پاییز فصل آخر سال است: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲۳: | خط ۲۳: | ||
|پیش از = | |پیش از = | ||
}} | }} | ||
رمان '''پاییز فصل آخر سال است''' در سال ۱۳۹۳ منتشر و | رمان '''پاییز فصل آخر سال است''' در سال ۱۳۹۳ منتشر و سال ۱۳۹٤ برگزیدهٔ [[جایزه ادبی جلال آلاحمد]] شد. این رمان بلافاصله به چاپهای بعدی رسید و تاکنون بیش از چهل بار تجدیدچاپ شده است. | ||
[[پرونده:Naghd paeez.JPG|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''نقد و بررسی در شهر کتاب <ref name=''نظر''/>'''</center>]] | [[پرونده:Naghd paeez.JPG|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''نقد و بررسی در شهر کتاب <ref name=''نظر''/>'''</center>]] | ||
[[پرونده:Paeez posht jeld.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''پشت جلد کتاب'''</center>]] | [[پرونده:Paeez posht jeld.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''پشت جلد کتاب'''</center>]] | ||
خط ۳۳: | خط ۳۳: | ||
کتاب شامل دو بخش با عنوانهای '''تابستان''' و '''پاییز''' است که هر کدام بخشها سه فصل دارند و هر فصل از نگاه یکی از شخصیتها روایت میشود. سه دختر در آستانه سی سالگی؛ لیلا، روجا و شبانه. در واقع داستان برشی کوتاه از ماجراها و دغدغههای این سه دختر است؛ دغدغههایی مثل مهاجرت، هویت شغلی و اجتماعی، روابط عاطفی و خانوادگی.<ref>[https://kafebook.ir/%D9%BE%D8%A7%DB%8C%DB%8C%D8%B2-%D9%81%D8%B5%D9%84-%D8%A2%D8%AE%D8%B1-%D8%B3%D8%A7%D9%84-%D8%A7%D8%B3%D8%AA/]</ref> | کتاب شامل دو بخش با عنوانهای '''تابستان''' و '''پاییز''' است که هر کدام بخشها سه فصل دارند و هر فصل از نگاه یکی از شخصیتها روایت میشود. سه دختر در آستانه سی سالگی؛ لیلا، روجا و شبانه. در واقع داستان برشی کوتاه از ماجراها و دغدغههای این سه دختر است؛ دغدغههایی مثل مهاجرت، هویت شغلی و اجتماعی، روابط عاطفی و خانوادگی.<ref>[https://kafebook.ir/%D9%BE%D8%A7%DB%8C%DB%8C%D8%B2-%D9%81%D8%B5%D9%84-%D8%A2%D8%AE%D8%B1-%D8%B3%D8%A7%D9%84-%D8%A7%D8%B3%D8%AA/]</ref> | ||
===دلیل شهرت=== | ===دلیل شهرت=== | ||
===تقدیمشده به=== | ===تقدیمشده به=== | ||
خط ۴۵: | خط ۴۳: | ||
====اهدا==== | ====اهدا==== | ||
====بازتاب کتاب در فضای مجازی==== | ====بازتاب کتاب در فضای مجازی==== | ||
مهراوه | بازیگرانی مانند مهراوه شریفینیا این کتاب را در صفحهٔ اینستاگرامشان معرفی کردند که موجب شد رمان بیشتر دیده شود.<ref name =''مهراوه''>{{یادکرد وب|نشانی= https://newspaper.hamshahrionline.ir/id/6510/%D9%84%D8%B0%D8%AA%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C.html|عنوان= لذتهای نویسندگی}}</ref> | ||
===سالشمار کتاب=== | ===سالشمار کتاب=== | ||
خط ۵۸: | خط ۵۶: | ||
===پیرنگ=== | ===پیرنگ=== | ||
===شخصیتپردازی=== | ===شخصیتپردازی=== | ||
===ویژگیهای مهم کتاب=== | ===ویژگیهای مهم کتاب=== | ||
===الهام از شخصیتها=== | ===الهام از شخصیتها=== | ||
خط ۶۹: | خط ۶۸: | ||
===نشستهای خبرساز دربارهٔ کتاب=== | ===نشستهای خبرساز دربارهٔ کتاب=== | ||
===نقد تطبيقی براساس نظريهٔ عشق استرنبرگ=== | |||
عشق و روابط عاطفی زن و مرد، از موضوعات مشترک مباحث روانشناسی و آثار ادبی است كه قابليت بررسی و مقايسه را در چارچوب پژوهشهای ميانرشتهای دارد. يكی از نظرياتی كه میتواند دريچهای تازه برای خواننده بهويژه در مواجهه با متن داستانی بگشايد، نظريهٔ عشق استرنبرگ است. این نظریه میتواند توضيح دهد چرا زنان و مردان به | |||
