آذریِ غریب: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌ادبیات
پرش به ناوبری پرش به جستجو
همزاد (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
همزاد (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۶: خط ۲۶:
'''آذریِ غریب''' داستان کوتاهی است به قلم [[صادق زیباکلام]] که ماجرا آن مبتنی بر یک روایت حقیقی نوشته شده است.
'''آذریِ غریب''' داستان کوتاهی است به قلم [[صادق زیباکلام]] که ماجرا آن مبتنی بر یک روایت حقیقی نوشته شده است.
<center>* * * * *</center>
<center>* * * * *</center>
این اثر حکایت مرگ ناگهانی یکی از دانشجویان بااستعداد [[صادق زیباکلام|زیباکلام]] در دانشکدۀ علوم سیاسی دانشگاه تهران به نام "افضل یزدان پناه" است؛ شرح دلبستگی استاد به شاگرد و آینده درخشانی که او برای افضل پیش بینی می کرد وهیچ گاه به تحقق نپیوست.{{سخ}}  
این اثر، حکایت مرگ ناگهانی یکی از دانشجویان بااستعداد [[صادق زیباکلام|زیباکلام]] در دانشکدۀ علوم سیاسی دانشگاه تهران به نام "افضل یزدان پناه" است؛ شرح دلبستگی استاد به شاگرد و آینده درخشانی که او برای افضل پیش بینی می‌کرد وهیچ‌گاه به تحقق نپیوست.{{سخ}}  
کتاب یادشده ، داستانی کوتاهی است که برای نخستین بار در مقدمۀ یکی از آثار [[صادق زیباکلام|زیباکلام]] با عنوان «مجموعه گفتگوهای سیاسی» در سال 1379 انتشار پیداکرد. {{سخ}}
کتاب یادشده، داستان کوتاهی است که برای نخستین‌بار در مقدمۀ یکی از آثار [[صادق زیباکلام|زیباکلام]] با عنوان «مجموعۀ گفت‌وگوهای سیاسی» در سال 1379 انتشار پیداکرد. {{سخ}}
اصل اثر به عنوان کتابی مستقل، به اهتمام نصیر عبادپور در سال ۱۳۸۷ روانه بازار كتاب شده است.
اصل اثر به عنوان کتابی مستقل، به اهتمام نصیر عبادپور در سال ۱۳۸۷ روانه بازار كتاب شده است.


=='''آذری غریب از نمای نزدیک تر'''==
=='''آذریِ غریب از نمای نزدیک‌‌‌‌تر'''==
==='''روایت آذریِ غریب'''===  
==='''روایت آذریِ غریب'''===  
سال ۱۳۷۲ آغاز حکایت افضل آذری زبان است؛ افضل که به لحاظ هوش و ذکاوت و استعداد از دانشجویان کم نظیر آن زمان محسوب می شد و به حق اکنون می بایست از بزرگان و سرآمدان علم سیاست می بود؛ اما دست حادثه پایان غم انگیزی برای او رغم می زند.{{سخ}}
سال ۱۳۷۲ آغاز حکایت افضل آذری زبان است؛ افضل که به لحاظ هوش و استعداد از دانشـجویان کم‌نظیر آن زمان محسوب می‌شد، به حق می‌بایست در جرگۀ بزرگان و سرآمدان علم سیاست قرار می‌گرفت؛ اما دست حادثه پایان غم‌انگیزی برای او رغم زد.{{سخ}}
آذری غریب با این عبارات آغاز می شود:{{سخ}}
آذریِ غریب با این عبارات آغاز می‌شود:{{سخ}}
  "هنوز هر بار که وارد کریدورهای دانشکده‌ی حقوق و علوم سیاسی می‌شوم و از پله‌های قدیمی که از زمان رضاشاه تا به حال خم به ابرو نیاورده‌اند بالا می‌روم، بی‌اختیار احساس می‌کنم که افضل را دومرتبه می‌بینم"{{سخ}}  
  "هنوز هر بار که وارد کریدورهای دانشکده‌ی حقوق و علوم سیاسی می‌شوم و از پله‌های قدیمی که از زمان رضاشاه تا به حال خم به ابرو نیاورده‌اند بالا می‌روم، بی‌اختیار احساس می‌کنم که افضل را دومرتبه می‌بینم"{{سخ}}  
و در فراز و نشیب زمان خواننده را به درستی همراه با زیباکلام به دنبال افضل می کشاند؛ در دانشگاه، در روستای رُش بزرگ، در جاده ای که او برای آمدن به تهران و به کلاس درس طی می کرد.{{سخ}}
و در فراز و نشیب زمان، خواننده را به درستی همراه با زیباکلام به دنبال افضل می‌کشاند؛ در دانشگاه، در روستای رُش بزرگ، در جاده‌ای که او برای آمدن به تهران و به کلاس درس طی می‌کرد.{{سخ}}
غصه غربت افضل غصه ی غربت تمام آنهایی ست که در اثر ناکارآمدی سیستم و ضعف آموزش عالی در جذب و به کارگیری نخبگان این کشور، مورد غفلت و سستی قرار گرفته اند
غصۀ غربتِ افضل، غصۀ غربت تمام آن‌هایی ست که در اثر ناکارآمدی سیستم و ضعف آموزش عالی در جذب و به کارگیری نخبگان این کشور، مورد غفلت و سستی قرار گرفته‌اند.
===''' نقش نصیر عبادپوردر جاودانگی افضل یزدان پناه'''===  
===''' نقش نصیر عبادپوردر جاودانگی افضل یزدان پناه'''===  
صادق زیباکلام در مقدمه ی آذری غریب در خصوص عبادپور اینگونه می نویسد:{{سخ}}
صادق زیباکلام در مقدمه‌ی آذری غریب در خصوص عبادپور اینگونه می‌نویسد:{{سخ}}
نصیر عبادپور یکی دیگر از دانشجویان آذری تبارم که هم دوره افضل بود و شباهت هایی نیز با او دارد از جمله کسانی بود که پس از چاپ کتاب «گفتن یا نگفتن»، داستان افضل برای نخستین بار در مقدمه آن به چاپ رسیده بود، بارها و بارها پیشم آمد و در مورد افضل صحبت کرد. از همان ابتدا او نظرش این بود که سرگذشت افضل را بصورت کتاب چاپ نماییم. من همواره به او می گفتم که: عبادپور من داستان نویس نیستم. به علاوه نمی شود که کتاب داستان ده یا پانزده صفحه ای را چاپ کرد. عباد پور هم چیزی نمی گفت و می رفت، اما چند هفته بعدش مجددا به بهانه ای باز سر و کله اش در دانشگاه پیدا می شد. بدون اینکه به روی خودش بیاورد که من قبلا به او چه گفتم، می پرسید که خوب استاد در مورد سرگذشت افضل بالاخره تصمیمی گرفتید یا نه؟ من هم به او می گفتم که مگر قرار بود تصمیمی بگیرم؟ در این جنگ فرسایشی من نهایتا وا دادم و عبادپور پیروز شد. یک روز بالاخره گفتم که « عبادپور من دقیقا در خصوص افضل اگر چه کار بکنم تو شاخ را برمی داری و کوتاه می آیی؟» او هم که از مدت ها قبل پاسخ این سوال را آماده کرده بود، گفت: استاد ، یک مقدمه برای آن بنویسید و باقی اش با من.{{سخ}}
نصیر عبادپور یکی دیگر از دانشجویان آذری تبارم که هم‌دوره افضل بود و شباهت‌هایی نیز با او دارد، از جمله کسانی بود که پس از چاپ کتاب «گفتن یا نگفتن» که داستان افضل برای نخستین‌بار در مقدمه آن به چاپ رسیده بود، بارها و بارها پیشم آمد و در مورد افضل صحبت کرد. از همان ابتدا او نظرش این بود که سرگذشت افضل را به صورت کتاب چاپ نماییم. من همواره به او می‌گفتم که: عبادپور من داستان‌نویس نیستم. به علاوه نمی‌شود که کتاب داستان ده یا پانزده صفحه‌ای را چاپ کرد. عباد‌پور هم چیزی نمی‌گفت و می‌رفت، اما چند هفته بعدش مجددا به بهانه‌ای باز سر و کله‌اش در دانشگاه پیدا می‌شد. بدون اینکه به روی خودش بیاورد که من قبلا به او چه گفتم، می‌پرسید که خوب استاد در مورد سرگذشت افضل بالاخره تصمیمی گرفتید یا نه؟ من هم به او می‌گفتم که مگر قرار بود تصمیمی بگیرم؟ در این جنگ فرسایشی من نهایتا وا دادم و عبادپور پیروز شد. یک روز بالاخره گفتم که « عبادپور من دقیقا در خصوص افضل اگر چه کار بکنم تو شاخ را برمی‌داری و کوتاه می‌آیی؟» او هم که از مدت‌ها قبل پاسخ این سوال را آماده کرده بود، گفت: استاد، یک مقدمه برای آن بنویسید و باقی‌اش با من.{{سخ}}
در تمام این رد و بدل شدن های طولانی یک نکته ظریف نهفته بئد: تعلق خاطر من به افضل. نکته ای که عبادپور هم با هوشیاری و فطانت ان را دریافته بود. بنابراین اگر از افضل که خالق داستانش می باشد بگذریم، این کتاب مدیون اصرار و تکرارهای وقفه ناپذیر نصیرعبادپور است.
در تمام این رد و بدل شدن‌های طولانی یک نکته ظریف نهفته بود: تعلق خاطر من به افضل. نکته‌ای که عبادپور هم با هوشیاری و فطانت آن را دریافته بود. بنابراین اگر از افضل که خالق داستانش است، بگذریم، این کتاب مدیون اصرار و تکرارهای وقفه‌ناپذیر نصیرعبادپور است.


