آذریِ غریب: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌ادبیات
پرش به ناوبری پرش به جستجو
همزاد (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
همزاد (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۳: خط ۳:
|تصویر = Azari gharib.jpg
|تصویر = Azari gharib.jpg
|اندازه تصویر  = 220px
|اندازه تصویر  = 220px
|زیرنویس تصویر  = <center>'''طراحی چاپ نخست'''</center>
|زیرنویس تصویر  = <center>'''طرح جلد'''</center>
|نویسنده = [[صادق زیباکلام]]
|نویسنده = [[صادق زیباکلام]]
|تصویرگر        =  
|تصویرگر        =  
خط ۲۳: خط ۲۳:
|پیش از         =  
|پیش از         =  
}}
}}
 
[[پرونده:ax jeld.jpg|220px|thumb|چپ|<center>طرح جلد (چاپ آخر)</center>]]
 
'''آذریِ غریب''' داستان کوتاهی است به قلم [[صادق زیباکلام]] که ماجرا آن مبتنی بر یک روایت حقیقی نوشته شده است.
 
'''آذریِ غریب''' اثری از [[صادق زیباکلام]]، خاطره‌نویسی از دوران دانشجوییِ افضل یزدان‌پناه است. خاطره‌ای مبتنی‌بر واقعیتی که زندگی فردی در دههٔ ۷۰ است.
<center>* * * * *</center>
<center>* * * * *</center>
آذری غریب حکایت مرگ ناگهانی یکی از شاگردان خوب [[صادق زیباکلام|زیباکلام]] در دانشکده علوم سیاسی دانشگاه تهران به نام "افضل یزدان پناه"است و شرح دلبستگی این معلم به او و آینده موفقی که او برای افضل پیش بینی می‌کرده و به تحقق نپیوست.{{سخ}}این اثر داستانی کوتاه است که صادق زیبا‌کلام در ابتدای یکی از آثار خود با عنوان «مجموعه گفت‌وگوهای سیاسی» نگاشته است که در سال ۱۳۷۹ منتشر شد.
این اثر حکایت مرگ ناگهانی یکی از دانشجویان بااستعداد [[صادق زیباکلام|زیباکلام]] در دانشکدۀ علوم سیاسی دانشگاه تهران به نام "افضل یزدان پناه" است؛ شرح دلبستگی استاد به شاگرد و آینده درخشانی که او برای افضل پیش بینی می کرد وهیچ گاه به تحقق نپیوست.{{سخ}}  
اصل اثر به‌عنوان کتابی مستقل، به‌اهتمام نصیر عبادپور براي نخستين‌بار در سال ۱۳۸۷ روانه بازار كتاب شده است.
کتاب یادشده ، داستانی کوتاهی است که برای نخستین بار در مقدمۀ یکی از آثار [[صادق زیباکلام|زیباکلام]] با عنوان «مجموعه گفتگوهای سیاسی» در سال 1379 انتشار پیداکرد. {{سخ}}
 
اصل اثر به عنوان کتابی مستقل، به اهتمام نصیر عبادپور در سال ۱۳۸۷ روانه بازار كتاب شده است.
==برای آنانی‌که کتاب را نخوانده‌اند==
===آغاز با یک داستانک جذّاب دربارهٔ کتاب===
===یک بند در معرفی خلاصهٔ کتاب (بدون رجوع به اطلاعات شناسنامه‌ای)===
===گزارشی از شخصیت حاضر در کتاب داستان گزارشی از شعرهای مهم در کتاب شعر گزارشی از فصل‌های کتاب پژوهش===
===دلیل شهرت===
===تقدیم‌شده به===
===مقدمه‌نویس یا یادداشت‌نویس===
===چرا باید این کتاب را خواند===
طبق عادت مالوف، در تحلیل های سیاسی در باب «جامعه شناسی نخبه‌کشی» و نشان دادن میزان و درجه استبدادزدگی  جامعه از این حیث، رویه ی همیشگی مان بر این بوده است که همواره سراغ نخبگان رفته ایم؛ با این فرض که به طور مثال جامعه استبدادزدهٔ عصر با نخبگان وامثال خواجه نظام‌الملک، امیرکبیر، قائم‌مقام فراهانی و... چه رفتار یا برخوردی داشته است. یعنی همیشه سراغ قهرمانان، نخبگان و سرآمدان رفته ایم. اگرچه این شیوه تحقیق در جایگاه خود ارزش و منزلت خاص خود را داراست، اما جا دارد که روی دیگر سکه هم در نظر گرفته شود که بالاخره این جامعه استبدادزده، «نخبه کشی ملی‌اش» چقدر است. آن استعدادهایی که زمینه رشد و شکوفایی داشتند، اما جامعه عقب مانده به یکباره تیشه به ریشه همهٔ آن‌ها زده است.<ref>{{پک|زیباکلام|۱۳۹۴|ک=آذریِ غریب (پیشگفتار)}}</ref>
 