ايجاد ارتباط عاشقانه با برخی اشخاص گرايش بيشتری دارند و ارتباط با برخی ديگر برای آنها جذابيتی ندارد. در مطالعهای ميانرشتهای و با رويكرد بينامتنی، | |||
این داستان را با نظريهٔ قصهٔ عشق استرنبرگ تطبيق دادهاند:{{سخ}} | |||
قصهٔ خانه و خانواده قصهٔ عشقی است كه در ذهن ليلا شكل گرفته است؛ اما ميثاق، قصهٔ سفر را باور دارد. برای ميثاق رفتن يعنی تحقق آرزوها. ليلا نمیتواند در قصهٔ ميثاق ايفای نقش كند و از تغيير قصهٔ خود نيز ناتوان است، بنابراين، رابطهٔ آنها متزلزل میشود و جدا میشوند. ليلا منظم و باسليقه است و هميشه خانهای مرتب دارد اما وقتی ميثاق او را ترک میكند، خانه به هم ريخته و نامرتب میشود. در اين داستان خانه نمادی از رابطهٔ جفتها است؛ در رابطه ليلا و ميثاق هم پس از آسيبديدن رابطه، وضعيت خانه دگرگون میشود. قصهٔ خيال يكی ديگر از قصههای عشق در اين داستان است. در قصهٔ خيال فرد معتقد است افسانههای پريان ممكن است در روابط تحقق پيدا كنند و در صورتی كه شخص بتواند فرد مناسبی را پيدا كند، میتواند از آن پس، مانند افسانهها به خوبی و خوشی زندگی خواهد کرد. او میخواهد مثل شخصيت داستانها باشد و مثل شاهزادهها از او خواستگاری كنند يا رابطهاش با ارسلان مثل ليلا و ميثاق باشد. قصهٔ ديگر شبانه، قصهٔ بهبودی است. در اين داستان شبانه منتظر جفتی است كه بتواند با | |||
ماهان به خوبی رفتار كند و ارسلان نيز تلاش میكند در اين زمينه اعتماد او را جلب كند. اما رابطهٔ ارسلان و شبانه بسيار متزلزل است. بهنظر میرسد اين تزلزل بهجهت قصههایی است كه شبانه به آن باور دارد و ارسلان جفت مناسبی برای هيچكدام از آن قصهها نيست. در صورتی كه آرمانگرايی، كمالگرايانه باشد امكان موفقيت قصه وجود | |||
ندارد، ولی در رابطههایی كه مبتنی بر آرمانهای واقعيتگرايانه است ممكن است جفتها بتوانند قصهٔ خيال خود را محقق كنند. شبانه برای تحقق قصهٔ بهبودیاش بايد جفتی نيازمند به بهبودی پيدا كند ولی ارسلان نقش بهبوددهنده دارد نه بهبوديابنده.<ref>{{یادکرد وب|نشانی= http://ensani.ir/file/download/article/1594358979-10247-3-10.pdf|عنوان= نظريهٔ عشق استرنبرگ}}</ref> | |||
==اظهارنظرها== | ==اظهارنظرها== | ||
=== | |||
{{گفتاورد تزیینی| | ===یزدان سلحشور=== | ||
{{گفتاورد تزیینی| رمان از سه زن که هر کدام به افقهای فرهنگی و طبقههای اقتصادی متفاوت تعلق دارند صحبت میکند، یکی از رشت آمده، یکی از اهواز و یکی هم اهل تهران است. یکی از مواردی که در این رمان بازتاب یافته شبیه شدن این سه نفر، بهرغم تفاوتهای خاستگاهی، به همدیگر است. این شباهت که احتمالاً به یمن تحصیلات و عناصر نوین فرهنگی پدید آمده، هر سه نفر را در موقعیت فرهنگیای قرار میدهد که به صورت کلی فرهنگ غربی نامیده میشود. هر سه زن به کانون فیلم میروند، فیلمهای مشابه میبینند،هنرمندان محبوبشان یکی است، موسیقیای که گوش میدهند یکی است و هر سه میل دارند جور دیگری باشند. همین وضعیت سبب میشود هر سه احساس کنند جهان دیروزشان کوچک است و باید به تغییر دادن جهانشان اقدام کنند. «پاییز فصل آخر سال است» یک اثر فمینیستیست البته اثر فمینیستی رادیکالی نیست مثل آثاری که ویرجینیا وولف را بدل به یک اسطورهی این نهضت در قرن بیستم کرد اما به هر حال به قول حافظ: این قدر هست که بانگ جرسی میآید! رمان از لحاظ پرداختن به زندگی سه زن با دشواریهای آشکار «سد راه بودن مردان»، شباهتهای دور یا نزدیکی به «ساعتها»ی مایکل کانینگهام دارد که شخصیتِ محوریاش وولف است و باقی زنها تحت شعاع او هستند همچنان که شبانه و روجا تحت شعاع لیلا هستند. رمان، دیالوگهای جذابی ندارد یعنی این دیالوگها «کُنش» ایجاد نمیکنند و روایت را پیش نمیبرند. نویسنده در توصیف، البته موفقتر است و توانایی جذب مخاطب حرفهای را دارد. <ref>{{یادکرد وب|نشانی=http://www.naghdedastan.ir/article/149|عنوان= از نگاه خوانندگان}}</ref>}} | |||
