صمد بهرنگی: تفاوت میان نسخه‌ها

ناهیدپنا (بحث | مشارکت‌ها)
جزبدون خلاصۀ ویرایش
ناهیدپنا (بحث | مشارکت‌ها)
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۹۵: خط ۹۵:
===آدم‌های قصه‌اش می‌شدند؛ چون به آن‌ها علاقه داشت!===
===آدم‌های قصه‌اش می‌شدند؛ چون به آن‌ها علاقه داشت!===
صمد با اطرافیانش دوست بود. هرچه می‌نوشت از دل این دوستی بیرون می‌تراوید:
صمد با اطرافیانش دوست بود. هرچه می‌نوشت از دل این دوستی بیرون می‌تراوید:
:«قصهٔ من از کوچه و بازار دهات و مردمان و بزرگان و کوچک‌تران سرزمینمان زاده شده است.»
::<span style="color:DarkBlue{{{1|}}};background:lime{{{2|}}}">'''قصهٔ من از کوچه و بازار دهات و مردمان و بزرگان و کوچکتران سرزمین‌مان زاده شده است.'''</span><noinclude>
به‌گفتهٔ خودش، شخصیت «یاشار» در داستان «اولدوز و کلاغ‌ها» را از میان شاگردانش در روستای آخیرجان و همین‌طور زن‌بابا، بابا و اولدوز را از میان آدم‌هایی که مدت‌ها با آن‌ها در تماس بود، پیدا کرد. صمد با آدم‌های اطرافش و با شخصیت‌های قصه‌‌هایش دوست بود و در میان آن‌ها زندگی می‌کرد.
به‌گفتهٔ خودش، شخصیت «یاشار» در داستان «اولدوز و کلاغ‌ها» را از میان شاگردانش در روستای آخیرجان و همین‌طور زن‌بابا، بابا و اولدوز را از میان آدم‌هایی که مدت‌ها با آن‌ها در تماس بود، پیدا کرد. صمد با آدم‌های اطرافش و با شخصیت‌های قصه‌‌هایش دوست بود و در میان آن‌ها زندگی می‌کرد.[[پرونده:صمد_جلیل_بهروز_اخیرجان.jpg|200px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''صمد و دوستانش در آخیرجان'''</center>]]


===می‌رنجم از کسی که زار می‌زند!===
===می‌رنجم از کسی که زار می‌زند!===
خط ۱۲۵: خط ۱۲۵:
====مگر چند تا صمد داریم؟====
====مگر چند تا صمد داریم؟====
[[جلال آل‌احمد]] خبر را از تلفنی از [[غلام‌حسین ساعدی]] شنید. ساعدی گفته بود: «صمد افتاده توی ارس!» جلال شنیده بود: «غرق شده.» و ادامه داده بود:
[[جلال آل‌احمد]] خبر را از تلفنی از [[غلام‌حسین ساعدی]] شنید. ساعدی گفته بود: «صمد افتاده توی ارس!» جلال شنیده بود: «غرق شده.» و ادامه داده بود:
<span style="color:darkblue">:''«حالا من چه کنم؟ چگونه باور کنم که صمد مرده؟ او که یک‌تنه ادای دین به زبان مادری را تعهّد می‌کرد، او که به سرخوردگی از ما بزرگ‌ترها و به نفرت از «از ما بهترون»، به کودکان پناه برده بود... و آیا کافی است که حالا در مرگ او فقط بگویی لااله‌الّااللّه؟!... حالا بایست در داغ این برادر کوچک‌تر عزا گرفت و مرثیه گفت و مگر چند تا صمد داریم؟ و آیا کافی است مدرن‌بازی درآوردن؟ و به‌جای گریستن در غم مرگ او یا به‌جای خدا عالم است، کدام ریش را حنا نبستن بر کربلای ویتنام گریستن؟... نه فایده ندارد. بهتر این است که من اکنون با چهل‌وپنج‌شش سال عمر و با کلّی پز و افاده و معلومات، امّا به عوامی عامّی‌ترین آدم‌ها و به دیرباوری هر زندیقی که فرض کنی... چُو بیندازم که صمد عین آن [[ماهی سیاه کوچولو|ماهی سیاه کوچک]] از راه ارس خود را اکنون به دریا رسانده است تا روزی از نو ظهور کند.</span><noinclude><ref>مجلّه‌ی ''آرش''، شماره‌۱۸ (درباره‌ٔ صمد بهرنگی)، صفحه۷و۱۲</ref>
