عارف قزوینی: تفاوت میان نسخهها
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
صفحهای تازه حاوی «{{جعبه اطلاعات شاعر و نویسنده |نام = |تصویر = |توضیح تصویر...» ایجاد کرد |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۵۰: | خط ۵۰: | ||
==از میان یادها== | ==از میان یادها== | ||
==زندگی و یادگار== | ==زندگی و یادگار== | ||
=== | ===سالشمار زندگی عارف؛ تقارن با نظامهای سیاسی=== | ||
'''۱۲۵۸-۱۲۷۵:''' | |||
* تولد در شهر قزوین. | |||
* آغاز تحصیلات مکتبخانهای؛ فراگیری خواندن و نوشتن فارسی، مقدمات عربی و صرف و نحو. | |||
* تعلیم خط نزد سه تن از اساتید فن در قزوین. | |||
* تعلیم موسیقی و آواز نزد حاج سید صادق خرازی. | |||
* مشق روضهخوانی -به درخواست پدر- نزد میرزا حسین واعظ. | |||
* پامنبری و نوحهخوانی در مجالس؛ اغلب مرثیههایش را خود میساخت. | |||
* رسما معمم میشود و علیرغم وجود دو برادر بزرگتر، پدرش او را وصی خود میکند. | |||
'''۱۲۷۶-۱۲۷۸:''' | |||
* مرگ پدر؛ قطع رابطه با خانواده و آغاز یک زندگی بیبندوبار. | |||
* برخورد با اولین عشق زندگی: خواستگاری و مخالفت خانوادهٔ دختر. | |||
* عقد پنهانی: خشم خانواده دختر، فرار از قزوین و جدایی از معشوقه. | |||
* اقامت در رشت؛ دوستی با درویشی به نام رفعت علیشاه و ساختن یکی دو شعر مشترک. | |||
* مجددا دل به گروی عشق دیگری میسپارد و اولین تصنیف زندگی خود را برای دختری ارمنی میسازد: «دیدم صنمی...» | |||
* برای دیدار معشوقه مخفیانه به قزوین بازمیگردد، ولی پس از چند روز بستگان دختر مطلع شده دختر را به خارج شهر میفرستند. | |||
* تلاشهایش برای دیدار یار بینتیجه است و این بی خبری مطلق روز به روز او را سرگشتهتر و عصبیتر میکند تا بلاخره صبح یک شب نوشخواری ناگهان عازم تهران میشود. | |||
'''۱۲۷۸-۱۲۸۴:''' | |||
* زندگیاش در محافل شبانهٔ دوستان میگذرد؛ چند روز پس از ورود به تهران، در میهمانی منزل صدرالممالک، مورد توجه شاهزاده موثقالدوله قرار گرفته مجبور میشود به خدمت او درآید. | |||
* بین رجال و درباریان شهرت مییابد؛ از جمله طرف توجه مخصوص اتابک (صدر اعظم) است و در اغلب بزمهای او شرکت دارد. | |||
* مظفرالدین شاه که آوازهٔ هنر او را شنیده، به دیدنش ابراز تمایل میکند و قرار میشود او را به حضور اعلی حضرت ببرند. | |||
* اتابک شبی او را به بزم ملوکانه میبرد و صدای او را ضبط میکنند. | |||
* شاه که آواز او را پسندیده دستور استخدام او را به عنوان فراش خلوت -در دربار میدهد؛ ولی او به حیله از پذیرش این شغل- به قول خودش «ننگین» سر باز میزند. | |||
* شدیدا بیمار و دو ماه بستری می شود؛ پس از بهبودی خود را به هر حیله از شرّ نوکری موثقالدوله نجات میدهد. | |||
