علی چنگیزی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۵۰: | خط ۵۰: | ||
'''علی چنگیزی''' (زادهٔ ۱۴مهر۱۳۵۶ در آبادان) نویسنده و منتقد ایرانی است.<ref name="چنگیزی">{{یادکرد وب|نشانی=https://fa.m.wikipedia.org/wiki/%D8%B9%D9%84%DB%8C_%DA%86%D9%86%DA%AF%DB%8C%D8%B2%DB%8C|عنوان=علی چنگیزی }}</ref> | '''علی چنگیزی''' (زادهٔ ۱۴مهر۱۳۵۶ در آبادان) نویسنده و منتقد ایرانی است.<ref name="چنگیزی">{{یادکرد وب|نشانی=https://fa.m.wikipedia.org/wiki/%D8%B9%D9%84%DB%8C_%DA%86%D9%86%DA%AF%DB%8C%D8%B2%DB%8C|عنوان=علی چنگیزی }}</ref> | ||
<center>* * * * *</center> | <center>* * * * *</center> | ||
علی چنگیزی که متولد آبادان است پس از آغاز جنگ ایران و عراق به کرمان مهاجرت کرد. زندگی در آب و هوای کویری تاثیر بسیاری بر نوشتههای او گذاشته است. چنگیزی هم اکنون ساکن تهران است. کارشناسی خود را در رشتهٔ شیمی محض دانشگاه شهید باهنر کرمان و کارشناسی ارشد خود را د رشتهٔ شیمی الی در دانشگاه آزاد واحد یزد خوانده است. او همچنین در مقطع کارشناسی ارشد مدیریت دولتی گرایش منابع انسانی در پردیس فارابی دانشگاه تهران تحصیل کرده است. وی هم اکنون دانشجوی دکتری مدیریت دولتی گرایش خط مشی گذاری عمومی در دانشگاه آزاد واحد تهران جنوب است. اولین داستان کوتاه او به نام «باران در یک روز گرم» در ماهنامهٔ آزما به انتخاب [[گیتا کرمانی]] منتشر شد. پس از شرکت در کارگاه داستاننویسی [[محمد بهارلو]] داستانهای دیگری از او در مجلات مختلف منتشر شد. از جمله داستان کوتاه «خیابان یک طرف» به انتخاب محمد بهارلو در مجلهٔ گلستانه.<ref name="چنگیزی"/> چنگیزی اولین رمان خود را با عنوان «پرسه زیر درختان تاغ» در سال ۱۳۸۸ چاپ کرد. این کتاب کاندیدای جوایز مختلفی شده است از جمله کاندیدای بهترین رمان اول [[جایزه هوشنگ گلشیری]]، کاندیدای جایزهٔ گام اول، کاندیدای کتاب فصل، کاندیدای بهترین رمان فارسی دههٔ هشتاد ویژهٔ نویسندگان زیر چهلوپنج سال. او که برندهٔ سیزدهمین دورهٔ جایزهٔ گلشیری برای مجموعه داستان «کاجهای مورب» است، برگزیدگی جایزهٔ ادبی هفت اقلیم را نیز در کارنامهٔ خود دارد. «بزهایی از بلور» او در دورهٔ هشتم جایزهٔ ادبی جلال آلاحمد، نامزد بخش رمان شد. داوری بخش رمان و داستان بلند دهمین دورهٔ و داوری بخش مجموعه داستان یازدهمین دورهٔ جایزهٔ ادبی جلال آلاحمد به عهدهٔ وی بود.<ref name="تنبلها">{{یادکرد وب|نشانی=https://jamejamdaily.ir/newspaper/item/36602|عنوان=پیشنهادی برای تنبلها}}</ref> | علی چنگیزی که متولد آبادان است پس از آغاز جنگ ایران و عراق به کرمان مهاجرت کرد. زندگی در آب و هوای کویری تاثیر بسیاری بر نوشتههای او گذاشته است. چنگیزی هم اکنون ساکن تهران است. کارشناسی خود را در رشتهٔ شیمی محض دانشگاه شهید باهنر کرمان و کارشناسی ارشد خود را د رشتهٔ شیمی الی در دانشگاه آزاد واحد یزد خوانده است. او همچنین در مقطع کارشناسی ارشد مدیریت دولتی گرایش منابع انسانی در پردیس فارابی دانشگاه تهران تحصیل کرده است. وی هم اکنون دانشجوی دکتری مدیریت دولتی گرایش خط مشی گذاری عمومی در دانشگاه آزاد واحد تهران جنوب است. اولین داستان کوتاه او به نام «باران در یک روز گرم» در ماهنامهٔ آزما به انتخاب [[گیتا کرمانی]] منتشر شد. پس از شرکت در کارگاه داستاننویسی [[محمد بهارلو]] داستانهای دیگری از او در مجلات مختلف منتشر شد. از جمله داستان کوتاه «خیابان یک طرف» به انتخاب محمد بهارلو در مجلهٔ گلستانه.<ref name="چنگیزی"/> اولین اثرش را در ۳۲ سالگی نوشت. چنگیزی دنیای نویسندگیاش را محصور در زندگی شهرنشینی نمیکند و گریزی به زندگی کویری میزند و به دنیای مردمانی می پردازد که در حاشیهٔ این شهرها زندگی میکنند.<ref>{{یادکرد ژورنال|تاریخ= مرداد و شهریور ۱۳۹۵|عنوان= نویسندگان ما اندیشه گریزاند| ژورنال=نشریهٔ آزما |شماره= ۱۱۹|صفحات=۴۰ }}</ref> | ||
چنگیزی اولین رمان خود را با عنوان «پرسه زیر درختان تاغ» در سال ۱۳۸۸ چاپ کرد. این کتاب کاندیدای جوایز مختلفی شده است از جمله کاندیدای بهترین رمان اول [[جایزه هوشنگ گلشیری]]، کاندیدای جایزهٔ گام اول، کاندیدای کتاب فصل، کاندیدای بهترین رمان فارسی دههٔ هشتاد ویژهٔ نویسندگان زیر چهلوپنج سال. او که برندهٔ سیزدهمین دورهٔ جایزهٔ گلشیری برای مجموعه داستان «کاجهای مورب» است، برگزیدگی جایزهٔ ادبی هفت اقلیم را نیز در کارنامهٔ خود دارد. «بزهایی از بلور» او در دورهٔ هشتم جایزهٔ ادبی جلال آلاحمد، نامزد بخش رمان شد. داوری بخش رمان و داستان بلند دهمین دورهٔ و داوری بخش مجموعه داستان یازدهمین دورهٔ جایزهٔ ادبی جلال آلاحمد به عهدهٔ وی بود.<ref name="تنبلها">{{یادکرد وب|نشانی=https://jamejamdaily.ir/newspaper/item/36602|عنوان=پیشنهادی برای تنبلها}}</ref> | |||
