فریدون عموزاده خلیلی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۵۱: | خط ۵۱: | ||
'''فریدون عموزاده خلیلی''' نویسنده، پژوهشگر و از چهرههای مهم و مطرح در روزنامهنگاری است. | '''فریدون عموزاده خلیلی''' نویسنده، پژوهشگر و از چهرههای مهم و مطرح در روزنامهنگاری است. | ||
<center>* * * * *</center> | <center>* * * * *</center> | ||
فریدون عموزاده خلیلی از سال ۱۳۵۹ با حضور در حوزه هنری به طور جدی و حرفهای وارد عرصه نوشتن شد. او در سال ۱۳۶۶ با راهاندازی مجله سروش نوجوان، فعالیت مطبوعاتیاش را در کنار داستاننویسی آغاز کرد. او تا امروز دهها داستان، مقاله، نقد، یادداشت، فیلمنامه و پژوهش در زمینه ادبیات داستانی، ادبیات کودک، فیلم و سینما و... در قالب کتاب یا در مطبوعات منتشر و بابت آنها چندین جایزه ملی و بینالمللی دریافت کرده است. او همچنین از اعضای هیأت مؤسس انجمن نویسندگان کودک و نوجوان | فریدون عموزاده خلیلی از سال ۱۳۵۹ با حضور در حوزه هنری به طور جدی و حرفهای وارد عرصه نوشتن شد. او در سال ۱۳۶۶ با راهاندازی مجله سروش نوجوان، فعالیت مطبوعاتیاش را در کنار داستاننویسی آغاز کرد. او تا امروز دهها داستان، مقاله، نقد، یادداشت، فیلمنامه و پژوهش در زمینه ادبیات داستانی، ادبیات کودک، فیلم و سینما و... در قالب کتاب یا در مطبوعات منتشر و بابت آنها چندین جایزه ملی و بینالمللی دریافت کرده است. او همچنین از اعضای هیأت مؤسس انجمن نویسندگان کودک و نوجوان در سال ۱۳۷۷، دفتر ادبیات کودک و نوجوان در سال ۱۳۶۵، کتاب سال سروش نوجوان و... بوده است. خلیلی همچنین کارگاههای مختلف داستاننویسی و رمان نوجوان را برگزار کرده است. | ||
==از میان یادها== | ==از میان یادها== | ||
===ماجرای نوشتن=== | ===ماجرای نوشتن=== | ||
خط ۵۹: | خط ۵۹: | ||
:حدوداً ۱۲، ۱۳ساله بودم، شروع به نوشتن کردم. با روزنامه دیواریهایی که در مدرسه درست میکردیم و روزنامه دیواریهایی که در کتابخانه کانون آماده میکردیم. همچنین با کاغذهایی که کاغذهای تلگراف بودند کتاب درست میکردم. در آن زمان دایی من در راهآهن کار میکرد. آنها کاغذهای تلگراف داشتند و مقداری از آن کاغذها را برای من میآورد. این کاغذها رولی بود. کاغذهای تلگراف را میبریدم و روی هم میگذاشتم و لابهلای آنها را کاغذ کاربن میگذاشتم و در شمارگان سه یا چهار نسخه کتاب داستان مینوشتم. یک نسخه که خودم مینوشتم و سه نسخه هم که با کاربن چاپ میشد و همیشه آخری خیلی کمرنگ بود. نقاشی هم برایشان میکشیدم، پشت جلد مینوشتم و برایشان اسم میگذاشتم، از همان اسمهایی که برای کودکان جذاب است مانند؛ ''کودک قهرمان''. و بعد این کتابها را بین بچههای همسن و سال خودم در فامیل یا مدرسه پخش میکردم و به آنها میگفتم بیایید درباره این کتابها حرف بزنیم. درواقع نوشتن غیررسمی برای من از همان دوران با این کتابهای کپی شده آغاز شد. در همان دوران راهنمایی داستانی برای کیهان بچهها فرستادم چند خط آن را چاپ کردند به نام فریدون عموزاده خلیلی ۱۲ ساله از سمنان. که در آن زمان برایم بسیار مهم بود.<ref name= نویسندگان/> | :حدوداً ۱۲، ۱۳ساله بودم، شروع به نوشتن کردم. با روزنامه دیواریهایی که در مدرسه درست میکردیم و روزنامه دیواریهایی که در کتابخانه کانون آماده میکردیم. همچنین با کاغذهایی که کاغذهای تلگراف بودند کتاب درست میکردم. در آن زمان دایی من در راهآهن کار میکرد. آنها کاغذهای تلگراف داشتند و مقداری از آن کاغذها را برای من میآورد. این کاغذها رولی بود. کاغذهای تلگراف را میبریدم و روی هم میگذاشتم و لابهلای آنها را کاغذ کاربن میگذاشتم و در شمارگان سه یا چهار نسخه کتاب داستان مینوشتم. یک نسخه که خودم مینوشتم و سه نسخه هم که با کاربن چاپ میشد و همیشه آخری خیلی کمرنگ بود. نقاشی هم برایشان میکشیدم، پشت جلد مینوشتم و برایشان اسم میگذاشتم، از همان اسمهایی که برای کودکان جذاب است مانند؛ ''کودک قهرمان''. و بعد این کتابها را بین بچههای همسن و سال خودم در فامیل یا مدرسه پخش میکردم و به آنها میگفتم بیایید درباره این کتابها حرف بزنیم. درواقع نوشتن غیررسمی برای من از همان دوران با این کتابهای کپی شده آغاز شد. در همان دوران راهنمایی داستانی برای کیهان بچهها فرستادم چند خط آن را چاپ کردند به نام فریدون عموزاده خلیلی ۱۲ ساله از سمنان. که در آن زمان برایم بسیار مهم بود.<ref name= نویسندگان/> | ||
===ماجرای عشق=== | ===ماجرای عشق=== | ||
=== | ===خداحافظی با تئاتر=== | ||
قبل از سال ۱۳۵۹ داستان و نمایشنامه مینوشتم و سرکلاس در مدرسه نمایشنامههایی که مینوشتم را با همکلاسیهایم اجرا میکردیم. در آن دوران من بیشتر به نمایشنمامهنویسی گرایش داشتم. وقتی هم در تهران به دانشگاه آمدم بازهم نمایشنامه مینوشتم ولی جایی برای اجرا نبود و مصادف شده بود با روزهای انقلاب و فرصت زیادی برای تئاترهای دانشجویی نبود. در همان زمان یک روز، که در حال عبور از خیابان حافظ بودم تابلوی حوزه هنر و اندیشه اسلامی و تابلوی «تئاتر حر» که در آنجا اجرا میشد را دیدم. به آنجا مراجعه کردم و گفتم که نمایشنامه مینویسم و مرا به فرجالله سلحشور و هنرمند معرفی کردند. سلحشور به من گفت تو باید اول بازیگری کنی بعد از آنجا به سوی نمایش بروی. آقای هنرمند به من گفت فردا بیا و با گروه نمایش تست بده. چون خیلی نمایشنامهنوشتن را دوست داشتم، تصمیم گرفتم بروم. از من خواستند صحنهای را بازی کنم. افرادی دیگری هم مثل جعفر دهقان، سعید کشن فلاح، محمدکاسبی و .. هم بودند و من بیشتر خجالت کشیدم. و افتضاح بازی کردم و از همانجا که برگشتم گفتم دیگر برنمیگردم. آنجا بود که من با تئاتر خداحافظی کردم.<ref name= نویسندگان/> | |||
===نویسنده بزرگی از راه میرسد=== | |||