* از طریق دوستان ذینفوذ، توصیههایی از شاه و اتابک برای حاکم قزوین میگیرد و به این شهر میرود، تا شاید به کمک عمال حکومت معشوقه را قهرا به چنگ آورد. | |||
* در قزوین در انجام این عمل دچار تردید میشود، چون آن را مغایر اصول اخلاقی خود میبیند. | |||
* آشفته و ناآرام است و در این آشفتگی دست به عملی میزند که ممکن است به قیمت زندگیاش تمام شود: روز بیستویکم ماه رمضان با هیأت و لباسی نامتناسب به مسجد شاه قزوین میرود و موجب خشم و عکسالعمل عزاداران می شود. | |||
* چند روز بعد بالاخره تصمیم نهایی خود را میگیرد: بر تردید غلبه کرده، علیرغم عشق شدید، دختر را غیابا طلاق داده، بلافاصله و بیخبر با حالی نزار عازم تهران میشود. | |||
* قطع علاقهٔ کامل از قزوین؛ فقط سالی یکبار به دعوت دوستان -و یا رسیدگی به امور ملکی- به این شهر میرود. | |||
* به وسیلهٔ سید باقر خان با اغلب مشروطه خواهان آشنا شده با محافل آنان مراوده دارد. | |||
* با وجود شهرت روزافزون بههیچوجه هنرش را وسیلهٔ ارتزاق قرار نداده با درآمدی اندک در کمال قناعت و مناعت طبع گذران میکند. | |||
* آشنایی با حیدرخان عمواوغلی، در منزل سید باقرخان، که به یک دوستی پایدار و موثر می انجامد. | |||
* ملاقات با تاجالسلطنه -از دختران ناصرالدینشاه- در یک مهمانی، که بعدها به یک رابطهٔ عاشقانه میانجامد؛ آشنایی در همان مجلس با نظامالسلطان -از رجال درباری- که به جمع دوستان بزمهای شبانهٔ او میپیوندد. | |||
* ملاقات با درویشخان -در مهمانی نظامالسلطان در گلندونک- و دوستی و همکاری آینده؛ به همراه تارِ درویشخان میخواند و شور در مجلس میافکند؛ همان ش عشقی بین او و دختری از مهمانان پا میگیرد. | |||
* چند روز بعد به تهران بازمیگردد و مجددا از سوی نظام السلطان به قریهٔ جمال آباد شمیران دعوت میشود؛ دختر نیز از مدعوین است و دیدارهای خالی از اغیار به آتشهای عشق آن ها دامن میزند؛ چند روز بعد دختر به تهران بازمیگردد و به دلیل بروز وبا در این شهر به قزوین میرود؛ تاب دوری از معشوقه را نیاورده و به بهانهای به دنبال او می رود؛ در قزوین، دختر طی ماجرایی به دست یکی از عشاق شرور خود کشته شده و این داستان غمانگیز عاشقانه پایان مییابد و شاعر مجددا به تهران بازمیگردد. | |||
'''۱۲۸۴-۱۲۸۸''' | |||
* آغاز جنبش مشروطه. | |||
* صدور فرمان مشروطیت. | |||
* مرگ مظفرالدینشاه. | |||
* تاجگذاری محمدعلیشاه بدون دعوت از نمایندگان مجلس. | |||
* غزل «شکنج طرّه» را برای معشوقهٔ جدیدش، تاجالسلطنه، میسازد. | |||
* درگیری بین شاه جدید و مشروطهخواهان و افزایش تدریجی آن؛ بروز شورشها و ناآرامیهایی در تبریز و تهران؛ مخالفت مطبوعات آزادیخواه با رویههای مستبدانهٔ شاه. | |||
* ترور اتابک صدراعظم انتصابی شاه، توسط عباسآقا تبریزی، در جلوی مجلس شورای ملی. | |||