 
 
[[پرونده:Azare qarib.jpg|100px|thumb|بندانگشتی|راست|<center>'''خاطره‌نویسی'''</center>]]
==برای کسانی که کتاب را خوانده‌اند==
===داستانک‌ها===
====مجوز====
====نشر و تغییر نام====
====جوایز====
====جلسات نقد و بررسی====
====اهدا====
====بازتاب در توئیت‌ها و نوشته‌های مجازی====
====اشاره به کتاب در کلام افراد مشهور====
====تقریظ و مقدمه‌هایی بر کتاب====
====هوادری====
==== استحال و اقتباس====
 
===سال‌شمار کتاب===
===خلاصهٔ مفصل‌تر کتاب در حد دو بند===
===محل نوشته شدن در کتاب (در صورت مهم بودن این امر)===
===داستان انتشار کتاب (اوّلین بار در کجا و چگونه بوده است؟!)===
===سبک کتاب===
===پیشینهٔ کتاب===
===پیرنگ===
===شخصیت‌پردازی===
===ویژگی‌های مهم کتاب===
===الهام از شخصیت‌ها===
====شخصیت‌های اصلی====
====شخصیت‌های فرعی====
 
 
===گزارشی از فروش کتاب===
===گزارشی از ترجمه به زبان‌های دیگر===
===اتفاقات سیاسی یا اجتماعی مرتبط با کتاب و جریان‌سازی‌های کتاب===
===نشست‌های خبرساز دربارهٔ کتاب===
===اظهارنظرها===
====نقدهای مثبت====
====نقدهای منفی====
====اظهارنظر اهالی ادبیات و روشنفکران====
====نظرات داوری در مراسم‌های گوناگون====
====اظهارنظر دیگر شخصیت‌ها====
====نظر خود نویسنده دربارهٔ کتاب====
====تأثیرپذیرفته از====
====تأثیرگذاشته بر====
====گزارشی از اقتباس‌های هنری انجام‌گرفته در کتاب====
====فهرست امکان نام‌گذاری‌شده از روی نام کتاب====
====جمله‌های ماندگار کتاب====
====جوایز کتاب====
 
==مشخصات کتاب‌شناختی==
===تعداد صفحات، دفعات چاپ، جمع کل تیراز و ناشرانی که اثر را چاپ کرده‌اند===
===طراحی جلد و تصویرسازی===
===تغییرات طرح جلد در چاپ‌های مختلف===
 
==منبع‌شناسی (پایان‌نامه و مقاله نوشته شده دربارهٔ کتاب)==
 
==نوا، نما و نگاه==
===تصویر از صفحات کتاب===
===صدای نویسنده===
===تصویرهای ساخته‌شده دربارهٔ کتاب (فیلم و مستند)===
===طرحی از یکی از صحنه‌های کتاب===
 