دومین کتاب او «پنجاه درجه بالای صفر» را نشر چشمه در سال ۱۳۹۰ به بازار عرضه کرد. این رمان در [[جایزهٔ ادبی هفت اقلیم]] شایستهٔ تقدیر شناخته شد. مجموعه داستان «کاجهای مورب» اولین مجموعه داستان اوست که در سال ۱۳۹۱ توسط نشر چشمه منتشر شد. این مجموعه داستان برندهٔ سیزدهمین دوره [[جایزه هوشنگ گلشیری]] شده است، همچنین این مجموعه در نظرسنجی مجلهٔ تجربه به عنوان بهترین مجموعه داستان سال انتخاب شد. «بزهایی از بلور» دومین مجموعه داستان او در سال ۱۳۹۳ منتشر شد که کاندیدای بهترین مجموعه داستان در هشتمین دورهٔ [[جایزه جلال آلاحمد]] شد. | دومین کتاب او «پنجاه درجه بالای صفر» را نشر چشمه در سال ۱۳۹۰ به بازار عرضه کرد. این رمان در [[جایزهٔ ادبی هفت اقلیم]] شایستهٔ تقدیر شناخته شد. مجموعه داستان «کاجهای مورب» اولین مجموعه داستان اوست که در سال ۱۳۹۱ توسط نشر چشمه منتشر شد. این مجموعه داستان برندهٔ سیزدهمین دوره [[جایزه هوشنگ گلشیری]] شده است، همچنین این مجموعه در نظرسنجی مجلهٔ تجربه به عنوان بهترین مجموعه داستان سال انتخاب شد. «بزهایی از بلور» دومین مجموعه داستان او در سال ۱۳۹۳ منتشر شد که کاندیدای بهترین مجموعه داستان در هشتمین دورهٔ [[جایزه جلال آلاحمد]] شد. | ||
خط ۸۳: | خط ۸۴: | ||
جایزههای ادبی در مقطعی رونق خوبی داشتند. برخی از آنها هم نگاهشان به مقولهٔ ادبیات بود و هم به سختارشان. اما این نگاه و ساختار روز به روز کمرنگتر شد که دلایل متعددی داشت، مثلا اینکه جایزهها نتوانستند مراسم نهایی برگزار کنند و یا انتخابهایشان درست نبود، بنابراین کمکم تاثیرگذاریشان را در فضای ادبیات از دست دادند. امروز میبینیم دیگر این جایزهها هیچ تاثیرگذاری خاصی بر روی فروش آثار و همچنین ادبیات ما ندارند. این جوایز تاثیری ندارند چون برگزیده شدن و انتخاب آثار در آنها سلیقه ای است. تمام برگزیدههای جوایز دولتی هم چون با آن تصوری که جامعهٔ ادبی از آثار ادبی برگزیده دارد، متفاوتاند، بنابراین آنها هم هیچ نسبت و تاثیری بر ادبیات ندارند.<ref name="رکود"/> | جایزههای ادبی در مقطعی رونق خوبی داشتند. برخی از آنها هم نگاهشان به مقولهٔ ادبیات بود و هم به سختارشان. اما این نگاه و ساختار روز به روز کمرنگتر شد که دلایل متعددی داشت، مثلا اینکه جایزهها نتوانستند مراسم نهایی برگزار کنند و یا انتخابهایشان درست نبود، بنابراین کمکم تاثیرگذاریشان را در فضای ادبیات از دست دادند. امروز میبینیم دیگر این جایزهها هیچ تاثیرگذاری خاصی بر روی فروش آثار و همچنین ادبیات ما ندارند. این جوایز تاثیری ندارند چون برگزیده شدن و انتخاب آثار در آنها سلیقه ای است. تمام برگزیدههای جوایز دولتی هم چون با آن تصوری که جامعهٔ ادبی از آثار ادبی برگزیده دارد، متفاوتاند، بنابراین آنها هم هیچ نسبت و تاثیری بر ادبیات ندارند.<ref name="رکود"/> | ||
====وبلاگ نویسی==== | |||
وبلاگ کمک بسیاری به داستان خواندن بیشت کرده است. یک نویسنده ممکن است نتواند وبلاگنویس بشود و یک وبلاگنویس هم الزاما نویسنده نشود یا نویسندهٔ خوبی نشود اما اگر یکی بتواند هر دو را خوب و درست انجام دهد دیگر قند مکرر است. وبلاگنویسی میتواند پل ارتباط بیواسطهای بین نویسنده و مخاطب باشد که این موضوع مشروط است به توانایی نوسیندهٔ وبلاگ در ارتباط برقرار کردن با مخاطبش و جذب مخاطب بیشتر. نوشتن وبلاگ اصولی دارد که با داستاننویسی تومانی هفت صنار توفیر دارد و نویسنده باید این توانایی ذهنی را داشته باشد که تفاوت این دو نوع را درک کند. وبلاگها دست کم در مملکت خودمان موجب شدهاند که مردم بیشتر با کتاب انس بگیرند. بیشتر با موجودی به نام نویسنده و دغدغههای روزمرهاش و زیباییشناسانهاش آشنا بشوند و داستاننویس هم چیزی جز دیده شدن و خوانده شدن نمیخواهد. مخاطبین وبلاگنویس محدود به لایهٔ نازکی از جامعه میشود که قضاوت نویسنده را مخدوش میکند. فرضا مخاطبین فقط نسل جوان و تحصیلکرده یا متمکن خواهند بود. فرآیند ساده و بیدردسر چاپ و نشر وبلاگی و انبوه مخاطبان آن در مقابل چاپ و نشر کاغذی، یک امتیاز است و وبلاگنویسی ممکن است برای روال داستاننویسی سنتی مفید نباشد اما فیالنفسه دریچهای جدید در ادبیات ایجاد کرده است که هنوز زیاد جوان است و خودش را پیدا نکرده است.<ref>{{یادکرد ژورنال|تاریخ= آبان ۱۳۸۹|عنوان= آیا وبلاگنویسی به داستاننویسی کمک میکند؟|ژورنال=نشریهٔ خردنامه همشهری|شماره= ۶۱|صفحات=۱۷۱ }}</ref> | |||
====ادبیات اقلیمی==== | |||
قصد ندارم ادبیات اقلیمی یا روستایی بنویسم کشش یا علاقهای هم به آن ندارم. بستر و درونمایهٔ ادبیات اقلیمی اصولا این است که زندگی در شهر فعل بیخودی است با دردسرهای بسیار و زندگی در اقلیمهای دیگر را بیشتر از شهرنشینی میپسندد و بازگشت به زندگی آرام و صادقانه اقلیمی خاص را تبلیغ میکند اما من در کتابهایم درست عکس این را میگویم که زندگی در بیابان کار سختی است و اساسا هیچ چیز جذابی در آن نیست جز اینکه با امکانات شهری چند روزی در آنجا زندگی کنیم. من چون در شهری کویری مهاجر بودم نگاهم به بیابان و کویر مانند نگاه یک مهاجر بود و ممکن است این اتفاق در قصهام هم افتاده و مانند یک مهاجر به آن نگاه کردهام. البته که فضای کویر و بیابان جذاب است و جا برای قصهگویی بسیار دارد. منطقهای که من در داستانهایم و البته در آدوریها از آن داستان گفتهام تا حدی فرضی است و ساخته و پرداختهٔ ذهن خودم است و جای واقعی نیست و طبعا قرار نیست به لهجهٔ خاصی هم پایبند باشم.<ref>{{یادکرد ژورنال|تاریخ= مرداد و شهریور ۱۳۹۵|عنوان= نویسندگان ما اندیشه گریزاند| ژورنال=نشریهٔ آزما |شماره= ۱۱۹|صفحات=۴۰ }}</ref> | |||
