جعفر ابراهیمی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۴۹: | خط ۴۹: | ||
}} | }} | ||
'''جعفر ابراهیمی''' متخلص به '''شاهد''' از شاعران و نویسندگان پیشکسوت ادبیات کودک و نوجوان است. معروفترین و به یادماندنیترین شعر او «خوشا به حالت ای روستایی» سالها زینت بخش کتاب فارسی پایه اول دبستان بود. او نخستین شعر خود را در ۱۳ سالگی به تقلید از پروین اعتصامی سرود. و نخستین اثر خود را با عنوان ''سکوت دشتها'' در یکی از نشریات کودکان منتشر کرد. ابراهیمی از سال ۱۳۵۸، به شکل حرفهای نوشتن داستان و سرودن شعر برای کودکان و نوجوانان را آغاز کرد.<ref name= شرح>{{یادکرد وب|نشانی=http://hour3.com/pblogfa.ost/10|عنوان= بیوگرافی جعفر ابراهیمی شاهد}}</ref> | '''جعفر ابراهیمی''' متخلص به '''شاهد''' از شاعران و نویسندگان پیشکسوت ادبیات کودک و نوجوان است. معروفترین و به یادماندنیترین شعر او ''«خوشا به حالت ای روستایی»'' سالها زینت بخش کتاب فارسی پایه اول دبستان بود. او نخستین شعر خود را در ۱۳ سالگی به تقلید از پروین اعتصامی سرود. و نخستین اثر خود را با عنوان ''سکوت دشتها'' در یکی از نشریات کودکان منتشر کرد. ابراهیمی از سال ۱۳۵۸، به شکل حرفهای نوشتن داستان و سرودن شعر برای کودکان و نوجوانان را آغاز کرد.<ref name= شرح>{{یادکرد وب|نشانی=http://hour3.com/pblogfa.ost/10|عنوان= بیوگرافی جعفر ابراهیمی شاهد}}</ref> | ||
که حاصل آن خلق بیش از۱۶۰ عنوان کتاب در این حوزه و کسب جوایز و افتخارات مختلف است. ابراهیمی مدت ۱۲ سال نويسنده برنامههای راديويي بوده و بعد از آن نیز مسئوليتهای مختلفی را برعهده داشته است.<ref name= ابراهیمی>{{یادکرد وب|نشانی=https://www.beytoote.com/scientific/scientist/biography1-jafar2-ebrahimi.html|عنوان= بیوگرافی جعفر ابراهیمی}}</ref>در سال ۱۳۵۶، عبارت «نصر» به شناسنامه ابراهیمی اضافه شد و نام او «جعفر ابراهیمی نصر» شد.<ref name= شاهد>{{یادکرد وب|نشانی=http://lolabad.ir/post/16|عنوان=بیو}}</ref> | که حاصل آن خلق بیش از۱۶۰ عنوان کتاب در این حوزه و کسب جوایز و افتخارات مختلف است. ابراهیمی مدت ۱۲ سال نويسنده برنامههای راديويي بوده و بعد از آن نیز مسئوليتهای مختلفی را برعهده داشته است.<ref name= ابراهیمی>{{یادکرد وب|نشانی=https://www.beytoote.com/scientific/scientist/biography1-jafar2-ebrahimi.html|عنوان= بیوگرافی جعفر ابراهیمی}}</ref>در سال ۱۳۵۶، عبارت «نصر» به شناسنامه ابراهیمی اضافه شد و نام او «جعفر ابراهیمی نصر» شد.<ref name= شاهد>{{یادکرد وب|نشانی=http://lolabad.ir/post/16|عنوان=بیو}}</ref> | ||
==از میان یادها == | ==از میان یادها== | ||
===سرگرمی با دلِ خوش=== | ===سرگرمی با دلِ خوش=== | ||
در دوره کودکی من، بیشتر بازیها طبیعی بود. خودم بازیهایی درست میکردم و با آن سرگرم میشدم. مثلاً نمایش بازی میکردیم و خودم قصههایی که در روستا شنیده بودم، کارگردانی میکردم و به هر کدام از بچهها یک نقش میدادم و نمایش اجرا میکردیم. بچههای زمان ما سرگرمی چندانی نداشتند. تابستان که میشد خانوادهها بچههایشان را سر کار میفرستادند تا بیکار نمانند و کاری یاد بگیرند.<ref name= گفتوگو/> | در دوره کودکی من، بیشتر بازیها طبیعی بود. خودم بازیهایی درست میکردم و با آن سرگرم میشدم. مثلاً نمایش بازی میکردیم و خودم قصههایی که در روستا شنیده بودم، کارگردانی میکردم و به هر کدام از بچهها یک نقش میدادم و نمایش اجرا میکردیم. بچههای زمان ما سرگرمی چندانی نداشتند. تابستان که میشد خانوادهها بچههایشان را سر کار میفرستادند تا بیکار نمانند و کاری یاد بگیرند.<ref name= گفتوگو/> | ||
خط ۶۲: | خط ۶۲: | ||
جعفر ابراهیمی: «سال ۱۳۴۴ بود که اولین شعرم در یکی از مجلات چاپ شد. از بچگی به نوشتن علاقه داشتم و از کودکی آرزو داشتم، نویسنده یا مترجم بشوم. همان زمان هم وقتی شعرهایم را برای دوستانم میخواندم، می گفتند شعرهای تو خیلی ساده و کودکانه است، ولی در آن زمان شعری به نام شعر کودک نبود. کتاب کودک پیدا نمیشد. بعدها که بزرگ شدم، کانون پرورش فکری تأسیس شد که من چون سنم زیاد بود، نمیتوانستم از آن استفاده کنم، اما خواهر و برادرهایم را ثبت نام کردم و آنها از کانون کتاب میگرفتند. من هم کتابها را برای خودم و برای آنها میخواندم.» <ref name= گفتوگو/> | جعفر ابراهیمی: «سال ۱۳۴۴ بود که اولین شعرم در یکی از مجلات چاپ شد. از بچگی به نوشتن علاقه داشتم و از کودکی آرزو داشتم، نویسنده یا مترجم بشوم. همان زمان هم وقتی شعرهایم را برای دوستانم میخواندم، می گفتند شعرهای تو خیلی ساده و کودکانه است، ولی در آن زمان شعری به نام شعر کودک نبود. کتاب کودک پیدا نمیشد. بعدها که بزرگ شدم، کانون پرورش فکری تأسیس شد که من چون سنم زیاد بود، نمیتوانستم از آن استفاده کنم، اما خواهر و برادرهایم را ثبت نام کردم و آنها از کانون کتاب میگرفتند. من هم کتابها را برای خودم و برای آنها میخواندم.» <ref name= گفتوگو/> | ||