<span style="color:darkblue">:''«حالا من چه کنم؟ چگونه باور کنم که صمد مرده؟ او که یک‌تنه ادای دین به زبان مادری را تعهّد می‌کرد، او که به سرخوردگی از ما بزرگ‌ترها و به نفرت از «از ما بهترون»، به کودکان پناه برده بود... و آیا کافی است که حالا در مرگ او فقط بگویی لااله‌الّااللّه؟!... حالا بایست در داغ این برادر کوچک‌تر عزا گرفت و مرثیه گفت و مگر چند تا صمد داریم؟ و آیا کافی است مدرن‌بازی درآوردن؟ و به‌جای گریستن در غم مرگ او یا به‌جای خدا عالم است، کدام ریش را حنا نبستن بر کربلای ویتنام گریستن؟... نه فایده ندارد. بهتر این است که من اکنون با چهل‌ و پنج‌، شش سال عمر و با کلّی پز و افاده و معلومات، امّا به عوامی عامّی‌ترین آدم‌ها و به دیرباوری هر زندیقی که فرض کنی... چُو بیندازم که صمد عین آن [[ماهی سیاه کوچولو|ماهی سیاه کوچک]] از راه ارس خود را اکنون به دریا رسانده است تا روزی از نو ظهور کند.</span><noinclude><ref>مجلّه‌ی ''آرش''، شماره‌۱۸ (درباره‌ٔ صمد بهرنگی)، صفحه۷و۱۲</ref>


====شایعهٔ جلال بود!====
====شایعهٔ جلال بود!====
خط ۱۹۱: خط ۱۹۱:
آشنایی من با صمد بهرنگی در سطحی است که من او را از بچگی می‌شناختم. صمد محصل دانش‌سرای مقدماتی بود و من اصلاً نمی‌شناختمش، مثل هزاران نفر دیگر. توی کتاب‌فروشی آمد با ترس‌ولرز، من آنجا بودم. دیدم بچه‌ٔ جوانی آمد و لباس ژنده‌ای تنش است و «چه باید کرد» چرنیشفسکی را می‌خواهد… کتاب‌فروشی «معرفت» بود. یارو گفت همچین کتابی نیست. من تعجب کردم که این بچه چه جوری می‌خواهد این را. بعد صدایش کردم، ترسید. من یک مقداری از کتاب‌هایم را از قبل از ۲۸مرداد قایم کرده بودم توی صندوق و توی باغی چال کرده بودیم. گفتم من دارم و با من راه افتاد و آمد.<ref name =''ایشیق''/>
آشنایی من با صمد بهرنگی در سطحی است که من او را از بچگی می‌شناختم. صمد محصل دانش‌سرای مقدماتی بود و من اصلاً نمی‌شناختمش، مثل هزاران نفر دیگر. توی کتاب‌فروشی آمد با ترس‌ولرز، من آنجا بودم. دیدم بچه‌ٔ جوانی آمد و لباس ژنده‌ای تنش است و «چه باید کرد» چرنیشفسکی را می‌خواهد… کتاب‌فروشی «معرفت» بود. یارو گفت همچین کتابی نیست. من تعجب کردم که این بچه چه جوری می‌خواهد این را. بعد صدایش کردم، ترسید. من یک مقداری از کتاب‌هایم را از قبل از ۲۸مرداد قایم کرده بودم توی صندوق و توی باغی چال کرده بودیم. گفتم من دارم و با من راه افتاد و آمد.<ref name =''ایشیق''/>