====معضل محدودیت واژگان==== | |||
هماکنون در ادبیات داستانی با محدودیت واژگان مواجه شدهایم. یکی از دلایل این معضل فراموش کردن واژگان و ادبیات اصیل است. دلیل این موضوع ترجمهزدگی است. چون ترجمههای ما به واژگان زیادی نیاز ندارند و ترجمهزدگی و فرمزدگی محصول خردگریزی است و دیگر رسانهزدگی؛ زیرا رسانههای جمعی واژگان محدود دارد و نویسندگان همنسل من مطالعهٔ کمی در ادبیات کلاسیک دارند. به همین دلیل خواه ناخواه دایرهٔ واژگان کم خواهد بود. روح جستجوگر در نویسندگان امروز نیست و این موضوع سبب میشود واژگان نویسندگان محدود شود. این قدر زبان داستانهایمان به هم نزدیک شده که دیگر اثر نویسندگان شبیه ادبیات نیست.<ref>{{یادکرد ژورنال|تاریخ= مرداد و شهریور ۱۳۹۵|عنوان= نویسندگان ما اندیشه گریزاند| ژورنال=نشریهٔ آزما |شماره= ۱۱۹|صفحات=۴۰و۴۱ }}</ref> | |||
====ادبیات روزنامهنگاری==== | |||
در یک مقطعی به دلیل اینکه روزنامهنگاران وارد ادبیات شدند و پرقدرت بودند انحراف ادبیات داستانی آغاز شد. چون روزنامهنگاران واژگان محدودی داشتند و از نیمهٔ دوم دههٔ هفتاد که صفحهٔ ادبیات در روزنامهها شکل گرفت روزنامهنگاران ادبی کمکم شروع کردند به ورود به ادبیات. ادبیات خاص خودشان را تبلیغ کردند و روزنامهنویسها هم دستکم در ایران نثر خاص خودشان را دارند که محصول کار کردن در روزنامه است. این نثر کمکم در کل آثار غالب شد چون همینها در روزنامهها همین نثر را تبلیغ میکردند و بعدترها در جوایز ادبی همین نثر بیشتر اقبال پیدا کرد و چون قدر دید تقویت شد و در نتیجه تکرار شد. امروز هم این نثر نثر غالب است و از آن بدتر کمکم نوع نوشتن در شبکههای مجازی هم که اغلب اشتباه است و رسمالخط خاصی را دنبال میکند به ادبیات و داستانهای ما راه پیدا کرده است. به نوعی نویسنده پیرو جو زمانه شده و پیشرو آوانگارد نیست.<ref>{{یادکرد ژورنال|تاریخ= مرداد و شهریور ۱۳۹۵|عنوان= نویسندگان ما اندیشه گریزاند| ژورنال=نشریهٔ آزما |شماره= ۱۱۹|صفحات=۴۱ }}</ref> | |||
====ژانرهای ادبی در ایران==== | |||
رئالیسم در ایران بارزتر است و در تاریخ ادبیات پررنگنر است. آنچه خواننده یا نویسنده از ادبیات انتظار دارد در رئالیسم بیشتر ظهور و بروز دارد. امروز هم همینطور است که ادبیات واقعگرا بیشتر میتواند حرف نویسنده را بزند. خواننده ژانرهایی مثل سوررئال و علمی و تخیلی را کمتر از نویسندههای ایرانی قبول میکند. نویسنده یک فرد عادی و عامی است و از این فرد نمیتوان انتظار داشت اثری بنویسد که جامعه را تحت تاثیر قرار دهد. نویسندهٔ معاصر توانایی اندیشیدن ندارد و متعاقب آن توانایی خلق اثر که جامعه را تحت تاثیر قرار دهد نخواهد داشت. تفکر محصول زمان و مکان است و این زمانه هم بستر مناسبی برای اندیشیدن ندارد.<ref>{{یادکرد ژورنال|تاریخ= مرداد و شهریور ۱۳۹۵|عنوان= نویسندگان ما اندیشه گریزاند| ژورنال=نشریهٔ آزما |شماره= ۱۱۹|صفحات=۴۱}}</ref> | |||
====دلیل اصلی بیرغبتی مردم به ادبیات==== | |||
مردم از آگاهی بالایی که دارند به ادبیات امروز بیرغبت شدهاند و کتابهای همنسلان من چیزی برای عرضه به آن ها ندارد و همه در هیچ نگفتن و الکن بودن همراهیم.<ref>{{یادکرد ژورنال|تاریخ= مرداد و شهریور ۱۳۹۵|عنوان= نویسندگان ما اندیشه گریزاند| ژورنال=نشریهٔ آزما |شماره= ۱۱۹|صفحات=۴۱ }}</ref> | |||
====خرد از نگاه چنگیزی==== | |||
خرد، شناخت است به معنای کلی؛ یعنی هم شناخت دینی و هم فلسفی. نویسنده نمیتواند برای این جامعه بنویسد و نداند که دین چیست. قرآن و متون مقدس را نشناسد و از فلسفه و وجود بیاطلاع باشد. متاسفانه نویسندگان ما جامعهگریز و دینگریز و اندیشهگریز هستند. زمانی که شناخت نداریم نباید قلم به دست بگیریم و بنویسیم که نتیجهٔ آن ابتذال و نوشتن باری به هر جهت میشود. نویسندگان ما تصور میکنند اگر در کارگاههای ادبی شرکت کردند و با فرم و محتوا و ساختار آشنا شدند میتوانند بنویسند. ادبیات ما رو به زوال است. همه با هم به سمت زوال پیش میرویم. اصلا شرایط امیدوارکننده نیست. <ref>{{یادکرد ژورنال|تاریخ= مرداد و شهریور ۱۳۹۵|عنوان= نویسندگان ما اندیشه گریزاند| ژورنال=نشریهٔ آزما |شماره= ۱۱۹|صفحات=۴۱ }}</ref> | |||
====ادبیات روشنفکری==== | |||
اولین ویژگی ادبیات روشنفکری دین گریزی است. وقتی اثری حالت دینگریز بوده و شناختی از محیط اطراف ندارد مبتذل است. ادبیات روشنفکری به دلیل این ابتذال در شیب سقوط است. معمولا ادبیات ما امروز محصور در یک آپارتمان، چند نفر و در حد سطحی آمیخته با سیاست شده است در حالیکه ادبیات اندیشههای عمیق است و تنها سیاست و سیاست بازی نیست. ادبیات ربطی به سیاست ندارد، ادبیات هنر و آفرینش زیبایی است.<ref>{{یادکرد ژورنال|تاریخ= مرداد و شهریور ۱۳۹۵|عنوان= نویسندگان ما اندیشه گریزاند| ژورنال=نشریهٔ آزما |شماره= ۱۱۹|صفحات=۴۱ }}</ref> | |||