* امضای توافقنامهای بین روس و انگلیس، دربارهٔ تقسیم ایران به مناطق نفوذ. | |||
* هجوم اوباش یه مسجد سپهسالار و مجلس شورای ملی، به تحریک محمدعلی شا. | |||
* سوءقصد نافرجام به شاه، به طراحی حیدرخان عمواوغلی. | |||
* کودتای شاه و به توپ بستن مجلس، به دست قزاقان کلنل لیاخوف روسی. | |||
* اعلام حکومت نظامی؛ بستن مجلس و برچیدن انجمنهای ایالتی و ولایتی؛ کشتار و قلع و قمع آزادیخواهان؛ تعطیل مطبوعات و دستگیری و قتل روزنامهنگاران؛ آغاز استبداد صغیر. | |||
* آغاز جنبش مسلحانهٔ تبریز، به حمایت از مشروطه، به سرکردگی ستارخان و باقرخان. | |||
* سرایت جنبش تبریز به سایر نقاط کشور، شکست نیروهای دولتی در برابر آزادیخواهان و آزاد شدن تدریجی شهرها. | |||
* مانند سایر آزادیخواهان در رنج است؛ کم و بیش اشعار سیاسی میسراید که امکان انتشار وسیع ندارد و تنها در محافل خصوصی و پنهانی آزادیخواهان خوانده میشود. | |||
* رسیدن مجاهدان مشروطهخواه به تهران و شکست نیروهای دولتی از آنان؛ پناهیدن محمدعلی شاه به سفارت روس و خلع او از سلطنت؛ اعلام سلطنت احمدشاه؛ ولیعهد خردسال وی، با نیابت عضدالملک قاجار. | |||
* از نظر گرایش سیاسی به احنمال زیاد تحت تاثیر حیدرخان عمواوغلی است. | |||
* دو غزل سیاسی-میهنی «پیام آزادی» و «زنده باد» و اولین تصنیف سیاسی خود «مژده ای دل که جانان آمد» را به مناسبت پیروزی آزادی خواهان میسراید. | |||
* اولین کنسرت سیاسی خود را به -به نفع حریقزدگان بازار- در منطل ظهیرالدوله برگزار میکند. | |||
* آغاز آشنایی با افتخارالسلطنه، دختر دیگر ناصرالدین شاه و سرودن تصنیف عاشقانهٔ «افتخار همه آفاقی و منظور منی» برای او در سفر رشت و طوالش. | |||
* گشایش دومین دورهٔ مجلس شورای ملی. | |||
* تاسیس حزب دموکرات ایران در تهران به کوشش حیدرخان عمواوغلی. | |||
'''۱۲۸۹:''' | |||
*تصنیف «تو ای تاج، تاج سر خسروانی» را برای تاجالسلطنه میسازد. | |||
* غزل «مرگ دوست» را به مناسبت خودکشی دوست خود، مرتضیخان بهشتی قزوینی، میسراید. | |||
* درگذشت عضدالملک و انتخاب ناصرالملک قراگزلو به نیابت سلطنت. | |||
* آشنایی با قدرتالسلطنه، دختر دیگر ناصرالدینشاه. | |||
'''۱۲۹۰:''' | |||
* بازگشت محمدعلی میرزا به ایران -به تحریک و کمک روسها- برای باز پس گرفتن تاج و تخت. | |||
* تصنیف «دل هوس سبزه و صحرا ندارد» را برای تشجیع آزادیخواهان به ایستادگی میسازد. | |||
* شکست شاه مخلوع از نیروهای دولتی و فرار وی از گمش تپه. | |||
* در تصنیفی برای قدرتالسلطنه «نه قدرت که با وی نشینم» به شکست محمدعلی میرزا از نیروهای دولت مشروطه اشاره میکند. | |||
* با اخترالدوله، یکی دیگر از دختران ناصرالدین شاه آشنا میشود. | |||
* افزایش تحریکات و تجاوزات روس و انگلیس در ایران و ورود نیروهای نظامی آنها به شمال و جنوب کشور. | |||
