نیما یوشیج: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌ادبیات
پرش به ناوبری پرش به جستجو
آقای مستقیم (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
آقای مستقیم (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۷۱: خط ۷۱:
'''نیما یوشیج''' شاعر و نظریه‌پرداز معاصر ایرانی بود. همچنین او را پدر شعر نو ایران می‌دانند.
'''نیما یوشیج''' شاعر و نظریه‌پرداز معاصر ایرانی بود. همچنین او را پدر شعر نو ایران می‌دانند.
<center> * * *</center>{{سخ}}
<center> * * *</center>{{سخ}}
علی اسفندیاری در سال ۱۳۰۰ خورشیدی نام خود را به نیما تغییر داد. نیما نام یکی از اسپهبدان تبرستان بود و به معنی کمان بزرگ است. او با همین نام شعرهای خود را امضا می‌کرد. در نخستین سال‌های صدور شناس‌نامه نام وی نیماخان یوشیج ثبت شده‌است.
علی اسفندیاری که بعدتر نیما یوشیج شد، شاعری است که بیش از هر شاعر دیگری در راه تجدد واقعی در شعر فارسی تلاش کرد و این امر را هدف شاعری خود قرار داد.<ref name="chashmandaz">{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی = زرین‌کوب|نام = حمید|عنوان =چشم‌انداز شعر نو فارسی|ص=۴۸}}</ref> {{سخ}}
نیما در ابتدا به روال زمان شعر می‌گفت و با شاعران زمان خود، مثل[[محمدتقی بهار|ملک‌الشعرا]]، [[علی اشتری]] و [[علی‌اصغر حکمت]]نشست‌ و برخاست داشت. شعرهای این دورهٔ او، نوعی تقلید از شیوهٔ سرایش کلاسیک فارسی است. اما آشنایی او با ادبیات کلاسیک فارسی چنان نیست که غرق در آن شود.<ref name="chashmandaz"/> نیما در سال ۱۳۰۱ «[[افسانه]]» را می‌سراید که فصلی جدید در شعر فارسی و عملاً آغازگر شعر نو است. این شعر مخالفت‌های قُدمایی‌‌ها را در پی دارد، هرچند که بسیاری از تجددگرایان این شعر را ستودند. افسانه نقطهٔ ذوق نیماست که او را از کهن‌سرایی به تجدد متوجه ساخت. <ref>{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی = جلالی پندری|نام = یدالله|عنوان =گزینه اشعار نیما یوشیج| ص=۷۳}}</ref>{{سخ}}
نیما پس از افسانه، از سال ۱۳۰۱ تا ۱۳۱۶ دست به آزمایش‌های مختلف می‌زند و اشعار دیگری را در قالب‌هایی مثل رباعی، قطعه و  قالب شعر افسانه، برای تکامل آن فرم، می‌سراید. در این فاصلهٔ زمانی، او شعر «[[خانوادهٔ یک سرباز]]» را می‌سراید که نشان می‌دهد وی نه تنها از بیان و فکر رمانتیکی افسانه دور شدده‌است و به نوعی واقع‌گرایی هنری نزدیک می‌شود، بلکه نوعی تفکر و اندیشه انسانی و اجتماعی را در‌می‌یابد و از بُعد غنایی به سوی شعر اجتماعی حرکت می‌کند.<ref>{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی = زرین‌کوب|نام = حمید|عنوان =چشم‌انداز شعر نو فارسی|ص=۶۳}}</ref>{{سخ}}
اما نقطه‌ای که شعر نو در آن، به معنای واقعی کلمه، متولد می‌شود، با سرودن شعر «[[ققنوس]]» رخ می‌دهد. این شعر علاوه‌بر ویژگی‌های ادبی، از نظر روایت‌شناسی نیز تغییر عمده‌ای در شیوهٔ شاعری نیما به شمار می‌رود و عملاً نیما را شاعری نمادگرا می‌کند.<ref>{{یادکرد ژورنال|عنوان= بررسی عملکرد روایت در اشعار نیما با تکیه بر نشانه‌شناسی ققنوس|}}</ref>
علی اسفندیاری در سال ۱۳۰۰ خورشیدی نام خود را به نیما تغییر داد. نیما نام یکی از اسپهبدان تبرستان بود و به معنی کمان بزرگ است. او با همین نام شعرهای خود را امضا می‌کرد. در نخستین سال‌های صدور شناسنامه نام وی نیماخان یوشیج ثبت شده‌است.