====ابتذال==== | |||
روزمرگی و فرزند زمانهٔ خود بودن نیز ادبیات را به سمت ابتذال پیش برده است. نویسنده جای کتاب روزنامه مینویسد و تصویر و تخیل را نابود میکند. کار نویسنده این نیست که جذب سیاست شود. فهم موضوعات سیاسی هم مشکل است. رمانهای سیاسی زماندار است در حالیکه ادبیات باید چیزهای عمیق را بگوید. تا وقتی مغز سیاسی باشد نمیتواند مفاهیم عمیق را ببیند و در آن کند و کاو کند. | |||
نویسنده باید شناخت عمیق نسبت به زمان خود داشته باشد چون با عدم شناخت اثر مبتذل میشود و کتابهایی میشود که لایق خواندن نیست. در کتابهای امروز همه یا روزنامهنگار هستند یا دانشجو. برای هر پدیده دو عنصر داریم مکان و زمان. در داستانهای امروز نه مکان تغییر میکند و نه زمان و این ملال باطل اباطیل است و من اگر آگاهتر بودم شاید هرگز نمینوشتم.<ref>{{یادکرد ژورنال|تاریخ= مرداد و شهریور ۱۳۹۵|عنوان= نویسندگان ما اندیشه گریزاند| ژورنال=نشریهٔ آزما |شماره= ۱۱۹|صفحات=۴۱ }}</ref> | |||
====کلاس داستاننویسی==== | |||
کارگاه داستاننویسی فرم و تکنیکهای داستاننویسی را به هنرآموز آموزش میدهد که اساسا لازم است اما اندیشیدن را که از الزامات نوشتن است نمیتواند به هنرآموز بیاموزد. پس با این شرایط نه می توانم با آن مخالف باشم و نه موافق. هر چند با این وضع بحث اصلی داستان که تفکر و اندیشه است ضعیف باقی میماند.<ref>{{یادکرد ژورنال|تاریخ= مرداد و شهریور ۱۳۹۵|عنوان= نویسندگان ما اندیشه گریزاند| ژورنال=نشریهٔ آزما |شماره= ۱۱۹|صفحات=۴۱ }}</ref> | |||
====راهکار==== | |||
باید همه با هم همگاری کنند. تمام ناشران و اهل ادب نگذارند این ادبیات کجوکوله رشد کند و سختگیری را به جای سهلگیری بگذارند چون این ادبیات محصول آسانگیری هم است.<ref>{{یادکرد ژورنال|تاریخ= مرداد و شهریور ۱۳۹۵|عنوان= نویسندگان ما اندیشه گریزاند| ژورنال=نشریهٔ آزما |شماره= ۱۱۹|صفحات=۴۱ }}</ref> | |||
خط ۱۰۴: | خط ۱۳۸: | ||
===دربارهٔ '''[[بزهایی از بلور]]'''=== | ===دربارهٔ '''[[بزهایی از بلور]]'''=== | ||
این کتاب شامل سه داستان با نامهای «صلات ظهر»، «خرس» و «بزهایی از بلور» است و با فضایی مشابه نسبت به کتابهای قبل، البته نه از نظر مکانی نوشته شده است. موضوع اصلی این کتاب خشونت و تنهایی انسانهاست. آدمهای فراموش شده و در حاشیه جامعه نقشهای اصلی را ایفا میکنند.<ref name="انتشار">{{یادکرد وب|نشانی=https://www.ibna.ir/fa/naghli/177472/%d8%a8%d8%b2%d9%87%d8%a7%d9%8a%d9%8a-%d8%a8%d9%84%d9%88%d8%b1-%d8%b9%d9%84%db%8c-%da%86%d9%86%da%af%db%8c%d8%b2%db%8c-%d8%b1%d8%a7%d9%87-%d8%a7%d9%86%d8%aa%d8%b4%d8%a7%d8%b1|عنوان=بزهایی از بلور علی چنگیزی در راه انتشار}}</ref> | این کتاب شامل سه داستان با نامهای «صلات ظهر»، «خرس» و «بزهایی از بلور» است و با فضایی مشابه نسبت به کتابهای قبل، البته نه از نظر مکانی نوشته شده است. موضوع اصلی این کتاب خشونت و تنهایی انسانهاست. آدمهای فراموش شده و در حاشیه جامعه نقشهای اصلی را ایفا میکنند.<ref name="انتشار">{{یادکرد وب|نشانی=https://www.ibna.ir/fa/naghli/177472/%d8%a8%d8%b2%d9%87%d8%a7%d9%8a%d9%8a-%d8%a8%d9%84%d9%88%d8%b1-%d8%b9%d9%84%db%8c-%da%86%d9%86%da%af%db%8c%d8%b2%db%8c-%d8%b1%d8%a7%d9%87-%d8%a7%d9%86%d8%aa%d8%b4%d8%a7%d8%b1|عنوان=بزهایی از بلور علی چنگیزی در راه انتشار}}</ref> | ||
===دربارهٔ '''[[آدوریها]]'''=== | |||
آدوریها داستان یک خانواده است که از فضای شهرنشینی دور میشوند و فضای زندگی خارج از مرکز را تجربه میکنند و در جایی در حاشیهٔ کویر میکنند و به دلایلی از شهر به روستا مهاجرت میکنند و آنجا مشغول زراعت میشوند. ابتدا به زراعت گندم میپردازند، بعد خشخاش و سپس پسته میکارند. داستان زوال این خانواده است که در محیط خشن و گرسنهٔ کویری زمینداری میکنند؛ از گندم آغاز میکنند تا پسته. در نهایت همهٔ زمینها به دلیل بیآبی خشک میشود. این رمان از لحاظ فضا با دو رمان «پرسه زیر درختان تاغ» و « پنجاه درجه بالای صفر» تفاوت زیادی نمیکند. فضا همان کویر است و البته در این رمان وجه ناتورالیستی پررنگتر است و نثر هم مثل دو رمان قبلیاش عامیانه است. به هر حال این رمان قسمت سوم دو رمان قبلی است و از آن فضا دور نشده و تلاش کرده کاملکنندهٔ آن دو باشد و از لحاظ ساختار و مضمون آن دو را تکمیل کند و بهتر و داستانگوتر از دو رمان قبلی باشد.<ref>{{یادکرد ژورنال|تاریخ= مرداد و شهریور ۱۳۹۵|عنوان= نویسندگان ما اندیشه گریزاند| ژورنال=نشریهٔ آزما |شماره= ۱۱۹|صفحات=۴۰ }}</ref> |
نسخهٔ ۲۷ شهریور ۱۴۰۰، ساعت ۱۲:۳۲
علی چنگیزی |
---|
علی چنگیزی (زادهٔ ۱۴مهر۱۳۵۶ در آبادان) نویسنده و منتقد ایرانی است.[۱]