===ماجرای عشق=== | ===ماجرای عشق=== | ||
===چرا شاهد؟=== | |||
«شاهد» از کجا آمده است؟ | |||
دوستان جعفر ابراهیمی باور نمیکردند شعرهایی که به نام «جعفر ابراهیمی» در مجلات چاپ میشود، مال او باشد. آنها میگفتند: «اسم جعفر ابراهیمی زیاد است و از کجا معلوم این شعرها مال تو باشد؟» تا اینکه یکی از دوستانش پیشنهاد داد یک نام مستعار انتخاب کند. او هم از حافظ کمک گرفت و این شعر آمد: ''شاهد آن نیست که مویی و میانی دارد / بنده طلعت آن باشد که آنی دارد'' به همین دلیل این تخلص را انتخاب کرد و جعفر ابراهیمی شاهد شد. با این نام، دو شعر به مجله فرستاد و هر دو در کنار هم چاپ شد و بالاخره دوستانش باور کردند که ایشان شاعرند. چون واژه شاهد به شاعر بودن او شهادت میداد!<ref name= تخلص>{{یادکرد وب|نشانی=https://www.tabnak.ir/fa/news/91839|عنوان= شاهد جعفر ابراهیمی از کجا آمده است؟}}</ref> | |||
<ref name= شاعرم>{{یادکرد وب|نشانی=https://www.farsnews.ir/news/13940721000265|عنوان= گفتوگو با ابراهیمی؛ شاهد شهادت داد که من شاعرم}}</ref> | |||
===ماجرای استاد=== | ===ماجرای استاد=== | ||
===ماجرای شاگرد=== | ===ماجرای شاگرد=== | ||
خط ۷۷: | خط ۸۱: | ||
===ماجراهای دارایی=== | ===ماجراهای دارایی=== | ||
===ماجراهای زندگی شخصی=== | ===ماجراهای زندگی شخصی=== | ||
===ماجرای برخی خالهزنکیهای شیرین | ===ماجرای برخی خالهزنکیهای شیرین (اشکها و لبخندها)=== | ||
===ماجرای شکایتهایی از دیگران کرده به محاکم و شکایتهایی که از او شده=== | ===ماجرای شکایتهایی از دیگران کرده به محاکم و شکایتهایی که از او شده=== | ||
===ماجراهای مشهور ممیزی=== | ===ماجراهای مشهور ممیزی=== | ||
خط ۸۴: | خط ۸۸: | ||
===عکس سنگ قبر و ماجرایی از تشییع جنازه و جزئیات آن=== | ===عکس سنگ قبر و ماجرایی از تشییع جنازه و جزئیات آن=== | ||
===ماجراهای دیگر=== | ===ماجراهای دیگر=== | ||
==زندگی و یادگار== | |||
==زندگی و یادگار == | |||
===کودکی و نوجوانی، جوانی، پیری=== | ===کودکی و نوجوانی، جوانی، پیری=== | ||
جعفر ابراهیمی ۲۱ مهر ۱۳۳۰ در روستای حور، ویلکیج جنوبی، وابسته به شهرستان نمین استان اردبیل، چشم به جهان گشود. او تحصیلاتش را از مکتب خانه «خانم باجی» واقع در زادگاهش آغاز کرد و بعدها که مدرسهای با یک معلم و کلاس در روستا ایجاد شد تا کلاس چهارم ابتدایی را در آنجا گذراند. اما به دلیل آنکه امکان ادامه تحصیل در روستا برایش فراهم نبود به همراه پدرش در ۱۱ سالگی به تهران آمد و در «دبستان تربیت» واقع در خیابان جوادیه تهران تا کلاس ششم دبستان درس خواند. سپس وارد دبیرستان مذهبی «شیخ طبرسی» واقع در خیابان خیام، جنب حرم «سید نصرالدین» و دبیرستان حکیم نظامی واقع در مولوی، سر خانی آباد و دبیرستان سینا واقع در امیریه، چهارراه معزالسلطان، ادامه داد و توانست در رشته ریاضی دیپلم خود را بگیرد.<ref name=ابراهیمی/> | جعفر ابراهیمی ۲۱ مهر ۱۳۳۰ در روستای حور، ویلکیج جنوبی، وابسته به شهرستان نمین استان اردبیل، چشم به جهان گشود. او تحصیلاتش را از مکتب خانه «خانم باجی» واقع در زادگاهش آغاز کرد و بعدها که مدرسهای با یک معلم و کلاس در روستا ایجاد شد تا کلاس چهارم ابتدایی را در آنجا گذراند. اما به دلیل آنکه امکان ادامه تحصیل در روستا برایش فراهم نبود به همراه پدرش در ۱۱ سالگی به تهران آمد و در «دبستان تربیت» واقع در خیابان جوادیه تهران تا کلاس ششم دبستان درس خواند. سپس وارد دبیرستان مذهبی «شیخ طبرسی» واقع در خیابان خیام، جنب حرم «سید نصرالدین» و دبیرستان حکیم نظامی واقع در مولوی، سر خانی آباد و دبیرستان سینا واقع در امیریه، چهارراه معزالسلطان، ادامه داد و توانست در رشته ریاضی دیپلم خود را بگیرد.<ref name=ابراهیمی/> | ||
خط ۹۱: | خط ۹۴: | ||
جعفر ابراهیمی بعد از گرفتن دیپلم به سربازی رفت و به سپاه بهداشت پیوست و به عنوان سپاهیای نمونه انتخاب شد و این امتیاز را داشت که بدون کنکور وارد دانشگاه شود یا در یکی از وزارتخانههای معتبر کشور استخدام شود. به این ترتیب در سال ۱۳۵۷ به وزارت فرهنگ و هنر وقت رفت، ولی درآنجا نماند و بعدها به استخدام وزارت دارایی درآمد و بعد از دو سال و نیم کار در این وزارتخانه به دلیل علاقه به ادبیات در سال ۱۳۵۹ بنا به درخواست کانون پرورش فکری، به عنوان مأمور به آنجا منتقل شد و یک سال بعد یعنی در سال ۱۳۶۰ حکم انتقال قطعی او به کانون صادر شد و تا زمان بازنشستگی مسئول شورای شعر کانون بود. ابراهیمی را میتوان بنیانگذار شورای شعر کانون پرورش فکری دانست، زیرا در زمانی که او وارد کانون شد، شورای شعری وجود نداشت.<ref name=نوشتن>{{یادکرد وب|نشانی=http://www.ibna.ir/fa/longint/258740|عنوان= عادتهای نوشتن جعفر ابراهیمی}}</ref>او مدت دوازده سال نويسنده برنامههای راديويی بود و بعد از آن نیز مسئوليتهای مختلفی را برعهده داشت. از جمله مسئول شورای شعر کانون پرورش فکری، از سال ۱۳۶۰ تا هنگام بازنشستگی در سال ۱۳۸۰، سردبیر جُنگ ادبی آیش، شش دوره دبیر جشنواره مطبوعات، دو دوره دبیر جشنواره کتاب کانون پرورش فکری و چند دوره داوری کتاب سال. همچنین با مؤسسه کیهان، صدا و سیما، حوزه هنری و انتشارات امیرکبیر نیز همکاری داشته است.