* جوانیِ ناکام: شخصیت بهرنگی از آغاز تولد با سختی و فقر شکل گرفت؛ اما رنج بهرنگیِ هجده‌ساله با کوچ‌کردن به ده‌کوره‌های ده‌خوارقان (آذرشهر) آذربایجان آغاز شد. صمد که پس از اتمام دورهٔ دبیرستان در مهر۱۳۳۴ به دانش‌سرای مقدماتی تبریز راه یافت و دو سال بعد در خرداد۱۳۳۶ درسش را تمام کرد، در مهر همان سال به معلمی روی آورد و از هجده‌سالگی در روستاهای ماماغان، قندجهان، گوگان، آخیرجان و آذرشهر آذربایجان‌شرقی تدریس کرد. آموزگاریِ صمد بهرنگی با آگاهیِ کامل از وضعیت اسفبار روستاها از آغاز با بن‌بست‌ روبه‌رو بود. او حتی اگر برای توضیح‌دادن واژه‌های ناآشنا به مصادیق عینی نیاز داشت، در مضیقه بود. ازسوی‌دیگر کودکان آذری‌زبان و ناآشنا با زبان فارسی، بهرنگی را به‌چالش می‌کشاندند و او برای آموزش به قصّه‌گویی پناه می‌برد. بهرنگی در مدرسه‌ای مجاور گورستان با کلاس‌های کاهگلیِ سرد، قصّه‌گویی را آغاز کرد. شاگردانی که اگر به نام‌هایی مثل سینما، مجله، مأمور راهنمایی و کارت تبریک برمی‌خوردند، هاج‌وواج به او خیره می‌شدند. قصّه‌گویی  شاید تنها روشِ تربیتی در کلاسی بود که نقشهٔ جغرافیا حکم کیمیا را داشت.<ref name= ''اولدوز''>{{یادکرد ژورنال | نام خانوادگی۱ =رادمنش| نام۱ =شهرزاد|عنوان =بررسی عناصر شخصيت و حادثه در داستان «اولدوز و عروسک سخنگو» از صمد بهرنگی| ژورنال=  مجلهٔ علوم پژوهشی مطالعات ادبيات كودک دانشگاه شيراز}}</ref>{{سخ}}
* جوانیِ ناکام: شخصیت بهرنگی از آغاز تولد با سختی و فقر شکل گرفت؛ اما رنج بهرنگیِ هجده‌ساله با کوچ‌کردن به ده‌کوره‌های ده‌خوارقان (آذرشهر) آذربایجان آغاز شد. صمد که پس از اتمام دورهٔ دبیرستان در مهر۱۳۳۴ به دانش‌سرای مقدماتی تبریز راه یافت و دو سال بعد در خرداد۱۳۳۶ درسش را تمام کرد، در مهر همان سال به معلمی روی آورد و از هجده‌سالگی در روستاهای ماماغان، قندجهان، گوگان، آخیرجان و آذرشهر آذربایجان‌شرقی تدریس کرد. آموزگاریِ صمد بهرنگی با آگاهیِ کامل از وضعیت اسفبار روستاها از آغاز با بن‌بست‌ روبه‌رو بود. او حتی اگر برای توضیح‌دادن واژه‌های ناآشنا به مصادیق عینی نیاز داشت، در مضیقه بود. ازسوی‌دیگر کودکان آذری‌زبان و ناآشنا با زبان فارسی، بهرنگی را به‌چالش می‌کشاندند و او برای آموزش به قصّه‌گویی پناه می‌برد. بهرنگی در مدرسه‌ای مجاور گورستان با کلاس‌های کاهگلیِ سرد، قصّه‌گویی را آغاز کرد. شاگردانی که اگر به نام‌هایی مثل سینما، مجله، مأمور راهنمایی و کارت تبریک برمی‌خوردند، هاج‌ و واج به او خیره می‌شدند. قصّه‌گویی  شاید تنها روشِ تربیتی در کلاسی بود که نقشهٔ جغرافیا حکم کیمیا را داشت.<ref name= ''اولدوز''>{{یادکرد ژورنال | نام خانوادگی۱ =رادمنش| نام۱ =شهرزاد|عنوان =بررسی عناصر شخصيت و حادثه در داستان «اولدوز و عروسک سخنگو» از صمد بهرنگی| ژورنال=  مجلهٔ علوم پژوهشی مطالعات ادبيات كودک دانشگاه شيراز}}</ref>{{سخ}}
===شخصیت و اندیشه===
