فرهاد حسن‌زاده: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌ادبیات
پرش به ناوبری پرش به جستجو
غزلِ بهار (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
غزلِ بهار (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۵۰: خط ۵۰:
[[پرونده:Farhadhasanzadeh-1350.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''کودکی'''</center>]]
[[پرونده:Farhadhasanzadeh-1350.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''کودکی'''</center>]]
[[پرونده:Farhad-hasanzadeh-21.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>''' گروه تئاتر مدرسه'''</center>]]
[[پرونده:Farhad-hasanzadeh-21.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>''' گروه تئاتر مدرسه'''</center>]]
[[پرونده:Nojavani farhad.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''برای دل خودم سازدهنی می‌زدم.'''</center>]]
[[پرونده:Nojavani farhad.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''برای دل خودم سازدهنی می‌زدم.<ref name=''خاطرات''/>'''</center>]]
[[پرونده:Farhad-hasanzadeh-23.gif|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''نمایش «آنکه گفت آری، آنکه گفت نه»'''</center>]]
[[پرونده:Farhad-hasanzadeh-23.gif|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''نمایش «آنکه گفت آری، آنکه گفت نه»'''<ref name=''خاطرات''/></center>]]
[[پرونده:Farhad-hasanzadeh-25.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>''''''</center>]]
[[پرونده:Farhad-hasanzadeh-25.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''مبتلا به هنرهای دیگر'''<ref name=''خاطرات''/></center>]]
[[پرونده:فرهاد-حسن-زاده،شیراز،آبادان.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''ایّام جوانی در شیراز'''</center>]]
[[پرونده:فرهاد-حسن-زاده،شیراز،آبادان.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''ایّام جوانی در شیراز'''</center>]]
[[پرونده:Greece-8.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''لوح سپاس «هانس کریستین اندرسن»'''</center>]]
[[پرونده:Greece-8.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''لوح سپاس «هانس کریستین اندرسن»'''</center>]]
خط ۸۴: خط ۸۴:
[[پرونده:Ziba-eng.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''«زیبا صدایم کن» به استانبولی ترجمه شد'''</center>]]
[[پرونده:Ziba-eng.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''«زیبا صدایم کن» به استانبولی ترجمه شد'''</center>]]


'''«فرهاد حسن‌زاده»''' نویسنده، طنزپرداز، روزنامه‌نگار، نمایشنامه‌نویس، متولّد جنوب ایران است که آثارش به زبان‌های دیگر ترجمه شده است. «حسن‌زاده» بیش از سی جایزهٔ ملّی دارد و نامزد جایزهٔ '''[[«آسترید لیندگرنو»]]''' است که توانسته لوح سپاس جایزهٔ '''«[[هانس کریستین اندرسن]]»''' را از آن ِ خود کند. <ref name=''حسن‌زاده''>{{یادکرد وب|نشانی =http://farhadhasanzadeh.com/%d8%af%d8%b1%d8%a8%d8%a7%d8%b1%d9%87%e2%80%8c%db%8c-%d9%85%d9%86/%d8%b1%d9%88%d8%a7%db%8c%d8%aa-%d8%b3%d9%88%d9%85-%d8%b4%d8%ae%d8%b5/|عنوان=روایت از حسن‌زاده}}</ref>   
'''«فرهاد حسن‌زاده»''' نویسنده، طنزپرداز، روزنامه‌نگار، نمایشنامه‌نویس، متولّد جنوب ایران است که آثارش به زبان‌های دیگر ترجمه شده است. «حسن‌زاده» بیش از سی جایزهٔ ملّی دارد و نامزد جایزهٔ '''[[«آسترید لیندگرنو»]]''' است که توانسته لوح سپاس جایزهٔ '''«[[هانس کریستین اندرسن]]»''' را از آن ِ خود کند. <ref name=''حسن‌زاده''>{{یادکرد وب|نشانی =http://farhadhasanzadeh.com/%d8%af%d8%b1%d8%a8%d8%a7%d8%b1%d9%87%e2%80%8c%db%8c-%d9%85%d9%86/%d8%b1%d9%88%d8%a7%db%8c%d8%aa-%d8%b3%d9%88%d9%85-%d8%b4%d8%ae%d8%b5/|عنوان=حسن‌زاده}}</ref>   
<center>* * * * *</center>
<center>* * * * *</center>
فرهاد حسن‌زاده که زادهٔ بهار۱۳۴۱در آبادان است نویسندگی را از نوجوانی با نگارش نمایشنامه و داستان‌های کوتاه آغاز کرد. جنگ و آن سال‌های پرهراس، مدتی او را از نوشتن بازداشت اما او به فعالیت هنری‌اش ادامه داد و به هنرهایی نظیر عکاسی، نقاشی، خطاطی، فیلم‌نامه‌نویسی و موسیقی پرداخت. از سال۱۳۶٨ به عرصهٔ مطبوعات کودک‌ونوجوان پا نهاد و با «سروش نوجوان»، «سروش کودک»، «آفتابگردان»، «[[کیهان بچه‌ها]]» همکاری کرد و پانزده سال به‌طور مستمر عضو تحریریهٔ نشریه «دوچرخه» بود.
فرهاد حسن‌زاده که زادهٔ بهار۱۳۴۱در آبادان است نویسندگی را از نوجوانی با نگارش نمایشنامه و داستان‌های کوتاه آغاز کرد. جنگ و آن سال‌های پرهراس، مدتی او را از نوشتن بازداشت اما او به فعالیت هنری‌اش ادامه داد و به هنرهایی نظیر عکاسی، نقاشی، خطاطی، فیلم‌نامه‌نویسی و موسیقی پرداخت. از سال۱۳۶٨ به عرصهٔ مطبوعات کودک‌ونوجوان پا نهاد و با «سروش نوجوان»، «سروش کودک»، «آفتابگردان»، «[[کیهان بچه‌ها]]» همکاری کرد و پانزده سال به‌طور مستمر عضو تحریریهٔ نشریه «دوچرخه» بود.
خط ۹۲: خط ۹۲:
==داستانک==
==داستانک==
=== نخلستان‌های کودکی‌ ===
=== نخلستان‌های کودکی‌ ===
:«رفتن به سینمای تابستانی و بدون‌سقف که بلیتش سه ریال بود و مست‌شدن از بوی کالباسی که همراه پپسی پنج‌ریالی می‌خوردم، درازکشیدن روی زیلوهای خنک اتاق و خیره‌شدن به چرخش بال‌های آهنی و خستگی‌ناپذیر پنکه سقفی...پریدن از نهرهای پهنِ نخلستان که آن وقت‌ها گمان می‌بردیم فقط شاه می‌تواند از روی آن بپرد! و سنگ‌زدن با تیروکمان به پنگ‌های پربار خارک و رطب و خرما، بازی‌‌های محلی و شعرهایی که دست‌دردست هم می‌خواندیم؛ سهم من از خاطرات کودکی‌ است.»<ref name=''خاطرات''>{{یادکرد وب|نشانی =https://article.tebyan.net/268955/%DA%AF%D9%81%D8%AA%DA%AF%D9%88-%D8%A8%D8%A7-%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D8%AF-%D9%81%D8%B1%D9%87%D8%A7%D8%AF-%D8%AD%D8%B3%D9%86-%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%86%D8%AF%D9%87-%D9%86%D9%88%D8%AC%D9%88%D8%A7%D9%86%D8%A7%D9%86|عنوان=خاطرات}}</ref>  
:«رفتن به سینمای تابستانی و بدون‌سقف که بلیتش سه ریال بود و مست‌شدن از بوی کالباسی که همراه پپسی پنج‌ریالی می‌خوردم، درازکشیدن روی زیلوهای خنک اتاق و خیره‌شدن به چرخش بال‌های آهنی و خستگی‌ناپذیر پنکه سقفی...پریدن از نهرهای پهنِ نخلستان که آن وقت‌ها گمان می‌بردیم فقط شاه می‌تواند از روی آن بپرد! و سنگ‌زدن با تیروکمان به پنگ‌های پربار خارک و رطب و خرما، بازی‌‌های محلی و شعرهایی که دست‌دردست هم می‌خواندیم؛ سهم من از خاطرات کودکی‌ است.»<ref name=''خاطرات''>{{یادکرد وب|نشانی =http://farhadhasanzadeh.com/%D8%AF%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87%E2%80%8C%DB%8C-%D9%85%D9%86/%D8%B1%D9%88%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%D8%A7%D9%88%D9%84-%D8%B4%D8%AE%D8%B5/|عنوان=خاطرات}}</ref>  