==داستانک==
==داستانک==
خط ۹۶: خط ۱۰۰:
لادبن پس از قریب یازده سال دوری، در سال ۱۳۱۰ پنهانی به ایران سفر کرده بود و پس از ارتباط با حزب کمونیست ایران و دیدار با شخصیت‌های چون دکتر تقی ارانی در راه بازگشت به شوروی به دیدار برادرش آمده بود. عالیه خانم، جزییات این دیدرا ناگهانی و پرمخاطره را، که آخرین دیدار دو برادر بود، چنین بازگفته است:
لادبن پس از قریب یازده سال دوری، در سال ۱۳۱۰ پنهانی به ایران سفر کرده بود و پس از ارتباط با حزب کمونیست ایران و دیدار با شخصیت‌های چون دکتر تقی ارانی در راه بازگشت به شوروی به دیدار برادرش آمده بود. عالیه خانم، جزییات این دیدرا ناگهانی و پرمخاطره را، که آخرین دیدار دو برادر بود، چنین بازگفته است:
{{گفتاورد تزیینی|یک شب سروکلهٔ لادبن پیدا شد، با یک لباس دهاتی از یوش آمده بود. چند روزی در خانهٔ ما در آستارا مخفی بود و بالاخره یک شب بعد از خوردن شام، من و نیما و لادبن به نزدیک رودخانهٔ مرز ایران و شوروی رفتیم و نیما و لادبن، یکدیگر را بغل کردند و بوسیدند.[...] لادبن کفش‌هایش را درآورد و از رودخانه گذشت. در آن طرف آب ما سایهٔ سیاهش را در تاریکی می‌دیدیم که کفش‌هایش پوشید و در لابلای درختان انبوه در دل سیاه شب ناپدید شد.<ref>{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی = اسلامیه|نام = مصطفی|عنوان = زندگی‌نامهٔ نیما یوشیج؛ به‌کجای این شب تیره|ص=۱۶۷}}</ref>}}
{{گفتاورد تزیینی|یک شب سروکلهٔ لادبن پیدا شد، با یک لباس دهاتی از یوش آمده بود. چند روزی در خانهٔ ما در آستارا مخفی بود و بالاخره یک شب بعد از خوردن شام، من و نیما و لادبن به نزدیک رودخانهٔ مرز ایران و شوروی رفتیم و نیما و لادبن، یکدیگر را بغل کردند و بوسیدند.[...] لادبن کفش‌هایش را درآورد و از رودخانه گذشت. در آن طرف آب ما سایهٔ سیاهش را در تاریکی می‌دیدیم که کفش‌هایش پوشید و در لابلای درختان انبوه در دل سیاه شب ناپدید شد.<ref>{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی = اسلامیه|نام = مصطفی|عنوان = زندگی‌نامهٔ نیما یوشیج؛ به‌کجای این شب تیره|ص=۱۶۷}}</ref>}}
===در بحبوحهٔ کودتا===
[[جلال آل‌اجمد]] در مقالهٔ «[[پیرمرد چشم ما بود]]» حال‌وروز نیما را در بحبوحهٔ کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ شرح می‌دهد:
{{گفتاورد تزیینی| بعد ار قضایای ۲۸ مرداد طبیعی بود که می‌آیند سراغش. با آن سوابق. خودش هم بو برده بود که یک روز یک گونی شعر آورد خانهٔ ما برای گذاشتیم توی شیروانی و خطر که گذشت دادیم. خیال می‌کرد همهٔ دعواهای دنیا سر لحاف گونی شعر او است. ماه اول یا دوم آن قضایا بود که آمدند. یکی از دست‌به‌دهن‌های محل که روزگاری نوکری خانه‌شان را کرده بود و بعد حرف و سخنی با ایشان پیدا کرده‌بود-آن قضایا که پیش آمد رفته‌بود خبر داده‌بود که بله فلانی تقنگ دارد و جلسه می‌کند. پیرمرد البته تفنگ داشت، اما جواز طاق و جفت هم داشت و جلسه هم می‌کرد، اما چه‌جور جلسه‌ای؟ و اصلاً برای تعقیب او احتیاجی به تفنگ داشتن یا جلسه کردن نبود. صبج بود که آمده‌بودند و همه‌جا را گشته بودند. حتی توی ق.طی پودر عالیه خانم را. بعد که پیرمرد را دیدیم، می‌گفت:«نشسته‌ای که یک مرتبه می‌ریزند و می‌روند توی اطاق خواب زنت و توی قوطی پودرش دنبال گلوله می‌گردند. این هم شد زندگی؟»<ref>{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی = آل‌احمد|نام = جلال|عنوان =ارزیابی شتاب‌زده|ص=۵۱}}</ref>}}
===نیمای دبیر===
===نیمای دبیر===
[[انور خامه‌ای]]، نیما را به عنوان معلم چنین توصیف می‌کند:
[[انور خامه‌ای]]، نیما را به عنوان معلم چنین توصیف می‌کند:
{{گفتاورد تزیینی| آن‌ها(شاگردان نیما) می‌گفتند او اصلاً به برنامهٔ درسی و کتاب درسی کاری ندارد، در کلاس مانند یک دوست کنار شاگردان می‌نشیند و با آن‌ها به گپ‌زدن و درد دل‌کردن می‌پردازد. گاهی هم داستان‌ها یا شعرهایی از خود یا شعرای دیگری را می‌خواند. همهٔ آن‌ها از او به نیکی و احترام یادمی‌کردند. <ref>{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی = جلالی پندری|نام = یدالله|عنوان =گزینه اشعار نیما یوشیج| ص=۲۱}}</ref>}}
{{گفتاورد تزیینی| آن‌ها(شاگردان نیما) می‌گفتند او اصلاً به برنامهٔ درسی و کتاب درسی کاری ندارد، در کلاس مانند یک دوست کنار شاگردان می‌نشیند و با آن‌ها به گپ‌زدن و درد دل‌کردن می‌پردازد. گاهی هم داستان‌ها یا شعرهایی از خود یا شعرای دیگری را می‌خواند. همهٔ آن‌ها از او به نیکی و احترام یادمی‌کردند. <ref>{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی = جلالی پندری|نام = یدالله|عنوان =گزینه اشعار نیما یوشیج| ص=۲۱}}</ref>}}
===کتک‌خوردن نیما===
===کتک‌خوردن نیما===
نیما در طول اقامتش در آستارا، در مدرسهٔ حکیم نظامی تدریس می‌رد. در پی مشاجره‌هایی که هر روز با مدیر مدرسه داشت، روزی کار به درگیری فیزیکی کشید. به روایت یوسف کلانتری، یکی از معلمان مدرسهٔ حکیم نظامی:
نیما در طول اقامتش در آستارا، در مدرسهٔ حکیم نظامی تدریس می‌کرد. در پی مشاجره‌هایی که هر روز با مدیر مدرسه داشت، روزی کار به درگیری فیزیکی کشید. به روایت یوسف کلانتری، یکی از معلمان مدرسهٔ حکیم نظامی:
{{گفتاورد تزیینی| نیما به علت کمبود هیزم و خاموش‌بودن بخاری کلاس‌اش، آن روز با حکیمی مشاجره کرد و آخر سر نیز نردبان چوبی مدرسه را شکست و سوزاند. حکیمی که کلی عصبانی شده بود، حرف‌های رکیکی به نیما زد و چنین بود که مشاجرات لفظی نیما با حکیمی بالا گرفت. بالاخره نیما به والی آذربایجان، یعنی ادیب سمیعی، که مردی شعردوست بود و با نیما روابط دوستانه‌ای داشت، متوسل شد. آقای والی نیز نیما را به دکتر احمد محسنی، مدیرکل معارف آذربایجان توصیه نمود. بلافاصله از سوی مدیرکل، رییس معارف رضاییه به عنوان بازرس به آستارا اعزام شد. نامبردهه پس از ورود به آستارا تمام معلمین را در دفتر جمع کرد و از آن‌ها توضیح خواست. اغلب معلمین به طرفداری رییس معارف که مدیر مدرسه هم بود، برخاستند. من حق را به جانب نیما داده و از او طرفداری نمودم که این‌کار من باعث تیرگی روابط من با اداره شد.<ref>{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی = اسلامیه|نام = مصطفی|عنوان = زندگی‌نامهٔ نیما یوشیج؛ به‌کجای این شب تیره|ص=۱۵۴}}</ref>}}
{{گفتاورد تزیینی| نیما به علت کمبود هیزم و خاموش‌بودن بخاری کلاس‌اش، آن روز با حکیمی مشاجره کرد و آخر سر نیز نردبان چوبی مدرسه را شکست و سوزاند. حکیمی که کلی عصبانی شده بود، حرف‌های رکیکی به نیما زد و چنین بود که مشاجرات لفظی نیما با حکیمی بالا گرفت. بالاخره نیما به والی آذربایجان، یعنی ادیب سمیعی، که مردی شعردوست بود و با نیما روابط دوستانه‌ای داشت، متوسل شد. آقای والی نیز نیما را به دکتر احمد محسنی، مدیرکل معارف آذربایجان توصیه نمود. بلافاصله از سوی مدیرکل، رییس معارف رضاییه به عنوان بازرس به آستارا اعزام شد. نامبردهه پس از ورود به آستارا تمام معلمین را در دفتر جمع کرد و از آن‌ها توضیح خواست. اغلب معلمین به طرفداری رییس معارف که مدیر مدرسه هم بود، برخاستند. من حق را به جانب نیما داده و از او طرفداری نمودم که این‌کار من باعث تیرگی روابط من با اداره شد.<ref>{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی = اسلامیه|نام = مصطفی|عنوان = زندگی‌نامهٔ نیما یوشیج؛ به‌کجای این شب تیره|ص=۱۵۴}}</ref>}}
===پیرمرد چشم ما بود===
===پیرمرد چشم ما بود===
خط ۱۴۲: خط ۱۴۹:
*'''۱۳۲۲''': چاپ «[[امید پلید]]» در «نامهٔ مردم». نامه به [[احسان طبری]] در پاسخ به نقد او.
*'''۱۳۲۲''': چاپ «[[امید پلید]]» در «نامهٔ مردم». نامه به [[احسان طبری]] در پاسخ به نقد او.
*'''۱۳۲۵''': برپایی نخستین «[[کنگرهٔ نویسندگان ایران]]».
*'''۱۳۲۵''': برپایی نخستین «[[کنگرهٔ نویسندگان ایران]]».
*'''۱۳۲۴''': تولد اولین و تنهاترین فرزندش،«شراگیم».
*'''۱۳۳۰''': سرودن «[[مرغ آمین]]» و چاپ آن در هفته‌نامهٔ ادبی و خبری «اتمیک»، از نشریات هوادار ملی شدن صنعت نفت و دکتر مصدق.
*'''۱۳۳۰''': سرودن «[[مرغ آمین]]» و چاپ آن در هفته‌نامهٔ ادبی و خبری «اتمیک»، از نشریات هوادار ملی شدن صنعت نفت و دکتر مصدق.
*'''۱۳۳۲''': سرودن «[[دل فولادم]]» پس از کودتای ۲۸ مرداد. همسایگی با [[جلال آل‌احمد]] و [[سیمین دانشور]] در محلهٔ شمیران، تجریش.
*'''۱۳۳۲''': سرودن «[[دل فولادم]]» پس از کودتای ۲۸ مرداد. همسایگی با [[جلال آل‌احمد]] و [[سیمین دانشور]] در محلهٔ شمیران، تجریش.
خط ۱۷۴: خط ۱۸۲:
{{نقل‌قول|چیزهایی که قابل تحسین و توجه‌ٔ عموم واقع می‌شوند، اغلب این‌طور اتفاق افتاده است که روز قبل بالعموم آن‌ها را رد و تکذیب کرده‌اند. شعرهای این‌ کتاب از این قبیل است.<ref>{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی = لنگرودی|نام = شمس|عنوان =تاریخ تحلیلی شعر نو، جلد۱|ص=۱۰۵}}</ref>}}
{{نقل‌قول|چیزهایی که قابل تحسین و توجه‌ٔ عموم واقع می‌شوند، اغلب این‌طور اتفاق افتاده است که روز قبل بالعموم آن‌ها را رد و تکذیب کرده‌اند. شعرهای این‌ کتاب از این قبیل است.<ref>{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی = لنگرودی|نام = شمس|عنوان =تاریخ تحلیلی شعر نو، جلد۱|ص=۱۰۵}}</ref>}}
نیما نیز چون دیگر شاعران نوپرداز پیش از خود، شعر آزاد را از طریق زبان فرانسه و آشنایی با شعر اروپا شناخت و در زبان فارسی به‌ کار بست. ولی فرق اساسی نیما با دیگر شاعران نوپرداز این بود که دیگران دقیقاً به فلسفهٔ کار آگاه نبودند و صرفا از روی تنوع و تازگی و امکان آزادی بیان و مهم‌تر از همه، جذابیت‌های پنهان و آشکار و رایحهٔ غرب، دست به سرودن شعر آزاد زده‌بودند، حال آن‌که نیما چنان که در مباحث تئوریکش پیداست، عمیقاً به علت شکل‌گیری و ظهور شعر آزاد در ایران و جهان آگاهی داشته، و به همین دلیل نیز، بخشی از همّ خود را مصروف تبیین و تعلیل تاریخی هنر نوین می‌کرده است.<ref>{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی = لنگرودی|نام = شمس|عنوان =تاریخ تحلیلی شعر نو، جلد۱|ص=۱۰۷}}</ref> سنت‌گرایان تفکر شعر نیمایی را درک نمی‌کردند و می‌گفتند:«اوزان و بحور فارسی آن‌قدر متعدد و فراوان است و آن‌قدر منشعبات و متفرعات دارد که نیازی به شعر شکسته و یا آزاد گفتن نیست.» اما در تفکر نیمایی، مسئله نه کمبود اوزان و بخور شعر فارسی که اساساً خود اوزان و بحور از‌ پیش‌ تعیین‌شده است. نیما می‌گوید:«این محتواست که در جریان شکل‌گیری، شکل شعر را به‌دست می‌دهد.» ولی آن‌ها می‌گویند:«ما کلی شکل داریم که باید محتوا را در داخل آن‌ها بریزیم.» <ref>{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی = لنگرودی|نام = شمس|عنوان =تاریخ تحلیلی شعر نو، جلد۱|ص=۱۴۳}}</ref>
نیما نیز چون دیگر شاعران نوپرداز پیش از خود، شعر آزاد را از طریق زبان فرانسه و آشنایی با شعر اروپا شناخت و در زبان فارسی به‌ کار بست. ولی فرق اساسی نیما با دیگر شاعران نوپرداز این بود که دیگران دقیقاً به فلسفهٔ کار آگاه نبودند و صرفا از روی تنوع و تازگی و امکان آزادی بیان و مهم‌تر از همه، جذابیت‌های پنهان و آشکار و رایحهٔ غرب، دست به سرودن شعر آزاد زده‌بودند، حال آن‌که نیما چنان که در مباحث تئوریکش پیداست، عمیقاً به علت شکل‌گیری و ظهور شعر آزاد در ایران و جهان آگاهی داشته، و به همین دلیل نیز، بخشی از همّ خود را مصروف تبیین و تعلیل تاریخی هنر نوین می‌کرده است.<ref>{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی = لنگرودی|نام = شمس|عنوان =تاریخ تحلیلی شعر نو، جلد۱|ص=۱۰۷}}</ref> سنت‌گرایان تفکر شعر نیمایی را درک نمی‌کردند و می‌گفتند:«اوزان و بحور فارسی آن‌قدر متعدد و فراوان است و آن‌قدر منشعبات و متفرعات دارد که نیازی به شعر شکسته و یا آزاد گفتن نیست.» اما در تفکر نیمایی، مسئله نه کمبود اوزان و بخور شعر فارسی که اساساً خود اوزان و بحور از‌ پیش‌ تعیین‌شده است. نیما می‌گوید:«این محتواست که در جریان شکل‌گیری، شکل شعر را به‌دست می‌دهد.» ولی آن‌ها می‌گویند:«ما کلی شکل داریم که باید محتوا را در داخل آن‌ها بریزیم.» <ref>{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی = لنگرودی|نام = شمس|عنوان =تاریخ تحلیلی شعر نو، جلد۱|ص=۱۴۳}}</ref>
====ادبیات کودکان====
علا‌قه‌مندان به ادبیات، نیما را معمولاً به‌‌عنوان شاعری نوآور می‌شناسندو در حالی‌که ایجاد تحول در شعر فارسی، تنها افتخار نیما نیست. او از پیشگامان معاصر داستان‌نویسی کودکان بود. «[[توکایی در قفس]]» یکی از این داستان‌ها است. نیما این قصه را در اردیبهشت سال ۱۳۲۰ به اتمام رساند. در این داستان می‌توان مشابهت‌های بسیاری را میان توکا که در قفس گرفتار است و نیمایی که طبعی رها و کوهستانی دارد و در شهر اسیر شده‌است، دید.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان =مجموعه مقالات بزرگداشت یکصدمین  سالگرد تولد نیما یوشیج|صص=۱۱۵-۱۱۸}}</ref>{{سخ}}
نیما همچنین شعرهایی برای کودکان سروده‌است. شعرهایی که او برای کودکان سروده‌است، نشانهٔ توجه او به نسل آینده است. از او ۵ شعر برای کودکان و یک لالایی برجای مانده است. <ref>{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی = طاهباز|نام = سیروس|عنوان =کماندار بزرگ کوهساران|صص=۱۲۷ و ۱۲۸}}</ref>{{سخ}}
نمونه‌ای ای از این اشعار: {{سخ}}
=====بهار=====
<span style="color:darkred">
بچه‌ها بهار!{{سخ}}
گل‌ها واشدند.{{سخ}}
برف‌ها پاشدند{{سخ}}
از رو سبزه‌ها{{سخ}}
:::<span style="color:darkred">از روکوهسار{{سخ}}
:::<span style="color:darkred">بچه‌ها بهار!{{سخ}}
<span style="color:darkred">
دارهِ رو درخت{{سخ}}
می‌خونه به گوش{{سخ}}
پوستین را بکن{{سخ}}
قبا را بپوش{{سخ}}
:::<span style="color:darkred">بیدار شو بیدار{{سخ}}
:::<span style="color:darkred">بچه‌ها بهار{{سخ}}
<span style="color:darkred">
دارند می‌روند{{سخ}}
دارند می‌پرند{{سخ}}
زنبور از لونه{{سخ}}
بابا از خونه{{سخ}}
:::<span style="color:darkred">همه پی کار{{سخ}}
:::<span style="color:darkred">بچه‌ها بهار.
</span>
====داستان====
نثر دوران مشروطه و بعد از آن در عین برخورداری از رهیافت فکری تازه به زبان عامه نیز گرایش داشت. داستان‌های نیما نیز دقیقاً دنباله‌رو این دو اصل اند.{{سخ}}
از نیما تعدادی داستان در دست است. اما از قرار معلوم و آ‌ن‌طور که خود در نامه‌ای می‌نویسد، او بسیاری از داستان‌های خود را از بین ‌می‌برده‌است. «من نمی‌توانم به پاکنویس داستان‌های کوچکی که نوشته‌ام برسم. داستان‌های کوچک زیادی نوشته‌ام و خیلی زیاد، از زمان‌های قدیم وبسیاری را شخص خودم سوزانده‌ام و به کارهای دیگر که در نظر من برای مردم لازم‌تر است، مشغولم. به‌علاوه من دچار فکرهای مشوش و غمناک هستم.» {{سخ}}
همچنین نیما، در یادداشت‌های خود بارها اشاره داشته است که «در واقع داستان راهی است که او(شاعر) در آن همه‌گونه مهارت و زبردستی، هوش و ذوق خود را می‌آزماید.»<ref>{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی = یوشیج|نام = نیما|عنوان =نسخهٔ الکترونیکی کتاب حرف‌های همسایه|ص=۸|}}</ref> یا در جایی دیگر اشاره می‌کند که « خیال می‌کند عشق، اعر را به غزل‌سرایی وا می‌دارد، در صورتی که اگر عشق خام نباشد، شاعر به غزل اکتفا نکرده، به داستان‌سرایی می‌افند و به کارهای دیگر و عشق او در ضمن مطالب غیرعاشقانه به شکل احساسات خاصی که گرم و جاندار است، بیان می‌شود.»<ref>{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی = یوشیج|نام = نیما|عنوان =نسخهٔ الکترونیکی کتاب حرف‌های همسایه|ص=۱۳۹|}}</ref>{{سخ}}
آثار نیما در زمینهٔ داستان، شامل یک داستان بلند، هشت داستان کوتاه و سه داستانک می‌شود. در اکثر این داستان‌ها رگه‌هایی از طنز دیده می‌شود. طنزی که ژرف‌ساختی تلخ و غمگین اما خنده‌آور دارد.<ref>{{یادکرد وب|نشانی= https://www.sid.ir/fa/seminar/ViewPaper.aspx?FID=3191392h0887|عنوان= نيماي نثرنويس (معرفي و شرح مختصري از آثار غيرمنظوم نيما يوشيج)|}}</ref> نیما تعریف خود از تراژدی و طنز را این‌گونه بیان می‌کند:
{{نقل قول| طنز و تراژدی هر دو حاکی از چیزهایی هستند که برخلاف چشم‌داشت ماست. فقط با این‌ تفاوت که در تراژدی برمی‌انگیزیم برای دفع و دفاع، حال آن‌که در کمدی دفع و دفاعی لازم نمی‌دانیم. این است که در کمدی‌های واقعی و باارزش، علاوه‌بر استهزای ما علاوه بر خنده می‌تواند جای دفع و دفاع را پر کند. مطالب خنده‌انگیز وقتی هم اصیل و هم باارزش‌ هستند که این مزه را بدهند؛ چیزی از شیرینی حاکی از حماقت و چیزی-خواه پوشیده و خواه آشکار- از تلخی و حاکی از رنجیدگی‌های گاهی بی‌ورای ما از هر جور و از هر قسم.<ref>{{یادکرد وب|نشانی= https://www.sid.ir/fa/seminar/ViewPaper.aspx?FID=3191392h0887|عنوان= نيماي نثرنويس (معرفي و شرح مختصري از آثار غيرمنظوم نيما يوشيج)|}}</ref>}}