==='''خلاصه ای از "ما چگونه ما شدیم"'''===  
==='''خلاصه‌ای از "ما چگونه ما شدیم"'''===  
   "طبق عادت مالوف، در تحلیل های سیاسی در باب «جامعه شناسی نخبه‌کشی» و نشان دادن میزان و درجه استبدادزدگی جامعه از این حیث، رویه ی همیشگی مان بر این بوده است که همواره سراغ نخبگان رفته ایم؛ با این فرض که به طور مثال جامعه استبدادزدهٔ عصر با نخبگان وامثال خواجه نظام‌الملک، امیرکبیر، قائم‌مقام فراهانی و... چه رفتار یا برخوردی داشته است. یعنی همیشه سراغ قهرمانان، نخبگان و سرآمدان رفته ایم. اگرچه این شیوه تحقیق در جایگاه خود ارزش و منزلت خاص خود را داراست، اما جا دارد که روی دیگر سکه هم در نظر گرفته شود که بالاخره این جامعه استبدادزده، «نخبه کشی ملی‌اش» چقدر است. آن استعدادهایی که زمینه رشد و شکوفایی داشتند، اما جامعه عقب مانده به یکباره تیشه به ریشه همهٔ آن‌ها زده است."{{سخ}}
   "طبق عادت مالوف، در تحلیل‌های سیاسی در باب «جامعه‌شناسی نخبه‌کشی» و نشان دادن میزان و درجه استبدادزدگی جامعه از این حیث، رویه‌ی همیشگی‌مان بر این بوده است که همواره سراغ نخبگان رفته‌ایم؛ با این فرض که به طور مثال جامعه استبدادزدۀ عصر با نخبگان و امثال خواجه نظام‌الملک، امیرکبیر، قائم‌مقام فراهانی و... چه رفتار یا برخوردی داشته است. یعنی همیشه سراغ قهرمانان، نخبگان و سرآمدان رفته‌ایم. اگرچه این شیوه تحقیق در جایگاه خود، ارزش و منزلت خاص خود را داراست، اما جا دارد که روی دیگر سکه هم در نظر گرفته شود که بالاخره این جامعه استبدادزده، «نخبه‌کشی ملی‌اش» چقدر است. آن استعدادهایی که زمینه رشد و شکوفایی داشتند، اما جامعه عقب مانده به یکباره تیشه به ریشه همۀ آن‌ها زده است."{{سخ}}
دکتر صادق زیباکلام در مقامِ مدرسِ علوم سیاسی و پژوهش‌گر مسائلِ سیاسی، چهره و نامی آشنا دارد و هر علاقه‌مند به چنین مباحثی، آثارِ این تحلیل‌گر را دنبال می‌کند.{{سخ}}
دکتر صادق زیباکلام در مقامِ مدرسِ علوم سیاسی و پژوهش‌گر مسائلِ سیاسی، چهره و نامی آشنا دارد و هر علاقه‌مند به چنین مباحثی، آثارِ این تحلیل‌گر را دنبال می‌کند.{{سخ}}
زیباکلام تنها یک‌بار در حوزه داستان‌نویسی تجربه‌یی داشته و داستان کوتاهی با موضوعِ سرنوشتِ یکی از دانشجویانش در کتابی کم‌حجم (چهل‌وهفت صفحه) روانه‌ی کتابفروشی‌ها کرد تا ضمن اشاره به نُخبه‌کُشی فردی یا نسلی، به اصرار شاگرد دیگرش، نصیر عبادپور،که چاپ این داستان با پیگیری‌های او صورت گرفت، زندگی «افضل یزدان‌پناه» دانشجوی متوفا در تیرماه هفتادونُه را روایت بکند و به این ترتیب دیگران نیز بدانند چگونه پرونده زندگی یکی از نوابغِ ملی آینده، به دلیل عدم حمایت مسوولانِ وقت، برای همیشه بسته شد و کسی از این بابت نه خَم به اَبرو آوَرد و نَه مسوولیتی بر گردن گرفت.
زیباکلام تنها یک‌بار در حوزه داستان‌نویسی تجربه‌ای داشته و داستان کوتاهی با موضوعِ سرنوشتِ یکی از دانشجویانش در کتابی کم‌حجم (چهل‌ و هفت صفحه) روانه‌ی کتابفروشی‌ها کرد تا ضمن اشاره به نُخبه‌کُشی فردی یا نسلی، به اصرار شاگرد دیگرش، نصیر عبادپور،که چاپ این داستان با پیگیری‌های او صورت گرفت، زندگی «افضل یزدان‌پناه» دانشجوی متوفی در تیرماه هفتاد و نُه را روایت بکند و به این ترتیب دیگران نیز بدانند چگونه پرونده زندگی یکی از نوابغِ ملی آینده، به دلیل عدم حمایت مسئولانِ وقت، برای همیشه بسته شد و کسی از این بابت نه خَم به اَبرو آوَرد و نَه مسئولیتی بر گردن گرفت.
انگار قصه‌ی افضل، بهانه‌یی بوده برای پیش‌کشیدن حرف‌های بسیار. در حقیقت این کتاب‌، فرصتی است تا استاد، در فرصتی مختصر و مفید به نقد وضعیت دانش‌گاه و دانش‌جو بپردازد. پیش‌گفتار کتاب نیز به‌ قلم عبادپور، معرفِ محتوای کتاب است؛ این‌که ضعف در سیستم آموزشی مناسب جهت تحصیل یا نبودِ وضعییتِ مطلوبِ بهداشتی، باعث می‌شود افراد در آغاز زنده‌گی از تحصیل محروم بشوند یا با نقصِ عضو و فلج جسمانی پا به دنیا بگذارند ـ مانند افضل یزدان‌پناه ـ یا در وضعییتی بدتر، این شرایط نخبه‌گان را برای همیشه از کشور فراری می‌دهد یا بعد از عمری تحصیل و تلاش در رشته‌ی مورد علاقه، آنها را در جایی ناهماهنگ با رشته‌ی تحصیلی به کار می‌گُمارد
انگار قصه‌ی افضل، بهانه‌ای بوده برای پیش‌کشیدن حرف‌های بسیار. در حقیقت این کتاب‌، فرصتی است تا استاد، در فرصتی مختصر و مفید به نقد وضعیت دانش‌گاه و دانش‌جو بپردازد. پیش‌گفتار کتاب نیز به‌ قلم عبادپور، معرفِ محتوای کتاب است؛ این‌که ضعف در سیستم آموزشی مناسب جهت تحصیل یا نبودِ وضعیتِ مطلوبِ بهداشتی، باعث می‌شود افراد در آغاز زندگی از تحصیل محروم بشوند یا با نقصِ عضو و فلج جسمانی پا به دنیا بگذارند ـ مانند افضل یزدان‌پناه ـ یا در وضعییتی بدتر، این شرایط نخبگان را برای همیشه از کشور فراری می‌دهد یا بعد از عمری تحصیل و تلاش در رشته‌ی مورد علاقه، آن¬ها را در جایی ناهماهنگ با رشته‌ی تحصیلی به کار می‌گُمارد.
 