===[[مصطفی مستور]]=== | ===[[مصطفی مستور]]=== | ||
{{گفتاورد تزیینی| شاهکلید فهم رمان در یک جمله نهفته است: «هیچچیز هیچوقت قرار نیست درست شود.» وقتی شخصیتهای داستان، زن هستند، باید به پسزمینهٔ اجتماعی توجه بیشتری کرد. امروز زنان اشتیاقهایی در عرصهٔ اجتماعی دارند که اغلب صورت تحقق نمیگیرد. آگاهی الزاماً به حل مشکل نمیانجامد و در این رمان نیز زنان پس از آگاهشدن مشکلاتشان بیشتر میشود. آگاهی در سطح آگاهی باقی نمیماند و نیاز به حرکت را پدید میآود؛ اگر حرکتی پدید نیاید، فردی که به آگاهی دست یافته، احساس فشار خواهد کرد. فشار عامل مهمی است که به ناپایداری منجر میشود و سرانجام گسست را پدید میآورد؛ ازهمگسیختگی نوعی نارضایتی را ایجاد میکند و همین جاست که جوهر اساسی داستان پدید میآید.<ref name=''نظر''/>}} | {{گفتاورد تزیینی| شاهکلید فهم رمان در یک جمله نهفته است: «هیچچیز هیچوقت قرار نیست درست شود.» وقتی شخصیتهای داستان، زن هستند، باید به پسزمینهٔ اجتماعی توجه بیشتری کرد. امروز زنان اشتیاقهایی در عرصهٔ اجتماعی دارند که اغلب صورت تحقق نمیگیرد. آگاهی الزاماً به حل مشکل نمیانجامد و در این رمان نیز زنان پس از آگاهشدن مشکلاتشان بیشتر میشود. آگاهی در سطح آگاهی باقی نمیماند و نیاز به حرکت را پدید میآود؛ اگر حرکتی پدید نیاید، فردی که به آگاهی دست یافته، احساس فشار خواهد کرد. فشار عامل مهمی است که به ناپایداری منجر میشود و سرانجام گسست را پدید میآورد؛ ازهمگسیختگی نوعی نارضایتی را ایجاد میکند و همین جاست که جوهر اساسی داستان پدید میآید.<ref name=''نظر''/>}} | ||
===سوسن شریعتی=== | |||
{{گفتاورد تزیینی| تلاش شخصیتها برای رسیدن به رهایی فردی را از مشخصههای هر سه زنِ داستان است. پرسوناژهای این کتاب به آنچه دارند راضی نیستند و آنچه را دارند دوست نمیدارند. اینها هر چیزی را که به دست میآورند، ارزش آن چیز برایشان از بین میرود و در نهایت به بحران در الگوی زنانگی میرسند. سرانجام شخصیتهای رمان از بس از جامعه رودست میخورند، چشمهٔ تخیلشان خشک میشود. در داستان با سه وعدهٔ اساسی روبهرو هستیم: وعدهٔ کار، عشق و مهاجرت. اما هر سه شخصیت در برابر این وعدهها دچار سرخوردگی میشوند. زنهای این رمان گرفتار موقعیتهای بیبازگشت هستند و بنابراین چارهای جز انتخابکردن ندارند؛ از طرف دیگر هیچیک نمیتوانند به موقعیتهایی که پیشتر داشتند نیز بازگردند.<ref name =''نظر''>{{یادکرد وب|نشانی= https://www.isna.ir/news/94102313949/%D9%BE%D8%A7%DB%8C%DB%8C%D8%B2-%D9%81%D8%B5%D9%84-%D8%A2%D8%AE%D8%B1-%D8%B3%D8%A7%D9%84-%D8%A7%D8%B3%D8%AA-%D9%86%D9%82%D8%AF-%D8%B4%D8%AF|عنوان= نقد و بررسی}}</ref>}} | |||
===علیاصغر محمدخانی=== | ===علیاصغر محمدخانی=== |
نسخهٔ ۲۸ آذر ۱۴۰۰، ساعت ۰۰:۴۲
پاییز فصل آخر سال است | |
---|---|
نویسنده | نسیم مرعشی |
ناشر | چشمه |
محل نشر | تهران |
شابک | ٩٧٨-۶٠٠-٢٢٩-٨-٢١ |
تعداد صفحات | ١٨٩ |
موضوع | داستان فارسی |
سبک | واقعگرای مدرن |
رمان پاییز فصل آخر سال است در سال ۱۳۹۳ منتشر و سال ۱۳۹٤ برگزیدهٔ جایزه ادبی جلال آلاحمد شد. این رمان بلافاصله به چاپهای بعدی رسید و تاکنون بیش از چهل بار تجدیدچاپ شده است.
