تندرکیا: تفاوت میان نسخهها
آقای مستقیم (بحث | مشارکتها) صفحهای تازه حاوی «{{جعبه اطلاعات شاعر و نویسنده |نام = شمسالدین تندرکیا |تصویر...» ایجاد کرد |
آقای مستقیم (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۵۱: | خط ۵۱: | ||
بخش لید (معرفی ویژه و ناب در حد ۳۰۰تا۵۰۰ واژه) | بخش لید (معرفی ویژه و ناب در حد ۳۰۰تا۵۰۰ واژه) | ||
==داستانک== | ==داستانک== | ||
==زندگی و تراث== | ==زندگی و تراث== | ||
===کودکی و نوجوانی، جوانی، پیری=== | ===کودکی و نوجوانی، جوانی، پیری=== | ||
«آقا عباس» ملقب به شمسالدین، فرزند میرزا هادی، فرزند شیخ فضلالله نوری، در سال ۱۲۸۸ هجری شمسی و در محلهٔ «سنگلچ» تهران به دنیا آمد. پدر او قاضی عدلیه و مادرش، خانم عصمةالحاجیه بروجردی، فرزند یکی از روحانیون بود. میرزا هادی جز او، چهار فرزند دیگر نیز داشت: محمد، فروغ، نیّر و زهرا که به جهت فعالیتهای ادبی و ازدواج با [[پرویز ناتل خانلری]] از سایرین مشهورتر است. شمسالدین که «شمسی» صدایش میکردند، بعدها نام هنری تندرکیا را برای خود برگزید. دورهٔ ابتدایی را در مدرسهٔ «شرف مظفری» به پایان برد و در سال ۱۳۰۷ هجری شمسی برخلاف علاقهٔ بسیار به تحصیل در مدرسهٔ نظام به علت تندمزاجی و ناراضیبودن خانواده و البته به بهانهٔ کمخونی دوبار در امتحان ورودی رد شد. این در حالی بود که با وجود امکان تحصیل در اروپا و اصرار خانوادهاش به مهاجرت، از این قضیه تن میزد.{{سخ}} | |||
در سال ۱۳۰۷ بر اثر مخالفت خانواده با ورود به مدرسه نظام و یا بر اساس ادعایی که پزشک مدرسه میکند و تندرکیا نقل میکند بر اثر تندمزاجی، وارد مدرسهٔ سیاسی شد و در مدرسهٔ کمالالملک نیز نقاشی آموخت. دورهٔ متوسطه در مدرسهٔ سیاسی و هم مدت تحصیل در دانشکدهٔ حقوق تهران را سپری کرد و در همان زمان نمایشنامهٔ «تیسفون» را نگاشت. تا این که پس از گرفتن لیسانس از دانشکدهٔ حقوق تهران برای ادامهٔ تحصیل،به همراه گروه محصلین بورسیهشده توسط دولت،در ۲۲ شهریور ۱۳۱۱ عازم فرانسه شد. سال اول تمدید دورهٔ لیسانس را در شهر «لیون» و پس از آن تا مقطع دکتری در پاریس تحصیل کرد؛ تا در تاریخ ۲ مارس ۱۹۳۹ مدرک دکترای حقوق خود را در شاخهٔ اقتصاد دریافت کرد و سپس در ۲۸ فروردین ۱۳۱۸ به تهران برگشت.{{سخ}} | |||
او که در سال ۱۳۱۷، یعنی کمی پیش از رجوع به وطن، به فکر حرکتی نوین در ادبیات افتادهبود و میخواست نظام پیر و سالخوردهٔ ادبیات فارسی را درهمشکند و نظم نوینی در ادبیات حاکم کند، سرانجام نتیجهٔ تأملات خود در این زمینه را با عنوان «نهیب جنبش ادبی شاهین» مطرح کرد. قرار بود آگهی نخستین شاهین در روزنامهٔ اطلاعات به تاریخ ۴ آذر ۱۳۱۸ اعلام انقلابی ادبی به رهبری دکتر تندرکیا باشد، اما هجمهٔ هر دو طیف قدمایی و نوگرا او را به شدت منزوی ساخت.{{سخ}} | |||
