قربان ولیئی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۰۱: | خط ۱۰۱: | ||
=====معانی و بیان سعدی===== | =====معانی و بیان سعدی===== | ||
مبحث معانی در شعر را از موثرترین و ژرفترین دانشهای آدمی است. بدیع همان تناسبهای لفظی و آرایههای ادبی است. سعدی شاعری نابغه است زیرا در انتخاب زبان شاعرانهاش بسیار هوشمندانه عمل کرده و با تفکر در این موضوع که چه زبانی میتواند آینده را تسخیر کند، این زبان را برای سرودن انتخاب کرده. | |||
اشعار سعدی از جمله آثاری است که از صنایع ادبی متنوع در آن استفاده نشده و میتوان گفت صنعت تضاد متداولترین آرایۀ ادبی شعر اوست. فایدۀ بهکارگیری این تضاد در برجسته کردن مفاهیم موردنظر شاعر برای جلب نظر مخاطب بوده. | |||
آرایههای شعر سعدی به حدی طبیعی هستند که در نظر اول ممکن است متوجه آنها نشویم ولی موجب التذاذ مخاطب میشود.<ref name="سعدی"/> | آرایههای شعر سعدی به حدی طبیعی هستند که در نظر اول ممکن است متوجه آنها نشویم ولی موجب التذاذ مخاطب میشود.<ref name="سعدی"/> | ||
خط ۱۱۱: | خط ۱۱۱: | ||
سعدی دارای شخصیتی متعادل است و این تعادل را در بیان آموزههایی که بهوسیلۀ آثارش درصدد انتقال آنها بوده نیز، رعایت کرده. یکی از نیازهای زمانۀ ما سعدی است. شاعران بزرگ ما درواقع سخنگوی وجدان ایرانیاند و در هر برهه از زمان شعر آنها میتواند راهنما و نجاتبخش باشد.<ref name="سعدی"/> | سعدی دارای شخصیتی متعادل است و این تعادل را در بیان آموزههایی که بهوسیلۀ آثارش درصدد انتقال آنها بوده نیز، رعایت کرده. یکی از نیازهای زمانۀ ما سعدی است. شاعران بزرگ ما درواقع سخنگوی وجدان ایرانیاند و در هر برهه از زمان شعر آنها میتواند راهنما و نجاتبخش باشد.<ref name="سعدی"/> | ||
====تجلی بهار در شعر مولوی=== | ====تجلی بهار در شعر مولوی==== | ||
اساسا شاعران عارف با دو دیدگاه به جهان مینگرند . یکی دیدگاه آفاقی است و دیگری دیدگاه انفسی. عارف در دیدگاه آفاقی یا در تجربه آفاقی خداوند، وجود مطلق خداوند را در هستی میبیند. گویی هر پدیدهای آیینه ای است در برابر زیبایی خداوند و هستی بیکران او. به همین سبب است که در عرفان شاعران شاخص ادبیات پارسی مثل مولوی ما شاهد کثرت و فراوانی چشمگیر حضور طبیعت در اشعار هستیم. به عبارت دیگر مولوی دگرگونی آنات را، دگرگونی لحظات را، دگرگونی چشم اندازهای طبیعت را، تغییر فصول را، آیینهای میبیند که در آن آیینه خداوند را شهود میکند. این طبیعت گرایی عارفانه نه تنها در شعر مولوی بلکه در شعر حافظ و شعر سعدی هم به چشم میخورد. مثلا وقتی سعدی میگوید:{{سخ}} | اساسا شاعران عارف با دو دیدگاه به جهان مینگرند . یکی دیدگاه آفاقی است و دیگری دیدگاه انفسی. عارف در دیدگاه آفاقی یا در تجربه آفاقی خداوند، وجود مطلق خداوند را در هستی میبیند. گویی هر پدیدهای آیینه ای است در برابر زیبایی خداوند و هستی بیکران او. به همین سبب است که در عرفان شاعران شاخص ادبیات پارسی مثل مولوی ما شاهد کثرت و فراوانی چشمگیر حضور طبیعت در اشعار هستیم. به عبارت دیگر مولوی دگرگونی آنات را، دگرگونی لحظات را، دگرگونی چشم اندازهای طبیعت را، تغییر فصول را، آیینهای میبیند که در آن آیینه خداوند را شهود میکند. این طبیعت گرایی عارفانه نه تنها در شعر مولوی بلکه در شعر حافظ و شعر سعدی هم به چشم میخورد. مثلا وقتی سعدی میگوید:{{سخ}} | ||
{{شعر|نستعلیق|سبک=color:darkgreen}} | {{شعر|نستعلیق|سبک=color:darkgreen}} | ||
خط ۱۲۰: | خط ۱۲۰: | ||
====جرعهای از عرفان از زبان قربان ولیئی==== | ====جرعهای از عرفان از زبان قربان ولیئی==== | ||
