جمشید خانیان: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌ادبیات
پرش به ناوبری پرش به جستجو
آرامش (بحث | مشارکت‌ها)
آرامش (بحث | مشارکت‌ها)
خط ۱۳۶: خط ۱۳۶:
<center><span style="color:darkgreen">'''هرگز مخاطب نوجوان را دست‌کم نمی‌گیرد!'''</span><noinclude></center>
<center><span style="color:darkgreen">'''هرگز مخاطب نوجوان را دست‌کم نمی‌گیرد!'''</span><noinclude></center>
به‌گفتهٔ اهالی قلم، [[جمشید خانیان]] معرف جریان‌های ادبی معاصر ایران و از آن گروه نویسندگانی است که مخاطب نوجوانِ کتاب‌خوان را دست‌کم نمی‌گیرد. ''استراتژی او ارتقای سطح ذائقه و نگاه زیباشناختی است.<ref name="ایرنا" />
به‌گفتهٔ اهالی قلم، [[جمشید خانیان]] معرف جریان‌های ادبی معاصر ایران و از آن گروه نویسندگانی است که مخاطب نوجوانِ کتاب‌خوان را دست‌کم نمی‌گیرد. ''استراتژی او ارتقای سطح ذائقه و نگاه زیباشناختی است.<ref name="ایرنا" />
[[پرونده:entekhab1.jpg|180px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>''''''</center>]]
[[پرونده:entekhab.jpg|180px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>''''''</center>]]
 
===به انتخاب خانیان===
===به انتخاب خانیان===
[[پرونده:divha.jpg|100px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>''''''</center>]]
[[پرونده:divha.jpg|100px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>''''''</center>]]

نسخهٔ ‏۱ آبان ۱۳۹۸، ساعت ۲۱:۵۶

جمشید خانیان

خانیان، نویسنده و پژوهش‌گر
نام اصلی جمشید خانیان
زمینهٔ کاری داستان‌نویس، نمایش‌نامه‌نویس و پژوهش‌گر ادبی
زادروز ۱۷شهریور۱۳۴۰
آبادان
ملیت ایرانی
کتاب‌ها قلب زیبای بابور، عاشقانه‌های یونس در شکم ماهی، کودکی‌های زمین و ....
نمایشنامه‌ها یک نیمروز در اتاق بازجویی، قتل آقای کاف، تکرار و ....

جمشید خانیان نمایش‌نامه‌نویس، داستان‌نویس و پژوهش‌گر ادبی با گرایشی به سمت نقد و پژوهش در عرصۀ ادبیات نوجوان، ابعاد وسیع‌تری از داستان‌نویسی را نشان داد که از وی تاکنون در زمینه‌های مختلف بیش از چهل اثر به چاپ رسیده است.[۱]

* * * * *

در شکل‌گیری اولیۀ ادبیات دفاع مقدس افراد زیادی موثر بوده‌اند که شاید امروزه جزو چهره‌های مطرح این حوزه محسوب نشوند، اما در دوره‌ای که ادبیات دفاع مقدس هنوز به بلوغ کافی نرسیده بود، این افراد با خلق آثار متعدد و مرتبط با موضوع دفاع مقدس در شکل گیری نهایی آن تاثیرگذار بوده‌اند، یکی از این افراد، جمشید خانیان، داستان‌نویس، پژوهش‌گر ادبی و نمایش‌نامه‌نویس است که در سال‌های گذشته آثار متعددی در بخش‌های مختلف ادبیات دفاع مقدس خلق کرده که بسیاری از آن‌ها جزو آثار قابل تأمل و ماندگار در این حوزه محسوب می‌شود.[۲] خانیان با نگارش نمایش‌نامه‌ها و داستان‌های کوتاه بلند در حوزۀ نوشتن فعالیت ادبی خود را آغاز کرد[۱]، اولین رمان خانیان با نام «او» و با موضوعی از انقلاب و دفاع مقدس، توجه همگان را به خود جلب کرد و تاکنون نمایش‌نامه‌های بسیاری از او در تهران و شهرستان به پردۀ اجرا رفته است.[۳]
خانیان در زمینۀ نقد هم دستی بر قلم دارد، کتاب «اززمینه تا درونمایه» به قلم خانیان به بررسی عناصر هفت‌گانۀ آثار ادبی در هفت داستان کوتاه می‌پردازد.[۳]
دفاع مقدس مهم‌ترین و اصلی‌ترین موضوعی است که به وفور در داستان‌ها و نمایش‌نامه‌های خانیان وجود دارد و وضعیت نمایشی آن با نگاهی به تأثرات جنگ به قلم نویسنده‌ای که رنج جنگ مانند عبادت هر روز در اندیشه‌اش تکرار می‌شود به نگارش درآمده است.[۳]
آثار خانیان همواره مورد توجه کارشناسان و منتقدان ادبی قرار گرفته است به گونه‌ای که نقدها و مقاله‌های علمی و پژوهشی بسیاری را به خود اختصاص داده است و همۀاین‌ها در طی سال‌های متمادی، مدرس و کارشناس جشنواره‌های ادبی و هنری را در کارنامۀ او به ثبت رسانده است.[۱]
جایزۀ اول در جشنواره‌های کتاب کلاغ سفید و آسترید لیندگرن گواه شهرت هنری یک هنرمند را یادآوری می‌کند تا بیش از پیش خانیان در صدر جدول برترین‌ها قرار گیرد.[۱]
خانیان در مدت عمر نویسندگی خود در زمینۀ‌های مختلف ار داستان کوتاه، رمان، نمایش‌نامه و نقد داستان و نمایش در ژانری دفاع مقدسی موفق عمل کرده است.[۳]

داستانک

آغاز نوجوانی و شروع کار جدی

از یازده‌سالگی که وارد کانون شدم و کارم را از آنجا شروع کردم. جذب قصه‌خوانی شدم و کتاب قصه زیاد خواندم. البته قصهٔ عامیانهٔ مکتوب نخواندم؛ اما قصه‌های فولکلوریک را شنیدم.[۴][۵]

تصوری هولناک از غولی بی‌شاخ و دم

جمشید خانیان:

بگذارید برگردم به خیلی دورتر؛ به دوازده، سیزده‌سالگی‌ام. یعنی درست زمانی که از کتاب به معنی واقعی کلمه متنفر بودم. هیچ جوری نمی‌توانستم با این موضوع کنار بیایم که برای خواندن یک کتاب داستان باید بروم برای خودم یک جایی بنشینم و کز کنم روی آن و با چشم‌هایم کلمه‌هایش را دنبال کنم. این واقعا یعنی چی؟ و فکر می‌کردم همینقدر که ناچارم کتاب‌های درسی را بخوانم برای هفت‌پشتم کافی ست. برای من کتاب، غول بی‌شاخ ودم احمقی بود که از انرژی بی‌حساب بچه‌ها تغذیه می‌کرد. او دست و پای بچه‌ها را که پر از انرژی برای بازی کردن، دویدن و از سروکول زمین و زمان بالا رفتن بودند با طناب‌های شیطانی و گره‌های کور می‌بست و باصدایی که انگار از ته چاهی عمیق شنیده می‌شد، می‌گفت: «بشین اینجا و یک کمی آرام بگیر و خوب گوش بده ببین من چی می‌گم وروجک...». این تصور هولناکی بود که من آن سال‌ها از « کتاب» و از «خواندن» داشتم.[۶]

نخستین برخورد

خانیان می‌گوید: اولین دیدار جدی من با هنر و ادبیات در سال ۵۱ یا ۵۲ و در کانون پرورش فکری آبادان و به‌طور اتفاقی با کتاب «ماجراهای نارنیا » جلد دوم، نوشته سی.اس.لوئیسّ بود، از آن‌ زمان تا امروز فراز‌ و نشیب‌های بسیاری را پشت سر گذاشته‌ام، همیشه فکر می‌کنم آن برخورد اتفاقی کوچک، سرنوشت من را جور دیگری رقم زد، من هنر را زندگی کردم و ذره‌ذره آن را آموختم؛ بدون آنکه بدانم چه وقت فرایند آموختن را طی کرده‌ام.[۷]

نویسندۀ در لحظه

وقتی سخن از جمشید خانیان می‌آید به سادگی نمی‌توان واژه‌ها را کنار هم ردیف کرد، او جادوی کلمات را می‌شناسد و به راستی در دنیای شگفت‌انگیز داستان‌هایش زندگی می‌کند.
او در تمام لحظه‌ها و ساعت‌ها و همه‌جا نویسنده است، او را فرای داستان‎‌ها و نمایش‌نامه‌هایش نمی‌توان تعریف کرد و بی‌تردید آثار او آنقدر هویت و تشخص دارند که حتی بدون عنوان روی جلد هم خواهیم دانست که آفریدۀ آن قلم خانیان است.[۸]

رنج‌هایی که تجربه می‌شوند

جمشید خانیان می‌گوید: در مسیر دردآور «نوشتن» همه‌‌ چیز لذت‌بخش است،از هیچ‌ چیز پشیمان نیستم؛ حتی از رنجی که می‌برم، همۀ رنج‌های من، تجربه‌های من هستند.[۷]

مهم‌ترین آرزو

خانیان می‌گوید: در این سال‌های اخیر که نوشتن برای نوجوان‌ها مسئله اصلی من شده، به شکل غریبی، جنون نوشتن به سراغم آمده است، ذهنم و بعد کاغذهایم پر از طرح‌های داستانی‌است که باید آن‌ها را تبدیل به رمان و نمایش‌نامه کنم، امیدوارم این فرصت را داشته باشم، این مهم‌ترین آرزوی من است.[۷]

پنجاه و یکمین سال افتخار

جمشید خانیان در شرایطی به پنجاه و یکمین سال از زندگی خود پا گذاشته است که کتاب «کودکی‌های زمین» او به‌عنوان برگزیده ۲۰ سال ادبیات دفاع مقدس را به خود اختصاص داد و «شب‌ گربه‌های چشم سفید» او برگزیدۀ دورۀ انتخاب کتاب سال جشنوارۀ سلام بچه‌ها و پوپک و برگزیدۀ جشنوارۀ کتاب کودک و نوجوان سال ۸۱ شد.
«خشاریاشا» از او هم عنوان سومین جشنواره کتاب‌های آموزشی رشد را به‌دست اورد و «کوسه ماهی‌»اش کاندیدای مرحلۀ جایزۀ مهرگان سال ۸۲ شد.[۹]

بازی با خودکارهای رنگی

خانیان می‌گوید: تفکری که قبلا در نوع کارم وجود داشت، تفکر بزرگسالانه بود، اما الان سعی می‌کنم که راوی داستان‌هایم نوجوان باشد، دنیای بزرگسال برایم دیگر جذابیتی ندارد. ادبیات برای من نوعی بازی‌کردن است، از فرایند نوشتن، این بازی شروع می‌شود تا برسد به خلق اثر، در طول این پروسه، شما اگر دست‌نویس‌های من را ببینید، متوجه خواهید شد که چقدر از رنگ‌های مختلف و مدادرنگی در نوشته‌هایم استفاده کرده‌ام.
بازی با خودکارهای رنگی را دوست دارم و فرآیند نوشتن برایم بسیار مهم‌تر از خود اثر است که پرداختن به دنیای کودکان و نوجوانان این امکان را برای من فراهم می‌کند.[۱۰]