علی چنگیزی که متولد آبادان است پس از آغاز جنگ ایران و عراق به کرمان مهاجرت کرد. زندگی در آب و هوای کویری تاثیر بسیاری بر نوشتههای او گذاشته است. چنگیزی هم اکنون ساکن تهران است. کارشناسی خود را در رشتهٔ شیمی محض دانشگاه شهید باهنر کرمان و کارشناسی ارشد خود را د رشتهٔ شیمی الی در دانشگاه آزاد واحد یزد خوانده است. او همچنین در مقطع کارشناسی ارشد مدیریت دولتی گرایش منابع انسانی در پردیس فارابی دانشگاه تهران تحصیل کرده است. وی هم اکنون دانشجوی دکتری مدیریت دولتی گرایش خط مشی گذاری عمومی در دانشگاه آزاد واحد تهران جنوب است. اولین داستان کوتاه او به نام «باران در یک روز گرم» در ماهنامهٔ آزما به انتخاب گیتا کرمانی منتشر شد. پس از شرکت در کارگاه داستاننویسی محمد بهارلو داستانهای دیگری از او در مجلات مختلف منتشر شد. از جمله داستان کوتاه «خیابان یک طرف» به انتخاب محمد بهارلو در مجلهٔ گلستانه.[۱] اولین اثرش را در ۳۲ سالگی نوشت. چنگیزی دنیای نویسندگیاش را محصور در زندگی شهرنشینی نمیکند و گریزی به زندگی کویری میزند و به دنیای مردمانی می پردازد که در حاشیهٔ این شهرها زندگی میکنند.[۲] چنگیزی اولین رمان خود را با عنوان «پرسه زیر درختان تاغ» در سال ۱۳۸۸ چاپ کرد. این کتاب کاندیدای جوایز مختلفی شده است از جمله کاندیدای بهترین رمان اول جایزه هوشنگ گلشیری، کاندیدای جایزهٔ گام اول، کاندیدای کتاب فصل، کاندیدای بهترین رمان فارسی دههٔ هشتاد ویژهٔ نویسندگان زیر چهلوپنج سال. او که برندهٔ سیزدهمین دورهٔ جایزهٔ گلشیری برای مجموعه داستان «کاجهای مورب» است، برگزیدگی جایزهٔ ادبی هفت اقلیم را نیز در کارنامهٔ خود دارد. «بزهایی از بلور» او در دورهٔ هشتم جایزهٔ ادبی جلال آلاحمد، نامزد بخش رمان شد. داوری بخش رمان و داستان بلند دهمین دورهٔ و داوری بخش مجموعه داستان یازدهمین دورهٔ جایزهٔ ادبی جلال آلاحمد به عهدهٔ وی بود.[۳]
دومین کتاب او «پنجاه درجه بالای صفر» را نشر چشمه در سال ۱۳۹۰ به بازار عرضه کرد. این رمان در جایزهٔ ادبی هفت اقلیم شایستهٔ تقدیر شناخته شد. مجموعه داستان «کاجهای مورب» اولین مجموعه داستان اوست که در سال ۱۳۹۱ توسط نشر چشمه منتشر شد. این مجموعه داستان برندهٔ سیزدهمین دوره جایزه هوشنگ گلشیری شده است، همچنین این مجموعه در نظرسنجی مجلهٔ تجربه به عنوان بهترین مجموعه داستان سال انتخاب شد. «بزهایی از بلور» دومین مجموعه داستان او در سال ۱۳۹۳ منتشر شد که کاندیدای بهترین مجموعه داستان در هشتمین دورهٔ جایزه جلال آلاحمد شد. از او داستانهای کوتاهی در مجلات مختلف به چاپ رسیده است. «رو به غروب» در مجلهٔ هفت، «این که نارنجک نیست» در روزنامهٔ فرهیختگان و «صلات ظهر» در همشهری داستان. همچنین داستان کوتاه «مرمت» او در سال ۱۳۸۷ برگزیدهٔ دوم جایزه ادبی اصفهان شده است. «آدوریها»، قسمت سوم از سهگانهٔ کویری علی چنگیزی توسط نشر چشمه در سال ۱۳۹۶ منتشر شد. او در دهمین دورهٔ جایزه ادبی جلال آلاحمد داور بخش رمان و داستان بلند و در یازدهمین دوره این جایزه داور بخش مجموعه داستان بود. فیلم «لونهٔ شغال» نوشته و ساختهٔ رضا دادویی و با بازی نیما رئیسی و علی عمرانی با استفاده از طرحی از علی چنگیزی در سال ۱۳۹۸ ساخته و از شبکههای مختلف صدا و سیما پخش شد.[۱]
از میان یادها
زندگی و یادگار
دیدگاه و شخصیت
چرا نویسنده شدم
نویسنده شدن را آغاز کردم تا خودم را بشناسم؛ شکوفایی فردی غایت نوشتن است. اگر نوشتن باعث نشود که ما آدم بهتری شویم و اخلاقمدار باشیم، تماما با شکست مواجه شدهایم چرا که غایت نوشتن شناخت خویشتن است. ما داستان مینوسیم به همان دلیلی که رویا می بینیم چرا که نمیتوانیم رویاپردازی نکنیم. رویا دیدن در ذات انسان نهفته است. عدهای از کسانی که مینویسند رویاپردازهای جدیتری هستند شاید آنها معتاد به رویا دیدن باشند. نوشتن فرار از واقعیت نیست بلکه غوطه خوردن در آن است؛ رویا قرار است ما را به واقعیت رهنمون کند و ما را به هرچه بهتر معنا ساختن از دنیای پیرامونمان هدایت کند. نویسنده از پس رویاهایش به دنبال یافتن حقیقت است و ادبیات احساس واقعیتها و حقایق است. امنیت، عشق یا وابستگی، عزت نفس و شکوفایی فردی را از جمله دلایل نوشتن هستند. اگر دلیل نویسندگی شما شناخت خودتان است راه را درست انتخاب کردهاید در غیر اینصورت راه را اشتباه آمدهاید.[۴]
ادبیات از نگاه نویسنده
ادبیات شفاست و بعد از مدتی نوشتن و مطالعه به این موضوع پی میبریم که به داستان، رمان، شعر و ... احتایج داریم برای اینکه زندگی بهتری داشته باشیم و با شناخت زندگی پیرامون، تفکر خود را اصلاح کنیم. بدون ادبیات نویسنده و خواننده چیزی در دنیا کم دارد که با نوشتن سعی میکند آن را پیدا کند. ادبیات یک نوع خود گشودگی است. کسی که نتواند با ادبیات خود را شفا دهد، طبعا نمی تواند جامعه را اصلاح کند. اگر یک نویسنده فقط از مسائل بگوید و از جامعه، سیاست، اقتصاد و ... جهانبینی و گفتمان نداشته باشد، صرفا ب بیان روزنامهای حوادث میپردازد.