برای کسانی که کتاب را نخواندهاند
کتاب شامل دو بخش با عنوانهای تابستان و پاییز است که هر کدام بخشها سه فصل دارند و هر فصل از نگاه یکی از شخصیتها روایت میشود. سه دختر در آستانه سی سالگی؛ لیلا، روجا و شبانه. در واقع داستان برشی کوتاه از ماجراها و دغدغههای این سه دختر است؛ دغدغههایی مثل مهاجرت، هویت شغلی و اجتماعی، روابط عاطفی و خانوادگی.[۱]
دلیل شهرت
تقدیمشده به
مقدمهنویس یا یادداشتنویس
چرا باید این کتاب را خواند
برای کسانی که کتاب را خواندهاند
جلسات نقد و بررسی
اهدا
بازتاب کتاب در فضای مجازی
بازیگرانی مانند مهراوه شریفینیا این کتاب را در صفحهٔ اینستاگرامشان معرفی کردند که موجب شد رمان بیشتر دیده شود.[۲]
سالشمار کتاب
خلاصهٔ مفصلتر کتاب در حد دو بند
کتاب «پاییز فصل آخر سال است» دو بخش اصلی به نامهای «تابستان» و «پاییز» دارد که هر کدام به سه فصل تقسیمبندی میشوند که تکهی اول، دوم و سوم نامیده شدهاند. هر کدام از این فصلها هم توسط یکی از سه دختری که شخصیت اصلی داستان هستند، روایت میشود. رمان، ماجرای روجا، لیلا و شبانه، سه دختر دههٔ شصتی است که همکلاسی دوران دانشگاه هستند و هر کدام دغدغههای خاص خود را دارند. روجا به قصد ادامهٔ تحصیل درصدد مهاجرت به فرانسه است. شبانه دختری است که دوران کودکیاش در جنگ گذشته و برای ازدواج مردد است و لیلا که همسرش او را ترک کرده و برای ادامهٔ تحصیل و زندگی به کانادا مهاجرت کرده است. این سه شخصیت مدام در چالش درونی به سر میبرند، میان ترسها و تردیدها، رؤیاها و دلبستگیهایشان معلق هستند. چیزهایی که دارند، دوست ندارند و به آنچه دارند، راضی نمیشوند. در تلاش برای به دستآوردن چیزهایی هستند که بهمحض دستیابی به آن، در نظرشان رنگ میبازد و بیارزش میشود. [۳]
سبک کتاب
پیشینهٔ کتاب
پیرنگ
شخصیتپردازی
ویژگیهای مهم کتاب
الهام از شخصیتها
شخصیتهای اصلی
شخصیتهای فرعی
گزارشی از فروش کتاب
گزارشی از ترجمه به زبانهای دیگر
اتفاقات سیاسی یا اجتماعی مرتبط با کتاب و جریانسازیهای کتاب
این کتاب در سال نود منتشر شد و اتفاقات سال هشتادوهشت بنمایه کتاب را شکل میداد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
نشستهای خبرساز دربارهٔ کتاب
نقد تطبيقی براساس نظريهٔ عشق استرنبرگ
عشق و روابط عاطفی زن و مرد، از موضوعات مشترک مباحث روانشناسی و آثار ادبی است كه قابليت بررسی و مقايسه را در چارچوب پژوهشهای ميانرشتهای دارد. يكی از نظرياتی كه میتواند دريچهای تازه برای خواننده بهويژه در مواجهه با متن داستانی بگشايد، نظريهٔ عشق استرنبرگ است. این نظریه میتواند توضيح دهد چرا زنان و مردان به
ايجاد ارتباط عاشقانه با برخی اشخاص گرايش بيشتری دارند و ارتباط با برخی ديگر برای آنها جذابيتی ندارد. در مطالعهای ميانرشتهای و با رويكرد بينامتنی،
این داستان را با نظريهٔ قصهٔ عشق استرنبرگ تطبيق دادهاند:
قصهٔ خانه و خانواده قصهٔ عشقی است كه در ذهن ليلا شكل گرفته است؛ اما ميثاق، قصهٔ سفر را باور دارد. برای ميثاق رفتن يعنی تحقق آرزوها. ليلا نمیتواند در قصهٔ ميثاق ايفای نقش كند و از تغيير قصهٔ خود نيز ناتوان است، بنابراين، رابطهٔ آنها متزلزل میشود و جدا میشوند. ليلا منظم و باسليقه است و هميشه خانهای مرتب دارد اما وقتی ميثاق او را ترک میكند، خانه به هم ريخته و نامرتب میشود. در اين داستان خانه نمادی از رابطهٔ جفتها است؛ در رابطه ليلا و ميثاق هم پس از آسيبديدن رابطه، وضعيت خانه دگرگون