===شخصیت و اندیشه===
بهرنگی در خانواده‌ای تنگ‌دست بزرگ شد و تا پایان عمر کوتاهش دغدغهٔ بهبود اوضاع معیشتی و تحصیلیِ کودکانی را داشت که در وضعیتی مشابه او رشد می‌کردند. در نامه‌ای به شاگردان قدیمی خود، می‌نویسد:
بهرنگی در خانواده‌ای تنگ‌دست بزرگ شد و تا پایان عمر کوتاهش دغدغهٔ بهبود اوضاع معیشتی و تحصیلیِ کودکانی را داشت که در وضعیتی مشابه او رشد می‌کردند. در نامه‌ای به شاگردان قدیمی خود، می‌نویسد:
خط ۲۰۰: خط ۲۰۰:
بهرنگی در شیوهٔ آموزشی و مضمون قصه‌های خود می‌کوشید روح اعتراض به نظام حاکم را در دانش‌آموزانش پرورش دهد. پای پیاده در روستاها راه می‌افتاد و اگر کسی کتابخانه‌ای تأسیس کرده بود، تشویقش می‌کرد و به مجموعه کتاب‌هایش می‌افزود. بچه‌ها را به‌ویژه تشویق به مطالعه می‌کرد و هرچه از جذابیت و روش‌های دوست‌داشتنی برای این گروه سنی می‌دانست در کار می‌گرفت تا بچه با کتاب همراهیِ همیشگی کنند و تمام طول زندگی با آن مأنوس باشند. می‌گفت که کتاب بخوانند و سپس آن را در جملاتی ساده برای دیگران خلاصه‌نویسی کنند.
بهرنگی در شیوهٔ آموزشی و مضمون قصه‌های خود می‌کوشید روح اعتراض به نظام حاکم را در دانش‌آموزانش پرورش دهد. پای پیاده در روستاها راه می‌افتاد و اگر کسی کتابخانه‌ای تأسیس کرده بود، تشویقش می‌کرد و به مجموعه کتاب‌هایش می‌افزود. بچه‌ها را به‌ویژه تشویق به مطالعه می‌کرد و هرچه از جذابیت و روش‌های دوست‌داشتنی برای این گروه سنی می‌دانست در کار می‌گرفت تا بچه با کتاب همراهیِ همیشگی کنند و تمام طول زندگی با آن مأنوس باشند. می‌گفت که کتاب بخوانند و سپس آن را در جملاتی ساده برای دیگران خلاصه‌نویسی کنند.


صمد بهرنگی دربرابر بی‌عدالتی‌هایی که در حقش می‌شد سکوت نمی‌کرد؛ اما هرگز از سخت کارکردن و جنب‌وجوش نیفتاد. بعضی‌ها سرزنش می‌کردند که چرا با آن‌همه ظلمی که به او می‌شود بازهم جان‌فشانی می‌کند، اما صمد به «رفتن» معتقد بود:
صمد بهرنگی دربرابر بی‌عدالتی‌هایی که در حقش می‌شد سکوت نمی‌کرد؛ اما هرگز از سخت کارکردن و جنب‌وجوش نیفتاد. بعضی‌ها سرزنش می‌کردند که چرا با آن‌همه ظلمی که به او می‌شود بازهم جان‌فشانی می‌کند، اما صمد به «رفتن» معتقد بود.
:«... سعی کن بی‌اعتنا باشی؛ اما نه‌اینکه کار نکنی و بیکاره باشی ها! غرض «رفتن» است نه رسیدن...»
{{جعبه گفتاورد |نقل‌قول=<center><span style="color:purple">'''سعی کن بی‌اعتنا باشی؛ اما نه‌اینکه کار نکنی و بیکاره باشی ها!{{سخ}}غرض <font color=red>'''«رفتن»'''</font> است نه رسیدن'''</span><noinclude></center>|تراز=چپ|عرض=۲۲%|رنگ پس‌زمینه=#d5fdf4}}
 
===زمینهٔ فعالیت===
===زمینهٔ فعالیت===
* نوشتن مقاله‌ها و قطعات طنزآمیز و آغاز  کار نویسندگی در نشریۀ فکاهی «توفیق».
* نوشتن مقاله‌ها و قطعات طنزآمیز و آغاز  کار نویسندگی در نشریۀ فکاهی «توفیق».