:<span style="color:#A2006D">'''''«خاموشی انواع مختلف دارد. یکی از آنها خاموشی زبان است. در شریعت بسیاری از گناهان گناه زبانی هستند. بنابراین همین کمسخن راهی است برای پرهیز از گناهان زبانی. باید این را بگویم که تمامی گناهانی که در شریعتهای مختلف ذکر شدهاند، یک ویژگی مشترک دارند و آن این است که نزاع ایجاد میکنند و این نزاع هم میتواند درونی باشد و هم بیرونی. خاموشی در این سطح هم در اخلاق مطرح است و هم در شریعت. در عرفان بدین نحو مطرح است که خاموشی زبان زمینه را برای رسیدن به خاموشی باطن آماده میکند.»<ref name="سکوت"/>'''</span><noinclude> | :<span style="color:#A2006D">'''''«خاموشی انواع مختلف دارد. یکی از آنها خاموشی زبان است. در شریعت بسیاری از گناهان گناه زبانی هستند. بنابراین همین کمسخن راهی است برای پرهیز از گناهان زبانی. باید این را بگویم که تمامی گناهانی که در شریعتهای مختلف ذکر شدهاند، یک ویژگی مشترک دارند و آن این است که نزاع ایجاد میکنند و این نزاع هم میتواند درونی باشد و هم بیرونی. خاموشی در این سطح هم در اخلاق مطرح است و هم در شریعت. در عرفان بدین نحو مطرح است که خاموشی زبان زمینه را برای رسیدن به خاموشی باطن آماده میکند.»<ref name="سکوت"/>'''</span><noinclude> | ||
=====عارفان پرسخن=== | =====عارفان پرسخن===== | ||
خاموشی زبان و ضمیر در سلوک عرفانی جایگاهی بنیادی دارد و سر تأکید فراوان عارفان بر لب فروبستن و نفی خواطر، در تأثیر عمیق این دو در پیمودن موفقیتآمیز سلوک عرفانی است. با وجود این چهرههای شاخص عرفان اسلامی غالباً پرسخن بودهاند و اقوال شفاهی یا آثار مکتوبِ منظوم و منثور فراوانی از خود بر جای نهادهاند. زبان گویا و ذهن خاموش مساله بسیار مهمی است.<ref name="عرفان"/> | خاموشی زبان و ضمیر در سلوک عرفانی جایگاهی بنیادی دارد و سر تأکید فراوان عارفان بر لب فروبستن و نفی خواطر، در تأثیر عمیق این دو در پیمودن موفقیتآمیز سلوک عرفانی است. با وجود این چهرههای شاخص عرفان اسلامی غالباً پرسخن بودهاند و اقوال شفاهی یا آثار مکتوبِ منظوم و منثور فراوانی از خود بر جای نهادهاند. زبان گویا و ذهن خاموش مساله بسیار مهمی است.<ref name="عرفان"/> | ||
خط ۱۳۹: | خط ۱۳۹: | ||
دومین مسأله این است که عارف چرا سخن میگوید؟ این را ناطق شدن به حق نامیدهام. حق عارف را به نطق وامیدارد. یکی از کسانی که در تربیت مولوی نقش داشته برهانالدین محقق ترمذی است و در کتاب معارف سخنی دارد که بسیار جالب است. محقق کسی است که به مقام حقیقت رسیده باشد. ناطق به حق بودن این است که چه موقع عارف صلاحیت دارد که سخن بگوید. این است که در وی تدبیر آن نباشد که بعد از این چه خواهم گفت. از نظر عرفا کسی صلاحیت دارد از عرفان سخن بگوید که خودش نداند که چه میخواهد بگوید. | دومین مسأله این است که عارف چرا سخن میگوید؟ این را ناطق شدن به حق نامیدهام. حق عارف را به نطق وامیدارد. یکی از کسانی که در تربیت مولوی نقش داشته برهانالدین محقق ترمذی است و در کتاب معارف سخنی دارد که بسیار جالب است. محقق کسی است که به مقام حقیقت رسیده باشد. ناطق به حق بودن این است که چه موقع عارف صلاحیت دارد که سخن بگوید. این است که در وی تدبیر آن نباشد که بعد از این چه خواهم گفت. از نظر عرفا کسی صلاحیت دارد از عرفان سخن بگوید که خودش نداند که چه میخواهد بگوید. | ||
مولوی گفت: «شعر من نان مصر را ماند / شب بر آن بگذرد نتوانی خورد» عارف در چنین موقعیتی خاموش گویاست و دیگری گویای خاموش است. این عبارات را مولوی به کار برده است. خاموش گویا دقت و ظرافتی در آن است. خاموش گویا یعنی نشستی در گوشهای و ساکت هستی ولی وقتی آدم مستعدی در مظهرش قرار میگیرد القا میشود و سخن میگوید. چه کسی میتواند زبان حق شود کسی که فانی است. وقتی آدمی به بینش توحیدی برسد صدایی جز صدای خداوند نمیشنود.<ref name="عرفان"/> | مولوی گفت: «شعر من نان مصر را ماند / شب بر آن بگذرد نتوانی خورد» عارف در چنین موقعیتی خاموش گویاست و دیگری گویای خاموش است. این عبارات را مولوی به کار برده است. خاموش گویا دقت و ظرافتی در آن است. خاموش گویا یعنی نشستی در گوشهای و ساکت هستی ولی وقتی آدم مستعدی در مظهرش قرار میگیرد القا میشود و سخن میگوید. چه کسی میتواند زبان حق شود کسی که فانی است. وقتی آدمی به بینش توحیدی برسد صدایی جز صدای خداوند نمیشنود.<ref name="عرفان"/> | ||
======کشش مریدان====== | ======کشش مریدان====== | ||
