رضا قاسمی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲۰۱: | خط ۲۰۱: | ||
===شخصیت و اندیشه=== | ===شخصیت و اندیشه=== | ||
میتوان گفت رضا قاسمی از آن دسته نویسندگانی است که در رمانها و با رمانهایش میاندیشد هرچند که به قول خودش « جنس اندیشه در رمان و فلسفه با همدیگر متفاوت است.»<ref name=''جنس تفکر''/> بر همین اساس میشود نظرات غیرمستقیم او دربارهٔ موضوعات را از دهان شخصیتهای داستانهایش و اندیشههای مستقیماش را هم از زبان خودش در گفتوگوها و مقالاتاش شنید. در تمام این آثار میتوان نگاه انتقادی او را دید؛ نگاهی نقادانه در زاویهٔ دید نویسندهٔ داستان، رمان و نمایشنامه و همچنین شخصیتهای خلقشده در تمام این آثار. این اندیشهٔ نقادانه حتی در برخورد با آثار موسیقیایی خلقشده توسط او یافتنی است. مصاحبههای او نیز بخشهای زیادی از این اندیشهٔ انتقادی را نشان میدهد. او وظیفهٔ خود را « پردهدری» در همهٔ کارهایی که ارائه میدهد میداند، چون خواست او ایستادن در برابر روحیهٔ ریاکارانهٔ ملتی است که برای مثال و به زعم او در موقعیتهای مربوط به کردارهای جنسی رفتاری دوگانه و پنهانکار دارد<ref name=''رادیو زمانه''>{{یادکرد وب|نشانی= http://zamaaneh.com/literature/2007/05/post_291.html|عنوان=رضا قاسمی: «به زبان خیانت میکنم»}}</ref> دارد چون معتقد است « در ظاهر، یک وجههٔ خیلی سالم و شیک را ارائه میکنیم و در باطن شکل دیگری هستیم.»<ref name=''رادیو زمانه''/> او در این راه هیچ ابایی از تابوشکنی در زمینه مسائل مذهبی، جنسی و اسطورهای ندارد و حتی با خودنقادی همواره در پی شکستن تابوی نوشتن خودش هم هست. او شخصیتی گریزان از کلیشهها دارد چه در زیست فردی و چه در حیات هنریاش و شاید هم گریزانی از کلیشهها شخصیت او را چندوجهی کرده باشد تا آنجا که حیطههای مختلفی در هنر را تجربه کرده و نهایتا هم آنها را با خیالی آسوده رها کرده است و درنهایت در رمان بهعنوان رسانهای کلیشهگریز سکنی گزیده است. این رویکرد حتی در گفتار او « نوروز؛ کلیشهای که دوست ندارم» دیده میشود که در آن همزمان نفرت همزماناش را به نوروز و قبرستان نمایان میکند و علت آن را اینگونه بیان میکند: «چون در هر دو آنها یکجور رفتار جمعی و کلیشهای وجود دارد و دیگر از حالت شخصی و فردیاش جدا می شود. و تمام سرمایهی من فردیت من است.»<ref name=''رادیو زمانه''/> پس آن خودانتقادی برآمده از وفاداری به فردیتی است که حیات آزاد او را رقم میزند. این بینش انتقادی شاید همراه باشد با نوعی بدبینی و حتی تاریکبینی اما بهقول خود رضا قاسمی او « معمولا هیچچیز را آنقدر جدی نمیگیرد که نتواند به آن بخندد»، البته که همزمان اضافه میکند: « معمولا کسی که به طنز رو میآورد، آدم ناامیدی است.»<ref name='' | میتوان گفت رضا قاسمی از آن دسته نویسندگانی است که در رمانها و با رمانهایش میاندیشد هرچند که به قول خودش « جنس اندیشه در رمان و فلسفه با همدیگر متفاوت است.»<ref name=''جنس تفکر''/> بر همین اساس میشود نظرات غیرمستقیم او دربارهٔ موضوعات را از دهان شخصیتهای داستانهایش و اندیشههای مستقیماش را هم از زبان خودش در گفتوگوها و مقالاتاش شنید. در تمام این آثار میتوان نگاه انتقادی او را دید؛ نگاهی نقادانه در زاویهٔ دید نویسندهٔ داستان، رمان و نمایشنامه و همچنین شخصیتهای خلقشده در تمام این آثار. این اندیشهٔ نقادانه حتی در برخورد با آثار موسیقیایی خلقشده توسط او یافتنی است. مصاحبههای او نیز بخشهای زیادی از این اندیشهٔ انتقادی را نشان میدهد. او وظیفهٔ خود را « پردهدری» در همهٔ کارهایی که ارائه میدهد میداند، چون خواست او ایستادن در برابر روحیهٔ ریاکارانهٔ ملتی است که برای مثال و به زعم او در موقعیتهای مربوط به کردارهای جنسی رفتاری دوگانه و پنهانکار دارد<ref name=''رادیو زمانه''>{{یادکرد وب|نشانی= http://zamaaneh.com/literature/2007/05/post_291.html|عنوان=رضا قاسمی: «به زبان خیانت میکنم»}}</ref> دارد چون معتقد است « در ظاهر، یک وجههٔ خیلی سالم و شیک را ارائه میکنیم و در باطن شکل دیگری هستیم.»