===دل در گرو هنر===
===دل در گرو هنر===
:«به‌سبب علاقه‌ای که به کتاب، تئاتر و عکاسی داشتم، تمام لحظه‌هایم گره خورده بود با هنر. در مدرسه فعالیت هنری داشتم. روزنامه‌دیواری درست می‌کردم و نمایش روی صحنه می‌بردم. از زیستِ دشوار بومیان جنوب، عکس می‌گرفتم و با عکس‌هایم نمایشگاه برگزار می‌کردم.»<ref name=''گفت‌وگو''>{{یادکرد وب|نشانی =https://article.tebyan.net/268955/%DA%AF%D9%81%D8%AA%DA%AF%D9%88-%D8%A8%D8%A7-%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D8%AF-%D9%81%D8%B1%D9%87%D8%A7%D8%AF-%D8%AD%D8%B3%D9%86-%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%86%D8%AF%D9%87-%D9%86%D9%88%D8%AC%D9%88%D8%A7%D9%86%D8%A7%D9%86|عنوان=گفت‌وگو}}</ref>
:«به‌سبب علاقه‌ای که به کتاب، تئاتر و عکاسی داشتم، تمام لحظه‌هایم گره خورده بود با هنر. در مدرسه فعالیت هنری داشتم.<ref name=''گفت‌وگو''>{{یادکرد وب|نشانی =https://article.tebyan.net/268955/%DA%AF%D9%81%D8%AA%DA%AF%D9%88-%D8%A8%D8%A7-%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D8%AF-%D9%81%D8%B1%D9%87%D8%A7%D8%AF-%D8%AD%D8%B3%D9%86-%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%86%D8%AF%D9%87-%D9%86%D9%88%D8%AC%D9%88%D8%A7%D9%86%D8%A7%D9%86|عنوان=گفت‌وگو}}</ref> روزنامه‌دیواری درست می‌کردم و نمایش روی صحنه می‌بردم. از زیستِ دشوار بومیان جنوب، عکس می‌گرفتم و با عکس‌هایم نمایشگاه برگزار می‌کردم.»<ref name=''خاطرات''/>


===سنگ‌ صبوری برای دوست شاعرم ===
===سنگ‌ صبوری برای دوست شاعرم ===
خط ۱۱۱: خط ۱۱۱:
===راز داستان‌نویسان جنوب===
===راز داستان‌نویسان جنوب===
:«خانه‌مان نزدیک رودخانه «بهمنشیر» بود و روزی چند نوبت صدای فیدوس رااز پالاشگاه می‌شنیدم و کارگرانی را که تلق‌تلق با دوچرخه‌هایشان عازم خانه بودند؛ می‌دیدم. مدرسه‌ که دیواربه‌دیوار «اروندرود» بود و اگر از دیوار سرک می‌کشیدی آن سوی شط، نخلستان‌های عراق را می‌دیدی و گاهی توی کلاس‌ صدای بوق‌ کشتی‌ها چرتمان را پاره می‌کرد! شاید یکی از دلایل خوب‌نوشتن داستان‌نویس‌های جنوبی، همین‌ گرماوشرجی و حال‌وهوای خاصش باشد.<ref name=''خاطرات''/>
:«خانه‌مان نزدیک رودخانه «بهمنشیر» بود و روزی چند نوبت صدای فیدوس رااز پالاشگاه می‌شنیدم و کارگرانی را که تلق‌تلق با دوچرخه‌هایشان عازم خانه بودند؛ می‌دیدم. مدرسه‌ که دیواربه‌دیوار «اروندرود» بود و اگر از دیوار سرک می‌کشیدی آن سوی شط، نخلستان‌های عراق را می‌دیدی و گاهی توی کلاس‌ صدای بوق‌ کشتی‌ها چرتمان را پاره می‌کرد! شاید یکی از دلایل خوب‌نوشتن داستان‌نویس‌های جنوبی، همین‌ گرماوشرجی و حال‌وهوای خاصش باشد.<ref name=''خاطرات''/>
===نوشته‌هایم در دل جنگ سوخت===
:«اولین نمایش‌نامه‌ای که نوشتم «نفرین آهو» بود و در سطح خوبی اجرا شد. بعد از آن شعر‌ها و قصه‌های دیگری نوشتم که همه در ذهن پرالتهاب جنگ سوخت و خاکستر شد. این نخستین دوره نویسندگی من بود که از سال۱۳۵۴آغاز و در سال۱۳۵۹موقتاً تمام شد.<ref name=''خاطرات''/>


===سال‌های دربه‌دری===
===سال‌های دربه‌دری===
:«سال۱۳۵۹تا۱۳۶۸سال‌های سخت ِمهاجرت و دربه‌دری بود. کجا‌ها که نبودم؛ شیراز، اصفهان، تهران، یزد، درود، اندیمشک، اهواز، آبادان و چه کار‌ها که نکردم. از کارگری در  کارخانهٔ پارچه‌بافی گرفته، تا برق‌کاری و بنایی، تعمیر دوچرخه و قنادی و بستنی‌فروشی و کار در پتروشیمی شیراز. این سال‌ها گرچه با چنگ و دندان به زندگی چسبیده بودم و هوای خانواده را داشتم که از پا نیفتد، اما روزهایی بود که باید در آن شرایط زندگی می‌کردم تا امروز با اتکا به تجربه آن ایام بتوانم بهتر بنویسم.»<ref name=''حسن‌زاده''/>
:«سال۱۳۵۹تا۱۳۶۸سال‌های سخت ِمهاجرت و دربه‌دری بود. کجا‌ها که نبودم؛ شیراز، اصفهان، تهران، یزد، درود، اندیمشک، اهواز، آبادان و چه کار‌ها که نکردم. از کارگری در  کارخانهٔ پارچه‌بافی گرفته، تا برق‌کاری و بنایی، تعمیر دوچرخه و قنادی و بستنی‌فروشی و کار در پتروشیمی شیراز. این سال‌ها گرچه با چنگ و دندان به زندگی چسبیده بودم و هوای خانواده را داشتم که از پا نیفتد، اما روزهایی بود که باید در آن شرایط زندگی می‌کردم تا امروز با اتکا به تجربه آن ایام بتوانم بهتر بنویسم.»<ref name=''خاطرات''/>


===از خلق «شیمپالو» تا تولد «باد و دوچرخه‌سوار» ===
===از خلق «شیمپالو» تا تولد «باد و دوچرخه‌سوار» ===
:«در نشریه «دوچرخه» کار می‌کردم یک‌روز دیدم که هیچ داستانی برای چاپ نداریم و پوشه داستان خالی است. به یکی از مجلات خارجی که در دفترمان  بود مراجعه کردم و براساس تعدادی از تصویرهای آن نشریه فرانسوی داستانی نوشتم. در واقع «شیمپالو» از همان‌جا شکل گرفت. وقتی چاپ شد بسیار مورد استقبال بچه‌ها قرار گرفت. داستان «کوتی کوتی» هم این‌گونه شکل گرفت و بعد کم‌کم این بچهٔ هزارپا شخصیت پیدا کرد. یک بار هم هیچ سوژه‌ای برای نوشتن نداشتم و طبق همان تمرینی که به بچه‌ها می‌دهم چشم‌هایم را بستم و شروع کردم خط‌های درهم و برهمی روی کاغذ کشیدم و بعد دیدم که چندتا شکل در بین آن خطوط به ذهنم می‌رسد، یکی از آنها دوچرخه‌ای بود که در باد دفرمه شده بود و داستان «باد و دوچرخه‌سوار» را نوشتم، براساس همان تصویر کاملا ذهنی.»<ref name=''گرایش''/>
:«در نشریه «دوچرخه» کار می‌کردم یک‌روز دیدم که هیچ داستانی برای چاپ نداریم و پوشه داستان خالی است. به یکی از مجلات خارجی که در دفترمان  بود مراجعه کردم و براساس تعدادی از تصویرهای آن نشریه فرانسوی داستانی نوشتم. در واقع «شیمپالو» از همان‌جا شکل گرفت. وقتی چاپ شد بسیار مورد استقبال بچه‌ها قرار گرفت. داستان «کوتی کوتی» هم این‌گونه شکل گرفت و بعد کم‌کم این بچهٔ هزارپا شخصیت پیدا کرد. یک‌بار هم هیچ سوژه‌ای برای نوشتن نداشتم و طبق همان تمرینی که به بچه‌ها می‌دهم چشم‌هایم را بستم و شروع کردم خط‌های درهم و برهمی روی کاغذ کشیدم و بعد دیدم که چندتا شکل در بین آن خطوط به ذهنم می‌رسد، یکی از آنها دوچرخه‌ای بود که در باد دفرمه شده بود و داستان «باد و دوچرخه‌سوار» را نوشتم، براساس همان تصویر کاملا ذهنی.»<ref name=''گرایش''/>