 
 
'''==برای کسانی که کتاب را خوانده‌اند'''==
بازتاب در توئیت‌ها و نوشته‌های مجازی
 
سال‌شمار کتاب
۱۳۷۹:نگارش کتاب و چاپ آن در مقدمه کتاب "مجموعه گفت و گوهای سیاسی".
۱۳۸۷:نخستین چاپ کتاب(نشربیدگل)
۱۳۹۲: چاپ سوم کتاب(نشر بیدگل)
۱۳۹۴: چاپ چهارم کتاب(نشر میانه)
 
داستان انتشار کتاب (اوّلین بار در کجا و چگونه بوده است؟!)
سبک کتاب
در شناسنامه‌ی کتاب، نوشته‌ی زیباکلام به عنوان «داستان‌های کوتاه فارسی» معرفی شده اما «آذریِ غریب» بیش‌تر ـ یا شاید کاملا ـ شکلی از خاطره‌نویسی یا شبه‌زنده‌گی‌نامه است تا اثری داستان‌گو. زیباکلام سرگذشتِ افضل را به شیوایی تمام روایت کرده و حاصل کار را با متنی خواندنی در اختیار مخاطب گذاشته؛گرچه زیباکلام در مقدمه، خطاب به نصیر عبادپور ـ و عمومِ خواننده‌گان ـ تاکید دارد «من داستان‌نویس نیستم» و سرگذشتِ افضل باید به عنوان مقدمه‌ای در آغاز کتابِ «گفتن یا نگفتن» ـ از دیگر آثار سیاسی‌تحلیلی استاد ـ باقی می‌ماند.
اگر بخواهیم کتاب زیباکلا‌م را در قیاس با هرگونه اثر داستانی دیگر بررسی کنیم، به چند دلیل آن را از مقوله‌ داستان خارج می‌دانیم: ‌ الف) فاقد عنصر تخیل است. به عبارتی این اثر بیشتر گزارشی است از تعدادی برخورد میان فردی به نام افضل یزدان‌پناه و دکتر زیباکلا‌م، که البته رابطه‌ استاد و شاگردی قابل تحسینی را بیان می‌کند. ‌ ب) فاقد هر گونه صناعت روایی است. هیچ نشانی از روایت‌گونگی(narrativity) ندارد. ج) فاقد صناعات ادبی از قبیل تشبیه، استعاره و هرگونه شگرد بلا‌غی ادیبانه و صناعات معنایی و بدیعی است. ‌ اگر قرار باشد این نوشته را در زمره‌  ادبیات بگذاریم، شاید بتوان گفت به خاطره‌نویسی تعلق دارد، اما نه از نوعی که ادبیت (literariness) داشته باشد. اگر از حیث گونه‌شناسی به این نوشته نگاه کنیم، شاید تنها چیزی که به ذهن برسد "واقع - داستان" (faction) یا داستان مستند باشد. اما "واقع - داستان" باید ترکیبی از واقعیت (fact) و داستان  (fiction) باشد.
نوشته‌ دکتر زیباکلا‌م واقعیت است ولی عاری از عنصر تخیل یا ذهن‌ساختگی است. ‌ این نوشته از حیث پهنه‌ و درازا نه در مقوله‌ رمان می‌گنجد - که تقریبا کوتاه‌ترین مورد آن را می‌توان <شازده‌احتجاب> هوشنگ گلشیری ‌دانست - و نه داستان کوتاه است- به دلا‌یلی که در بالا‌ ذکر شد
کتاب زیباکلام به زبان ساده و روان نوشته شده، با روایت خطی و زاویه دید اول شخص، حول محور شخصیت اصلی داستان در گردش است.
«آذریِ غریب» تا حدودی تشخصِ داستانی و فرم ادبیاتی را در پیش‌بردِ سرگذشت قهرمان حفظ کرده و در لحظاتی خواننده را با ویژگی‌های شخصیت اصلی، موقعیت مکانی و زمانی آشنا کرده تا او تنها پیگیرِ صِرف احساساتِ شخصی و تعلقِ خاطرِ یک استاد دانش‌گاه به دانشجوی نابغه نباشد اما یک اِشکال اساسی مانع از تاثیرگذاری لازم به لحاظ حسی با رویداد پایانی و همذات‌پنداری با کاراکتر اصلی می‌شود. در طول داستان، دکتر زیباکلام از هر فرصتی بهره برده تا به نقد فضای دانش‌گاه‌ها و تفکرِ گم‌راه، بی‌هویت و بی‌هدایتِ دانشجوها بپردازد و کم‌تر به خصوصیات فردی افضل اشاره داشته تا با او و آن‌چه این دانشجو را از سایر هم‌کلاسی‌ها متمایز می‌کند، آشنا بشویم و بدانیم کدام ویژگی‌اش غیر از سماجت در تحقیقات علمی و ذهن خلاقش، سبب شیفته‌گی استاد به شاگرد می‌شود. اگر زیباکلام کمی بیش‌تر به تنهایی و روابط فردی افضلِ غریب‌مانده در شهر بی‌رحمی مثلِ تهران می‌پرداخت، می‌توانستیم غربت او را بهتر درک بکنیم و بدانیم کدام عوامل،گریز او از پایتخت و بازگشت به زادگاهش «رَشِ بزرگ» را رقم زده تا برای امرارِ معاش، به اشتغال در مقامِ کمک‌ممیزِ دارایی تبریز تن بدهد. البته مواردِ گذرایی مبتنی بر این دلایل در کتاب آمده. برای نمونه لهجه‌ی غلیظ آذری افضل که مورد تمسخر یکی از اساتید دانشگاه واقع می‌شود یا ناتوانی افضل و حتی دکتر زیباکلام در یافتن شغل مناسب برای یک دانشجوی کارشناسی ارشد. این موارد، اشاره‌های خوبی‌اند، ولی کافی نیستند. با این‌حال، پایان‌بندی کتاب و سوگ‌واری پدر افضل،کاربردی‌ترین فصلِ کتاب است که نشان از توانایی زیباکلام در توصیف فضاهای حسی دارد:«پدرش وقتی مرا دید به اشک و ناله به تُرکی گفت: افضل‌جان، برای ما بلند نمی‌شوی، لااقل برای استادت بلند شو، آن استادت که همیشه از او حرف می‌زدی، از تهران آمده. پسرم پاشو نگاهش کن»
 