ورودی ‌که اتفاقی بود

خانیان می‌گوید در سال ۱۳۷۶ وقتی می‌خاستم کتاب «کودکی‌های زمین» را بنویسم، شخصیت فولکوریک این داستان آن چنان من را به خود واداشت که نتوانستم از آن جدا شوم و همین موضوع عاملی شد برای تکرار نوشتن برای نوجوان و ماندن در این عرصه.
ورودم به عرصۀ ادبیات نوجوان کاملا اتفاقی بود.[۹]

از تجربه‌های روزمرۀ زندگی

جمشید خانیان می‌گوید:ما متأثر از واقعبت‌های بیرون از ذهنمان هستیم، این واقعیت‌های انکارناپذیرمی‌شود دستمایۀ کار.
ممکن است این‌ها در ذات خودشان اهمیت چندانی ندارند اما وقتی قالب داستان به خود می‌گیرند ما را سخت حیرت زده می‎‌کنند، این واقعیت‌ها را باید صید کرد مانند یک عکاس.
برای مثال نکته‌ای باعث شد «ماه لق» را بنویسم خیلی تصادفی پیش آمد، من در محیط کارم بودم که شنیدم همکارم ماجرایی را برای کسی تعریف می‌کند، من این ماجرا را شنیدم و متأثر شدم.
یا داستان «همیشه همین وقت»، در واقع یک بازی بود که با پسرم انجام می‌دادم، پنهان می‌شد و من پیدایش می‌کردم، یک روز زندگی در گوشم به صدا درآمد که اگر پیدا نشود!
این شد داستانی که قطعا آن را خوانده اند.[۱۱]

چیدمان میز کار

منابعِ هریک از کارهایم را روی میز می‌گذارم، البته هم روی میز و هم روی زمین. دو جلد فرهنگ لغت عمید که از بس زیاد استفاده کردم، کهنه شده، روی میزم حق آب‌وگل دارند. خودکار قرمز که حتماً باید باشد، چون دور مطالب را با خودکار قرمز خط می‌کشم و خودکار مشکی هم هرگز از من دور نیست. پوشه‌ای پر از کاغذها و نوشته‌های نصفه، نگه می‌دارم که نسخهٔ اول نوشته‌‌هایم را پشتشان می‌نویسم. از کامپیوتر استفاده نمی‌کنم هیچ چیز جای خودکار قرمز و مشکی را برایم نمی‌گیرد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

خوشحالی بعد از نوشتن

خانیان می‌گوید: نوشتن در حوزۀ ادبیات نوجوان برایم راحت‌تر است، اما این همه به معنی سهل‌انگاری در کارنوشتن برای نوجوان نیست زیرا ادبیات نوجوان بسیار چالش برانگیز است.
نوشتن در این حوزه علاوه بر تسلط بر ادبیات داستانی در ژانری مختلف آن نیازمند شناخت دقیقی از نوجوانی و شخصیت نوجوان امروزی است زیرا نوجوان امروز زیرک و باهوش و تیزبین هستند و نوشتن برای آن‌ها موشکافانه‌تر از نوشتن برای بزرگسالان است.
نویسنده‌ای در این حیطه موفق است که نوجوان امروز رابشناسد و در غیر این صورت جز تکرار تجربیات دوران نوجوانی خود کاری نکرده است.[۹]

بلندخوانی و آهنگ کلمه

آهنگ کلمه برایم خیلی مهم است. این حساسیت از من قصه‌گوی خوبی ساخته و بیشتر مواقع داستان را بلندبلند برای خودم یا اطرافیان می‌خوانم تا آنچه در پس ذهنم نهفته بود و نمی‌دیدمش، سرانجام درمی‌آید.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد[۱۲]

زندگی با شخصیت‌های داستان

موقع نوشتن طرحی که گاه شاید یک سالی با آن درگیرم، این اتفاق برایم می‌افتد که با آدم‌های قصه زندگی کنم بیشتر به این دلیل که تصوری کلی از اثر دارم و دقیقاً نمی‌دانم چه اتفاقی قرار است بیافتد. درواقع طرح کاملی از آن آدم‌ها در ذهنم نیست. مرتب با شخصیت زیست می‌کنم تا به‌قطع زاده می‌شوند.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد[۱۳]

پرشی از بزرگسال به نوجوان

خانیان می‌گوید: می‌دانم که برای گروه سنی نوجوان می‌نویسم، اما به این فکر نمی‌کنم که سن نوجوانی، سن ساده‌اندیشی است، به‌نظر من نوجوانان ما بسیار باسواد، باشعور و فهیم هستند و نوع زندگی و آموزش‌هایی که می‌بینند، نشان داده که این گروه سنی بسیار کنجکاو و مشتاق برای کشف جهان هستند، نوجوانان به این فکر نمی‌کند که جهان پیش از این کشف شده است، بلکه می‌خواهد خودش دوباره خیلی چیزها را کشف کند، بنابراین هیچ‌گاه به این فکر نمی‌کنم که برای نوجوانانی می‌نویسم که کمتر از من می‌دانند و باید جایی برای کشف‌کردن و فکر‌کردن برای آن‌ها بگذارم.[۱۰] من خودم را متعلق به دنیای ادبیات کودک و نوجوان می‌دانم.[۸]

نام‌هایی از دل داستان

خانیان می‌گوید: پیداکردن عنوان برای داستان و کتاب اهمیت زیادی دارد و برای من آخرین مرحله‌ایست که اتفاق می‌افتد، بیش‌تر سعی می‌کنم از دل خود داستانی که نوشتم و کاراکترهای داستانم کمک بگیرم و یک اسم را بیرون بکشم و اغلب هم از همین روش استفاده می‌کنم.[۱۰]

داستانک اعتراض

در پی نمایش تله‌فیلمی به نام «اولین باران پاییزی» با نویسندگی و کارگردانی افسانه منادی، جمشید خانیان این فیلم را اقتباسی از رمان «طبقه هفتم غربی» خود دانست و نسبت به استفاده بدون اجازه از آن اعتراض کرد.
این نویسنده با ارسال متن نامۀ گله‌آمیز خود به مدیر فیلم و سریال شبکه دو سیما به خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، با اشاره به ناامنی و بی‌اهمیت شمردن نویسندگان، نوشت: «وقتی واژه‌ای درست تعریف نشود، خب همین می‌شود، می‌آیند اقتباس کنند، سرقت می‌کنند.»[۱۴]

داستانک انصراف

جمشید خانیان، نویسنده ادبیات و نامزد جایزۀ آسترید لیندگرن۲۰۱۹ گفت: وقتی شنیدم انجمن نویسندگان كودک و نوجوان من را به‌عنوان نامزد این جایزه انتخاب كرده است، خارج از كشور بودم، ۱۰ روز بعد بازگشتم و فقط ۴۰ روز برای آماده كردن پرونده‌ام وقت داشتم، درحالی‌ كه هیچ اطلاعات سخت‌افزاری و نرم‌افزاری از خودم نداشتم و انجمن هم خودش را كنار كشید و كارها را به من سپرد.
وی افزود: من هم چیزی از خودم نداشتم، نمی‌دانستم كجای ادبیات كودک و نوجوان ایران قرار دارم و از سویی هیچ چیز از نوشتن برایم مهم‌تر نبود، تاحالا هیچ جایزه‌ای در پروسۀ نوشتن من اثر نداشته و ندارد، من نمی‌دانستم برای كدام بخش ادبیات كودک و نوجوان ایران نامزد شده‌ام؟، این دلایل باعث شد تصمیم بگیرم از نامزدی جایزه انصراف بدهم اما همان روز «مریم كهنسال» با من تماس گرفت و گفت كه حاضر است پرونده من را آماده كند و خواست انصراف ندهم، به نظر من اگر قرار است در این مراسم از كسی تقدیر شود، باید مریم كهنسال باشد.[۱۵]

طرحی که آناهیتا به‌هم زد

داستان «قلب زیبای بابور»، که من طی چهار ماه آن را نوشتم ۲۴ فصل داشت. البته در هیچ مرحله‌ای لذت نمی‌بردم. منتظر بودم شاید فصل بعدی جذاب شود؛ اما فصل پایانی هم هیج تحولی در من ایجاد نکرد.[۱۶] وقتی برای دخترم، آناهیتا خواندم، باتعجب گفت:«خب، چی شد؟» این حرف باعث شد هم کل اثر را پاره کنم و دور بریزم و هم در تعامل با خودش «قلب زیبای بابور» را بنویسم. باهم نوشتیم و اغلب نظراتش را در داستان اِعمال کردم. زبان و راویِ قصه از او گرفته شد. هر فصل را برایش می‌خواندم و بعد با تأیید دونفره نهایی می‌کردیم.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد تأکیدی که در داستان به‌چشم می‌خورد، ماحصل همان «چی‌ شد؟» است و من با به‌هم‌ریختن ترکیب روایی و فرم داستان اولیه، دوباره دنبال شخصیت‌های داستانی‌ام راه افتادم؛ درحالی‌که نمی‌دانستم چرا بابور دست‌هایش را فقط در دامن آن زن باز می‌کند و نمی‌دانستم چرا داستان این طوری شروع می‌شود... .خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد[۱۷]

ادبیاتی که ۲۰ساله نشده

جمشید خانیان بر این باور است که:

عمر ادبیات کودک در ایران بسیار کوتاه است. ما تا دههٔ ۸۰ ادبیات کودک‌ونوجوان نداشتیم. سابقهٔ ادبیات کودک، به کمتر از ۲۰ سال می‌رسد و وقتی می‌گویند به پاس سال‌ها تلاش فلان نویسنده، منظور همین چند سال اخیر است که ۲۰ سال هم نمی‌شود.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد

زندگی و تراث

تأثرات دوران کودکی

جمشد خانیان می‌گوید: وقتی دوازده سیزده‌ساله بودم، یک روز دوست بسیار صمیمی من که به اندازۀ من بدو بدو نداشت و به نظر درسخوان‌تر هم می‌رسید و البته یکی دو سال هم بزرگ‌تر از من بود، آمد دم در خانه و بدون اینکه چیزی بگوید، فقط با یک لبخند معنی‌دار دست کرد توی جیب بزرگ پیراهن‌اش و یک کارت شناسایی بیرون آورد و آن را در امتداد نیم رخ راست صورتش بالا گرفت. من هنوز تمام لحظه‌ها و جزییات آن رویداد بعدازظهر تابستان که درست مثل یک نمایش کوتاه پانتومیم اجرا شد را به خاطر دارم. آن بالا، با حروف چاپی درشت نوشته شده بود «کارت عضویت کتابخانۀ شماره یک کانون پرورش فکری کودکان‌ونوجوانان آبادان». این نمایش خیلی طول نکشید، شاید به اندازۀ چند ثانیه، چون دوستم بلافاصله کارت را خیلی فرز لای انگشت‌هاش چرخاند و مثل یک شعبده‌باز به نرمی با دوانگشت گذاشت توی جیب بزرگ پیراهن‌اش.[۶]
تمام آن روز، من به آن کارت لعنتی فکر می‌کردم. احساس می‌کردم آن کارت یک جورهایی به دوستم، فردیت و هویت خاصی بخشیده است. او چیزی داشت که همه نداشتند. آن کارت مثل شناسنامه نبود که همه داشتند یا مثل دفترچۀ بیمه. یا کارت بهداشت. یا هر چیز دیگری. آن لعنتی، کارت عضویت کتابخانه بود. یک کارت استثنایی.[۶]
فردای آن روز، رفتم کتابخانۀ­ شمارۀ یک. آنجا، در انتهای سالن که روبه‌روی ورودی کتابخانه می‌شد، یک آقایی پشت پیشخان چوبی سفید رنگ ایستاده بود و سرش پایین بود. با قدم‌های مهار شدۀ مودب تا پشت پیشخان جلو رفتم. قبل از اینکه من چیزی بگویم، او همان طور که سرش پایین بود، یک دستش را جلو آورد و گفت: "دوقطعه عکس، فتوکپی شناسنامه و رضایت نامۀ ولی.» همه را بی‌کم‌وکاست و بدون لحظه‌ای درنگ گذاشتم کف دستش. اصلا نمی‌خواستم در صدور کارت عضویت و تحویل آن به من، کوچک‌ترین وقفه‌ای به وجود بیاید. سرش را بالا گرفت و نگاه کرد به من. صورت اصلاح کردۀ ترو تمیزی داشت، اما یک جورهایی چشم‌هاش خسته و بیمار بود. گفت: «کاملا مسلح آمدی!» آن موقع درست متوجه نشدم چرا این جمله را گفت. خیلی هم برایم مهم نبود. یعنی آن موقع هیچی برایم مهم نبود، هیچی به جز آن کارت عضویت لعنتی.با این همه خیلی کوتاه گفتم: «بله».[۶]
لبخند زد و دستش را برد پشت پیشخان. در این حالت، مطلقاً پلک نمی‌زدم و چشم از او بر نمی‌داشتم. او هم البته گاهی در حالیکه همچنان داشت کارش را انجام می‌داد، نگاه کوتاهی به من می‌انداخت. معلوم بود آنقدر کار کرده که چشم بسته هم می‌توانست کارش را انجام بدهد. قلبم داشت می‌آمد توی دهانم. من داشتم صاحب کارت می‌شدم. آقا دستش را از پشت پیشخان با یک خودکار و یک برگ کاغذ سفید نقاشی بیرون آورد و در حالی که با ابرو به کاغذ اشاره می‌کرد، گفت: "تاریخ بزن، بنویس یک کارت عضویت کتابخان شماره یک کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان آبادان را همراه با یک جلد پلاستیکی مخصوص تحویل گرفتم، امضا کن. امضا داری؟"گفتم: «امضا؟» با تاکید گفت: «امضا» گفتم: «بله» گفت بنویس و امضا کن.» نوشتم و امضا کردم. وقتی سرم را از روی کاغذ بالا گرفتم، دیدم کارت عضویت را با جلد پلاستیکی مخصوص گرفته است رو به من.[۶] کارت را گرفتم و به آن خیره شدم. بعد از آن حتما غرق در لذت بودم که متوجه نشدم چطور و چه موقع راه افتادم رفتم به طرف در. هنوز از سالن کتابخانه خارج نشده بودم که صدای همان آقاهه من را از دنیای خودم پرتاب کرد بیرون: «داری می‌ری آقای خانیان؟» رو برگرداندم به طرف صدا. گفت: «بدون خداحافظی؟» گفتم: «خداحافظ!» گفت: «می‌شه قبل از اینکه بری، اون کتابی که افتاده پای اون قفسه را بیاری بدی من؟» نگاه کردم به سمتی که اشاره کرده بود. کتاب را دیدم. رفتم به طرف کتاب درست نمی‌دانم فاصلۀ من تا آن کتاب، چند قدم می‌شد. ولی نباید بیشتر از سه یا چهار قدم بوده باشد. سه یا چهار قدم کوتاه.[۶]
حالا که به آن مسیرکوتاه فکر می‌کنم، تنم می‌لرزد. با خودم می‌گویم اگر من آن سه یا چهار قدم کوتاه را برنداشته بودم، حالا کجا بودم؟ کی بودم؟ چگونه فکر می‌کردم؟
کتاب را از روی زمین برداشتم. نگاه کردم به طرح روی جلد آن. از طرح روی جلد، چیزی که حالا به یاد دارم، تصویر نقاشی پسرکی است با موی زرد طلایی رنگ که انگشت‌اش را نشان می‌داد. آن موقع، طرح روی جلد به طرز عجیبی همۀ هوش و حواسم را متوجۀ خودش کرده بود. در حالی که به پسرک مو طلایی نگاه می‌کردم، راه افتادم رفتم به طرف پیشخان. آقاهه گفت: «تیستوی سبز انگشتی. از کتاب‌های تازه‌ست. هنوز کسی اون را نبرده بخونه» و گفت: «اگر دوست داری، ببر بخون. فقط کارت‌اش را در بیار بده من تاریخ بزنم» و گفت: «خودم هم هنوز فرصت نکردم بخونمش، ولی می‌گن از اون کتاب‌هایی‌ست که می‌شه برای بزرگترهای صدساله هم خوندش.» کتاب را بردم، خواندم و یک هفتۀ بعد وقتی آمدم کتاب را تحویل بدهم، او را ندیدم. دیگر هیچ وقت او را ندیدم. هیچ وقت.[۶]
سی‌وچهار سال بعد، یک روز صبح رفتم منزل دوستم. چشمم افتاد به کتابی که بیرون از قفسه، روی گلیم افتاده بود. رفتم به طرفش. کتاب را از روی گلیم برداشتم. رمان «پسری از گوانتانامو » نوشتۀ «آنا پررا» بود. نخوانده بودمش. نویسنده‌اش را هم نمی‌شناختم. اما از مترجم‌اش، خانم «کیوان عبیدی آشتیانی»، کتاب های خیلی خوبی خوانده بودم. نشستم پای قفسه و به ایدۀ پیرمرد صدساله‌ای فکر کردم که نوه‌اش او را تر وخشک می‌کرد .... ذهن، محیطی برای حضانت ایده است. فقط برای یاد‌آوری احتیاج به سیگنال‌های حسی یا بینایی یا شنیداری دارد ... چند روز بعد شروع کردم به نوشتن داستان «طبقه‌ی هفتم غربی».[۶]

شخصیت‌ادبی و اندیشه

نویسنده با هراثرش قسمتی از شخصیت داستانی خود را می‌سازد.هر کدام از آثار او در جایگاه خود تکه‌ای از پازل شخصیت نویسنده است، جمشید خانیان هم با هرکدام از آثار خود در ادبیات کودک و نوجوان، شخصیت داستانی خود را معماری و طراحی می‌کند.[۱۸]
در میان قطعه‌های پازل آثار خانیان، چهار خط در طراحی شخصیت او وجود دارد.خط اول که با تمرکز بر روی آثار «شبی که جرواسک نخواند»، «شب گربه‌های چشم سفید»، «لاک‌پشت فیلی» و «طبقۀ هفتم غربی» می‌توان به وجود آن پی‌برد خط رئالیسم است. نویسنده آثار غیررئالیسمی هم دارد ماننده «قلب زیبای بابور» و«ناهی»، اما خط طراحی در شخصیت داستانی او بر رئالی سم متمرکز است که آن تکیه گاهی است که نویسنده برای طراحی شخصیت خود از آن بهره برده جایگاه ویژه‌ای دارد.[۱۸]
خط دوم در طراحی شخصیت داستانی خانیان دیدگاه نمایشی او در جادوی رئالیمی‌اش است، این خصلت شخصیتی مختص خود اوست و سابقه‌اش در نمایش‌نامه‌نویسی شایدزیرساخت ذهنی‌اش را در دیدگاهش به داستان ساخته باشد.[۱۸]
«شبی که جرواسک نخواند» و «شب گربه‌های چسم سفید» از برجسته‌ترین نمونه‌های دیدگاه نمایشی اوست و هرچه از این ویژگی شخصیتی فاصله بگیرد و از آن چشم‌پوشی کند با شخصیت منحصربه‌فرد خود بیگانه می‌شود.
خط سوم که در معماری شخصیت خانیان وجود دارد جزئی‌نگری و ریزبافی او در داستان است و هر جا جرئی‌نگری و دید نمایشی ب همم ترکیب شوند و بافتی هماهنگ بگیرند سازندۀ بهترین لحظات در داستان اند.
خط جهارم در طراحی شخصیت او خلق موقعیت است که این خط تشخص ویژه‌ای برای آثار خانیان ساخته که باز مختص خود اوست.[۱۸]
در ذهن خانيان مخاطبش يگ كوچولوى نازنين يا غيرنازنين نيست؛ موجودى كه از یک طرف تا حد خدا بالا رود و از طرف ديگر شعورش و قدرت تشخيص‌اش تا پايين‌ترين حد نزول كند. هر قدر نويسنده به ساختمان داستانش، كيفيت ادبى آن و تمام اجزاء و عناصرى كه آن را می‌سازند، اهميت داده و وسواس و دقت به خرج دهد، به همان ميزان براى مخاطبانش شخصيت، شعور و فرديت قائل است.[۱۸]

جشن‌های تجلیل و بزرگداشت

'

مهرآیینی برای خانیان

در سومین مهرآیین نکوداشت نامزدهای جایزۀ «آستریدلیندگرن»، جمشید خانیان، نویسندۀ فعال در حوزۀ ادبیات کودک و نوجوان موفق به دریافت این جایزه شد.[۱۹] گفتنی است این جایزه یکی از معتبرترین جوایز بین‌المللی در حوزۀ ادبیات کودک است.[۲۰]

'

نکوداشتی برای نامزد‌های آستریدلیندگرن

کانون پرورش فکری کودکان‌ونوجوانان مراسم نکوداشت چهار نامزد ایرانی جایزۀ آسترید لیندگرن ۲۰۱۹ را برگزار می‌کند. این جایزه از سال ۲۰۰۲ برای بزرگداشت نام و یاد این نویسندۀ برجسته ادبیات کودکان و با هدف ترویج ادبیات ناب کودکان‌و‌نوجوانان جهان به نویسندگان و تصویرگران کتاب کودک، قصه‌گویان و نهادهای فعال در حوزۀ ادبیات کودکان و ترویج کتاب‌خوانی اهدا می‌شود.
فرهاد حسن زاده، علی‌اصغر سیدآبادی، جمشید خانیان و هوشنگ مرادی‌کرمانی، چهار نامزد جایزۀ آسترید لیندگرن امسال هستند که طی سلسله نشست‌هایی در کانون پرورش فکری کودکان‌ونوجوانان، از آن‌ها تجلیل شده است.[۲۱]