<ref name=گفتوگو>{{یادکرد وب|نشانی=https://hawzah.net/fa/Magazine/View/5793/7760/97913 | جعفر ابراهیمی بعد از گرفتن دیپلم به سربازی رفت و به سپاه بهداشت پیوست و به عنوان سپاهیای نمونه انتخاب شد و این امتیاز را داشت که بدون کنکور وارد دانشگاه شود یا در یکی از وزارتخانههای معتبر کشور استخدام شود. به این ترتیب در سال ۱۳۵۷ به وزارت فرهنگ و هنر وقت رفت، ولی درآنجا نماند و بعدها به استخدام وزارت دارایی درآمد و بعد از دو سال و نیم کار در این وزارتخانه به دلیل علاقه به ادبیات در سال ۱۳۵۹ بنا به درخواست کانون پرورش فکری، به عنوان مأمور به آنجا منتقل شد و یک سال بعد یعنی در سال ۱۳۶۰ حکم انتقال قطعی او به کانون صادر شد و تا زمان بازنشستگی مسئول شورای شعر کانون بود. ابراهیمی را میتوان بنیانگذار شورای شعر کانون پرورش فکری دانست، زیرا در زمانی که او وارد کانون شد، شورای شعری وجود نداشت.<ref name=نوشتن>{{یادکرد وب|نشانی=http://www.ibna.ir/fa/longint/258740|عنوان= عادتهای نوشتن جعفر ابراهیمی}}</ref>او مدت دوازده سال نويسنده برنامههای راديويی بود و بعد از آن نیز مسئوليتهای مختلفی را برعهده داشت. از جمله مسئول شورای شعر کانون پرورش فکری، از سال ۱۳۶۰ تا هنگام بازنشستگی در سال ۱۳۸۰، سردبیر جُنگ ادبی آیش، شش دوره دبیر جشنواره مطبوعات، دو دوره دبیر جشنواره کتاب کانون پرورش فکری و چند دوره داوری کتاب سال. همچنین با مؤسسه کیهان، صدا و سیما، حوزه هنری و انتشارات امیرکبیر نیز همکاری داشته است.<ref name=گفتوگو>{{یادکرد وب|نشانی=https://hawzah.net/fa/Magazine/View/5793/7760/97913 | ||
|عنوان= گفتوگو با جعفرابراهیمی شاهد}}</ref> | |عنوان= گفتوگو با جعفرابراهیمی شاهد}}</ref> | ||
====چگونگی آشنایی با شعر و قصه==== | |||
نخستین مراحل آشنایی با شعر و قصه | |||
جعفر ابراهیمی: «پدربزرگ مادری من شاعر بود، از سویی پدربزرگ پدریام کربلایی صادق نیز اهل شعر و قصه و متل بود.<ref name= تخلص/> پدربزرگم نقش بسیار مهمی در شخصیت ادبی من داشت. او در جوانی با خر بزرگ سفیدی که شبیه قاطر بود به کربلا رفته بود و این سفر ۶ ماه طول کشیده بود. او در طول این 6 ماه قصهها و شعرهای زیادی از همسفرانش یاد گرفته بود و وقتی برگشت در شبهای طولانی زمستان برای اهالی روستا که دور هم جمع میشدند شعر میخواند و قصه میگفت. همچنین عمهام نیز که زنی زیبا و عجیب بود، بعد از پدربزرگم تاثیر بسیاری در شکلگیری شخصیت ادبیام داشت. او سواد قرآنی داشت و شعرهای بسیاری به زبان ترکی میدانست و از خوش اقبالی من بود که ارتباط عاطفی خوبی هم بین من و او برقرار شد و قصهها و شعرهای بسیاری را در کودکی به من آموخت.<ref name= نوشتن/> | |||
جعفر ابراهیمی درباره علاقه زیادش به نقاشی میگوید: «در کودکی به نقاشی بیشتر از ادبیات علاقه داشتم اما چون حوصله و امکانات نقاشی کردن برایم فراهم نبود اندکاندک به سمت ادبیات کشیده شدم.» <ref name= تخلص/> | |||
===شخصیت و اندیشه=== | ===شخصیت و اندیشه=== | ||
===زمینه فعالیت=== | ===زمینه فعالیت=== | ||
خط ۱۰۲: | خط ۱۰۹: | ||
اوایل دهه ۶۰ انرژی زیادی داشتم و به جاهای مختلفی مانند روزنامه کیهان، اطلاعات، کانون پرورش فکری، تلویزیون و... سر میزدم و شبها هم در منزل به سرودن شعر یا نوشتن داستان میپرداختم. این انرژی زیاد از جوانی و برکات انقلاب بود. اما با وجود اینکه الان سالهاست که از آن دوران میگذرد اما من هنوز احساس میکنم نوجوانی ۱۲ سالهام».<ref name= بزرگداشت>{{یادکرد وب|نشانی=http://www.ibna.ir/fa/report/229831|عنوان= بزرگداشت جعفر ابراهیمی}}</ref> | اوایل دهه ۶۰ انرژی زیادی داشتم و به جاهای مختلفی مانند روزنامه کیهان، اطلاعات، کانون پرورش فکری، تلویزیون و... سر میزدم و شبها هم در منزل به سرودن شعر یا نوشتن داستان میپرداختم. این انرژی زیاد از جوانی و برکات انقلاب بود. اما با وجود اینکه الان سالهاست که از آن دوران میگذرد اما من هنوز احساس میکنم نوجوانی ۱۲ سالهام».<ref name= بزرگداشت>{{یادکرد وب|نشانی=http://www.ibna.ir/fa/report/229831|عنوان= بزرگداشت جعفر ابراهیمی}}</ref> | ||
===تفسیر خود از آثارش=== | ===تفسیر خود از آثارش=== | ||
====امضای کودک==== | |||
جعفر ابراهیمی در شعری با عنوان «شعرهای تازه» درباره شعرهای كودكی که میسراید، میگوید: «وقتي كه شعري مينویسم يک كودک ده ساله میآيد كنارم مینشيند | |||
تا شعرهای تازه من را ببيندآن گاه، پای شعرهای تازهام را تاريخ و امضا میگذارد» <ref name= حرف>{{یادکرد وب|نشانی=http://www.ibna.ir/fa/tolidi/116581|عنوان= پای حرفهای شاعران در روز شعر و ادب پارسی}}</ref> | |||
===موضعگیریهای او درباره دیگران=== | ===موضعگیریهای او درباره دیگران=== | ||