* تهدید روسها مبنی بر اینکه اگر دولت ایران مشاور مالی جدیدالاستخدام خود -مورگان شوستر آمریکایی- و هیأت همراه وی را اخراج نکند با نیروهای خود به سمت تهران پیشروی خواهند کرد؛ همراهی انگلیس ها با آنان و خشم و انزجار مردم از این دخالتها و تجاوزات. | |||
* رد اولتیماتوم روس به اتفاق آرا در مجلس شورا. | |||
* پیشروی روسها به سمت تهران؛ هیجان فوقالعادهٔ مردم و برپایی تظاهرات مختلف بر علیه دول استعمارگر روس و انگلیس. | |||
* تصنیف «ننگ آن خانه که مهمان ز سر خوان برود» را به حمایت از شوستر میسازد. | |||
* در کنسرت پرهیجانی -در تساتر باقراُف تهران- آن را میخواند و اغلب تماشاچیان به گریه میافتند. | |||
* اخطار سفارت روس و تهدید به اشغال تهران؛ مخالفت مجدد مجلس با اولتیماتوم آنها. | |||
* جنگ روسها با مجاهدین و کشتار آنها در تبریز و رشت و انزلی؛ پذیرش اولتیماتوم از سوی دولت؛ پایان دورهٔ دوم قانونگذاری. | |||
* بمباران تبریز توسط نظامیان روس و تصرف ساختمانهای دولتی. | |||
*تعطیل مجلس و بیرون کردن نمایندگان ملت؛ انحلال انجمن ایالتی تبریز؛ منع اجتماعات و توقیف روزنامهها به دستور ناصرالملک. | |||
* ابلاغ برکناری شوستر؛ تظاهرات دموکراتها در بازار تهران. | |||
* کشت و کشتار روسها در تبریز و کوچیدن مجاهدان از این شهر. | |||
* دار زدن ثقةالاسلام و هفت نفر دیگر از آزادیخواهان تبریز به دست روسها. | |||
* تصنیف «از خون جوانان طن لاله دمیده» را به یاد شهدای راه آزادی میسازد. | |||
* خروج شوستر از ایران. | |||
* موافقت اجباری دولت ایران با قرارداد۱۹۰۷ روس و انگلیس؛ آغاز نهضت ملی جنگل،به سرکردگی میرزا کوچکخان، بر علیه سیاستهای تجاوزکارانهٔ روس و انگلیس. | |||
* خروج محمدعلی میرزا از ایران و بازگشت مجدد وی به خاک روسیه. | |||
===کودکی و نوجوانی=== | ===کودکی و نوجوانی=== | ||
===جوانی و پیری=== | ===جوانی و پیری=== |
نسخهٔ ۳۰ شهریور ۱۴۰۰، ساعت ۱۱:۱۹
پیشه | نویسنده |
---|
از میان یادها
زندگی و یادگار
سالشمار زندگی عارف؛ تقارن با نظامهای سیاسی
۱۲۵۸-۱۲۷۵:
- تولد در شهر قزوین.
- آغاز تحصیلات مکتبخانهای؛ فراگیری خواندن و نوشتن فارسی، مقدمات عربی و صرف و نحو.
- تعلیم خط نزد سه تن از اساتید فن در قزوین.
- تعلیم موسیقی و آواز نزد حاج سید صادق خرازی.
- مشق روضهخوانی -به درخواست پدر- نزد میرزا حسین واعظ.
- پامنبری و نوحهخوانی در مجالس؛ اغلب مرثیههایش را خود میساخت.
- رسما معمم میشود و علیرغم وجود دو برادر بزرگتر، پدرش او را وصی خود میکند.
۱۲۷۶-۱۲۷۸:
- مرگ پدر؛ قطع رابطه با خانواده و آغاز یک زندگی بیبندوبار.
- برخورد با اولین عشق زندگی: خواستگاری و مخالفت خانوادهٔ دختر.
- عقد پنهانی: خشم خانواده دختر، فرار از قزوین و جدایی از معشوقه.