از چه چیز بنویسیم
ما نباید فقط از مسائل بگوییم بدون اینکه جامعه را بشناسیم؛ عدهای از نویسندگان امروزی مسائل سطحی جامعه را مطرح میکنند که هر کسی هم از آن اطلاع دارد چراکه نویسنده وارد مرحلهٔ خودشناسی نشده است. همیشه کتابی شایستهٔ خواندن و نویسندهای آثارش جذاب خواهد بود که از اسطوره و استعاره استفاده کرده باشد و از طریق جهانبینی مسائل را مطرح و تحلیل کرده باشد.[۴]
در حوزهٔ انتشار کتاب با رکود مواجهایم
در حال حاضر یک نوع ناامیدی در داستان نویسان وجود دارد که میتواند محصول دو چیز باشد؛ یکی بحث ممیزی که موجب به وجود آمدن این فضا شده و دوم فضای اقتصادی حاکم بر نشر. چون داستاننویس قرار است کتابش را راهی بازار کند ولی وقتی اوضاع اقتصادی نشر اینقدر بد است به تتبع آن نویسندگان نیز تلاشی برای ارائهٔ آثار تازه نمیکنند. اوضاع اجتماعی و اقتصادی زمانه تاثیر بسیار زیادی در انتشار و ارائهٔ آثار از سوی نویسندگان داشته و دارد. تغییر شرایط در این سالها بر سینما نیز تاثیر داشته ولی چون ادبیات نسبت به سینما ضعیف تر است، بنابراین در این قضیهٔ آسیب بیشتری میبیند، چنانکه به نظر من در حال حاضر در حوزهٔ انتشار کتاب ما در یک رکود به سر میبریم و من به شخصه منتظرم تا اوضاع فعلی بهتر شود.[۵]
تاثیر جایزههای ادبی بر خوانده شدن آثار برگزیده
جایزههای ادبی در مقطعی رونق خوبی داشتند. برخی از آنها هم نگاهشان به مقولهٔ ادبیات بود و هم به سختارشان. اما این نگاه و ساختار روز به روز کمرنگتر شد که دلایل متعددی داشت، مثلا اینکه جایزهها نتوانستند مراسم نهایی برگزار کنند و یا انتخابهایشان درست نبود، بنابراین کمکم تاثیرگذاریشان را در فضای ادبیات از دست دادند. امروز میبینیم دیگر این جایزهها هیچ تاثیرگذاری خاصی بر روی فروش آثار و همچنین ادبیات ما ندارند. این جوایز تاثیری ندارند چون برگزیده شدن و انتخاب آثار در آنها سلیقه ای است. تمام برگزیدههای جوایز دولتی هم چون با آن تصوری که جامعهٔ ادبی از آثار ادبی برگزیده دارد، متفاوتاند، بنابراین آنها هم هیچ نسبت و تاثیری بر ادبیات ندارند.[۵]
وبلاگ نویسی
وبلاگ کمک بسیاری به داستان خواندن بیشت کرده است. یک نویسنده ممکن است نتواند وبلاگنویس بشود و یک وبلاگنویس هم الزاما نویسنده نشود یا نویسندهٔ خوبی نشود اما اگر یکی بتواند هر دو را خوب و درست انجام دهد دیگر قند مکرر است. وبلاگنویسی میتواند پل ارتباط بیواسطهای بین نویسنده و مخاطب باشد که این موضوع مشروط است به توانایی نوسیندهٔ وبلاگ در ارتباط برقرار کردن با مخاطبش و جذب مخاطب بیشتر. نوشتن وبلاگ اصولی دارد که با داستاننویسی تومانی هفت صنار توفیر دارد و نویسنده باید این توانایی ذهنی را داشته باشد که تفاوت این دو نوع را درک کند. وبلاگها دست کم در مملکت خودمان موجب شدهاند که مردم بیشتر با کتاب انس بگیرند. بیشتر با موجودی به نام نویسنده و دغدغههای روزمرهاش و زیباییشناسانهاش آشنا بشوند و داستاننویس هم چیزی جز دیده شدن و خوانده شدن نمیخواهد. مخاطبین وبلاگنویس محدود به لایهٔ نازکی از جامعه میشود که قضاوت نویسنده را مخدوش میکند. فرضا مخاطبین فقط نسل جوان و تحصیلکرده یا متمکن خواهند بود. فرآیند ساده و بیدردسر چاپ و نشر وبلاگی و انبوه مخاطبان آن در مقابل چاپ و نشر کاغذی، یک امتیاز است و وبلاگنویسی ممکن است برای روال داستاننویسی سنتی مفید نباشد اما فیالنفسه دریچهای جدید در ادبیات ایجاد کرده است که هنوز زیاد جوان است و خودش را پیدا نکرده است.[۶]
ادبیات اقلیمی
قصد ندارم ادبیات اقلیمی یا روستایی بنویسم کشش یا علاقهای هم به آن ندارم. بستر و درونمایهٔ ادبیات اقلیمی اصولا این است که زندگی در شهر فعل بیخودی است با دردسرهای بسیار و زندگی در اقلیمهای دیگر را بیشتر از شهرنشینی میپسندد و بازگشت به زندگی آرام و صادقانه اقلیمی خاص را تبلیغ میکند اما من در کتابهایم درست عکس این را میگویم که زندگی در بیابان کار سختی است و اساسا هیچ چیز جذابی در آن نیست جز اینکه با امکانات شهری چند روزی در آنجا زندگی کنیم. من چون در شهری کویری مهاجر بودم نگاهم به بیابان و کویر مانند نگاه یک مهاجر بود و ممکن است این اتفاق در قصهام هم افتاده و مانند یک مهاجر به آن نگاه کردهام. البته که فضای کویر و بیابان جذاب است و جا برای قصهگویی بسیار دارد. منطقهای که من در داستانهایم و البته در آدوریها از آن داستان گفتهام تا حدی فرضی است و ساخته و پرداختهٔ ذهن خودم است و جای واقعی نیست و طبعا قرار نیست به لهجهٔ خاصی هم پایبند باشم.[۷]
معضل محدودیت واژگان
هماکنون در ادبیات داستانی با محدودیت واژگان مواجه شدهایم. یکی از دلایل این معضل فراموش کردن واژگان و ادبیات اصیل است. دلیل این موضوع ترجمهزدگی است. چون ترجمههای ما به واژگان زیادی نیاز ندارند و ترجمهزدگی و فرمزدگی محصول خردگریزی است و دیگر رسانهزدگی؛ زیرا رسانههای جمعی واژگان محدود دارد و نویسندگان همنسل من مطالعهٔ کمی در ادبیات کلاسیک دارند. به همین دلیل خواه ناخواه دایرهٔ واژگان کم خواهد بود. روح جستجوگر در نویسندگان امروز نیست و این موضوع سبب میشود واژگان نویسندگان محدود شود. این قدر زبان داستانهایمان به هم نزدیک شده که دیگر اثر نویسندگان شبیه ادبیات نیست.[۸]