بزرگداشتی برای سه هنرمند پیشکسوت

در سی‌وششمین جشنوارۀ بین‌المللی تئاتر فجر برای احمد دامود، هوشنگ آزادی‌ور و جمشید خانیان بزرگداشت برگزار می‌شود. در کاتالوگ این جشنواره که در اولین روز به چاپ رسید و توزیع شد نام سه هنرمند تئاتری که قرار است مراسم بزرگداشتی برای آن‌ها در اختتامیه برگزار شود، مشخص شده است. از این رو نام جمشید خانیان یکی از آن اسامی است که بارها نمایش‌نامه‌های «یک نیمروز در اتاق بازجویی» و «پرگار» روی صحنه تئاتر رفته‌اند.[۲۲]

'

خانیان روی کاناپۀ سفید مونیخ نشست

جمشید خانیان با رمان «عاشقانه‌های یونس در شکم ماهی» مهمان کتاب‌خوانۀ بین‌المللی کودک‌ونوجوان مونیخ شد. این داستان‌نویس و نمایش‌نامه‌نویس که به عنوان اولین نویسنده ایرانی در جشنوارۀ «کلاغ‌ سفید» به سخنرانی پرداخت. در این مراسم بخش‌هایی از رمان «عاشقانه‌های یونس در شکم ماهی» تولید کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به زبان آلمانی خوانده شد و در ادامه حاضران در جلسه دربارۀ یونس‌وسارا شخصیت‌های داستانی این رمان سوال‌هایی را با نویسنده مطرح کردند.[۲۳]

'

از دریچۀ دیگران

گذر پیروزمندانه از آزمون‌های خلاقیت

عباس جهانگیریان:

جمشید خانیان یكی از بی‌حاشیه‌های امروز ایران است، او خلاقیتش را مدام در گردش سنی کودک و نوجوان و بزرگسال می‌آزماید و از تمام این آزمون‌ها هم سربلند بیرون می‌آید. من اگر تاكنون به خانیان رشكی برده باشم، به خلوت‌نشینی حافظ‌ گونه اوست به اینكه بتوانی دور از هیاهوی سپهر شهر تهران، در خلوت و سكوتی كه آرزوی هر نویسنده‌ای است، بنشینی و بی‌وقفه بخوانی و بنویسی و هر روز رنگ و جانی تازه به ذهن و زبانت ببخشی.[۱۵]

خانیان اگر زخم جنگ را بر تن نداشته باشد بر روح دارد، او روایت‌گر و گزارش‌گر واقعیت‌های هشت سال جنگ نیست، جنگ با همه زشتی‌اش از عواطف و قلب صلح‌طلبش عبور كرده و از خانیان نویسنده‌ای با یک پشتوانۀ تجربی تمام نشدنی و ژرف‌نگر ساخته است كه می‌تواند همچنان از جنگ بگوید بی‌آنكه سخنش بر كام جنگ‌طلبان خوش آید.[۱۵]

جهانگیران:برخی آثار خانیان با مخاطب معمولی ارتباط برقرار نمی‌کند!

دوزیستی جهان آفرینش خانیان، زبان و تجربه‌های او را دوپاره کندو گاه شنیده می‌شود که برخی از آثار او ارتباط چندانی با مخاطب معمولی ندارند. این عیب خانیان نیست، محصول شرایطی اسنت که در غیبت زیبایی شناختی جمعی ما ایرانیان شکل گرفته است.[۱۵]
پخته خواری به وجود آمده در عرصۀ ادبیات و هنر در این سال‌ها ذائقۀ مخاطب را تنزل داده و این تنبلی کشف و شهود نهادینه شده به مخاطب فرصت نمی‌دهد تا حقیقت هنری اثر را با هوش و حواس زیبایی شناختی خود کشف و درک کند.[۱۵]

'

مریم کهنسال:خانیان از مرز یک نفر بودن گذشته است

کوشش وسواس آمیز در انتخاب واژه‌ها با عشق‌ورزی به واژگانی داستانی و دنیای روایت شرایطی را می‌سازد که برای یافتن آن شرایط باید در آثارش به جست‌وجو پرداخت. دنیای تصویری خاص نوشته‌های خانیان به گونه‌ای است كه با ساختار مدرن، تصویرها واژگان را كامل می‎كنند و تصویر كنش‌گرانه در بافت روایت جا می‌گیرد.[۱۵] شناخت خانیان تنها شناخت یک نویسنده و آثارش نیست، او از مرز یک نفربودن عبور کرده است و شناخت او به مانند شناخت جریان‌های ادبیات داستانی است.[۲۴]

خانیان در آثارش نشان داده است که واقع‌گرایی ادبی برایندی از فرم و تکنیک است و به همین دلیل است که همۀ جنبه‌های ساختار روایت حتی موضوع در آثار او قرار می‌گیرند و بیش از هر چیزی بر ساختمان شکلی داستان تأکید دارند.
به بیان خانیان هر داستان یک بازی است که قاعدۀ خودش را دارد. او برجستگی اثر ادبی را با جنسی از قرابت و هزارتویی معمارگونه همراه کرده است و لذت کشف و کاویدن را به مخاطبان هدیه می‌کند. در آثار خانیان همواره هر اثر با چرخشی دیگر مخاطب را غافل‌گیر می‌کند و به همین دلیل جنسی از طراوت و تازگی در معماری آثار او موج می‌زند.[۲۴]
فصل‌بندی داستان‌های خانیان گفتمان را ایجاد می‎‌کند و سرفصل‌های آن به تنهایی می‌توانند راوی روایت‌ها باشند.[۲۴] آثار زیادی در هر دوره خلق می‌شوند كه ارزشمندند اما اینكه نویسنده‌ای هویت ادبی داشته باشد و نسل بعد از خود را تحت تاثیر قرار دهد ویژگی مهمی است كه در آثار خانیان دیده می‌شود و به این دلیل است كه چندین پایان‌نامه برای تحلیل و بررسی آثار خانیان نوشته شده است، چهار دهه فعالیت خانیان در حوزه نویسندگی و خلق اثر در حوزه‌های نمایش‌نامه، داستان بزرگسال، آثار پژوهشی و آثار داستان نوجوان را موجب شده كه تک تک این آثار موفق به كسب جایزه‌های ملی و بین‌المللی شده‌اند.[۱۵]

ادیبان، پژوهشگران و نظراتشان

هرگز مخاطب نوجوان را دست‌کم نمی‌گیرد!

به‌گفتهٔ اهالی قلم، جمشید خانیان معرف جریان‌های ادبی معاصر ایران و از آن گروه نویسندگانی است که مخاطب نوجوانِ کتاب‌خوان را دست‌کم نمی‌گیرد. استراتژی او ارتقای سطح ذائقه و نگاه زیباشناختی است.[۱۵]

'

به انتخاب خانیان

'

«میهمانی دیوها»

برای من خاطره انگیز است. لحن آن به عنوان عنصری از زبان که عینیت پیدا نمی‌کند، اما احساس می‌شود، در این کتاب یک امتیاز بسیار مهم است که سطح کیفی روایت راارتقا می‌بخشد. با این که داستان از ساختار افسانه‌ها پیروی می‌کند، اما خیلی هم به آن پایبند نیست. آغاز داستان یعنی واگذار شدن داستان از یکی به یکی دیگر و پایان آن که مربوط می‌شود به سرنوشت نامعلوم، یک شالوده شکنی در این نوع از قصه‌ها به‌حساب می‌آید.[۲۵]
'

«عقرب‌های کشتی بمبک»

هنوز فکر می‌کنم مهم‌ترین اثر حسن‌زاده، همین کتاب است. تکنیک مثبت زبان همراه باروایت با طنزی درست، برآیندی جز کتابی به یاد ماندنی نخواهد بود. ورودی این کتاب و شکل رفتاری کنش‌گرهای این داستان، آدم را به یاد «تابستان زاغچه» دیوید آلموند می‌اندازد.[۲۵]
'

«لالایی برای دختر مرده»

این درست است که آنچه به شکل یک پژوهش و تحقیق واقعی و تاریخی شروع می‌شود، در ادامه باید به صورت قصه در بیاید. این کاری است که شاه‌آبادی با نوشتن این داستان انجام داده است. ضمن این‌که استفاده از پلیفونی روایت به‌عنوان یک تکنیک روایی، امتیاز ویژه‌ای برای این اثر محسوب می‌شود.[۲۵]
'

«شازده کوچولو»

مدت‌ها بود که دلم می‌خواست این کتاب را از زاویۀ روایت و روایت‌گری نقد کنم. همیشه این طور به نظرم می‌رسیده که داستان این کتاب، یک راوی مقتدر دارد. و بالاخره این فرصت را دانشکدۀ ادبیات دانشگاه شیراز با برگزاری جشنواره و همایش بازنگاری، تحت عنوان چند صدایی و گفت‌وگومندی در ادبیات کودک و نوجوان برایم فراهم کرد. البته این کتاب یک شاهکار واقعی است و من در مطلبی تحت عنوان مطلعی بر قاعدۀ چند صداییگی و چند آواییگی در روایت شازده کوچولو به آن پرداخته‌ام.[۲۵]
'

«کابوس»

به نظرم سید نوید پر از خلاقیت است. او بی‌مهابا با هر کتاب پیشنهاد تازه‌ای به ادبیات کودک ارائه می‌دهد. گاهی ادبیات آن را برمی‌تابد و گاهی خیر. کابوس کتاب فوق‌العاده‌ای است. روایت و راوی در حوزۀ زبان و چرخش‌هایداستانی خوب کار می‌کنند و در ایجاد فضا و شخصیت‌های تازه موفق است. او آنقدر در روایت‌گری خلاق است که به راحتی توانسته از درونمایۀ دستمالی شده ولی بی پایان فقر یک اثر تازه بیافریند.[۲۵]
'

«داستان بی‌پایان»

این کتاب برای من تمام‌نشدنی است. هر از چندباری به آن برمی‌گردم تا از غنای فانتزی آن سیراب بشوم و ببینم چطور تخیل، گسترۀ لایتناهی خود را از جهان واقع به جهان فراواقع می‌کشاند و از آن داستان بی‌پایان می‌سازد.[۲۵]
'

«کافکا و عروسک مسافر»

ین کتاب براساس یک مقاله نوشته شده است. در آن مقاله ظاهرا به ارتباط عجیب کافکا با دختر بچه‌ای که عروسک‌اش را گم کرده است، پرداخته شده. خیلی نوع نگاه نویسندۀ کتاب و ساختار دستوری روایت‌اش را نمی‌پسندم. و دقیقا نمی‌دانم اشکال از نویسندۀ آن است و یا از مترجم. اما کتاب یک آن انگیزشی دارد که برای تولیدکنندگان ادبیات شاید جالب باشد. اینکه تخیل کتاب، انگیزۀ نگارش داستان کافکا را برای هر نویسنده‌ای فراهم می کند.[۲۵]