سال ۱۳۵۹ بود که به حوزه هنر و اندیشه اسلامی مراجعه کردم و گفتم که یک داستان دارم و میخواهم با اینجا همکاری داشته باشم. مرا به محسن مخملباف معرفی کردند. اما آن روز به جای مخملباف، امیرحسین فردی آمد و داستانم را گرفت و گفت ما آن را بررسی میکنیم. دو روز بعد بیا نتیجهاش را بگیر. دوروز بعد که مراجعه کردم محسن مخملباف به من گفت خیلی داستان خوبی بود و تو میتوانی با ما همکاری کنی. امیرحسین فردی هم گفت یکی از مسئولان اینجا به نام خانم رهنورد، نقدی بر داستان شما نوشته است. خانم رهنورد از موسسان حوزه هنری بود و با خودکار آبی نوشته بود «نویسنده بزرگی از راه میرسد این نام را به یاد داشته باشید و حتما از او دعوت به همکاری کنید.» که من هیچوقت فراموش نمیکنم. بعد از آن امیرحسین فردی گفت «روزهای سهشنبه جلسه داستان داریم، در این جلسه شرکت کن و داستانت را بخوان.» در آن جلسه محسن مخملباف، اکبر خلیلی، قاسمعلی فراست، حسن احمدی، مصطفی خرامان، امیرحسین فردی، محسن سلیمانی، نقی سلیمانی، حسنعلی پورمند و ... حضور داشتند. داستان اول را قاسمعلی فراست خواند و نقد شد. من هم داستانم را که نامش «تلاطم» بود خواندم و نقد تندی بر آن شد. بعد از آن هم دو سه داستان بزرگسال دیگر نوشتم مانند «شمشیر کهنه» که بعدا در قالب کتابی به نام «شمشیر کهنه» منتشر شدند.<ref name= نویسندگان/> | |||
===ماجرای شاگرد=== | ===ماجرای شاگرد=== | ||
===ماجرای مردم=== | ===ماجرای مردم=== | ||
خط ۱۳۸: | خط ۱۴۱: | ||
«فریدون عموزاده خلیلی همواره دموکراتیک عمل میکند و احترامی که به نظرات دیگران میگذارند، قابل تقدیر است. چندینبار هیئتمدیره انجمن نویسندگان کتاب کودک و نوجوان پیشنهاد کردند که او کاندیدای جایزه «هانس کریستین اندرسن» شود، اما عموزاده خلیلی نپذیرفت. قدرت بینظیر در سازمان دادن کارها و میدان دادن به دیگران هم از دیگر ویژگیهای اوست.»<ref name= اژدها>{{یادکرد وب|نشانی= http://www.ibna.ir/fa/report/287646|عنوان= اژدهای بد جنسی که چشمانش آستیگمات نبود}}</ref> | «فریدون عموزاده خلیلی همواره دموکراتیک عمل میکند و احترامی که به نظرات دیگران میگذارند، قابل تقدیر است. چندینبار هیئتمدیره انجمن نویسندگان کتاب کودک و نوجوان پیشنهاد کردند که او کاندیدای جایزه «هانس کریستین اندرسن» شود، اما عموزاده خلیلی نپذیرفت. قدرت بینظیر در سازمان دادن کارها و میدان دادن به دیگران هم از دیگر ویژگیهای اوست.»<ref name= اژدها>{{یادکرد وب|نشانی= http://www.ibna.ir/fa/report/287646|عنوان= اژدهای بد جنسی که چشمانش آستیگمات نبود}}</ref> | ||
===نظرات فرد در مورد خودش و آثارش=== | ===نظرات فرد در مورد خودش و آثارش=== | ||
====چرا نویسنده شدم==== | |||
نويسنده شدم چون نميتوانستم فوتباليست شوم يا معلم يا كارگردان سينما كه هميشه عاشق آن بودم؛ عشق اصولا چيز خوبي نيست و من عاشق كارم هستم.<ref name= نویسنده/> | |||
====نسبت فوتبال و داستاننویسی==== | |||
به نظر من رمان و فوتبال نسبت نزدیکی دارند و عناصر مشترک زیادی دارند. مثلا تعلیق که مهمترین عنصر داستان است در فوتبال هم مهمترین عنصر جذابیت است. حتی در تکنیک، بین فوتبال و داستان اشتراک وجود دارد. معلمهای داستاننویسی معتقدند داستان نوشتن مثل آشپزی یا رانندگی است و همانطور که با خواندن کتاب آشپزی تا زمانی که آشپزی نکنید آشپز نمیشوید یا تا زمانی که رانندگی نکنید راننده نمیشوید، تا زمانی هم که داستان ننویسید داستاننویس نمیشوید. ولی به نظر من خیلی این نسبت معنا ندارد. داستاننویسی خیلی شبیه فوتبال است. در فوتبال به اندازه بازیکنانی که وجود دارد میتوان تکنیک و روش خاص داشت. درست است که آموزشهای یکسانی میبینند اما هیچکدام آنها مثل هم دریپ نمیکنند. در داستان هم شخصیتها هرکدام تکنیک خودشان را دارند و مثل هم نیستند.<ref name= نویسندگان/> | |||
===تفسیر خود از آثارش=== | ===تفسیر خود از آثارش=== | ||
با اینکه در ابتدای ورودم به حوزه هنر و اندیشه اسلامی، داستان بزرگسال مینوشتم اما همیشه میل درونیام به سوی داستان کودک و نوجوان بود. بعد از چهار-پنج ماهی که در حوزه هنر و اندیشه اسلامی بودم، دل به دریا زدم و داستانی در حوزه کودک و نوجوان نوشتم به نام «سفر چشمه کوچک». داستان را که به سایر دوستان در حوزه دادم تا بخوانند. همه متعجب شده بودند و محسن مخملباف به من گفت که «چرا در حوزه بزرگسال ماندهای، بهتر است در حوزه کودک و نوجوان بنویسی.» و خودش نقدی بر «سفر چشمه کوچک» نوشت. بعد از آن تشویقها من در طول شش ماه سه داستان کودک دیگر نوشتم و به من پیشنهاد دادند که مسئول بخش کودک و نوجوان حوزه هنر و اندیشه شوم. از آن زمان که سال 59 بود بر حوزه ادبیات کودک و نوجوان متمرکز شدم و گاهی به صورت تفننی مطلبی برای بزرگسالان مینوشتم.<ref name= نویسندگان/> | |||
===موضعگیریهای او درباره دیگران=== | ===موضعگیریهای او درباره دیگران=== | ||
====همیشه پدربزرگ==== | ====همیشه پدربزرگ==== | ||
بعضیها انگار پدربزرگ به دنیا میآیند، پدربزرگ زندگی میکنندو پدربزرگ از دنیا میروند. [[مهدی آذریزدی|آذریزدی]] یکی از همین پدربزرگها بود. پدربزرگ را باید از سال 43 یا 44 یا کمی زودتر یا دیرتر شناخته باشم که دانشآموز کوچکی بودم در دبستان توکلی یا مدرسه راهنمایی داریوش سمنان. یادم هست از همان وقتها هم پدربزرگ بود با قصههایش که شبیه پدربزرگها بود، مهربان، ساده، دنیادیده، گرم و دوست داشتنی.»<ref name= پدربزرگ>{{یادکرد وب|نشانی=http://ensani.ir/file/download/article/20120413161551-4037-325.pdf | بعضیها انگار پدربزرگ به دنیا میآیند، پدربزرگ زندگی میکنندو پدربزرگ از دنیا میروند. [[مهدی آذریزدی|آذریزدی]] یکی از همین پدربزرگها بود. پدربزرگ را باید از سال 43 یا 44 یا کمی زودتر یا دیرتر شناخته باشم که دانشآموز کوچکی بودم در دبستان توکلی یا مدرسه راهنمایی داریوش سمنان. یادم هست از همان وقتها هم پدربزرگ بود با قصههایش که شبیه پدربزرگها بود، مهربان، ساده، دنیادیده، گرم و دوست داشتنی.»<ref name= پدربزرگ>{{یادکرد وب|نشانی= http://ensani.ir/file/download/article/20120413161551-4037-325.pdf | ||