===همراهیهای سیاسی=== | ===همراهیهای سیاسی=== | ||
خط ۱۰۸: | خط ۱۱۸: | ||
===نامهای دسته جمعی=== | ===نامهای دسته جمعی=== | ||
===بیانیهها=== | ===بیانیهها=== | ||
اهمیت ایجاد رغبت در کودکان برای کتابخوانی | |||
جعفر ابراهیمی: «باید تلاش کنیم به بچهها لذت خواندن را بچشانیم نه اینکه از آنها بخواهیم برای یادگرفتن، کتاب بخوانند. زیرا اگر با رغبت کتابی را مطالعه کنند قطعا مطالبی را هم از آن یاد میگیرند.»<ref name= بزرگداشت/> | |||
===جمله مورد علاقه در کتابهایش=== | ===جمله مورد علاقه در کتابهایش=== | ||
===جمله یا جملاتی که از کتابش کالت شده است=== | ===جمله یا جملاتی که از کتابش کالت شده است=== | ||
خط ۱۱۷: | خط ۱۲۹: | ||
===برنامههای ادبی که در دیگر کشورها اجرا کرده است=== | ===برنامههای ادبی که در دیگر کشورها اجرا کرده است=== | ||
===ناشرانی که با او کار کردهاند=== | ===ناشرانی که با او کار کردهاند=== | ||
«یکی از خوش شانسیهای من این بود که در سال ۱۳۴۷عضو گروه روزنامهنگاری دبیرستانمان بودم. آنجا اصلا کار ادبی انجام نمیدادم و فقط نقاشی میکشیدم. روزنامه دیواری ما در سطح کشور مقام دوم را به دست آورد. و من به این واسطه توانستم با وزیر آموزش و پرورش وقت عکس بگیرم و درآن زمان، این برای من و همشاگردیهایم، افتخاری بود. بعد از آنکه به کانون پرورش فکری رفتم به فعالیتم در مطبوعات ادامه دادم. در آن زمان هرکاری که در حوزه ادبیات کودک مطرح میشد، به کتابها راه پیدا میکرد. درواقع مطبوعات، مادر ادبیات کودک بود درآن زمان نشریاتی مانند کیهان بچهها، رشد و روزنامههایی که وسطشان چندصفحه را به کودکان اختصاص داده بودند. تعداد نویسندگان و شاعران کودک هم بسیار کم بود و به همین دلیل هم اغلب این مجلات به ما مراجعه میکردند. در آن زمان بسیاری از ناشرانی که امروزه جزء ابرناشران محسوب میشوند برای گرفتن اثر از نویسندگان این حوزه به کیهانبچهها میآمدند. از جهاتی نه مطبوعات ما حال و هوای ادبیات داشت و آثار ما حال و هوای مطبوعاتی. مثلا زمانی که من برای کیهان بچهها مطلب مینوشتم هدف من انجام دادن یک کار مطبوعاتی نبود، میخواستم اثری را برای کودکان و نوجوانان خلق کنم. و چون جایی برای انعکاس مطالب نداشتیم، برای کیهان بچهها مینوشتیم. از سویی چون برای کیهان بچهها بود مجبور بودیم رنگ و بویی از ژورنالیستی هم به مطالب بدهیم. از این نظر ملغمهای میشد که نه این بود و نه آن.»<ref name= نوشتن/> | |||
===بنیانگذاری=== | ===بنیانگذاری=== | ||
===تأثیرپذیریها=== | ===تأثیرپذیریها=== | ||
«زمانی که اولین شعرم «سکوت دشتها» چاپ شد بسیار خوشحال شدم و دنبال کسی میگشتم که این شعر را به او نشان دهم. ناگهان پدرم را دیدم و مجله را به او نشان دادم او هم نگاهی به شعر من انداخت و گفت «آیا بابت این شعر یک نان بربری به تو میدهند؟» گفتم «نه» بعد گفت «پس به هیچ دردی نمیخورد!» و این اولین برخورد پدرم بود. بعد که بزرگتر شدم شعری گفتم بهنام «زندگی شیرین است» و آن را به پدرم تقدیم کردم. وقتی این شعر را برایش خواندم خیلی لذت برد و از آن به بعد مرا تشویق میکرد. البته خواهری داشتم که از من کوچکتر بود، وقتی چیزی مینوشتم برایش میخواندم، او هم مرا تشویق میکرد. دوستی هم داشتم که از مشوقان من بود ولی ناقد نبود، هر شعری میخواندم میگفت شاهکار است؛ دوستم هم خوبیهایی داشت و هم بدیهایی.»<ref name= نوشتن/> | |||
===استادان و شاگردان=== | ===استادان و شاگردان=== | ||
===علت شهرت=== | ===علت شهرت=== | ||
خط ۱۳۳: | خط ۱۴۷: | ||
===سبک و لحن و ویژگی آثار=== | ===سبک و لحن و ویژگی آثار=== | ||
===کارنامه و فهرست آثار=== | ===کارنامه و فهرست آثار=== | ||
====اولین اثر==== | |||
نخستین آثار منتشر شده | |||
جعفر ابراهیمی: «نخستین کتاب من در حوزه جنگ بود به نام «کبوتر» که در سال ۱۳۶۱ در انتشارات امیرکبیر منتشر شد. و بعد از آن کتاب «گل باغ آشنایی» از سوی انتشارات حوزه منتشر شد. اولین کتابهای شعری هم که از من چاپ شد «شکوفههای شعر» و«غنچههای شعر» بود که هردو سال ۱۳۶۲ کتاب ازسوی انتشارات امیرکبیر منتشر شدند. اما نخستین کتابی که بهطور جدی برای کودکان کار کردهام کتاب «کلاغ تشنه» بود که سال ۱۳۵۹ آن را برای چاپ به کانون پرورش فکری دادم و قرار بود منتشر شود اما چاپ آن ۱۳ سال طول کشید و من در این ۱۳ سال ۳۵ کتاب چاپ کردم و درواقع نخستین کتابم شد ۳۶امین کتابم.»<ref name= نوشتن/> | |||
====خوشا به حالت ای روستایی==== | |||
علاقهای به شعر«خوشا به حالت ای روستایی» نداشتم | |||