شهرت و جایگاه ادبی

حدود چهل سال زندگی خانیان در دنیای متن و نوشتن از او نویسنده‌ای ساخته که به دلیل سبک ویژه‌اش آثار او با اشتیاق و میل مخاطبان بسیاری روبه‌رو شده و نیز حضور او در عرصه‌های جهانی و انتخاب او به عنوان نخستین نویسندۀ ایرانی در حوزۀ داستان نوجوان در جشنوارۀ کلاغ سفید به دعوت کتاب‌خانۀ بین‌المللی کودک و نوجوان و نیز دریافت جایزۀ جهانی آستریدلیندگرن نشان از شهرت و لیاقت اوست تا نشانی از جایگاه موفق او نزد منتقدان و پژوهشگران را یادآور شود.[۸]

فیلم ساخته شده براساس

YesY(۱۳۸۶)، فیلم‌نامهٔ روزی از روزها، از جمشید خانیان که به کارگردانی «اسدالله اسدی» ساخته شده‌است.[۲۶][۱]
YesY(۱۳۷۷)، خانیان براساس داستان بلند " سُبور " که نوشتهٔ خود اوست، فیلم‌نامهٔ سینمایی با عنوان "زیر آسمان شهر" می‌نویسد که بعد " سیما فیلم "، فیلمی با نام " شرجی " را بر اساس آن می‌سازد.[۲۶][۱]
YesY(۱۳۶۴)، نگارش فیلم‌نامهٔ یک مجموعهٔ ۱۳ قسمتی عروسکی، برای صدا و سیمای ملی ایران، با عنوان: " ضرب‌المثل‌هاً برای کودکان و نوجوانان.[۲۶][۱]

'

هومن بنایی تکرار را در باران به صحنه می‌برد

نمایش "تکرار" نوشتۀ جمشید خانیان، به کارگردانی هومن بنایی در کارگاه نمایش باران به صحنه می‌رود. در این نمایش "عقیل بهرامی" به هنرنمایی می‌پردازد‌.[۲۷]. هومن بنایی در خصوص انتخاب نمايش‌نامه گفت: اين اثر با نگاهی متفاوت به جنگ و صرف‌نظركردن از موضوعات و بسترهای موضوعی كليشه، رويدادی مستند و تثبيت شده‌ را برای روايت مضمونش انتخاب كرده و مورد استفاده قرار داده است. حوادث و ماجراهای جنگ كه ريشه در واقعيت دارند و تأثرات ذهنی و روحی در سبک، شكل‌ و فرم‌های مختلف و متفاوت در اين اثر و همچنين فرم‌های مدرن‌ با رويكرد به ابزارها و مولفه‌های متفاوت، متنوع و جديد باعث شد تا اين اثر جمشيد خانيان را انتخاب كرده و با دراماتورژی از متن اصلی نمايش، 'تكرار' را برای اجرا آماده كنم.[۲۸]
اين اثر با مرور خاطرات يک غواص در دايره كلمه‌ها و ثبت آن توسط یک ضبط صوت كوچک، شكل می‌گيرد و خالد تنها شخصيت اين نمايشنامه سعی می‌كند با برون‌ريزی آنچه از كودکی خوددر سينه دارد تا دوران جنگ، گره‌های ذهنی خود را يکی‌یکی باز كند، اما...
عقيل بهرامی تنها نقش‌آفرين اين نمايش خواهد بود كه در آبان ماه۱۳۹۲ به‌روی صحنه رفته است.[۲۸]

#یک شب-یک نمایش-یک نویسنده

تئاتری متفاوت با حضور خانیان

عموی بزرگ کوچک من

جمشید خانیان نویسندۀ رمان و نمایشنامه‌های کودک و نوجوان یکشنبه ۳۰ تیر به تماشا می‌نشیند. به گزارش روابط عمومی نمایش کودک و نوجوان «عموی عجیب بزرگ کوچیک من» در هجدهمین شب پویش، میزبان جمشید خانیان می‌شود.[۲۹]

وقتی خانیان می‌گوید

ادبیات کودک‌و‌نوجوان نیازمند فرم و نگاه زیبایی‌شناختی کاملا شخصی است. کتاب‌های ایرانی انتخاب شده، نمونه‌ای از این افق آرمانی را نشان می‌دهند و کتاب‌های ترجمه‌ای انتخاب شده هم خاطره‌انگیزند و هم یادآور می‌شوند که ما چقدر «نویسنده» و چقدر «خواننده‌ای خوب» هستیم.[۳۰]
'

آثار و کتاب‌شناسی

سبک و ویژگی‌های آثار

در دنیای داستان‌های خانیان می‌شود زیر آوار جنگ و آسمانی که ابرهایش مانند مار در خود پیچیده‌اند هنوز به زندگی و زيبايی‌هايش انديشيد، می‌توان از پلكانی به درازای سالمندی بالا رفت و همچنان تازه نفس ماند، می‌شود بود و به پنجره‌ای خيالی دل خوش كرد.
او جهان پيرامون و امكانات دنيای داستان را از آن خود می‌كند؛ همان چيزی كه منتقدان و مخاطبان نوجوان و بزرگسال را ميخكوب آثار جمشيد خانيان می‌كند، مخاطبان او خوب می‌دانند برای ورود به دنيای داستان‌های او، بايد قدم به قدم با طرح واره‌های ذهنی او همراه شوند و در هر سطر و هر صفحه و هر داستان، برای رويارویی با شگفتی‌های معماوار آماده باشند.
سبک جمشيد خانيان، فُرم آثار او، دانش عميق او دربارۀ جهان داستان، بازيگوشی‌هاي هميشگی‌اش در شكل دادن به داستان‌ها و نگاه ويژه او به مفاهيم انساني از ويژگي‌هاي برجسته اوست. او به ادبیات بومی و اقلیمی توجه ویژه‌ای دارد و افسانه‌ها را در قالب‌های جدیدی برای کودکان بیان کرده است و نیز خانیان به زندگی شهری و همه‌گیر شدن این سبک زندگی و ارتباط بین نسل‌ها در آثارش توجه داشته و سعی کرده آن‌ها را به گونه‌ای بیان کند که رنگ و بوی تعلیمی و آموزشی نداشته باشد.
موضوع دیگر توجه خانیان به ادبیات دراماتیک است که تأثیرگرفته از فعالیت او در حوزۀ ادبیات نمایشی است، هريک از داستان‌ها و نمايشنامه‌های خانیان دنيای تازه‌ای پيش روی مخاطب قرار می‌دهند، هيچ چيز در قلم و نگاه او تكراری نيست.[۸]

طبقه عفتم غزبی با معماری عمیق شرقی
تمثیلی از عشق در زمینه جنگی ناگهانی
داستان قلبی به زیبایی بابور
'
'
داستانی متفاوت از جمشید خانیان

کارنامه و فهرست آثار

داستان‌ها برای مخاطب نوجوان

[۲۶][۱]

  1. رمان «کودکی‌های زمین».(۱۳۷۶)
  2. داستان بلند «شب گربه‌های چشم سفید».(۱۳۸۰)
  3. پژوهش تاریخی «خشایارشا».(۱۳۸۰)
  4. داستان بلند «کوسه ماهی».(۱۳۸۱)
  5. پژوهش تاریخی «آریایی‌ها».(۱۳۸۲)
  6. رمان «قلب زیبای بابور».(۱۳۸۲)
  7. داستان بلند «شبی که جَرواسَک نخوانَد».(۱۳۸۲)
  8. رمان «لاک‌پشت فیلی».(۱۳۸۵)
  9. رمان «ناهی».(۱۳۸۶)
  10. رمان «طبقهٔ هفتم غربی».(۱۳۸۷)
  11. رمان «غوص عمیق».(۱۳۸۸)
  12. رمان «عاشقانه‌های یونس در شکم ماهی».(۱۳۸۹)
  13. رمان «یک جعبه پیتزا برای ذوزنقهٔ کباب شده».(۱۳۹۱)
  14. رمان «امپراتور کوتولهٔ سرزمین لی‌لی‌پوت».(۱۳۹۵)
  15. رمان «گفت‌وگوی جادوگر بزرگ با ملکهٔ جزیرهٔ رنگ‌ها».(۱۳۹۷)
  16. رمان «ادسون آرانتس دوناسیمنتو و خرگوش هیمالیایی‌اش».(۱۳۹۷، در حال چاپ)

داستان‌ها برای مخاطب بزرگسال

[۲۶][۱]

  1. مجموعة داستان «همیشه، همین وقت، همین بازی».(۱۳۷۲)
  2. مجموعة داستان «بازی روی خط ممنوع».(۱۳۷۵)
  3. رمان «سُبور».(۱۳۷۶)
  4. رمان «خداحافظ همفری بوگارت».(۱۳۷۶)
  5. رمان «او».(۱۳۷۶)
  6. مجموعة داستان «ننه دلاور».(۱۳۷۸)
  7. رمان «یک نقش برای کاوه».(۱۳۷۸)
  8. مجموعة داستان «گزیدهٔ ادبیات معاصر».(۱۳۸۰)
  9. داستان بلند «فاصله‌های غریب».(۱۳۸۶)
  10. مجموعة داستان «حافظه‌ای برای ناقهٔ گوش شکافته».(۱۳۸۷)
  11. رمان «پَرقیچی».(۱۳۸۸)

نمایش‌نامه‌ها

[۲۶][۱]

  1. نمایش‌نامهٔ «یک نیمروز در اتاق بازجویی».(۱۳۶۵)
  2. نمایش‌نامهٔ «بازی نامهٔ بابور».(۱۳۶۶)
  3. نمایش‌نامهٔ «عشق، سال ریکُن».(۱۳۷۹)
  4. نمایش‌نامهٔ «پرگار».(۱۳۷۹)
  5. «مجموعهٔ آثار نمایشی جنگ».(۱۳۸۰)
  6. نمایش‌نامهٔ «اگر مرد کوچولویی پیدایش شد که می‌خندید».(۱۳۸۰)
  7. نمایش‌نامهٔ «غول زنگی قلعهٔ سنگباران».(۱۳۸۱)
  8. نمایش‌نامهٔ «مثل کوچِ کاکایی‌ها».(۱۳۸۱)
  9. نمایش‌نامهٔ «آه از دست این ویکتورهوگو».(۱۳۸۲)
  10. نمایش‌نامهٔ «حرف‌های عاشقانه».(۱۳۸۲)
  11. نمایش‌نامهٔ «قتل آقای کاف».(۱۳۸۷)
  12. نمایش‌نامهٔ «روزی که زمین نان می‌شود».(۱۳۸۷)
  13. نمایش‌نامهٔ «تردید».(۱۳۸۷)
  14. نمایش‌نامهٔ «تکرار».(۱۳۸۸)
  15. نمایش‌نامهٔ «درون پیرهن یحیی».(۱۳۸۸)
  16. نمایش‌نامهٔ «روی نی‌بندی».(۱۳۸۸)
  17. نمایش‌نامهٔ «دهانی پر از کلاغ».(۱۳۸۸)
  18. نمایش‌نامهٔ «چهارمین نامه».(۱۳۸۸)
  19. نمایش‌نامهٔ «اسماعیل اسماعیل».(۱۳۸۸)
  20. نمایش‌نامهٔ «پنج‌شنبه».(۱۳۸۹)
  21. نمایش‌نامهٔ «راکب».(۱۳۸۹)
  22. نمایش‌نامهٔ «مرگ ناصری».(۱۳۹۰)
  23. نمایش‌نامهٔ «نقطه‌های کوچک در فاصله‌ای بسیار دور از خورشید».(۱۳۹۴)