سومین مورد کشش مریدان است. «این سخن شیر است در پستان جان» کِشنده شمس چه کسی بود؟ مولوی. چه کسی از مولوی کشید؟ صلاحالدین و حسامالدین. این مساله به لحاظ روانشناسی خلاقیت بسیار مهم است. این افراد قدرت کشش و عطش زیاد دارند چنین آدمی خلاقیت و آفرینندگی و انبوهی آثارش چشمگیر خواهد شد. این سخنان خُمی بود از شراب ربانی، سر به گل گرفته که هیچ کس را بر این وقوف نیست. شمس میگوید در عالم میگشتند و میشنیدم. این خم به سبب مولانا سرباز کرد و از برکات مولاناست هر که کلمهای از من میشنود و این کشش برای مولاناست. حضرت علی (ع) میفرمایند: «فقط زمانی که از من سرریز میکند به تو چیزی میرسد.» ناطق جوش نطق دارد و بر این باور است که تو نمیتوانی از من چیزی بکشی. به همین دلیل است که کشش مریدان مسأله بسیار مهمی است.<ref name="عرفان"/> | سومین مورد کشش مریدان است. «این سخن شیر است در پستان جان» کِشنده شمس چه کسی بود؟ مولوی. چه کسی از مولوی کشید؟ صلاحالدین و حسامالدین. این مساله به لحاظ روانشناسی خلاقیت بسیار مهم است. این افراد قدرت کشش و عطش زیاد دارند چنین آدمی خلاقیت و آفرینندگی و انبوهی آثارش چشمگیر خواهد شد. این سخنان خُمی بود از شراب ربانی، سر به گل گرفته که هیچ کس را بر این وقوف نیست. شمس میگوید در عالم میگشتند و میشنیدم. این خم به سبب مولانا سرباز کرد و از برکات مولاناست هر که کلمهای از من میشنود و این کشش برای مولاناست. حضرت علی (ع) میفرمایند: «فقط زمانی که از من سرریز میکند به تو چیزی میرسد.» ناطق جوش نطق دارد و بر این باور است که تو نمیتوانی از من چیزی بکشی. به همین دلیل است که کشش مریدان مسأله بسیار مهمی است.<ref name="عرفان"/> |
نسخهٔ ۲۷ آذر ۱۴۰۰، ساعت ۱۴:۱۶
قربان ولیئی | |
---|---|
زادروز | مهرماه۱۳۴۹خورشیدی شهر صحنه از توابع کرمانشاه |
پدر و مادر | گلعلی ولیئی |
کتابها | «گزیده ادبیات معاصر شماره ٨٣»، «گفتم به لحظه نام تو را، جاودانه شد»، «ترنم داوودی سکوت»، «باید نوشت نام تو را با پرندهها»، «با دو چشم دچار یکتایی»، «جوان شدن جاودانگی»، «ضربات ذات» |
مدرک تحصیلی | کارشناس و کارشناس ارشد و دکترای زبان و ادبیات فارسی |
دانشگاه | تربیت مدرس |
قربان ولیئی شاعر معاصر ایرانی است.[۱]
[۲] در مهر ماه ١٣٤٩ هجری خورشیدی در شهر صحنه از توابع کرمانشاه به دنیا آمد. تحصیلات خود را تا دیپلم تجربی در زادگاهش گذراند. آنگاه در رشته برق فوق دیپلم گرفت اما کارشناسی و کارشناسی ارشد را در رشته زبان و ادبیات فارسی پی گرفت و سپس تحصیلات خود را در همان رشته تا سطح دکترا در دانشگاه تربیت مدرس ادامه داد و درحالحاضر مدیریت گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه زنجان را برعهده دارد. ایشان علاوه بر تدریس در دانشگاه در فرهنگسراهای مختلف تهران به تدریس غزلیات حافظ و شرح مثنوی مولوی پرداخته است. قربان ولیئی به سبب مطالعات خود در حوزه ادبیات به خصوص ادبیات عرفانی از معدود شاعرانی است که از مضامین عرفانی به صورت گسترده در شعر خود بهره میبرد، به گونهای که بسیاری کارشناسان ولیئی را تنها شاعر عرفانیگوی معاصر میدانند.[۳]
از او که سابقه دریافت جایزه کتاب سال و کتاب فصل را نیز در کارنامه خود دارد آثاری، چون «موسیقی نواحی جان»، «ترنم داوودی سکوت»، «با دو چشم دچار یکتایی»، «زیارتنامه روح» و «جوان شدن جاودانگی» منتشر شده است. جهانبینی عاشقانه و عارفانه ولیئی حس و حالی بدیع به اشعارش بخشیده است. قربان ولیئی در زمره شاعرانی است که چه در مقام سرایش و چه تدریس و پژوهش، نگاهی ویژه به موضوع عرفان داشته است و این مساله بخش مهمی از دغدغه و فعالیتهای فکری و ادبی او را شامل شده است.[۴] دو کتاب «ترنم داوودی سکوت» و «باید نوشت نام تو را با پرندهها»، به ترتیب جایزه کتاب سال قلم زرین و کتاب فصل در سال ١٣٨٨ ه. ش شدند.[۵][۱]
تویی که میدمی از عرش هر پگاه، علی | منوّرند به نور تو مهر و ماه، علی | |
زمان بدون تو مثل کلافِ سردرگم | زمین بدون تو یک تودۀ سیاه، علی | |
چه حاجت است به برهان؟ حقیقت تابان! | که خود تویی به کمالات خود گواه، علی | |
یکی شبیه تو کو در عوالم امکان؟ | چگونه عقل نیفتد به اشتباه، علی؟ | |
کجا کسی به حریم تو راه خواهد یافت؟ | هنوز محرم تو نیست غیر چاه، علی.. | |
بدون جنگ، جهان را به صلح خواهی برد | که عشق، فتح قلوب است بیسپاه، علی | |
مگر اشارۀ تو صبح را بتاباند | دعای نیمهشب و ورد صبحگاه، علی.. | |
چقدر این در و آن در زدن، کریم تویی | مرا گدای در این و آن مخواه، علی | |
به جدّ و جهد میسّر نمیشود دیدار | مگر مرا برسانی به یک نگاه، علی | |