=== تأسیس انجمن نویسندگان کودک و نوجوان===
=== تأسیس انجمن نویسندگان کودک و نوجوان===
:«زمانی ما طبق یک قرار هفتگی، با جمعی از نویسندگان در قهوه‌خانه‌ای، داخل پارک شهر جمع می‌شدیم و درباره مسائل روز ادبیات صحبت می‌کردیم. مدت کوتاهی هم در فرهنگسرای اندیشه جمع می‌شدیم. در طول این مدت همواره من دغدغه جمع‌شدن تعداد بیشتری از نویسندگان را داشتم به هرکس می‌رسیدم از او می‌خواستم به جمع ما بپیوندد. یادم هست که یک بار به «آقای سید‌آبادی» که کارمند ارشاد و در عین حال نویسنده بود گفتم. او فکر بهتری داشت؛ ثبت قانونی این تشکل و ارائه اساسنامه و انتخابات. بعد چند نفری پیشقدم شدیم و کارها را پیش بردیم...»<ref name=''گلایه‌ها''>{{یادکرد وب|نشانی=https://www.mosalasonline.com/%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF%DB%8C-4/29502-%D9%85%D9%85%DB%8C%D8%B2%DB%8C-%D8%B1%D8%A7-%D8%AF%D9%88%D8%B1-%D8%B2%D8%AF%D9%87-%D8%A7%D9%85-%D8%A7%D8%AF%D8%A8%DB%8C%D8%A7%D8%AA-%DA%A9%D9%88%D8%AF%DA%A9-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%AF%D8%B1-%DA%AF%D9%81%D8%AA-%D9%88%DA%AF%D9%88-%D8%A8%D8%A7-%D9%81%D8%B1%D9%87%D8%A7%D8%AF-%D8%AD%D8%B3%D9%86-%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87|عنوان=گلایه‌ها}}</ref>
:«زمانی ما طبق یک قرار هفتگی، با جمعی از نویسندگان در قهوه‌خانه‌ای، داخل پارک شهر جمع می‌شدیم و درباره مسائل روز ادبیات صحبت می‌کردیم. مدت کوتاهی هم در فرهنگسرای اندیشه جمع می‌شدیم. در طول این مدت همواره من دغدغه جمع‌شدن تعداد بیشتری از نویسندگان را داشتم به هرکس می‌رسیدم از او می‌خواستم به جمع ما بپیوندد. یادم هست که یک بار به «آقای سید‌آبادی» که کارمند ارشاد و در عین‌حال نویسنده بود گفتم. او فکر بهتری داشت؛ ثبت قانونی این تشکل و ارائه اساسنامه و انتخابات. بعد چند نفری پیشقدم شدیم و کارها را پیش بردیم...»<ref name=''گلایه‌ها''>{{یادکرد وب|نشانی=https://www.mosalasonline.com/%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF%DB%8C-4/29502-%D9%85%D9%85%DB%8C%D8%B2%DB%8C-%D8%B1%D8%A7-%D8%AF%D9%88%D8%B1-%D8%B2%D8%AF%D9%87-%D8%A7%D9%85-%D8%A7%D8%AF%D8%A8%DB%8C%D8%A7%D8%AA-%DA%A9%D9%88%D8%AF%DA%A9-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%AF%D8%B1-%DA%AF%D9%81%D8%AA-%D9%88%DA%AF%D9%88-%D8%A8%D8%A7-%D9%81%D8%B1%D9%87%D8%A7%D8%AF-%D8%AD%D8%B3%D9%86-%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87|عنوان=گلایه‌ها}}</ref>


===«کوتی کوتی» و شادی کودک بیمار===
===«کوتی کوتی» و شادی کودک بیمار===
:«یک‌بار در شهرستان مهمان کانون پرورش فکری بودم. آنجا زن و مردی آمدند و هدایایی برایم آورند و گفتند: «ما از شما متشکریم چون فرزند ما با خواندن داستان‌های «کوتی کوتی» لبخند بر روی لبانش آمد.» پرسیدم: «فرزندتان چند ساله است؟» گفتند: «شش سالش بود» و بعد متوجه شدم کودک آنها در اثر بیماری سرطان در بیمارستان بستری بوده که با خواندن این قصه‌ها شادش می‌کردند.»<ref name=''گرایش''/>
:«یک‌بار در شهرستان مهمان کانون پرورش فکری بودم. آنجا زن و مردی آمدند و هدایایی برایم آورند و گفتند: «از شما متشکریم چون فرزند ما با خواندن داستان‌های «کوتی کوتی» لبخند بر روی لبانش آمد.» پرسیدم: «فرزندتان چند ساله است؟» گفتند: «شش سالش بود» و بعد متوجه شدم کودک آنها در اثر بیماری سرطان در بیمارستان بستری بوده که با خواندن این قصه‌ها شادش می‌کردند.»<ref name=''گرایش''/>


===باشو، آهنگی برای چهارشنبه‌ها===
===باشو، آهنگی برای چهارشنبه‌ها===
:«'''آهنگی برای چهارشنبه‌ها'''» موضوع اصلی آن استفاده از کودکان در سینما است. ایده اولیه و کلی این داستان را از بازیگر «باشو غریبه کوچک» به نام ''عدنان عفراویان'' گرفتم که قبلا مصاحبه‌اش را در مجله سروش خوانده بودم و برایم جالب و داستانی بود و در فضای دیگری به آن پرداختم.<ref>{{یادکرد وب|نشانی =http://farhadhasanzadeh.com/%D8%A7%DB%8C%D8%AF%D9%87-%D8%A7%D9%88%D9%84%DB%8C%D9%87-%D8%A2%D9%87%D9%86%DA%AF%DB%8C-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%DA%86%D9%87%D8%A7%D8%B1%D8%B4%D9%86%D8%A8%D9%87%E2%80%8C%D9%87%D8%A7-%D8%B1/|عنوان=باشو}}</ref>
:«'''آهنگی برای چهارشنبه‌ها'''» موضوع اصلی آن استفاده از کودکان در سینما است. ایده اولیه و کلی این داستان را از بازیگر «باشو غریبه کوچک» به‌نام ''عدنان عفراویان'' گرفتم که قبلا مصاحبه‌اش را در مجله سروش خوانده بودم و برایم جالب و داستانی بود و در فضای دیگری به آن پرداختم.<ref>{{یادکرد وب|نشانی =http://farhadhasanzadeh.com/%D8%A7%DB%8C%D8%AF%D9%87-%D8%A7%D9%88%D9%84%DB%8C%D9%87-%D8%A2%D9%87%D9%86%DA%AF%DB%8C-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%DA%86%D9%87%D8%A7%D8%B1%D8%B4%D9%86%D8%A8%D9%87%E2%80%8C%D9%87%D8%A7-%D8%B1/|عنوان=باشو}}</ref>


==زندگی و تراث==
==زندگی و تراث==
خط ۳۷۹: خط ۳۸۲:




=====نقدی بر چتری با پروانه‌های سفید=====  
=====نقد چتری با پروانه‌های سفید=====  
حسن‌زاده به‌عنوان دانای کل از چهار روایت پرده بر می‌دارد. هر روایت گره‌ای دارد که مخاطب را دچار تعلیق می‌کند. هر چهار قهرمان کودکانی هستند که در شهری خاکستری و سرد با عجله به استقبال سال نو می روند. انگار زندگی بچه ها هم بر دور تند نوار سوار شده است. آنها عجله دارند زود به سفره هفت‌سین برسند تا لحظه تحویل سال  کنار عزیزانشان باشند. اما گره‌ها سر جای خود هستند و انگشتی باید آنها را باز کند. کدام دست از کدام آستین؟
حسن‌زاده به‌عنوان دانای کل از چهار روایت پرده بر می‌دارد. هر روایت گره‌ای دارد که مخاطب را دچار تعلیق می‌کند. هر چهار قهرمان کودکانی هستند که در شهری خاکستری و سرد با عجله به استقبال سال نو می روند. انگار زندگی بچه ها هم بر دور تند نوار سوار شده است. آنها عجله دارند زود به سفره هفت‌سین برسند تا لحظه تحویل سال  کنار عزیزانشان باشند. اما گره‌ها سر جای خود هستند و انگشتی باید آنها را باز کند. کدام دست از کدام آستین؟
حسن‌زاده در این کتاب تصویری سه داستان جداگانه را بیان می‌کند که در پایان به هم ارتباط پیدا می‌کنند و شخصیت‌های هر داستان به نوعی مشکل دیگری را حل می‌کنند. او یک‌بار دیگر قصه‌ای چندوجهی و موازی را با ایده '''اثر پروانه‌ای''' به‌سرانجام می‌رساند. در پایان کتاب مخاطب می‌داند قصه تمام نشده است بلکه تازه شروع کار او در جهان است و باید پای اثر را خودش امضا‌ کند.<ref>{{یادکرد وب|نشانی=https://www.mehrnews.com/news/4634860/%D9%88%D8%B2%D8%B4-%D8%A8%D8%A7%D8%AF-%D8%AF%D9%88%DA%86%D8%B1%D8%AE%D9%87-%D8%B3%D9%88%D8%A7%D8%B1-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%AC%D8%B4%D9%86%D9%88%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86%DB%8C|عنوان=نقد پروانه‌های سفید}}</ref>
حسن‌زاده در این کتاب تصویری سه داستان جداگانه را بیان می‌کند که در پایان به هم ارتباط پیدا می‌کنند و شخصیت‌های هر داستان به نوعی مشکل دیگری را حل می‌کنند. او یک‌بار دیگر قصه‌ای چندوجهی و موازی را با ایده '''اثر پروانه‌ای''' به‌سرانجام می‌رساند. در پایان کتاب مخاطب می‌داند قصه تمام نشده است بلکه تازه شروع کار او در جهان است و باید پای اثر را خودش امضا‌ کند.<ref>{{یادکرد وب|نشانی=https://www.mehrnews.com/news/4634860/%D9%88%D8%B2%D8%B4-%D8%A8%D8%A7%D8%AF-%D8%AF%D9%88%DA%86%D8%B1%D8%AE%D9%87-%D8%B3%D9%88%D8%A7%D8%B1-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%AC%D8%B4%D9%86%D9%88%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%AC%D9%87%D8%A7%D9%86%DB%8C|عنوان=نقد پروانه‌های سفید}}</ref>
خط ۴۱۹: خط ۴۲۲:


===منبع‌شناسی===
===منبع‌شناسی===
مقاله‌ها و پایان‌نامه‌هایی که به آثار حسن‌زاده پرداخته‌اند بسیار زیادند نمونه‌هایی از آن نظیر:{{سخ}}
====پایان‌نامه‌ها====
* [https://ganj-old.irandoc.ac.ir/articles/592995 بررسی و تحلیل آثار برجسته کودک از فرهاد حسن‌زاده]، مهدیه عابدی، دانشگاه ادبیات شهرکرد، ۱۳۹۱{{سخ}}
* [https://ganj-old.irandoc.ac.ir/articles/793694 بررسی تکنیک‌های طنز در آثار فرهاد حسن‌زاده]، مریم آقایان، دانشگاه ادبیات شیراز، ۱۳۹۲{{سخ}}
* [https://ganj-old.irandoc.ac.ir/articles/934396 تحلیل مقایسه‌ای طنز نوجوان در آثار داستانی فرهاد حسن‌زاده و سیدسعید هاشمی]، امیر مجیدی فشتمی، دانشکده ادبیات گیلان، ١٣٩۵{{سخ}}
* [https://ganj-old.irandoc.ac.ir/articles/655050 کاربرد فرازبان در روایت‌پردازی فرهاد حسن‌زاده]، شتاو زندکریمی، دانشکده ادبیات کردستان، ١٣٩٢{{سخ}}
* [https://ganj-old.irandoc.ac.ir/articles/857273 بررسی مقایسه‌ای معنی‌شناسی شناختی استعاره‌ زمان در رمان‌های نوجوانان اثر احمد اکبرپور و فرهاد حسن‌زاده]، معصومه جعفری، دانشگاه آزاد تهران مرکزی، ١٣٩۴{{سخ}}
* [https://ganj-old.irandoc.ac.ir/articles/968201 تقابل در رمان نوجوان ایران]، مرتضی خسرونژاد، دانشگاه ادبیات شیراز، ١٣٩۶{{سخ}}
* [https://ganj-old.irandoc.ac.ir/articles/789658 مقایسه‌‌ شیوه‌های طنزپردازی در آثار هوشنگ مرادی کرمانی، فرهاد حسن‌زاده و شهرام شفیعی]، بتول زارعی، دانشکده ادبیات ولی‌عصر رفسنجان، ١٣٩٣
====مقاله‌ها ====
[https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/downloadpdf/332093?userAccept=False سفر ادیسه‌وار یک لنگه کفش]، سجاد صاحبان‌زند، پژوهش نامه «ادبیات کودک و نوجوان »، شماره٣٧،  تابستان١٣٨٣{{سخ}}
[https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/downloadpdf/332093?userAccept=False سفر ادیسه‌وار یک لنگه کفش]، سجاد صاحبان‌زند، پژوهش نامه «ادبیات کودک و نوجوان »، شماره٣٧،  تابستان١٣٨٣{{سخ}}
[https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/downloadpdf/631002?userAccept=False خرده‌روایت‌ها در چنبره زبان]، حسن پارسایی، «کتاب ماه کودک و نوجوان »، شماره١٥٣، تیر١٣٨٩ {{سخ}}  ‏
[https://www.noormags.ir/view/fa/articlepage/downloadpdf/631002?userAccept=False خرده‌روایت‌ها در چنبره زبان]، حسن پارسایی، «کتاب ماه کودک و نوجوان »، شماره١۵٣، تیر١٣٨٩ {{سخ}}  ‏
نگاهی به گستره طنز و مطایبه و شگردهای آفرینش آن در آثار فرهاد حسن زاده، علی صفایی،  مطالعات ادبیات کودک ، شماره۲، پاییز و زمستان ۱۳۹۴{{سخ}}
نگاهی به گستره طنز و مطایبه و شگردهای آفرینش آن در آثار فرهاد حسن زاده، علی صفایی،  مطالعات ادبیات کودک ، شماره۲، پاییز و زمستان ۱۳۹۴{{سخ}}
خوانش باختینی رمان حیاط خلوت، محمود رنجبر، ادبیات پایداری، شماره۱۵ ،پاییز و زمستان۱۳۹۵
خوانش باختینی رمان حیاط خلوت، محمود رنجبر، ادبیات پایداری، شماره۱۵ ،پاییز و زمستان۱۳۹۵

نسخهٔ ‏۱۳ آبان ۱۳۹۸، ساعت ۱۴:۰۲

فرهاد حسن‌زاده
پرونده:Farhad Hassanzadeh.jpg
زمینهٔ کاری نویسندگی
طنزپردازی
روزنامه‌نگاری
شعر
عکاسی
تئاتر
زادروز ٢٠فروردین۱۳۴۱
آبادان
محل زندگی تهران
سال‌های نویسندگی ۱۳۵۵
سبک نوشتاری ادبیات کودک و نوجوان
فرزندان عرفان و آرمان
کودکی
گروه تئاتر مدرسه
برای دل خودم سازدهنی می‌زدم.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
نمایش «آنکه گفت آری، آنکه گفت نه»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
مبتلا به هنرهای دیگرخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد
ایّام جوانی در شیراز
لوح سپاس «هانس کریستین اندرسن»
در جمع دانش‌آموزان ارمنستان
'
'
'
'
'
'
'
'
من فرزند کانون هستم!
همراه با کودکان افغان
در میان دانش آموزان «اوز» لارستان
نشست کوکان کتابخوان در نشر افق
با گروه «فبک» در دانشگاه خورازمی
در کنار دانش آموزان روستای «فیشور»
با دانش آموزان جنوب تهران
کاردستی «کوتی کوتی»
نشست در کانون پرورشی هشتگرد
نقد «شمپالو» در سرای اهل قلم
حسن‌زاده و مصطفی رحمان‌دوست در نمایشگاه کتاب فرانفکورت
حسن‌زاده با همسرش در نشست گروه «هزارویکشب» فرانکفورت
در دانشکده فیلولوژی دانشگاه بلگراد
یادمان مهدی آذریزدی
آنچه برای همه جدی است برای من تقریباً شوخی است
'
تجلیل حسن‌زاده در یونان
'
«زیبا صدایم کن» به استانبولی ترجمه شد

«فرهاد حسن‌زاده» نویسنده، طنزپرداز، روزنامه‌نگار، نمایشنامه‌نویس، متولّد جنوب ایران است که آثارش به زبان‌های دیگر ترجمه شده است. «حسن‌زاده» بیش از سی جایزهٔ ملّی دارد و نامزد جایزهٔ «آسترید لیندگرنو» است که توانسته لوح سپاس جایزهٔ «هانس کریستین اندرسن» را از آن ِ خود کند. [۱]

* * * * *

فرهاد حسن‌زاده که زادهٔ بهار۱۳۴۱در آبادان است نویسندگی را از نوجوانی با نگارش نمایشنامه و داستان‌های کوتاه آغاز کرد. جنگ و آن سال‌های پرهراس، مدتی او را از نوشتن بازداشت اما او به فعالیت هنری‌اش ادامه داد و به هنرهایی نظیر عکاسی، نقاشی، خطاطی، فیلم‌نامه‌نویسی و موسیقی پرداخت. از سال۱۳۶٨ به عرصهٔ مطبوعات کودک‌ونوجوان پا نهاد و با «سروش نوجوان»، «سروش کودک»، «آفتابگردان»، «کیهان بچه‌ها» همکاری کرد و پانزده سال به‌طور مستمر عضو تحریریهٔ نشریه «دوچرخه» بود. در سال۱۳۷۰نخستین کتابش «ماجرای روباه و زنبور» را منتشر کرد. در سال۱۳۷۲به‌قصد برداشتن گام‌های بلندتر و ارتباط موثرتر به تهران کوچ کرد. حسن‌زاده تاکنون بیش از صد کتاب در گونه‌های مختلف «داستان کوتاه، داستان بلند، رمان، افسانه، فانتزی، طنز، زندگینامه» قلم زده است و چند کتاب در حوزه بزرگسالان دارد. فیلم‌نامه می‌نویسد و در زمینه انیمیشن تجربه‌هایی دارد.[۲]برخی از کتاب‌هایش به زبان‌های انگلیسی، چینی، مالایی، ترکی‌استانبولی و کردی ترجمه شده است و تعدادی به فیلم یا برنامهٔ رادیو تلویزیونی تبدیل شده است. حسن‌زاده از جشنواره‌های داخلی و خارجی جوایز بسیاری گرفته است که مهم‌ترین‌شان «جایزهٔ ماه طلایی از انجمن نویسندگان کودک و نوجوان»، «تندیس نقره‌ای از جشنوارهٔ لاک‌پشت پرنده» هستند. در عرصهٔ جهانی می‌توان به لوح سپاس جایزهٔ «هانس کریستین اندرسن» در سال۲۰۱۸ و دیپلم افتخار برای کتاب «زیبا صدایم کن» اشاره کرد. او تاکنون سه بار نامزد جایزهٔ «آسترید لیندگرن» شده که یکی از معتبرترین جایزه‌های ادبیات کودک جهان است. حسن‌زاده به همراه تعدادی از نویسندگان، سنگ بنای «انجمن نویسندگان کودک و نوجوان» را گذاشت. او دبیر و داور جشنواره‌های ادبی بوده و در ترویج کتابخوانیِ دانش‌آموزان و فعالیت‌های مدنیِ کودکان مشارکت داشته است.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد


داستانک

نخلستان‌های کودکی‌

«رفتن به سینمای تابستانی و بدون‌سقف که بلیتش سه ریال بود و مست‌شدن از بوی کالباسی که همراه پپسی پنج‌ریالی می‌خوردم، درازکشیدن روی زیلوهای خنک اتاق و خیره‌شدن به چرخش بال‌های آهنی و خستگی‌ناپذیر پنکه سقفی...پریدن از نهرهای پهنِ نخلستان که آن وقت‌ها گمان می‌بردیم فقط شاه می‌تواند از روی آن بپرد! و سنگ‌زدن با تیروکمان به پنگ‌های پربار خارک و رطب و خرما، بازی‌‌های محلی و شعرهایی که دست‌دردست هم می‌خواندیم؛ سهم من از خاطرات کودکی‌ است.»[۳]

دل در گرو هنر

«به‌سبب علاقه‌ای که به کتاب، تئاتر و عکاسی داشتم، تمام لحظه‌هایم گره خورده بود با هنر. در مدرسه فعالیت هنری داشتم.[۴] روزنامه‌دیواری درست می‌کردم و نمایش روی صحنه می‌بردم. از زیستِ دشوار بومیان جنوب، عکس می‌گرفتم و با عکس‌هایم نمایشگاه برگزار می‌کردم.»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

سنگ‌ صبوری برای دوست شاعرم

«در مدرسه دوستی داشتم که چهرهٔ مظلومی داشت و شعر‌ می‌سرود که بیشتر دوبیتی بود. بچه‌ها مسخره‌اش می‌کردند و من شده بودم سنگ صبور شعرهای دفترچه جلدآبی او. او هم برای قدر‌دانی، مرا از در پشتی سینما «شیرین» داخل می‌برد تا فیلم ببینم، چون پدرش آپاراتچی سینما بود.»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

کودک قصه‌گوی درونم

«از کودکی خیال‌باف بودم. برای خودم و بچه‌های همسن‌وسالم قصه می‌بافتم. دخترعمه‌ام که آن موقع‌ها با هم به مدرسه می‌رفتیم، می‌گوید: «در فاصله یک‌ کیلومتری مدرسه تا خانه، مرتب قصه می‌بافتی و مرا سرگرم می‌کردی!»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

آن‌که مرا با ادبیات آشنا کرد

دورهٔ راهنمایی عضو کتابخانه کانون پرورشی فکری کودکان و نوجوانان شدم. مربی تئاترمان «امیر برغشی» بود که خیلی دلسوز و خوش‌فکر بود. نخستین نوشته‌هایم را خواند و تشویقم کرد که باز بنویسم.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارداو دانشجوی هنرهای زیبا دانشگاه تهران بود و هر هفته آنچه را که در قلب کشور می‌گذشت با خودش به آبادان می‌آورد و به وجودمان می‌ریخت، حتی حرف‌های سیاسی و بحث‌های روشنفکری. او مرا با ادبیات آشنا کرد... با اشعار فروغ و سهراب . جلسهٔ نقد داستان داشتیم و داستان‌هایمان را می‌خواندیم و آثار نویسندگانی مانند هوشنگ گلشیری و آل‌احمد و دیگران را در این کلاس‌ها نقد و بررسی می‌کردیم.[۵]

با «دختر دریا» کتابخوان شدم

«نخستین کتابی که خواندم «دختر دریا» بود که خیلی آن را دوست داشتم. مجلهٔ کیهان بچه‌ها و مجلهٔ دختران و پسران را می‌خواندم. تا اینکه عضو کانون پرورش فکری شدم و دریایی از کتاب در اختیارم بود.صمد بهرنگی از نویسندگانی بود که زمان‌ ما طرفدار داشت و می‌خواندم. داریوش عبادالهی که به سبک و سیاق صمد می‌نوشت و کتاب‌هایش را می‌خواندم. کتاب‌های علی‌اشرف درویشیان، مهدی آذریزدی، رسول پرویزی، جمال میرصادقی، جلال آل‌احمد و... در آن زمان نویسندگان کودک و نوجوان ایرانی کم بودند و گرایش نوجوانان بیشتر به سمت خواندن آثار بزرگسال بود. من کتاب «صدسال تنهایی» را در دوران نوجوانی خواندم.»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

راز داستان‌نویسان جنوب

«خانه‌مان نزدیک رودخانه «بهمنشیر» بود و روزی چند نوبت صدای فیدوس رااز پالاشگاه می‌شنیدم و کارگرانی را که تلق‌تلق با دوچرخه‌هایشان عازم خانه بودند؛ می‌دیدم. مدرسه‌ که دیواربه‌دیوار «اروندرود» بود و اگر از دیوار سرک می‌کشیدی آن سوی شط، نخلستان‌های عراق را می‌دیدی و گاهی توی کلاس‌ صدای بوق‌ کشتی‌ها چرتمان را پاره می‌کرد! شاید یکی از دلایل خوب‌نوشتن داستان‌نویس‌های جنوبی، همین‌ گرماوشرجی و حال‌وهوای خاصش باشد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

نوشته‌هایم در دل جنگ سوخت

«اولین نمایش‌نامه‌ای که نوشتم «نفرین آهو» بود و در سطح خوبی اجرا شد. بعد از آن شعر‌ها و قصه‌های دیگری نوشتم که همه در ذهن پرالتهاب جنگ سوخت و خاکستر شد. این نخستین دوره نویسندگی من بود که از سال۱۳۵۴آغاز و در سال۱۳۵۹موقتاً تمام شد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

سال‌های دربه‌دری

«سال۱۳۵۹تا۱۳۶۸سال‌های سخت ِمهاجرت و دربه‌دری بود. کجا‌ها که نبودم؛ شیراز، اصفهان، تهران، یزد، درود، اندیمشک، اهواز، آبادان و چه کار‌ها که نکردم. از کارگری در کارخانهٔ پارچه‌بافی گرفته، تا برق‌کاری و بنایی، تعمیر دوچرخه و قنادی و بستنی‌فروشی و کار در پتروشیمی شیراز. این سال‌ها گرچه با چنگ و دندان به زندگی چسبیده بودم و هوای خانواده را داشتم که از پا نیفتد، اما روزهایی بود که باید در آن شرایط زندگی می‌کردم تا امروز با اتکا به تجربه آن ایام بتوانم بهتر بنویسم.»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

از خلق «شیمپالو» تا تولد «باد و دوچرخه‌سوار»

«در نشریه «دوچرخه» کار می‌کردم یک‌روز دیدم که هیچ داستانی برای چاپ نداریم و پوشه داستان خالی است. به یکی از مجلات خارجی که در دفترمان بود مراجعه کردم و براساس تعدادی از تصویرهای آن نشریه فرانسوی داستانی نوشتم. در واقع «شیمپالو» از همان‌جا شکل گرفت. وقتی چاپ شد بسیار مورد استقبال بچه‌ها قرار گرفت. داستان «کوتی کوتی» هم این‌گونه شکل گرفت و بعد کم‌کم این بچهٔ هزارپا شخصیت پیدا کرد. یک‌بار هم هیچ سوژه‌ای برای نوشتن نداشتم و طبق همان تمرینی که به بچه‌ها می‌دهم چشم‌هایم را بستم و شروع کردم خط‌های درهم و برهمی روی کاغذ کشیدم و بعد دیدم که چندتا شکل در بین آن خطوط به ذهنم می‌رسد، یکی از آنها دوچرخه‌ای بود که در باد دفرمه شده بود و داستان «باد و دوچرخه‌سوار» را نوشتم، براساس همان تصویر کاملا ذهنی.»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

تأسیس انجمن نویسندگان کودک و نوجوان

«زمانی ما طبق یک قرار هفتگی، با جمعی از نویسندگان در قهوه‌خانه‌ای، داخل پارک شهر جمع می‌شدیم و درباره مسائل روز ادبیات صحبت می‌کردیم. مدت کوتاهی هم در فرهنگسرای اندیشه جمع می‌شدیم. در طول این مدت همواره من دغدغه جمع‌شدن تعداد بیشتری از نویسندگان را داشتم به هرکس می‌رسیدم از او می‌خواستم به جمع ما بپیوندد. یادم هست که یک بار به «آقای سید‌آبادی» که کارمند ارشاد و در عین‌حال نویسنده بود گفتم. او فکر بهتری داشت؛ ثبت قانونی این تشکل و ارائه اساسنامه و انتخابات. بعد چند نفری پیشقدم شدیم و کارها را پیش بردیم...»[۶]