سالی گذشت و تندرکیا در حالی که مشغول خدمت وظیفهٔ سربازی بود و نیز با وجود مشکلاتی که در اخذ مجوز متوجه کارش شدهبود، شاهین یک را به انضمام شاهین دو و سه در یک مجلد به چاپ رساند. تندرکیای جوان که در هر شاهینی اعلام پیروزی انقلابش را میکرد، در نامهای که در روزنامهٔ ایران چاپ میکند از هواداران میخواهد که راه را ادامهدهند تا بازگردد. پس از پایان خدمت سربازي در سال ۱۳۲۲ شاهینهای ۴ تا ۲۵ در جزوهای سیویک صفحهای منتشر میشود. | |||
در زمستان ۱۳۲۳، به تعبیر خود، تندرکیا «انقلابی فکری» در زندگیاش رخ میدهد و او را تا ۱۳۳۴ از مطالعه و کار باز میدارد . در این هنگام او درمییابد که هیچ کتابی در دنیا وجود ندارد که فایدهای داشتهباشد و فقط «کتاب عظیم زندگانی» ممکن است به او چیزی بیاموزد و بس! پس با کتاب قهر کرد و تا سال ها چیزی چاپ نکرد. پس از آن دورهٔ رکود، شاهینهای ۲۶ تا ۳۱ در سال ۱۳۳۵ چاپ شد که روزنامهٔ سیاسی فرمان ناشر آن بود. در این سالها تندرکیا مینوشت، ولی جز در مصاحبهٔ مکتوب با «[[مجلهٔ اندیشه و هنر|اندیشه و هنر]]» و مقالهای با نام مستعار در همان نشریه، فعالیت چشمگیری در نشریات نداشتهاست. با اینکه مجموعهٔ شاهینها را در سالهای ۴۳ و ۴۹ و ۵۴ کامل کرد، اما همیشه از مصاحبه و حتی حضور در جمع همصنفان خود پرهیز داشت. تاجاییکه با هیچکس از اهالی ادبیات حشر و نشری نداشت و البته جز معدودی هم او را جدی نمی گرفتند. جز [[ناصر وثوقی]]، مدیر اندیشه و هنر کسی به او فضای بحث و مجال سخن نداد و گویا جز [[بیژن الهی]]، علاقمند جدی در فضای ادبیات نداشت. البته [[جلال آلاحمد]] که در مواردی نوشتهٔ تاریخی او درباره شیخ فضلالله را پسندیده است. جز اینها حتی خانوادهاش او را مسخره میکردند و در جمع شعر او را می خواندند و میخندیدند. شاید همین امر او را تا زمان مرگ از ایشان جدا ساختهبود و باعثشدهبود جز با خواهر و دخترعمویش ارتباطی نگیرد.اگرچه تقدیم «تیسفون» توسط «زهرا کیا» در سال ۱۳۱۵ به کتابخانهٔ دانشسرای عالی و یا ارجاع منتقدین به تماس با محمد کیا در آگیهای روزنامهای در سال ۱۳۱۸ نشانی از نزدیکی وی با این خواهر و برادرش، حدااقل تا آن سالها دارد. او همچنین هیچگاه ازدواج نکرد و به همین جهت جز آنچه در میان نوشتههای او درمقدمهٔ تیسفون، مقالهٔ شیخ فضلالله، مجموعههای شاهین و مکتوبات در اندیشه و هنر یا زندگینامهٔ اعضای خانوادهاش بهدست ميآید، منبعی برای کسب اطلاع از احوال ایشان در دست نیست. تنها یادداشتهای روزانه و سایر نوشتههای موجود را هم پس از مرگش، صاحبخانه دور ریخته و در واقع همه را از امکان پیگیری کار ایشان در سالهای آخر عمر محروم کردهاست. | |||
دکتر شمس الدین (تندر)کیا، از بانیان شعر نو فارسی، در نهایت در سال ۱۳۶۶ بر اثر بیماری سرطان در تهران جان سپرد و در بهشت زهرا به خاک سپرده شد. | |||
===شخصیت و اندیشه=== | ===شخصیت و اندیشه=== | ||
نسخهٔ ۲۴ شهریور ۱۳۹۸، ساعت ۱۲:۲۹
شمسالدین تندرکیا | |
---|---|
نام اصلی | آقاعباس نوری |
زمینهٔ کاری | سرایش، نمایشنامهنویسی، نقد ادبی |