از آستان تو سائل نمیرود محروم | فقیرم و به تو آوردهام پناه، علی | |
به دلشکسته نظر میکنند اهل وصال | شکستهایم و گواه است اشک و آه، علی | |
جواب پرسش دشوار «ماالحقیقه» تویی | درآمدی و رسیدم به صبحگاه، علی |
آیینهای از قربان ولیئی
زندگی و یادگار
دیدگاه و اندیشه
هنر
قصۀ هنر، قصۀ زیبایی است و هر هنرمند با آفرینش اثرش درواقع درصدد آفرینش این زیباییهاست. این آفرینش با بهکارگیری دو شیوۀ پیرایش و ویرایش صورت میگیرد. پیرایش از طریق کاستن از چیزی است و آرایش با افزودن برآن اتفاق میافتد.[۶]
سعدی
منحصربهفرد
سعدی یکی از قلههای شعر فارسی است. او را شاعری منحصربهفرد دانست که درهمۀ قالبهای قصیده، غزل و مثنوی به شکل شگفتآوری عمل کرده و میتوان گفت که او یکی از پیغمبران شعر فارسی است. بهطورکلی شعر سعدی در سه مبحث زبان، زیباییشناسی و محتوا قابل بررسی و ارزیابی است. به اعتقاد ولیئی سعدی در هر سه جنبه از موارد ذکر شده به گونهای منحصربهفرد عمل کرده است.[۶]
سهل ممتنع
زبان درواقع متشکل از واژگان و نحو است. شعر سعدی از لحاظ واژه سهل است و واژها در شعر سعدی بهسادگی استفاده شدهاند. ما در شعر فارسی شاعری دیگر چون سعدی نداریم که اینطور طبیعی و موثرسخن بگوید. هرچند سعدی از نظر کاربرد واژگان کار خارقالعادهای انجام ندادهاست و واژگانی که در شعر خود بهکار گرفتهاست کاملا معمولی هستند، اما شعر او میتواند برای ما الگویی مناسب در سرودن شعر باشد. همانگونه که بسیاری از بزرگان ادب سر توانایی در سخن گفتن را مطالعۀ آثار سعدی میدانند. هنر سعدی را در سرودن شعر، پیرایش و هنر حافظ و خاقانی را در خلق آثارشان آرایش کلام دانست.آنچه مسلم است آفرینش زیبایی با کاستن از چیزی بسیار دشوارتر است. شعر سعدی در اوج سادگی زیباست و رمز ماندگاری اشعار سعدی همین سادگی و پیراستگی است.[۶]
معانی و بیان سعدی
مبحث معانی در شعر را از موثرترین و ژرفترین دانشهای آدمی است. بدیع همان تناسبهای لفظی و آرایههای ادبی است. سعدی شاعری نابغه است زیرا در انتخاب زبان شاعرانهاش بسیار هوشمندانه عمل کرده و با تفکر در این موضوع که چه زبانی میتواند آینده را تسخیر کند، این زبان را برای سرودن انتخاب کرده. اشعار سعدی از جمله آثاری است که از صنایع ادبی متنوع در آن استفاده نشده و میتوان گفت صنعت تضاد متداولترین آرایۀ ادبی شعر اوست. فایدۀ بهکارگیری این تضاد در برجسته کردن مفاهیم موردنظر شاعر برای جلب نظر مخاطب بوده. آرایههای شعر سعدی به حدی طبیعی هستند که در نظر اول ممکن است متوجه آنها نشویم ولی موجب التذاذ مخاطب میشود.[۶]
محتوی شعر سعدی
اشعار سعدی معانی عاشقانه و عارفانه را دربرمیگیرد، شعر سعدی مردد میان عشق و عرفان است. هنگامیکه سعدی از عشق انسان سخن میگوید درواقع اشاره به عشق کیهانی دارد، یعنی عشقی که معطوف به همۀ هستی است. غزل سعدی کوششی است برای آسمانی کردن عشق زمینی. شعر سعدی اخلاقمحور است. مهمترین عنصر شعر سعدی ادب مهرورزی و اخلاق عاشقانه است. او کارکرد عشق را عبور آدمی از خود میداند.[۶]
یکی از نیازهای زمانۀ ما سعدی است
سعدی دارای شخصیتی متعادل است و این تعادل را در بیان آموزههایی که بهوسیلۀ آثارش درصدد انتقال آنها بوده نیز، رعایت کرده. یکی از نیازهای زمانۀ ما سعدی است. شاعران بزرگ ما درواقع سخنگوی وجدان ایرانیاند و در هر برهه از زمان شعر آنها میتواند راهنما و نجاتبخش باشد.[۶]
تجلی بهار در شعر مولوی
اساسا شاعران عارف با دو دیدگاه به جهان مینگرند . یکی دیدگاه آفاقی است و دیگری دیدگاه انفسی. عارف در دیدگاه آفاقی یا در تجربه آفاقی خداوند، وجود مطلق خداوند را در هستی میبیند. گویی هر پدیدهای آیینه ای است در برابر زیبایی خداوند و هستی بیکران او. به همین سبب است که در عرفان شاعران شاخص ادبیات پارسی مثل مولوی ما شاهد کثرت و فراوانی چشمگیر حضور طبیعت در اشعار هستیم. به عبارت دیگر مولوی دگرگونی آنات را، دگرگونی لحظات را، دگرگونی چشم اندازهای طبیعت را، تغییر فصول را، آیینهای میبیند که در آن آیینه خداوند را شهود میکند. این طبیعت گرایی عارفانه نه تنها در شعر مولوی بلکه در شعر حافظ و شعر سعدی هم به چشم میخورد. مثلا وقتی سعدی میگوید:
به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست | عاشق بر همه عالم که همه عالم از اوست |