<ref name=''رادیو زمانه''/> او در این راه هیچ ابایی از تابوشکنی در زمینه مسائل مذهبی، جنسی و اسطورهای ندارد و حتی با خودنقادی همواره در پی شکستن تابوی نوشتن خودش هم هست. او شخصیتی گریزان از کلیشهها دارد چه در زیست فردی و چه در حیات هنریاش و شاید هم گریزانی از کلیشهها شخصیت او را چندوجهی کرده باشد تا آنجا که حیطههای مختلفی در هنر را تجربه کرده و نهایتا هم آنها را با خیالی آسوده رها کرده است و درنهایت در رمان بهعنوان رسانهای کلیشهگریز سکنی گزیده است. این رویکرد حتی در گفتار او « نوروز؛ کلیشهای که دوست ندارم» دیده میشود که در آن همزمان نفرت همزماناش را به نوروز و قبرستان نمایان میکند و علت آن را اینگونه بیان میکند: «چون در هر دو آنها یکجور رفتار جمعی و کلیشهای وجود دارد و دیگر از حالت شخصی و فردیاش جدا می شود. و تمام سرمایهی من فردیت من است.»<ref name=''رادیو زمانه''/> پس آن خودانتقادی برآمده از وفاداری به فردیتی است که حیات آزاد او را رقم میزند. این بینش انتقادی شاید همراه باشد با نوعی بدبینی و حتی تاریکبینی اما بهقول خود رضا قاسمی او « معمولا هیچچیز را آنقدر جدی نمیگیرد که نتواند به آن بخندد»، البته که همزمان اضافه میکند: « معمولا کسی که به طنز رو میآورد، آدم ناامیدی است.»<ref name=''ناکجا۴۴۲''>{{یادکرد وب|نشانی= https://www.naakojaa.com/article/1585|سعی میکنم به همه چیز بخندم...}}</ref> این ناامیدی برای او همراه بوده است با نوعی درک بیمعنایی. از همین وجه است که زندگی قاسمی بهزعمخودش همیشه بیمعنا بوده است. او این شکل حیات را پارانوئیک میدانست تا آنجاکه خود را همواره آماده برای دفاع و واکنش به جهانش مییافت.<ref name=''پرانتز''/> شاید این واکنش و دفاع درنهایت خود را در شکل نویسندگی رمان بروز میداد. واکنشی که از شخصیتی برمیآمد که به قول خودش « نگاه تلخ» و « بدبینانهای» به هستی دارد.<ref name=''ناکجا''/> | ||
===زمینهٔ فعالیت=== | ===زمینهٔ فعالیت=== | ||
===یادمان و بزرگداشتها=== | ===یادمان و بزرگداشتها=== | ||
===از نگاه دیگران (چند دیدگاه مثبت و منفی)=== | ===از نگاه دیگران (چند دیدگاه مثبت و منفی)=== | ||
===نظرات | |||
===نظرات رضا قاسمی دربارهٔ خودش و آثارش=== | |||
او هر سه رمانی که نوشته است را رمانهایی با تکنیک سیال ذهن میداند. قاسمی این رویکرد را ناشی از ذهنیت غیرخطی و سیال خود میداند و میگوید: « ذهن من در حالت طبیعی یک حالت رفت و برگشت دارد. یعنی زور نمیزنم که سیال ذهن بنویسم. فقط تلاش میکنم که به ذهن خودم وفادار بمانم».<ref name=''رادیو زمانه''/> او دربارهٔ « نحوه نوشتن» خودش میگوید:{{سخ}} | |||
'''«معمولاً یک اتفاق کوچک، یا بهتر است بگویم یک بخش کوچک از یک اتفاق توجهم را جلب میکند و بیآنکه بخواهم میبینم هی دارم به آن فکر میکنم».'''<ref name=''ناکجا۴۴۲''/>{{سخ}} | |||
این مورد تجربهگرایی کار او را نشان میدهد البته در کنار عنصر شهود. او « شهود و تخیل» را در کار خود مهم میداند درهمانحال که این دو مورد را در کار خود در جهت « ربط منطقی عبارات» درنظر میگیرد.<ref name=''ناکجا۲۳۰۶''>{{یادکرد وب|نشانی= https://www.naakojaa.com/article/2306|ایدهها دور انداختنی نیستند}}</ref> | |||
===تفسیر خود از آثارش=== | ===تفسیر خود از آثارش=== | ||
خط ۲۱۴: | خط ۲۱۹: | ||
====دربارهٔ [[شاهین سرکیسیان]]==== | ====دربارهٔ [[شاهین سرکیسیان]]==== | ||
رضا قاسمی در ویژهنامهای که در فصل تئاتر برای « شاهین سرکیسیان» تدارک دیده بود درباره او چنین مینویسد: « شاهین سرکیسیان اگر نه تنه، بیگمان شاخی است تناور. اما این چیزی است که بدبختانه بر همگان روشن نیست». | رضا قاسمی در ویژهنامهای که در فصل تئاتر برای « شاهین سرکیسیان» تدارک دیده بود درباره او چنین مینویسد: « شاهین سرکیسیان اگر نه تنه، بیگمان شاخی است تناور. اما این چیزی است که بدبختانه بر همگان روشن نیست».<ref name=''سرکیسیان''>{{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی= قاسمی|عنوان= چرا شاهین سرکیسیان؟ |ژورنال= فصل تئاتر|شماره= ۶|صفحات= ۴و۵}}</ref> | ||
====دربارهٔ بکت==== | |||
«امثال بکت در هر قرن یکی دوتا بیشتر به دنیا نمیآیند... اما بکت این اطمینان را به خوانندهاش داده که اگر جان بکند چیزی که به دست میآورد آنقدر ارزشمند هست که بیارزد به آن جان کندن».<ref>{{یادکرد وب|نشانی= https://www.naakojaa.com/article/422|گفت و گوی شهريار مندنی پور با رضا قاسمی}}</ref> | |||