 
 
 
 
پیرنگ
  «افضل يزدان پناه»، دانشجويي از دانشکده علوم سياسي دانشگاه تهران، همان آذري غريبي است که زيباکلام ماجرايش را شرح داده. جواني خجالتي که از روستايي حوالي مراغه در آذربايجان به تهران، و مهم ترين دانشگاهش، آمده، شاگرد صادق زيباکلام شده است و به مانند خيلي ديگر از افرادي که از نقاطي دورتر به مرکز مي آيند، با مساله جاافتادن و پذيرفته شدن در مرکز روبه روست. زيباکلام در «آذري غريب»، شرح آشنايي و ارتباطش با افضل را به دست داده و اشاره کرده که او جزو بهترين دانشجوياني بوده که در همه اين سال ها در کلاس هاي درسش حضور داشته اند. افضل پس از گذراندن دوره کارشناسي، در مقطع ارشد هم در همان دانشگاه تهران پذيرش مي شود و قرار بوده تا پايان نامه اش را با صادق زيباکلام بگذراند. زيباکلام از اينکه به عنوان استاد راهنماي اين پايان نامه انتخاب شده، راضي و خرسند بوده است  افضل یک روز قبل دفاع رساله خود در راه بازگشت به تهران در یک حادثه جان خویش را از دست می دهد و  داغ خود را بر دلهای دوستان و نزدیکان می گذارد.
 
 
شخصیت‌پردازی
 
 
اتفاقات سیاسی یا اجتماعی مرتبط با کتاب و جریان‌سازی‌های کتاب
نکته‌یی که نباید بی‌تفاوت از کنارش گذشت، طراحیِ جلدِ کتاب توسط «سیاوش تصاعدیان» است. آن سنگ قبرِ معلق میان زمین و هوا ـ که به لوح تاریخی ارزشمندی شباهت دارد ـ‌گویای غربت و بی‌تکلیفی در وضعیتی دشوار است.کتاب پُر است از بررسی‌های تحلیلی، تاریخی و ارجاعات گلایه‌آمیز اما منطقی به گذشته پُرافتخار ایرانیان و آینده‌ی تاریکی که با داشتن چنین دانش‌گاه و دانش‌جویی از آن برخوردار خواهند بود. نقد موشکافانه‌ی پیشینه و حالِ بچه‌های تهران و مقایسه با آذری‌ها یا به تعبیر زیباکلام،«تُرک‌ها»، ریشه‌یابی بدبختی ایرانی‌ها در عمل‌کردِ خودی‌ها و توهم‌زدایی از دخالت بیگانگان، تعریف صحیح و اصولی از محیط دانش‌گاه و شخص استاد، انتقاد به رسانه‌ی تلویزیون و نقد انتظار دانش‌جویانی نظیر افضل از دولت‌مردانِ وقت و تشبیه وضعیت به نمایش‌نامه‌ی «در انتظارِ گودو» ـ ساموئل بکت ـ و از همه مهم‌تر،کشف نقطه‌ضعف عدم تولید فکر و اندیشه در سابقه‌ی هفتادساله دانش‌گاه‌ها و تقاضای انجامِ آن توسطِ «افضل»ها به عنوان «رسالت فردی» که در این فرصت زمانی مطرح شدند. از این منظر، نوشته‌ی کوتاه استاد، اندیشه‌ی خفته‌یی را بیدار می‌سازد که با شوقِ افضل یزدان‌پناه شعله‌ور شده بود، ولی با مرگ او هرگز خاموش نشد.
 
اظهارنظرها
نصیر عبادپور
مقدمه ی داستانی آقای دکتر زیباکلام درباره نحوه ی زندگی افضل یزدان پناه که از جهتی شباهت های زیادی نیز با زندگی نامه ای دارد که ژان ژاک روس و متفکر فرانسوی قرن ۱۸ در شرح وصف  زندگی خود در قید حیات نوشته است را، بلافاصله بعد از چاپ اثر در سال ۱۳۷۹ مطالعه نمودم. تصور نمی کردم که ایشان در نگارش چنین سبک از نوشته هایی نیز بدین گونه ماهرانه عمل نماید. چه آثاری که پیش از این دیده بودم، بیشتر در زمینه ی تجزیه و تحلیل و تحولات سیاسی و اجتماعی ایران و عمدتا هم به شیوه علمی و آکادمیک بوده است. اما جذابیت اثر و ارزش و اعتبار آن چه از بعد علمی و چه به لحاظ نوع سبک و نگارش باعث شد طی این چند سال پس از چاپ اول، بارها و بارها مطالعه نمایم. اما به نحو اولی‌تر اگر از سبک و سیاق نگارش و ارزش ادبی اثر حاضر بگذریم، مهم ترین ویژگی این داستان به نظرم به نوع بازخوانی و تجزیه و تحلیل بنیادین و عمیق از تحولات سیاسی و اجتماعی ایران بازمی گردد که جای تامل بسیاری از این حیث دارد. از دید من شاید دکتر زیباکلام در هیچ یک از آثار و کتاب های قبلی خود همانند 《ما چگونه ما شدیم》، 《سنت و مدرنیته》، 《انقلاب ایران》و ... و آنچه به زعم خود مدت ها وقت خود را صرف ریشه یابی علل عقب ماندگی ایران کرده تا پاسخی برای این سوال اساسی خود بیابد که 《ما چگونه ما شدیم؟》، شاید به طور ناخواسته و از قضایای روزگار در لابلای همین نوشته و داستان کوتاه خود بدان رسیده باشد که: 《ما اینگونه ما شدیم.》
روزنامه شرق
در بين آثار صادق زيباکلام، به جز کتاب هايي مثل «ما چگونه ما شديم؟»، «عکس هاي يادگاري با جامعه مدني»، «هاشمي رفسنجاني و دوم خرداد»، «سنت و مدرنيته» و...، کتاب ديگري هم ديده مي شود که مي توان آن را متفاوت ترين کار او دانست. «آذري غريب» عنوان کتابي کم حجم از زيباکلام است که به تازگي توسط نشر بيدگل به چاپ سوم رسيده است. اما «آذري غريب» از اين بابت مي تواند متفاوت ترين کار زيباکلام باشد که نه يک تحليل سياسي که گزارشي است از ماجرايي واقعي و شخصي که براي يکي از دانشجويان زيباکلام اتفاق افتاده. هرچند که در «آذري غريب» هم مي توان نظرات سياسي زيباکلام را ديد اما اين کتاب گزارشي است کاملامستند که زيباکلام از اتفاقي که سخت تحت تاثيرش بوده نوشته است.
سعید سبزیان
این مقاله‌ انتقادی با بهره‌گیری از تجربه‌ زیباکلا‌م در تدریس دانشگاهی و اندیشه‌ جامعه‌شناختی بر نکات مهمی از وضعیت آموزشی دانشگاه‌های ایران انگشت نهاده است.
الف) شکاف میان آنچه در نظام آموزش و پرورش تحت عنوان تاریخ به دانش‌آموزان داده می‌شود و آنچه خود دانشجویان در دانشگاه می‌آموزند.
ب) نخبه‌کشی و ضعف هدایت و برنامه‌ریزی برای سرمایه‌هایی (فارغالتحصیلا‌نی) که به محض اتمام درس و دانشگاه به حال خود رها می‌شوند. مثال خوبی که ایشان ذکر کرده‌اند، به کارگیری یک فوق‌لیسانس علوم سیاسی در اداره‌ دارایی است؛ اشاره به تفکر پایگان محوری کذب در ذهنیت افرادی که قومیت‌ها را تحقیر می‌کنند؛ ستیز پیدا و پنهان فرهنگی در میان متعصبان، که در این مورد خاص از یک استاد علوم سیاسی نیز مثال آورده است.
 