==جستارهای وابسته==


==پانویس==
=='''آذری غریب از نمای نزدیک تر'''==
{{پانویس|۲}}
==='''روایت آذریِ غریب'''===
سال ۱۳۷۲ آغاز حکایت افضل آذری زبان است؛ افضل که به لحاظ هوش و ذکاوت و استعداد از دانشجویان کم نظیر آن زمان محسوب می شد و به حق اکنون می بایست از بزرگان و سرآمدان علم سیاست می بود؛ اما دست حادثه پایان غم انگیزی برای او رغم می زند.{{سخ}}
آذری غریب با این عبارات آغاز می شود:{{سخ}}
"هنوز هر بار که وارد کریدورهای دانشکده‌ی حقوق و علوم سیاسی می‌شوم و از پله‌های قدیمی که از زمان رضاشاه تا به حال خم به ابرو نیاورده‌اند بالا می‌روم، بی‌اختیار احساس می‌کنم که افضل را دومرتبه می‌بینم"{{سخ}}
و در فراز و نشیب زمان خواننده را به درستی همراه با زیباکلام به دنبال افضل می کشاند؛ در دانشگاه، در روستای رُش بزرگ، در جاده ای که او برای آمدن به تهران و به کلاس درس طی می کرد.{{سخ}}
غصه غربت افضل غصه ی غربت تمام آنهایی ست که در اثر ناکارآمدی سیستم و ضعف آموزش عالی در جذب و به کارگیری نخبگان این کشور، مورد غفلت و سستی قرار گرفته اند
===''' نقش نصیر عبادپوردر جاودانگی افضل یزدان پناه'''===
صادق زیباکلام در مقدمه ی آذری غریب در خصوص عبادپور اینگونه می نویسد:{{سخ}}
نصیر عبادپور یکی دیگر از دانشجویان آذری تبارم که هم دوره افضل بود و شباهت هایی نیز با او دارد از جمله کسانی بود که پس از چاپ کتاب «گفتن یا نگفتن»، داستان افضل برای نخستین بار در مقدمه آن به چاپ رسیده بود، بارها و بارها پیشم آمد و در مورد افضل صحبت کرد. از همان ابتدا او نظرش این بود که سرگذشت افضل را بصورت کتاب چاپ نماییم. من همواره به او می گفتم که: عبادپور من داستان نویس نیستم. به علاوه نمی شود که کتاب داستان ده یا پانزده صفحه ای را چاپ کرد. عباد پور هم چیزی نمی گفت و می رفت، اما چند هفته بعدش مجددا به بهانه ای باز سر و کله اش در دانشگاه پیدا می شد. بدون اینکه به روی خودش بیاورد که من قبلا به او چه گفتم، می پرسید که خوب استاد در مورد سرگذشت افضل بالاخره تصمیمی گرفتید یا نه؟ من هم به او می گفتم که مگر قرار بود تصمیمی بگیرم؟ در این جنگ فرسایشی من نهایتا وا دادم و عبادپور پیروز شد. یک روز بالاخره گفتم که « عبادپور من دقیقا در خصوص افضل اگر چه کار بکنم تو شاخ را برمی داری و کوتاه می آیی؟» او هم که از مدت ها قبل پاسخ این سوال را آماده کرده بود، گفت: استاد ، یک مقدمه برای آن بنویسید و باقی اش با من.{{سخ}}
در تمام این رد و بدل شدن های طولانی یک نکته ظریف نهفته بئد: تعلق خاطر من به افضل. نکته ای که عبادپور هم با هوشیاری و فطانت ان را دریافته بود. بنابراین اگر از افضل که خالق داستانش می باشد بگذریم، این کتاب مدیون اصرار و تکرارهای وقفه ناپذیر نصیرعبادپور است.