«کوتی کوتی» و شادی کودک بیمار

«یک‌بار در شهرستان مهمان کانون پرورش فکری بودم. آنجا زن و مردی آمدند و هدایایی برایم آورند و گفتند: «از شما متشکریم چون فرزند ما با خواندن داستان‌های «کوتی کوتی» لبخند بر روی لبانش آمد.» پرسیدم: «فرزندتان چند ساله است؟» گفتند: «شش سالش بود» و بعد متوجه شدم کودک آنها در اثر بیماری سرطان در بیمارستان بستری بوده که با خواندن این قصه‌ها شادش می‌کردند.»خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

باشو، آهنگی برای چهارشنبه‌ها

«آهنگی برای چهارشنبه‌ها» موضوع اصلی آن استفاده از کودکان در سینما است. ایده اولیه و کلی این داستان را از بازیگر «باشو غریبه کوچک» به‌نام عدنان عفراویان گرفتم که قبلا مصاحبه‌اش را در مجله سروش خوانده بودم و برایم جالب و داستانی بود و در فضای دیگری به آن پرداختم.[۷]

زندگی و تراث

در گذر سال‌ها

  • ۱۳۴۱ تولد در آبادان
  • ۱۳۵۴ نگارش نخستین نمایشنامه «نفرین آهو»
  • ١٣۵۹ آغاز جنگ و سال‌های مهاجرت
  • ۱۳۶۶ ازدواج
  • ۱۳۶٧ تولد نخستین فرزند«عرفان»
  • ۱۳۶٨ همکاری با مطبوعات کودک و نوجوان
  • ۱۳۶٩ انتشار نخستین کتاب «ماجرای روباه و زنبور»
  • ١٣٧٢ مهاجرت به تهران
  • ۱۳۷۴ برگزیدهٔ کتاب سروش نوجوان و برگزیدهٔ کتاب سال کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان برای «ماشو در مه»
  • ۱۳۷۵ تقدیری کتاب سال ایران برای «ماشو در مه»
  • ۱۳۷۹ برگزیدهٔ مطبوعات داستان کودک و نوجوان، برگزیده جشنواره بزرگ ادبیات کودکان و نوجوانان برای کتاب‌های تألیفی از سال ۱۳۵۷ تا ۱۳۷۷، برگزیدهٔ جشنوارهٔ کتاب ادب پایداری برای «مهمان مهتاب»
  • ۱۳۸۰ برگزیدهٔ جشنوارهٔ یکی بود یکی نبود برای «لولوی زیبای قصه‌گو»، برگزیدهٔ کتاب‌های آموزشی رشد برای «امیرکبیر»، برگزیدهٔ مجله سلام‌ بچه‌ها برای «عشق و آینه»
  • ۱۳۸۱ برگزیدهٔ مجله سلام‌ بچه‌ها برای «دو لقمه چرب و نرم»
  • ۱۳۸۲ برگزیدهٔ دهمین جشنواره مطبوعات در بخش داستان کودک و نوجوان
  • ۱۳۸۳ برگزیدهٔ جشنواره ادب پایداری برای «حیاط خلوت»، برگزیدهٔ مجله سلام برای «همان لنگه کفش بنفش»
  • ۱۳۸۵ برگزیدهٔ مجله سلام بچه‌ها برای «آقا رنگی و گربه ناقلا»، برگزیدهٔ انتشارات علمی و فرهنگی برای «سنگ‌های آرزو»
  • ۱۳۸۶ تقدیری کتاب سال ایران برای «آقا رنگی و گربه ناقلا»، برگزیدهٔ انجمن فرهنگی ناشران کتاب کودک برای «کنار دریاچه نیمکت هفتم»، برگزیدهٔ انجمن نویسندگان کودک و نوجوان برای «دیو دیگ به سر»
  • ۱۳۸۷ تقدیری جایزهٔ ادبی اصفهان برای «قصه‌های کوتی کوتی»، برگزیدهٔ جشنواره کتاب و رسانه برتر برای مقالهٔ «غوره‌ها تشنه‌اند»
  • ۱۳۸۸ برگزیدهٔ جشنواره سلام برای «قصه‌های کوتی‌کوتی»، تقدیری انجمن فرهنگی ناشران کتاب کودک برای «از صدای باران خوشم می‌آید»، برگزیدهٔ جشنواره مطبوعات کانون پرورش فکری برای یادداشت «خیس باران می‌شوم».
  • ۱۳۸۹ برگزیدهٔ انجمن نویسندگان کودک و نوجوان برای «جویدن دماغ آدم‌برفی»، تقدیری کتاب سال ایران برای «عقربهای کشتی بمبک»،
  • ۱۳۹۰ تقدیر شده برای فعالیت‌های داستان‌نویسی از «مؤسسه مهر طه»
  • ۱۳۹۱ برگزیدهٔ اول جایزهٔ مخاطبان نوجوان برای «هستی»، دریافت نشان «لاک‌پشت نقره‌ای» از اولین جشنواره لاک‌پشت پرنده برای «هستی»، دریافت لوح ویژه از شورای کتاب کودک برای «هستی»
  • ۱۳۹۲ تقدیری شانزدهمین جشنواره کتاب سال کانون پرورش فکری برای «پی‌تی‌کو… پی‌تی‌کو…»، تقدیری سیزدهمین جشنواره شهید غنی‌پور برای «پی‌تی‌کو… پی‌تی‌کو…»، برگزیدهٔ شانزدهمین جشنواره کتاب سال کانون پرورش فکری برای «سعدی»
  • ۱۳۹۳ برگزیدهٔ بخش نوجوان چهاردهمین دورهٔ جایزهٔ شهید غنی‌پور برای «این وبلاگ واگذار می‌شود»
  • ۱۳۹۵ برگزیدهٔ دوازدهمین جشنواره مطبوعات کودکان، برگزیده کانون پرورش فکری برای «ساعت عقرب»، برگزیدهٔ هجدهمین جشنواره کتاب سال کانون پرورش فکری برای «زیبا صدایم کن»، برگزیدهٔ شورای کتاب کودک برای «زیبا صدایم کن»، تقدیری شورای کتاب کودک برای «قصهٔ طوطی خانم و آقای بازرگان»

از کودکی تاکنون

شخصیت و اندیشه

شورای کتاب کودک، سهم فرهاد حسن‌زاده را در گسترش ادبیات کودک و نوجوان انکارناپذیر دانسته که تلاش پیگیر و حضور موثر در این عرصه داشته است. او نویسنده‌ای حرفه‌ای است که تنها از راه نوشتن زندگی می‌کند و در جذب طیف وسیع مخاطبان در گروه‌های سنی مختلف توانایی دارد.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

گستره فعالیت‌هاخطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه

نویسندگی در حوزه‌های رمان، داستان، بازآفرینی، شعر، زندگی‌نامه‌نویسی و فعالیت مطبوعاتی و خلق بیش از نود اثر حضور مستمر در مدارس وارتباط با دانش‌آموزان ترویج کتابخوانی
حضور در مراکز خاص کودکان از جمله کانون اصلاح و تربیت تهران از مؤسسان انجمن نویسندگان کودک و نوجوان ایران مشارکت در فعالیت‌های مدنی عکاسی و تئاتر داوری جشنواره‌

یادمان و بزرگداشت‌ها

YesYآیین نکوداشت فرهاد حسن‌زاده اسفندماه۱۳۹۷ با حضور جمعی از نویسندگان، مترجمان، ناشران و علاقمندان کتاب کودک و نوجوان برگزار شد. این نکوداشت یکی از چهار نکوداشتی است که تحت عنوان «مهرآیین» برای تقدیر از نامزدهای ایرانی جایزه «آسترید لیندگرن» برپا می‌شود.[۸]

YesY تجلیل از فرهاد حسن‌زاده، در قالب طرح ملی «چهل قلم» با حضور دبیرکل دفتر بانوان و خانواده استانداری، مدیرکل دفتر امور اجتماعی استانداری، دبیر ستاد دهه فجر استان، عضو شورای اسلامی یزد، مدیرکل کتابخانه‌های عمومی استان و جمعی از کتابداران و علاقمندان، در کتابخانه عمومی امام علی(ع) یزد برگزار شد.[۹]

YesY در آیین سی‌ و ششمین دوره کنگره‌ بین‌المللیIBBY یونان از فرهاد حسن‌زاده برای رمان «زیبا صدایم کن» تجلیل شد.[۱۰]

YesY در مراسم دیدار نوروزی «انجمن نویسندگان کودک و نوجوان»، از فرهاد حسن‌زاده تقدیر شد.[۱۱]

حسن‌زاده از نگاه دیگران

شورای کتاب کودک

محسن هجری

سودابه امینی

شهرام اقبال‌زاده

سحر ترهنده(فعال بین‌المللی ادبیات کودکان)

نگاه حسن‌زاده به اهالی فرهنگ و ادبیات

احمد محمود

طنزنویسان کودک و نوجوان

ادبیات نوجوان

نظام آموزشی

کتابخوان‌ها

تفسیر حسن‌زاده از آثارش

سوژه‌ها از کجا می‌آیند

حذف صورت‌مسئله کودک‌آزاری

گلایه‌های فرهاد حسن‌زاده

حمایت‌های مالی

داستان‌هایی که سینمایی نشد

حسن‌زاده و سیاست

حسن‌زاده و جنگ

ممیزی‌ها را دور زدم

سفرهای حسن‌زاده

فرهاد حسن‌زاده در مراسم هشتادوپنجمین سالگرد کتابخانهٔ ملّی کودکان «خنکو آپر» در ارمنستان شرکت کرد. در این برنامه، مهمانانی از ایران، آلمان، سوییس، ایتالیا، امارات و جمعی از نویسندگان ارمنستان شرکت داشتند و مهمان ایرانی این بزرگداشت «فرهاد حسن‌زاده» بود که به دعوت کتابخانه(IBBY) و با حمایت رایزنی فرهنگی ایران در ارمنستان به این کشور سفر کرده بود.[۲۰]