اظهارنظر دیگر شخصیت‌ها
نظر خود نویسنده دربارهٔ کتاب(مصاحبه)
جمله‌های ماندگار کتاب
"شاید هم من و عبادپور یک جورهایی مصداق انسان هایی هستیم که همیشه در گذشته شان فرو رفته اند و یا با گذشته شان زندگی می کنند. آدم هایی که سروته زندگی شان خلاصه می شود در مشتی قاب عکس های کهنه و انبوهی خاطرات رنگ و رو رفته گذشته. خاطراتی نیمه محو، نیمه مبهم، نیمه تاریک، نیمه واقعی، که در کنار پنجره ی دیوار بلند میان رویا و واقعیت هایشان تلنبار شده اند. آدم هایی که شخصیت های جالب زندگی شان یا در سینه قبرستان خفته اند، یا دیگر نیستند، یا رفته اند و یا آن که بدتر از همه اساسا معلوم نیست که از اول وجود داشته اند یا نه؟ آدم هایی که به تعبیری با یادها و آدم هایی که نیستند، زندگی می کنند و فقط صدای گذشته ها را می شنوند. آدم هایی که به تعبیر 《فروغ》که گفت: 《فقط صداست که می ماند.》، برایشان فقط صداهاست که باقی مانده، صداهای مبهم گذشته هایشان."
 
"دلم می‌خواست من هم یک جمله روی سنگ مزارش اضافه می‌کردم: این‌جا محل به زیر خاک رفتن امید و آرزوهای یک استاد است که چند صباحی فکر می‌کرد گمشده‌اش و شاگردش را پیدا کرده است."
 
 
مشخصات کتاب‌شناختی
تعداد صفحات، دفعات چاپ، جمع کل تیراز و ناشرانی که اثر را چاپ کرده‌اند
انتشارات بیدگل برای نخستین بار این کتاب را در ۴۷ صفحه و ۲۲۰۰ نسخه به چاپ می رساند و تا سه نوبت آن را تجدید چاپ می کند.
چاپ چهارم آذری غریب توسط نشر میانه و در ۱۱۰۰ نسخه منتشر شده است
 
طرح جلد
 
 
نوا، نما و نگاه
طرحی از یکی از صحنه‌های کتاب
 
پانویس
 
منابع

نسخهٔ ‏۲۷ تیر ۱۳۹۸، ساعت ۱۷:۱۷

آذریِ غریب
طرح جلد
نویسندهصادق زیباکلام
ناشرنشر بیدگل
محل نشرتهران
تاریخ نشر۱۳۸۷
تعداد صفحات47
موضوعزندگی افضل یزدان پناه
زبانفارسی
طراح جلدسیاوش تصاعدیان
طرح جلد (چاپ آخر)

آذریِ غریب داستان کوتاهی است به قلم صادق زیباکلام که ماجرا آن مبتنی بر یک روایت حقیقی نوشته شده است.

* * * * *

این اثر، حکایت مرگ ناگهانی یکی از دانشجویان بااستعداد زیباکلام در دانشکدۀ علوم سیاسی دانشگاه تهران به نام "افضل یزدان پناه" است؛ شرح دلبستگی استاد به شاگرد و آینده درخشانی که او برای افضل پیش بینی می‌کرد وهیچ‌گاه به تحقق نپیوست.
کتاب یادشده، داستان کوتاهی است که برای نخستین‌بار در مقدمۀ یکی از آثار زیباکلام با عنوان «مجموعۀ گفت‌وگوهای سیاسی» در سال 1379 انتشار پیداکرد.
اصل اثر به عنوان کتابی مستقل، به اهتمام نصیر عبادپور در سال ۱۳۸۷ روانه بازار كتاب شده است.

آذریِ غریب از نمای نزدیک‌‌‌‌تر

روایت آذریِ غریب

سال ۱۳۷۲ آغاز حکایت افضل آذری زبان است؛ افضل که به لحاظ هوش و استعداد از دانشـجویان کم‌نظیر آن زمان محسوب می‌شد، به حق می‌بایست در جرگۀ بزرگان و سرآمدان علم سیاست قرار می‌گرفت؛ اما دست حادثه پایان غم‌انگیزی برای او رغم زد.
آذریِ غریب با این عبارات آغاز می‌شود:

"هنوز هر بار که وارد کریدورهای دانشکده‌ی حقوق و علوم سیاسی می‌شوم و از پله‌های قدیمی که از زمان رضاشاه تا به حال خم به ابرو نیاورده‌اند بالا می‌روم، بی‌اختیار احساس می‌کنم که افضل را دومرتبه می‌بینم"

و در فراز و نشیب زمان، خواننده را به درستی همراه با زیباکلام به دنبال افضل می‌کشاند؛ در دانشگاه، در روستای رُش بزرگ، در جاده‌ای که او برای آمدن به تهران و به کلاس درس طی می‌کرد.
غصۀ غربتِ افضل، غصۀ غربت تمام آن‌هایی ست که در اثر ناکارآمدی سیستم و ضعف آموزش عالی در جذب و به کارگیری نخبگان این کشور، مورد غفلت و سستی قرار گرفته‌اند.