خط ۲۷۵: خط ۲۷۴:


===آنچه بینان نهاد===
===آنچه بینان نهاد===
* باآنکه [[مهدی آدزیزدی]] اولین کسی است که به فکر نوشتن داستان برای کودک‌ونوجوان افتاد و بدین‌دلیل او را پدر ادبیات داستانی کودک‌ونوجوان می‌شناسند؛<ref>{{یادکرد وب|نشانی=http://www.iribnews.ir/fa/news/2172185/%D9%85%D8%B1%D9%88%D8%B1%DB%8C-%D8%A8%D8%B1-%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C-%D9%BE%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%D8%AF%D8%A8%DB%8C%D8%A7%D8%AA-%DA%A9%D9%88%D8%AF%DA%A9-%D9%88-%D9%86%D9%88%D8%AC%D9%88%D8%A7%D9%86-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86|عنوان = مروری بر زندگی پدر ادبیات کودک‌ونوجوان ایران}}</ref><ref>{{یادکرد وب|نشانی = https://www.isna.ir/news/97041709345/%DA%AF%D8%B0%D8%B1%DB%8C-%D8%A8%D8%B1-%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C-%D8%A2%D8%B0%D8%B1%DB%8C%D8%B2%D8%AF%DB%8C-%D9%BE%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%D8%AF%D8%A8%DB%8C%D8%A7%D8%AA-%DA%A9%D9%88%D8%AF%DA%A9-%D9%88-%D9%86%D9%88%D8%AC%D9%88%D8%A7%D9%86-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86|عنوان=گذری بر زندگی «آذریزدی» پدر ادبیات کودک و نوجوان ایران}}</ref> لیکن با درنظرگرفتن برخی ویژگی‌های آثار صمد بهرنگی، می‌توان او را بنیان‌گذار ادبیات داستانی کودک‌ونوجوان به‌معنای امروزی آن دانست و ازاین‌روست که خیلی زود نویسندگان دیگر نیز از سبک نوشتاری بهرنگی تقلید کردند.
{{بلی}} باآنکه [[مهدی آذریزدی]] اولین کسی است که به فکر نوشتن داستان برای کودک‌ونوجوان افتاد و بدین‌دلیل او را پدر ادبیات داستانی کودک‌ونوجوان می‌شناسند؛<ref>{{یادکرد وب|نشانی=http://www.iribnews.ir/fa/news/2172185/%D9%85%D8%B1%D9%88%D8%B1%DB%8C-%D8%A8%D8%B1-%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C-%D9%BE%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%D8%AF%D8%A8%DB%8C%D8%A7%D8%AA-%DA%A9%D9%88%D8%AF%DA%A9-%D9%88-%D9%86%D9%88%D8%AC%D9%88%D8%A7%D9%86-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86|عنوان = مروری بر زندگی پدر ادبیات کودک‌ونوجوان ایران}}</ref><ref>{{یادکرد وب|نشانی = https://www.isna.ir/news/97041709345/%DA%AF%D8%B0%D8%B1%DB%8C-%D8%A8%D8%B1-%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C-%D8%A2%D8%B0%D8%B1%DB%8C%D8%B2%D8%AF%DB%8C-%D9%BE%D8%AF%D8%B1-%D8%A7%D8%AF%D8%A8%DB%8C%D8%A7%D8%AA-%DA%A9%D9%88%D8%AF%DA%A9-%D9%88-%D9%86%D9%88%D8%AC%D9%88%D8%A7%D9%86-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86|عنوان=گذری بر زندگی «آذریزدی» پدر ادبیات کودک و نوجوان ایران}}</ref> لیکن با درنظرگرفتن برخی ویژگی‌های آثار صمد بهرنگی، می‌توان او را بنیان‌گذار ادبیات داستانی کودک‌ونوجوان به‌معنای امروزی آن دانست و ازاین‌روست که خیلی زود نویسندگان دیگر نیز از سبک نوشتاری بهرنگی تقلید کردند.