جعفر ابراهیمی درباره معروفترین شعرش میگوید: «اصلا علاقهای به این شعر نداشتم ولی الان بنا به دلایلی این شعر را دوست دارم. در آن زمان برایم سوال بود که بچهها برای دوست داشتن این شعر چه دلیلی میتوانند داشته باشند چون خودم خیلی از این شعر بدم میآمد. این شعر اولین بار در یک روزنامه چاپ شد و حتی آن را برای چاپ به هیچ مجلهای نداده بودم، چون بهعنوان یک شعر قبولش نداشتم. اما شاید بهدلیل موسیقیای که در شعر وجود دارد یا بهدلیل سادگی که در آن هست مورد توجه قرار گرفته است. اما بعدها فهمیدم موضوع خاصی در این شعر نهفته است و بسیاری از افرادی که این شعر را در کودکی خواندهاند معتقدند که این شعر الان باید چاپ میشد. چون الان بهشدت با آلودگی هوا مواجه هستیم و باید از آلودگی شهرها فرار کنیم و به روستا برویم. البته بسیاری هم معتقدند که در این شعر اصلا موضوع روستا مهم نیست و مضمون شعر این بوده که روستا همان فطرت انسان است که باید روزی به آن برگردد. در حالی که من اصلا این چنین منظور در ذهنم نبوده است.»<ref name= نوشتن/> | |||
«وقتی این شعر را سرودم در یک روزنامه چاپ شد. خیلی آن را جدی نگرفتم اما بعد از مدتی آقای حداد عادل آن را در کتاب درسی مدارس چاپ کرد و یک چک به مبلغ ۳۲۰۰ ریال برای من فرستاد. من هم چک را پس فرستادم و گفتم اصلا ارزش داشت که به خاطر این مبلغ چک کشیده شود؟ البته بعدها به پیشنهاد خودم آن شعر را از کتاب درسی برداشتند تا شعری دیگر را از من جایگزین کنند ولی شعر دیگر من جایگزین نشد.»<ref name= صحبت>{{یادکرد وب|نشانی= https://www.salamsch.com/blog|عنوان=پای حرفهای جعفر ابراهیمی (شاهد)}}</ref> | |||
===جوایز و افتخارات=== | ===جوایز و افتخارات=== | ||
===منبعشناسی (منابعی که درباره آثار فرد نوشته شده است)=== | ===منبعشناسی (منابعی که درباره آثار فرد نوشته شده است)=== |
نسخهٔ ۲۶ خرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۱:۱۰
جعفر ابراهیمی متخلص به شاهد از شاعران و نویسندگان پیشکسوت ادبیات کودک و نوجوان است. معروفترین و به یادماندنیترین شعر او «خوشا به حالت ای روستایی» سالها زینت بخش کتاب فارسی پایه اول دبستان بود. او نخستین شعر خود را در ۱۳ سالگی به تقلید از پروین اعتصامی سرود. و نخستین اثر خود را با عنوان سکوت دشتها در یکی از نشریات کودکان منتشر کرد. ابراهیمی از سال ۱۳۵۸، به شکل حرفهای نوشتن داستان و سرودن شعر برای کودکان و نوجوانان را آغاز کرد.[۱] که حاصل آن خلق بیش از۱۶۰ عنوان کتاب در این حوزه و کسب جوایز و افتخارات مختلف است. ابراهیمی مدت ۱۲ سال نويسنده برنامههای راديويي بوده و بعد از آن نیز مسئوليتهای مختلفی را برعهده داشته است.[۲]در سال ۱۳۵۶، عبارت «نصر» به شناسنامه ابراهیمی اضافه شد و نام او «جعفر ابراهیمی نصر» شد.[۳]
از میان یادها
سرگرمی با دلِ خوش
در دوره کودکی من، بیشتر بازیها طبیعی بود. خودم بازیهایی درست میکردم و با آن سرگرم میشدم. مثلاً نمایش بازی میکردیم و خودم قصههایی که در روستا شنیده بودم، کارگردانی میکردم و به هر کدام از بچهها یک نقش میدادم و نمایش اجرا میکردیم. بچههای زمان ما سرگرمی چندانی نداشتند. تابستان که میشد خانوادهها بچههایشان را سر کار میفرستادند تا بیکار نمانند و کاری یاد بگیرند.[۴] در روستای ما چشمهای در کوهستان بود. من از آن چشمه، برای پدرم آب می بردم. آن جا کوهی بود که آرزو داشتم از آن بالا بروم و پشت کوه را ببینم اما چون کوچک بودم نمیتوانستم از کوه بالا بروم. همیشه فکر میکردم جن و پری که در قصهها میگویند، پشت آن کوه زندگی میکنند. چند سال بعد از این که به شهر آمدیم، یک بار با پدرم به روستا برگشتم و از کوه بالا رفتم و وقتی به پشت کوه رسیدم، چیز عجیبی دیدم. خیلی تعجب کردم. اولین چیزی که دیدم این بود که آن طرف کوه، فرقی با این طرف کوه ندارد. یک باره دیدم در کنار همان چشمهای ایستادهام که تعریفش را کردم. تازه متوجه شدم بدون آن که خودم بفهمم، در تمام آن سالها به پشت کوه میرفتم و برمیگشتم و خودم نمیدانستم.[۴]
نخستین بار که خواندم
سال ۱۳۴۲ بود؛ مادرم تازه به تهران آمده بود. یک روز باران تندی میبارید و سیل در خیابانها جاری شده بود. در راه برگشت از مدرسه بودم که دیدم کتابی در کانال آب افتاده، احساس کردم باید این کتاب را از غرق شدن نجات دهم، به همین دلیل در کنار جوی آب میدویدم تا به دریچهای رسیدم، خم شدم که کتاب را بگیرم ولی در جوی آب افتادم. اما توانستم کتاب را بگیرم. پیرزنی مرا نجات داد و از کانال آب بیرون آورد. به خانه آمدم و کتاب را خشک کردم و دیدم کتابی بی سروته است؛ چند صفحه اول و آخرش را آب برده بود. نه اسم کتاب معلوم بود نه نویسنده و نه مترجمش. وقتی کتاب را خواندم متوجه شدم کتابی از یک نویسنده روسی است و قصهای شبیه حسن کچل خودمان بود، شخصیتی به نام ایوانوویچ داشت که محبت زیادی به حیوانات میکرد وقتی ایوانوویچ به زندان میافتد حیوانات به او کمک میکنند. مطالعه این کتاب تاثیر زیادی روی من گذاشت و به خواندن ادامه کتاب علاقهمند شدم و جستوجو کردم تا کتاب را پیدا کنم ولی موفق نشدم. اما باعث شد که به داستانخوانی علاقهمند شوم. البته در آن دوران کتابهایی از ژول ورن و بینوایانِ ویکتور هوگو را خواندم.[۵]
ماجراهای انتشار