آثار پژوهشی

[۲۶][۱]

  1. جست‌وجو در متن، نقد و بررسی ۱۰ رمان ایرانی.(۱۳۸۰)
  2. «از زمینه تا درونمایه»، نقد و بررسی ۷ داستان کوتاه ایرانی.(۱۳۸۳)
  3. «وضعیت‌های نمایشی دفاع مقدس»، پژوهشی پیرامون تئاتر جنگ در ایران و جهان.(۱۳۸۳)

آثار ترجمه شده

  1. بخشی از آثار داستانی جمشید خانیان، از جمله: «همیشه، همین وقت، همین بازی»، در کتابی به نام «شام سرو و آتش»، توسط «ایونا نوویسکا»، در آژانس انتشارات ملی انتشارات کراکو KAW، به زبان لهستانی ترجمه شده‌است.[۳۱][۲۶][۱]
  2. در کتابی به نام "شهر فرنگ ایرانی" داستان‌هایی از جمشید خانیان و نادر ابراهیمی، توسط انتشارات "سوتوچ svetoch" به زبان روسی ترجمه شده‌است.[۲۶][۱][۳۲]

فعالیت‌های ادبی

[۲۶][۱]

  1. (ازسال ۱۳۸۲ تا کنون). مدیر داخلی و مسؤول شورای بررسی کتاب انتشارات «دو رود».
  2. (از سال ۱۳۹۵ تا اکنون). عضو دفتر تخصصی سینما.
  3. (۱۳۸۶–۱۳۸۸). عضو شورای تخصصی کانون نمایش‌نامه‌نویسان.
  4. (۱۳۸۰–۱۳۸۴). تدریس در دانشگاه سوره تهران و اصفهان.
  5. (۱۳۶۶). همکاری با صدا و سیما در رابطه با آموزش تآتر و نگارش ۱۳ قسمت نمایش عروسکی برای نوجوانان، با عنوان «ضرب‌المثل‌ها»

===جوایز و افتخارات===[۲۶][۱] (۱۳۹۶). در سی و ششمین جشنوارهٔ بین‌المللی تئاتر فجر از وی به عنوان نمایش‌نامه‌نویس منتخب و هم‌چنین به خاطر یک عمر تلاش در نوشتن، آموزش، پژوهش و تولید تئاتر قدردانی شده‌است.
(۱۳۹۳). اثر برگزیدهٔ ibby، مکزیک - برای کتاب رمان «عاشقانه‌های یونس در شکم ماهی»
(۱۳۹۲). برگزیدهٔ نخست جایزهٔ کتاب سال مهر طاها - برای کتاب رمان «یک جعبه پیتزا برای ذوزنقهٔ کباب شده»
(۱۳۹۱). برگزیدهٔ شورای کتاب کودک - برای کتاب رمان «عاشقانه‌های یونس در شکم ماهی»
(۱۳۹۱). برگزیدهٔ نخست جایزهٔ کتاب سال مهر طاها - برای کتاب رمان «عاشقانه‌های یونس در شکم ماهی»
(۱۳۹۱). برندهٔ نشان طلای لاک پشت پرنده -برای کتاب رمان «عاشقانه‌های یونس در شکم ماهی»
(۱۳۹۱). اثر برگزیدهٔ ibby (دفتر بین‌المللی کتاب برای نسل جوان، لندن) -برای کتاب رمان «طبقهٔ هفتم غربی»
(۱۳۸۹). برگزیدهٔ کتاب سال شهید-غنی پور - برای کتاب رمان «غوص عمیق»
(۱۳۸۸). برگزیدهٔ کتاب سال شهید-غنی پور-برای کتاب رمان «طبقهٔ هفتم غربی»
(۱۳۸۸). برگزیدهٔ چهارمین دورهٔ جشنوارهٔ کتاب برتر (به مناسبت هفدهمین دورهٔ هفتهٔ کتاب سال جمهوری اسلامی) -برای کتاب رمان «طبقهٔ هفتم غربی»
(۱۳۸۸). رتبهٔ نخست در هفتمین دورهٔ جایزهٔ ادبی اصفهان - برای کتاب رمان «طبقهٔ هفتم غربی».
(۱۳۸۸). برگزیدهٔ نخست ربع قرن کتاب دفاع مقدس در حوزهٔ ادبیات نمایشی - برای کتاب نمایشنامهٔ «چهارمین نامه».
(۱۳۸۸). برگزیدهٔ نخست ربع قرن کتاب دفاع مقدس در حوزهٔ پژوهش هنری -برای کتاب «وضعیت‌های نمایشی دفاع مقدس»
(۱۳۸۸). برگزیدهٔ نخست ربع قرن کتاب دفاع مقدس در حوزهٔ رمان نوجوان -برای کتاب رمان «شبی که جرواسک نخوانَد»
(۱۳۸۷). برگزیدهٔ ششمین دورهٔ انتخاب کتاب سال ماهنامهٔ سلام بچه‌ها و پوپک - برای کتاب «شب گربه‌های چشم سفید»
(۱۳۸۷). برگزیدهٔ جشنوارهٔ کتاب سال کوک ونوجوان کانون پرورش فکری… -برای کتاب «شب گربه‌های چشم سفید»
(۱۳۸۷). برگزیدهٔ سال از نظر نویسندگان ومنتقدان -برای کتاب رمان «طبقهٔ هفتم غربی»

منبع‌شناسی (منابعی که دربارهٔ آثار فرد نوشته شده است)

بررسی چند اثر

آیت دولتشاه و نقد فاصله‌های غریب

«فاصله‌های غریب»، عنوان داستان بلندی است که در قالب کتابچه‌های خشتی انتشارات سوره مهر به‌چاپ رسیده است. این داستان روایت تیمساری طاغوتی است که در دورۀ انقلاب به دست نیروهای انقلابی اسیر شده و بعد از محاکمۀ، به دلیل جرم و جنایت‌هایی که انجام داده محکوم به تیرباران شده است. درواقع شروع داستان، از لحظه‌ای آغاز می‌شود که دونفر نیروی انقلابی که البته کمترین خصلت‌های قهرمانی را دارند، تیمسار را طناب پیچ می‌کنند و به سمت جوخۀ اعدام می برند.[۳۳] اصولأ این نوع داستان‌ها به خاطر سوژۀ مورد پرداختشان، جزء داستان های ایدئولوژیک به‌حساب می‌آیند؛ هر چند نویسنده با بر‌شمردن دلایل شخصی‌تر (مثل کشتار مردم و غارت اموال عمومی و ..) که نمود عینی‌تری دارند، تا حد ممکن فضایی منصفانه‌تر و انسانی‌تر را در داستان بنا بگذارد. زاویۀ دید این داستان دانای کل محدود به ذهن است که در حواشی شخصیت تیمسار به‌عنوان شخصیت‌اصلی(ضد قهرمان) محدود می‌شود. پایان‌بندی داستان فکر شده‌ترین و بهترین قسمت کار باشد که نشان می‌دهد نویسنده از ابتدا بر روند داستان اشراف داشته است و با تسلط آن را به یک اتفاق در ساختار داستان بدل کرده است اما همین پایان‌بندی فکر شده هم می تواند به‌عنوان یکی از ایرادات کار به‌حساب بیاید.[۳۳] این پایان‌بندی در کنار اینکه توانسته به‌خوبی داستان را به یک سرانجام قابل قبول برساند اما در انتها مخاطب را دچار نوعی بازی خوردگی می کند؛ که انگار تمام مدت نویسنده او را سر کار گذاشته است، با وجودی که می توانست با یک سری نشانه‌گذاری‌ها و کدها، مخاطب را آرام آرام برای پذیرفتن این پایان بندی آماده کند. با این وجود پایان کار کماکان از نقاط قوت کار به حساب می آید.[۳۳]

اما ایراد اصلی‌ای که به داستان «فاصله های غریب » وارد است، به بخش میانی کار و صحنۀ فرار تیمسار از زندان بر می گردد. شاید این نوع نگاه نویسنده به ساختار دورانی کار و رجعت به زمان حال در انتهای داستان برگردد، اما هنگامی که هیچ نشانه‌ای دال بر ذهنی بودن و خیالی بودن این اتفاقات وجود ندارد، مخاطب انتظار داستانی با رویدادی حقیقی را دارد.[۳۳]
در مورد جغرافیای روایت هم این ایراد کمابیش قابل مشاهده است. برای مثال زندانی که روایت می‌شود به قدری غیرواقعی است که به راحتی می‌شود از آن فرار کرد و به جنگل پناه برد. جنگلی که با وجود اینکه در غرب کشور و مناطق لرنشین واقع شده است، اما بیشتر خصوصیت جنگل‌های انبوه شمال را دارد.[۳۳]
در پایان باید گفت که داستان «فاصله های غریب» با تمام کاستی‌هایی که به آن وارد است، پرداخت خوبی از لحاظ زبانی دارد و دایرۀ واژگانی داستان، نشان از نویسنده‌ای می‌دهد که تسلط خوبی روی مقولۀ زبان و روایت دارد.[۳۳]