این همین آیینهٔ هستی را نشان میدهد که جمال خداوند را باز میتابانند. حقیقتا اگر در شعر فارسی بخواهیم بهار و تجلی های بهار را در شعر بررسی کنیم یکی از بارزترین مصداقهایش شعر مولوی است و بهار مولوی به تعبیری صرفا یک توصیف از زیبا شدن جهان در بهار نیست. بلکه آن رابطهای را نشان میدهد که این زیباییها، با زیبای مطلق یعنی خداوند برقرار میکند و آنچه جمیل خداوند است و قیامت آسا بودن بهار را مولوی خیلی از جاها بیان میکند. یعنی بهار را حشر طبیعت و رستاخیز طبیعت میبیند و به آن به عنوان جلوهای از رستاخیز نهایی جهان نگاه میکند و از این بابت بهار در دیدگاه مولوی فصل دگرگون شدن و فصل رستاخیز روان و حشر آفاقی است.[۷]
جرعهای از عرفان از زبان قربان ولیئی
- «خاموشی انواع مختلف دارد. یکی از آنها خاموشی زبان است. در شریعت بسیاری از گناهان گناه زبانی هستند. بنابراین همین کمسخن راهی است برای پرهیز از گناهان زبانی. باید این را بگویم که تمامی گناهانی که در شریعتهای مختلف ذکر شدهاند، یک ویژگی مشترک دارند و آن این است که نزاع ایجاد میکنند و این نزاع هم میتواند درونی باشد و هم بیرونی. خاموشی در این سطح هم در اخلاق مطرح است و هم در شریعت. در عرفان بدین نحو مطرح است که خاموشی زبان زمینه را برای رسیدن به خاموشی باطن آماده میکند.»[۴]
عارفان پرسخن
خاموشی زبان و ضمیر در سلوک عرفانی جایگاهی بنیادی دارد و سر تأکید فراوان عارفان بر لب فروبستن و نفی خواطر، در تأثیر عمیق این دو در پیمودن موفقیتآمیز سلوک عرفانی است. با وجود این چهرههای شاخص عرفان اسلامی غالباً پرسخن بودهاند و اقوال شفاهی یا آثار مکتوبِ منظوم و منثور فراوانی از خود بر جای نهادهاند. زبان گویا و ذهن خاموش مساله بسیار مهمی است.[۸]
حالت چهارگانه خاموشی زبان
حالت اول زمانی است که هم زبان و هم ضمیر گویا هستند، در حالت دوم هر دو خاموش هستند، زبان گویا و ضمیر خاموش حالت سوم و عجیبترین نوع آن است و حالت چهارم زمانی است که هم ضمیر گویا و هم زبان خاموش باشد. مردم بیشتر در حالت زبان گویا و ضمیر گویا هستند و بیشترین حالتی است که اتفاق میافتد اما زبان خاموش و ضمیر خاموش، حالت عارف است. خاموش بودن شرط استماع کلام مستمر، جاری و بی وقفه خداوند است. صدای خداوند یک آن هم قطع نمیشود و اگر ساکت و خاموش باشیم، حتماً آن را خواهیم شنید. خداوند پیوسته در سخن است ولی ذهن گویای ما آن را نمیشنود در صورتی که دینداری همین تجربه استماع صدای خداوند است و آن زمان که این سخن استماع شد، خداوند از حنجره عارف سخن خواهد گفت.[۸]
عارف خاموش
بنابراین ضمیر عارف باید خاموش باشد. وقتی عارف سخن میگوید در واقع خداوند است که از حنجره او حرف میزند و عارف، گوینده با مخاطبانش از جهت شنیدن سخنانی است که به ظاهر خودش میگوید، یکسان است. یعنی خودش هم میگوید و هم همزمان برای نخستینبار میشنود که این کیفیت اسرارآمیزی است که در اشعار مولوی کامل بیان شده است. فنا و بقا عبارات عرفانی است که میتوان پله پله تا ملاقات خدا رفت. در مقالات، شمس میگوید: «ابلیس در رگهای بنیآدم در آید اما در سخن درویش درنیاید.» مولانا میگوید: «ما چو چنگیم و نوا در ما ز توست» چنین کسی که به مقام فنا رسیده و از او جز ظاهری نمانده است دم به دم و نو به نو میَشنود. آیا به همین زبان میشنود؟ به همین دلیل است که معارفی و یافتههایی که در هیچ زبانی نمیگنجد در عارف ریخته میشود و جوش سخن پیدا میکند.[۸]
سلطان سخن
مولانا به خداوند، سلطان سخن میگوید. نامیدن خداوند به نام سلطان سخن حاکی از تجربه عرفانی مولاناست و این مساله را دیده که سخنها سلطانی است و اوست که فرو میریزد. شمس میگوید: «مولانا را سخنی هست من لدن» و در بند آن نیست که کس را نفی کند یا نکند. سخنش از خودش نیست و مولوی به وسیله شمس سرزنش میشد و میگفت موعظه کن چرا اسرار را میگویی؟[۸]
طریقت خاموشی
خاموش باش تا به کمال برسی
چرا عارف سخن میگوید با اینکه تأکید بر سکوت و خاموشی است. اولین مسأله این است که درست است که تأکید بر خاموشی کردند اما این خاموشی طریقت دارد و کسی که میخواهد این راه را برود باید خاموش باشد تا به کمال برسد. عارف اگر سخن بگوید بهتر است از خاموشی. متکلم صفت خداوند است و سکوت طریقت دارد و مقصد نیست. کلام بر سکوت ترجیح دارد. شمس تبریزی میگوید: «عارف تا در حجاب سخن نیاید کی تواند سخن به خلق رساندن که در حجاب است.» کسی را که از خاموشیاش بهرهای نمیبری از سکوتش استفاده میکنی. سخن فضا را غبارآلود میکند. چنین کسی مانند شمس کلامش در ذهن شما غبار ایجاد نمیکند.[۸]