چگونگی ورود به دنیای ادبیات کودک و نوجوان جعفر ابراهیمی: «سال ۱۳۴۴ بود که اولین شعرم در یکی از مجلات چاپ شد. از بچگی به نوشتن علاقه داشتم و از کودکی آرزو داشتم، نویسنده یا مترجم بشوم. همان زمان هم وقتی شعرهایم را برای دوستانم میخواندم، می گفتند شعرهای تو خیلی ساده و کودکانه است، ولی در آن زمان شعری به نام شعر کودک نبود. کتاب کودک پیدا نمیشد. بعدها که بزرگ شدم، کانون پرورش فکری تأسیس شد که من چون سنم زیاد بود، نمیتوانستم از آن استفاده کنم، اما خواهر و برادرهایم را ثبت نام کردم و آنها از کانون کتاب میگرفتند. من هم کتابها را برای خودم و برای آنها میخواندم.» [۴]
ماجرای عشق
چرا شاهد؟
«شاهد» از کجا آمده است؟ دوستان جعفر ابراهیمی باور نمیکردند شعرهایی که به نام «جعفر ابراهیمی» در مجلات چاپ میشود، مال او باشد. آنها میگفتند: «اسم جعفر ابراهیمی زیاد است و از کجا معلوم این شعرها مال تو باشد؟» تا اینکه یکی از دوستانش پیشنهاد داد یک نام مستعار انتخاب کند. او هم از حافظ کمک گرفت و این شعر آمد: شاهد آن نیست که مویی و میانی دارد / بنده طلعت آن باشد که آنی دارد به همین دلیل این تخلص را انتخاب کرد و جعفر ابراهیمی شاهد شد. با این نام، دو شعر به مجله فرستاد و هر دو در کنار هم چاپ شد و بالاخره دوستانش باور کردند که ایشان شاعرند. چون واژه شاهد به شاعر بودن او شهادت میداد![۶] [۷]
ماجرای استاد
ماجرای شاگرد
ماجرای مردم
بین ده تا بیست مطلب برگرفته از مجلات دوره خود (موافق و مخالف)
ماجراهای دشمنی
ماجراهای دوستی
ماجراهای قهرها
ماجراهای آشتیها
ماجراهای نگرفتن جوایز
ماجرای حرفی که در حین گرفتن جایزه زده است
===ماجراهای مذهب و ارتباط با خداوند===
ماجراهای عصبانیت، ترک مجالس، مهمانیها، برنامهها، استعفا و مشابه آن
ماجراهای نحوه مرگ، بازتاب خبر مرگ در روزنامهها و مجلات و نمونههایی از آن
ماجراهای دارایی
ماجراهای زندگی شخصی
ماجرای برخی خالهزنکیهای شیرین (اشکها و لبخندها)
ماجرای شکایتهایی از دیگران کرده به محاکم و شکایتهایی که از او شده
ماجراهای مشهور ممیزی
===ماجراهای مربوط به مصاحبهها، سخنرانیها و حضور رادیو یا تلویزیون یا فضای مجازی به همره ارائهٔ نمونهای از آن برای بخش شنیداری و تصویری===
عکس سنگ قبر و ماجرایی از تشییع جنازه و جزئیات آن
ماجراهای دیگر
زندگی و یادگار
کودکی و نوجوانی، جوانی، پیری
جعفر ابراهیمی ۲۱ مهر ۱۳۳۰ در روستای حور، ویلکیج جنوبی، وابسته به شهرستان نمین استان اردبیل، چشم به جهان گشود. او تحصیلاتش را از مکتب خانه «خانم باجی» واقع در زادگاهش آغاز کرد و بعدها که مدرسهای با یک معلم و کلاس در روستا ایجاد شد تا کلاس چهارم ابتدایی را در آنجا گذراند. اما به دلیل آنکه امکان ادامه تحصیل در روستا برایش فراهم نبود به همراه پدرش در ۱۱ سالگی به تهران آمد و در «دبستان تربیت» واقع در خیابان جوادیه تهران تا کلاس ششم دبستان درس خواند. سپس وارد دبیرستان مذهبی «شیخ طبرسی» واقع در خیابان خیام، جنب حرم «سید نصرالدین» و دبیرستان حکیم نظامی واقع در مولوی، سر خانی آباد و دبیرستان سینا واقع در امیریه، چهارراه معزالسلطان، ادامه داد و توانست در رشته ریاضی دیپلم خود را بگیرد.[۲] در این دوره تحصیلی در دبیرستان طبرسی، یکی از اساتیدش با نام استاد میرکریمی به استعداد او در زمینه شعر و داستان پی میبرد و او را در به دست آوردن موفقیت بسیار کمک میکند. جعفر ابراهیمی اولین شعرش را در کلاس ششم دبستان به تقلید از پروین اعتصامی سرود. ای بلبل سرگشته که آواره به دشتی جز رفتن از این لانه به آن لانه چه دیدی؟ وقتی کلاس هفتم بود تعدادی از شعرهایش را برای مجلهها فرستاد و چاپ شد. نخستین شعرش در ۱۴سالگی در یکی از مجلات کودکان چاپ شد و بعد از آن پلههای ترقی را یکی پس از دیگری پیمود.[۸] جعفر ابراهیمی بعد از گرفتن دیپلم به سربازی رفت و به سپاه بهداشت پیوست و به عنوان سپاهیای نمونه انتخاب شد و این امتیاز را داشت که بدون کنکور وارد دانشگاه شود یا در یکی از وزارتخانههای معتبر کشور استخدام شود. به این ترتیب در سال ۱۳۵۷ به وزارت فرهنگ و هنر وقت رفت، ولی درآنجا نماند و بعدها به استخدام وزارت دارایی درآمد و بعد از دو سال و نیم کار در این وزارتخانه به دلیل علاقه به ادبیات در سال ۱۳۵۹ بنا به درخواست کانون پرورش فکری، به عنوان مأمور به آنجا منتقل شد و یک سال بعد یعنی در سال ۱۳۶۰ حکم انتقال قطعی او به کانون صادر شد و تا زمان بازنشستگی مسئول شورای شعر کانون بود. ابراهیمی را میتوان بنیانگذار شورای شعر کانون پرورش فکری دانست، زیرا در زمانی که او وارد کانون شد، شورای شعری وجود نداشت.[۵]او مدت دوازده سال نويسنده برنامههای راديويی بود و بعد از آن نیز مسئوليتهای مختلفی را برعهده داشت. از جمله مسئول شورای شعر کانون پرورش فکری، از سال ۱۳۶۰ تا هنگام بازنشستگی در سال ۱۳۸۰، سردبیر جُنگ ادبی آیش، شش دوره دبیر جشنواره مطبوعات، دو دوره دبیر جشنواره کتاب کانون پرورش فکری و چند دوره داوری کتاب سال. همچنین با مؤسسه کیهان، صدا و سیما، حوزه هنری و انتشارات امیرکبیر نیز همکاری داشته است.[۴]
چگونگی آشنایی با شعر و قصه