|عنوان= همیشه پدربزرگ برای مهدی آذریزدی}}</ref> | |عنوان= همیشه پدربزرگ برای مهدی آذریزدی}}</ref> | ||
===همراهیهای سیاسی=== | ===همراهیهای سیاسی=== | ||
===مخالفتهای سیاسی=== | ===مخالفتهای سیاسی=== | ||
خط ۱۵۹: | خط ۱۶۶: | ||
===ناشرانی که با او کار کردهاند=== | ===ناشرانی که با او کار کردهاند=== | ||
===بنیانگذاری=== | ===بنیانگذاری=== | ||
عموزاده خلیلی در راستای فعالیت نهادسازیاش، سال 1372 روزنامه آفتابگردان که اولین روزنامه ویژه نوجوانان به مفهوم روزنامه بود را تأسیس کرد و به مدت چهار سال روزانه یک نشریه برای بچهها منتشر میکرد شامل ۸ صفحه روزهای معمولی، و ۱۶ صفحه روزهای پنجشنبه. و در همین روزنامه همایش زیست محیطی جشن سبز را راه انداخت و ۱۵ هزار نفر از بچههای طرفدار محیط زیست از سرتاسر ایران برای او مطلب فرستادند که ۵۰۰ نفر آنها را انتخاب کرد و به تهران دعوت کرد و در سال ۱۳۷۴ اردویی برای آنها برگزار کرد. سپس در مؤسسه گفتوگوی تمدنها بخش ادبیات کودک و نوجوانش را راه انداخت. در سال ۱۳۷۷ که دفتر ادبیات کودک و نوجوان به خاطر اختلاف نظرهای عموزاده خلیلی با رضا رهگذر منحل شد، عموزاده خلیلی با همکاری تعدادی از دوستانش انجمن نویسندگان کودک و نوجوان را در سال ۱۳۷۷ تأسیس کرد. سپس طرح نشریه دوچرخه را در سال ۱۳۸۲ به مدیرعامل روزنامه همشهری آقای عطریانفر داد و نشریه دوچرخه بهعنوان ضمیمه همشهری راه افتاد. در دوچرخه برای اولین بار جشنواره انتخاب کتاب از سوی بچهها به نام «دوچرخه طلایی» برگزار شد و جایزه آن یک دوچرخه طلایی بود.<ref name= نویسندگان/> عموزاده خلیلی، همچنین ریاست شورای کتاب کودک انتشارات علمی و فرهنگی را نیز در کارنامه دارد.<ref name= تولد>{{یادکرد وب|نشانی=https://elmifarhangi.com/content/570662|عنوان= مراسم تولد عموزاده خلیلی برگزار شد}}</ref> | |||
===تأثیرپذیریها=== | ===تأثیرپذیریها=== | ||
===استادان و شاگردان=== | ===استادان و شاگردان=== | ||
خط ۱۷۱: | خط ۱۷۹: | ||
===برگههایی از مصاحبههای فرد=== | ===برگههایی از مصاحبههای فرد=== | ||
==آثار و منبعشناسی== | ==آثار و منبعشناسی== | ||
فریدون عموزاده خلیلی بیش از ۳۰ کتاب مستقل و تعدادی کار مشترک گردآوری و منتشر کرده که برای او تعدادی جایزه داخلی و خارجی، به ارمغان آورده است که ازجمله آنها میتوان به موارد زیر اشاره کرد:{{سخ}} | |||
کتابهای نظری: تألیف ۳ جلد کتاب در تئوری و نقد و تحلیل ادبیات داستانی، فرهنگ توصیفی شخصیتهای داستانی نوجوان، دوجلد، کتاب کوچک داستان نویسی. | |||
فرهنگ توصیفی شخصیتهای داستانی نوجوان، ۲ جلد، انتشارات آفتابگردان، ۱۳۸۱ | |||
کتاب کوچک داستاننویسی، کانون پرورش، ۱۳۹۴ | |||
===اولین اثر=== | ===اولین اثر=== | ||
نخستین کتاب عموزاده خلیلی با عنوان «فریاد کوهستان» در ۱۳۶۱ خورشیدی منتشر شد. او در فاصله سالهای ۱۳۶۲ تا ۱۳۶۶ مسئولیتهای مختلفی همچون دبیر شورای ادبیات، مسئول واحد قصه، مسئول واحد کودک و نوجوان، مسئول جُنگ سوره و... را در حوزه هنری به عهده داشت. او از پایهگذاران و دبیر شورای مدیریت دفتر هنر و ادب کودک و نوجوان در ۱۳۶۵ خورشیدی بود. عموزاده خلیلی سال ۱۳۶۷ ماهنامه سروش نوجوان را به همراه [[قیصر امینپور]] و [[بیوک ملکی]] تأسیس کرد و تا ۱۰ سال عضو شورای سردبیری این مجله بود. او از اعضای مرکزی و مؤسسان روزنامه همشهری نیز به شمار میرفت.<ref name= چهره>{{پک|مهدیپور عمرانی، کاشفی خوانساری|ک= چهرههای ادبیات کودک و نوجوان(ش۷)}}</ref> | نخستین کتاب عموزاده خلیلی با عنوان «فریاد کوهستان» در ۱۳۶۱ خورشیدی منتشر شد. او در فاصله سالهای ۱۳۶۲ تا ۱۳۶۶ مسئولیتهای مختلفی همچون دبیر شورای ادبیات، مسئول واحد قصه، مسئول واحد کودک و نوجوان، مسئول جُنگ سوره و... را در حوزه هنری به عهده داشت. او از پایهگذاران و دبیر شورای مدیریت دفتر هنر و ادب کودک و نوجوان در ۱۳۶۵ خورشیدی بود. عموزاده خلیلی سال ۱۳۶۷ ماهنامه سروش نوجوان را به همراه [[قیصر امینپور]] و [[بیوک ملکی]] تأسیس کرد و تا ۱۰ سال عضو شورای سردبیری این مجله بود. او از اعضای مرکزی و مؤسسان روزنامه همشهری نیز به شمار میرفت.<ref name= چهره>{{پک|مهدیپور عمرانی، کاشفی خوانساری|ک= چهرههای ادبیات کودک و نوجوان(ش۷)}}</ref> |
نسخهٔ ۹ شهریور ۱۴۰۰، ساعت ۱۱:۳۶
فریدون عموزاده خلیلی | |
---|---|
زمینهٔ کاری | داستاننویسی، روزنامهنگاری، فعالیتهای ادبی و فرهنگی |
زادروز | ۳۰ بهمن ۱۳۳۸ سمنان |
پدر و مادر | عذرا، عبدالرحمن |
ملیت | ایرانی |
پیشه | روزنامهنگار، فیلمنامهنویس، داستاننویس، پژوهشگر، مدرس داستان نویسی و فعال مدنی |
کتابها | «دو خرمای نارس»، «سفر به شهر سلیمان»، «خدای روزهای بارانی»، «زرد مشکی»، مجموعه «کلاغهای بلوار ساعت»، «اژدهای بدجنسی که چشمهایش آستیگمات بود(نبود!)» و «کتاب کوچک داستان نویسی» |
همسر(ها) | فاطمه خرامان |
فرزندان | حمید، فرید، عرفان |
مدرک تحصیلی | کارشناسی ریاضی و علوم کامپیوتر، نشان درجه یک هنری از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سال ۱۳۸۷ |
اثرپذیرفته از | پابلو نرودا، ناظم حکمت، مارکز، هوشنگ گلشیری، احمد شاملو، فروغ فرخزاد، صمد بهرنگی، نیما یوشیج، ابراهیم گلستان و نجف دریابندری |
فریدون عموزاده خلیلی نویسنده، پژوهشگر و از چهرههای مهم و مطرح در روزنامهنگاری است.