- اقامت در رشت؛ دوستی با درویشی به نام رفعت علیشاه و ساختن یکی دو شعر مشترک.
- مجددا دل به گروی عشق دیگری میسپارد و اولین تصنیف زندگی خود را برای دختری ارمنی میسازد: «دیدم صنمی...»
- برای دیدار معشوقه مخفیانه به قزوین بازمیگردد، ولی پس از چند روز بستگان دختر مطلع شده دختر را به خارج شهر میفرستند.
- تلاشهایش برای دیدار یار بینتیجه است و این بی خبری مطلق روز به روز او را سرگشتهتر و عصبیتر میکند تا بلاخره صبح یک شب نوشخواری ناگهان عازم تهران میشود.
۱۲۷۸-۱۲۸۴:
- زندگیاش در محافل شبانهٔ دوستان میگذرد؛ چند روز پس از ورود به تهران، در میهمانی منزل صدرالممالک، مورد توجه شاهزاده موثقالدوله قرار گرفته مجبور میشود به خدمت او درآید.
- بین رجال و درباریان شهرت مییابد؛ از جمله طرف توجه مخصوص اتابک (صدر اعظم) است و در اغلب بزمهای او شرکت دارد.
- مظفرالدین شاه که آوازهٔ هنر او را شنیده، به دیدنش ابراز تمایل میکند و قرار میشود او را به حضور اعلی حضرت ببرند.
- اتابک شبی او را به بزم ملوکانه میبرد و صدای او را ضبط میکنند.
- شاه که آواز او را پسندیده دستور استخدام او را به عنوان فراش خلوت -در دربار میدهد؛ ولی او به حیله از پذیرش این شغل- به قول خودش «ننگین» سر باز میزند.
- شدیدا بیمار و دو ماه بستری می شود؛ پس از بهبودی خود را به هر حیله از شرّ نوکری موثقالدوله نجات میدهد.
- از طریق دوستان ذینفوذ، توصیههایی از شاه و اتابک برای حاکم قزوین میگیرد و به این شهر میرود، تا شاید به کمک عمال حکومت معشوقه را قهرا به چنگ آورد.
- در قزوین در انجام این عمل دچار تردید میشود، چون آن را مغایر اصول اخلاقی خود میبیند.
- آشفته و ناآرام است و در این آشفتگی دست به عملی میزند که ممکن است به قیمت زندگیاش تمام شود: روز بیستویکم ماه رمضان با هیأت و لباسی نامتناسب به مسجد شاه قزوین میرود و موجب خشم و عکسالعمل عزاداران می شود.
- چند روز بعد بالاخره تصمیم نهایی خود را میگیرد: بر تردید غلبه کرده، علیرغم عشق شدید، دختر را غیابا طلاق داده، بلافاصله و بیخبر با حالی نزار عازم تهران میشود.
- قطع علاقهٔ کامل از قزوین؛ فقط سالی یکبار به دعوت دوستان -و یا رسیدگی به امور ملکی- به این شهر میرود.
- به وسیلهٔ سید باقر خان با اغلب مشروطه خواهان آشنا شده با محافل آنان مراوده دارد.
- با وجود شهرت روزافزون بههیچوجه هنرش را وسیلهٔ ارتزاق قرار نداده با درآمدی اندک در کمال قناعت و مناعت طبع گذران میکند.
- آشنایی با حیدرخان عمواوغلی، در منزل سید باقرخان، که به یک دوستی پایدار و موثر می انجامد.
- ملاقات با تاجالسلطنه -از دختران ناصرالدینشاه- در یک مهمانی، که بعدها به یک رابطهٔ عاشقانه میانجامد؛ آشنایی در همان مجلس با نظامالسلطان -از رجال درباری- که به جمع دوستان بزمهای شبانهٔ او میپیوندد.
- ملاقات با درویشخان -در مهمانی نظامالسلطان در گلندونک- و دوستی و همکاری آینده؛ به همراه تارِ درویشخان میخواند و شور در مجلس میافکند؛ همان ش عشقی بین او و دختری از مهمانان پا میگیرد.