زادروز | ۱۲۸۸ ه. ش. تهران، محلهٔ سنگلج |
پدر و مادر | میرزا هادی نوری و عصمتالحاجیه بروجردی |
مرگ | ۱۳۶۶ ه. ش. تهران |
علت مرگ | سرطان |
لقب | شمسی |
بنیانگذار | شعر نو فارسی |
پیشه | شاعری، نقدپردازی، نمایشنامهنویسی |
نمایشنامهها | تیسفون |
تخلص | تندرکیا |
مدرک تحصیلی | لیسانس حقوق- دکترای حقوق در شاخهٔ اقتصاد |
دانشگاه | دانشگاه تهران- دانشگاه پاریس |
استاد | علیاکبر دهخدا، عبدالله مستوفی، فاضل خلخالی |
دلیل سرشناسی | نهیب جنبش ادبی-شاهین |
اثرگذاشته بر | بیژن الهی |
امضا | [[پرونده:|frameless|upright=0.72|alt=]] |
بخش لید (معرفی ویژه و ناب در حد ۳۰۰تا۵۰۰ واژه)
داستانک
زندگی و تراث
کودکی و نوجوانی، جوانی، پیری
«آقا عباس» ملقب به شمسالدین، فرزند میرزا هادی، فرزند شیخ فضلالله نوری، در سال ۱۲۸۸ هجری شمسی و در محلهٔ «سنگلچ» تهران به دنیا آمد. پدر او قاضی عدلیه و مادرش، خانم عصمةالحاجیه بروجردی، فرزند یکی از روحانیون بود. میرزا هادی جز او، چهار فرزند دیگر نیز داشت: محمد، فروغ، نیّر و زهرا که به جهت فعالیتهای ادبی و ازدواج با پرویز ناتل خانلری از سایرین مشهورتر است. شمسالدین که «شمسی» صدایش میکردند، بعدها نام هنری تندرکیا را برای خود برگزید. دورهٔ ابتدایی را در مدرسهٔ «شرف مظفری» به پایان برد و در سال ۱۳۰۷ هجری شمسی برخلاف علاقهٔ بسیار به تحصیل در مدرسهٔ نظام به علت تندمزاجی و ناراضیبودن خانواده و البته به بهانهٔ کمخونی دوبار در امتحان ورودی رد شد. این در حالی بود که با وجود امکان تحصیل در اروپا و اصرار خانوادهاش به مهاجرت، از این قضیه تن میزد.
در سال ۱۳۰۷ بر اثر مخالفت خانواده با ورود به مدرسه نظام و یا بر اساس ادعایی که پزشک مدرسه میکند و تندرکیا نقل میکند بر اثر تندمزاجی، وارد مدرسهٔ سیاسی شد و در مدرسهٔ کمالالملک نیز نقاشی آموخت. دورهٔ متوسطه در مدرسهٔ سیاسی و هم مدت تحصیل در دانشکدهٔ حقوق تهران را سپری کرد و در همان زمان نمایشنامهٔ «تیسفون» را نگاشت. تا این که پس از گرفتن لیسانس از دانشکدهٔ حقوق تهران برای ادامهٔ تحصیل،به همراه گروه محصلین بورسیهشده توسط دولت،در ۲۲ شهریور ۱۳۱۱ عازم فرانسه شد. سال اول تمدید دورهٔ لیسانس را در شهر «لیون» و پس از آن تا مقطع دکتری در پاریس تحصیل کرد؛ تا در تاریخ ۲ مارس ۱۹۳۹ مدرک دکترای حقوق خود را در شاخهٔ اقتصاد دریافت کرد و سپس در ۲۸ فروردین ۱۳۱۸ به تهران برگشت.
او که در سال ۱۳۱۷، یعنی کمی پیش از رجوع به وطن، به فکر حرکتی نوین در ادبیات افتادهبود و میخواست نظام پیر و سالخوردهٔ ادبیات فارسی را درهمشکند و نظم نوینی در ادبیات حاکم کند، سرانجام نتیجهٔ تأملات خود در این زمینه را با عنوان «نهیب جنبش ادبی شاهین» مطرح کرد. قرار بود آگهی نخستین شاهین در روزنامهٔ اطلاعات به تاریخ ۴ آذر ۱۳۱۸ اعلام انقلابی ادبی به رهبری دکتر تندرکیا باشد، اما هجمهٔ هر دو طیف قدمایی و نوگرا او را به شدت منزوی ساخت.