فریدون عموزاده خلیلی از سال ۱۳۵۹ با حضور در حوزه هنری به طور جدی و حرفهای وارد عرصه نوشتن شد. او در سال ۱۳۶۶ با راهاندازی مجله سروش نوجوان، فعالیت مطبوعاتیاش را در کنار داستاننویسی آغاز کرد. او تا امروز دهها داستان، مقاله، نقد، یادداشت، فیلمنامه و پژوهش در زمینه ادبیات داستانی، ادبیات کودک، فیلم و سینما و... در قالب کتاب یا در مطبوعات منتشر و بابت آنها چندین جایزه ملی و بینالمللی دریافت کرده است. او همچنین از اعضای هیأت مؤسس انجمن نویسندگان کودک و نوجوان در سال ۱۳۷۷، دفتر ادبیات کودک و نوجوان در سال ۱۳۶۵، کتاب سال سروش نوجوان و... بوده است. خلیلی همچنین کارگاههای مختلف داستاننویسی و رمان نوجوان را برگزار کرده است.
از میان یادها
ماجرای نوشتن
خواندنهای نخست
- علاقه من به کتاب به دوره کودکیام در سمنان برمیگردد یعنی دهه ۴۰. در این دهه کودکی من همزمان شد با تأسیس کتابخانههای کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان. اوایل ما را از مدرسهمان در جنوب سمنان به مرکز کانون در شمال سمنان میبردند. در این دیدارها آشنایی با کتاب به شکلی در هالهای از رویا و افسانه شکل گرفت. قبل از اینکه به کتابخانه کانون بروم تصور من از کتاب ورقهایی بود که رویشان مطالبی نوشته شده بود و کتابهای تصویری که از سوی کانون منتشر میشد و مفهوم تصویرگری به صورت کامل در آنها خودش را نشان میداد، برای من بسیار جذاب و باورنکردنی بود و فکر میکردم در خواب این کتابها را میبینم و با خودم میگفتم مگر میشود کتابی اینقدر زیبا باشد، تصویر داشته باشد، رنگی باشد، بو داشته باشد و ...
همه کتابها نو بودند و من کتابهایی که از کتابخانه میگرفتم در مسیر راه تا به خانه میرسیدم، بو میکردم. بوی رنگ و کاغذ تازه حسی رویایی به من میداد. در مسیر راه کتابها را ورق میزدم و از عکسهایشان لذت میبردم. خانه ما در جنوب سمنان بود و کانون در شمال سمنان. مسیر راه از کانون تا منزلمان برایم طولانیترین مسیر بود و فکر میکردم خانه ما در آخر دنیا است. حسی که کتابها به من میدادند به قدری لذتبخش بود که وصفنکردنی است. به همین دلیل دیگر منتظر نمیماندم که از سوی مدرسه ما را به کتابخانه کانون ببرند. به محض اینکه از مدرسه تعطیل میشدم به خانه میرفتم چون منزل ما بین مسیر مدرسه و کانون بود. لباسهایم را عوض میکردم، کتابهای درسیام را در خانه میگذاشتم و به سوی کانون میرفتم تا کتاب جدیدی بردارم. در آن دوره هر روز به کانون میرفتم.[۱]
جرقه نوشتن
- حدوداً ۱۲، ۱۳ساله بودم، شروع به نوشتن کردم. با روزنامه دیواریهایی که در مدرسه درست میکردیم و روزنامه دیواریهایی که در کتابخانه کانون آماده میکردیم. همچنین با کاغذهایی که کاغذهای تلگراف بودند کتاب درست میکردم. در آن زمان دایی من در راهآهن کار میکرد. آنها کاغذهای تلگراف داشتند و مقداری از آن کاغذها را برای من میآورد. این کاغذها رولی بود. کاغذهای تلگراف را میبریدم و روی هم میگذاشتم و لابهلای آنها را کاغذ کاربن میگذاشتم و در شمارگان سه یا چهار نسخه کتاب داستان مینوشتم. یک نسخه که خودم مینوشتم و سه نسخه هم که با کاربن چاپ میشد و همیشه آخری خیلی کمرنگ بود. نقاشی هم برایشان میکشیدم، پشت جلد مینوشتم و برایشان اسم میگذاشتم، از همان اسمهایی که برای کودکان جذاب است مانند؛ کودک قهرمان. و بعد این کتابها را بین بچههای همسن و سال خودم در فامیل یا مدرسه پخش میکردم و به آنها میگفتم بیایید درباره این کتابها حرف بزنیم. درواقع نوشتن غیررسمی برای من از همان دوران با این کتابهای کپی شده آغاز شد. در همان دوران راهنمایی داستانی برای کیهان بچهها فرستادم چند خط آن را چاپ کردند به نام فریدون عموزاده خلیلی ۱۲ ساله از سمنان. که در آن زمان برایم بسیار مهم بود.[۱]
ماجرای عشق
خداحافظی با تئاتر
قبل از سال ۱۳۵۹ داستان و نمایشنامه مینوشتم و سرکلاس در مدرسه نمایشنامههایی که مینوشتم را با همکلاسیهایم اجرا میکردیم. در آن دوران من بیشتر به نمایشنمامهنویسی گرایش داشتم. وقتی هم در تهران به دانشگاه آمدم بازهم نمایشنامه مینوشتم ولی جایی برای اجرا نبود و مصادف شده بود با روزهای انقلاب و فرصت زیادی برای تئاترهای دانشجویی نبود. در همان زمان یک روز، که در حال عبور از خیابان حافظ بودم تابلوی حوزه هنر و اندیشه اسلامی و تابلوی «تئاتر حر» که در آنجا اجرا میشد را دیدم. به آنجا مراجعه کردم و گفتم که نمایشنامه مینویسم و مرا به فرجالله سلحشور و هنرمند معرفی کردند. سلحشور به من گفت تو باید اول بازیگری کنی بعد از آنجا به سوی نمایش بروی. آقای هنرمند به من گفت فردا بیا و با گروه نمایش تست بده. چون خیلی نمایشنامهنوشتن را دوست داشتم، تصمیم گرفتم بروم. از من خواستند صحنهای را بازی کنم. افرادی دیگری هم مثل جعفر دهقان، سعید کشن فلاح، محمدکاسبی و .. هم بودند و من بیشتر خجالت کشیدم. و افتضاح بازی کردم و از همانجا که برگشتم گفتم دیگر برنمیگردم. آنجا بود که من با تئاتر خداحافظی کردم.[۱]