====دربارهٔ چخوف==== | |||
قاسمی چخوف را نابغهای میداند که به قلهٔ داستاننویسی و نمایشنامهنویسی رسیده است: « چخوف یک جوابی است برای آنهایی که فکر میکنند که هنر و ادبیات فقط کار است و با کار به دست میآید... چخوف موقعیتهای پیچیدهٔ روح انسان و زیر و بم و کوچه پسکوچههای روح انسان را بر ما آشکار میکند، و اینها چیزهای ابدی است و مربوط به دیروز و امروز و فردا نیست».<ref name=''رادیو فردا''>{{یادکرد وب|نشانی= https://www.radiofarda.com/a/mizban-e71-reza-ghasemi/29003389.html|رضا قاسمی در مهمانیاش از «نقش کشندهٔ سانسور» در سینمای ایران میگوید}}</ref> | |||
====دربارهٔ مرتضی محجوبی==== | |||
قاسمی دربارهٔ محجوبی و موسیقی او میگوید: « تنها موزیسین ایرانی است که مرثیهسرایی نمیکند. بلکه وقتی مطالب اندوهگین میزند آن را به یک حس تراژیک تبدیل میکند و نه ناله و زاری که در موسیقی ما متأسفانه زیاد هم هست، نه مصیبتسرایی. ما کسی نداشتیم که بتواند حس تراژیک را در موسیقی ایرانی منتقل بکند».<ref name=''رادیو فردا''/> | |||
====دربارهٔ داستایفسکی==== | |||
«داستایفسکی توانسته تمام حالات وجود انسان را تا منتهی آن بیان کند».<ref name=''رادیو فردا''/> | |||
====دربارهٔ حافظ==== | |||
«حافظ واجد یک جور دریافت شهودی است که به مددش ما چیزهایی را میتوانیم بفهمیم که خیلی وقتها به مدد عقل و استدلال و غیره نمیشود فهمید».<ref name=''رادیو فردا''/> | |||
===همراهیهای سیاسی=== | ===همراهیهای سیاسی=== | ||
===مخالفتهای سیاسی=== | ===مخالفتهای سیاسی=== | ||
خط ۲۶۴: | خط ۲۸۷: | ||
== منابع == | == منابع == | ||
# {{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی= قاسمی|نام =رضا|عنوان= چرا شاهین سرکیسیان؟ |ژورنال= فصل تئاتر|سال = تابستان ۱۳۷۷|شماره= ۶}} | |||
==پیوند به بیرون== | ==پیوند به بیرون== | ||
خط ۲۷۴: | خط ۲۹۷: | ||
# {{یادکرد وب|نشانی= http://www.rezaghassemi.com/maghaleh1.htm|عنوان=چرا مینویسم؟|ناشر = سایت رضا قاسمی(دوات)|تاریخ بازدید = ۱۹شهریور۱۳۹۸}} | # {{یادکرد وب|نشانی= http://www.rezaghassemi.com/maghaleh1.htm|عنوان=چرا مینویسم؟|ناشر = سایت رضا قاسمی(دوات)|تاریخ بازدید = ۱۹شهریور۱۳۹۸}} | ||
# {{یادکرد وب|نشانی= http://zamaaneh.com/literature/2007/05/post_291.html|عنوان=رضا قاسمی: «به زبان خیانت میکنم»|ناشر = رادیو زمانه|تاریخ بازدید = ۱۹شهریور۱۳۹۸}} | # {{یادکرد وب|نشانی= http://zamaaneh.com/literature/2007/05/post_291.html|عنوان=رضا قاسمی: «به زبان خیانت میکنم»|ناشر = رادیو زمانه|تاریخ بازدید = ۱۹شهریور۱۳۹۸}} | ||
# {{یادکرد وب|نشانی= | # {{یادکرد وب|نشانی= http://www.naakojaa.com/|مقالات و گفتگوهایی دربارهٔ رضا قاسمی|ناشر = ناکجا|تاریخ بازدید = ۱۹شهریور۱۳۹۸}} | ||
# {{یادکرد وب|نشانی= http://www.golshirifoundation.com/Internet_Link/other's_point_of_view3/1390/jmahdi_com_2011_06_06_blog-post.htm|گلشیری از نگاه دیگران|ناشر = ناکجا|تاریخ بازدید = ۱۹شهریور۱۳۹۸}} | # {{یادکرد وب|نشانی= http://www.golshirifoundation.com/Internet_Link/other's_point_of_view3/1390/jmahdi_com_2011_06_06_blog-post.htm|گلشیری از نگاه دیگران|ناشر = ناکجا|تاریخ بازدید = ۱۹شهریور۱۳۹۸}} | ||
# {{یادکرد وب|نشانی= https://www.radiofarda.com/a/mizban-e71-reza-ghasemi/29003389.html|رضا قاسمی در مهمانیاش از «نقش کشندهٔ سانسور» در سینمای ایران میگوید|ناشر = رادیو فردا|تاریخ بازدید = ۱۹شهریور۱۳۹۸}} |
نسخهٔ ۲۲ شهریور ۱۳۹۸، ساعت ۲۳:۴۲
رضا قاسمی |
---|
رضا قاسمی( زادۀ ۱۳۲۸ در ورنامخواست اصفهان) رماننویس، نمایشنامهنویس، کارگردان تئاتر و آهنگساز اهل ایران است.
رضا قاسمی در اصفهان به دنیا آمد، در جنوب ایران بالید، در تهران در دانشکده هنرهای زیبا دانشگاه تهران تئاتر خواند و نمایشنامههایی را که نوشته بود در این دانشکده و تئاتر شهر در تهران به روی صحنه برد اما در نهایت با چند تجربهٔ نمایشنامهنویسی، داستاننویسی و ساخت موسیقی به فرانسه مهاجرت کرد. در فرانسه رمان همنوایی شبانه ارکستر چوبها را نوشت که میتوان آن را موفقترین اثرش بهلحاظ دیدهشدن کار هنری او دانست.