میشود. قصهٔ خيال يكی ديگر از قصههای عشق در اين داستان است. در قصهٔ خيال فرد معتقد است افسانههای پريان ممكن است در روابط تحقق پيدا كنند و در صورتی كه شخص بتواند فرد مناسبی را پيدا كند، میتواند از آن پس، مانند افسانهها به خوبی و خوشی زندگی خواهد کرد. او میخواهد مثل شخصيت داستانها باشد و مثل شاهزادهها از او خواستگاری كنند يا رابطهاش با ارسلان مثل ليلا و ميثاق باشد. قصهٔ ديگر شبانه، قصهٔ بهبودی است. در اين داستان شبانه منتظر جفتی است كه بتواند با
ماهان به خوبی رفتار كند و ارسلان نيز تلاش میكند در اين زمينه اعتماد او را جلب كند. اما رابطهٔ ارسلان و شبانه بسيار متزلزل است. بهنظر میرسد اين تزلزل بهجهت قصههایی است كه شبانه به آن باور دارد و ارسلان جفت مناسبی برای هيچكدام از آن قصهها نيست. در صورتی كه آرمانگرايی، كمالگرايانه باشد امكان موفقيت قصه وجود
ندارد، ولی در رابطههایی كه مبتنی بر آرمانهای واقعيتگرايانه است ممكن است جفتها بتوانند قصهٔ خيال خود را محقق كنند. شبانه برای تحقق قصهٔ بهبودیاش بايد جفتی نيازمند به بهبودی پيدا كند ولی ارسلان نقش بهبوددهنده دارد نه بهبوديابنده.[۴]
اظهارنظرها
یزدان سلحشور
« | رمان از سه زن که هر کدام به افقهای فرهنگی و طبقههای اقتصادی متفاوت تعلق دارند صحبت میکند، یکی از رشت آمده، یکی از اهواز و یکی هم اهل تهران است. یکی از مواردی که در این رمان بازتاب یافته شبیه شدن این سه نفر، بهرغم تفاوتهای خاستگاهی، به همدیگر است. این شباهت که احتمالاً به یمن تحصیلات و عناصر نوین فرهنگی پدید آمده، هر سه نفر را در موقعیت فرهنگیای قرار میدهد که به صورت کلی فرهنگ غربی نامیده میشود. هر سه زن به کانون فیلم میروند، فیلمهای مشابه میبینند،هنرمندان محبوبشان یکی است، موسیقیای که گوش میدهند یکی است و هر سه میل دارند جور دیگری باشند. همین وضعیت سبب میشود هر سه احساس کنند جهان دیروزشان کوچک است و باید به تغییر دادن جهانشان اقدام کنند. «پاییز فصل آخر سال است» یک اثر فمینیستیست البته اثر فمینیستی رادیکالی نیست مثل آثاری که ویرجینیا وولف را بدل به یک اسطورهی این نهضت در قرن بیستم کرد اما به هر حال به قول حافظ: این قدر هست که بانگ جرسی میآید! رمان از لحاظ پرداختن به زندگی سه زن با دشواریهای آشکار «سد راه بودن مردان»، شباهتهای دور یا نزدیکی به «ساعتها»ی مایکل کانینگهام دارد که شخصیتِ محوریاش وولف است و باقی زنها تحت شعاع او هستند همچنان که شبانه و روجا تحت شعاع لیلا هستند. رمان، دیالوگهای جذابی ندارد یعنی این دیالوگها «کُنش» ایجاد نمیکنند و روایت را پیش نمیبرند. نویسنده در توصیف، البته موفقتر است و توانایی جذب مخاطب حرفهای را دارد. [۵] | » |
مصطفی مستور
« | شاهکلید فهم رمان در یک جمله نهفته است: «هیچچیز هیچوقت قرار نیست درست شود.» وقتی شخصیتهای داستان، زن هستند، باید به پسزمینهٔ اجتماعی توجه بیشتری کرد. امروز زنان اشتیاقهایی در عرصهٔ اجتماعی دارند که اغلب صورت تحقق نمیگیرد. آگاهی الزاماً به حل مشکل نمیانجامد و در این رمان نیز زنان پس از آگاهشدن مشکلاتشان بیشتر میشود. آگاهی در سطح آگاهی باقی نمیماند و نیاز به حرکت را پدید میآود؛ اگر حرکتی پدید نیاید، فردی که به آگاهی دست یافته، احساس فشار خواهد کرد. فشار عامل مهمی است که به ناپایداری منجر میشود و سرانجام گسست را پدید میآورد؛ ازهمگسیختگی نوعی نارضایتی را ایجاد میکند و همین جاست که جوهر اساسی داستان پدید میآید.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