- چند روز بعد به تهران بازمیگردد و مجددا از سوی نظام السلطان به قریهٔ جمال آباد شمیران دعوت میشود؛ دختر نیز از مدعوین است و دیدارهای خالی از اغیار به آتشهای عشق آن ها دامن میزند؛ چند روز بعد دختر به تهران بازمیگردد و به دلیل بروز وبا در این شهر به قزوین میرود؛ تاب دوری از معشوقه را نیاورده و به بهانهای به دنبال او می رود؛ در قزوین، دختر طی ماجرایی به دست یکی از عشاق شرور خود کشته شده و این داستان غمانگیز عاشقانه پایان مییابد و شاعر مجددا به تهران بازمیگردد.
۱۲۸۴-۱۲۸۸
- آغاز جنبش مشروطه.
- صدور فرمان مشروطیت.
- مرگ مظفرالدینشاه.
- تاجگذاری محمدعلیشاه بدون دعوت از نمایندگان مجلس.
- غزل «شکنج طرّه» را برای معشوقهٔ جدیدش، تاجالسلطنه، میسازد.
- درگیری بین شاه جدید و مشروطهخواهان و افزایش تدریجی آن؛ بروز شورشها و ناآرامیهایی در تبریز و تهران؛ مخالفت مطبوعات آزادیخواه با رویههای مستبدانهٔ شاه.
- ترور اتابک صدراعظم انتصابی شاه، توسط عباسآقا تبریزی، در جلوی مجلس شورای ملی.
- امضای توافقنامهای بین روس و انگلیس، دربارهٔ تقسیم ایران به مناطق نفوذ.
- هجوم اوباش یه مسجد سپهسالار و مجلس شورای ملی، به تحریک محمدعلی شا.
- سوءقصد نافرجام به شاه، به طراحی حیدرخان عمواوغلی.
- کودتای شاه و به توپ بستن مجلس، به دست قزاقان کلنل لیاخوف روسی.
- اعلام حکومت نظامی؛ بستن مجلس و برچیدن انجمنهای ایالتی و ولایتی؛ کشتار و قلع و قمع آزادیخواهان؛ تعطیل مطبوعات و دستگیری و قتل روزنامهنگاران؛ آغاز استبداد صغیر.
- آغاز جنبش مسلحانهٔ تبریز، به حمایت از مشروطه، به سرکردگی ستارخان و باقرخان.
- سرایت جنبش تبریز به سایر نقاط کشور، شکست نیروهای دولتی در برابر آزادیخواهان و آزاد شدن تدریجی شهرها.
- مانند سایر آزادیخواهان در رنج است؛ کم و بیش اشعار سیاسی میسراید که امکان انتشار وسیع ندارد و تنها در محافل خصوصی و پنهانی آزادیخواهان خوانده میشود.
- رسیدن مجاهدان مشروطهخواه به تهران و شکست نیروهای دولتی از آنان؛ پناهیدن محمدعلی شاه به سفارت روس و خلع او از سلطنت؛ اعلام سلطنت احمدشاه؛ ولیعهد خردسال وی، با نیابت عضدالملک قاجار.
- از نظر گرایش سیاسی به احنمال زیاد تحت تاثیر حیدرخان عمواوغلی است.
- دو غزل سیاسی-میهنی «پیام آزادی» و «زنده باد» و اولین تصنیف سیاسی خود «مژده ای دل که جانان آمد» را به مناسبت پیروزی آزادی خواهان میسراید.
- اولین کنسرت سیاسی خود را به -به نفع حریقزدگان بازار- در منطل ظهیرالدوله برگزار میکند.
- آغاز آشنایی با افتخارالسلطنه، دختر دیگر ناصرالدین شاه و سرودن تصنیف عاشقانهٔ «افتخار همه آفاقی و منظور منی» برای او در سفر رشت و طوالش.