* نشریهٔ هنری‌اجتماعی ''آدینه'' به‌همت صمد بهرنگی و یارانش از ابتدای مهر۱۳۴۴ منتشر شد و تا شهریور۱۳۴۵ نیز ادامه یافت.<ref name =''پدر کودکان''/>
{{بلی}} نشریهٔ هنری‌اجتماعی ''آدینه'' به‌همت صمد بهرنگی و یارانش از ابتدای مهر۱۳۴۴ منتشر شد و تا شهریور۱۳۴۵ نیز ادامه یافت.<ref name =''پدر کودکان''/>
 


[[پرونده:Samd&klas dars.jpg|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''هدیه‌ای برای گوهرمراد'''</center>]]
[[پرونده:Samd&klas dars.jpg|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''هدیه‌ای برای گوهرمراد'''</center>]]
خط ۲۹۱: خط ۲۸۹:
===اتفاقات بعد از انتشار آثار===
===اتفاقات بعد از انتشار آثار===
انتشار کتاب «صمد، ساختار یک اسطوره» نوشتهٔ «محمدهادى محمدی» و «علی عباسی» بعد از دو دهه آثار صمد بهرنگی را از مهجور و ممنوع‌بودن درآورد. به بهانهٔ چاپ این کتاب «شهرام اقبال‌زاده» در نقدی مفصل با عنوان «اسطوره، سیاست و ادبیات» در ماهنامهٔ ''کتاب ماه کودک و نوجوان'' به‌دلایل ماندگاریِ صمد و آثارش می‌پردازد و سرانجام «تابو»ی نام صمد بهرنگی شکسته می‌شود.  
انتشار کتاب «صمد، ساختار یک اسطوره» نوشتهٔ «محمدهادى محمدی» و «علی عباسی» بعد از دو دهه آثار صمد بهرنگی را از مهجور و ممنوع‌بودن درآورد. به بهانهٔ چاپ این کتاب «شهرام اقبال‌زاده» در نقدی مفصل با عنوان «اسطوره، سیاست و ادبیات» در ماهنامهٔ ''کتاب ماه کودک و نوجوان'' به‌دلایل ماندگاریِ صمد و آثارش می‌پردازد و سرانجام «تابو»ی نام صمد بهرنگی شکسته می‌شود.  
 
[[پرونده:صمد_ماهی_شد.jpg|200px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''صمد ماهی شد.'''</center>]]
 
[[پرونده:هفت.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''چند روایت از یک انسان که با امواج ارس به دریا پیوست'''</center>]]
[[پرونده:هفت.jpg|220px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''چند روایت از یک انسان که با امواج ارس به دریا پیوست'''</center>]]
===مردی که به ارس پیوست===
===مردی که به ارس پیوست===
«چند روایت از یک انسان که با امواج ارس به دریا پیوست» نامی شد برای نمایش گروهیِ آثار آرش تنهایی، فرشاد آل‌خمیس، صالح تسبیحی، مرتضی خسروی، زرتشت رحیمی، یحیی رویدل، شواتیر، کیانوش غریب‎پور، نفیر، اسماعیل قنبری و گلرخ نفیسی که محفلش را ۶شهریور۱۳۹۴ برپا کردند. در این نمایشگاه ۱۰ اثر تجسمی به‌همراه ۴۸ طرح جلد، پوستر، عکس و تصاویری مستند از صمد بهرنگی به‌نمایش گذاشتند.{{سخ}}
«چند روایت از یک انسان که با امواج ارس به دریا پیوست» نامی شد برای نمایش گروهیِ آثار آرش تنهایی، فرشاد آل‌خمیس، صالح تسبیحی، مرتضی خسروی، زرتشت رحیمی، یحیی رویدل، شواتیر، کیانوش غریب‎پور، نفیر، اسماعیل قنبری و گلرخ نفیسی که محفلش را ۶شهریور۱۳۹۴ برپا کردند. در این نمایشگاه ۱۰ اثر تجسمی به‌همراه ۴۸ طرح جلد، پوستر، عکس و تصاویری مستند از صمد بهرنگی به‌نمایش گذاشتند.{{سخ}}