ادبیات روزنامهنگاری
در یک مقطعی به دلیل اینکه روزنامهنگاران وارد ادبیات شدند و پرقدرت بودند انحراف ادبیات داستانی آغاز شد. چون روزنامهنگاران واژگان محدودی داشتند و از نیمهٔ دوم دههٔ هفتاد که صفحهٔ ادبیات در روزنامهها شکل گرفت روزنامهنگاران ادبی کمکم شروع کردند به ورود به ادبیات. ادبیات خاص خودشان را تبلیغ کردند و روزنامهنویسها هم دستکم در ایران نثر خاص خودشان را دارند که محصول کار کردن در روزنامه است. این نثر کمکم در کل آثار غالب شد چون همینها در روزنامهها همین نثر را تبلیغ میکردند و بعدترها در جوایز ادبی همین نثر بیشتر اقبال پیدا کرد و چون قدر دید تقویت شد و در نتیجه تکرار شد. امروز هم این نثر نثر غالب است و از آن بدتر کمکم نوع نوشتن در شبکههای مجازی هم که اغلب اشتباه است و رسمالخط خاصی را دنبال میکند به ادبیات و داستانهای ما راه پیدا کرده است. به نوعی نویسنده پیرو جو زمانه شده و پیشرو آوانگارد نیست.[۹]
ژانرهای ادبی در ایران
رئالیسم در ایران بارزتر است و در تاریخ ادبیات پررنگنر است. آنچه خواننده یا نویسنده از ادبیات انتظار دارد در رئالیسم بیشتر ظهور و بروز دارد. امروز هم همینطور است که ادبیات واقعگرا بیشتر میتواند حرف نویسنده را بزند. خواننده ژانرهایی مثل سوررئال و علمی و تخیلی را کمتر از نویسندههای ایرانی قبول میکند. نویسنده یک فرد عادی و عامی است و از این فرد نمیتوان انتظار داشت اثری بنویسد که جامعه را تحت تاثیر قرار دهد. نویسندهٔ معاصر توانایی اندیشیدن ندارد و متعاقب آن توانایی خلق اثر که جامعه را تحت تاثیر قرار دهد نخواهد داشت. تفکر محصول زمان و مکان است و این زمانه هم بستر مناسبی برای اندیشیدن ندارد.[۱۰]
دلیل اصلی بیرغبتی مردم به ادبیات
مردم از آگاهی بالایی که دارند به ادبیات امروز بیرغبت شدهاند و کتابهای همنسلان من چیزی برای عرضه به آن ها ندارد و همه در هیچ نگفتن و الکن بودن همراهیم.[۱۱]
خرد از نگاه چنگیزی
خرد، شناخت است به معنای کلی؛ یعنی هم شناخت دینی و هم فلسفی. نویسنده نمیتواند برای این جامعه بنویسد و نداند که دین چیست. قرآن و متون مقدس را نشناسد و از فلسفه و وجود بیاطلاع باشد. متاسفانه نویسندگان ما جامعهگریز و دینگریز و اندیشهگریز هستند. زمانی که شناخت نداریم نباید قلم به دست بگیریم و بنویسیم که نتیجهٔ آن ابتذال و نوشتن باری به هر جهت میشود. نویسندگان ما تصور میکنند اگر در کارگاههای ادبی شرکت کردند و با فرم و محتوا و ساختار آشنا شدند میتوانند بنویسند. ادبیات ما رو به زوال است. همه با هم به سمت زوال پیش میرویم. اصلا شرایط امیدوارکننده نیست. [۱۲]
ادبیات روشنفکری
اولین ویژگی ادبیات روشنفکری دین گریزی است. وقتی اثری حالت دینگریز بوده و شناختی از محیط اطراف ندارد مبتذل است. ادبیات روشنفکری به دلیل این ابتذال در شیب سقوط است. معمولا ادبیات ما امروز محصور در یک آپارتمان، چند نفر و در حد سطحی آمیخته با سیاست شده است در حالیکه ادبیات اندیشههای عمیق است و تنها سیاست و سیاست بازی نیست. ادبیات ربطی به سیاست ندارد، ادبیات هنر و آفرینش زیبایی است.[۱۳]
ابتذال
روزمرگی و فرزند زمانهٔ خود بودن نیز ادبیات را به سمت ابتذال پیش برده است. نویسنده جای کتاب روزنامه مینویسد و تصویر و تخیل را نابود میکند. کار نویسنده این نیست که جذب سیاست شود. فهم موضوعات سیاسی هم مشکل است. رمانهای سیاسی زماندار است در حالیکه ادبیات باید چیزهای عمیق را بگوید. تا وقتی مغز سیاسی باشد نمیتواند مفاهیم عمیق را ببیند و در آن کند و کاو کند. نویسنده باید شناخت عمیق نسبت به زمان خود داشته باشد چون با عدم شناخت اثر مبتذل میشود و کتابهایی میشود که لایق خواندن نیست. در کتابهای امروز همه یا روزنامهنگار هستند یا دانشجو. برای هر پدیده دو عنصر داریم مکان و زمان. در داستانهای امروز نه مکان تغییر میکند و نه زمان و این ملال باطل اباطیل است و من اگر آگاهتر بودم شاید هرگز نمینوشتم.[۱۴]
کلاس داستاننویسی
کارگاه داستاننویسی فرم و تکنیکهای داستاننویسی را به هنرآموز آموزش میدهد که اساسا لازم است اما اندیشیدن را که از الزامات نوشتن است نمیتواند به هنرآموز بیاموزد. پس با این شرایط نه می توانم با آن مخالف باشم و نه موافق. هر چند با این وضع بحث اصلی داستان که تفکر و اندیشه است ضعیف باقی میماند.[۱۵]
راهکار
باید همه با هم همگاری کنند. تمام ناشران و اهل ادب نگذارند این ادبیات کجوکوله رشد کند و سختگیری را به جای سهلگیری بگذارند چون این ادبیات محصول آسانگیری هم است.[۱۶]
فعالیتها
تدریس در سیزدهمین کارگاه از چهاردهمین دورهٔ آموزش داستاننویسی «آل جلال».[۴]
آثار و کتابشناسی
کارنامه آثار
- پرسه زیر درختان تاغ، تهران: ثالث، ۱۳۸۸.