===یادمان و بزرگداشت‌ها===
===یادمان و بزرگداشت‌ها===
خط ۲۰۲: خط ۲۴۸:
====[[افسانه]]====
====[[افسانه]]====
در شمارهٔ چهارم دورهٔ دوم روزنامهٔ قرن بیستم، به تاریخ چهارشنبه، ۲۴ اسفند، نیما در نامه‌ای به دوستی خیالی «افسانه» را چنین شرح می‌دهد:{{گفتاورد تزیینی|این ساختمانی که «افسانهٔ» من در آن جای گرفته‌است و یک طرز مکالمهٔ طبیعی و آزاد را نشان می‌دهد، شاید برای دفعهٔ اول پسندیدهٔ تو نباشد... اما چیزی که مرا به رعایت این ساختمان تازه معتقد کرده است، همانا رعایت معنی و طبیعت است و هیچ حسنی برای شعر و شاعر بالاتر از این نیست که بهتر بتواند طبیعت را تشریح کند. وقتی که نمایش خود را تمام کردم و به این سبک به صحنه دادم نشان خواهم داد چه‌طور. حالا شاید بعضی تصورات کوچک کوچک نتواند به تو مدد دهد تا تفاوت این ساختمان را با ساختمان‌های کهنه بشناسی. نظریات مرا در دیباچهٔ نمایش آیندهٔ من خواهی‌دید. این «افسانه» فقط نمونه‌ای است. <ref>{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی = حریری|نام = ناصر|عنوان = هنر و ادبیات امروز|صص=۹۵ و ۹۶|}}</ref>}}
در شمارهٔ چهارم دورهٔ دوم روزنامهٔ قرن بیستم، به تاریخ چهارشنبه، ۲۴ اسفند، نیما در نامه‌ای به دوستی خیالی «افسانه» را چنین شرح می‌دهد:{{گفتاورد تزیینی|این ساختمانی که «افسانهٔ» من در آن جای گرفته‌است و یک طرز مکالمهٔ طبیعی و آزاد را نشان می‌دهد، شاید برای دفعهٔ اول پسندیدهٔ تو نباشد... اما چیزی که مرا به رعایت این ساختمان تازه معتقد کرده است، همانا رعایت معنی و طبیعت است و هیچ حسنی برای شعر و شاعر بالاتر از این نیست که بهتر بتواند طبیعت را تشریح کند. وقتی که نمایش خود را تمام کردم و به این سبک به صحنه دادم نشان خواهم داد چه‌طور. حالا شاید بعضی تصورات کوچک کوچک نتواند به تو مدد دهد تا تفاوت این ساختمان را با ساختمان‌های کهنه بشناسی. نظریات مرا در دیباچهٔ نمایش آیندهٔ من خواهی‌دید. این «افسانه» فقط نمونه‌ای است. <ref>{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی = حریری|نام = ناصر|عنوان = هنر و ادبیات امروز|صص=۹۵ و ۹۶|}}</ref>}}
====[[منظومهٔ خانهٔ سریویلی]]====
نیما منظومهٔ بلند سریویلی را در تابستان ۱۳۱۹ به شیوه‌ای متفاوت با سروده‌های پیشینش سرود و در مقدمه نوشت:{{سخ}}
«این شعرهای آزاد، آرام و شمرده و با رعایت نقطه‌گذاری و به حال طبیعی خوانده می‌شوندـ همانطور که یک قطعهٔ نثر را می‌خوانند.{{سخ}}
سریویل اسم دهکده‌ای است در به کجور نزدیک به هزارخال، این دو کلمه از دو جز ترکیب شده‌است: سری(خانه) و ویل(محل).{{سخ}}
سریویلی شاعر، با زنش و سگش در دهکدهٔ ییلاقی ناحیه جنگلی زندگی می‌کردند. تنها خوشی سریویلی به این بود که توکاها در موقع کوچ‌کردن از ییلاق به قشلاق در صحن خانهٔ با صفای او چند صباحی اتراق کرده، می‌خواندند. اما در یک شب طوفانی وحشتناک شیطان به پشت در خانهٔ او آمده، امان می‌خواهد.{{سخ}}
سریویلی مایل نیست آن محرک کثیف را در خانهٔ خود راه بدهد و بین آن‌ها جرّوبحث درمی‌گیرد. بالاخره شیطان راه می‌یابد و در دهلیز خانهٔ او می‌خوابد و موی و ناخن خود را کنده، بستر می‌سازد. سریویلی خیال می‌کند دیگر به واسطهٔ آن مطرود، روی صبح را نخواهد دید.{{سخ}}
به عکس، صبح از هر روز دل‌گشاتر درآمد، ولی موی و ناخن شیطان تبدیل به ماران و گزندگان می‌شوند و سریویلی به جاروب‌کردن آن‌ها می‌پردازد. او همین‌طور تمام ده را پر از ماران و گزندگان می‌بیند و برای نجات ده می‌کوشد.{{سخ}}
در این وقت کسان سریویلی خیال می‌کنند پسر آن‌ها دیوانه شده‌است و جادوگران رابرای شفای او می‌آورند. باقی داستان، جنگ بین سریویلی و اتباع شیطان و شیطان است.{{سخ}}
خانهٔ سریویلی خراب می‌شود و سال‌‌ها می‌گذردو مرغان صبح، گل با منقار خود از کوه‌ها آورده خانهٔ او را دوباره می‌سازند.{{سخ}}
سریویلی دوباره با زنش و سگش به خانهٔ خود بازمی‌گردد. اما افسوس دیگر توکاهای قشنگ در صحن خانهٔ او نخواندند و او برای همیشه غمگین ماند.» <ref>{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی = یوشیج|نام = نیما|عنوان = نیما یوشیح؛ مجموعهٔ کامل اشعار|صص= ۳۶۱-۳۶۲}}</ref>
===موضع‌گیری‌های او دربارهٔ دیگران===
===موضع‌گیری‌های او دربارهٔ دیگران===
====[[صادق هدایت]]====
====[[صادق هدایت]]====
نیما خطاب به هدایت:
نیما خطاب به هدایت:
{{گفتاورد تزیینی|[[پرونده:Sadegh hedayat.jpg|60px|بی‌قاب|راست|هیچ]]به طور کلی و اساسی در نوول‌های شما انسان به سلطهٔ قوی احساسات و فانتزی‌های شخصی برمی‌خورد. فکری که انسان می‌کند، در خصوص پیدایش و تحولات آن‌هاست...{{سخ}}
{{گفتاورد تزیینی|[[پرونده:Sadegh hedayat.jpg|60px|بی‌قاب|راست|هیچ]]به طور کلی و اساسی در نوول‌های(novel) شما انسان به سلطهٔ قوی احساسات و فانتزی‌های شخصی برمی‌خورد. فکری که انسان می‌کند، در خصوص پیدایش و تحولات آن‌هاست...{{سخ}}
هروقت یک انسان به یک به‌هم ریختگی و عدم تساوی در استیل شما برمی‌خورد، در ضمن احساسات و فانتزی‌های شخصی نویسنده، به‌طور محسوس آن‌ را تشخیص داده و آن عبارت از یک بی‌اعتنایی به شکل کار است که نویسنده بر حسب تمایلات خود، فقط خودش را به‌جای همه‌چیز می‌بیند. بنابراین می‌بینیم که پرسناژها نوع تفکرات و تکلمات خود را از دست‌داده، به‌جای آن‌ها خود نویسنده است که دارد آن‌طور که دلش می‌]واهد حرف می‌زند.<ref>{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی = آتشی|نام = منوچهر|عنوان = گزینهٔ اشعار منوچهر آتشی|ص=۳۶}}</ref>}}
هروقت یک انسان به یک به‌هم ریختگی و عدم تساوی در استیل شما برمی‌خورد، در ضمن احساسات و فانتزی‌های شخصی نویسنده، به‌طور محسوس آن‌ را تشخیص داده و آن عبارت از یک بی‌اعتنایی به شکل کار است که نویسنده بر حسب تمایلات خود، فقط خودش را به‌جای همه‌چیز می‌بیند. بنابراین می‌بینیم که پرسناژها نوع تفکرات و تکلمات خود را از دست‌داده، به‌جای آن‌ها خود نویسنده است که دارد آن‌طور که دلش می‌]واهد حرف می‌زند.<ref>{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی = آتشی|نام = منوچهر|عنوان = گزینهٔ اشعار منوچهر آتشی|ص=۳۶}}</ref>}}
====[[منوچهر شیبانی]]====
====[[منوچهر شیبانی]]====
خط ۳۶۷: خط ۴۲۴:
#میرانصاری، علی، «اسنادی دربارهٔ نیما یوشیج»، تهران، سازمان اسناد ملی ایران، ۱۳۷۵
#میرانصاری، علی، «اسنادی دربارهٔ نیما یوشیج»، تهران، سازمان اسناد ملی ایران، ۱۳۷۵
#میرانصاری، علی، «کتاب‌شناسی نیما یوشیج»، تهران، کمیسیون ملی یونسکو در ایران و سازمان اسناد ملی ایران، ۱۳۷۵
#میرانصاری، علی، «کتاب‌شناسی نیما یوشیج»، تهران، کمیسیون ملی یونسکو در ایران و سازمان اسناد ملی ایران، ۱۳۷۵
===بررسی آثار===
===بررسی اندیشه و آثار نیما یوشیج===
====[[افسانه]]====
====نگاه نیما به شعر====
قطعهٔ افسانه درواقع برای شعر فارسی معاصر، نقطهٔ عطف و مقدمه و آغازی است. افسانه در ابعاد مختلف، چه در محتوی و قالب و چه در زبان و وزن نوعی شعر تکامل یافته‌ و آغازگز شعر جدید است. افسانه شعری غنایی و عاشقانه و به‌قول «هشترودی» غزلی به‌شیوهٔ نوین است و چیزی است که نیما آن‌ را کشف کرده و بدین وسیله در طرز ادای احساسات عاشقانه تغییر داده‌است. این منظومه هر چند تا حدی از مایه‌ّای کلاسیک برخوردار است، اما تازگی خاصی دارد، و گویی در آن نوعی تحرک و هیجان دیده می‌شود که با محتوای عاشقانه و یا به قول نیما با محتوای نمایشی آن جور در می‌آید. در منظومهٔ افسانه شاعر از خودش صحبت می‌کند و حالت‌های شاعرانه و پراحساس خویش را توصیف می‌نماید. <ref>{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی = زرین‌کوب|نام = حمید|عنوان =چشم‌انداز شعر نو فارسی|}}</ref>{{سخ}}
نیما در شیوهٔ جدید خود شعر فارسی را در سه بُعد قابل دگرگونی و تغییر می‌دید: در محتوا، در شکل ذهنی و در شکل ظاهری. در باب محتوا، نیما شعر گفتن را نوعی زندگی کردن می‌داند و می‌گوید:« گوینده غالباً درونی‌های خود را پی‌درپی با آن چیزهایی که در زندگی هست یا نیست و ممکن است در جز آن قرار گیرد برآورد کند.» او کسی را شاعر می‌داند که جکیدهٔ زمان خود و مربوط به زمان خودش باشد و بتواند همواره در شکل زندگی و زمان زندگی با یافته‌های خودش باشد. یعنی در واقع توفیق نمودن یا گفتن را برای گوینده‌ای مسلم می‌داند که بتواند خود را با یافته‌های خویش به ما نشان دهد، و خصایص و اندیشه‌هایش همان‌طور که هست از او به دیگران انتقال پیدا کند. به‌طوری که شعرش نمونه‌ای از خود او باشد و نیز وابسته‌ به زمان و مکانی باشد که شاعر در آن هست و با آن بستگی دارد و از آن پیدا شده‌است؛ مثل این‌که بدون قصد و نه‌به‌خود این کار را انجام دهد.<ref>{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی = زرین‌کوب|نام = حمید|عنوان =چشم‌انداز شعر نو فارسی|ص=۶۸}}</ref>{{سخ}}
عاشق منظومهٔ افسانه، در واقع همان عاشق رنج‌کشیده و بدبین قصهٔ رنگ‌پریده است که از زندگی بی‌زارتر و در زیر ضربهٔ غم و ناکامی‌ها سرسخت‌تر و آب‌دیده‌تر شده‌است. شاعر در این یادگار دورهٔ جوانی، گوشه‌های دل خود را می‌کاود. قصهٔ عشق و ناکامی و سرخوردگی خویش را بازمی‌جوید. بدبینی و مرارت‌های زندگی خود را طرح می‌کند. دریافت خود از ناپایداری و زودگذری عمر و فریب رنگ‌ها و هوس‌ها و آرزو‌ها را بیان می‌کند و هر جا فرصت می‌یابد، صحنه‌ها و منظره‌های زیبایی از گذشته و دوران جوانی خود، از شب‌زنده‌داری شبانان در کنار آتش، از لطافت بهار در میان دره‌ها و دامان کوه‌ها - صحنه‌هایی که با اندوه و حسرت دوری از آن عهد و زمان نابود در هم آمیخته - تصویر می‌کند. <ref>{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی = آرین‌پور|نام = یحیی|عنوان = از صبا تا نیما|صص=۴۷۲ و ۴۷۳}}</ref>
نیما گذشته از دگرگون‌کردن بینش شاعرانه، در شکل و قالب نیز تحولاتی به‌وجود می‌آورد. او براساس اوزان قدیمی، نوعی وزن جدید ارائه می‌هد و قصد دارد در تمام این دگرگونی‌ها به شعرش وزنی طبیعی دهد. او وزن را در شعر تأیید می‌کند و می‌پذیرد و حتی آن را امری لازم و کاملاً طبیعی می‌شمارد.<ref>{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی = زرین‌کوب|نام = حمید|عنوان =چشم‌انداز شعر نو فارسی|ص=۷۱}}</ref>{{سخ}}
====[[منظومهٔ خانهٔ سریویلی]]====
به عقیدهٔ حمید زرین‌کوب نیما وزن شعر فارسی را با شکستن مصراع‌ها و به‌هم زدن تساوی طولی آن‌ها، به‌شکلی ترمیم می‌کند. بنابراین، نیما شعر فارسی را در ابعاد اصلی آن یعنی شکل ظاهر و درون‌مایه به سوی تکامل و تجدد کشاند.<ref>{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی = زرین‌کوب|نام = حمید|عنوان =چشم‌انداز شعر نو فارسی|صص= ۷۳ و ۷۵}}</ref>
نیما منظومهٔ بلند سریویلی را در تابستان ۱۳۱۹ به شیوه‌ای متفاوت با سروده‌های پیشینش سرود و در مقدمه نوشت:{{سخ}}
====منظومهٔ [[افسانه]]====
«این شعرهای آزاد، آرام و شمرده و با رعایت نقطه‌گذاری و به حال طبیعی خوانده می‌شوندـ همانطور که یک قطعهٔ نثر را می‌خوانند.{{سخ}}
قطعهٔ افسانه درواقع برای شعر فارسی معاصر، نقطهٔ عطف و مقدمه و آغازی است. افسانه در ابعاد مختلف، چه در محتوی و قالب و چه در زبان و وزن نوعی شعر تکامل یافته‌ و آغازگز شعر جدید است. افسانه شعری غنایی و عاشقانه و به‌قول «هشترودی» غزلی به‌شیوهٔ نوین است و چیزی است که نیما آن‌ را کشف کرده و بدین وسیله در طرز ادای احساسات عاشقانه تغییر داده‌است. این منظومه هر چند تا حدی از مایه‌ّای کلاسیک برخوردار است، اما تازگی خاصی دارد، و گویی در آن نوعی تحرک و هیجان دیده می‌شود که با محتوای عاشقانه و یا به قول نیما با محتوای نمایشی آن جور در می‌آید. در منظومهٔ افسانه شاعر از خودش صحبت می‌کند و حالت‌های شاعرانه و پراحساس خویش را توصیف می‌نماید. <ref>{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی = زرین‌کوب|نام = حمید|عنوان =چشم‌انداز شعر نو فارسی|ص=۵۳}}</ref>{{سخ}}
سریویل اسم دهکده‌ای است در به کجور نزدیک به هزارخال، این دو کلمه از دو جز ترکیب شده‌است: سری(خانه) و ویل(محل).{{سخ}}
عاشق منظومهٔ افسانه، در واقع همان عاشق رنج‌کشیده و بدبین قصهٔ رنگ‌پریده است که از زندگی بی‌زارتر و در زیر ضربهٔ غم و ناکامی‌ها سرسخت‌تر و آب‌دیده‌تر شده‌است. شاعر در این یادگار دورهٔ جوانی، گوشه‌های دل خود را می‌کاود. قصهٔ عشق و ناکامی و سرخوردگی خویش را بازمی‌جوید. بدبینی و مرارت‌های زندگی خود را طرح می‌کند. دریافت خود از ناپایداری و زودگذری عمر و فریب رنگ‌ها و هوس‌ها و آرزو‌ها را بیان می‌کند و هر جا فرصت می‌یابد، صحنه‌ها و منظره‌های زیبایی از گذشته و دوران جوانی خود، از شب‌زنده‌داری شبانان در کنار آتش، از لطافت بهار در میان دره‌ها و دامان کوه‌ها - صحنه‌هایی که با اندوه و حسرت دوری از آن عهد و زمان نابود در هم آمیخته - تصویر می‌کند. <ref>{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی = آرین‌پور|نام = یحیی|عنوان = از صبا تا نیما|صص=۴۷۲ و ۴۷۳}}</ref>{{سخ}}
سریویلی شاعر، با زنش و سگش در دهکدهٔ ییلاقی ناحیه جنگلی زندگی می‌کردند. تنها خوشی سریویلی به این بود که توکاها در موقع کوچ‌کردن از ییلاق به قشلاق در صحن خانهٔ با صفای او چند صباحی اتراق کرده، می‌خواندند. اما در یک شب طوفانی وحشتناک شیطان به پشت در خانهٔ او آمده، امان می‌خواهد.{{سخ}}
این شعر ۱۲۷ بند است که در هر بند، پنج سطر شعر وجود دارد. چهار سطر اول هر بند، در قالب چهارپاره است و غالب آن‌ها مانند چهارپاره‌های معمول، در خط دوم و چهارم قافیه دارند و به دنبال این چهار سطر، سطر پنجمی می‌آید که از نظر قافیه با چهار سطر قبلی ارتباطی ندارد، در وزنی نه‌چندان معمول سروده شده‌است که در سراسر شعر، همپای با قافیه‌ها مانند یک قطعهٔ موسیقی به ایجاد فضای غنایی و پرابهام شعر می‌افزاید. <ref>{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی = طاهباز|نام = سیروس|عنوان =کماندار بزرگ کوهساران|ص =۱۴۲}}</ref>
سریویلی مایل نیست آن محرک کثیف را در خانهٔ خود راه بدهد و بین آن‌ها جرّوبحث درمی‌گیرد. بالاخره شیطان راه می‌یابد و در دهلیز خانهٔ او می‌خوابد و موی و ناخن خود را کنده، بستر می‌سازد. سریویلی خیال می‌کند دیگر به واسطهٔ آن مطرود، روی صبح را نخواهد دید.{{سخ}}
==== شعر [[ققنوس]]====
به عکس، صبح از هر روز دل‌گشاتر درآمد، ولی موی و ناخن شیطان تبدیل به ماران و گزندگان می‌شوند و سریویلی به جاروب‌کردن آن‌ها می‌پردازد. او همین‌طور تمام ده را پر از ماران و گزندگان می‌بیند و برا ینجات ده می‌کوشد.{{سخ}}
ققنوس نام شعری از اشعار نیما یوشیج است که در مجموعهٔ «[[شعر من]]»، چاپ شد. تحولی که نیما در شعر فارسی ایجاد کرد، یعنی تحول نه تنها در شکل، بلکه در محتوا را می‌توان در شعر ققنوس مشهود یافت. از نظر [[جلال آل‌احمد]]، ققنوس نشانه‌ای خود شاعر است. یعنی «خود نیماست که غرور‌آمیز و حماسه‌سرا در آرزوی ابدیت در آرزوی ابدیت آثار خود، خود را به آتش می‌کشد.» اندیشهٔ نیمایی در ققنوس ایثار جان در راه آرمان و خود را به‌ خطر مرگ افکندن برای حیات است. در پرتو رشد فرهنگ و معرفت و تحولات انقلابی جامعهٔ ایران، شعر ققنوس، سرود شهادت است. ققنوس یک نماد است. این نماد خود را در راه حقیقتی فدا می‌کند و از خاکستر او باز هم ققنوس و ققنوس‌های دیگر سر بر می‌آورند. نیما داستان ققنوس را آن گونه که در متون ادب و میتولوژی آمده‌است، نقل نکرد. او به این مورد کاری ندارد که عمر ققنوس هزار سال است و این‌که در تقویم اساطیر فرس به چه معنی است و عرفای باطنیه در این مورد چه گفته‌اند. او داستان را تغییر داده و از افسانه عدول کرده ‌است، چون عمر ققنوس سرآید، خود را می‌سوزاند. او به طراز دیگری سخن رانده‌است و اشاره می‌کند که ققنوس از رنج‌های زندگی حیوانی خسته شده‌است و می‌خواهد خود را در راه حقیقتی به آتش کشد. دیدگاه او مترقیانه است و واپس‌گرا نیست. نیما به این مورد کاری ندارد که ققنوس مرغ خوش‌رنگ و خوش‌آوازی است و مرغان را به دور خود جمع می‌کند. او می‌؛وید ققنوس بر شاخ خیزران نشسته است، رهبر حرکت است، آواز سر می‌دهد، یار می‌گیرد و گرد او از رهروان و دوستان پر می‌گردد. آن‌گاه نقطهٔ عزیمت فرامی‌رسد. نیما در شعر ققنوس نشان می‌دهد که معتقد است که شاعر و هنرمند در کار خود، خود را دوباره می‌سازد، کار هنرمند وشاعر، کاری خلاق است و چیزی به هستی می‌افزاید.<ref>{{یادکرد کتاب|عنوان =مجموعه مقالات بزرگداشت یکصدمین  سالگرد تولد نیما یوشیج|صص=۱۷۱-۱۸۴}}</ref> <ref>{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی = یوشیج|نام = نیما|عنوان = نیما یوشیح؛ مجموعهٔ کامل اشعار|ص=۳۲۵}}</ref>
در این وقت کسان سریویلی خیال می‌کنند پسر آن‌ها دیوانه شده‌است و جادوگران رابرای شفای او می‌آورند. باقی داستان، جنگ بین سریویلی و اتباع شیطان و شیطان است.{{سخ}}
خانهٔ سریویلی خراب می‌شود و سال‌‌ها می‌گذردو مرغان صبح، گل با منقار خود از کوه‌ها آورده خانهٔ او را دوباره می‌سازند.{{سخ}}
سریویلی دوباره با زنش و سگش به خانهٔ خود بازمی‌گردد. اما افسوس دیگر توکاهای قشنگ در صحن خانهٔ او نخواندند و او برای همیشه غمگین ماند.» <ref>{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی = یوشیج|نام = نیما|عنوان = نیما یوشیح؛ مجموعهٔ کامل اشعار|صص= ۳۶۱-۳۶۲}}</ref>
===ناشرانی که با او کار کرده‌اند===
===ناشرانی که با او کار کرده‌اند===