ناطق شدن به حق
دومین مسأله این است که عارف چرا سخن میگوید؟ این را ناطق شدن به حق نامیدهام. حق عارف را به نطق وامیدارد. یکی از کسانی که در تربیت مولوی نقش داشته برهانالدین محقق ترمذی است و در کتاب معارف سخنی دارد که بسیار جالب است. محقق کسی است که به مقام حقیقت رسیده باشد. ناطق به حق بودن این است که چه موقع عارف صلاحیت دارد که سخن بگوید. این است که در وی تدبیر آن نباشد که بعد از این چه خواهم گفت. از نظر عرفا کسی صلاحیت دارد از عرفان سخن بگوید که خودش نداند که چه میخواهد بگوید. مولوی گفت: «شعر من نان مصر را ماند / شب بر آن بگذرد نتوانی خورد» عارف در چنین موقعیتی خاموش گویاست و دیگری گویای خاموش است. این عبارات را مولوی به کار برده است. خاموش گویا دقت و ظرافتی در آن است. خاموش گویا یعنی نشستی در گوشهای و ساکت هستی ولی وقتی آدم مستعدی در مظهرش قرار میگیرد القا میشود و سخن میگوید. چه کسی میتواند زبان حق شود کسی که فانی است. وقتی آدمی به بینش توحیدی برسد صدایی جز صدای خداوند نمیشنود.[۸]
کشش مریدان
سومین مورد کشش مریدان است. «این سخن شیر است در پستان جان» کِشنده شمس چه کسی بود؟ مولوی. چه کسی از مولوی کشید؟ صلاحالدین و حسامالدین. این مساله به لحاظ روانشناسی خلاقیت بسیار مهم است. این افراد قدرت کشش و عطش زیاد دارند چنین آدمی خلاقیت و آفرینندگی و انبوهی آثارش چشمگیر خواهد شد. این سخنان خُمی بود از شراب ربانی، سر به گل گرفته که هیچ کس را بر این وقوف نیست. شمس میگوید در عالم میگشتند و میشنیدم. این خم به سبب مولانا سرباز کرد و از برکات مولاناست هر که کلمهای از من میشنود و این کشش برای مولاناست. حضرت علی (ع) میفرمایند: «فقط زمانی که از من سرریز میکند به تو چیزی میرسد.» ناطق جوش نطق دارد و بر این باور است که تو نمیتوانی از من چیزی بکشی. به همین دلیل است که کشش مریدان مسأله بسیار مهمی است.[۸]
=پُرسخنی عارف
مورد چهارم اینکه چرا عارف سخن میگوید و این مسأله به پرسخنی عارف مطرح است که من نامش را جوشش نطق گذاشتهام. گاهی عارف چنان در معرض بمباران معارف و واردات غیبی و القائات قدسی قرار میگیرد که تنها هم اگر باشد شروع به وعظ میکند. کسانی که شاعر بودند شعر میگفتهاند و افرادی که شاعر نبودند سخن میگفتند. ظرف وجودی عارف گویی لبریز میشود و آتشفشانوار معارف از زبانش زبانه میکشد و عارف گویی مخاطب خاصی ندارد. ما در جریان خلاقیت او استراق سمع میکنیم. ما از سخنان شاعران و عارفان لذت میبریم و میدانیم که ما نباید آن را میشنیدیم زیرا عارف با خودش حرف میزند اما ما آن را شنیدهایم زیرا شاهکارهای ادبی چنین هستند که مخاطب را در آن نمیبینید و مخاطب خود فرد است.[۸]
قربان ولیئی از نگاه دیگران
دکتراسمعیل امینی، مدرس دانشگاه و پژوهشگر حوزه شعر و ادبیات
داعیه شعر در روزگار جدید این بود که میخواست از ذهنیت خارج شود و عینیت بیاید. ولی به اندوه و یاس و عشق دروغین رسید و بی آنکه عینیتی یابد، تزویر و دروغ در آن موج میزند و اصلا کار به جایی رسیده که امروز برخی گمان میکنند هرچه غم و یاس بیشتر باشد، شعر عمیق میشود! ولی شعر ولیئی هیچ نشانی از سخاتگی بودن ندارد و از یاس و اندوه دروغینی که از قضا رواج دارد هم خالی است. در شعر ولیئی با جهانی روشن روبرو میشویم که پویایی دارد و بانشاط است. گاهی شعرای هم روزگار ما چنان به زبان ساده روی میآورند که گویی به ادبیاتی سست منتج میشود و از طرفی هم گاهی میبینیم شعرای جوان چنان از ادبیات شکوهمند و فخیم بهره میجویند که گویی شاعری ۶۰ ساله در قرون میانی هستند! ولی شعر ولیئی تناسبی میان این دو ساحت است و پیوستگی میان این دو ادبیات را دارد و رعایت این پیوستگی کار سختی است که ولیئی از عهده آن برآمده. [۹]
سید اکبر میرجعفری
قربان ولیئی «شش دانگ طرفدار خدا است، در روزگاری که طرفداری از خدا کم شده!» و مهم نیست که نام این طرفداری را عرفان یا هر چیز دیگری بگذارند، مهم این است که این ویژگی مهم ولیئی است.[۹]