نخستین مراحل آشنایی با شعر و قصه جعفر ابراهیمی: «پدربزرگ مادری من شاعر بود، از سویی پدربزرگ پدریام کربلایی صادق نیز اهل شعر و قصه و متل بود.[۶] پدربزرگم نقش بسیار مهمی در شخصیت ادبی من داشت. او در جوانی با خر بزرگ سفیدی که شبیه قاطر بود به کربلا رفته بود و این سفر ۶ ماه طول کشیده بود. او در طول این 6 ماه قصهها و شعرهای زیادی از همسفرانش یاد گرفته بود و وقتی برگشت در شبهای طولانی زمستان برای اهالی روستا که دور هم جمع میشدند شعر میخواند و قصه میگفت. همچنین عمهام نیز که زنی زیبا و عجیب بود، بعد از پدربزرگم تاثیر بسیاری در شکلگیری شخصیت ادبیام داشت. او سواد قرآنی داشت و شعرهای بسیاری به زبان ترکی میدانست و از خوش اقبالی من بود که ارتباط عاطفی خوبی هم بین من و او برقرار شد و قصهها و شعرهای بسیاری را در کودکی به من آموخت.[۵] جعفر ابراهیمی درباره علاقه زیادش به نقاشی میگوید: «در کودکی به نقاشی بیشتر از ادبیات علاقه داشتم اما چون حوصله و امکانات نقاشی کردن برایم فراهم نبود اندکاندک به سمت ادبیات کشیده شدم.» [۶]
شخصیت و اندیشه
زمینه فعالیت
یادمانها و بزرگداشتها
از نگاه دیگران (چند دیدگاه مثبت و چند دیدگاه منفی)
از خودش میگوید
بازنشستگی
ابراهیمی در سال ۱۳۸۰ بنا به درخواست خود، از کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، بازنشسته شد. او درباره چگونگی بازنشستگیاش میگوید: «من در آنجا اتاق، میز و صندلی ثابت و مشخصی که متعلق به خودم باشد نداشتم آخرین روزها به شکلی شده بود که ۴ نفر را در اتاق کوچکی جای داده بودند و من مجبور بودم برای اینکه بتوانم پشت میز بنشینم ابتدا میز را به جلو بکشم بعد بنشینم و بعد میز را به عقب بکشم تا در اتاق بسته شود. از این وضعیت خیلی ناراحت و آزرده شدم و درخواست بازنشستگیام را برای مدیریت وقت کانون فرستادم، فکر نمیکردم قبول کنند اما دیدم سریعتر از آنچه که انتظار داشتم کار بازنشستگی من انجام شد و این تنها کاری بود که برای من در کانون با سرعت انجام شد. البته اگر آن موقع از کانون بازنشسته نمیشدم به نفعم بود زیرا من با حقوق ۲۵ روز بازنشسته شدم و بعد از آن قانونی آمد که هرکس با ۲۵سال سال خدمت بازنشسته میشد حقوق ۳۰ روز را برایش حساب میکردند.[۵] البته حکمهای مختلفی برای من در کانون زده میشد اما هیچکدام داخل پرونده من نمیرفت و در نهایت به عنوان یک کارمند ساده بازنشسته شدم. در زمان بازنشستگی یک آبدارچی از من بیشتر حقوق میگرفت. خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
۱۲ سالهام
احساس میکنم نوجوانی ۱۲ سالهام اوایل دهه ۶۰ انرژی زیادی داشتم و به جاهای مختلفی مانند روزنامه کیهان، اطلاعات، کانون پرورش فکری، تلویزیون و... سر میزدم و شبها هم در منزل به سرودن شعر یا نوشتن داستان میپرداختم. این انرژی زیاد از جوانی و برکات انقلاب بود. اما با وجود اینکه الان سالهاست که از آن دوران میگذرد اما من هنوز احساس میکنم نوجوانی ۱۲ سالهام».[۹]
تفسیر خود از آثارش
امضای کودک
جعفر ابراهیمی در شعری با عنوان «شعرهای تازه» درباره شعرهای كودكی که میسراید، میگوید: «وقتي كه شعري مينویسم يک كودک ده ساله میآيد كنارم مینشيند تا شعرهای تازه من را ببيندآن گاه، پای شعرهای تازهام را تاريخ و امضا میگذارد» [۱۰]
موضعگیریهای او درباره دیگران
همراهیهای سیاسی
مخالفتهای سیاسی
نامههای سرگشاده
نامهای دسته جمعی
بیانیهها
اهمیت ایجاد رغبت در کودکان برای کتابخوانی جعفر ابراهیمی: «باید تلاش کنیم به بچهها لذت خواندن را بچشانیم نه اینکه از آنها بخواهیم برای یادگرفتن، کتاب بخوانند. زیرا اگر با رغبت کتابی را مطالعه کنند قطعا مطالبی را هم از آن یاد میگیرند.»[۹]
جمله مورد علاقه در کتابهایش
جمله یا جملاتی که از کتابش کالت شده است
نحوه پوشش
تکیه کلامها
خلقیات
منزلی که در آن زندگی میکرد (باغ و ویلا)
گزارش جامعی از سفرها (نقشه به همراه مکانهایی که به آن مسافرت کرده است)
برنامههای ادبی که در دیگر کشورها اجرا کرده است
ناشرانی که با او کار کردهاند
«یکی از خوش شانسیهای من این بود که در سال ۱۳۴۷عضو گروه روزنامهنگاری دبیرستانمان بودم. آنجا اصلا کار ادبی انجام نمیدادم و فقط نقاشی میکشیدم. روزنامه دیواری ما در سطح کشور مقام دوم را به دست آورد. و من به این واسطه توانستم با وزیر آموزش و پرورش وقت عکس بگیرم و درآن زمان، این برای من و همشاگردیهایم، افتخاری بود. بعد از آنکه به کانون پرورش فکری رفتم به فعالیتم در مطبوعات ادامه دادم. در آن زمان هرکاری که در حوزه ادبیات کودک مطرح میشد، به کتابها راه پیدا میکرد. درواقع مطبوعات، مادر ادبیات کودک بود درآن زمان نشریاتی مانند کیهان بچهها، رشد و روزنامههایی که وسطشان چندصفحه را به کودکان اختصاص داده بودند. تعداد نویسندگان و شاعران کودک هم بسیار کم بود و به همین دلیل هم اغلب این مجلات به ما مراجعه میکردند. در آن زمان بسیاری از ناشرانی که امروزه جزء ابرناشران محسوب میشوند برای گرفتن اثر از نویسندگان این حوزه به کیهانبچهها میآمدند. از جهاتی نه مطبوعات ما حال و هوای ادبیات داشت و آثار ما حال و هوای مطبوعاتی. مثلا زمانی که من برای کیهان بچهها مطلب مینوشتم هدف من انجام دادن یک کار مطبوعاتی نبود، میخواستم اثری را برای کودکان و نوجوانان خلق کنم. و چون جایی برای انعکاس مطالب نداشتیم، برای کیهان بچهها مینوشتیم. از سویی چون برای کیهان بچهها بود مجبور بودیم رنگ و بویی از ژورنالیستی هم به مطالب بدهیم. از این نظر ملغمهای میشد که نه این بود و نه آن.»[۵]