خط ۴۰۸: خط ۴۶۲:
#{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی = لنگرودی|نام = شمس|عنوان =تاریخ تحلیلی شعر نو، جلد۱|ناشر = مرکز|شهر = تهران|سال=۱۳۷۷|شابک=۹۷۸۹۶۴۳۰۵۳۷۴۸}}
#{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی = لنگرودی|نام = شمس|عنوان =تاریخ تحلیلی شعر نو، جلد۱|ناشر = مرکز|شهر = تهران|سال=۱۳۷۷|شابک=۹۷۸۹۶۴۳۰۵۳۷۴۸}}
#{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی = زرین‌کوب|نام = حمید|عنوان =چشم‌انداز شعر نو فارسی|ناشر = توس|شهر = تهران|سال=۱۳۵۸|}}
#{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی = زرین‌کوب|نام = حمید|عنوان =چشم‌انداز شعر نو فارسی|ناشر = توس|شهر = تهران|سال=۱۳۵۸|}}
#{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی = آل‌احمد|نام = جلال|عنوان =ارزیابی شتاب‌زده|ناشر = فردوس|شهر = تهران|سال=۱۳۹۱|شابک=۹۷۸۹۶۴۳۲۰۱۸۱۴}}
#{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی = یوشیج|نام = نیما|عنوان =نسخهٔ الکترونیکی کتاب حرف‌های همسایه|ناشر = do-l||سال=۱۳۹۲|}}
#{{یادکرد کتاب|عنوان =مجموعه مقالات بزرگداشت یکصدمین  سالگرد تولد نیما یوشیج|ناشر = مرکز انتشارات کمیسیون ملی بونسکو در ایران|شهر = تهران|سال=۱۳۷۸|شابک=۹۷۸۹۶۴۶۵۶۸۰۷۶}}
# {{یادکرد ژورنال|نام خانوادگی۱= غلامحسین‌زاده |نام۱= غلامحسین|نام خانوادگی۲= طاهری |نام۲=قدرت‌الله|نام خانوادگی۳= کریمی |نام۳= فرزاد|تاریخ= بهار ۱۳۹۰|عنوان= بررسی عملکرد روایت در اشعار نیما با تکیه بر نشانه‌شناسی ققنوس|ژورنال= ادب‌پژوهی|دوره= |شماره=۱۵ |صفحات= |تاریخ بازبینی= ۲۶تیر۱۳۹۸}}


==پیوند به بیرون==
==پیوند به بیرون==
خط ۴۱۳: خط ۴۷۱:
* {{یادکرد وب|نشانی=http://www.iranart.ir/%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF-5/7868-%D8%B3%DB%8C%D8%B1%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C-%D9%BE%D8%B1-%D9%81%D8%B1%D8%A7%D8%B2-%D9%81%D8%B1%D9%88%D8%AF-%D9%88%D9%84%DB%8C%D8%B9%D9%87%D8%AF-%D9%86%DB%8C%D9%85%D8%A7-%DB%8C%D9%88%D8%B4%DB%8C%D8%AC-%DA%A9%D9%87-%D9%BE%DB%8C%D8%B4-%D8%A7%D8%B2-%D8%B4%D8%A7%D9%85%D9%84%D9%88-%D8%B4%D8%B9%D8%B1-%D8%A8%DB%8C-%D9%88%D8%B2%D9%86-%D9%86%D9%88%D8%B4%D8%AA/|عنوان =سیری در زندگیِ پر فراز و فرود ولیعهد نیما یوشیج که پیش از شاملو شعر بی‌وزن نوشت|ناشر= وبگاه ایران‌آرت|تاریخ= ۲۱ تیر ۱۳۹۶|تاریخ بازدید= ۲۴تیر۱۳۹۸}}
* {{یادکرد وب|نشانی=http://www.iranart.ir/%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF-5/7868-%D8%B3%DB%8C%D8%B1%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C-%D9%BE%D8%B1-%D9%81%D8%B1%D8%A7%D8%B2-%D9%81%D8%B1%D9%88%D8%AF-%D9%88%D9%84%DB%8C%D8%B9%D9%87%D8%AF-%D9%86%DB%8C%D9%85%D8%A7-%DB%8C%D9%88%D8%B4%DB%8C%D8%AC-%DA%A9%D9%87-%D9%BE%DB%8C%D8%B4-%D8%A7%D8%B2-%D8%B4%D8%A7%D9%85%D9%84%D9%88-%D8%B4%D8%B9%D8%B1-%D8%A8%DB%8C-%D9%88%D8%B2%D9%86-%D9%86%D9%88%D8%B4%D8%AA/|عنوان =سیری در زندگیِ پر فراز و فرود ولیعهد نیما یوشیج که پیش از شاملو شعر بی‌وزن نوشت|ناشر= وبگاه ایران‌آرت|تاریخ= ۲۱ تیر ۱۳۹۶|تاریخ بازدید= ۲۴تیر۱۳۹۸}}
* {{یادکرد وب|نشانی=https://www.cgie.org.ir/fa/news/3855|عنوان =دو نامه نیما به احمد شاملو|ناشر= مرکز دائرة‌المعارف بزرگ اسلامی|تاریخ= ۲ مرداد ۱۳۹۲|تاریخ بازدید= ۲۵تیر۱۳۹۸}}
* {{یادکرد وب|نشانی=https://www.cgie.org.ir/fa/news/3855|عنوان =دو نامه نیما به احمد شاملو|ناشر= مرکز دائرة‌المعارف بزرگ اسلامی|تاریخ= ۲ مرداد ۱۳۹۲|تاریخ بازدید= ۲۵تیر۱۳۹۸}}
* {{یادکرد وب|نشانی= https://www.sid.ir/fa/seminar/ViewPaper.aspx?FID=3191392h0887|عنوان= نيماي نثرنويس (معرفي و شرح مختصري از آثار غيرمنظوم نيما يوشيج)|ناشر= وبگاه پایگاه مرکز اطلاعات علمی جهاد دانشگاهی|تاریخ= ۱۳شهریور۱۳۹۲|تاریخ بازدید= ۲۶تیر۱۳۹۸}}

نسخهٔ ‏۲۶ تیر ۱۳۹۸، ساعت ۱۸:۴۹

نیما یوشیج

تنهای دگر منم که چشمم
طوفان سرشک می‌گشاید.
[۱]
نام اصلی علی اسفندیاری
زمینهٔ کاری سرایش، نویسندگی و نظریه‌پردازی ادبی
زادروز ۲۱ آبان ۱۲۷۶ ه. ش.
یوش
پدر و مادر ابراهیم نوری و طوبی مفتاح
مرگ ۱۳ دی ۱۳۳۸ ه. ش.
تجریش، تهران
محل زندگی یوش، تهران، آستارا
علت مرگ بیماری ذات‌الریه
جایگاه خاکسپاری امام‌زاده عبدالله، سپس یوش
در زمان حکومت قاجار و پهلوی
رویدادهای مهم انقلاب مشروطه، جنگ اول جهانی، جنبش جنگل، جنگ دوم جهانی و کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲
لقب پدر شعر نو
بنیانگذار شعر نیمایی
پیشه شاعر و معلم
سال‌های نویسندگی از ۱۲۹۹ تا ۱۳۳۸
سبک نوشتاری مدرنیسم ادبی
کتاب‌ها افسانه، آب در خوابگه مورچگان و...
تخلص نیما
همسر(ها) عالیه جهانگیر
فرزندان شراگیم
مدرک تحصیلی دیپلم
استاد نظام وفا
دلیل سرشناسی انقلاب در شعر کلاسیک فارسی
اثرگذاشته بر مهدی اخوان ثالث، احمد شاملو، فروغ فرخزاد، منوچهر آتشی و...
اثرپذیرفته از آرتور رمبو، شارل بودلر، پل ورلن و...

نیما یوشیج شاعر و نظریه‌پرداز معاصر ایرانی بود. همچنین او را پدر شعر نو ایران می‌دانند.

* * *


علی اسفندیاری که بعدتر نیما یوشیج شد، شاعری است که بیش از هر شاعر دیگری در راه تجدد واقعی در شعر فارسی تلاش کرد و این امر را هدف شاعری خود قرار داد.[۲]
نیما در ابتدا به روال زمان شعر می‌گفت و با شاعران زمان خود، مثلملک‌الشعرا، علی اشتری و علی‌اصغر حکمتنشست‌ و برخاست داشت. شعرهای این دورهٔ او، نوعی تقلید از شیوهٔ سرایش کلاسیک فارسی است. اما آشنایی او با ادبیات کلاسیک فارسی چنان نیست که غرق در آن شود.[۲] نیما در سال ۱۳۰۱ «افسانه» را می‌سراید که فصلی جدید در شعر فارسی و عملاً آغازگر شعر نو است. این شعر مخالفت‌های قُدمایی‌‌ها را در پی دارد، هرچند که بسیاری از تجددگرایان این شعر را ستودند. افسانه نقطهٔ ذوق نیماست که او را از کهن‌سرایی به تجدد متوجه ساخت. [۳]
نیما پس از افسانه، از سال ۱۳۰۱ تا ۱۳۱۶ دست به آزمایش‌های مختلف می‌زند و اشعار دیگری را در قالب‌هایی مثل رباعی، قطعه و قالب شعر افسانه، برای تکامل آن فرم، می‌سراید. در این فاصلهٔ زمانی، او شعر «خانوادهٔ یک سرباز» را می‌سراید که نشان می‌دهد وی نه تنها از بیان و فکر رمانتیکی افسانه دور شدده‌است و به نوعی واقع‌گرایی هنری نزدیک می‌شود، بلکه نوعی تفکر و اندیشه انسانی و اجتماعی را در‌می‌یابد و از بُعد غنایی به سوی شعر اجتماعی حرکت می‌کند.[۴]
اما نقطه‌ای که شعر نو در آن، به معنای واقعی کلمه، متولد می‌شود، با سرودن شعر «ققنوس» رخ می‌دهد. این شعر علاوه‌بر ویژگی‌های ادبی، از نظر روایت‌شناسی نیز تغییر عمده‌ای در شیوهٔ شاعری نیما به شمار می‌رود و عملاً نیما را شاعری نمادگرا می‌کند.[۵] علی اسفندیاری در سال ۱۳۰۰ خورشیدی نام خود را به نیما تغییر داد. نیما نام یکی از اسپهبدان تبرستان بود و به معنی کمان بزرگ است. او با همین نام شعرهای خود را امضا می‌کرد. در نخستین سال‌های صدور شناسنامه نام وی نیماخان یوشیج ثبت شده‌است.