ششماهه بود که پدرش که تازه در شرکت نفت استخدام شده بود او را از اصفهان به بندر ماهشهر برد. ماهشهر برای او یک شهر مصنوعی بود که ریشهای در تاریخ نداشت. بخش شهرک شرکت نفت این شهر قاسمی را در زیستجهانی مدرن بارآورد چراکه آنگونه که خودش روایت میکند:
« | معماریاش يکسره انگليسی بود. پوشاک و مواد خوراکی ما غالبا خارجی بود. باشگاهی داشت شرکت نفت که علاوه بر سالنهای ورزش، محل انواع تفريحات غربی مثل بيليارد، بازی تومبولا و کنسرت های گاهگاهی بود. نه تنها روزنامهها و نشريات غربی دايم توی دست و بالمان بود، بلکه تنها سينمای شهر هم فقط فيلمهای خارجی نشان میداد.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
|
» |
او بندریبودن ماهشهر و همچنین بندر شاهپور در ۱۵ کیلومتری ماهشهر را همچون اشارتی به جهانی دیگر یعنی جهان مدرن میدانست. قاسمی تاثیر این وضعیت را در زندگی خود بسیار مهم میداندخطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه و میگوید:
«من در خانهٔ با فرهنگ اصفهانی بار می آمدم و در بيرون از خانه از يک سو با فرهنگ غربی و از سوی ديگر با فرهنگ اقوام مختلف ايرانی. يک روز عروسی لرها بود، يک روز عروسی کردها، يک روز عروسی عربها... يعنی من در عين حال که آدم بیريشهای بودم (در قياس با کسانی که نسل اندر نسل زاده و بزرگ شدهٔ يک شهر هستند) همزمان ريشهام در فرهنگ تمام اقوام ايرانی بود.»خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
برخی از آثار او همچون رمان وردی که برهها میخوانند و همچنین دو نمایشنامهٔ خوابگردها و نامههايی بدون تاريخ از من به خانوادهام و بالعكس در این شهر میگذرد. قاسمی حوادث رخداده در دوران کودکیاش چه در بندر ماهشهر و چه در شهر زادگاه پدریاش را از نظر تاثیرگذاری در شخصیت خودش و همچنین دستمایهشدن برای شخصیتپردازی شخصیتهای آثارش، مهم میداند.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه قاسمی « گرایش به تجربه» در آثارش را در همهٔ آثار خود میبیند و آن را صرفا منحصر به رمانهایش نمیداند. البته در کنار تجربه، او بر اهمیت « شهود و تخیل» و همچنین « ربط منطقی عبارات» تاکید میورزد. او حتی در زمینهٔ موسیقی بهکاربردن « ترکیبات متنوع» از دستگاههای مختلف را تاکیدی بر بهکارگیری خلاق دستگاهها و مایههای مختلف در کنار یکدیگر میداند.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه او هرچند نقش موسیقی را در کار ادبی مهم میداند اما در عینحال در مصاحبهای در سال ۲۰۰۴ در پاسخ به نقش موسیقی در زندگیاش نقش آن را به « امرار معاش» از طریق تدریس آن منحصر میکند.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه قاسمی که خواست نوشتن رمان را همواره در خود میدیده است هنگامی که به فرانسه میآید به خود شهامت نوشتن رمان را میدهد و درنهایت آن حسرت و آرزوی نوشتن رمان را با خلق آثاری بدیع جایگزین میکند. او خود دراینباره میگوید:
« | برای من نوشتن رمان هميشه يک حسرت بود؛ يک آرزو. چون مادهٔ اوليهاش را روزگار بارها سر راهم قرار داده بود. اما هميشه از نوشتن رمان ترس داشتم. اين ترس در خارج از کشور فرو ريخت. چون ديدم اينجا، در فرانسه، هر خاله خانباجیای به خودش اجازه میدهد رمان بنويسد. حتی رئيس جمهور سابقشان، والری ژيسکار دستن، هم در دوران پيری رمان نوشت.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
|
» |
البته در میان انگیزههای او برای نوشتن رمان و کنارگذاشتن نمایشنامهنویسی و کارگردانی پای ضرورت ناشی از زندگی یک مهاجر در یک جهان و زبان دیگر را نیز میتوان دید. او با رسیدن به پاریس « اجرای تئاتر به زبان فارسی و برای تماشاگر ايرانی» را « بیمعنی» یافت چون در بهترین حالت میتوانست فقط دو شب نمایشش را اجرا کند. او خود در اینباره میگوید:
میديدم شرايط از هر جهت برای فعاليت در زمينه موسيقی فراهم است. پس برای هميشه قيد کارگردانی تئاتر را زدم. کمی بعد هم، در ضمن کار موسيقی، نوشتن را از سر گرفتم. اما بعد از نوشتن دو نمايشنامه ديدم اين کار هم بی معنی ست. چون من نمايشنامههايم را به اين نيت مینوشتم که خودم آنها را کارگردانی کنم. انتشار آنها به چه دردم می خورد؟ پس نمايشنامه نويسی را هم رها کردم و رفتم سراغ رمان نويسی، يعنی کاری که نه نياز به اجرا داشت و نه نياز به هيچ امکانی جز يک قلم و کاغذ.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
با این وجود او باز هم تاکید میکند که هر چه دارد از تئاتر دارد.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
داستانک
گریز زن اثیری
در یکی از سفرهای قاسمی همراه با پدرش به اصفهان او در روزی که فضا لبالب از توطئه بود، متوجه «رفتوآمدهای مشکوک و بیصدای زنان چادری فاميل و نگاههای مرموز و پر از اشارهشان» شد. موضوع امر، هووی تازهای بود که شوهرعمهٔ رضا بر سر عمهاش آورده بود. یکی از زنان فامیل که از اصفهان آمده بود مسئول شد که با جادو و جمبل این هوو را از چشم شوهرعمه دور کند. « فضای پر از دود و بوهای غريب، جنبش مرموز زنان چادری و نگاههای پر از ترس و نفرت و توطئه» قاسمی را به حیرت کشانده بود اما آن سوتر حیرت دیگر آن هووی «بهغايت زيبا، بلندقد و به شدت ساکت» بود که برای قاسمی زن اثیری را تداعی میکرد. آن زن یک هفته پس از جمبلها محو شد اما این داستان انگیزهای شد برای قاسمی که بههنگام سکونتش در تهران به مطالعه خرافات فرهنگ عامه بپردازد.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