==منابع==
==='''خلاصه ای از "ما چگونه ما شدیم"'''===  
* {{یادکرد کتاب|نام خانوادگی = زیباکلام|نام = صادق|عنوان= آذریِ غریب (پیشگفتار)|ناشر = میانه|شهر = تهران|سال = ۱۳۹۴|شابک=|صفحه= }}
  "طبق عادت مالوف، در تحلیل های سیاسی در باب «جامعه شناسی نخبه‌کشی» و نشان دادن میزان و درجه استبدادزدگی  جامعه از این حیث، رویه ی همیشگی مان بر این بوده است که همواره سراغ نخبگان رفته ایم؛ با این فرض که به طور مثال جامعه استبدادزدهٔ عصر با نخبگان وامثال خواجه نظام‌الملک، امیرکبیر، قائم‌مقام فراهانی و... چه رفتار یا برخوردی داشته است. یعنی همیشه سراغ قهرمانان، نخبگان و سرآمدان رفته ایم. اگرچه این شیوه تحقیق در جایگاه خود ارزش و منزلت خاص خود را داراست، اما جا دارد که روی دیگر سکه هم در نظر گرفته شود که بالاخره این جامعه استبدادزده، «نخبه کشی ملی‌اش» چقدر است. آن استعدادهایی که زمینه رشد و شکوفایی داشتند، اما جامعه عقب مانده به یکباره تیشه به ریشه همهٔ آن‌ها زده است."{{سخ}}
==پیوند به بیرون==
دکتر صادق زیباکلام در مقامِ مدرسِ علوم سیاسی و پژوهش‌گر مسائلِ سیاسی، چهره و نامی آشنا دارد و هر علاقه‌مند به چنین مباحثی، آثارِ این تحلیل‌گر را دنبال می‌کند.{{سخ}}
*
زیباکلام تنها یک‌بار در حوزه داستان‌نویسی تجربه‌یی داشته و داستان کوتاهی با موضوعِ سرنوشتِ یکی از دانشجویانش در کتابی کم‌حجم (چهل‌وهفت صفحه) روانه‌ی کتابفروشی‌ها کرد تا ضمن اشاره به نُخبه‌کُشی فردی یا نسلی، به اصرار شاگرد دیگرش، نصیر عبادپور،که چاپ این داستان با پیگیری‌های او صورت گرفت، زندگی «افضل یزدان‌پناه» دانشجوی متوفا در تیرماه هفتادونُه را روایت بکند و به این ترتیب دیگران نیز بدانند چگونه پرونده زندگی یکی از نوابغِ ملی آینده، به دلیل عدم حمایت مسوولانِ وقت، برای همیشه بسته شد و کسی از این بابت نه خَم به اَبرو آوَرد و نَه مسوولیتی بر گردن گرفت.
انگار قصه‌ی افضل، بهانه‌یی بوده برای پیش‌کشیدن حرف‌های بسیار. در حقیقت این کتاب‌، فرصتی است تا استاد، در فرصتی مختصر و مفید به نقد وضعیت دانش‌گاه و دانش‌جو بپردازد. پیش‌گفتار کتاب نیز به‌ قلم عبادپور، معرفِ محتوای کتاب است؛ این‌که ضعف در سیستم آموزشی مناسب جهت تحصیل یا نبودِ وضعییتِ مطلوبِ بهداشتی، باعث می‌شود افراد در آغاز زنده‌گی از تحصیل محروم بشوند یا با نقصِ عضو و فلج جسمانی پا به دنیا بگذارند ـ مانند افضل یزدان‌پناه ـ یا در وضعییتی بدتر، این شرایط نخبه‌گان را برای همیشه از کشور فراری می‌دهد یا بعد از عمری تحصیل و تلاش در رشته‌ی مورد علاقه، آنها را در جایی ناهماهنگ با رشته‌ی تحصیلی به کار می‌گُمارد

نسخهٔ ‏۲۶ تیر ۱۳۹۸، ساعت ۲۲:۲۲

آذریِ غریب
طرح جلد
نویسندهصادق زیباکلام
ناشرنشر بیدگل
محل نشرتهران
تاریخ نشر۱۳۸۷
تعداد صفحات47
موضوعزندگی افضل یزدان پناه
زبانفارسی
طراح جلدسیاوش تصاعدیان
طرح جلد (چاپ آخر)

آذریِ غریب داستان کوتاهی است به قلم صادق زیباکلام که ماجرا آن مبتنی بر یک روایت حقیقی نوشته شده است.