نقش نصیر عبادپوردر جاودانگی افضل یزدان پناه

صادق زیباکلام در مقدمه‌ی آذری غریب در خصوص عبادپور اینگونه می‌نویسد:
نصیر عبادپور یکی دیگر از دانشجویان آذری تبارم که هم‌دوره افضل بود و شباهت‌هایی نیز با او دارد، از جمله کسانی بود که پس از چاپ کتاب «گفتن یا نگفتن» که داستان افضل برای نخستین‌بار در مقدمه آن به چاپ رسیده بود، بارها و بارها پیشم آمد و در مورد افضل صحبت کرد. از همان ابتدا او نظرش این بود که سرگذشت افضل را به صورت کتاب چاپ نماییم. من همواره به او می‌گفتم که: عبادپور من داستان‌نویس نیستم. به علاوه نمی‌شود که کتاب داستان ده یا پانزده صفحه‌ای را چاپ کرد. عباد‌پور هم چیزی نمی‌گفت و می‌رفت، اما چند هفته بعدش مجددا به بهانه‌ای باز سر و کله‌اش در دانشگاه پیدا می‌شد. بدون اینکه به روی خودش بیاورد که من قبلا به او چه گفتم، می‌پرسید که خوب استاد در مورد سرگذشت افضل بالاخره تصمیمی گرفتید یا نه؟ من هم به او می‌گفتم که مگر قرار بود تصمیمی بگیرم؟ در این جنگ فرسایشی من نهایتا وا دادم و عبادپور پیروز شد. یک روز بالاخره گفتم که « عبادپور من دقیقا در خصوص افضل اگر چه کار بکنم تو شاخ را برمی‌داری و کوتاه می‌آیی؟» او هم که از مدت‌ها قبل پاسخ این سوال را آماده کرده بود، گفت: استاد، یک مقدمه برای آن بنویسید و باقی‌اش با من.
در تمام این رد و بدل شدن‌های طولانی یک نکته ظریف نهفته بود: تعلق خاطر من به افضل. نکته‌ای که عبادپور هم با هوشیاری و فطانت آن را دریافته بود. بنابراین اگر از افضل که خالق داستانش است، بگذریم، این کتاب مدیون اصرار و تکرارهای وقفه‌ناپذیر نصیرعبادپور است.

خلاصه‌ای از "ما چگونه ما شدیم"

 "طبق عادت مالوف، در تحلیل‌های سیاسی در باب «جامعه‌شناسی نخبه‌کشی» و نشان دادن میزان و درجه استبدادزدگی جامعه از این حیث، رویه‌ی همیشگی‌مان بر این بوده است که همواره سراغ نخبگان رفته‌ایم؛ با این فرض که به طور مثال جامعه استبدادزدۀ عصر با نخبگان و امثال خواجه نظام‌الملک، امیرکبیر، قائم‌مقام فراهانی و... چه رفتار یا برخوردی داشته است. یعنی همیشه سراغ قهرمانان، نخبگان و سرآمدان رفته‌ایم. اگرچه این شیوه تحقیق در جایگاه خود، ارزش و منزلت خاص خود را داراست، اما جا دارد که روی دیگر سکه هم در نظر گرفته شود که بالاخره این جامعه استبدادزده، «نخبه‌کشی ملی‌اش» چقدر است. آن استعدادهایی که زمینه رشد و شکوفایی داشتند، اما جامعه عقب مانده به یکباره تیشه به ریشه همۀ آن‌ها زده است."

دکتر صادق زیباکلام در مقامِ مدرسِ علوم سیاسی و پژوهش‌گر مسائلِ سیاسی، چهره و نامی آشنا دارد و هر علاقه‌مند به چنین مباحثی، آثارِ این تحلیل‌گر را دنبال می‌کند.
زیباکلام تنها یک‌بار در حوزه داستان‌نویسی تجربه‌ای داشته و داستان کوتاهی با موضوعِ سرنوشتِ یکی از دانشجویانش در کتابی کم‌حجم (چهل‌ و هفت صفحه) روانه‌ی کتابفروشی‌ها کرد تا ضمن اشاره به نُخبه‌کُشی فردی یا نسلی، به اصرار شاگرد دیگرش، نصیر عبادپور،که چاپ این داستان با پیگیری‌های او صورت گرفت، زندگی «افضل یزدان‌پناه» دانشجوی متوفی در تیرماه هفتاد و نُه را روایت بکند و به این ترتیب دیگران نیز بدانند چگونه پرونده زندگی یکی از نوابغِ ملی آینده، به دلیل عدم حمایت مسئولانِ وقت، برای همیشه بسته شد و کسی از این بابت نه خَم به اَبرو آوَرد و نَه مسئولیتی بر گردن گرفت. انگار قصه‌ی افضل، بهانه‌ای بوده برای پیش‌کشیدن حرف‌های بسیار. در حقیقت این کتاب‌، فرصتی است تا استاد، در فرصتی مختصر و مفید به نقد وضعیت دانش‌گاه و دانش‌جو بپردازد. پیش‌گفتار کتاب نیز به‌ قلم عبادپور، معرفِ محتوای کتاب است؛ این‌که ضعف در سیستم آموزشی مناسب جهت تحصیل یا نبودِ وضعیتِ مطلوبِ بهداشتی، باعث می‌شود افراد در آغاز زندگی از تحصیل محروم بشوند یا با نقصِ عضو و فلج جسمانی پا به دنیا بگذارند ـ مانند افضل یزدان‌پناه ـ یا در وضعییتی بدتر، این شرایط نخبگان را برای همیشه از کشور فراری می‌دهد یا بعد از عمری تحصیل و تلاش در رشته‌ی مورد علاقه، آن¬ها را در جایی ناهماهنگ با رشته‌ی تحصیلی به کار می‌گُمارد.


==برای کسانی که کتاب را خوانده‌اند== بازتاب در توئیت‌ها و نوشته‌های مجازی

سال‌شمار کتاب ۱۳۷۹:نگارش کتاب و چاپ آن در مقدمه کتاب "مجموعه گفت و گوهای سیاسی". ۱۳۸۷:نخستین چاپ کتاب(نشربیدگل) ۱۳۹۲: چاپ سوم کتاب(نشر بیدگل) ۱۳۹۴: چاپ چهارم کتاب(نشر میانه)