|
» |
سوسن شریعتی
« | تلاش شخصیتها برای رسیدن به رهایی فردی را از مشخصههای هر سه زنِ داستان است. پرسوناژهای این کتاب به آنچه دارند راضی نیستند و آنچه را دارند دوست نمیدارند. اینها هر چیزی را که به دست میآورند، ارزش آن چیز برایشان از بین میرود و در نهایت به بحران در الگوی زنانگی میرسند. سرانجام شخصیتهای رمان از بس از جامعه رودست میخورند، چشمهٔ تخیلشان خشک میشود. در داستان با سه وعدهٔ اساسی روبهرو هستیم: وعدهٔ کار، عشق و مهاجرت. اما هر سه شخصیت در برابر این وعدهها دچار سرخوردگی میشوند. زنهای این رمان گرفتار موقعیتهای بیبازگشت هستند و بنابراین چارهای جز انتخابکردن ندارند؛ از طرف دیگر هیچیک نمیتوانند به موقعیتهایی که پیشتر داشتند نیز بازگردند.[۶] | » |
علیاصغر محمدخانی
« | زبان رمان روشن و جذاب است و شخصیتپردازیها حسابشده و دقیق. فراز و فرودهای رمان نیز به دقت نوشته شده است. مسئلهٔ زنان در این رمان، مسئلهٔ چالش و کشاکش بین سنت و مدرنیته است، در جامعهای که زنان نه مثل گذشته میتوانند تابع سنت باشند و نه مدرن شدهاند. در یک جمله میشود گفت این رمان گذر زنان از دنیای ایدهآل به دنیای واقعی را نشان میدهد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
|
» |
از نگاه خوانندگان
« | از ۲۲۱ نفری که در این نظرسنجی شرکت کردند، اغلب بیش از ۵۰ درصد کتاب را خوانده بودند. از آنها خواسته شد که بگویند با کدام شخصیت داستان احساس نزدیکی بیشتری کردند. ۹۴ نفر گفتند شبانه، ۱۰۲ نفر روجا و ۱۰۱ نفر لیلا. این نتیجه جالب بود. چرا که اعداد به هم نزدیک بودند و به نوعی میتوان گفت هر کدام از شخصیتها نمایندهٔ گروهی از جامعه هستند. در نهایت خواسته شد تا نظرشان را دربارهٔ رمان بگویند. یکی از جوابهای پرتکرار این بود که « پایانبندی خوبی نداشته». اما تقریباً بیشتر پاسخها حول محور قلم خوب و روایت عالی نویسنده میچرخید. موضوع دیگری که به آن اشاره کردند این بود که وقتی راویِ داستان عوض میشد، لحن نوشتار عوض نمیشد برای همین خواننده موقع تغییر راوی کمی سر در گم میشود. فردی با خواندن دربارهٔ «شخصیت پریشان و افسرده» ابتدای داستان قید خواندن ادامهٔ داستان را زده است. فرد دیگری د گفت: « چیزی که من رو جذب کرد این بود که با وجودی که مطمئن بودی هیچی درست نخواهد ولی هنوز میگفتی این یکی دیگه به چیزی که میخواد خواهد رسید.» فرد دیگری گفت: «رفاقت قشنگ سه شخصیت اصلی داستان، بعد از خواندن کتاب بیشتر از همیشه دلتنگ دوستامم.» اما یکی از جالبترین نظرها این بود که: «شبیه قصهٔ فیل تو تاریکیه، اینکه همیشه ما فقط یه بخش از واقعیت رو میبینیم و جهانمون همه جهان نیست». فیل در تاریکی داستانی از مثنوی مولاناست. ماجرا از این قرار است که فیلی در یک اتاق تاریک قرار داشته. مردم که پیش از این فیلی در زندگیشان ندیدهاند، یکبهیک به اتاق میروند و آنجا بهخاطر تاریکی اتاق مجبور میشدند از حس لامسه استفاده کنند تا فیل را درک کنند. بعد هر کدام میآمدند از چیزی که درک کردهاند حرف میزدند. چون هر کسی فقط بخش کوچکی از واقعیت فیل را درک کرده بود، حرفها گاهی ضدونقیض در میآمد. اما واقعیت اصلی این است که هیچکس تصویر کلان فیل را ندیده است. در ضمن کسی حرف نادرستی نمیزد، صرفاً فقط بخش کوچکی که درک کرده را بازگو میکند.[۷] |
» |
نسیم مرعشی از خلق رمانش میگوید
رمان چگونه نوشته شد