* * * * *

این اثر حکایت مرگ ناگهانی یکی از دانشجویان بااستعداد زیباکلام در دانشکدۀ علوم سیاسی دانشگاه تهران به نام "افضل یزدان پناه" است؛ شرح دلبستگی استاد به شاگرد و آینده درخشانی که او برای افضل پیش بینی می کرد وهیچ گاه به تحقق نپیوست.
کتاب یادشده ، داستانی کوتاهی است که برای نخستین بار در مقدمۀ یکی از آثار زیباکلام با عنوان «مجموعه گفتگوهای سیاسی» در سال 1379 انتشار پیداکرد.
اصل اثر به عنوان کتابی مستقل، به اهتمام نصیر عبادپور در سال ۱۳۸۷ روانه بازار كتاب شده است.

آذری غریب از نمای نزدیک تر

روایت آذریِ غریب

سال ۱۳۷۲ آغاز حکایت افضل آذری زبان است؛ افضل که به لحاظ هوش و ذکاوت و استعداد از دانشجویان کم نظیر آن زمان محسوب می شد و به حق اکنون می بایست از بزرگان و سرآمدان علم سیاست می بود؛ اما دست حادثه پایان غم انگیزی برای او رغم می زند.
آذری غریب با این عبارات آغاز می شود:

"هنوز هر بار که وارد کریدورهای دانشکده‌ی حقوق و علوم سیاسی می‌شوم و از پله‌های قدیمی که از زمان رضاشاه تا به حال خم به ابرو نیاورده‌اند بالا می‌روم، بی‌اختیار احساس می‌کنم که افضل را دومرتبه می‌بینم"

و در فراز و نشیب زمان خواننده را به درستی همراه با زیباکلام به دنبال افضل می کشاند؛ در دانشگاه، در روستای رُش بزرگ، در جاده ای که او برای آمدن به تهران و به کلاس درس طی می کرد.
غصه غربت افضل غصه ی غربت تمام آنهایی ست که در اثر ناکارآمدی سیستم و ضعف آموزش عالی در جذب و به کارگیری نخبگان این کشور، مورد غفلت و سستی قرار گرفته اند

نقش نصیر عبادپوردر جاودانگی افضل یزدان پناه

صادق زیباکلام در مقدمه ی آذری غریب در خصوص عبادپور اینگونه می نویسد:
نصیر عبادپور یکی دیگر از دانشجویان آذری تبارم که هم دوره افضل بود و شباهت هایی نیز با او دارد از جمله کسانی بود که پس از چاپ کتاب «گفتن یا نگفتن»، داستان افضل برای نخستین بار در مقدمه آن به چاپ رسیده بود، بارها و بارها پیشم آمد و در مورد افضل صحبت کرد. از همان ابتدا او نظرش این بود که سرگذشت افضل را بصورت کتاب چاپ نماییم. من همواره به او می گفتم که: عبادپور من داستان نویس نیستم. به علاوه نمی شود که کتاب داستان ده یا پانزده صفحه ای را چاپ کرد. عباد پور هم چیزی نمی گفت و می رفت، اما چند هفته بعدش مجددا به بهانه ای باز سر و کله اش در دانشگاه پیدا می شد. بدون اینکه به روی خودش بیاورد که من قبلا به او چه گفتم، می پرسید که خوب استاد در مورد سرگذشت افضل بالاخره تصمیمی گرفتید یا نه؟ من هم به او می گفتم که مگر قرار بود تصمیمی بگیرم؟ در این جنگ فرسایشی من نهایتا وا دادم و عبادپور پیروز شد. یک روز بالاخره گفتم که « عبادپور من دقیقا در خصوص افضل اگر چه کار بکنم تو شاخ را برمی داری و کوتاه می آیی؟» او هم که از مدت ها قبل پاسخ این سوال را آماده کرده بود، گفت: استاد ، یک مقدمه برای آن بنویسید و باقی اش با من.
در تمام این رد و بدل شدن های طولانی یک نکته ظریف نهفته بئد: تعلق خاطر من به افضل. نکته ای که عبادپور هم با هوشیاری و فطانت ان را دریافته بود. بنابراین اگر از افضل که خالق داستانش می باشد بگذریم، این کتاب مدیون اصرار و تکرارهای وقفه ناپذیر نصیرعبادپور است.