عشق اول
سیزدهچهاردهسالگی اولین دوران عاشقی قاسمی بود، عشقی که با نامههایی بیستسی صفحهای از سمت او و جوابهایی بههمان میزان عاشقانه از سمت محبوباش همراه بود. شاید گزاف نباشد اگر گفته شود مایهٔ نوشتنی که با محرک عشق سروشکل گرفته باشد حتی پس از گذر سالها باز هم فعال میماند آن هم از پس اولین عشق که شوریدهسری را پدید میآورد. البته قاسمی امتنان خود را به زن همسایه اعلام میکند که واسطهٔ او و محبوباش در رساندن نامهها بود. اما عشق فقط نوشتار را به حرکت درمیآورد، آنچه نوشتن را از هلاکت نجات میدهد و در همانحال قلم را بهسوی نامتناهی میکشاند تجربهٔ تراژیک است. تجربهٔ تراژیک برای قاسمی غرقشدن آن دخترک در رودخانه بود، تجربهای که تا سه سال او را در جهنمی واقعی قرار داد و جان از او کند.[۱]
مواجهه با ساز و موسیقی
او در نمایشی برای ایرج انوار بازی میکرد. انوار سازی به او داد و از او خواست که بر روی صحنه ساز بزند. قاسمی به او گفت میخواهد ساز را به خانه ببرد تا بیشتر با آن کار کند. فردای آن روز ایرج که ساز زدن قاسمی را دید و شنید از او پرسید که « آیا قبلا موسیقی کار کرده است؟». انوار وقتی جواب منفی قاسمی را شنید به او گفت که استعداد موسیقی دارد. همانجا بود که قاسمی به پیشنهاد انوار تصمیم به یادگیری سهتار گرفت.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
سفر به شوروی
امکان دیدن شوروی برای قاسمی بهواسطه موسیقی پدید آمد. اجرای موسیقی در آن کشور برای او همراه شد با دیدن صحنههایی که بعدها نهتنها ماده خام بخشهایی از رمانهایش را پدید آورد بلکه اصلا تجربه او از جهانی کاملا دگرگونه را شکل داد. او ده روز را در قصر « دون رومولو» که شاهزادهای اسپانیایی بود گذراند تا بعدها شخصیت رمان « چاه بابل» را به این قصر بفرستد. او آدابورسوم حالا منسوخشدهای را در آن زمان دید که برایش تداعیگر رویدادی داستانی بود و در آن فضا کشیشی را دید که بعدها از روی شخصیت او « راهبه خوابنما» را ساخت.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
ملاقات با تصویر ژنتیکی ترس
قاسمی آن هنگامی که در حال نوشتن رمان همنوایی شبانه ارکستر چوبها بود، یکی از همسایگانش در ساختمان اقدام به چاقوکشی میکند. قاسمی برای بازگرداندن و تثبیت آرامش ساختمان همیشه مسکونشان به دیدار آن فرد میرود تا اگر مشکلی برای او هست آن را برطرف کند. قاسمی آن مرد را انسانی عجیب مییابد که علت اقدام به چاقوکشی را ماموریت الهی میداند و هنگامی که رضا از او میپرسد: «آیا ممکن است که این ماموریت شامل حال قاسمی هم شود؟»، آن مرد پاسخ میدهد: «بله تهدید بزرگی شما را تهدید میکند». قاسمی خود در این باب میگوید این حادثه باعث تاملش بر مسئلهٔ ترس میشود، تاملی که حتی در رمان همنوایی شبانه ارکستر چوبها اجازه ورود مییابد. قاسمی این مرد را تصویر ژنتیکی ترس میدانست.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
« مشتاق» پس از ۱۵ سال
قاسمی در سال ۱۳۸۹ با شنیدن صدای «سپیده رئیس سادات» به موسیقی بازگشت و «گروه مشتاق» که خود پایهگذار آن بود را دوباره فعال کرد. خودش میگوید اگر قرار بود صدایی او را به موسیقی بازگرداند، این صدا همان صدای سپیده رئیسسادات بود چون این صدا از طرفی شکننده و ترد است و از طرفی رساست. همچنین حضور صحنهای که در میان خوانندههای ایرانی کمیاب است، در رئیسسادات بود. این شکل حضور نیز برای قاسمی تئاتری که به اجرا اهمیت میداد، حیاتی بود. حضور رئیسسادات موسیقی را برای قاسمی زنده کرد.[۲]
همه چیز با یك ساعت مچی وستاندواچ شروع شد
نوشتن برای رضا قاسمی با درس انشا شروع شد. درسی که او در مواجهه با آن هیچ معنایی از آن را درک نمیکرد. پدرش که متوجه بهت او در قبال این درس شده بود به یاری او میشتابد. فردای آن روز رضا انشا را برای همکلاسیهایش خواند. پس از آن معلماش با اعجاب و ستایش به او خیره شد و در نهایت برای انشای شاهکار او یک ساعت مچی وستاندواچ به رضا هدیه داد. همان معلمی که رضا بعدها او را در هفدهسالگی، بهوقت چاپشدن نمایشنامهاش در مجلهٔ خوشه، در کوچه دید و وقتی معلم به او گفت نمایشنامهاش را خوانده است، به او گفت: «این نتیجۀ ساعت وستاندواچ شماست». هرچند در پس حادثهای رضا فکر کرده بود که او ساواکی است و بههمین سبب هم در همانحال او را شماتت کرد. پس از قسمی که معلم در ساواکینبودنش ذکر میکند، آخرین چیزی که به رضا میگوید رضا را از هم میگسلد؛ «آن ساعت را پدرت خریده بود. خواسته بود وقتی انشاء تمام شد به عنوان جایزه بدهم به تو!».خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
داستانکهای انتشار
داستانک مردم
ده تا بیست مطلب از مجلات دورهٔ خود
داستانکهای قهر