نویسنده بزرگی از راه میرسد
سال ۱۳۵۹ بود که به حوزه هنر و اندیشه اسلامی مراجعه کردم و گفتم که یک داستان دارم و میخواهم با اینجا همکاری داشته باشم. مرا به محسن مخملباف معرفی کردند. اما آن روز به جای مخملباف، امیرحسین فردی آمد و داستانم را گرفت و گفت ما آن را بررسی میکنیم. دو روز بعد بیا نتیجهاش را بگیر. دوروز بعد که مراجعه کردم محسن مخملباف به من گفت خیلی داستان خوبی بود و تو میتوانی با ما همکاری کنی. امیرحسین فردی هم گفت یکی از مسئولان اینجا به نام خانم رهنورد، نقدی بر داستان شما نوشته است. خانم رهنورد از موسسان حوزه هنری بود و با خودکار آبی نوشته بود «نویسنده بزرگی از راه میرسد این نام را به یاد داشته باشید و حتما از او دعوت به همکاری کنید.» که من هیچوقت فراموش نمیکنم. بعد از آن امیرحسین فردی گفت «روزهای سهشنبه جلسه داستان داریم، در این جلسه شرکت کن و داستانت را بخوان.» در آن جلسه محسن مخملباف، اکبر خلیلی، قاسمعلی فراست، حسن احمدی، مصطفی خرامان، امیرحسین فردی، محسن سلیمانی، نقی سلیمانی، حسنعلی پورمند و ... حضور داشتند. داستان اول را قاسمعلی فراست خواند و نقد شد. من هم داستانم را که نامش «تلاطم» بود خواندم و نقد تندی بر آن شد. بعد از آن هم دو سه داستان بزرگسال دیگر نوشتم مانند «شمشیر کهنه» که بعدا در قالب کتابی به نام «شمشیر کهنه» منتشر شدند.[۱]
ماجرای شاگرد
ماجرای مردم
بین ده تا بیست مطلب برگرفته از مجلات دوره خود (موافق و مخالف)
ماجراهای دشمنی
ماجراهای دوستی
ماجراهای قهرها
ماجراهای آشتیها
ماجراهای نگرفتن جوایز
ماجراهای حرفی که در حین گرفتن جایزه زده است
ماجراهای عصبانیت، ترک مجالس، مهمانیها، برنامهها، استعفا و مشابه آن
ماجراهای نحوه مرگ، بازتاب خبر مرگ در روزنامهها و مجلات و نمونههایی از آن
ماجراهای دارایی
ماجراهای زندگی شخصی
ماجرای برخی خالهزنکیهای شیرین
ماجرای شکایتهایی از دیگران کرده به محاکم و شکایتهایی که از او شده
ماجراهای مشهور ممیزی
مذهب و ارتباط با خدا
زندگی و یادگار
سالشمار
- ۱۳۶۸: برنده جایزه بهترین کتاب سال جمهوری اسلامی برای کتاب «سفر به شهر سلیمان»
- ۱۳۷۸: برنده جایزه نویسنده برگزیده یونیسف به خاطر توجه ویژه به حقوق کودکان در کتابها
- ۱۳۷۸: یکی از ۲۰ نویسنده برگزیده ۲۰ سال اول انقلاب در زمینه کودک و نوجوان
- ۱۳۸۷دریافت نشان، گواهینامه، درجه یک هنری در زمینه ادبیات داستانی برای یک عمر تلاش در این حوزه
- ۱۳۸۱: برنده جایزه قلم زرین در نهمین جشنواره مطبوعات
- ۱۳۷۶: سردبیر برگزیده نشریات کودکان و نوجوانان ایران برای حضور در کنفرانس بینالمللی سردبیران نشریات کودک، ژاپن
- ۱۳۷۷: انجمن نویسندگان کودک و نوجوان
- ۱۳۶۵: دفتر ادبیات کودک و نوجوان
- ۱۳۶۷: کتاب سال سروش نوجوان
- ۱۳۸۲: دوچرخه طلایی انتخاب کتاب توسط نوجوانان
- ۱۳۶۷: نهاد داوری کودکان و نوجوانان در جشنواره بینالمللی فیلم اصفهان
- ۱۳۷۵: جشن سبز همایش کودکان و نوجوانان دوستدار محیط زیست
- ۱۳۷۴: باشگاه و اردوهای آموزشی خبرنگاران نوجوان
- ۱۳۸۲: همایش و باشگاه بچههای زمین، کودکان و نوجوانان دوستدار گفتو گوی تمدنها، صلح و محیط زیست.
- ۱۳۶۶: ماهنامه سروش نوجوان به همراه قیصر امینپور و بیوک ملکی
- ۱۳۷۲: نخستین روزنامه کودکان و نوجوانان ایران، «آفتابگردان»
- ۱۳۸۲: نشریه دوچرخه
- ۱۳۸۰: هفتهنامه چلچراغ
- ۱۳۶۵ تا ۱۳۶۷: سردبیر برنامه نوجوان رادیو
- ۱۳۶۶ تا ۱۳۷۲: پایهگذار و عضو شورای سردبیری مجله سروش نوجوان
- ۱۳۷۲ تا ۱۳۷۶: پایهگذار و سردبیر نخستین روزنامه نوجوانان ایران، «آفتابگردان»
- ۱۳۷۲ تا ۱۳۷۳: دبیر سرویس ادب و هنر روزنامه همشهری در بدو تأسیس
- ۱۳۷۷ تا ۱۳۷۹: مدیر مسئول و سردبیر نشریه مرکزگفتوگوی تمدنها با عنوان بچههای زمین
- ۱۳۷۷ تا ۱۳۷۹: صاحب امتیاز و مدیر مسئول روزنامه آفتاب امروز
- ۱۳۶۵: داور انتخاب کتاب سال جمهوری اسلامی
- ۱۳۸۱: داور جشنواره بینالمللی فیلمهای کودک و نوجوان اصفهان
- ۱۳۷۹ تا ۱۳۸۲: پایهگذار و سردبیر نشریه دوچرخه، روزنامه همشهری
- ۱۳۸۲ تا ۱۳۸۳: سردبیر هفتهنامه پندار، متعلق به سازمان دانشآموزی
- ۱۳۸۰ تا کنون: صاحب امتیاز و مدیر مسئول هفتهنامه چلچراغ
- ۱۳۹۰ تا کنون: کارگاههای متفاوت رمان نویسی برای نوجوانان با عنوان اتاق تجربه رمان نوجوان. خروجی این کارگاهها چاپ حدود ۳۰ عنوان کتاب بوده است که برخی از آنها در جشنوارههای کانون، لاکپشت پرنده و کتاب اول ارشاد جایزه دریافت کردند.
- ۱۳۹۳: کارگاه کتاب تصویری، ۴ دوره به همراه کیانوش غریبپور
- ۱۳۵۹ تا ۱۳۶۶: دبیر شورای ادبیات حوزه هنری
- ۱۳۶۰ تا ۱۳۶۶: مدیر واحد کودک و نوجوان حوزه هنری و مسئول کتابهای سوره بچههای مسجد
- ۱۳۷۸: دبیر نخستین کنفرانس بین المللی ادبیات کودک با عنوان جهان کودکان، جهان قدسی
- ۱۳۹۴ تا کنون: دبیر جایزه سپیدار، برای کتابهای زیستمحیطی کودک و نوجوان.