مبین اردستانی
شعر قربان ولیئی دعوت به خیر و خوبی است در اشعار ولیئی، شاعر و کلماتش در طواف زیبایی هستند.[۹]
زهیر توکلی
توصیفاتی از عرفا میشنویم که از ایشان شخصیتهای دستیابی ناپذیری ترسیم کرده اند. حال آنکه اینچنین نیست. عرفا انسان هایی بودند شبیه به ما و این خود یکی از ویژگیهای مهم ایشان بوده؛ و نخستین مواجهه من با ولیئی، ترسیم وجهه مسالمتآمیز عرفان در شعرش است. شعر او شعری است که به تعمق و تأمل مخاطب را دعوت میکند. طبیعت در آثار ولیئی جایگزین زلف و خط و خال شده که توحیدیتر است. برخی اشعار معرفتمحورند، برخی تجربهمحور و برخی راهمحور؛ شعر ولیئی طیفی از این سه نوع؛ ولی بیشتر از تبار شعر مولوی است.[۹]
علی محمد مودب
ولیئی چهره منحصر به فرد شعر توحیدی و عرفانی در زمانه امروز است. این که در روزگار ما و بعد از انقلاب اسلامی شاعری در فضای توحید و عرفان وارد شود اتفاق بدیعی است که ولیئی چنین کرده؛ و از این بابت است که حضور او برای همه ما مغتنم است.[۹]
نظر نویسنده دربارهٔ اثارش
ضربان ذات؛ منظومهای که به گفته شاعر هنوز کارش تموم نشده است
این اثر در حقیقت یک منظومه بلند عاشورایی در قالب غزلمثنوی است که آنرا در دهه نخست محرم سال ۱۳۹۰ سرودهام. در ذهن من تمامی ابعاد واقعه عاشورا یعنی سوگ، حماسه و عرفان بوده است و این سه عنصر در منظومه بازتاب پیدا کردهاند، اما در ظاهر غلبه با وجه یا رویکرد عرفانی واقعه عاشورا است. عنوان فرعی این منظومه «عطش نامه» است؛ از یک سو در بخشی از ابیات به ماجرای تشنگی امام حسین (ع) و اصحابش اشاره شده و از سوی دیگر به نوعی عطش معرفتی مدنظرم است. در حقیقت به نوعی از دوگانگی معنایی استفاده کردهام. اینکه انسان معاصر تشنه معرفت و حقیقت و در پی سیراب شدن از چشمه معرفت است. به عبارت دیگر محبان و دوستداران امام حسین (ع) این عطش را دارند که از معرفت وی سیراب شوند.[۳]
بزرگداشت
سی و نهمین شب شاعر پاسداشت دکتر قربان ولیئی در نخلستان سازمان هنری رسانهای اوج برگزار شد. در این مراسم که عصر دیروز سه شنبه ۷ آذر ماه در نخلستان سازمان اوج و با حضور فرهیختگان فرهنگی و هنری کشور برگار شد، از مقام علمی و ادبی دکتر قربان ولیئی تقدیر و تجلیل بعمل آمد. در این مراسم حجت الاسلام و المسلمین پژمانفر نایب رئیس کمیسیون فرهنگی مجلس شورای اسلامی، سید علی موسوی گرمارودی، محمد مهدی سیار، کامران شرفشاهی، علی محمد مودب و تنی چند از چهرههای سرشناس فرهنگی و ادبی کشور حضور داشتند. در پایان این مراسم نیز قربان ولیئی بخشی از یک مثنوی را به سید علی موسوی گرمارودی تقدیم کرد.[۹]
فعالیتها
- دبیرعلمی شانزدهمین دوره جشنواره بینالمللی شعر فجر[۵]
چشمه چشمه تشنگی، زائران! بیاورید | نام آب آب را بر زبان بیاورید | |
مهر و سبحه خاکی است، ای مجاوران غم! | تشنگی از آن حرم ارمغان بیاورید | |
تشنگی بیاورید، زندگی بیاورید | زائران کعبهاید، جانِ جان بیاورید | |
زیر گنبد کبود، قصهای چنین نبود | کربلا زمین نبود، آسمان بیاورید | |
سبز سبز سبز سبز، سرخ سرخ سرخ سرخ | سرو را نهفته در ارغوان بیاورید | |
طبعتان اگر شکفت، آشکار و در نهفت | شاعران از او سخن در میان بیاورید | |
اذن پرکشیدن است، حا و سین و یا و نون | چار رکن عشق را در اذان بیاورید |
آثار و کتابشناسی
- «گزیده ادبیات معاصر شماره ٨٣»
- «گفتم به لحظه نام تو را، جاودانه شد»
- «ترنم داوودی سکوت»
- «باید نوشت نام تو را با پرندهها»
- «با دو چشم دچار یکتایی»
- «جوان شدن جاودانگی»
- «ضربات ذات»[۱]
معرفی تعدادی از آثار
درنگی در سکوت عرفانی