نشست‌های ادبی

فرهاد حسن‌زاده در نشست‌های ادبی متعددی شرکت کرده است نظیر:
نقد و بررسی «من، شیمپالو و جیجور» در سرای اهل قلم تهران.[۲۱] نقد « زیبا صدایم کن» در بوشهر.[۲۲] نقد «زیبا صدایم کن» در کانون پرورشی چهار محال و بختیاری.[۲۳] همایش «مسیر کودکی» در سپیدان فارس.[۲۴] نقد و بررسی «هندوانه به شرط عشق» در یزد.[۲۵] نقد «هستی» در دانشگاه شیراز.[۲۶]

اقتباس‌ها

فیلمنامهٔ انیمیشن «باد دوچرخه‌ سوار» بر اساس یکی از داستان‌های کتاب «پی‌تی‌کو… پی‌تی‌کو…» نوشته شده است که در سه بازار بین‌المللی فیلم حضور داشته است.[۲۷]

آثار و منبع‌شناسی

کارنامه و فهرست آثار

'
'
'
'
'
'
'
'
'

انتشارات کانون پروشی فکری

پی‌تی‌کو پی‌تی‌کو سرما نخوری کوتی‌کوتی دنیا را بلرزان کوتی‌کوتی شام سرد شد کوتی‌کوتی زیبا صدایم کن وقتش رسيده كمی پسته بشكنيم دیو دیگ به سر همان لنگه كفش بنفش
آقارنگی و گربه ناقلا هستی

نشر افق

روزنامه سقفی همشاگردی( جلد اول) روزنامه سقفی همشاگردی( جلد دوم) كنار درياچه نيمكت هفتم مهمان مهتاب عقرب‌های کشتی بمبک این وبلاگ واگذار می‌شود هویج بستنی
جشن تولد پر دردسر مردی که خودش را پیدا کرد جنازه… با اجازه بیز… بیز… بیزینس

نشر چکه

بفرمایید پیراشکی شیمپالو چه بویی داشت جوراب‌های شیمپالو بگذار بروم مدرسه شیمپالو کلاغ بی‌نمک نخور شیمپالو غذایی خوشمزه برای شیمپالو خواننده‌ نسل جوان شیمپالو
خاله شمسی کجاست شیمپالو عید شما مبارک شیمپالو بشو و نشو

نشر نردبان

چطور باید یک ماشین را به حمام برد شلنگ آب فش‌فشو شیر آب حرف گوش کن اگر زمین مثل سیب‌زمینی چروکیده شود با کتلت‌ها شوخی نکن دختری با یک گوشی تلفن و آب بی‌زبان

نشر چرخ فلک

لبخندهای كشمشی يك خانواده خوشبخت در روزگاری كه هنوز پنجشنبه و جمعه اختراع نشده بود بندرختی كه برای خودش دل داشت

انتشارات سوره مهر

ماشو در مه بزرگترين خط‌كش دنيا انگشت مجسمه كلاغ كامپيوتر نمكی و مارعينكی بازآفرینی ۱۸حکایت از سعدی

انتشارات مدرسه

گاه روشن گاه تاريك زندگی‌نامه اميركبير زندگی‌نامه خواجه نظام‌الملک زندگی‌نامه دکتر قریب خوزستان چغازنبیل

نشر پیدایش

عشق و آينه لولوی زيبای قصه گو لطيفه‌های ورپريده خنده به شرط قلقلک

انتشارات به‌نشر

داركوب و كرگدن هديه خيس سيب سرخ سوسن پری نازه دست درازه

دیگر انتشارات

فاطمی آفتاب اندیشه ذکر علمی فرهنگی راهگشا روزگار
چتری با پروانه‌های سفید شكستنی چراغ لاله گربه چه مهربان شده ماجرای روباه و زنبور آهنگی برای چهارشنبه‌ها
برف و آفتاب مرده‌ای كه زنده شد سفر به‌خير سلطان سنجر سنگ‌های آرزو دفتر مهران اميركبير فقط‌ اسم‌ يك خيابان نيست
حوض نقره قو ویدا پیدایش همشهری دانش‌نگار انجمن نويسندگان ققنوس
از صدای باران خوشم می‌آيد به‌دنبال بی‌تا روزگار شیرین درختی که خوابش می‌آمد قصه‌ طوطی خانم و آقای بازرگان نوش‌جان آقا بزه بن‌بست حقيقت حیاط خلوت
سروش قديانی صرير پریسا عصر نيستان ويژه نشر تکا شهر
مار و پله سمفونی حمام مهمان مهتاب بیا آواز بخوانیم هندوانه به‌شرط عشق گزيده ادبيات معاصر دو لقمه‌ چرب و نرم یکشب از هزار شب من و غولک و قالیچه‌ پرنده

سبک و لحن و ویژگی آثار

به‌گفته‌ منتقدان آثار حسن‌زاده به دلایل زیر برجسته و توجه‌برانگیز هستند:

  • خلق آثاری تأثیرگذار، باورپذیر و استفاده از تكنيك‌های ادبی خاص و متفاوت.
  • خلق آثاری كه راوی آن‌ها کودکان و نوجوانان هستند؛ روايت‌هايی مملو از تصویرسازی‌های عینی و گفت‌وگوهای باورپذير.
  • پرداختن به موضوع‌های گوناگون اجتماعی چون جنگ، مهاجرت، کودکان كار و خيابان، بچه‌های بی‌سرپرست يا بدسرپرست و…
  • پرداختن به مسائلی که کمتر در آثار کودک و نوجوان دیده می‌شود، مانند جنگ و صلح، طبقات فرودست، افراد معلول، اختلالات شخصیتی‌روانی و…
  • تنوع در انتخاب شخصیت‌های محوری و كنشگر. نظیر دخترانی که علیه برخی باورهای غلط ایستادگی می‌کنند.
  • بهره‌گیری از طنز در کلام و روایت‌های زنده و انتقادی از زندگی مردم كوچه و بازار.
  • زبان ساده و بهره‌گیری اصولی از ویژگی‌های زبان بومی و اصطلاح‌های عاميانه و ضرب‌المثل‌ها.
  • خلق شخصیت‌های ماندگار و دوست‌داشتنی در ادبیات کودک، از جمله بچه‌هزارپایی به نام «کوتی‌کوتی».خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

بررسی چند اثر

چتری با پروانه‌های سفید

این کتاب ماجرای چهار کودک در ساعت‌های پایانی سال را روایت می‌کند. اردلان پسربچه‌ای که در آرایشگاه منتظر نوبتش است‌، اما دلشوره دارد پیش از تحویل سال به خانه نرسد. آتوسا دختربچه‌ای که پشتِ در منزل خیاط مانده تا لباسش را بگیرد اما زنگ خراب است و ... و در نهایت مریم و علی، خواهر و برادر گل فروشی که نخستین گره‌ داستان با دستان آن‌ها باز می‌شود و به‌ترتیب گره‌های دیگر نیز باز می‌شوند. در پشت جلد این کتاب آمده است «در زندگی هیچ گرهی نیست که باز نشود. گاهی گره من به‌دست تو باز می‌شود. گره تو به‌دست یکی دیگر و گره یک نفر دیگر به‌دست من. ولی خوب می‌دانم در زندگی هیچ گرهی نیست که باز نشود». «چتری با پروانه‌های سفید» با تصویرگری غزاله بیگدلواز سوی «انتشارات فاطمی» منتشر شده است.[۲۸]


نقد چتری با پروانه‌های سفید

حسن‌زاده به‌عنوان دانای کل از چهار روایت پرده بر می‌دارد. هر روایت گره‌ای دارد که مخاطب را دچار تعلیق می‌کند. هر چهار قهرمان کودکانی هستند که در شهری خاکستری و سرد با عجله به استقبال سال نو می روند. انگار زندگی بچه ها هم بر دور تند نوار سوار شده است. آنها عجله دارند زود به سفره هفت‌سین برسند تا لحظه تحویل سال کنار عزیزانشان باشند. اما گره‌ها سر جای خود هستند و انگشتی باید آنها را باز کند. کدام دست از کدام آستین؟ حسن‌زاده در این کتاب تصویری سه داستان جداگانه را بیان می‌کند که در پایان به هم ارتباط پیدا می‌کنند و شخصیت‌های هر داستان به نوعی مشکل دیگری را حل می‌کنند. او یک‌بار دیگر قصه‌ای چندوجهی و موازی را با ایده اثر پروانه‌ای به‌سرانجام می‌رساند. در پایان کتاب مخاطب می‌داند قصه تمام نشده است بلکه تازه شروع کار او در جهان است و باید پای اثر را خودش امضا‌ کند.[۲۹]