داستانک

تسخرزدن بر نیما

نیما یک دیوانه بود

اسماعیل شاهرودی در مصاحبه‌ای با روزنامهٔ اطلاعات که در کتاب یادمان نیما از آن نقل شده است، چنین شرح می‌دهد که:

گزارشی از ازدواج

عالیه جهانگیر در یوش

نیما در یادداشت‌هایش، ازواج با عالیه جهانگیر را چنین شرح می‌دهد:

داستان چاپ آثار

نیما در وصیت‌نامه‌اش، دکتر محمد معین را وصی خویش اعلام کرد و اشاره به این کرد که در چاپ آثارش، در کنار دکتر معین، جلال آل‌احمد و ابوالقاسم جنتی عطایی نیز کمک دست او باشند. آل‌احمد پس از مرگ نیما در یادداشتی چاپ آثار نیما و ورود سیروس طاهباز را به این کار، چنین شرح می‌دهد:

نیمای بهانه‌گیر

عالیه جهانگیر، همسر نیما، دربارهٔ بهانه‌گیربودن نیما و قهرکردن مداوم او خاطره‌ای را شرح می‌دهد:

دیدار با برادر

لادبن پس از قریب یازده سال دوری، در سال ۱۳۱۰ پنهانی به ایران سفر کرده بود و پس از ارتباط با حزب کمونیست ایران و دیدار با شخصیت‌های چون دکتر تقی ارانی در راه بازگشت به شوروی به دیدار برادرش آمده بود. عالیه خانم، جزییات این دیدرا ناگهانی و پرمخاطره را، که آخرین دیدار دو برادر بود، چنین بازگفته است:

در بحبوحهٔ کودتا

جلال آل‌اجمد در مقالهٔ «پیرمرد چشم ما بود» حال‌وروز نیما را در بحبوحهٔ کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ شرح می‌دهد:

نیمای دبیر

انور خامه‌ای، نیما را به عنوان معلم چنین توصیف می‌کند:

کتک‌خوردن نیما

نیما در طول اقامتش در آستارا، در مدرسهٔ حکیم نظامی تدریس می‌کرد. در پی مشاجره‌هایی که هر روز با مدیر مدرسه داشت، روزی کار به درگیری فیزیکی کشید. به روایت یوسف کلانتری، یکی از معلمان مدرسهٔ حکیم نظامی:

پیرمرد چشم ما بود

جلال آل‌احمد در کتاب ارزیابی شتاب‌زده، از اولین دیدار خود با نیما چنین می‌گوید:

شراگیم، پدر را کشت

سیمین دانشور، همسایهٔ نیما، در مصاحبه‌ای عامل مرگ نیما را شراگیم، فرزند نیما می‌داند:

بوی پول

سیروس طاهباز، چنین شرح می‌دهد:

«لنین شرق»

اردشیر آوانسیان در خاطراتش چنین می‌نویسد:

زندگی و تراث

سالنامهٔ زندگی نیما یوشیج

به نقل از کتاب «زندگی‌نامهٔ نیما یوشیج؛ به‌کجای این شب تیره»[۱۸] و خاطرات نیما و دیگران، سال‌شمار زندگی نیما به شرح زیر است:

  • ۱۲۷۶: تولد در ۲۱ آبان، در یوش.
  • ۱۲۸۳ تا ۱۲۸۸: تحصیلات در مکتب‌‌خانهٔ یوش. همراهی با پدر در ییلاق و قشلاق‌های روستاییان و شبانان. آموختن سوارکاری و تیراندازی نزد پدر. آشنایی با صفورا، دختری از چادرنشینان ایل کوشکک
  • ۱۲۸۸: سفر به تهران و آغاز تحصیل در مدرسهٔ حیات جاویدان.
  • ۱۲۹۰: بازگشت به یوش. دیدارهای دوباره با صفورا.
  • ۱۲۹۱ تا ۱۲۹۶: تحصیل در مدرسهٔ کاتولیک سن‌لویی. آشنایی با رسام ارژنگی در نگارستان و کارگاه او. نیما در این دوره عاشق دختری به‌نام هلن می‌شود.
  • ۱۲۹۶:پایان تحصیل در مدرسهٔ سن‌لویی و بازگشت به شوش. ناکامی در ازدواج با صفورا.
  • ۱۲۹۸: بازگشت به تهران. استخدام در ادارهٔ مالیه.
  • ۱۲۹۹: پایان سرودن «قصهٔ رنگ‌پریده، خون سرد»
  • ۱۳۰۰: چاپ «قصهٔ رنگ‌پریده، خون سرد». ترک خدمت در ادارهٔ مالیه برای پیوستن به جنبش جنگل .
  • ۱۳۰۱: سرودن قطعهٔ «ای شب» و چاپ آن در هفته‌نامهٔ نوبهار. پایان سرودن «افسانه» در دی‌ ماه. چاپ نخستین بخش آن در روزنامهٔ «قرن بیستم».
  • ۱۳۰۳: چاپ بخش‌های دیگری از «افسانه» در منتخبات آثار به کوشش محمدضیاء هشترودی.
  • ۱۳۰۴: دعوت برای شرکت در مجلس مؤسسان برای اصلاح قانون اساسی و تغییر سلطنت، عدم پذیرش نیما. آشنایی با «عالیه جهانگیر» . ازدواج با او.
  • ۱۳۰۵: چاپ فصلی از رمان «آیدین» در روزنامهٔ «شفق سرخ». نامه‌های عاشقانه به عالیه. مرگ میرزابراهیم، پدر نیما.
  • ۱۳۰۶: سرودن منظومهٔ«سرباز پولادین» در اسفندماه همان سال.
  • ۱۳۰۷: سفر به بارفروش(بابل) همراه عالیه. نگارش «سفرنامهٔ بارفروش». بازنویسی و تکمیل رمان «آیدین».
  • ۱۳۰۸: همراهی با عالیه به رشت و لاهیجان. گم شدن رمان «آیدین» در اسباب‌کشی‌ها.
  • ۱۳۰۹ تا ۱۳۱۱: اقامت در آستارا به‌عنوان معلم مدرسهٔ «حکیم نظامی». درگیری او با مدیر مدرسه و نمایندهٔ معارف آستارا.
  • ۱۳۱۲: سرودن «قلعهٔ سقریم»
  • ۱۳۱۵: نامهٔ صادق هدایت در نقد و بررسی برخی از آثار او.
  • ۱۳۱۶: سرودن«ققنوس» در بهمن.
  • ۱۳۱۸: همکاری با مجلهٔ «موسیقی». سرودن سوگنامهٔ «وای بر من».
  • ۱۳۱۹: سرودن منظومهٔ «خانهٔ سریویلی»
  • ۱۳۲۲: چاپ «امید پلید» در «نامهٔ مردم». نامه به احسان طبری در پاسخ به نقد او.
  • ۱۳۲۵: برپایی نخستین «کنگرهٔ نویسندگان ایران».
  • ۱۳۲۴: تولد اولین و تنهاترین فرزندش،«شراگیم».
  • ۱۳۳۰: سرودن «مرغ آمین» و چاپ آن در هفته‌نامهٔ ادبی و خبری «اتمیک»، از نشریات هوادار ملی شدن صنعت نفت و دکتر مصدق.
  • ۱۳۳۲: سرودن «دل فولادم» پس از کودتای ۲۸ مرداد. همسایگی با جلال آل‌احمد و سیمین دانشور در محلهٔ شمیران، تجریش.
  • ۱۳۳۸: سفر به یوش در زمستان، ابتلا به بیماری ذات‌الریه و درگذشت در ۱۳ دی. خاکسپاری در گورستان ابن‌بابویه.
  • ۱۳۷۰: انتقال بارماندهٔ پیکر نیما به یوش.

زندگینامهٔ پیرمرد

طوبی مفتاح، مادر نیما

علی نوری اسفندیاری که بعدتر اسم خود را به نیما یوشیج تغییر داد، در ۲۱ آبان ۱۲۷۶، در یوش که دهی سردسیر و دورافتاده و کوهستانی بود و از توابع نور مازندران محسوب می‌شد، به دنیا آمد. پدر وی میرزا ابراهیم نوری اسفندیاری، ملقب به اعظام‌السلطنه، مالکی بلند قامت و تفنگدار بود و مادر وی طوبی مفتاح نام داشت. نیما، برادران و خواهرانی به‌نام‌های بهجت، ناکیتا، ثریا و رضا(لادبن) داشت.[۱۹]
سال‌های نخست کودکی او در یوش سپری شد. در خانهٔ اعیانی با اتاق‌های تودرتو. پدرش در همان سال‌ها غایب شد و تفنگ بر دوش گذاشت و همراه دیگر تفنگداران یوش و در کنار دیگر مازندرانی‌ها برای جنبش نوپای مشروطه به جنگ رفت. همان موقع‌ها بود که پدرش به وی سوارکاری و تیراندازی را آموخت و هر خطایی را که از نیما در یادگیری سرمی‌زد، با شلاق پاسخ می‌داد.[۲۰]
نیمای تازه به نوجوانی رسیده، در میان غوغای نوجوانی و شور آن سنین، عاشق صفورا می‌شود. صفورا دختری چادرنشین و کوهستانی از اهالی ایل کوشکک بود. پدر صفورا، ایل‌بیگی علی‌جان‌بیگ نام داشت و با پدر نیما نشست و برخاست داشت. نیما هر بار که فرصت دست می‌داد و پدرش به صرف ناهار با ایل‌بیگی علی‌جان‌بیگ دعوت می‌شد، همراه می‌شد تا به بهانهٔ ناهار، صفورا را ملاقات کند. نیما به هر بهانه‌ای از درس مکتب‌خانه می‌گریخت و به اردوگاه ایل کوشکک سر می‌کشید.[۲۱]این روال تا جایی ادامه داشت که نیما در یوش بود. در سال ۱۲۸۸ نیمای ۱۲ساله به همراه با خانواده به تهران مهاجرت کرد تا در مدرسهٔ «حیات جاویدان» ادامهٔ تحصیل دهد. آنان در روبه‌روی مسجد شاه خانه‌ای تهیه کردند تا روزگار نوجوانی نیما در آن‌جا سپری شود. نیما پس از پایان دورهٔ ابتدایی در مدرسهٔ «حیات جاویدان»، همراه پدر به یوش بازگشت و صفورا را مجددا ملاقات کرد. نیما، همراه برادرش لادبن، به اصرار پدر برای ادامهٔ تحصیل به تهران بازگشت. پدر سپرده بود تا آن‌ها در بهترین مدرسهٔ تهران ثبت‌نام شوند. چنین شد که نیما و لادبن در مدرسهٔ کاتولیکی سن‌لویی به ادامهٔ تحصیل پرداختند. مدرسه‌ای که توسط فرانسوی‌ها در سال ۱۲۴۱ در کوچهٔ نکیسا، بین خیابان لاله‌زار و فردوسی، تأسیس شده‌بود و در آن زبان‌های فرانسوی، عربی، فارسی، علوم، تاریخ، جغرافیا، حساب و خوشنویسی و نقاشی تدریس می‌شد. در دوران تحصیل نیما در آن مدرسه، او با شعرای رمانتیک فرانسوی، از جمله «لامارتین» آشنا شد. روزها به همین منوال برای نیما می‌گذشت تا اینکه جنگ اول جهانی آغاز شد و نیما بی‌قرار شد و سفری چند ماهه به یوش کرد.[۲۲] جنگ در ایران قحطی و هرج‌ومرج به‌وجود آورد. در این بحبوحه نیما با عباس رسام ارژنگی، نقاش و مجسمه‌ساز آشنا شد و دوستی عمیقی بین آن‌ها به‌وجود آمد. رسام ارژنگی هنرجویی به‌نام هلن داشت که نیما پس از چندی به او دلباخته شد و چند ماهی با او دوست بود. حاصل این دوستی برای نیما چیزی جز سرشکستگی و سرگشتگی نداشت. چراکه هلن ارمنی بود و هنگامی که خبر کشتار ارامنه به‌دست ترک‌های عثمانی شنیده‌شد، همراه با خانواده و دیگر ارمنی‌های تهران، به شهرستان‌های دور گریختند و چنین شد که عشق نیما به هلن نافرجام گشت. [۲۳]
نیما پس از پایان تحصیل با دو مدرک، یکی از وزارت معارف و دیگری از مدرسهٔ سن‌لویی، به یوش بازگشت و قصد ازدواج با صفورا را کرد. پدر نیما و پدر صفورا با این ازدواج موافق بودند. پدر نیما اما یک شرط داشت و آن این‌که نیما و صفورا باید به تهران مهاجرت کنند و زندگی‌ شهری داشته باشند، نه روستایی و با درآمد کشاورزی و دامداری. ولی صفورا که ایلیاتی بود نمی‌توانست از ایل و چراگاه دل بکند و در نتیجه راضی به قبول این شرط نشد. لذا ازدواج رخ نداد و سرخوردگی دیگری برای نیما آفرید.[۲۴] داستان عاشقی نیما و صفورا تا آن حد آشنا و سرزبان‌ها بود که رمضان جمشیدی، شاعری که مثل نیما از اهالی یوش بود، بعد از مرگ نیما چنین سرود:[۲۵]

ای صبا یک دمی از ره لطف، بر سر قبر نیما گذر کنگو به آن شاعر خفته در خاک، خیز بر زادگاهت نظر کن
گو به نیما مگر شد فراموش در دل نیمه شب‌های مهتابگفت‌وگو داشتی با صفورا روی گل‌های صحرا لب آب
کوه و صحرا گل و لالهٔ یوش انتظار تو داردانتظار تو دارد صفورا، تنگهٔ ماخ‌اولا را نظر کن