کودکی و نوجوانی، جوانی، پیری
فریدون عموزاده خلیلی، در بهمن ماه ۱۳۳۸ در سمنان متولد شد. تحصیلات ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان را در سمنان گذراند. در آن سالها با نوشتن نمایشنامه و داستان در سمنان، فعالیت مقدماتی خود را در زمینه نوشتن آغاز کرد. در سال ۱۳۵۷ برای تحصیل در رشته ریاضی دانشگاه تهران، وارد تهران شد و تا مقطع کارشناسی ارشد درسش را ادامه داد. او از زمان ورود به دانشگاه نخستین نوشتههای خود را در نشریات منتشر کرد و از سال ۱۳۵۹ با حضور در حوزه هنری به طور جدی و حرفهای وارد عرصه نوشتن شد.[۲] عموزاده خلیلی در سال ۱۳۶۶ با راه اندازی مجله سروش نوجوان، به همراه قیصر امینپور و بیوک ملکی فعالیت مطبوعاتی خود را در کنار داستاننویسی آغاز کرد. تأسیس و راه اندازی نشریات آفتابگردان، نخستین روزنامه ویژه کودکان ونوجوانان در ایران، دوچرخه، بچههای زمین، آفتاب امروز، سیب، پندار و چلچراغ تداوم فعالیتهای مطبوعاتی عموزاده خلیلی است. وی تا سال ۱۳۸۷ که نشان درجه یک هنر، معادل مدرک دکتری، را در زمینه ادبیات داستانی دریافت کرد تا امروز دهها داستان، مقاله، نقد، یادداشت، فیلمنامه و پژوهش در زمینه ادبیات داستانی، ادبیات کودک، فیلم و سینما و... در قالب کتاب یا در مطبوعات منتشر و بابت آنها چندین جایزه ملی و بین المللی دریافت کرده است.[۲]
شخصیت و اندیشه
زمینه فعالیت
عموزاده بارها در جشنوارههای مختلف کتاب، فیلم، نمایش و مطبوعات عضو هیات داوران بوده و آثارش در جشنوارههای متعدد داخلی و خارجی برگزیده شدهاند. او همچنین مدتی کوتاه در مرکز ملی گفتوگوی تمدنها مسئول بخش جوانان و نوجوانان و دبیر همایش بینالمللی «بچههای زمین سلام» بود و کتاب کلاغهای بلوار ساعت او برگزیده سال از سوی کتابخانه مونیخ شناخته شد. او همچنین یک بار جایزه یونیسف را هم دریافت کرده و نکوداشتهایی برایش برگزار شده است. [۳] [۴] عموزاده خلیلی در سال ۱۴۰۰ به عنوان نامزد جایزه جهانی آسترید لیندگرن ۲۰۲۲ از سوی انجمن نویسندگان کودک و نوجوان انتخاب شد.[۵]
یادمانها و بزرگداشتها
از نگاه دیگران
هوشنگ مرادی کرمانی
«زرد مشكی» اثر كتاب عموزاده، از كارهای استثنايی حوزه نوجوان طی سالهای اخير است، زمانی كه كسی درباره احساسات دوچرخهای بنويسد دست به كاری بزرگ زده است. ما خودمان دست به قلم هستيم و ميدانيم كه نوشتن در اين سطح تا چه اندازه دشوار است. عموزاده آدم «دست و دل بازي» است. من دو جايزهاي كه از دست بچهها و با سليقه آنها گرفتم به سبب خدمات ايشان در سروش نوجوانان بود. اكنون سالها از آن روز ميگذرد و من اميدوارم ايشان همچنان به فعاليتهای ارزنده خود در حوزه كودک و نوجوان ادامه دهد.»[۶]
مهدی حجوانی
«علاقهای كه خليلی برای فعاليت برای كودكان و نوجوانان دارد در كمتر كسی ديده ميشود، او سالهای زيادی از عمرش را صرف خدمت به اين قشر حساس كرد و اولين روزنامه ويژه نوجوانان را راهاندازي كرد. من در مقالهاي كه در ويژهنامه نكوداشت انجمن نویسندگان کودک آمده، از عموزاده با عنوان «غول بزرگ مهربان» ياد كردهام. او عضو هيات موسس انجمن نويسندگان كودك و نوجوان و رييس برخی دورههای اين تشكل است.»[۶]
غلامرضا امامی
«عموزاده خلیلی در کتاب «دو خرمای نارس» به زیبایی، درد و رنج را به تصویر کشیده است.درد و رنجی که توسط نویسنده آن درک و لمس شده است. عموزاده خلیلی اگر چه آثار درخشانی در حوزه ادبیات کودک و نوجوان دارد اما اندیشه بزرگی دارد و از این رو آنجا که برای بزرگسالان نیز مینویسد، شعلهای از کودکی بیپیرایه نیز در آثار وی موج میزند. عموزاده خلیلی اگر چه از سمنان برخاسته اما شهروند ایران زمین است و در طول چند دهه فعالیت ادبی خود منشاء خدمات شایانی در کشور بوده است.»[۷]
روحالله مهدیپور عمرانی
«سالهای آغازین انقلاب تصور می کردم که دیگر دوره نویسندگان شاخص ادبیات کودک و نوجوان همچون صمد بهرنگی تمام شده است اما «دو خرمای نارس» یکی از آثار موفق و درخشان ادبیات کودک و نوجوان در بعد از انقلاب بوده است. جوهره این کتاب، درد و رنج است. درد و رنجی که مصداق آن در جامعه وجود دارد. قصه داستان قصهای واقعی و رئالیسم است که نویسنده در آن قالبی را برای نگارش انتخاب کرده که محتوا را تاب میآورد.»[۷]
محمود برآبادی
«فریدون عموزاده خلیلی همواره دموکراتیک عمل میکند و احترامی که به نظرات دیگران میگذارند، قابل تقدیر است. چندینبار هیئتمدیره انجمن نویسندگان کتاب کودک و نوجوان پیشنهاد کردند که او کاندیدای جایزه «هانس کریستین اندرسن» شود، اما عموزاده خلیلی نپذیرفت. قدرت بینظیر در سازمان دادن کارها و میدان دادن به دیگران هم از دیگر ویژگیهای اوست.»[۸]
نظرات فرد در مورد خودش و آثارش
چرا نویسنده شدم
نويسنده شدم چون نميتوانستم فوتباليست شوم يا معلم يا كارگردان سينما كه هميشه عاشق آن بودم؛ عشق اصولا چيز خوبي نيست و من عاشق كارم هستم.[۶]
نسبت فوتبال و داستاننویسی
به نظر من رمان و فوتبال نسبت نزدیکی دارند و عناصر مشترک زیادی دارند. مثلا تعلیق که مهمترین عنصر داستان است در فوتبال هم مهمترین عنصر جذابیت است. حتی در تکنیک، بین فوتبال و داستان اشتراک وجود دارد. معلمهای داستاننویسی معتقدند داستان نوشتن مثل آشپزی یا رانندگی است و همانطور که با خواندن کتاب آشپزی تا زمانی که آشپزی نکنید آشپز نمیشوید یا تا زمانی که رانندگی نکنید راننده نمیشوید، تا زمانی هم که داستان ننویسید داستاننویس نمیشوید. ولی به نظر من خیلی این نسبت معنا ندارد. داستاننویسی خیلی شبیه فوتبال است. در فوتبال به اندازه بازیکنانی که وجود دارد میتوان تکنیک و روش خاص داشت. درست است که آموزشهای یکسانی میبینند اما هیچکدام آنها مثل هم دریپ نمیکنند. در داستان هم شخصیتها هرکدام تکنیک خودشان را دارند و مثل هم نیستند.[۱]