روایتی از شرایط جمگ در روزهای آغازین

روایتی از شرایط کودکان در جنگ

یکی از آثار قابل تأمل جمشید خانیان در حوزۀ ادبیات داستانی دفاع مقدس، رمان موفق و خواندنی «کودکی‌های زمین» است. [۲] داستان دربارۀ نوجوانی به نام "چمل" است که خواهرش "مریمی" قرار است به زودی به خانۀ بخت برود. چمل، مریمی را بسیار دوست دارد و به‌همین خاطر، دوری از او برایش سخت است. وقتی مریمی به همراه شوهرش کُنار و ننه برای خرید عروسی به بازار می‌روند، چمل از خانه بیرون می‌آید و دود عجیب و غریبی را می‌بیند. دود در ذهن چمل غولی می‌شود و با او به گفت‌وگو می‌نشیند.[۳۴]
وقتی که ننه، خواهر و پسرعموی چمل از خرید برمی‌گردند، غول که نام او "کل کل اشتر" است از چشم آن‌ها ناپدید می‌شود. هفت روز بعد از عروسی، وقتی که چمل با برادر بزرگ‌ترش "بتیل" برای خرید نان از خانه بیرون می‌روند، ناگهان صدای وحشتناکی می‌آید و آن‌ها می‌بینند که دود غلیظی از کوچه‌شان بلند می‌شود. چمل در میان شلوغی، بتیل را گم می‌کند و وقتی از یافتن برادرش عاجز می‌شود به سمت خانه برمی‌گردد. در آنجاست که از یکی از همسایه‌ها می‌شنود که خانۀها در بمباران خراب شده و مریمی و شوهرش و پدر و مادرش همگی شهید شده‌اند و او تنها مانده‌ است.[۳۴]
ورود ناگهانی عنصر افسانه‌ای «کل کل اشتر»، بافت یکدست و مستندگونۀ اثر را درهم می‌ریزد و اثر به قالب افسانه‌ای تخیلی نزدیک می‌شود. این در حالی است که تلاش نویسنده برای بازتاب دادن وقایع عینی و واقعی بیش‌تر قابل لمس است. حضور این غول در کنار راوی داستان، به داستان شکلی چند بعدی می‌دهد، نویسنده آن‌چنان این غول را در وادی واقعیت‌ها، طبیعی آفریده که خواننده در چند مرحله احساس می‌کند که به راستی راوی در واقعیت بیرونی او را می‌بیند. ذهن پرتلاطم راوی، باعث شده تا او در دنیای تخیل سیر کند و از موجودی تخیلی اما با قدرتی محدود، کمک بگیرد. در بسیاری از مواقع که چمل احتیاج به یک مونس و همدم دارد، کل کل اشتر در مقابلش ظاهر می‌شود. نویسنده از این منظر، سعی در نشان دادن عمق فاجعۀ جنگ دارد. خانیان از این طریق توانسته از شخصیت چمل به عنوان ابزاری بینا برای ثبت حوادث جنگ بهره گیرد.
چمل در نیمۀ اول داستان تا حدودی شخصیت فردی خود را دارد؛ با تمام احساسات و معنویات درونی‌اش، ولی در نیمۀ دوم، یعنی بعد از ناپدیدشدن برادرش بتیل، عملاً فردیت خود را از دست می‌دهد و به عنوان ابزار دست نویسنده و در خدمت پیشبرد اهداف وی قرار می‌گیرد. او هرجا که خانیان میل کند وارد می‌شود و هر زمان که او اراده کند از صحنۀ نبرد و یا حوادث داستانی خارج می‌شود. در جستجوهایش برای یافتن برادر، رفته رفته مراحل تکمیلی خود را طی می‌کند و با هر شهیدی که می‌بیند یک قسمت از بدنۀ دفاعی و رزمی‌اش شکل می‌گیرد و برای رزمی واقعی ساخته و پرداخته می‌شود.[۳۴]
با شهادت حجت، یکی از دوستانش، او اسلحه به دست می‌گیرد و در نهایت آمادۀ نبرد با دشمن می‌شود. در بخش پایانی داستان، درونمایۀ اصلی به صورت جمله‌ای بیان شده است. زمانی که چمل به جای یافتن برادرش، فرد دیگری را می‌یابد که هم اسم بتیل است. او به چمل می‌گوید: چه فرقی دارد، من هم برادر تو هستم.[۳۴]
جمشید خانیان در این داستان نگاه تازه‌ای به بچه‌ها در جنگ دارد. او حوادث را از دید نوجوان داستان، با عنصر باورهای افسانه‌ای بومی پیوند می‌زند. ارتباط میان چمل و آن موجود خیالی کل کل اشتر حادثه‌ی تازه‌ای در ادبیات پایداری ست. خیال‌انگیزی، کشش و رمزوارگی داستان از نقاط برجسته و بدیع آن است. داستان در آبادان که زادگاه نویسنده است، اتفاق می‌افتد و نویسنده شخصیت‌های داستانش را در بافت اقلیمی آبادان به‌خوبی پیاده می‌کند. چمل در طول رمان از مکان‌های عمومی آبادان با نام بومی آنها یاد می‌کند که نویسنده در زیرنویس آن‌ها را توضیح داده است. این شگرد به واقع‌نمایی اثر کمک شایانی کرده و رویکرد واقع گرایانۀ اثر را بیش از پیش برجسته می‌کند.[۳۴]
در «کودکی‌های زمین» شخصیت‌ها دارای قالبی واقعی هستند و نویسنده تا آنجا که در توان داشته، حوادث روزهای آغازین اشغال خاک ایران را به‌تصویر درآورده است. تنها حضور غول در داستان است که غیرحقیقی است و اثر را به قالب داستان‌های رئالیسم جادویی نزدیک می‌کند.[۳۴]{سخ}} خانیان از این طریق قصد دارد بگوید که گاهی انسان‌ها می‌توانند از صدها غول بدطینت هم بدتر باشند، در زمانی که انسان‌ها چون غول‌های پلید هستند جای تعجب نیست که غولی هم پیدا شود که چون فرشته‌ها عمل کند. باید به این نکته توجه داشت که این جنبۀ نمادین شخصیت غول بر جنبۀ فراواقعی بودن او برتری دارد.[۳۴] نویسنده شخصیت اصلی رمان را از میان نوجوانان برمی‌گزیند و برای همین است که شاید خانیان دست به خلق یک شخصیت خیالی می‌زند که دنیای پیرامون را از منظر نوجوانی بی‌خبر از همه جا می‌بیند.[۲] «کودکی‌های زمین» برندۀ جایزۀ کتاب سال۱۳۸۰ نیز شده است.[۳۴]

داستانی از باورها و اعتقادها

«غوص عمیق» یکی از آثار برگزیده از جمشید خانیان است که براساس برخی باورهای مردم جنوب نوشته شده است و موضوع اصلی در آن گم شدن انگشتری حضرت سليمان(ع) است.
به اعتقاد جنوبی‌ها، انگشتری حضرت سليمان زمانی که به دست شيطان به دريا انداخته می‌شود، به دريای عمان می‌‏رسد و از آنجا به چشمه‏‌هایی سرازير می‌شود که در آن ماهی‌ای به نام «چيزکو» وجود دارد.
خالق «غوص عمیق» اضافه کرد: استفاده از شخصيت‌‏ها و فضاهای فانتزی در این اثر مشهود است و تمام تلاشم این بود تا داستانم در فضايی ميان واقعيت و خيال شکل گيرد.
اين رمان نوجوان را کانون کانون پرورش فکری کودکان‌ونوجوانان به نمايشگاه کتاب تهران آورده است.[۳۵]

ماجرایی از طنز در دل ترس

تفاوت مهم و قابل توجه در رمان «طبقۀ هفتم غربی»، ساختن موقعیت طنز از دل ترس است همان چیزی که در هیچ یک از آثار خانیان وجود نداشته است اما در این رمان خانیان گوشه چشمی به طنز انداخته است. ساختن موقعیت طنز در رویایی امیرعلی با آسانسور و با نشان‌دادن رگه‌هایی از طنز که از دل ترس بیرون می‌زند و ناشناخته بودن این موجود ماشینی برای امیرعلی و حالت‌های او در مقابل آن در رفت و بازگش به طبقات مختلف شکل می‌گیرد. موقعیت طنز در لحظه‌هایی از ارتباط پیرمرد و امیرعلی و اشتیاق آن دو به شیطنت و بازیگوشی حضوری فعال دارند.
طنز عنصز تازه‌ای است که حضور کمرنگ خود را در طبقۀ هفتم غربی نشان می‌دهد که می‌توان از ترکیب با خصلت‌های دیگز نویسنده در داستان‌هایش بعد تازه‌ای به شخصیت‌های داستانی او اضافه کرد، طنطی که از دل فرهیختگی، جدیت و روشنفکرانه‌بودن شخصیت داستانی نویسنده بیرو می‌آید و می‌توان مثل دیگر خطوط اندام این شخصیت آن را منحصربه‌فرد و یگانه دانست.[۱۸]

شروع با موسیقی گوش‌نواز و آرام

درست یک روز بعد از آمدن بابا
درحالی که به نظر سالم و سرحال به نظر می‌رسید
مثل درختی که دیگر قادر نباشد با ریشۀ خود از زمین آب بگیرد و با برگ‌هایش هوا را جذب کند خیلی آرام و غیرمنتظره مرد.
این جملۀ آغازین کتاب عاشقانه‌های یونس در شکم ماهی است که با اقبال مخاطبان بسیاری روبه‌رو شد و مورد نقد و بررسی‌های متعددی قرار گرفت.
شروع داستان نمایشی است نفس‌گیر که خواننده را کنجکاو می‌کند خوانش داستان را ادامه دهد و همراه با اشتیاقی که در سطر به سطر آن دنبال می‌شود و در پاراگراف‌های بعدی اوج می‌گیرد، سوالات زیادی را در دربارۀ شخصیت‌هایش در ذهن مخاطب بیافریند.[۸]
عاشقانه‌های یونس در شکم ماهی داستان آدم‌های خاص و تراش‌خورده و استثنایی است و حتی خود داستان نیز خاص است، داستانی که عناصر مختلف آن حساب شده در کنار هم جای گرفته‌اند.[۳۶]
خانیان در این رمان انواع عشق را بیان می‌کند و با تولد عشقی در زمینۀ جنگ ساخته و پرداخته می‌شود. عاشقانه‌های یونس نه یک داستان جنگی تمام عیار است و نه یک داستان سراسر عشقی و آمیخته شدن جاذبه‌های عشق و جنگ روایت داستان را به ‌پیش می‌برد.[۳۶]
در این داستان سراسر تمثیل، یونس از عشق دنیوی به عشق واقعی می‌رسد و عاشقانه در آن ذوب می‌شود. در شرح بافت بیرونی و موقعیتی متن دختری نوجوان به نام سارا حضور دارد که به‌همراه خانواده در آبادان زندگی می‌کند. او با عشق به موسیقی علاقۀ نوجوانی خود را شکوفا می‌کند و با نواختن ساز جنگ و در ماجرایی ناگهانی عاشق یونس می‌شود.[۳۶]
دمیدن روح در یک اثر با انتخاب نوع واژه اتفاق می‌افتد و شخصیت‌های یک اثر را پدید می‌آورد. واژه‌ها در این داستان ایستا و منجمد نیستند بلکه با پویایی خبر از جریان زندگی می‌دهند.آنچه در این رمان پررنگ است نگاه خانیان به به واژه‌های نوساخته است تا نوعی تمثیل عاشقانه را در داستان ایجاد کند. یونس در این رمان شخصیتی است که داستان حول اوست و برعکس به‌کاربردن واژه‌ها و جملات توسط او چالش ذهنی برای مخاطب نوجوان به‌وجود آورده است و علاوه‌بر جذابیت، رمزآلودگی داستان را افزایش می‌دهد[۳۶]
بهره‌مندی از شخصیت یونس آغازی برای تمثیلی کلان در ذهن خانیان است و تبلور واژگانی که از اصطلاحات موسیقی می‌گویند از مانند کردن زندگی به سونات‌های موسیقی خبر می‌دهد که برای هرکس ریتم و آهنگی خاص دارد؛ گاه تند است و گاه کند.[۳۶]
شخصیت‌های داستان خوب و بی‌نقص پرداخته شده‌اند و البته تا حدودی باورناپذیراند و پختگی و تجربۀ شخصیت‌ها با وجود کوچکی از نکات قابل توجه در این اثر می‌باشد.[۳۶]