« | روزها سر کار میفتم و صبح تا ظهر کار موظفم را انجام میدادم و ظهر تا شب رمان مینوشتم. خیلی وقتها بیشتر و روزهایی هم اصلاً نمینوشتم.البته این پنج، شش ساعت که میگویم به هیچ عنوان به معنی نوشتن مداوم نیست. در حقیقت مینشستم، فکر میکردم، مینوشتم و خط میزدم. شما بهطور مثال میتوانید یک روز بنشینید و همهٔ هفتصد کلمهای را که روز قبل نوشتید، حذف کنید. در واقع با داستانم کلنجار میرفتم. هیچ وقت بیشتر از هفتصد کلمه در بهترین حالت ننوشتم. البته این تجربهٔ شخصی من است و بسیاری از نویسندگان این کار را نمیکنند؛ بهطور مثال برخی هستند که مینشینند و روزی پانزده ساعت کار میکنند و دو ماهه رمانشان را تمام میکنند و دو سال برای بازنویسی رمان وقت میگذارند. اما من مثلاً دو سال برای نوشتن رمانم وقت میگذارم و هر بار متن قبلی را که نوشتم بازنویسی میکنم. | » |
رمان در چه فضایی نوشته شد
« | هنگام نوشتن «پاییز فصل آخر سال است» باید حتماً در جایی شلوغی بودم که آدمها با هم حرف میزدند اما با من حرف نمیزدند.[۸] | » |
نوشتن رمان چقدر زمان برد
« | کتاب را آخر تابستان سال نود شروع کردم. تا پاییز سال بعد نسخهٔ اول کتاب آماده بود. تقریباً یک سال دیگر برای بازنویسی صرف شد و تابستان نودودو آن را به ناشر تحویل دادم.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
|
» |
چرا رمان پرفروش شد
« | بخشی از عواملی کنار هم قرار میگیرند که ممکن است همان شرایط برای کتاب دیگری اتفاق بیفتد اما لزوماً آن کتاب پرفروش نشود. بهطور مثال رفع توقیف انتشارات چشمه با انتشار رمانم همزمان شد و این روی فروش کتاب تأثیر داشت. در حقیقت مردم منتظر کتابهای نشر چشمه بودند و این رمان هم با اقبال مخاطبان روبهرو شد. چیزهایی که از مخاطبان و دوستان شنیدم این است که با رمان و شخصیتهای آن احساس نزدیکی کردهاند. در حقیقت مجموعهای از عوامل شکل گرفت که نه به توانایی نویسندگی من ربط دارد و نه به یک عامل مشخص.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
|
» |
ساختار رمان
« | قبل از اینکه نوشتن رمان را شروع کنم ساختارش را چیده بودم. در رمانهایی که چند کاراکتر دارند و هر کاراکتر ماجراهای خودش را دارد، این کار اجتناب ناپذیر است. مخصوصاً در مورد این رمان، که شخصیتها مشترکاتی دارند و داستان آنها در جاهایی از رمان با هم برخورد دارد، نوشتن بدون نوشتن خلاصه و طراحی ساختار ممکن نیست. یادم است خردههای روایت را روی برگههای کوچکی نوشته بودم و دنبال هم چسبانده بودم. بارها جای این تکهها را عوض کردم تا به چیزی که میخواستم رسیدم. بهخصوص برای بخش دوم و فرم دایرهای آن وقت بسیار زیادی صرف شد. بهعلاوه اگر دقت کرده باشید فصلهای رمان کاملاً با هم برابر هستند. شاید دو یا سه صفحه با هم تفاوت داشته باشند. این از وسواس من میآید. نمی خواستم هیچکدام از سه شخصیت از دیگری پررنگتر به نظر برسند. حتی در اندازهٔ فصلهایشان. چون ماجراها و ریتم درونی صحبتکردن شخصیتها دقیقاً با هم برابر نبود، این کار واقعاً سخت بود. فرض کنید کسی کمحرفتر است، کسی پرحرفتر و شما برای خودتان این الزام را گذاشتهاید که آنها مجبورند حرفشان را در تعداد صفحهٔ مساوی بزنند.[۹] | » |
تعدد زبانی