زیبا صدایم کن

این رمان ماجرای دختر پانزده‌ساله‌ای به‌نام زیبا است که در مرکز نگهداری کودکان بی‌سرپرست زندگی می‌کند، پدرش در بیمارستان روانی بستری است، مادرش دوباره ازدواج کرده و ناپدری بداخلاقی دارد که گاهی او را مجبور به دستفروشی و کارهای دیگر می‌کند. اما این کتاب همۀ زندگی زیبا را روایت نمی‌کند، بلکه فقط یک‌روز از زندگی او را شرح می‌دهد؛ آن هم روز تولد پانزده‌سالگی‌اش؛ روزی که پدرش از او می‌خواهد کمکش کند از تیمارستان فرار کند تا بتوانند یک جشن تولد دو نفره برگزار کنند و همین فرار است که جرقۀ تمام اتفاق‌های بعدی داستان را رقم می‌زند. زیبا باید یک‌روز تمام را با پدرش که تعادل روانی ندارد، در کلان‌شهر تهران بگذراند. «زیبا صدایم کن» به زبان‌های انگلیسی و ترکی استانبولی ترجمه شده است.[۳۰]

نقد زیبا صدایم کن

ویژگی این اثر تفاوت فضاسازی آن با اکثر رمان‌های نوجوان واقع‌گرایانۀ سال‌های اخیر است. رمان سرشار است از غافلگیری به‌سبب خلق موقعیت‌هایی که تضّاد میان ذهن و عین، واقعیت و رؤیا و پرسه‌زنی در جهان تخیّل و بازگشت دردناک به جهان واقعی را نمایش می‌دهد. حسن‌زاده، موقعیت آسیب پذیر دختری پانزده ساله را، که بزرگترین دلخوشیش دیدن‌پدر و گذراندن ساعاتی در آغوش پرمهر و حمایتگر اوست، نصویر می‌کشد. رؤیایی که همراه می‌شود با تصویری از برگزاری جشن تولد پانزده سالگیش، به الگوی آدم‌های مرفهی که غم‌ نان ندارند. شامی در رستورانی درجه یک، دریافت هدیه‌های باارزش ...آرزوی چندان بزرگی نیست، اما واقعیت دردناک دیوانگی پدر در حدی که حتی ممکن است جان دختر را هم به خطر بیندازد، اعتیاد و ازدواج مجدد مادر با مردی که چشمان ناپاکی دارد و زندگی دخترک در محل نگهداری کودکان بی‌سرپرست عمق دردناک ناممکن‌بودن این آرزوی کوچک را آشکار می‌کند. زبان روایت اندکی به زبان لمپنی نزدیک تر و از زبان دختری نوجوان دور است.[۳۱]


حیاط خلوت

«حیاط خلوت»داستان چند دوست است که قبل از جنگ روابط صمیمانه‌ای در آبادان با هم داشتند، اما ترکش‌های جنگ هریک از آن‌ها را به یک نقطه پرتاب کرده است. سه دوست قدیمی بعد از جنگ دور هم جمع می‌شوند و به بازخوانی گذشته و حال خود می‌پردازند. داستان این رمان در چهارده فصل روایت می‌شود. قصّه به بسیاری از مسائل اجتماعی و سیاسی که ممکن است ذهن هر فردی را درگیر کند، اشاره دارد. در این داستان شخصیت‌های متفاوتی حضور دارند که هر کدام سرگذشت خاص خود را پشت‌سر گذاشته‌اند. درواقع هر فصل این رمان به‌نوعی راوی یک داستان مجزا است که درنهایت با هم ارتباط پیدا می‌کنند.[۳۲]آشور بچه آبادان است. پدرش سرایدار دبیرستان بود و آنها در مدرسه زندگی می کردند. جنگ که شروع شد او و خانواده‌اش در شهر ماندند و عاشور تمام سال‌های جنگ را در آبادان و جبهه های جنگ ماند و جنگید و با کلکسیونی از آثار جنگ در بدنش، دوسه سال بعد از اتمام جنگ، با عصا و ویلچر در همان مدرسه زندگی می‌کند. مالک مدرسه بعد از جنگ به ایران برگشته است و می‌خواهد مدرسه را تبدیل به پول کند. خواهر آشور دلبستگی عجیبی به مدرسه دارد. او بدون‌اطلاعِ برادر، آگهی گم‌شدن آشور را به روزنامه می‌سپارد تا از این‌طریق دوستان نزدیک برادرش را پیدا کند و از آنها کمک بگیرد. آنها شش نفر بودند که از اول ابتدایی تا انتهای دبیرستان همکلاس بودند و وقتی انقلاب و پس از آن جنگ شروع شد همه از هم جدا شدند. آگهی به همراه عکس دوران مدرسه آشور چاپ می شود...خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه«حیاط خلوت» برگزیده جشنواره ادبیات پایداری سال ۱۳۸۳، نامزد جایزه گلشیری، اثر تقدیر شده جایزه مهرگان، نامزد جایزه قلم زرین و نامزد کتاب سال ایران بوده است و توانسته توجه مخاطبان زیادی را به خود جلب کند.

نقد حیاط خلوت

شروع داستان تکنیکی است. چند فصل ابتدایی همانند رودخانه‌ای است که در نواحی کوهستانی جریان دارد، داستان ضرب آهنگ متعادل دارد. اما وقتی دوستان آشور در آبادان جمع می‌شوند، گویی این رودخانه وارد دشتی هموار و بدون شیب می‌شود...آب رودخانه پخش می‌شود و گاه به هر سویی می‌رود...عرض رودخانه زیاد می‌شود و گاهی به‌نظر می‌رسد که آب جریان ندارد. چون خاطره‌گویی دوستان زیاد است و نویسنده از طریق شخصیت‌ها می‌خواهد ادای‌دین تمام‌عیاری به زادگاهش آبادان داشته باشد و محله‌ای و چیزی از قلم نیافتد.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام‌های نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه به عقیده منتقدان ژانر کتاب از نظر موضوعی جنگی و از نظر ادبی رئالیستی است و از نظر زیبایی‌شناسی ظرفیت معنادار، چالش برانگیز و دلالت‌گری دارد.[۳۳]

کتاب‌های برگزیده

افتخارات

♦ نامزد کتاب سال ایران، جایزه گلشیری و جایزه قلم زرین و تقدیر شده جایزه مهرگان برای حیاط خلوت
♦ نامزد جایزه کتاب سال ایران۱۳۹۰ و جشنواره کتاب کانون۱۳۹۱ برای هستی
♦ نامزد سومین جایزه‌ لاک پشت پرنده و هفدمین جشنواره کانون پرورش فکری کودکان برای این وبلاگ واگذار می‌شود در۱۳۹۳
♦ نامزد چهارمین دوره جایزه لاک‌پشت پرنده برای روزگار شیرین در ۱۳۹۴
♦ نامزد پانزدهمین جشنواره شهید غنی‌پور برای سرما نخوری کوتی‌کوتی در۱۳۹۴
♦ نامزد كتاب سال ايران و لاك‌پشت پرنده برای رمان زيبا صدايم كن در۱۳۹۵
♦ نامزد شورای كتاب كودك برای فهرست كتاب برای كودكان با نيازهای ويژه IBBY برای کتاب زيبا صدايم كن
♦ قرارگرفتن در فهرست كتاب‌های كلاغ سفيد كتابخانه بين‌المللی مونيخ آلمان ٢٠١٧ برای زيبا صدايم كن
♦ نامزد جایزه‌ جهانی آسترید لیندگرن در٢٠١٧ از سوی کانون پرورش فکری و از سوی شورای کتاب کودک در٢٠١٨ و٢٠١٩


جوایز

ناشرانی که با او کار کرده‌اند

راهگشا، سروش، مدرسه، قدیانی، چکه، آفتاب انديشه، سوره مهر، صرير، ذكر، پریسا، روزگار، عصر، به‌نشر، افق، نیستان، پیدایش، كانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، ذکر، چرخ‌ و فلک، ققنوس، انتشارات علمی فرهنگی، تکا، حوض نقره، قو، ویدا، دانش‌نگار، شهر، نردبان.

تعداد چاپ‌ها و تجدیدچاپ‌های کتاب‌ها

منبع‌شناسی

پایان‌نامه‌ها

مقاله‌ها

سفر ادیسه‌وار یک لنگه کفش، سجاد صاحبان‌زند، پژوهش نامه «ادبیات کودک و نوجوان »، شماره٣٧، تابستان١٣٨٣
خرده‌روایت‌ها در چنبره زبان، حسن پارسایی، «کتاب ماه کودک و نوجوان »، شماره١۵٣، تیر١٣٨٩
‏ نگاهی به گستره طنز و مطایبه و شگردهای آفرینش آن در آثار فرهاد حسن زاده، علی صفایی، مطالعات ادبیات کودک ، شماره۲، پاییز و زمستان ۱۳۹۴
خوانش باختینی رمان حیاط خلوت، محمود رنجبر، ادبیات پایداری، شماره۱۵ ،پاییز و زمستان۱۳۹۵


نوا، نما، نگاه

خواندنی و شنیداری و تصویری و قطعاتی از کارهای وی

پانویس

منابع

پیوند به بیرون