سالی گذشت و تندرکیا در حالی که مشغول خدمت وظیفهٔ سربازی بود و نیز با وجود مشکلاتی که در اخذ مجوز متوجه کارش شدهبود، شاهین یک را به انضمام شاهین دو و سه در یک مجلد به چاپ رساند. تندرکیای جوان که در هر شاهینی اعلام پیروزی انقلابش را میکرد، در نامهای که در روزنامهٔ ایران چاپ میکند از هواداران میخواهد که راه را ادامهدهند تا بازگردد. پس از پایان خدمت سربازي در سال ۱۳۲۲ شاهینهای ۴ تا ۲۵ در جزوهای سیویک صفحهای منتشر میشود.
در زمستان ۱۳۲۳، به تعبیر خود، تندرکیا «انقلابی فکری» در زندگیاش رخ میدهد و او را تا ۱۳۳۴ از مطالعه و کار باز میدارد . در این هنگام او درمییابد که هیچ کتابی در دنیا وجود ندارد که فایدهای داشتهباشد و فقط «کتاب عظیم زندگانی» ممکن است به او چیزی بیاموزد و بس! پس با کتاب قهر کرد و تا سال ها چیزی چاپ نکرد. پس از آن دورهٔ رکود، شاهینهای ۲۶ تا ۳۱ در سال ۱۳۳۵ چاپ شد که روزنامهٔ سیاسی فرمان ناشر آن بود. در این سالها تندرکیا مینوشت، ولی جز در مصاحبهٔ مکتوب با «اندیشه و هنر» و مقالهای با نام مستعار در همان نشریه، فعالیت چشمگیری در نشریات نداشتهاست. با اینکه مجموعهٔ شاهینها را در سالهای ۴۳ و ۴۹ و ۵۴ کامل کرد، اما همیشه از مصاحبه و حتی حضور در جمع همصنفان خود پرهیز داشت. تاجاییکه با هیچکس از اهالی ادبیات حشر و نشری نداشت و البته جز معدودی هم او را جدی نمی گرفتند. جز ناصر وثوقی، مدیر اندیشه و هنر کسی به او فضای بحث و مجال سخن نداد و گویا جز بیژن الهی، علاقمند جدی در فضای ادبیات نداشت. البته جلال آلاحمد که در مواردی نوشتهٔ تاریخی او درباره شیخ فضلالله را پسندیده است. جز اینها حتی خانوادهاش او را مسخره میکردند و در جمع شعر او را می خواندند و میخندیدند. شاید همین امر او را تا زمان مرگ از ایشان جدا ساختهبود و باعثشدهبود جز با خواهر و دخترعمویش ارتباطی نگیرد.اگرچه تقدیم «تیسفون» توسط «زهرا کیا» در سال ۱۳۱۵ به کتابخانهٔ دانشسرای عالی و یا ارجاع منتقدین به تماس با محمد کیا در آگیهای روزنامهای در سال ۱۳۱۸ نشانی از نزدیکی وی با این خواهر و برادرش، حدااقل تا آن سالها دارد. او همچنین هیچگاه ازدواج نکرد و به همین جهت جز آنچه در میان نوشتههای او درمقدمهٔ تیسفون، مقالهٔ شیخ فضلالله، مجموعههای شاهین و مکتوبات در اندیشه و هنر یا زندگینامهٔ اعضای خانوادهاش بهدست ميآید، منبعی برای کسب اطلاع از احوال ایشان در دست نیست. تنها یادداشتهای روزانه و سایر نوشتههای موجود را هم پس از مرگش، صاحبخانه دور ریخته و در واقع همه را از امکان پیگیری کار ایشان در سالهای آخر عمر محروم کردهاست.
دکتر شمس الدین (تندر)کیا، از بانیان شعر نو فارسی، در نهایت در سال ۱۳۶۶ بر اثر بیماری سرطان در تهران جان سپرد و در بهشت زهرا به خاک سپرده شد.