تفسیر خود از آثارش
با اینکه در ابتدای ورودم به حوزه هنر و اندیشه اسلامی، داستان بزرگسال مینوشتم اما همیشه میل درونیام به سوی داستان کودک و نوجوان بود. بعد از چهار-پنج ماهی که در حوزه هنر و اندیشه اسلامی بودم، دل به دریا زدم و داستانی در حوزه کودک و نوجوان نوشتم به نام «سفر چشمه کوچک». داستان را که به سایر دوستان در حوزه دادم تا بخوانند. همه متعجب شده بودند و محسن مخملباف به من گفت که «چرا در حوزه بزرگسال ماندهای، بهتر است در حوزه کودک و نوجوان بنویسی.» و خودش نقدی بر «سفر چشمه کوچک» نوشت. بعد از آن تشویقها من در طول شش ماه سه داستان کودک دیگر نوشتم و به من پیشنهاد دادند که مسئول بخش کودک و نوجوان حوزه هنر و اندیشه شوم. از آن زمان که سال 59 بود بر حوزه ادبیات کودک و نوجوان متمرکز شدم و گاهی به صورت تفننی مطلبی برای بزرگسالان مینوشتم.[۱]
موضعگیریهای او درباره دیگران
همیشه پدربزرگ
بعضیها انگار پدربزرگ به دنیا میآیند، پدربزرگ زندگی میکنندو پدربزرگ از دنیا میروند. آذریزدی یکی از همین پدربزرگها بود. پدربزرگ را باید از سال 43 یا 44 یا کمی زودتر یا دیرتر شناخته باشم که دانشآموز کوچکی بودم در دبستان توکلی یا مدرسه راهنمایی داریوش سمنان. یادم هست از همان وقتها هم پدربزرگ بود با قصههایش که شبیه پدربزرگها بود، مهربان، ساده، دنیادیده، گرم و دوست داشتنی.»[۹]
همراهیهای سیاسی
مخالفتهای سیاسی
نامههای سرگشاده
نامهای دسته جمعی
بیانیهها
جمله مورد علاقه در کتابهایش
جمله یا جملاتی که از کتابش کالت شده است
نحوه پوشش
تکیه کلامها
خلقیات
منزلی که در آن زندگی میکرد (باغ و ویلا)
گزارش جامعی از سفرها (نقشه به همراه مکانهایی که به آن مسافرت کرده است)
برنامههای ادبی که در دیگر کشورها اجرا کرده است
ناشرانی که با او کار کردهاند
بنیانگذاری
عموزاده خلیلی در راستای فعالیت نهادسازیاش، سال 1372 روزنامه آفتابگردان که اولین روزنامه ویژه نوجوانان به مفهوم روزنامه بود را تأسیس کرد و به مدت چهار سال روزانه یک نشریه برای بچهها منتشر میکرد شامل ۸ صفحه روزهای معمولی، و ۱۶ صفحه روزهای پنجشنبه. و در همین روزنامه همایش زیست محیطی جشن سبز را راه انداخت و ۱۵ هزار نفر از بچههای طرفدار محیط زیست از سرتاسر ایران برای او مطلب فرستادند که ۵۰۰ نفر آنها را انتخاب کرد و به تهران دعوت کرد و در سال ۱۳۷۴ اردویی برای آنها برگزار کرد. سپس در مؤسسه گفتوگوی تمدنها بخش ادبیات کودک و نوجوانش را راه انداخت. در سال ۱۳۷۷ که دفتر ادبیات کودک و نوجوان به خاطر اختلاف نظرهای عموزاده خلیلی با رضا رهگذر منحل شد، عموزاده خلیلی با همکاری تعدادی از دوستانش انجمن نویسندگان کودک و نوجوان را در سال ۱۳۷۷ تأسیس کرد. سپس طرح نشریه دوچرخه را در سال ۱۳۸۲ به مدیرعامل روزنامه همشهری آقای عطریانفر داد و نشریه دوچرخه بهعنوان ضمیمه همشهری راه افتاد. در دوچرخه برای اولین بار جشنواره انتخاب کتاب از سوی بچهها به نام «دوچرخه طلایی» برگزار شد و جایزه آن یک دوچرخه طلایی بود.[۱] عموزاده خلیلی، همچنین ریاست شورای کتاب کودک انتشارات علمی و فرهنگی را نیز در کارنامه دارد.[۱۰]
تأثیرپذیریها
استادان و شاگردان
علت شهرت
فیلم ساخته شده بر اساس
حضور در فیلمهای مستند درباره خود
اتفاقات بعد از انتشار آثار
نام جاهایی که به اسم این فرد است
کاریکاتورهایی که دربارهاش کشیدهاند
مجسمه و نگارههایی که از او کشیدهاند
ده تا بیست مطلب نقل شده از موارد فوق از مجلات آن دوره
برگههایی از مصاحبههای فرد
آثار و منبعشناسی
فریدون عموزاده خلیلی بیش از ۳۰ کتاب مستقل و تعدادی کار مشترک گردآوری و منتشر کرده که برای او تعدادی جایزه داخلی و خارجی، به ارمغان آورده است که ازجمله آنها میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
کتابهای نظری: تألیف ۳ جلد کتاب در تئوری و نقد و تحلیل ادبیات داستانی، فرهنگ توصیفی شخصیتهای داستانی نوجوان، دوجلد، کتاب کوچک داستان نویسی.
فرهنگ توصیفی شخصیتهای داستانی نوجوان، ۲ جلد، انتشارات آفتابگردان، ۱۳۸۱
کتاب کوچک داستاننویسی، کانون پرورش، ۱۳۹۴
اولین اثر
نخستین کتاب عموزاده خلیلی با عنوان «فریاد کوهستان» در ۱۳۶۱ خورشیدی منتشر شد. او در فاصله سالهای ۱۳۶۲ تا ۱۳۶۶ مسئولیتهای مختلفی همچون دبیر شورای ادبیات، مسئول واحد قصه، مسئول واحد کودک و نوجوان، مسئول جُنگ سوره و... را در حوزه هنری به عهده داشت. او از پایهگذاران و دبیر شورای مدیریت دفتر هنر و ادب کودک و نوجوان در ۱۳۶۵ خورشیدی بود. عموزاده خلیلی سال ۱۳۶۷ ماهنامه سروش نوجوان را به همراه قیصر امینپور و بیوک ملکی تأسیس کرد و تا ۱۰ سال عضو شورای سردبیری این مجله بود. او از اعضای مرکزی و مؤسسان روزنامه همشهری نیز به شمار میرفت.[۳]
سبک و لحن و ویژگی آثار
کارنامه و فهرست آثار
جوایز و افتخارات
منبعشناسی (منابعی که درباره آثار فرد نوشته شده است)
بررسی موردی چند اثر
سفر به شهر سلیمان
«سفر به شهر سلیمان» کتابی از فریدون عموزاده خلیلی است که در سال ۱۳۶۸ منتشر و در مراسم کتاب سال جمهوری اسلامی ایران بهعنوان کتاب برگزیده معرفی شد. در این کتاب داستان دخترک تک و تنهایی روایت میشود که برای کارگاه قالی بافی حشمت خان قالی میبافد. حشمت خان مرد سنگدلی است و کارگاهش سرد و نمدار و تاریک است. دخترک دلش میخواهد قالیچهای مانند قالیچه حضرت سلیمان ببافد تا با آن بتواند به شهر سلیمان پرواز کند. این کتاب با تصویرگری محمدعلی بنیاسدی برای نخستین بار در سال ۱۳۷۳از سوی انتشارات امیرکبیر برای بچههای سالهای آخر دبستان منتشر شد.
