ققنوس: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۴۰: | خط ۴۰: | ||
===حکایتِ شعر=== | ===حکایتِ شعر=== | ||
ققنوس مرغی خوشخوان و تنها است که بر اثر وزیدن بادهای سرد آواره شده. تنهاییاش از ان جا پیداست که بر شاخهای به دور از مرغان دیگر یکه مینشیند. صداهایی از دور به گوشش میرسد و او این نواهای دور را نالههای فراموش شدهای میداند و با شنیدن انان تصویری خیالی برایشان بر روی ابرهای تیره میکشد. | ققنوس مرغی خوشخوان و تنها است که بر اثر وزیدن بادهای سرد آواره شده. تنهاییاش از ان جا پیداست که بر شاخهای به دور از مرغان دیگر یکه مینشیند. صداهایی از دور به گوشش میرسد و او این نواهای دور را نالههای فراموش شدهای میداند و با شنیدن انان تصویری خیالی برایشان بر روی ابرهای تیره میکشد. | ||
غروب میشود و صدای شغال به گوش میرسد. در آن طرفتر مردی روستایی آتش خانه را روشن میکند. ماه به آسمان میرسد و دیده میشود و مردم در حال عبور و مرور هستند. در خاموشی و سیاهی شب ققنوس از جا برمیخیزد و فقط به یک شعله تاریک توجه دارد. به جایی که در آن گیاه نیست و آفتاب هیچگاه به سنگها نتابیده است و در آن جا زمین دلکش نیست. به خیالِ ققنوس آرزو مرغان دیگر هم چون او تیره و تار است در حالی که در دل آنها امیدهاست. او حس میکند اگر زندگیاش را چون دیگران به خواب و خور بگذراند عمر را تباه کرده است. لذا در ان مکانی که اتش خرد تبدیل به جهنم سوزانی شده روی تپهای نشسته و بدون اینکه پرواز کند بال میزند و سپس بانگی میکشد که معنی آن برای مرغان رهگذر روشن نیست و سپس خود را به میان آتش میاندازد. باد شدیدی میوزد و مرغ میسوزد، اما از دل خاکسترِ جسدش جوجههایش سر بیرون میآورند. | غروب میشود و صدای شغال به گوش میرسد. در آن طرفتر مردی روستایی آتش خانه را روشن میکند. ماه به آسمان میرسد و دیده میشود و مردم در حال عبور و مرور هستند. در خاموشی و سیاهی شب ققنوس از جا برمیخیزد و فقط به یک شعله تاریک توجه دارد. به جایی که در آن گیاه نیست و آفتاب هیچگاه به سنگها نتابیده است و در آن جا زمین دلکش نیست. به خیالِ ققنوس آرزو مرغان دیگر هم چون او تیره و تار است در حالی که در دل آنها امیدهاست. او حس میکند اگر زندگیاش را چون دیگران به خواب و خور بگذراند عمر را تباه کرده است. لذا در ان مکانی که اتش خرد تبدیل به جهنم سوزانی شده روی تپهای نشسته و بدون اینکه پرواز کند بال میزند و سپس بانگی میکشد که معنی آن برای مرغان رهگذر روشن نیست و سپس خود را به میان آتش میاندازد. باد شدیدی میوزد و مرغ میسوزد، اما از دل خاکسترِ جسدش جوجههایش سر بیرون میآورند. | ||
===دلیل شهرت و اهمیت=== | ===دلیل شهرت و اهمیت=== | ||
ققنوس سروده شاعریست که در ظاهر شاید به شاعران دیگر بماند اما این شعر شاعر است که پندارش را نمایان میکند ققنوس برآمده از اندیشههای عمیق نیمایی است اندیشه و افکاری که کوشید سبکی نو بیاورد نه تنها از لحاظ شکل بلکه از حیث محتوا. | ققنوس سروده شاعریست که در ظاهر شاید به شاعران دیگر بماند اما این شعر شاعر است که پندارش را نمایان میکند ققنوس برآمده از اندیشههای عمیق نیمایی است اندیشه و افکاری که کوشید سبکی نو بیاورد نه تنها از لحاظ شکل بلکه از حیث محتوا. |
نسخهٔ ۱۰ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۱۶:۲۳
ققنوس | |
---|---|
نویسنده | نیما یوشیج |
تاریخ نشر | سال۱۳۱۶ |
موضوع | شعر |
سبک | شعرنو |
سری | شعر من |
نوع رسانه | کتاب |
ققنوس از سرودههای معروف نیما یوشیج و آغازگر چالشی جدی میان شعر نو و سنتی است. شعر ققنوس پس از سه سال سکوت نیما در سال ۱۳۱۶ سروده شد. و برای نخستین بار در سال ۱۳۱۹ در مجله موسیقی منتشر شد.