- گربه در زیرزمین، تهران: افراز، ۱۳۸۹.
- پنجاه درجه بالای صفر، تهران: نشر چشمه، ۱۳۹۰.
- کاجهای مورب، تهران: نشر چشمه، ۱۳۹۱.
- بزهایی از بلور، تهران: نشر چشمه، ۱۳۹۳.
- آدوریها، تهران: نشر چشمه، ۱۳۹۶.
- سوز سفید، تهران: نشر چشمه، ۱۳۹۹.[۱۷]
دربارهٔ بزهایی از بلور
این کتاب شامل سه داستان با نامهای «صلات ظهر»، «خرس» و «بزهایی از بلور» است و با فضایی مشابه نسبت به کتابهای قبل، البته نه از نظر مکانی نوشته شده است. موضوع اصلی این کتاب خشونت و تنهایی انسانهاست. آدمهای فراموش شده و در حاشیه جامعه نقشهای اصلی را ایفا میکنند.[۱۸]
دربارهٔ آدوریها
آدوریها داستان یک خانواده است که از فضای شهرنشینی دور میشوند و فضای زندگی خارج از مرکز را تجربه میکنند و در جایی در حاشیهٔ کویر میکنند و به دلایلی از شهر به روستا مهاجرت میکنند و آنجا مشغول زراعت میشوند. ابتدا به زراعت گندم میپردازند، بعد خشخاش و سپس پسته میکارند. داستان زوال این خانواده است که در محیط خشن و گرسنهٔ کویری زمینداری میکنند؛ از گندم آغاز میکنند تا پسته. در نهایت همهٔ زمینها به دلیل بیآبی خشک میشود. این رمان از لحاظ فضا با دو رمان «پرسه زیر درختان تاغ» و « پنجاه درجه بالای صفر» تفاوت زیادی نمیکند. فضا همان کویر است و البته در این رمان وجه ناتورالیستی پررنگتر است و نثر هم مثل دو رمان قبلیاش عامیانه است. به هر حال این رمان قسمت سوم دو رمان قبلی است و از آن فضا دور نشده و تلاش کرده کاملکنندهٔ آن دو باشد و از لحاظ ساختار و مضمون آن دو را تکمیل کند و بهتر و داستانگوتر از دو رمان قبلی باشد.[۱۹]
- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ «علی چنگیزی».
- ↑ «نویسندگان ما اندیشه گریزاند». نشریهٔ آزما، ش. ۱۱۹ (مرداد و شهریور ۱۳۹۵): ۴۰.
- ↑ «پیشنهادی برای تنبلها».
- ↑ ۴٫۰ ۴٫۱ ۴٫۲ «غایت نوشتن شناخت خویشتن است».
- ↑ ۵٫۰ ۵٫۱ «در حوزهٔ انتشار کتاب با رکود مواجهایم».
- ↑ «آیا وبلاگنویسی به داستاننویسی کمک میکند؟». نشریهٔ خردنامه همشهری، ش. ۶۱ (آبان ۱۳۸۹): ۱۷۱.
- ↑ «نویسندگان ما اندیشه گریزاند». نشریهٔ آزما، ش. ۱۱۹ (مرداد و شهریور ۱۳۹۵): ۴۰.
- ↑ «نویسندگان ما اندیشه گریزاند». نشریهٔ آزما، ش. ۱۱۹ (مرداد و شهریور ۱۳۹۵): ۴۰و۴۱.
- ↑ «نویسندگان ما اندیشه گریزاند». نشریهٔ آزما، ش. ۱۱۹ (مرداد و شهریور ۱۳۹۵): ۴۱.
- ↑ «نویسندگان ما اندیشه گریزاند». نشریهٔ آزما، ش. ۱۱۹ (مرداد و شهریور ۱۳۹۵): ۴۱.
- ↑ «نویسندگان ما اندیشه گریزاند». نشریهٔ آزما، ش. ۱۱۹ (مرداد و شهریور ۱۳۹۵): ۴۱.
- ↑ «نویسندگان ما اندیشه گریزاند». نشریهٔ آزما، ش. ۱۱۹ (مرداد و شهریور ۱۳۹۵): ۴۱.
- ↑ «نویسندگان ما اندیشه گریزاند». نشریهٔ آزما، ش. ۱۱۹ (مرداد و شهریور ۱۳۹۵): ۴۱.
- ↑ «نویسندگان ما اندیشه گریزاند». نشریهٔ آزما، ش. ۱۱۹ (مرداد و شهریور ۱۳۹۵): ۴۱.
- ↑ «نویسندگان ما اندیشه گریزاند». نشریهٔ آزما، ش. ۱۱۹ (مرداد و شهریور ۱۳۹۵): ۴۱.
- ↑ «نویسندگان ما اندیشه گریزاند». نشریهٔ آزما، ش. ۱۱۹ (مرداد و شهریور ۱۳۹۵): ۴۱.
- ↑ «علی چنگیزی».
- ↑ «بزهایی از بلور علی چنگیزی در راه انتشار».
- ↑ «نویسندگان ما اندیشه گریزاند». نشریهٔ آزما، ش. ۱۱۹ (مرداد و شهریور ۱۳۹۵): ۴۰.