خدای روزهای بارانی
«خدای روزهای بارانی» عنوان مجموعه داستانی از فریدون عموزاده خلیلی برای نوجوانان است که برای نخستین بار در سال ۱۳۷۹ از سوی نشر روزگار منتشر شده و برنده قلم بلورین در جشنواره کتاب کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان شده است. «آن سوی صنوبرها» ، «آفتاب» و «خدای روزهای بارانی» مجموعه سه داستانی هستند که در این کتاب، فراهم آمدهاند. نویسنده در داستان نخست، از علایق وافر دخترکی اسکیمویی به نام توم یاد میکند که علاقه زیادی به پدربزرگش دارد. در این داستان که روزهای سخت زمستانی در پیش است، پدر توم ناگزیر پدربزرگ را مطابق سنت اسکیمویی باید به محلی به دور از دهکده ببرد تا در تنهایی و گرسنگی به کام مرگ برود، اما توم وقتی که درمییابد پدربزرگ به نقطه نامعلوم رفته تصمیم میگیرد کاری انجام دهد.
کلاغهای بلوار ساعت
مجموعه پنج جلدی «کلاغ های بلوار ساعت» اثر دیگری از فریدون عموزاده خلیلی است که با تصویرگری نداعظیمی از سوی نشر افق در سال ۱۳۸۷ منتشر شده است. این مجموعه شامل پنج داستان است که در یک بلوار اتفاق میافتد و شخصیت پنج داستان را هم یک کلاغ تشکیل میدهد. «تخم این هیولا مال کدام کلاغه»، «کی گفته نینا اسم یک کلاغه»، «یک دایره با چهار تا خط وسطش»، «کلاغها آنفلوانزای مرغی نمیگیرند» و «شیلا اسم یک کلاغه؟» به صورت طنز نوشته شده و کودکان و نوجوانان را با زندگی کلاغهای بلوار ساعت و اتفاقهای جالب و هیجانانگیزی که برای کلاغها به وقوع میپیوندد، آشنا میکنند. این کتاب از آثار برگزیده فهرست کتابخانه بینالمللی مونیخ است.
کتاب کوچک داستاننویسی
«کتاب کوچک داستاننویسی» از دیگر آثار فریدون عموزاده خلیلی است که برای نخستین بار در سال 1391 از سوی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان منتشر شده و برنده جایزه لاکپشت نقرهای شده است. این کتاب برای نوجوانها و جوانهایی که میخواهند راه نوشتن را یاد بگیرند، مناسب است و به آنها میآموزد چگونه با صبوری وقدم به قدم نوشتن را یاد بگیرند و در هر قدم راهی را پیش روی مخاطب قرار میدهد تا سختیهای نوشتن را با شیرینی طی کند. عموزاده خلیلی در این کتاب مهمترین چیزها را از پیدا کردن سوژه گرفته تا پایان داستان را ساده و کامل اما فشرده برای مخاطب بیان میکند. او نمیخواهد نویسندههای یک شکل تولید کند، برای همین، هر مسئله را به شکلهای مختلف و با مثالهای متفاوت توضیح میدهد و مخاطب را درگیر سبکها و گونههای نوشتن نمیکند.
دو خرمای نارس
«دو خرمای نارس» مجموعه داستانی از فریدون عموزاده خلیلی است که در سال ۱۳۷۴ از سوی نشر قدیانی چاپ شد. این کتاب دربردارنده سه داستان به نامهای غربتی، دو خرمای نارس و پدربزرگ برای نوجوانان است. عمو زاده خلیلی در این کتاب به زیبایی، درد و رنج را به تصویر کشیده است. درد و رنجی که توسط نویسنده آن درک و لمس شده است. درد و رنجی که مصداق آن در جامعه وجود دارد. قصه داستان قصهای واقعی و رئالیسم است که نویسنده در آن، قالبی را برای نگارش انتخاب کرده که محتوا را تاب میآورد. در دو خرمای نارس عموزاده خلیلی داستان پدری را میگوید که میخواهد پسر نوجوانش را بفروشد.
زرد مشکی
رمان «زرد مشکی» اثر دیگری از فریدون عموزاده خلیلی است که با تصویرگری علیرضا گلدوزیان در سال 1388 از سوی انتشارات کانون پرورش فکری برای گروه سنی «د» و «هـ» منتشر شده و داستان دوچرخهای به همین نام و خاطرات و وقایعی است که از زبان دوچرخه بیان میشود. هر کدام از این حوادث بخشی از کتاب را شامل میشود و در مجموع ۴۶ بخش را شامل میشود که در ۲۱۵ صفحه آمده است. زرد مشکی یا سمندر، دوچرخه سیرک است که روزگار او را از سیرک بیرون میاندازد و سروکارش به یک اوراقی میافتد. در آنجا دوستانی پیدا میکند که به او برای بازگشت به سیرک کمک میکنند اما نقشه فرار شکست میخورد و گذر سمند و دوستش سونامی به هند میافتد. در هند، اقبال سمندر و دوستش را با یک گروه فیلمسازی آشنا میکند و سمندر به هنرپیشه اول یک فیلم هندی تبدیل میشود و برای آموختن تکنیکهای هنری سختیهایی را متحمل میشود.
اژدهای بدجنسی که چشمهایش آستیگمات بود(نبود!)
«اژدهای بدجنسی که چشمهایش آستیگمات بود/ نبود» از آثار جدید فریدون عموزاده خلیلی است که از سوی غزاله بیگدلو تصویرگری شده و انتشارات علمی فرهنگی آن را در سال ۱۳۹۷ منتشر کرده است. این کتاب، با هدف ترغیب کودکان به صلح و دوستی در مجموعهای به نام صلح نوشته شده است. در این کتاب، ژدوکا اژدهایی است که از خانه رانده میشود چون مثل بقیه اژدهاها بدجنس و مردمآزار نیست و در پنج مرحله و در طول هفت شب و هفت روز آزموده میشود. کتاب «اژدهای بدجنسی که چشمهایش آستیگمات ... بود/ نبود» از نظر ساختاری افسانه نو محسوب میشود. افسانه نو قالب و ساختار افسانه را دارد اما محتوای تازهای در آن ریخته شده است و از نظر درونمایهشخصیتپردازی و صحنهپردازی، گفتوگوها و پایانبندی شبیه افسانه نیست، بلکه از نظرساختار کلی به افسانه شباهت دارد.
ناشرینی که با او کار کردهاند
تعداد چاپها و تجدید چاپهای کتابها
نوا، نما و نگاه
خواندنی و شنیداری و تصویری و قطعاتی از کارهای وی
پانویس
- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ ۱٫۳ ۱٫۴ ۱٫۵ ۱٫۶ «نویسندگان ایرانی روز خود را چگونه میگذرانند».
- ↑ ۲٫۰ ۲٫۱ «زندگینامه فریدون عموزاده خلیلی».
- ↑ ۳٫۰ ۳٫۱ مهدیپور عمرانی، کاشفی خوانساری، چهرههای ادبیات کودک و نوجوان(ش۷).
- ↑ «بزرگداشت عموزاده خلیلی».
- ↑ «به فریدون عموزاده خلیلی میبالیم».
- ↑ ۶٫۰ ۶٫۱ ۶٫۲ الگو:یاد کرد وب
- ↑ ۷٫۰ ۷٫۱ «فریدون عموزاده خلیلی در زادگاهش تجلیل شد».
- ↑ «اژدهای بد جنسی که چشمانش آستیگمات نبود».
- ↑ «همیشه پدربزرگ برای مهدی آذریزدی».
- ↑ «مراسم تولد عموزاده خلیلی برگزار شد».