« | در واقع بیشترین وقتی که در نوشتن گذاشتم برای درآوردن همین تعدد زبانی بود. البته واقعاً سنگ بزرگی برداشته بودم. اگر سه شخصیت، اول شخص روایت نمیشدند مجبور نبودم به سه زبان مختلف بنویسم. در طراحی سعی کرده بودم زبان لیلا شاعرانه، زبان شبانه ساده و زبان روجا بههمریخته و شاکی و کمی هم کابوسوار باشد. زبان لیلا و شبانه را که نوشتم برای نوشتن زبان روجا به مشکل برخوردم. تقریباً شش ماه طول کشید تا برای روجا به زبانی رسیدم که راضیام کرد. کتاب میخواندم، با آدمهای مختلف حرف میزدم، صدایشان ضبط میکردم و گوش میدادم، زمان متفاوتی در روز مثلاً وقتی خیلی خوابم میآمد مینوشتم، در جاهای خیلی شلوغ مینوشتم و خلاصه هر کاری که فکر کردم میتواند من را به لحن متفاوتی برساند را انجام دادم. حالا از فصل سه، چهار ورژن مختلف، با چهار زبان مختلف در کامپیوترم دارم که در نهایت این لحن را انتخاب کردم.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
|
» |
بازنویسی رمان
« | هر کس روش خاصی برای نوشتن دارد. خیلیها نسخه اول را سریع مینویسند و بعد آن را بارها و بارها بازنویسی میکنند تا به نتیجهای که میخواهند برسند، اما روش من این بود که تا پاراگراف قبلی بهحد نهایت راضیام نمیکرد سراغ پاراگراف بعد نمیرفتم. قبل از نوشتن تمام بخشهای قبلی فصل را میخواندم و نهایی میکردم. تا فصل قبل یا بخش قبل هم نهایی نشده بود سراغ بعدی نمیرفتم. با این وجود یک سال هم برای بازنویسیاش وقت گذاشتم. گاهی فصلها را پشت سر هم میخواندم و گاهی فصلهای هر شخصیت را پشت سر هم میخواندم تا لحن از دست نرود.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
|
» |
ریتم رمان
« | برای به دست آوردن ریتم مناسب، بهترین کاری که به نظرم رسید این بود که مدتی فصلها را به حال خود رها کنم و بعد از اینکه مدتی از آن فاصله گرفتم و فراموشش کردم، دوباره بخوانم تا بتوانم بفهمم ریتم درست است یا نه. بار آخر، رمان را بعد از سه ماه خواندم البته باز هم جاهایی از رمان را حفظ بودم و نتوانستم مثل یک خواننده با آن برخورد کنم.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
|
» |
تأثیرپذیرفته از
تأثیرگذاشته بر
فهرست امکان نامگذاریشده از روی نام کتاب
جملههای ماندگار کتابخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
- «نمیدانم کیشلوفسکی بود یا کی. میگویند بعد از ساختن فیلم قرمز، دیگر بیخیال شده بود. گفته بود میخواهم بروم یک جای دور. توی یک ویلا بنشینم روی مبل، هی سیگار بکشم و مشروب بخورم تا بمیرم. دکترایم را که بگیرم، مثل او بشوم. چه کیفی دارد اینقدر راضی بودن. آدم دیگر هیچ کاری در زندگی ندارد. فقط میماند عشق و حال و مردن.»
- «خیلی وقت است داریم ادا درمیآوریم. ادای خوشبختی سادهای که در این بدبختی محتوم ابدی گمش کردهایم.»
- «خوبیِ چت همین است. هر وقت بخواهی، چیزی میگویی و هر وقت نمیخواهی، نمیگویی و بدون خداحافظی گم میشوی. میتوانی با بغض بخندی و هیچکس نفهمد داری گریه میکنی. میتوانی جواب حرفی را که دوست نداری ندهی، دستهایت را زیر چانه بزنی، خیره شوی به مانیتور و بگویی سرم شلوغ است.»
- «زندگی آدمها همهاش دست خودشان نیست شبانه. تو فقط میتوانی سهم خودت را درست زندگی کنی. بقیهاش دست دیگران است.»
جوایز کتاب
مشخصات کتابشناختی
تعداد صفحات، دفعات چاپ، جمع کل تیراز و ناشرانی که اثر را چاپ کردهاند
طراحی جلد و تصویرسازی
تغییرات طرح جلد در چاپهای مختلف
منبعشناسی (پایاننامه و مقاله نوشته شده دربارهٔ کتاب)
نوا، نما و نگاه
کتاب صوتی پاییز فصل آخر سال است با صدای بهناز جعفری، راضیه هاشمی، شیما جانقربان و ... به قیمت ٢١٥٠٠ تومان از سایت نوار قابلخریداری است.[۱۰]