داستان انتشار کتاب (اوّلین بار در کجا و چگونه بوده است؟!) سبک کتاب در شناسنامه‌ی کتاب، نوشته‌ی زیباکلام به عنوان «داستان‌های کوتاه فارسی» معرفی شده اما «آذریِ غریب» بیش‌تر ـ یا شاید کاملا ـ شکلی از خاطره‌نویسی یا شبه‌زنده‌گی‌نامه است تا اثری داستان‌گو. زیباکلام سرگذشتِ افضل را به شیوایی تمام روایت کرده و حاصل کار را با متنی خواندنی در اختیار مخاطب گذاشته؛گرچه زیباکلام در مقدمه، خطاب به نصیر عبادپور ـ و عمومِ خواننده‌گان ـ تاکید دارد «من داستان‌نویس نیستم» و سرگذشتِ افضل باید به عنوان مقدمه‌ای در آغاز کتابِ «گفتن یا نگفتن» ـ از دیگر آثار سیاسی‌تحلیلی استاد ـ باقی می‌ماند. اگر بخواهیم کتاب زیباکلا‌م را در قیاس با هرگونه اثر داستانی دیگر بررسی کنیم، به چند دلیل آن را از مقوله‌ داستان خارج می‌دانیم: ‌ الف) فاقد عنصر تخیل است. به عبارتی این اثر بیشتر گزارشی است از تعدادی برخورد میان فردی به نام افضل یزدان‌پناه و دکتر زیباکلا‌م، که البته رابطه‌ استاد و شاگردی قابل تحسینی را بیان می‌کند. ‌ ب) فاقد هر گونه صناعت روایی است. هیچ نشانی از روایت‌گونگی(narrativity) ندارد. ج) فاقد صناعات ادبی از قبیل تشبیه، استعاره و هرگونه شگرد بلا‌غی ادیبانه و صناعات معنایی و بدیعی است. ‌ اگر قرار باشد این نوشته را در زمره‌ ادبیات بگذاریم، شاید بتوان گفت به خاطره‌نویسی تعلق دارد، اما نه از نوعی که ادبیت (literariness) داشته باشد. اگر از حیث گونه‌شناسی به این نوشته نگاه کنیم، شاید تنها چیزی که به ذهن برسد "واقع - داستان" (faction) یا داستان مستند باشد. اما "واقع - داستان" باید ترکیبی از واقعیت (fact) و داستان (fiction) باشد. نوشته‌ دکتر زیباکلا‌م واقعیت است ولی عاری از عنصر تخیل یا ذهن‌ساختگی است. ‌ این نوشته از حیث پهنه‌ و درازا نه در مقوله‌ رمان می‌گنجد - که تقریبا کوتاه‌ترین مورد آن را می‌توان <شازده‌احتجاب> هوشنگ گلشیری ‌دانست - و نه داستان کوتاه است- به دلا‌یلی که در بالا‌ ذکر شد کتاب زیباکلام به زبان ساده و روان نوشته شده، با روایت خطی و زاویه دید اول شخص، حول محور شخصیت اصلی داستان در گردش است. «آذریِ غریب» تا حدودی تشخصِ داستانی و فرم ادبیاتی را در پیش‌بردِ سرگذشت قهرمان حفظ کرده و در لحظاتی خواننده را با ویژگی‌های شخصیت اصلی، موقعیت مکانی و زمانی آشنا کرده تا او تنها پیگیرِ صِرف احساساتِ شخصی و تعلقِ خاطرِ یک استاد دانش‌گاه به دانشجوی نابغه نباشد اما یک اِشکال اساسی مانع از تاثیرگذاری لازم به لحاظ حسی با رویداد پایانی و همذات‌پنداری با کاراکتر اصلی می‌شود. در طول داستان، دکتر زیباکلام از هر فرصتی بهره برده تا به نقد فضای دانش‌گاه‌ها و تفکرِ گم‌راه، بی‌هویت و بی‌هدایتِ دانشجوها بپردازد و کم‌تر به خصوصیات فردی افضل اشاره داشته تا با او و آن‌چه این دانشجو را از سایر هم‌کلاسی‌ها متمایز می‌کند، آشنا بشویم و بدانیم کدام ویژگی‌اش غیر از سماجت در تحقیقات علمی و ذهن خلاقش، سبب شیفته‌گی استاد به شاگرد می‌شود. اگر زیباکلام کمی بیش‌تر به تنهایی و روابط فردی افضلِ غریب‌مانده در شهر بی‌رحمی مثلِ تهران می‌پرداخت، می‌توانستیم غربت او را بهتر درک بکنیم و بدانیم کدام عوامل،گریز او از پایتخت و بازگشت به زادگاهش «رَشِ بزرگ» را رقم زده تا برای امرارِ معاش، به اشتغال در مقامِ کمک‌ممیزِ دارایی تبریز تن بدهد. البته مواردِ گذرایی مبتنی بر این دلایل در کتاب آمده. برای نمونه لهجه‌ی غلیظ آذری افضل که مورد تمسخر یکی از اساتید دانشگاه واقع می‌شود یا ناتوانی افضل و حتی دکتر زیباکلام در یافتن شغل مناسب برای یک دانشجوی کارشناسی ارشد. این موارد، اشاره‌های خوبی‌اند، ولی کافی نیستند. با این‌حال، پایان‌بندی کتاب و سوگ‌واری پدر افضل،کاربردی‌ترین فصلِ کتاب است که نشان از توانایی زیباکلام در توصیف فضاهای حسی دارد:«پدرش وقتی مرا دید به اشک و ناله به تُرکی گفت: افضل‌جان، برای ما بلند نمی‌شوی، لااقل برای استادت بلند شو، آن استادت که همیشه از او حرف می‌زدی، از تهران آمده. پسرم پاشو نگاهش کن»



پیرنگ

 «افضل يزدان پناه»، دانشجويي از دانشکده علوم سياسي دانشگاه تهران، همان آذري غريبي است که زيباکلام ماجرايش را شرح داده. جواني خجالتي که از روستايي حوالي مراغه در آذربايجان به تهران، و مهم ترين دانشگاهش، آمده، شاگرد صادق زيباکلام شده است و به مانند خيلي ديگر از افرادي که از نقاطي دورتر به مرکز مي آيند، با مساله جاافتادن و پذيرفته شدن در مرکز روبه روست. زيباکلام در «آذري غريب»، شرح آشنايي و ارتباطش با افضل را به دست داده و اشاره کرده که او جزو بهترين دانشجوياني بوده که در همه اين سال ها در کلاس هاي درسش حضور داشته اند. افضل پس از گذراندن دوره کارشناسي، در مقطع ارشد هم در همان دانشگاه تهران پذيرش مي شود و قرار بوده تا پايان نامه اش را با صادق زيباکلام بگذراند. زيباکلام از اينکه به عنوان استاد راهنماي اين پايان نامه انتخاب شده، راضي و خرسند بوده است  افضل یک روز قبل دفاع رساله خود در راه بازگشت به تهران در یک حادثه جان خویش را از دست می دهد و  داغ خود را بر دلهای دوستان و نزدیکان می گذارد.


شخصیت‌پردازی


اتفاقات سیاسی یا اجتماعی مرتبط با کتاب و جریان‌سازی‌های کتاب نکته‌یی که نباید بی‌تفاوت از کنارش گذشت، طراحیِ جلدِ کتاب توسط «سیاوش تصاعدیان» است. آن سنگ قبرِ معلق میان زمین و هوا ـ که به لوح تاریخی ارزشمندی شباهت دارد ـ‌گویای غربت و بی‌تکلیفی در وضعیتی دشوار است.کتاب پُر است از بررسی‌های تحلیلی، تاریخی و ارجاعات گلایه‌آمیز اما منطقی به گذشته پُرافتخار ایرانیان و آینده‌ی تاریکی که با داشتن چنین دانش‌گاه و دانش‌جویی از آن برخوردار خواهند بود. نقد موشکافانه‌ی پیشینه و حالِ بچه‌های تهران و مقایسه با آذری‌ها یا به تعبیر زیباکلام،«تُرک‌ها»، ریشه‌یابی بدبختی ایرانی‌ها در عمل‌کردِ خودی‌ها و توهم‌زدایی از دخالت بیگانگان، تعریف صحیح و اصولی از محیط دانش‌گاه و شخص استاد، انتقاد به رسانه‌ی تلویزیون و نقد انتظار دانش‌جویانی نظیر افضل از دولت‌مردانِ وقت و تشبیه وضعیت به نمایش‌نامه‌ی «در انتظارِ گودو» ـ ساموئل بکت ـ و از همه مهم‌تر،کشف نقطه‌ضعف عدم تولید فکر و اندیشه در سابقه‌ی هفتادساله دانش‌گاه‌ها و تقاضای انجامِ آن توسطِ «افضل»ها به عنوان «رسالت فردی» که در این فرصت زمانی مطرح شدند. از این منظر، نوشته‌ی کوتاه استاد، اندیشه‌ی خفته‌یی را بیدار می‌سازد که با شوقِ افضل یزدان‌پناه شعله‌ور شده بود، ولی با مرگ او هرگز خاموش نشد.

