبانهای دیگر
این رمان که به فارسی نوشته شده است، در حال حاضر به زبانهای عربی، صربی و ترکی نیز ترجمه شده است.[۲]
از متن کتاب
برشی از متن کتاب
صورت لاغر دخترک، یعقوب را یاد روزی برفی و سرد انداخته بود که ایستاده بود زیر درختان بیحاصل بید و مبارکه بخار از پنجرهای کوچک پاک کرده بود و صورتش را چسپانده بود به شیشه. یاد روزی که نشسته بود بالای بام خانه خلیفه ناصر و به جمعیت شادمانی نگاه میکرد که دورتادور اسپ عروس را گرفته بودند و نعیم با لباس سفید دامادی افسار اسپ را میکشید و شرمناک لبخند میزد. یاد صبحی زود که در میان درختچههای اطراف رودخانه کمین کرده بود تا مبارکه با پای خودش بیاید، جیغ بکشد و تا بخواهد بگریزد پاهایش بین دامن بلندش گیر کند و بغلتد روی زمین. دوید و دست در کمرش انداخت و بلندش کرد. خواست صورتش را ببوسد. چشمان خوابآلود مبارکه ترسیده بود و تا میتوانست چین بر پیشانی انداخته و صورتش را دور گرفته بود. سرکش و نافرمان. صورتش را بوسید. بدون اینکه لذتی ببرد. بدون اینکه بخواهد یک بار دیگر در تمام عمرش این کار را تکرار کند. مبارکه ناگهان آرام شد. پلک زد و گریه کرد. حتی بعد از اینکه یعقوب رهایش کرد جای دوری نرفت. سرجایش نشست و گریه کرد. گفت: یبچه خان ظلم نکند چی کند؟
دخترک دستهای تیکت را بالا گرفت و پیش چشمان عابرین بالا و پایین برد. یعقوب نگاهش را برد سمت مسافرانی که در انتظار ملیبس ایستاده بودند. دید مبارکه با دخترک همصنفی خود در صف ایستاده است. با گوشه چشم و ابرو یعقوب را نشان یکدیگر میدهند و خنده به لبشان میآید. رو برگرداند و نگاهش افتاد به پاهای لختِ زنی که یک پای در پایدان ملیبس برقی گذاشته است و با راننده گپ میزند. تا شب چند بار دیگر هم مبارکه را دیده بود بین دخترهایی که برقع پوشیده بودند و در دستههای چندنفری به زیارتِ کارته سخی میرفتند. آن طرف شیشههای لکگرفته رستورانتی شلوغ و در همه پیادهروها و هرجایی که چند نفر کنار هم ایستاده بودند. دیده بود و باز یادش افتاده بود کیلومترها با او فاصله دارد.
آمده بود آن روز را به بطالت بگذراند. بگذراند تا فردا که به رفیق فرزام وعده داده بود. به عکس روزهای قبل که از رخصتی و بیکاری لذتی نمیبرد احساس میکرد باید از تمام لحظهها استفاده کند و لذت ببرد. رفیق فرزام را اتفاقی دیده بود. بدون اینکه اصلاً در طول آن یک سالی که کابل نبود به یادش باشد. دست بر شانه یعقوب گذاشته بود و یعقوب تا سر برگردانده بود، همصنفی سالهای قبل را دیده بود. با همان موهای بلند و فرخورده.
فرزام برخلاف معمول بلند خندیده بود. بروتهای مردانه، صورتش را پختهسالتر نشان میداد و مثل همیشه انگار صدایش گرفته است.
یهمیشه با خودم میگفتم: یعقوبجان کجا شد؟ رفیقِ همصنفی. حیف از آن جوان! ما در حزب به مثل تو نیاز داریم. راستی یادم میآید شعر هم میگفتی!
به جای جواب لبخند زده بود.[۲]
پانویس
- ↑ .
- ↑ ۲٫۰ ۲٫۱ ۲٫۲ ۲٫۳ ۲٫۴ «دانلود و خرید کتاب آوازهای روسی».
- ↑ ۳٫۰ ۳٫۱ ۳٫۲ «معرفی رمان آوازهای روسی، یک قصه عاشقانه – مجله باسلام».
- ↑ ۴٫۰ ۴٫۱ ۴٫۲ ۴٫۳ «عشق و مبارزه در افغانستان».
- ↑ «آوازهای روسی».
- ↑ ۶٫۰ ۶٫۱ ۶٫۲ ۶٫۳ ۶٫۴ «مهدی کفاش: آوازهای روسی را باید با اثری مثل رهش سنجید/ اسطیری: آوازهای روسی قدرتمندتر از بادبادک باز است - پایگاه خبری شهر بیست».