داستانکهای آشتیها
داستانک نگرفتن جوایز
داستانک حرفی که در حین گرفتن جایزه زده است
داستانکهای مذهب و ارتباط با خدا
داستانکهای عصبانیت، ترک مجلس، مهمانیها، برنامهها، استعفا و مشابه آن
داستانک نحوهٔ مرگ، بازتاب خبر مرگ در روزنامهها و مجلات و نمونههایی از آن
داستانکهای دارایی
داستانکهای زندگی شخصی
داستانک شکایتهایی از دیگران کرده به محاکم و شکایتهایی که از او شده
داستانکهای مشهور ممیزی
عکس سنگقبر و داستانکی از تشییع جنازه و جزيیات آن
داستانهای دیگر
زندگی و تراث
رضا قاسمی در تقویم زندگی
- ۱۳۲۸: تولد در ورنامخواست اصفهان
- ۱۳۴۸: ورود به دانشکدهٔ هنرهای زیبا و آغاز تحصیل در رشته تئاتر
- ۱۳۴۹: نگارش «نارون كوچك، نارون تنها» (داستان برای كودكان، منتشر نشده)؛ کارگردانی نمایشنامهٔ کسوف در دانشکدهٔ هنرهای زیبا( دانشگاه تهران)؛ کارگردانی نمایشنامهٔ آمد و رفت اثر ساموئل بکت در دانشکدهٔ هنرهای زیبا(دانشگاه تهران)
- ۱۳۵۰: نگارش نمایشنامهٔ «صفیه موعود»( منتشر نشده)
- ۱۳۵۳: نگارش نمایشنامهٔ نامههايی بدون تاريخ از من به خانوادهام و بالعكس؛ کارگردانی نمایشنامهٔ نامههايی بدون تاريخ از من به خانوادهام و بالعكس در کارگاه نمایش( تهران)؛
- ۱۳۵۴: نگارش پژوهش موسیقی در تعزیه
- ۱۳۵۵: نگارش نمایشنامهٔ چو ضحاك شد بر جهان شهريار؛ برنده جايزهٔ اول « تلويزيون ملی ايران» برای بهترين نمايشنامه برای اثر چو ضحاك شد بر جهان شهريار
- ۱۳۵۶: نگارش نمایشنامهٔ چاه( اثر داوود دانشور) بهعنوان کار تجربی با نوجوانان شير و خورشيد سرخ شاهرود
- ۱۳۵۷: اجرای دوبارهٔ نمایشنامهٔ چاه ( اثر داوود دانشور) در کارگاه نمایش( تهران)
- ۱۳۵۸: نگارش نمایشنامهٔ «اتاق تمشیت»( منتشرنشده)
- ۱۳۶۰: کارگردانی نمایشنامهٔ «اتاق تمشیت» در تئاتر شهر( تهران)
- ۱۳۶۱: نگارش نمایشنامهٔ «خوابگردها» (منتشر نشده)؛ انتشار نوار «گل صدبرگ» در تهران( همکاری در این آلبوم در بخشهای: نوازندگی، آهنگسازی و تنظيم قطعات)
- ۱۳۶۲: نگارش نمایشنامهٔ ماهان کوشیار
- ۱۳۶۳: کارگردانی نمایشنامهٔ ماهان کوشیار در تئاتر شهر( تهران)
- ۱۳۶۴: نگارش نمایشنامهٔ معمای ماهیار معمار
- ۱۳۶۵: کارگردانی نمایشنامهٔ معمای ماهیار معمار؛ خروج و مهاجرت از ایران
- ۱۳۶۵: شروع نگارش پژوهش «تاملاتی در باب موسیقی ایرانی»( بهاتمام رسیده در سال ۱۳۶۹، منتشر نشده)
- ۱۳۶۶: انتشار آلبوم «بداهه نوازی اصفهان ـ راست پنجگاه» بهصورت نوار در پاریس
- ۱۳۶۹: شروع شکلگیری مجموعه شعر «لکنت» ( بهاتمامرسیده در سال ۱۳۸۰)؛ نگارش نمایشنامهٔ حرکت با شماست مرکوشیو؛ انتشار آلبوم «سیاوشخوانی» بهصورت نوار در پاریس
- ۱۳۷۰: نگارش نمایشنامهٔ تمثال؛ آغاز نوشتن رمان همنوایی شبانه ارکستر چوبها ( نگارش این رمان در سال ۱۳۷۳ بهاتمام رسید)
- ۱۳۷۱: انتشار آلبوم «دشتی- ماهور» در قالب سیدی در پاریس
- ۱۳۷۳: پایان نوشتن رمان همنوایی شبانه ارکستر چوبها؛ آغاز نگارش رمان چاه بابل( بهاتمامرسیده در سال ۱۳۷۷)
- ۱۳۷۴: آغاز نگارش پژوهش حلقهٔ گمشدهٔ آمارا( مقالاتی در باب رمان) ( این پژوهش در سال ۱۳۸۰ به اتمام رسید)
- ۱۳۷۴: ترجمهٔ نمایشنامهٔ تمثال به زبان فرانسوی توسط مونیک پیکارد با مشخصات:
Portrait (1995 - Editions L’Harmattan)
ترجمهٔ نمایشنامهٔ حرکت با شماست مرکوشیو توسط مونیک پیکارد و اجراشده بهصورت نمایشنامۀ رادیویی به کارگردانی کلود گر در پاریس در رادیو فرانس کولتور ۱۳۷۵
- ۱۳۷۵: انتشار رمان همنوايی شبانهی اركستر چوبها( نشر کتاب) در آمریکا؛ نگارش داستان پرتگاه
- ۱۳۷۶: نگارش داستان چتر، گربه و دیوار باریک
- ۱۳۷۷: ترجمه نمایشنامهٔ معمای ماهیار معمار به زبان فرانسوی توسط شارل فلورس با مشخصات:
Le dilemme de l’architecte Mâhyâr (1988 - Editions Les Solitaires Intempestifs)
- ۱۳۸۰: انتشار مجموعه شعر لکنت( انتشارات خاوران، پاریس)؛ انتشار ترجمهٔ رمان همنوایی شبانه ارکستر چوبها به زبان فرانسوی با ترجمه شارل فلورس با عنوان مشخصات:
Harmonie nocturne (2001 - Editions Phébus)
اجرای نمایشنامهٔ تمثال بهصورت ميزان اسپاس در ژون تآتر ناسيونال به كارگردانی امانوئل كوردليانی در مارس ۲۰۰۱ در پاریس
راهاندازی نشریه الکترونیکی دوات
اجرای نمایشنامه معمای معمار ماهیار توسط امانوئل کوردلیانی در ژون تئاتر ناسیونال در آوریل 2001 در پاریس
- ۱۳۸۱: آغاز نگارش رمان وردی که برهها میخوانند( بهاتمامرسیده در سال ۱۳۸۶)؛ جایزهٔ رمان اول از بنیاد گلشیری برای رمان همنوایی شبانه ارکستر چوبها؛ «تندیس ویژۀ رمان تحسین شده» جایزه مهرگان ادب (پکا) برای همنوایی شبانه ارکستر چوبها؛ جایزه بهترین رمان سال از نویسندگان و منتقدان مطبوعات برای رمان همنوایی شبانه ارکستر چوبها
- ۱۳۸۶: انتشار رمان وردی که برهها میخوانند ( انتشارات خاوران، پاریس)
- ۱۳۸۸: جایزه رمان برگزیدهٔ دههٔ نویسندگان و منتقدان مطبوعات برای رمان وردی که برهها میخوانند
- ۱۳۸۹: انتشار «چهارده قطعه برای باز پریدن» در قالب سیدی
- ۱۳۹۲: ترجمه رمان همنوایی شبانه ارکستر چوبها توسط عرفان مجیب با مشخصات:
The spell chanted by lambs (Candle and Fog Ltd.)