شاید بسیاری شعر «افسانه» را آغاز شعر نو و نیمایی بدانند اما هنگامی که شاعر افسانه را سرود بیست و اندی سال داشت آنقدر هم شهرت و تجربه نداشت که بتواند راهی جدید را پیش بگیرد و سبکی جدید را بنا گذارد.
آن زمان که افسانه سروده شد و در روزنامه «قرن بیستم» میرزاده عشقی منتشر شد؛ همزمان شعر «ای شب» هم در روزنامه ملکالشعرا بهار منتشر شد و بنا بر عقیده بسیاری این شعرها را میتوان با منطق شعر سنتی خواند پس نمیتوانند آغازگر شعر نو باشند. در نهایت میتوان گفت این دو ادامه تحولی هستند که پس از مشروطه اتفاق افتاده و یا ادامه کار نوگرایانی چون تقی رفعت، شمس کسمایی، ابوالقاسم لاهوتی و جعفر خامنهای هستند.
ققنوس مرغ خوشخوان، آوازه جهان
آواره مانده از وزش بادهای سرد
بر شاخ خیزران
بنشسته است فرد
بر گرد او به هر سر شاخی پرندگان...
اگر نخواندهای بخوان
ققنوس شعری است از قلم نیما. این اثر در مجموعه «شعر من» به چاپ رسیده است. شعر مذکور نشان و نمایانگر تحولی است که نیما یوشیج در شعر فارسی ایجاد کرد که این تحول علاوه بر ظاهر، محتوا را هم دچار تغییر کرد. اندیشهٔ نیمایی در ققنوس، جان دادن در راه آرمان و خود را به خطر مرگ افکندن برای حیات است. که این هم به نوعی ایثار است.
از سنت و تجدد تا ققنوس
پس از کودتا و مستقر شدن رضاخان که بسیاری از نشریهها تعطیل شدند. شور و اشتیاق تجدد فروکش کرد. شاعر در سال ۱۳۰۰ «قصه رنگ پریده، خون سرد» را با قالبی سنتی منتشر کرد و در سال۱۳۰۵ هم مجموعهای دیگر به نام «خانواده سرباز» به چاپ رساند اما در آن سالها دیده نشدن آثار نیما طبیعی بود. پیشتر میرود و به مرحلهای از سرایش میرسد تا ارکان افاعیلی و نظام سنتی عروض فارسی را در هم ریزد، موفق میشود و به ققنوس می رسد.
حکایتِ شعر
ققنوس مرغی خوشخوان و تنها است که بر اثر وزیدن بادهای سرد آواره شده. تنهاییاش از ان جا پیداست که بر شاخهای به دور از مرغان دیگر یکه مینشیند. صداهایی از دور به گوشش میرسد و او این نواهای دور را نالههای فراموش شدهای میداند و با شنیدن انان تصویری خیالی برایشان بر روی ابرهای تیره میکشد. غروب میشود و صدای شغال به گوش میرسد. در آن طرفتر مردی روستایی آتش خانه را روشن میکند. ماه به آسمان میرسد و دیده میشود و مردم در حال عبور و مرور هستند. در خاموشی و سیاهی شب ققنوس از جا برمیخیزد و فقط به یک شعله تاریک توجه دارد. به جایی که در آن گیاه نیست و آفتاب هیچگاه به سنگها نتابیده است و در آن جا زمین دلکش نیست. به خیالِ ققنوس آرزو مرغان دیگر هم چون او تیره و تار است در حالی که در دل آنها امیدهاست. او حس میکند اگر زندگیاش را چون دیگران به خواب و خور بگذراند عمر را تباه کرده است. لذا در ان مکانی که اتش خرد تبدیل به جهنم سوزانی شده روی تپهای نشسته و بدون اینکه پرواز کند بال میزند و سپس بانگی میکشد که معنی آن برای مرغان رهگذر روشن نیست و سپس خود را به میان آتش میاندازد. باد شدیدی میوزد و مرغ میسوزد، اما از دل خاکسترِ جسدش جوجههایش سر بیرون میآورند.