اظهارنظرها نصیر عبادپور مقدمه ی داستانی آقای دکتر زیباکلام درباره نحوه ی زندگی افضل یزدان پناه که از جهتی شباهت های زیادی نیز با زندگی نامه ای دارد که ژان ژاک روس و متفکر فرانسوی قرن ۱۸ در شرح وصف زندگی خود در قید حیات نوشته است را، بلافاصله بعد از چاپ اثر در سال ۱۳۷۹ مطالعه نمودم. تصور نمی کردم که ایشان در نگارش چنین سبک از نوشته هایی نیز بدین گونه ماهرانه عمل نماید. چه آثاری که پیش از این دیده بودم، بیشتر در زمینه ی تجزیه و تحلیل و تحولات سیاسی و اجتماعی ایران و عمدتا هم به شیوه علمی و آکادمیک بوده است. اما جذابیت اثر و ارزش و اعتبار آن چه از بعد علمی و چه به لحاظ نوع سبک و نگارش باعث شد طی این چند سال پس از چاپ اول، بارها و بارها مطالعه نمایم. اما به نحو اولی‌تر اگر از سبک و سیاق نگارش و ارزش ادبی اثر حاضر بگذریم، مهم ترین ویژگی این داستان به نظرم به نوع بازخوانی و تجزیه و تحلیل بنیادین و عمیق از تحولات سیاسی و اجتماعی ایران بازمی گردد که جای تامل بسیاری از این حیث دارد. از دید من شاید دکتر زیباکلام در هیچ یک از آثار و کتاب های قبلی خود همانند 《ما چگونه ما شدیم》، 《سنت و مدرنیته》، 《انقلاب ایران》و ... و آنچه به زعم خود مدت ها وقت خود را صرف ریشه یابی علل عقب ماندگی ایران کرده تا پاسخی برای این سوال اساسی خود بیابد که 《ما چگونه ما شدیم؟》، شاید به طور ناخواسته و از قضایای روزگار در لابلای همین نوشته و داستان کوتاه خود بدان رسیده باشد که: 《ما اینگونه ما شدیم.》 روزنامه شرق در بين آثار صادق زيباکلام، به جز کتاب هايي مثل «ما چگونه ما شديم؟»، «عکس هاي يادگاري با جامعه مدني»، «هاشمي رفسنجاني و دوم خرداد»، «سنت و مدرنيته» و...، کتاب ديگري هم ديده مي شود که مي توان آن را متفاوت ترين کار او دانست. «آذري غريب» عنوان کتابي کم حجم از زيباکلام است که به تازگي توسط نشر بيدگل به چاپ سوم رسيده است. اما «آذري غريب» از اين بابت مي تواند متفاوت ترين کار زيباکلام باشد که نه يک تحليل سياسي که گزارشي است از ماجرايي واقعي و شخصي که براي يکي از دانشجويان زيباکلام اتفاق افتاده. هرچند که در «آذري غريب» هم مي توان نظرات سياسي زيباکلام را ديد اما اين کتاب گزارشي است کاملامستند که زيباکلام از اتفاقي که سخت تحت تاثيرش بوده نوشته است. سعید سبزیان این مقاله‌ انتقادی با بهره‌گیری از تجربه‌ زیباکلا‌م در تدریس دانشگاهی و اندیشه‌ جامعه‌شناختی بر نکات مهمی از وضعیت آموزشی دانشگاه‌های ایران انگشت نهاده است. الف) شکاف میان آنچه در نظام آموزش و پرورش تحت عنوان تاریخ به دانش‌آموزان داده می‌شود و آنچه خود دانشجویان در دانشگاه می‌آموزند.

ب) نخبه‌کشی و ضعف هدایت و برنامه‌ریزی برای سرمایه‌هایی (فارغالتحصیلا‌نی) که به محض اتمام درس و دانشگاه به حال خود رها می‌شوند. مثال خوبی که ایشان ذکر کرده‌اند، به کارگیری یک فوق‌لیسانس علوم سیاسی در اداره‌ دارایی است؛ اشاره به تفکر پایگان محوری کذب در ذهنیت افرادی که قومیت‌ها را تحقیر می‌کنند؛ ستیز پیدا و پنهان فرهنگی در میان متعصبان، که در این مورد خاص از یک استاد علوم سیاسی نیز مثال آورده است. 

اظهارنظر دیگر شخصیت‌ها نظر خود نویسنده دربارهٔ کتاب(مصاحبه) جمله‌های ماندگار کتاب

"شاید هم من و عبادپور یک جورهایی مصداق انسان هایی هستیم که همیشه در گذشته شان فرو رفته اند و یا با گذشته شان زندگی می کنند. آدم هایی که سروته زندگی شان خلاصه می شود در مشتی قاب عکس های کهنه و انبوهی خاطرات رنگ و رو رفته گذشته. خاطراتی نیمه محو، نیمه مبهم، نیمه تاریک، نیمه واقعی، که در کنار پنجره ی دیوار بلند میان رویا و واقعیت هایشان تلنبار شده اند. آدم هایی که شخصیت های جالب زندگی شان یا در سینه قبرستان خفته اند، یا دیگر نیستند، یا رفته اند و یا آن که بدتر از همه اساسا معلوم نیست که از اول وجود داشته اند یا نه؟ آدم هایی که به تعبیری با یادها و آدم هایی که نیستند، زندگی می کنند و فقط صدای گذشته ها را می شنوند. آدم هایی که به تعبیر 《فروغ》که گفت: 《فقط صداست که می ماند.》، برایشان فقط صداهاست که باقی مانده، صداهای مبهم گذشته هایشان."
"دلم می‌خواست من هم یک جمله روی سنگ مزارش اضافه می‌کردم: این‌جا محل به زیر خاک رفتن امید و آرزوهای یک استاد است که چند صباحی فکر می‌کرد گمشده‌اش و شاگردش را پیدا کرده است."


مشخصات کتاب‌شناختی تعداد صفحات، دفعات چاپ، جمع کل تیراز و ناشرانی که اثر را چاپ کرده‌اند انتشارات بیدگل برای نخستین بار این کتاب را در ۴۷ صفحه و ۲۲۰۰ نسخه به چاپ می رساند و تا سه نوبت آن را تجدید چاپ می کند. چاپ چهارم آذری غریب توسط نشر میانه و در ۱۱۰۰ نسخه منتشر شده است

طرح جلد


نوا، نما و نگاه طرحی از یکی از صحنه‌های کتاب

پانویس

منابع