- ۱۳۹۳: انتشار آلبوم «طبل بیهنگام» در قالب سیدی
- ۱۳۹۴: ترجمه رمان همنوایی شبانه ارکستر چوبها به زبان عربی با مشخصات: لأوركسترا الليلية (إصدارات الربيع العربي) 2015
کودکی و نوجوانی، جوانی، پیری
شخصیت و اندیشه
میتوان گفت رضا قاسمی از آن دسته نویسندگانی است که در رمانها و با رمانهایش میاندیشد هرچند که به قول خودش « جنس اندیشه در رمان و فلسفه با همدیگر متفاوت است.»خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه بر همین اساس میشود نظرات غیرمستقیم او دربارهٔ موضوعات را از دهان شخصیتهای داستانهایش و اندیشههای مستقیماش را هم از زبان خودش در گفتوگوها و مقالاتاش شنید. در تمام این آثار میتوان نگاه انتقادی او را دید؛ نگاهی نقادانه در زاویهٔ دید نویسندهٔ داستان، رمان و نمایشنامه و همچنین شخصیتهای خلقشده در تمام این آثار. این اندیشهٔ نقادانه حتی در برخورد با آثار موسیقیایی خلقشده توسط او یافتنی است. مصاحبههای او نیز بخشهای زیادی از این اندیشهٔ انتقادی را نشان میدهد. او وظیفهٔ خود را « پردهدری» در همهٔ کارهایی که ارائه میدهد میداند، چون خواست او ایستادن در برابر روحیهٔ ریاکارانهٔ ملتی است که برای مثال و به زعم او در موقعیتهای مربوط به کردارهای جنسی رفتاری دوگانه و پنهانکار داردخطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه دارد چون معتقد است « در ظاهر، یک وجههٔ خیلی سالم و شیک را ارائه میکنیم و در باطن شکل دیگری هستیم.»خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه او در این راه هیچ ابایی از تابوشکنی در زمینه مسائل مذهبی، جنسی و اسطورهای ندارد و حتی با خودنقادی همواره در پی شکستن تابوی نوشتن خودش هم هست. او شخصیتی گریزان از کلیشهها دارد چه در زیست فردی و چه در حیات هنریاش و شاید هم گریزانی از کلیشهها شخصیت او را چندوجهی کرده باشد تا آنجا که حیطههای مختلفی در هنر را تجربه کرده و نهایتا هم آنها را با خیالی آسوده رها کرده است و درنهایت در رمان بهعنوان رسانهای کلیشهگریز سکنی گزیده است. این رویکرد حتی در گفتار او « نوروز؛ کلیشهای که دوست ندارم» دیده میشود که در آن همزمان نفرت همزماناش را به نوروز و قبرستان نمایان میکند و علت آن را اینگونه بیان میکند: «چون در هر دو آنها یکجور رفتار جمعی و کلیشهای وجود دارد و دیگر از حالت شخصی و فردیاش جدا می شود. و تمام سرمایهی من فردیت من است.»خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه پس آن خودانتقادی برآمده از وفاداری به فردیتی است که حیات آزاد او را رقم میزند. این بینش انتقادی شاید همراه باشد با نوعی بدبینی و حتی تاریکبینی اما بهقول خود رضا قاسمی او « معمولا هیچچیز را آنقدر جدی نمیگیرد که نتواند به آن بخندد»، البته که همزمان اضافه میکند: « معمولا کسی که به طنز رو میآورد، آدم ناامیدی است.»[۳] این ناامیدی برای او همراه بوده است با نوعی درک بیمعنایی. از همین وجه است که زندگی قاسمی بهزعمخودش همیشه بیمعنا بوده است. او این شکل حیات را پارانوئیک میدانست تا آنجاکه خود را همواره آماده برای دفاع و واکنش به جهانش مییافت.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد شاید این واکنش و دفاع درنهایت خود را در شکل نویسندگی رمان بروز میداد. واکنشی که از شخصیتی برمیآمد که به قول خودش « نگاه تلخ» و « بدبینانهای» به هستی دارد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
زمینهٔ فعالیت
یادمان و بزرگداشتها
از نگاه دیگران (چند دیدگاه مثبت و منفی)
نظرات رضا قاسمی دربارهٔ خودش و آثارش
او هر سه رمانی که نوشته است را رمانهایی با تکنیک سیال ذهن میداند. قاسمی این رویکرد را ناشی از ذهنیت غیرخطی و سیال خود میداند و میگوید: « ذهن من در حالت طبیعی یک حالت رفت و برگشت دارد. یعنی زور نمیزنم که سیال ذهن بنویسم. فقط تلاش میکنم که به ذهن خودم وفادار بمانم».خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه او دربارهٔ « نحوه نوشتن» خودش میگوید:
«معمولاً یک اتفاق کوچک، یا بهتر است بگویم یک بخش کوچک از یک اتفاق توجهم را جلب میکند و بیآنکه بخواهم میبینم هی دارم به آن فکر میکنم».خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
این مورد تجربهگرایی کار او را نشان میدهد البته در کنار عنصر شهود. او « شهود و تخیل» را در کار خود مهم میداند درهمانحال که این دو مورد را در کار خود در جهت « ربط منطقی عبارات» درنظر میگیرد.[۴]
تفسیر خود از آثارش
موضعگیریهای رضا قاسمی دربارهٔ دیگران
دربارهٔ هوشنگ گلشیری
برای من گلشیری همان گلشیری نوشتههای اوست. و گلشیری اگر هیچ کار دیگری هم نکرده باشد، همان شازده احتجاباش بس تا بماند در زبان دری.[۵]
دربارهٔ شاهین سرکیسیان