نیما پس از ناکامی‌اش در ازدواج با صفورا به تهران برگشت و در وزارت مالیه استخدام شد. با امضای قرارداد ننگین ۱۹۱۹، شرایط کشور مجددا بحرانی شد و نیما برای رهایی از این وضعیت، به یوش بازگشت. در آن‌جا «قصهٔ رنگ‌پریده، خون سرد» را منتشر کرد. سپس همراه با پدر و دیگر شمالی‌ها به جنبش جنگل پیوست و تا ۱۳۰۰ که جنبش کاملا در هم پاشید، با میرزاکوچک‌خان همراه بود. سپس به تهران بازگشت و مجددا در ادارهٔ مالیه مشغول به کار شد. او در دی ماه سال ۱۳۰۱، بخشی از شعر «افسانه» را به دوست‌اش، میرزاده عشقی داد تا در روزنامه‌اش، «قرن بیستم»، انتشار دهد. انتشار افسانه مخالفت‌های بسیاری از سوی قدمایی‌ها برانگیخت و اتهامات بسیاری بر نیما وارد شد. [۲۶]
در ۶ اردیبهشت سال ۱۳۰۴، نیما با عالیه جهانگیر که خواهرزادهٔ میرزاجهان‌گیرخان صوراسرافیل بود، آشنا شد، او را به عقد درآورد و یک سال بعد، با او ازدواج کرد. ازدواج آن‌ها مصادف با فوت پدر نیما، میرزا ابراهیم، شد. چنین بود که مجلس عروسی آن‌ دو بسیار مختصر و ساده بر پا شد. در ابتدای زندگی آن‌ها، عالیه که هنوز با طبع ایلیاتی نیما آگاه نبود، بسیار با وی مشاجره می‌کرد.[۲۷]
نیما و عالیه در سال ۱۳۰۷ به سبب انتقال کار عالیه به بارفروش(اکنون بابل)، به آن شهر رفتتند. در آن‌جا نیما «سفرنامهٔ بارفروش» را به رشتهٔ تحریر درآورد. سال بعد، یعنی ۱۳۰۸، مجددا به سبب انتقال عالیه آن‌ها به رشت مهاجرت کردند. در همین اسبا‌ب‌کشی‌ها بود که رمان «آیدین» که نیما بسیار برروی آن زحمت کشیده‌بود، گم شد. در این سال‌ها او همجنان بی‌کار بود و گه‌گاه شعری در نشریه‌ای چاپ می‌کرد. در مهر سال ۱۳۰۹ به آستارا نقل مکان کردند و نیما در آن‌جا در مدرسهٔ متوسطهٔ حکیم نظامی به عنوان معلم مشغول به کار شد. پس از یک‌ماه و نیم از آغاز به کار نیما در آن مدرسه، مشکلاتی به وجود آمد. مشکل اصلی، لجاجت مدیر مدرسه، فتح‌الله حکیمی با نیما بود. طوری که به زدوخورد انجامید.. پس از درگیری‌های قضایی بسیار، نهایتا نیما و عالیه به تهران بازمی‌گردند و در خانهٔ پدری عالیه ساکن می‌شوند.[۲۸]
از سال‌های ۱۳۱۱ و ۱۳۱۲، از نیما اثر خاصی در دست نیست. او در سال ۱۳۱۳ قلعهٔ سقریم را سرود. از آن سال‌، تا سال ۱۳۱۶، نیما به خاطر مشکلات زندگی و دیگر مشکلات روحی، حال خوشی نداشت و به قول مهدی اخوان ثالث، «در خانهٔ خود گویی به چله نشسته بود.» در سال ۱۳۱۶ تا ۱۳۱۹ اما نیما دست به قلم برد و ققنوس، لاشخورها، خانهٔ سریویلی و آثار دیگری را سرود. پس از ورود متفقین و سقوط رضاشاه، فضای سیاسی کشور باز شد و احزابی مثل حزب توده سر برآوردند. از آن پس نزدیکی‌ای بین نیما و حزب توده به‌ وجود آمد. اما او هیچ‌گاه عضو آن نشد، همیشه استقلال خود را از آن حزب حفظ کرد و مانند بسیاری دیگر، او نیز پس از چندی از آن حزب سر خورده گشت. در دوران نخست‌وزیری محمد مصدق، نیما با انتشار اشعاری، همدلی خود را با مصدق و جنبشش نشان داد. نمونهٔ آن شعر «مرغ آمین» است که در نشریهٔ «اتمک» که نشریه‌ای طرفدار جنبش ملی‌شدن صنعت نفت بود، منتشر شد. همچنین نیما شعر «دل فولادم» را برای دکتر مصدق سرود.[۲۹]
نیما در سال ۱۳۲۲، همسایهٔ جلال آل‌احمد در تجریش شد. در سال‌های پس از کودتا، نیما خانه‌نشین شد و با معدودی افرادی، مثل آل‌احمد، سیمین دانشور، ابراهیم ناعم نشست‌وبرخاست داشت و تنها با «بهمن محصص» که در ایتالیا بود، نامه‌نگاری می‌کرد. او در سال ۱۳۳۵، وصیت‌نامه‌اش را نوشت و در آن دکترمحمد معین را قیّم خود اعلام کرد. نیما در شبانگاه چهارشنبه، ۱۳ دی ماه سال ۱۳۳۸ به علت بیماری ذات‌الریه چشم از جهان فرو بست و ابتدا در قبرستان ابن‌بابویه خاک شد و سپس بازمانده جسد او در سال ۱۳۷۰، به یوش منتقل شد.[۳۰]


شخصیت و اندیشه

نیما یوشیج، شخصی بود که انزوا را دوست داشت. او میل داشت همیشه در آغوش طبیعت باشد.[۳۱]

زمینهٔ فعالیت

شعر

هرچند نیما پیش از سال ۱۳۰۰، اشعار بسیاری سروده‌بود، اما اغلب این اشعار، اشعاری شخصی بودند و وی آن‌ها را چاپ نکرد. اکثر این اشعار بیشتر در سبک خراسانی بودند.[۳۲]اما اولین شعر او که تصمیم گرفت آن را چاپ کند، «قصهٔ رنگ پریده، خون سرد» بود. این شعر که در سال ۱۲۹۹ سروده‌ شده‌بود و با هزینهٔ خود نیما چاپ شده‌بود، شرح دلدادگی‌اش را به صفورا، اولین عشق نیما باز‌می‌گوید.[۳۳] در سال ۱۳۰۰ که نیما شکست‌خورده، از جنبش جنگل در گیلان، به تهران بازمی‌گردد،شعر «ای شب» را می‌سراید.
اما انقلاب نیما در سرودن «افسانه» و عرضهٔ شعر به فضای ادبی کشور بود. او راهی جدید در ادبیات و شعر ایران گشود و شعر نو را به ایرانیان شناساند. او یخش نخست افسانه را در ۲۴ اسفند سال ۱۳۰۱ در شمارهٔ چهاردهم دورهٔ دوم «روزنامهٔ قرن بیستم» چاپ کرد.[۳۴] او باقی این شعر را در همین مجله که تندروترین و بی‌پرواترین نشریهٔ ادبی-سیاسی روزگار خود بود، منتشر کرد. محمدضیاء هشترودی که دو سال بعد این شعر را در کتاب «منتخب آثار» خود چاپ می‌کند، نیما را با «سولی پرودوم»، شاعر فرانسوی مقایسه می‌کند. هرچند که بسیاری پس از خواندن این شعر، نیما را ستایش می‌کنند، باری، بازخوردها چندان مناسب نیست، و روح قدمایی‌ای که در فضای آن روز ادبیات ایران حاکم است، این شعر را پس می‌زند. به‌گونه‌ای که نیما در نامه‌ای به «میرزاده عشقی»، سردبیر «روزنامهٔ قرن بیستم» چنین می‌نویسد:

شعر افسانه را می‌خوانند، بالبدیهه به همان وزن، یک شعر بدون معنا از خودشان می‌سازند، به آن می‌افزایند؛ دوبار، سه‌بار، از سر گرفته، می‌خوانند و می‌خندند... من اقلاً توانسته‌ام وسیلهٔ تفریح و خندهٔ آن‌ها را فراهم کنم. این هم یک نوع هنر است.[۳۵]

در سال ۱۳۰۵، نیما با سرمایهٔ خود «خانوادهٔ سرباز» را منتشر کرد. اعتماد به‌نفس نیما تکان‌دهنده است؛ باورکردنی نیست؛ او در مقدمهٔ این کتاب می‌نویسد:

چیزهایی که قابل تحسین و توجه‌ٔ عموم واقع می‌شوند، اغلب این‌طور اتفاق افتاده است که روز قبل بالعموم آن‌ها را رد و تکذیب کرده‌اند. شعرهای این‌ کتاب از این قبیل است.[۳۶]

نیما نیز چون دیگر شاعران نوپرداز پیش از خود، شعر آزاد را از طریق زبان فرانسه و آشنایی با شعر اروپا شناخت و در زبان فارسی به‌ کار بست. ولی فرق اساسی نیما با دیگر شاعران نوپرداز این بود که دیگران دقیقاً به فلسفهٔ کار آگاه نبودند و صرفا از روی تنوع و تازگی و امکان آزادی بیان و مهم‌تر از همه، جذابیت‌های پنهان و آشکار و رایحهٔ غرب، دست به سرودن شعر آزاد زده‌بودند، حال آن‌که نیما چنان که در مباحث تئوریکش پیداست، عمیقاً به علت شکل‌گیری و ظهور شعر آزاد در ایران و جهان آگاهی داشته، و به همین دلیل نیز، بخشی از همّ خود را مصروف تبیین و تعلیل تاریخی هنر نوین می‌کرده است.[۳۷] سنت‌گرایان تفکر شعر نیمایی را درک نمی‌کردند و می‌گفتند:«اوزان و بحور فارسی آن‌قدر متعدد و فراوان است و آن‌قدر منشعبات و متفرعات دارد که نیازی به شعر شکسته و یا آزاد گفتن نیست.» اما در تفکر نیمایی، مسئله نه کمبود اوزان و بخور شعر فارسی که اساساً خود اوزان و بحور از‌ پیش‌ تعیین‌شده است. نیما می‌گوید:«این محتواست که در جریان شکل‌گیری، شکل شعر را به‌دست می‌دهد.» ولی آن‌ها می‌گویند:«ما کلی شکل داریم که باید محتوا را در داخل آن‌ها بریزیم.» [۳۸]

ادبیات کودکان

علا‌قه‌مندان به ادبیات، نیما را معمولاً به‌‌عنوان شاعری نوآور می‌شناسندو در حالی‌که ایجاد تحول در شعر فارسی، تنها افتخار نیما نیست. او از پیشگامان معاصر داستان‌نویسی کودکان بود. «توکایی در قفس» یکی از این داستان‌ها است. نیما این قصه را در اردیبهشت سال ۱۳۲۰ به اتمام رساند. در این داستان می‌توان مشابهت‌های بسیاری را میان توکا که در قفس گرفتار است و نیمایی که طبعی رها و کوهستانی دارد و در شهر اسیر شده‌است، دید.[۳۹]
نیما همچنین شعرهایی برای کودکان سروده‌است. شعرهایی که او برای کودکان سروده‌است، نشانهٔ توجه او به نسل آینده است. از او ۵ شعر برای کودکان و یک لالایی برجای مانده است. [۴۰]
نمونه‌ای ای از این اشعار:

بهار

بچه‌ها بهار!
گل‌ها واشدند.
برف‌ها پاشدند
از رو سبزه‌ها

از روکوهسار
بچه‌ها بهار!

دارهِ رو درخت
می‌خونه به گوش
پوستین را بکن
قبا را بپوش

بیدار شو بیدار
بچه‌ها بهار

دارند می‌روند
دارند می‌پرند
زنبور از لونه
بابا از خونه

همه پی کار
بچه‌ها بهار.

داستان

نثر دوران مشروطه و بعد از آن در عین برخورداری از رهیافت فکری تازه به زبان عامه نیز گرایش داشت. داستان‌های نیما نیز دقیقاً دنباله‌رو این دو اصل اند.
از نیما تعدادی داستان در دست است. اما از قرار معلوم و آ‌ن‌طور که خود در نامه‌ای می‌نویسد، او بسیاری از داستان‌های خود را از بین ‌می‌برده‌است. «من نمی‌توانم به پاکنویس داستان‌های کوچکی که نوشته‌ام برسم. داستان‌های کوچک زیادی نوشته‌ام و خیلی زیاد، از زمان‌های قدیم وبسیاری را شخص خودم سوزانده‌ام و به کارهای دیگر که در نظر من برای مردم لازم‌تر است، مشغولم. به‌علاوه من دچار فکرهای مشوش و غمناک هستم.»
همچنین نیما، در یادداشت‌های خود بارها اشاره داشته است که «در واقع داستان راهی است که او(شاعر) در آن همه‌گونه مهارت و زبردستی، هوش و ذوق خود را می‌آزماید.»[۴۱] یا در جایی دیگر اشاره می‌کند که « خیال می‌کند عشق، اعر را به غزل‌سرایی وا می‌دارد، در صورتی که اگر عشق خام نباشد، شاعر به غزل اکتفا نکرده، به داستان‌سرایی می‌افند و به کارهای دیگر و عشق او در ضمن مطالب غیرعاشقانه به شکل احساسات خاصی که گرم و جاندار است، بیان می‌شود.»[۴۲]
آثار نیما در زمینهٔ داستان، شامل یک داستان بلند، هشت داستان کوتاه و سه داستانک می‌شود. در اکثر این داستان‌ها رگه‌هایی از طنز دیده می‌شود. طنزی که ژرف‌ساختی تلخ و غمگین اما خنده‌آور دارد.[۴۳] نیما تعریف خود از تراژدی و طنز را این‌گونه بیان می‌کند:

طنز و تراژدی هر دو حاکی از چیزهایی هستند که برخلاف چشم‌داشت ماست. فقط با این‌ تفاوت که در تراژدی برمی‌انگیزیم برای دفع و دفاع، حال آن‌که در کمدی دفع و دفاعی لازم نمی‌دانیم. این است که در کمدی‌های واقعی و باارزش، علاوه‌بر استهزای ما علاوه بر خنده می‌تواند جای دفع و دفاع را پر کند. مطالب خنده‌انگیز وقتی هم اصیل و هم باارزش‌ هستند که این مزه را بدهند؛ چیزی از شیرینی حاکی از حماقت و چیزی-خواه پوشیده و خواه آشکار- از تلخی و حاکی از رنجیدگی‌های گاهی بی‌ورای ما از هر جور و از هر قسم.[۴۴]


یادمان و بزرگداشت‌ها

نیما در نگاه دیگران

منوچهر آتشی

یحیی آرین‌پور

فریدون توللی

پرویز ناتل خانلری

نصرت رحمانی

سیمین دانشور

احمد شاملو

محمدحسین شهریار

داریوش آشوری

نظرات فرد دربارهٔ خودش و آثارش

تفسیر خود از آثارش

افسانه

در شمارهٔ چهارم دورهٔ دوم روزنامهٔ قرن بیستم، به تاریخ چهارشنبه، ۲۴ اسفند، نیما در نامه‌ای به دوستی خیالی «افسانه» را چنین شرح می‌دهد:

منظومهٔ خانهٔ سریویلی

نیما منظومهٔ بلند سریویلی را در تابستان ۱۳۱۹ به شیوه‌ای متفاوت با سروده‌های پیشینش سرود و در مقدمه نوشت:
«این شعرهای آزاد، آرام و شمرده و با رعایت نقطه‌گذاری و به حال طبیعی خوانده می‌شوندـ همانطور که یک قطعهٔ نثر را می‌خوانند.
سریویل اسم دهکده‌ای است در به کجور نزدیک به هزارخال، این دو کلمه از دو جز ترکیب شده‌است: سری(خانه) و ویل(محل).
سریویلی شاعر، با زنش و سگش در دهکدهٔ ییلاقی ناحیه جنگلی زندگی می‌کردند. تنها خوشی سریویلی به این بود که توکاها در موقع کوچ‌کردن از ییلاق به قشلاق در صحن خانهٔ با صفای او چند صباحی اتراق کرده، می‌خواندند. اما در یک شب طوفانی وحشتناک شیطان به پشت در خانهٔ او آمده، امان می‌خواهد.
سریویلی مایل نیست آن محرک کثیف را در خانهٔ خود راه بدهد و بین آن‌ها جرّوبحث درمی‌گیرد. بالاخره شیطان راه می‌یابد و در دهلیز خانهٔ او می‌خوابد و موی و ناخن خود را کنده، بستر می‌سازد. سریویلی خیال می‌کند دیگر به واسطهٔ آن مطرود، روی صبح را نخواهد دید.
به عکس، صبح از هر روز دل‌گشاتر درآمد، ولی موی و ناخن شیطان تبدیل به ماران و گزندگان می‌شوند و سریویلی به جاروب‌کردن آن‌ها می‌پردازد. او همین‌طور تمام ده را پر از ماران و گزندگان می‌بیند و برای نجات ده می‌کوشد.
در این وقت کسان سریویلی خیال می‌کنند پسر آن‌ها دیوانه شده‌است و جادوگران رابرای شفای او می‌آورند. باقی داستان، جنگ بین سریویلی و اتباع شیطان و شیطان است.
خانهٔ سریویلی خراب می‌شود و سال‌‌ها می‌گذردو مرغان صبح، گل با منقار خود از کوه‌ها آورده خانهٔ او را دوباره می‌سازند.
سریویلی دوباره با زنش و سگش به خانهٔ خود بازمی‌گردد. اما افسوس دیگر توکاهای قشنگ در صحن خانهٔ او نخواندند و او برای همیشه غمگین ماند.» [۵۵]

موضع‌گیری‌های او دربارهٔ دیگران

صادق هدایت

نیما خطاب به هدایت:

منوچهر شیبانی

نیما در مجامع شیبانی را ولیعهد خود می‌دانسته و در نامه‌ای به او گفته‌است:

احمد شاملو

پس از انتشار شعر «افسانه» توسط شاملو، نیما در نامه‌ای به او چنین می‌نویسد:

نیما و سیاست

نیما فعالیت سیاسی نداشت، اما دارای اندیشه‌های سیاسی و اجتماعی مخالف حاکمیت موجود و نوشته‌ها و سرود‌هایی بود که عقاید آزادی‌خوانه‌اش را بازتاب می‌داد. او عمیقا سوسیالیست بود و برادرش، لادبن، از ترس دیکتاتوری رضاشاه به شوروی گریخته بود تا برای پایداری و گسترش سوسیالیسم بجنگد. خانهٔ نیما در هر کجا که بود، انبوهی از آثار، نامه‌ها و سرود‌هایی را در خود داشت که هر برگ‌اش، گواه مخالفت سرسختانهٔ او با نظام موجود و محکومیت‌اش از نظر دستگاه رضاشاهی بود، سروده‌هایی مثل «شهید گمنام» که در آن با اشاره به تعقیب و تفتیش‌های رعب‌انگیز مشابه گفته‌ بود: «چه هراسی است، چه کسی در پی ما است؟ ما بمیریم که یک ابله شاست؟» یا منظومهٔ بلند سرباز پولادین، سوگنامه‌ای در شرح و اعتراض به اعدام سرهنگ احمد پولادین به فرمان رضاشاه، با این پیام که «با هر خلاف جستن راهی به زندگی است، بی‌ذره‌ای مخالفت آیین بندگی است، جز مرده هیچ‌کس تسلیم محض نیست.»[۵۹]

نیما و حزب توده

ارتباط نیما با حزب توده، با انتشار شعر «امید پلید»، در روزنامهٔ «نامهٔ مردم» که متعلق به حزب توده بود، آغاز شد. این شعر با مقدمه‌ای از احسان طبری چاپ رسید. سپس حزب توده با همکاری «انجمن روابط فرهنگی ایران-شوروی» از تاریخ ۴ تیرماه تا ۱۲ تیرماه ۱۳۲۵، نخستین کنگرهٔ نویسندگان ایران را برپا کرد که نیما نیز در آن حاضر بود و در سخنرانی خود شرح مختصری از دوران کودکی، جوانی و دلدادگی‌اش داد و به توضیح شیوهٔ نوآورانه‌اش پرداخت.[۶۰]
حزب توده برای آشنایی بیشتر اعضای خود و دیگر افرادی که عضو نبودند(مثل نیما) با کشورهای سوسیالیستی، گه‌گاهی مقدمات سفری به آن کشورها فراهم می‌کرد. در اواخر بهار ۱۳۳۲ حزب سفری را به رومانی تدارک دید که نیما در آن ثبت‌نام کرد. جلال آل‌احمد که تازه از حزب جدا شده‌بود، پس از آگاهی از این اتفاق، در نامه‌ای به نیما تاخت. این در حالی بود که نیما فقط برای شرکت در جشنواره‌ای با موضوع شعر قصد این کار را کرده بود.[۶۱]
نیما همچنین در جایی راجع‌به ارتباطش با حزب توده می‌نویسد:

نامه‌های سرگشاده

نام‌های دسته‌جمعی

بیانیه‌ها

جملهٔ موردعلاقه در کتاب‌هایش

جمله‌ای از ایشان

نحوهٔ پوشش

تکیه‌کلام‌ها

خلقیات

منزلی که در آن زندگی می‌کرد (باغ و ویلا)

گزارش جامعی از سفرها(نقشه همراه مکان‌هایی که به آن مسافرت کرده است)

برنامه‌های ادبی که در دیگر کشورها اجرا کرده است

ناشرانی که با او کار کرده‌اند

بنیان‌گذاری

تأثیرپذیری‌ها

استادان و شاگردان

علت شهرت

فیلم ساخته شده براساس

حضور در فیلم‌های مستند دربارهٔ خود

اتفاقات بعد از انتشار آثار

نام جاهایی که به اسم این فرد است

کاریکاتورهایی که درباره‌اش کشیده‌اند

مجسمه و نگاره‌هایی که از او کشیده‌اند

ده تا بیست مطلب نقل‌شده از نمونه‌های فوق از مجلات آن دوره

برگه‌هایی از مصاحبه‌های فرد

آثار و منبع‌شناسی

سبک و لحن و ویژگی آثار

کارنامه و فهرست آثار

شعر

  1. «آب در خوابگاه مورچگان»(رباعیات)، تهران، امیرکبیر، ۱۳۴۶
  2. «افسانه»، تهران، بروخیم، ۱۳۰۳
  3. «افسانه و رباعیات»(۲۶۱ رباعی)، تهران، کیهان، ۱۳۳۹
  4. «حکایات و خانوادهٔ سرباز»، تهران، امیرکبیر، ۱۳۵۴
  5. «شعر من»(۲۱ شعر)، تهران، جوانه، ۱۳۴۵
  6. «شهر شب و شهر صبح»، تهران، مروارید، ۱۳۴۶
  7. «فریادها»، تهران، خیام، ۱۳۰۵
  8. «فریادهای دیگر و عنکبوت رنگ»، تهران، جوانه، ۱۳۵۰
  9. «قصهٔ رنگ پریده، خون سرد»، تهران، مطبعهٔ سعادت، ۱۳۰۱
  10. «قلم‌انداز»، تهران، دنیا، ۱۳۴۹
  11. «ماخ اولا»، تبریز، شمس، ۱۳۴۴
  12. «مانلی»، تهران، صفیعلیشاه، ۱۳۳۶
  13. «مانلی و خانهٔ سریویلی»، تهران، امیرکبیر، ۱۳۵۲
  14. «ناقوس»، تهران، مروارید، ۱۳۴۶
  15. «مجموعهٔ کامل اشعار نیما یوشیج»(فارسی و طبری)، تهران، نگاه، ۱۳۷۰

برگزیدهٔ اشعار

  1. جلالی پندری،یدالله، «گزیدهٔ اشعار نیما یوشیج»، تهران، مروارید، ۱۳۷۴
  2. جنتی عطایی، ابوالقاسم، «نیما، زندگانی و آثار او»، تهران، صفیعلیشاه،۱۳۳۴
  3. جنتی عطایی، ابوالقاسم، «نیما یوشیج کیست؟ چیست؟»، تهران، احمد ناصحی، ۱۳۳۴
  4. طاهباز، سیروس، «برگزیدهٔ اشعار نیما یوشیج»، تهران، جیبی، ۱۳۴۲
  5. طاهباز، سیروس، «برگزیدهٔ آثار نیما یوشیج»، تهران، بزرگمهر، ۱۳۶۸
  6. طاهباز، سیروس، «برگزیدهٔ شعرهای نیما یوشیج»، تهران، نگاه، ۱۳۷۶
  7. طاهباز، سیروس، «دنیا خانهٔ من است»، تهران، کمیسیون ملی یونسکو، ۲۵۲
  8. طاهباز، سیروس، «نمونه‌هایی از شعر نیما یوشیج»، تهران، جیبی، ۱۳۵۲

دربارهٔ شعر

  1. «ارزش احساسات و پنج مقاله در شعر و نمایش»، تهران، گوتنبرگ، ۱۳۵۱
  2. «حرف‌های همسایه»، تهران، دنیا، ۱۳۵۱
  3. «دربارهٔ شعر و شاعری»، تهران، دفترهای زمانه، ۱۳۶۸
  4. «یادداشت‌های و مجموعهٔ اندیشه»، تهران، امیرکبیر، ۱۳۴۸

نامه‌ها

  1. «دو نامه»(نامه‌های نیما یوشیج و شین پرتو)، تهران
  2. «دنیا خانهٔ من است»، تهران، توس، ۱۳۵۴
  3. «کشتی و طوفان»، تهران، امیرکبیر
  4. «مجموعهٔ کامل نامه‌های نیما یوشیج»، تهران، انتشارات علم، ۱۳۷۶
  5. «نامه‌ها»(از مجموعهٔ آثار نیما یوشیج)، تهران، دفترهای زمانه، ۱۳۶۸
  6. «نامه‌های نیما»(از مجموعهٔ آثار نیما یوشیج)، تهران، نگاه، ۱۳۷۶
  7. «نامه‌های نیما یوشیج به...»، تهران، نشر آبی، ۱۳۶۳
  8. «نامه‌های نیما به همسرش عالیه»، تهران، آگاه، ۱۳۵۴

داستان‌ها

  1. «آهو و پرنده‌ها»، تهران، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، ۱۳۴۹
  2. «آیدین»(یک فصل از کتاب)، تهران، شفق سرخ، ۱۳۰۴
  3. «توکایی در قفس»، تهران، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، ۱۳۵۰
  4. «داستانک حسنک، وزیر غزنه»(دو فصل از کتاب)، تهران، شفق سرخ، ۱۳۰۵
  5. «غول و زنش و ارّابه‌اش»، هفته‌نامهٔ مصلحت، ۱۳۳۲
  6. «غول و نقاش»، تهران، نشر ماه‌ریز، ۱۳۷۹
  7. «کندوهای شکسته»، تهران، نیل، ۱۳۵۰
  8. «فاخته چه گفت»(برگزیدهٔ آثا نیما یوشیج)، تهران، بزرگمهر، ۱۳۶۹
  9. «مرقد آقا»، تهران، کلالهٔ خاور، ۱۳۲۳
  10. «نفت‌خواره»، دانستنیها، ۱۳۳۰

نمایش‌نامه

  1. «کفش حضرت غلمان»(در برگزیده آثار نیما یوشیج)، تهران بزرگمهر، ۱۳۶۹

نقد

  1. «جعفرخان از فرنگ برگشته»(در ارزش احساسات و پنج مقاله در شعر و نمایش)، تهران، گوتنبرگ، ۱۳۵۱
  2. «نقد داستان‌های صادق هدایت»(در نامه از مجموعه آثار نیما یوشیج)، تهران، دفترهای زمانه، ۱۳۶۸
  3. «نقد رمان صنعتی‌زاده»(در نامه‌ها از مجموعه آثار نیما یوشیج)
  4. «نقد شعرهای شین پرتو»، دونامه، تهران، ۱۳۲۹
  5. «نقد نوشته‌ی احسان طبری بر شعر امید پلید»، تهران، آرش، ۱۳۲۹

یادداشت‌های روزانه

  1. «از دفتر یادداشت‌های روزانه»(در نامه‌ها از مجموعهٔ آثار نیما یوشیج)، تهران، بزرگمهر، ۱۳۶۹
  2. «سفرنامهٔ بارفروش، اثری نویافته از نیما یوشیج»، تهران، سازمان اسناد ملی ایران، ۱۳۷۵
  3. «دو سفرنامه از نیما یوشیج»، تهران، سازمان اسناد ملی ایران، ۱۳۷۹

مقالات تحقیقی

  1. «ارزش احساسات»، تهران، صفیعلیشاه، ۱۳۳۵
  2. «ارزش احساسات و پنج مقاله در شعر و نمایش»، تهران، گوتنبرگ، ۱۳۵۱

ترجمه

  1. شکسپیر، ویلیام،«اتتلو»، ترجمهٔ عبدالحسین نوشین، برگردان شعرها از نیما یوشیج، تهران، امیرکبیر، ۱۳۵۷

جوایز و افتخارات

منبع‌شناسی (منابعی که دربارهٔ آثار فرد نوشته شده است)

  1. آل احمد، جلال،«نیما چشم جلال بود(مجموعهٔ مقالات)»، تهران، کتاب سیامک، نشر میترا، ۱۳۷۶
  2. آیتی، عبدالحمید، «شرح منظومهٔ مانلی و پانزذه قطعهٔ دیگر از نیما یوشیج»، تهران، نشر فرزان، ۱۳۷۵
  3. اخوان ثالث، مهدی، «بدعت‌های و بدایع نیما یوشیج»، تهران، توکا، ۱۳۵۷
  4. اخوان ثالث، مهدی، «عطا و لقای نیما»، تهران، دماوند، ۱۳۶۱
  5. پورنامدارین، تقی، «خانه‌ام ابری است، شعر نیما از سنت تا تجدد»، تهران، سروش، ۱۳۷۷
  6. ترابی، ضیاءالدین، «نیمایی دیگر»، تهران، نشر دنیای نو-نشر مینا، ۱۳۷۵
  7. تهرانی، خسرو، «نوگرایی نیما یوشیج»، تبریز، ۱۳۵۷
  8. ثروتیان، بهروز، «اندیشه و هنر در شعر نیما»، تهران، نگاه، ۱۳۵۷
  9. حسنی، حمید، «موسیقی و شعر نیما» تهران، زمان، ۱۳۷۱
  10. خامه‌ای، انور، «چهار چهره»، تهران، کتاب‌سرا، ۱۳۶۸
  11. دستغیب، عبدالعلی، «نیما یوشیج، نقد و بررسی» تهران، فرزین، ۱۳۵۱
  12. شارق، بهمن، «نیما و شعر پارسی»، تهران، طهوری،۱۳۵۰
  13. صمدی، حسن، «کتابشناسی نیما یوشیج»، تهران، ۱۳۶۹
  14. طاهباز، سیروس، «یادمان نیما یوشیج(مجموعهٔ مقالات)»، تهران، گسترش هنر، ۱۳۶۸
  15. طاهباز، سیروس، «یوش»، تهران، مؤسسهٔ مطالعات و تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران، ۱۳۴۲
  16. طاهباز، سیروس، «پردرد کوهستان، دربارهٔ زندگی و هنر نیما یوشیج»، از مجموعهٔ زندگی و هنر هنرمندان برجستهٔ ایران، تهران، زریاب، ۱۳۷۵
  17. طاهباز، سیروس، «کماندار بزرگ کوهساران»، تهران، ثالث، ۱۳۸۰
  18. عبدعلی، محمد، «فرهنگ اشعار نیما»، تهران، فکر روز، ۱۳۷۴
  19. فلکی، محمود، «نگاهی به شعر نیما»، تهران، مروارید، ۱۳۷۳
  20. کسرایی، سیاوش، «چهرهٔ مردمی شعر نیما»، دانشگاه سیستان و بلوچستان، ۱۳۵۴
  21. «می‌تراود مهتاب(مجموعهٔ مقالات)»، نشر ارغنون، ۱۳۷۳
  22. میرانصاری، علی، «اسنادی دربارهٔ نیما یوشیج»، تهران، سازمان اسناد ملی ایران، ۱۳۷۵
  23. میرانصاری، علی، «کتاب‌شناسی نیما یوشیج»، تهران، کمیسیون ملی یونسکو در ایران و سازمان اسناد ملی ایران، ۱۳۷۵