بنیانگذاری
تأثیرپذیریها
«زمانی که اولین شعرم «سکوت دشتها» چاپ شد بسیار خوشحال شدم و دنبال کسی میگشتم که این شعر را به او نشان دهم. ناگهان پدرم را دیدم و مجله را به او نشان دادم او هم نگاهی به شعر من انداخت و گفت «آیا بابت این شعر یک نان بربری به تو میدهند؟» گفتم «نه» بعد گفت «پس به هیچ دردی نمیخورد!» و این اولین برخورد پدرم بود. بعد که بزرگتر شدم شعری گفتم بهنام «زندگی شیرین است» و آن را به پدرم تقدیم کردم. وقتی این شعر را برایش خواندم خیلی لذت برد و از آن به بعد مرا تشویق میکرد. البته خواهری داشتم که از من کوچکتر بود، وقتی چیزی مینوشتم برایش میخواندم، او هم مرا تشویق میکرد. دوستی هم داشتم که از مشوقان من بود ولی ناقد نبود، هر شعری میخواندم میگفت شاهکار است؛ دوستم هم خوبیهایی داشت و هم بدیهایی.»[۵]
استادان و شاگردان
علت شهرت
فیلم ساخته شده بر اساس
حضور در فیلمهای مستند درباره خود
اتفاقات بعد از انتشار آثار
نام جاهایی که به اسم این فرد است
کاریکاتورهایی که دربارهاش کشیدهاند
مجسمه و نگارههایی که از او کشیدهاند
ده تا بیست مطلب نقل شده از موارد فوق از مجلات آن دوره
برگههایی از مصاحبههای فرد
آثار و منبعشناسی
سبک و لحن و ویژگی آثار
کارنامه و فهرست آثار
اولین اثر
نخستین آثار منتشر شده جعفر ابراهیمی: «نخستین کتاب من در حوزه جنگ بود به نام «کبوتر» که در سال ۱۳۶۱ در انتشارات امیرکبیر منتشر شد. و بعد از آن کتاب «گل باغ آشنایی» از سوی انتشارات حوزه منتشر شد. اولین کتابهای شعری هم که از من چاپ شد «شکوفههای شعر» و«غنچههای شعر» بود که هردو سال ۱۳۶۲ کتاب ازسوی انتشارات امیرکبیر منتشر شدند. اما نخستین کتابی که بهطور جدی برای کودکان کار کردهام کتاب «کلاغ تشنه» بود که سال ۱۳۵۹ آن را برای چاپ به کانون پرورش فکری دادم و قرار بود منتشر شود اما چاپ آن ۱۳ سال طول کشید و من در این ۱۳ سال ۳۵ کتاب چاپ کردم و درواقع نخستین کتابم شد ۳۶امین کتابم.»[۵]
خوشا به حالت ای روستایی
علاقهای به شعر«خوشا به حالت ای روستایی» نداشتم جعفر ابراهیمی درباره معروفترین شعرش میگوید: «اصلا علاقهای به این شعر نداشتم ولی الان بنا به دلایلی این شعر را دوست دارم. در آن زمان برایم سوال بود که بچهها برای دوست داشتن این شعر چه دلیلی میتوانند داشته باشند چون خودم خیلی از این شعر بدم میآمد. این شعر اولین بار در یک روزنامه چاپ شد و حتی آن را برای چاپ به هیچ مجلهای نداده بودم، چون بهعنوان یک شعر قبولش نداشتم. اما شاید بهدلیل موسیقیای که در شعر وجود دارد یا بهدلیل سادگی که در آن هست مورد توجه قرار گرفته است. اما بعدها فهمیدم موضوع خاصی در این شعر نهفته است و بسیاری از افرادی که این شعر را در کودکی خواندهاند معتقدند که این شعر الان باید چاپ میشد. چون الان بهشدت با آلودگی هوا مواجه هستیم و باید از آلودگی شهرها فرار کنیم و به روستا برویم. البته بسیاری هم معتقدند که در این شعر اصلا موضوع روستا مهم نیست و مضمون شعر این بوده که روستا همان فطرت انسان است که باید روزی به آن برگردد. در حالی که من اصلا این چنین منظور در ذهنم نبوده است.»[۵] «وقتی این شعر را سرودم در یک روزنامه چاپ شد. خیلی آن را جدی نگرفتم اما بعد از مدتی آقای حداد عادل آن را در کتاب درسی مدارس چاپ کرد و یک چک به مبلغ ۳۲۰۰ ریال برای من فرستاد. من هم چک را پس فرستادم و گفتم اصلا ارزش داشت که به خاطر این مبلغ چک کشیده شود؟ البته بعدها به پیشنهاد خودم آن شعر را از کتاب درسی برداشتند تا شعری دیگر را از من جایگزین کنند ولی شعر دیگر من جایگزین نشد.»[۱۱]
جوایز و افتخارات
منبعشناسی (منابعی که درباره آثار فرد نوشته شده است)
بررسی موردی چند اثر
ناشرینی که با او کار کردهاند
تعداد چاپها و تجدید چاپهای کتابها===
نوا، نما و نگاه
===خواندنی و شنیداری و تصویری و قطعاتی از کارهای وی (بدون محدودیت و بر اساس جذابیت موارد شنیداری و تصویری انتخاب شود)===
پانویس
- ↑ «بیوگرافی جعفر ابراهیمی شاهد».
- ↑ ۲٫۰ ۲٫۱ «بیوگرافی جعفر ابراهیمی».
- ↑ «بیو».
- ↑ ۴٫۰ ۴٫۱ ۴٫۲ ۴٫۳ «گفتوگو با جعفرابراهیمی شاهد».
- ↑ ۵٫۰ ۵٫۱ ۵٫۲ ۵٫۳ ۵٫۴ ۵٫۵ ۵٫۶ ۵٫۷ «عادتهای نوشتن جعفر ابراهیمی».
- ↑ ۶٫۰ ۶٫۱ ۶٫۲ «شاهد جعفر ابراهیمی از کجا آمده است؟».
- ↑ «گفتوگو با ابراهیمی؛ شاهد شهادت داد که من شاعرم».
- ↑ «بیوگرافی جعفر ابراهیمی حور».
- ↑ ۹٫۰ ۹٫۱ «بزرگداشت جعفر ابراهیمی».
- ↑ «پای حرفهای شاعران در روز شعر و ادب پارسی».
- ↑ «پای حرفهای جعفر ابراهیمی (شاهد)».