خلاصه ای از "ما چگونه ما شدیم"

 "طبق عادت مالوف، در تحلیل های سیاسی در باب «جامعه شناسی نخبه‌کشی» و نشان دادن میزان و درجه استبدادزدگی  جامعه از این حیث، رویه ی همیشگی مان بر این بوده است که همواره سراغ نخبگان رفته ایم؛ با این فرض که به طور مثال جامعه استبدادزدهٔ عصر با نخبگان وامثال خواجه نظام‌الملک، امیرکبیر، قائم‌مقام فراهانی و... چه رفتار یا برخوردی داشته است. یعنی همیشه سراغ قهرمانان، نخبگان و سرآمدان رفته ایم. اگرچه این شیوه تحقیق در جایگاه خود ارزش و منزلت خاص خود را داراست، اما جا دارد که روی دیگر سکه هم در نظر گرفته شود که بالاخره این جامعه استبدادزده، «نخبه کشی ملی‌اش» چقدر است. آن استعدادهایی که زمینه رشد و شکوفایی داشتند، اما جامعه عقب مانده به یکباره تیشه به ریشه همهٔ آن‌ها زده است."

دکتر صادق زیباکلام در مقامِ مدرسِ علوم سیاسی و پژوهش‌گر مسائلِ سیاسی، چهره و نامی آشنا دارد و هر علاقه‌مند به چنین مباحثی، آثارِ این تحلیل‌گر را دنبال می‌کند.
زیباکلام تنها یک‌بار در حوزه داستان‌نویسی تجربه‌یی داشته و داستان کوتاهی با موضوعِ سرنوشتِ یکی از دانشجویانش در کتابی کم‌حجم (چهل‌وهفت صفحه) روانه‌ی کتابفروشی‌ها کرد تا ضمن اشاره به نُخبه‌کُشی فردی یا نسلی، به اصرار شاگرد دیگرش، نصیر عبادپور،که چاپ این داستان با پیگیری‌های او صورت گرفت، زندگی «افضل یزدان‌پناه» دانشجوی متوفا در تیرماه هفتادونُه را روایت بکند و به این ترتیب دیگران نیز بدانند چگونه پرونده زندگی یکی از نوابغِ ملی آینده، به دلیل عدم حمایت مسوولانِ وقت، برای همیشه بسته شد و کسی از این بابت نه خَم به اَبرو آوَرد و نَه مسوولیتی بر گردن گرفت. انگار قصه‌ی افضل، بهانه‌یی بوده برای پیش‌کشیدن حرف‌های بسیار. در حقیقت این کتاب‌، فرصتی است تا استاد، در فرصتی مختصر و مفید به نقد وضعیت دانش‌گاه و دانش‌جو بپردازد. پیش‌گفتار کتاب نیز به‌ قلم عبادپور، معرفِ محتوای کتاب است؛ این‌که ضعف در سیستم آموزشی مناسب جهت تحصیل یا نبودِ وضعییتِ مطلوبِ بهداشتی، باعث می‌شود افراد در آغاز زنده‌گی از تحصیل محروم بشوند یا با نقصِ عضو و فلج جسمانی پا به دنیا بگذارند ـ مانند افضل یزدان‌پناه ـ یا در وضعییتی بدتر، این شرایط نخبه‌گان را برای همیشه از کشور فراری می‌دهد یا بعد از عمری تحصیل و تلاش در رشته‌ی مورد علاقه، آنها را در جایی ناهماهنگ با رشته‌ی تحصیلی به کار می‌گُمارد