روایتی هولناک از یک واقعه

ادسون آرانتس دو ناسیمنتو و خرگوش هیمالیایی‌اش» عنوان جدیدترین اثری است که به قلم جمشید خانیان از سوی بخش کودک و نوجوان انتشارات فاطمی (کتاب‌های طوطی) منتشر شده است.
در آغاز با مطالعه نخستین صفحات این کتاب، تصور می‌کنیم با داستانی شبیه «شازده کوچولو» روبه‌رو هستیم اما به تدریج با خواندن ادامه داستان، تصویر متفاوتی می‌بینیم. خانیان در این کتاب، به لحظات نخستینی اشاره می‌کند که یک نویسنده قبل از شروع داستان سپری می‌کند؛ لحظاتی که سعی می‌کند ذهنش را متمرکز کند و به تصاویر و موضوعات پراکنده‌‌‌‌‌ای که از فکرش می‌گذرد، انسجام ببخشد، جزئیات را کنار هم بچیند و براساس آن داستانش را بنویسد. او می‌خواهد داستانی واقعی از واقعه‌ای هولناک بنویسد که در نوجوانی شاهدش بوده و پدر و مادرش را هم در آن از دست داده است؛ از حادثه آتش‌سوزی سینما رکس آبادان. اما وقتی کاغذ را روبه‌رویش می‌گذارد و به سبک و سیاق همیشگی با کشیدن یک خط حلزونی سعی می‌کند جزئیات دنیای داستانی‌اش را در ذهنش مجسم کند، سروکله یک پسر سیاه سوخته مو فرفری که لهجه جنوبی دارد به نام ادسون آرانتس دو ناسیمنتو پیدا می‌شود که به دنبال خرگوش هیمالیایی‌اش می‌گردد و خیال و واقعیت درهم می‌آمیزند.
نویسنده که اصلا قصد نوشتن یک داستان فانتزی ندارد تلاش می‌کند، ادسون آرانتس دو ناسیمنتو را از ذهنش دور کند اما پسرک معتقد است که شخصیت اصلی داستان است و اصرار دارد که بماند. نویسنده می‌داند چه داستانی می‌خواهد بنویسد؛ ماجرایی که در سال ۱۳۵۷گذشته است. زمانی که او به همراه خواهرش لیالی و دوست‌هایش زیته، ژان لویی و شملی که یک طناب بسته به پای قورباغه‌اش، در یک شب گرم نزدیک یک درخت بی‌عار پشت یک کلیسا در آبادان نشسته‌اند و فانتا می‌نوشند؛ یک کامیون ارتش هم با سربازهای خسته و تکیه داده به اسلحه‌های‌شان هم از روبه‌روی‌شان می‌گذرد. او حتی با خودش قرار گذاشته که قصه‌اش را با آواز عبدالحکیم حافظ، یک خواننده عرب آغاز کند. در واقعیت سینمایی به آتش کشیده شده و صدها نفر بی‌گناه در آن جان داده‌اند اما نویسنده با قهرمانی روبه‌رو شده که خواستار تغییر سرانجام ماجراست.
داستان این‌گونه آغاز می‌شود: «داشتم به صداها فکر می‌کردم. به صدای غرش کامیون‌های ارتشی که سربازهای خسته و خواب‌آلود را جابه‌جا می‌کردند. به صدای قورقور قورباغه سبزرنگ عصبانی. و به صدای عبدالحکیم حافظ. خوب یادم می‌آید به خودم گفتم بهتر است داستانم را با صدای آواز عبدالحکیم حافظ شروع کنم که مثلا از رادیوی دوزندگی ماکسی مد شنیده می‌شود. درواقع همین‌طور هم بود. عبدالحکیم حافظ داشت قارئه الفنجان را می‌خواند و رسیده بود به آنجا که للمحبوب و یا ولدی، یا ولدی را مثل یک خط ممتد بی‌پایان از ته گلو می‌کشید و مردم سوت و کف می‌زدند:
«للمحبووووووووووووووووب.» که ناگهان چیزی پرید بیرون و ناپدید شد. درحالی که هنوز نوک خودکار آبی‌رنگم روی کاغذ بود، سرم را در مسیر عبور آن «چیز» که نتوانستم درست ببینمش بلند کردم. چند لحظه بی‌حرکت نشستم و پلک نزدم...»
بخش کودک و نوجوان انتشارات فاطمی (کتاب‌های طوطی)، کتاب «ادسون آرانتس دو ناسیمنتو و خرگوش هیمالیایی‌اش» را در ۹۱صفحه با شمارگان دوهزار نسخه و قیمت ۱۹۰ هزار ریال منتشر کرده است.

ناشرانی که با او کار کرده‌اند

منبع‌شناسی

منابعی که دربارهٔ فرد و آثارش نوشته شده است. (شامل کتاب، مقاله و پایان‌نامه)

نوا، نما، نگاه

خواندنی و شنیداری و تصویری و قطعاتی از کارهای وی (بدون محدودیت و براساس جذابیت نمونه‌های شنیداری و تصویری انتخاب شود)

جستارهای وابسته

پانویس

  1. ۱٫۰۰ ۱٫۰۱ ۱٫۰۲ ۱٫۰۳ ۱٫۰۴ ۱٫۰۵ ۱٫۰۶ ۱٫۰۷ ۱٫۰۸ ۱٫۰۹ ۱٫۱۰ ۱٫۱۱ ۱٫۱۲ ۱٫۱۳ ۱٫۱۴ «جمشید خانیان داستان‌نویس و نمایش‌نامه‌نویس». 
  2. ۲٫۰ ۲٫۱ ۲٫۲ «جمشید خانیان روایت‌گر شرایط کودک و نوجوان». 
  3. ۳٫۰ ۳٫۱ ۳٫۲ ۳٫۳ «کتاب‌ها و زندگی‌نامۀ جمشید خانیان». 
  4. «حرف‌ونقل پدبدآور قلب زیبای بابور». 
  5. «شروع کاری با ورود به کانون». 
  6. ۶٫۰ ۶٫۱ ۶٫۲ ۶٫۳ ۶٫۴ ۶٫۵ ۶٫۶ ۶٫۷ «داستان چگونه نویسنده شدم از زبان جمشید خانیان». 
  7. ۷٫۰ ۷٫۱ ۷٫۲ «حقیقت زندگی را در نمایش‌نامه‌هایم می‌کاوم». 
  8. ۸٫۰ ۸٫۱ ۸٫۲ ۸٫۳ ۸٫۴ «جمشید خانیان در همۀ لحظه‌هایش نویسنده است». 
  9. ۹٫۰ ۹٫۱ ۹٫۲ «سال‌روز تولد جمشيد خانيان كه از ادبيات بزرگ‌‌سال به ادبيات نوجوان رسيد». 
  10. ۱۰٫۰ ۱۰٫۱ ۱۰٫۲ «گفت و گو با جمشید خانیان، نویسنده ادبیات نوجوان». 
  11. «گفت و گو با جمشید خانیان». 
  12. «بلندخوانی وآهنگ کلمه در داستان‌ها». 
  13. «خانیان:زندگی می‌کنم با شخصیت‌های داستان». 
  14. «نامۀ اعتراض جمشید خانیان به تلویزیون». 
  15. ۱۵٫۰ ۱۵٫۱ ۱۵٫۲ ۱۵٫۳ ۱۵٫۴ ۱۵٫۵ ۱۵٫۶ ۱۵٫۷ «خانیان نویسنده‌ای که مخاطب نوجوان را دست کم نمی‌گیرد». 
  16. «تقابل افسانه و قصه‌های مدرن». 
  17. «طرحی که آناهیتا به هم زد!». 
  18. ۱۸٫۰ ۱۸٫۱ ۱۸٫۲ ۱۸٫۳ ۱۸٫۴ ۱۸٫۵ http://ensani.ir/file/download/article/20120413153525-3089-229.pdf «شخصیت داستانی جمشید خانیان و آثار ادبی او»]. 
  19. «مهرآیینی برای نکوداشت جمشید خانیا». 
  20. «خانیان تجلیل می‌شود». 
  21. «مراسم نکوداشت نامزدهای جایزه آسترید لیندگرن ۲۰۱۹ برگزار می‌شود». 
  22. «بزرگداشتی برای سه پیشکسوت در جشنوارۀ فجر». 
  23. «جمشید خانیان روی کاناپه سفید کتاب‌خانه مونیخ نشست». 
  24. ۲۴٫۰ ۲۴٫۱ ۲۴٫۲ «خانیان معرف جریان‌های داستانی معاصر است». 
  25. ۲۵٫۰ ۲۵٫۱ ۲۵٫۲ ۲۵٫۳ ۲۵٫۴ ۲۵٫۵ ۲۵٫۶ «کتاب‌ خاطره‌انگیز برای کودک‌ونوجوان به انتخاب جمشید خانیان». 
  26. ۲۶٫۰۰ ۲۶٫۰۱ ۲۶٫۰۲ ۲۶٫۰۳ ۲۶٫۰۴ ۲۶٫۰۵ ۲۶٫۰۶ ۲۶٫۰۷ ۲۶٫۰۸ ۲۶٫۰۹ ۲۶٫۱۰ «داستان‌های خانیان برای مخاطب نوجوان». 
  27. «تکرار، نوشتۀ جمشید خانیان در کارگاه باران به صحنه می‌رود». 
  28. ۲۸٫۰ ۲۸٫۱ «نمایش تکرار به قلم خانیان و فیلمی از هومن بنایی». 
  29. «جمشید خانیان نویسنده رمان و نمایشنامه های کودک و نوجوان یکشنبه ۳۰ تیر به تماشا می‌نشیند». 
  30. «کتاب‌ خاطره‌انگیز برای کودک‌ونوجوان به انتخاب جمشید خانیان». 
  31. «خانیان با پرقیچی و قوس عمیق می‌آید». 
  32. «خانیان». 
  33. ۳۳٫۰ ۳۳٫۱ ۳۳٫۲ ۳۳٫۳ ۳۳٫۴ ۳۳٫۵ «نگاهی به کتاب "فاصله های غریب" نوشته جمشید خانیان». 
  34. ۳۴٫۰ ۳۴٫۱ ۳۴٫۲ ۳۴٫۳ ۳۴٫۴ ۳۴٫۵ ۳۴٫۶ ۳۴٫۷ «بررسی رمان کودکی‌های زمینُ روایتگ‌گر روزهای جنگ». 
  35. «رمان غوص عمیق و ماجرایی از باور مردم جنوب». 
  36. ۳۶٫۰ ۳۶٫۱ ۳۶٫۲ ۳۶٫۳ ۳۶٫۴ ۳۶٫۵ «بررسی مولفه‌های تمثیلی عاشقانه‌های یونس در شکم ماهی». 

منابع

پیوند به بیرون