رضا قاسمی در ویژهنامهای که در فصل تئاتر برای « شاهین سرکیسیان» تدارک دیده بود درباره او چنین مینویسد: « شاهین سرکیسیان اگر نه تنه، بیگمان شاخی است تناور. اما این چیزی است که بدبختانه بر همگان روشن نیست».[۶]
دربارهٔ بکت
«امثال بکت در هر قرن یکی دوتا بیشتر به دنیا نمیآیند... اما بکت این اطمینان را به خوانندهاش داده که اگر جان بکند چیزی که به دست میآورد آنقدر ارزشمند هست که بیارزد به آن جان کندن».[۷]
دربارهٔ چخوف
قاسمی چخوف را نابغهای میداند که به قلهٔ داستاننویسی و نمایشنامهنویسی رسیده است: « چخوف یک جوابی است برای آنهایی که فکر میکنند که هنر و ادبیات فقط کار است و با کار به دست میآید... چخوف موقعیتهای پیچیدهٔ روح انسان و زیر و بم و کوچه پسکوچههای روح انسان را بر ما آشکار میکند، و اینها چیزهای ابدی است و مربوط به دیروز و امروز و فردا نیست».خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
دربارهٔ مرتضی محجوبی
قاسمی دربارهٔ محجوبی و موسیقی او میگوید: « تنها موزیسین ایرانی است که مرثیهسرایی نمیکند. بلکه وقتی مطالب اندوهگین میزند آن را به یک حس تراژیک تبدیل میکند و نه ناله و زاری که در موسیقی ما متأسفانه زیاد هم هست، نه مصیبتسرایی. ما کسی نداشتیم که بتواند حس تراژیک را در موسیقی ایرانی منتقل بکند».خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
دربارهٔ داستایفسکی
«داستایفسکی توانسته تمام حالات وجود انسان را تا منتهی آن بیان کند».خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
دربارهٔ حافظ
«حافظ واجد یک جور دریافت شهودی است که به مددش ما چیزهایی را میتوانیم بفهمیم که خیلی وقتها به مدد عقل و استدلال و غیره نمیشود فهمید».خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
همراهیهای سیاسی
مخالفتهای سیاسی
نامههای سرگشاده
نامهای دستهجمعی
بیانیهها
جملهٔ موردعلاقه در کتابهایش
جملهای از ایشان
نحوهٔ پوشش
تکیهکلامها
خلقیات
منزلی که در آن زندگی میکرد (باغ و ویلا)
گزارش جامعی از سفرها(نقشه همراه مکانهایی که به آن مسافرت کرده است)
برنامههای ادبی که در دیگر کشورها اجرا کرده است
ناشرانی که با او کار کردهاند
بنیانگذاری
تأثیرپذیریها
استادان و شاگردان
علت شهرت
فیلم ساخته شده براساس
حضور در فیلمهای مستند دربارهٔ خود
اتفاقات بعد از انتشار آثار
نام جاهایی که به اسم این فرد است
کاریکاتورهایی که دربارهاش کشیدهاند
مجسمه و نگارههایی که از او کشیدهاند
ده تا بیست مطلب نقلشده از نمونههای فوق از مجلات آن دوره
برگههایی از مصاحبههای فرد
آثار و کتابشناسی
سبک و لحن و ویژگی آثار
کارنامه و فهرست آثار
جوایز و افتخارات
منبعشناسی (منابعی که دربارهٔ آثار فرد نوشته شده است)
بررسی چند اثر
ناشرانی که با او کار کردهاند
تعداد چاپها و تجدیدچاپهای کتابها
منبعشناسی
منابعی که دربارهٔ فرد و آثارش نوشته شده است. (شامل کتاب، مقاله و پایاننامه)
نوا، نما، نگاه
خواندنی و شنیداری و تصویری و قطعاتی از کارهای وی (بدون محدودیت و براساس جذابیت نمونههای شنیداری و تصویری انتخاب شود)
جستارهای وابسته
پانویس
- ↑ «زندگی درون پرانتز».
- ↑ «گفتوگوی بیبیسی فارسی با رضا قاسمی و سپیده رئیس سادات».
- ↑ . https://www.naakojaa.com/article/1585.
- ↑ . https://www.naakojaa.com/article/2306.
- ↑ . http://www.golshirifoundation.com/Internet_Link/other's_point_of_view3/1390/jmahdi_com_2011_06_06_blog-post.htm.
- ↑ قاسمی. «چرا شاهین سرکیسیان؟». فصل تئاتر، ش. ۶، ۴و۵.
- ↑ . https://www.naakojaa.com/article/422.
منابع
- قاسمی، رضا. «چرا شاهین سرکیسیان؟». فصل تئاتر، ش. ۶ (تابستان ۱۳۷۷).
پیوند به بیرون
- «گفتوگو با رضا قاسمی». بی بی سی فارسی. بازبینیشده در ۱۹شهریور۱۳۹۸.
- «زندگی درون پرانتز». یوتیوب. بازبینیشده در ۱۹شهریور۱۳۹۸.
- «از باغهای نامرئی ـ دربارهٔ زندگی و آثار رضا قاسمی». یوتیوب. بازبینیشده در ۱۹شهریور۱۳۹۸.
- «گفتگو با رضا قاسمی: جنس تفکر در رمان و فلسفه با هم متفاوت است». مرکز دائرهالمعارف بزرگ اسلامی. بازبینیشده در ۱۹شهریور۱۳۹۸.
- «گفتوگوی بیبیسی فارسی با رضا قاسمی و سپیده رئیس سادات». یوتیوب. بازبینیشده در ۱۹شهریور۱۳۹۸.
- «چرا مینویسم؟». سایت رضا قاسمی(دوات). بازبینیشده در ۱۹شهریور۱۳۹۸.
- «رضا قاسمی: «به زبان خیانت میکنم»». رادیو زمانه. بازبینیشده در ۱۹شهریور۱۳۹۸.
- . ناکجا. http://www.naakojaa.com/. بازبینیشده در ۱۹شهریور۱۳۹۸.
- . ناکجا. http://www.golshirifoundation.com/Internet_Link/other's_point_of_view3/1390/jmahdi_com_2011_06_06_blog-post.htm. بازبینیشده در ۱۹شهریور۱۳۹۸.
- . رادیو فردا. https://www.radiofarda.com/a/mizban-e71-reza-ghasemi/29003389.html. بازبینیشده در ۱۹شهریور۱۳۹۸.