دلیل شهرت و اهمیت
ققنوس سروده شاعریست که در ظاهر شاید به شاعران دیگر بماند اما این شعر شاعر است که پندارش را نمایان میکند ققنوس برآمده از اندیشههای عمیق نیمایی است اندیشه و افکاری که کوشید سبکی نو بیاورد نه تنها از لحاظ شکل بلکه از حیث محتوا.
چرا باید این اثر را خواند
در سال ۱۳۰۷ نیما و همسرش به اقتضای معلمیِ عالیه، از تهران راهیِ بابل، آمل، رشت، لنگرود، لاهیجان و آستارا میشوند. یوشیج تابستانها به یوش میرود و در آنجا سر میکند در تمام این سالها گاهی تدریس میکند و گاه در خانه است. سال۱۳۱۲ به تهران باز میگردد. طی مدتی که دور از تهران میگذرانده و در اوایل سالهایی که به تهران باز میگردد بیش از انکه به سرایش بپردازد به اندیشه و تأمل مشغول میشود، اندیشهای که از پس از آن سبکی جدید پدید میآید و قالبها را بر هم میریزد. سبکی که سالها تأمل در پسِ آن نهفته است.
برای کسانی که کتاب را خواندهاند
خلاصهٔ مفصلتر شعر در حد دو بند
سبک شعر
شعر نو و نیمایی
شخصیتپردازی
تنها یک شخصیت در دل این حکایت جای میگیرد و تمام تأملات شاعر را نمایان میکند و آن ققنوس است.
نقد و بررسی
آتش نهفته در ققنوس
با توجه به اینکه نیما یوشیج تماشاگر پر شور جامعۀ زمان خویش است؛ در هر واژهای، تاریخ جامعه را از ورای خیالپردازیهای خویش بازتاب میدهد و صور خیال در شعر نیمایی بر محور عواطف قرار دارد؛ پس، انتخاب واژۀ ققنوس نیز سری در خود نهان دارد که با تحلیل عنصر آتشی که تولید میکند، پلی به شناخت دنیای تخیل نیما کشیده می شود. البته، با توجه به اینکه نیما همواره تصویری از عواطف خویش را ارائه میدهد و همچنین در نظر گرفتن این مطلب که در هر دورهای معمولا ساختهای جدید جایگزین ساختهای کهن میشوند؛ و با دگرگونی در ارزشهای زندگی، عواطف و برداشت زندگی نیز به موازات آن دچار تغییر و تحولاتی میشوند، مطالعۀ عواطف نیمایی راهی برای شناخت تجربیات وی از عواطف اجتماعی زمان خویش نیز است.[۱]
ققنوس در نگاهها
جلال آلاحمد
ققنوس نشانهای از خود شاعر است. یعنی «خود نیماست که غرورآمیز و حماسهسرا در آرزوی ابدیت آثار خود، خود را بهآتش میکشد.»
منبعشناسی (پایاننامه و مقاله نوشته شده دربارهٔ کتاب)
- «بررسی عناصر مدرنیسم در شعر ققنوس»، به کوشش سعید حسامپور، سید فرشید سادات شریفی. منتشر شده در شعر پژوهشی، سال پنجم، بهار ۱۳۹۲، شماره۱
- «تحلیل تطبیقی ققنوس و آلباتروس دو شعر از نیما و بودلر»، به قلم محمدحسین جواری، منتشر شده در پژوهشهای زبان و ادبیات فارسی ۱۳۸۸۷ شماره۱
- «طایرالموت و الانبعات فی شعر نیما و السیاب؛ دراسه مقارنه حول قصیدتی والقصیده والعنقا» به قلم علی بشیری، منتشر شده در کاوش نامه ادبیات تطبیقی، سال هفتم، زمستان ۱۳۹۶، شماره۲۸[۲]
- «تحلیل شعر ققنوس نیما یوشیج با نگرشی به اندیشه های گاستون باشلار» به قلم محمدحسین جواری، نسرین دفترچی، علی اصغر شهناز خضرلو، منتشر شده در مجله ادبیات فارسی، بهار و تابستان ۱۳۹۱، شماره ۱۹، طی صفحات ۸۹تا۱۰۵[۱]