این کتاب که حاصل پژوهش قربان ولیئی در دوره دکتری بوده است، به موضوع سکوت و خاموشی در ادبیات و عرفان ایرانی اسلامی، با نگاهی به برخی از مهمترین آثار ادبی عرفانی ایران از جمله کشف المحجوب، رساله قشیریه، مرصادالعباد، مصباح الهدایه، مقالات شمس، فیهمافیه و برخی دیگر از متون عرفانی تالیف شده است و در چند بخش انواع خاموشی، بررسی و تحلیل چرایی خاموشی، خاموشی و دیگر منازل سلوک عرفانی و چرایی سخن گفتن عارفان به بررسی این موضوع میپردازد. ولیئی در این کتاب انواع خاموشی در عرفان اسلامی، تحلیل محتوای چرایی خاموشی عرفانی، خاموشی در منازل سلوک عرفانی و فلسفه سکوت و خاموشی و سخن گفتن در فلسفه و عرفان ایرانی اسلامی را مورد توجه قرار داده است. ولیئی در بخشی از مقدمه خود بر این اثر می نویسد: در میان مجموعه اعمالی که در سلوک عرفانی وجود دارد، برخی جایگاهی ویژه دارند و در زبان اهل عرفان به «اصول» معروفند. بسیاری از عارفان خاموشی را از اصول دانستهاند؛ زیرا خاموشی در منظر عارفان، در رساندن سالک به معرفت شهودی از طریق فنای در حضرت حق، نقشی بنیادی دارد. تأکید بر خاموشی زبان، از عناصر کلیدی در اخلاق عرفانی است . چنان که میدانیم، در تقسیمبندی معروف مراحل عرفان به شریعت، طریقت و حقیقت، دو مرحله اوّل در واقع بخش عملی سلوک عرفانی را تشکیل میدهند. همین بخش است که مشتمل بر اوامر و نواهی یا همان اخلاق عرفانی است. رویکرد بنیادی این پژوهش، تبیین چیستی و چرایی خاموشی به مثابه مدار و محور اخلاق عرفانی و کشف ارتباط آن با دیگر منازل و مراحل نظام سلوک عرفانی است.[۴]
ضربان ذات؛ نگاهی عرفانی به واقعه عاشورا و شخصیت امام حسین(ع)
«ضربان ذات» ذیل عنوان «عطش نامه» هفتمین دفتر شعر قربان ولیئی است که توسط نشر نیستان منتشر شده است. این اثر شامل منظومهای بلند در قالب غزلمثنوی است که با نگاهی عرفانی به واقعه عاشورا و شخصیت امام حسین (ع) سروده شده است و در برخی از بخشها با تصاویری از واقعه عاشورا همراه است. سرودن این شعرها در دو مرحله انجام گرفته است؛ شاعر در ابتدا در سال ۱۳۸۹ حدود ۴۰ بیت از آن را سروده و بعد از یک وقفه در محرم سال ۹۰ مابقی آن را سروده شده است. پرونده این شعر هنوز هم نزد شاعر بسته نشده است و وی هر از گاهی ناگفتههایش را به این منظومه اضافه می کند.
در نگاه عارفانه شاعر به واقعه کربلا و عاشورا در ابتدا نسبت خود با هستی را مشخص کرده و سپس از آن منظر به بیان رویداد عاشورا می پردازد. باید گفت قربان ولیئی نیز از همین منظر به سرایش اشعار این کتاب پرداخته است. هرچند به کار بردن مضامین عرفانی در اشعار آیینی پیشینه طولانی دارد و یکی از شاخصترین اشعار عاشورایی ادبیات فارسی، «گنجینه اسرار» عمان سامانی است، ولی منظومه قربان ولیئی به سبب قرار گرفتن در دوره زمانی معاصر اثری بدیع و تازه به شمار میرود. تفاوت عمده این کتاب با کتاب عمان سامانی در این است که عمان در گنجینه اسرار به نوعی مقتل گویی نیز انجام داده است، اما مخاطب در اشعار قربان ولیئی جزییاتی از واقعه عاشورا مشاهده نمی کند. شاید به زبان سادهتر بتوان گفت، قربان ولیئی در اشعار این مجموعه با سیری در آیات به تجلی اسماء الهی رسیده است. کتاب شامل یک مثنوی بلند است که در سه قسمت، تبدیل به غزل میشود. این غزل ـ مثنوی کاملاً ساختارمند پیش رفته و با آنکه روانیاش نشانگر جوششی بودنش است، ساختارمندیاش از نظم ذهنی شاعر حکایت میکند. دغدغه اصلی ولیئی در این کتاب «خودآگاهی» است. خودآگاهی که از نظاره در آینه کربلا به دست میآید. طراحی این کتاب که در قطع نیم وزیری منتشر شده نیز از دیگر ویژگیهایش است، تمام صفحات طراحی منحصر به فرد دارند. اغلب صفحات با نقاشیهایی به سبک شمایلنگاری کتب چاپ سنگی تزئین شدهاند. [۱۰]
منظومه ضربان ذات با عنوان فرعی عطش نامه اینچنین آغاز میشود:
گوش کن بانگ آسمانی را | بنگر آفاق بیکرانی را | |
از کران تا به بیکران نور است | بنگر این ظاهری که مستور است |
منبعشناسی
پانویس
- ↑ پرش به بالا به: ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ «قربان ولیئی، ویکی حسین».
- ↑ .
- ↑ پرش به بالا به: ۳٫۰ ۳٫۱ ۳٫۲ «ضربان ذات؛ سوگ سرودهای از تشنگی کربلاییان تا عطش معرفتی عاشقان».
- ↑ پرش به بالا به: ۴٫۰ ۴٫۱ ۴٫۲ «مولانا نظریهپرداز سکوت عارفانه است».
- ↑ پرش به بالا به: ۵٫۰ ۵٫۱ «قربان ولیئی دبیر جشنواره بینالمللی فجر شد».
- ↑ پرش به بالا به: ۶٫۰ ۶٫۱ ۶٫۲ ۶٫۳ ۶٫۴ ۶٫۵ «یکی از نیازهای شاعران زمانه ما سعدی است/ شاعران بزرگ ما درواقع سخنگوی وجدان ایرانیاند».
- ↑ «مولوی بهار را رستاخیز طبیعت میبیند».
- ↑ پرش به بالا به: ۸٫۰ ۸٫۱ ۸٫۲ ۸٫۳ ۸٫۴ ۸٫۵ ۸٫۶ ۸٫۷ «عرفان مولانا».
- ↑ پرش به بالا به: ۹٫۰ ۹٫۱ ۹٫۲ ۹٫۳ ۹٫۴ ۹٫۵ «مودب: ولیئی چهره منحصر به فرد شعر توحیدی و عرفانی در زمانه امروز است».
- ↑ «شاعری که خود را در آیینه کربلا دید».