- گشایش دومین دورهٔ مجلس شورای ملی.
- تاسیس حزب دموکرات ایران در تهران به کوشش حیدرخان عمواوغلی.
۱۲۸۹:
- تصنیف «تو ای تاج، تاج سر خسروانی» را برای تاجالسلطنه میسازد.
- غزل «مرگ دوست» را به مناسبت خودکشی دوست خود، مرتضیخان بهشتی قزوینی، میسراید.
- درگذشت عضدالملک و انتخاب ناصرالملک قراگزلو به نیابت سلطنت.
- آشنایی با قدرتالسلطنه، دختر دیگر ناصرالدینشاه.
۱۲۹۰:
- بازگشت محمدعلی میرزا به ایران -به تحریک و کمک روسها- برای باز پس گرفتن تاج و تخت.
- تصنیف «دل هوس سبزه و صحرا ندارد» را برای تشجیع آزادیخواهان به ایستادگی میسازد.
- شکست شاه مخلوع از نیروهای دولتی و فرار وی از گمش تپه.
- در تصنیفی برای قدرتالسلطنه «نه قدرت که با وی نشینم» به شکست محمدعلی میرزا از نیروهای دولت مشروطه اشاره میکند.
- با اخترالدوله، یکی دیگر از دختران ناصرالدین شاه آشنا میشود.
- افزایش تحریکات و تجاوزات روس و انگلیس در ایران و ورود نیروهای نظامی آنها به شمال و جنوب کشور.
- تهدید روسها مبنی بر اینکه اگر دولت ایران مشاور مالی جدیدالاستخدام خود -مورگان شوستر آمریکایی- و هیأت همراه وی را اخراج نکند با نیروهای خود به سمت تهران پیشروی خواهند کرد؛ همراهی انگلیس ها با آنان و خشم و انزجار مردم از این دخالتها و تجاوزات.
- رد اولتیماتوم روس به اتفاق آرا در مجلس شورا.
- پیشروی روسها به سمت تهران؛ هیجان فوقالعادهٔ مردم و برپایی تظاهرات مختلف بر علیه دول استعمارگر روس و انگلیس.
- تصنیف «ننگ آن خانه که مهمان ز سر خوان برود» را به حمایت از شوستر میسازد.
- در کنسرت پرهیجانی -در تساتر باقراُف تهران- آن را میخواند و اغلب تماشاچیان به گریه میافتند.
- اخطار سفارت روس و تهدید به اشغال تهران؛ مخالفت مجدد مجلس با اولتیماتوم آنها.
- جنگ روسها با مجاهدین و کشتار آنها در تبریز و رشت و انزلی؛ پذیرش اولتیماتوم از سوی دولت؛ پایان دورهٔ دوم قانونگذاری.
- بمباران تبریز توسط نظامیان روس و تصرف ساختمانهای دولتی.
- تعطیل مجلس و بیرون کردن نمایندگان ملت؛ انحلال انجمن ایالتی تبریز؛ منع اجتماعات و توقیف روزنامهها به دستور ناصرالملک.
- ابلاغ برکناری شوستر؛ تظاهرات دموکراتها در بازار تهران.
- کشت و کشتار روسها در تبریز و کوچیدن مجاهدان از این شهر.
- دار زدن ثقةالاسلام و هفت نفر دیگر از آزادیخواهان تبریز به دست روسها.
- تصنیف «از خون جوانان طن لاله دمیده» را به یاد شهدای راه آزادی میسازد.
- خروج شوستر از ایران.
- موافقت اجباری دولت ایران با قرارداد۱۹۰۷ روس و انگلیس؛ آغاز نهضت ملی جنگل،به سرکردگی میرزا کوچکخان، بر علیه سیاستهای تجاوزکارانهٔ روس و انگلیس.
- خروج محمدعلی میرزا از ایران و بازگشت مجدد وی به خاک روسیه.