موضوع و تمرکز نمایشگاه خود صمد بهرنگی بود و هریک از هنرمندان روایت خود را از صمد به‌تصویر کشیدند. غرض ارايهٔ روایت غیررسمی و غیرفاخر از شخصیت‎هایی مثل صمد بهرنگی بود و هنر تجسمی صرفاً ابزاری برای پرداختن به صمد. آرش تنهایی که گردآورنده‌ٔ نمایشگاه نیز بود، صمد بهرنگی را از نویسندگان بسیار توانا‌ و از چهره‌های مهم ادبیات ایران دانست که شخصیت و تفکر بزرگ او را نمی‌‏توان انکار کرد.{{سخ}}
موضوع و تمرکز نمایشگاه خود صمد بهرنگی بود و هریک از هنرمندان روایت خود را از صمد به‌تصویر کشیدند. غرض ارايهٔ روایت غیررسمی و غیرفاخر از شخصیت‎هایی مثل صمد بهرنگی بود و هنر تجسمی صرفاً ابزاری برای پرداختن به صمد. آرش تنهایی که گردآورنده‌ٔ نمایشگاه نیز بود، صمد بهرنگی را از نویسندگان بسیار توانا‌ و از چهره‌های مهم ادبیات ایران دانست که شخصیت و تفکر بزرگ او را نمی‌‏توان انکار کرد.{{سخ}}
مجموعه‎ای از طرح جلد کتاب‏‌های صمد، پوسترهایی دربارهٔ او و عکس‎‌ها و نامه‎هایش نیز در این نمایشگاه به‌نمایش گذاشته شد که در میان آن‌ها آثاری از مرتضی ممیز، [[فرشید مثقالی]]، [[آیدین آغداشلو]] امیر اثباتی و دیگرانی چون وحید آتشی، ضیاءالدین جاوید، بزرگ خضرایی، مصطفی رمضانی، بهزاد غریب‌پور، اردشیر محصص،  تلخان ناودل و… حضور داشت.
مجموعه‎ای از طرح جلد کتاب‏‌های صمد، پوسترهایی دربارهٔ او و عکس‎‌ها و نامه‎هایش نیز در این نمایشگاه به‌نمایش گذاشته شد که در میان آن‌ها آثاری از مرتضی ممیز، [[فرشید مثقالی]]، [[آیدین آغداشلو]] امیر اثباتی و دیگرانی چون وحید آتشی، ضیاءالدین جاوید، بزرگ خضرایی، مصطفی رمضانی، بهزاد غریب‌پور، اردشیر محصص،  تلخان ناودل و… حضور داشت.[[پرونده:مرد_و_ماهی.jpg ‏|200px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''مرد و ماهی‏'''</center>]]


===دیروز مهربان، امروز خشن===
===دیروز مهربان، امروز خشن===
خط ۳۱۷: خط ۳۱۴:
* یک هلو و هزار هلو
* یک هلو و هزار هلو
* «تلخون» در بیست‌‌سالگی، برگرفته از داستان‌های بومی آذربایجان، انتشار در ''کتاب هفته'' با نام مستعار «قارانقوش»
* «تلخون» در بیست‌‌سالگی، برگرفته از داستان‌های بومی آذربایجان، انتشار در ''کتاب هفته'' با نام مستعار «قارانقوش»
* چهل‌ودو ساعت در خواب و بیداری
* چهل‌ و دو ساعت در خواب و بیداری
* سرگذشت پسرک دهاتی (چاپ‌نشده)
* سرگذشت پسرک دهاتی (چاپ‌نشده)
* کلاغ‌ها،عروسک‌ها و آدم‌ها (چاپ‌نشده)  
* کلاغ‌ها،عروسک‌ها و آدم‌ها (چاپ‌نشده)  
 
[[پرونده:چهل‌_و_دو_ساعت_در_خواب_و_بیداری.jpg |200px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''چهل‌ و دو ساعت در خواب و بیداری.'''</center>]]
[[پرونده:صمد_وافسانه.jpg ‏|200px|thumb|بندانگشتی|چپ|<center>'''افسانه‌های آذربایجان'''</center>]]
====تحقیقات فلکوریک و تربیتی و اجتماعی====
====تحقیقات فلکوریک و تربیتی و اجتماعی====
* کندوکاو در مسائل تربیتی ایران
* کندوکاو در مسائل تربیتی ایران