بررسی اندیشه و آثار نیما یوشیج

نگاه نیما به شعر

نیما در شیوهٔ جدید خود شعر فارسی را در سه بُعد قابل دگرگونی و تغییر می‌دید: در محتوا، در شکل ذهنی و در شکل ظاهری. در باب محتوا، نیما شعر گفتن را نوعی زندگی کردن می‌داند و می‌گوید:« گوینده غالباً درونی‌های خود را پی‌درپی با آن چیزهایی که در زندگی هست یا نیست و ممکن است در جز آن قرار گیرد برآورد کند.» او کسی را شاعر می‌داند که جکیدهٔ زمان خود و مربوط به زمان خودش باشد و بتواند همواره در شکل زندگی و زمان زندگی با یافته‌های خودش باشد. یعنی در واقع توفیق نمودن یا گفتن را برای گوینده‌ای مسلم می‌داند که بتواند خود را با یافته‌های خویش به ما نشان دهد، و خصایص و اندیشه‌هایش همان‌طور که هست از او به دیگران انتقال پیدا کند. به‌طوری که شعرش نمونه‌ای از خود او باشد و نیز وابسته‌ به زمان و مکانی باشد که شاعر در آن هست و با آن بستگی دارد و از آن پیدا شده‌است؛ مثل این‌که بدون قصد و نه‌به‌خود این کار را انجام دهد.[۶۳]
نیما گذشته از دگرگون‌کردن بینش شاعرانه، در شکل و قالب نیز تحولاتی به‌وجود می‌آورد. او براساس اوزان قدیمی، نوعی وزن جدید ارائه می‌هد و قصد دارد در تمام این دگرگونی‌ها به شعرش وزنی طبیعی دهد. او وزن را در شعر تأیید می‌کند و می‌پذیرد و حتی آن را امری لازم و کاملاً طبیعی می‌شمارد.[۶۴]
به عقیدهٔ حمید زرین‌کوب نیما وزن شعر فارسی را با شکستن مصراع‌ها و به‌هم زدن تساوی طولی آن‌ها، به‌شکلی ترمیم می‌کند. بنابراین، نیما شعر فارسی را در ابعاد اصلی آن یعنی شکل ظاهر و درون‌مایه به سوی تکامل و تجدد کشاند.[۶۵]

منظومهٔ افسانه

قطعهٔ افسانه درواقع برای شعر فارسی معاصر، نقطهٔ عطف و مقدمه و آغازی است. افسانه در ابعاد مختلف، چه در محتوی و قالب و چه در زبان و وزن نوعی شعر تکامل یافته‌ و آغازگز شعر جدید است. افسانه شعری غنایی و عاشقانه و به‌قول «هشترودی» غزلی به‌شیوهٔ نوین است و چیزی است که نیما آن‌ را کشف کرده و بدین وسیله در طرز ادای احساسات عاشقانه تغییر داده‌است. این منظومه هر چند تا حدی از مایه‌ّای کلاسیک برخوردار است، اما تازگی خاصی دارد، و گویی در آن نوعی تحرک و هیجان دیده می‌شود که با محتوای عاشقانه و یا به قول نیما با محتوای نمایشی آن جور در می‌آید. در منظومهٔ افسانه شاعر از خودش صحبت می‌کند و حالت‌های شاعرانه و پراحساس خویش را توصیف می‌نماید. [۶۶]
عاشق منظومهٔ افسانه، در واقع همان عاشق رنج‌کشیده و بدبین قصهٔ رنگ‌پریده است که از زندگی بی‌زارتر و در زیر ضربهٔ غم و ناکامی‌ها سرسخت‌تر و آب‌دیده‌تر شده‌است. شاعر در این یادگار دورهٔ جوانی، گوشه‌های دل خود را می‌کاود. قصهٔ عشق و ناکامی و سرخوردگی خویش را بازمی‌جوید. بدبینی و مرارت‌های زندگی خود را طرح می‌کند. دریافت خود از ناپایداری و زودگذری عمر و فریب رنگ‌ها و هوس‌ها و آرزو‌ها را بیان می‌کند و هر جا فرصت می‌یابد، صحنه‌ها و منظره‌های زیبایی از گذشته و دوران جوانی خود، از شب‌زنده‌داری شبانان در کنار آتش، از لطافت بهار در میان دره‌ها و دامان کوه‌ها - صحنه‌هایی که با اندوه و حسرت دوری از آن عهد و زمان نابود در هم آمیخته - تصویر می‌کند. [۶۷]
این شعر ۱۲۷ بند است که در هر بند، پنج سطر شعر وجود دارد. چهار سطر اول هر بند، در قالب چهارپاره است و غالب آن‌ها مانند چهارپاره‌های معمول، در خط دوم و چهارم قافیه دارند و به دنبال این چهار سطر، سطر پنجمی می‌آید که از نظر قافیه با چهار سطر قبلی ارتباطی ندارد، در وزنی نه‌چندان معمول سروده شده‌است که در سراسر شعر، همپای با قافیه‌ها مانند یک قطعهٔ موسیقی به ایجاد فضای غنایی و پرابهام شعر می‌افزاید. [۶۸]

شعر ققنوس

ققنوس نام شعری از اشعار نیما یوشیج است که در مجموعهٔ «شعر من»، چاپ شد. تحولی که نیما در شعر فارسی ایجاد کرد، یعنی تحول نه تنها در شکل، بلکه در محتوا را می‌توان در شعر ققنوس مشهود یافت. از نظر جلال آل‌احمد، ققنوس نشانه‌ای خود شاعر است. یعنی «خود نیماست که غرور‌آمیز و حماسه‌سرا در آرزوی ابدیت در آرزوی ابدیت آثار خود، خود را به آتش می‌کشد.» اندیشهٔ نیمایی در ققنوس ایثار جان در راه آرمان و خود را به‌ خطر مرگ افکندن برای حیات است. در پرتو رشد فرهنگ و معرفت و تحولات انقلابی جامعهٔ ایران، شعر ققنوس، سرود شهادت است. ققنوس یک نماد است. این نماد خود را در راه حقیقتی فدا می‌کند و از خاکستر او باز هم ققنوس و ققنوس‌های دیگر سر بر می‌آورند. نیما داستان ققنوس را آن گونه که در متون ادب و میتولوژی آمده‌است، نقل نکرد. او به این مورد کاری ندارد که عمر ققنوس هزار سال است و این‌که در تقویم اساطیر فرس به چه معنی است و عرفای باطنیه در این مورد چه گفته‌اند. او داستان را تغییر داده و از افسانه عدول کرده ‌است، چون عمر ققنوس سرآید، خود را می‌سوزاند. او به طراز دیگری سخن رانده‌است و اشاره می‌کند که ققنوس از رنج‌های زندگی حیوانی خسته شده‌است و می‌خواهد خود را در راه حقیقتی به آتش کشد. دیدگاه او مترقیانه است و واپس‌گرا نیست. نیما به این مورد کاری ندارد که ققنوس مرغ خوش‌رنگ و خوش‌آوازی است و مرغان را به دور خود جمع می‌کند. او می‌؛وید ققنوس بر شاخ خیزران نشسته است، رهبر حرکت است، آواز سر می‌دهد، یار می‌گیرد و گرد او از رهروان و دوستان پر می‌گردد. آن‌گاه نقطهٔ عزیمت فرامی‌رسد. نیما در شعر ققنوس نشان می‌دهد که معتقد است که شاعر و هنرمند در کار خود، خود را دوباره می‌سازد، کار هنرمند وشاعر، کاری خلاق است و چیزی به هستی می‌افزاید.[۶۹] [۷۰]

ناشرانی که با او کار کرده‌اند

تعداد چاپ‌ها و تجدیدچاپ‌های کتاب‌ها

نوا، نما، نگاه

خواندنی و شنیداری و تصویری و قطعاتی از کارهای وی (بدون محدودیت و براساس جذابیت نمونه‌های شنیداری و تصویری انتخاب شود)

پانویس

  1. یوشیج، نیما. نیما یوشیح؛ مجموعهٔ کامل اشعار. ص. ۶۸۰.
  2. ۲٫۰ ۲٫۱ زرین‌کوب، حمید. چشم‌انداز شعر نو فارسی. ص. ۴۸.
  3. جلالی پندری، یدالله. گزینه اشعار نیما یوشیج. ص. ۷۳.
  4. زرین‌کوب، حمید. چشم‌انداز شعر نو فارسی. ص. ۶۳.
  5. بررسی عملکرد روایت در اشعار نیما با تکیه بر نشانه‌شناسی ققنوس. 
  6. لاهوتی، محمدرضا. یادمان نیما. ص. ۱۶۳.
  7. لاهوتی، محمدرضا. یادمان نیما. ص. ۴۰.
  8. جنتی عطایی، ابوالقاسم. نیما یوشیج؛زندگانی و آثار او. ص. ۵.
  9. اسلامیه، مصطفی. زندگی‌نامهٔ نیما یوشیج؛ به‌کجای این شب تیره. ص. ۶۴.
  10. اسلامیه، مصطفی. زندگی‌نامهٔ نیما یوشیج؛ به‌کجای این شب تیره. ص. ۱۶۷.
  11. آل‌احمد، جلال. ارزیابی شتاب‌زده. ص. ۵۱.
  12. جلالی پندری، یدالله. گزینه اشعار نیما یوشیج. ص. ۲۱.
  13. اسلامیه، مصطفی. زندگی‌نامهٔ نیما یوشیج؛ به‌کجای این شب تیره. ص. ۱۵۴.
  14. جلالی پندری، یدالله. گزینه اشعار نیما یوشیج. ص. ۱۲۳.
  15. «باعث مرگ نیما، شراگیم بود». 
  16. طاهباز، سیروس. کماندار بزرگ کوهساران. صص. ۲۶۷-۲۷۴.
  17. طاهباز، سیروس. کماندار بزرگ کوهساران. ص. ۴۷.
  18. اسلامیه، مصطفی. زندگی‌نامهٔ نیما یوشیج؛ به‌کجای این شب تیره.
  19. اسلامیه، مصطفی. زندگی‌نامهٔ نیما یوشیج؛ به‌کجای این شب تیره. ص. ۱۶.
  20. اسلامیه، مصطفی. زندگی‌نامهٔ نیما یوشیج؛ به‌کجای این شب تیره. ص. ۱۷.
  21. اسلامیه، مصطفی. زندگی‌نامهٔ نیما یوشیج؛ به‌کجای این شب تیره. ص. ۱۷.
  22. اسلامیه، مصطفی. زندگی‌نامهٔ نیما یوشیج؛ به‌کجای این شب تیره. صص. ۲۲ و ۲۳.
  23. اسلامیه، مصطفی. زندگی‌نامهٔ نیما یوشیج؛ به‌کجای این شب تیره. صص. ۲۵ و ۲۶.
  24. اسلامیه، مصطفی. زندگی‌نامهٔ نیما یوشیج؛ به‌کجای این شب تیره. ص. ۲۷.
  25. جمشیدی، رمضان. گل‌انبار. ص. ۱۶۲.
  26. اسلامیه، مصطفی. زندگی‌نامهٔ نیما یوشیج؛ به‌کجای این شب تیره. صص. ۴۱-۵۵.
  27. اسلامیه، مصطفی. زندگی‌نامهٔ نیما یوشیج؛ به‌کجای این شب تیره. صص. ۶۰-۸۹.
  28. اسلامیه، مصطفی. زندگی‌نامهٔ نیما یوشیج؛ به‌کجای این شب تیره. صص. ۹۱-۱۶۸.
  29. اسلامیه، مصطفی. زندگی‌نامهٔ نیما یوشیج؛ به‌کجای این شب تیره. صص. ۱۶۸-۲۳۳.
  30. طاهباز، سیروس. کماندار بزرگ کوهساران. صص. ۲۶۷-۲۷۴.
  31. طاهباز، سیروس. کماندار بزرگ کوهساران. ص. ۴۱.
  32. لاهوتی، محمدرضا. یادمان نیما. ص. ۲۹.
  33. اسلامیه، مصطفی. زندگی‌نامهٔ نیما یوشیج؛ به‌کجای این شب تیره. ص. ۲۹.
  34. اسلامیه، مصطفی. زندگی‌نامهٔ نیما یوشیج؛ به‌کجای این شب تیره. ص. ۴۷.
  35. لاهوتی، محمدرضا. یادمان نیما. ص. ۳۳.
  36. لنگرودی، شمس. تاریخ تحلیلی شعر نو، جلد۱. ص. ۱۰۵.
  37. لنگرودی، شمس. تاریخ تحلیلی شعر نو، جلد۱. ص. ۱۰۷.
  38. لنگرودی، شمس. تاریخ تحلیلی شعر نو، جلد۱. ص. ۱۴۳.
  39. مجموعه مقالات بزرگداشت یکصدمین سالگرد تولد نیما یوشیج. صص. ۱۱۵-۱۱۸.
  40. طاهباز، سیروس. کماندار بزرگ کوهساران. صص. ۱۲۷ و ۱۲۸.
  41. یوشیج، نیما. نسخهٔ الکترونیکی کتاب حرف‌های همسایه. ص. ۸.
  42. یوشیج، نیما. نسخهٔ الکترونیکی کتاب حرف‌های همسایه. ص. ۱۳۹.
  43. «نيماي نثرنويس (معرفي و شرح مختصري از آثار غيرمنظوم نيما يوشيج)». 
  44. «نيماي نثرنويس (معرفي و شرح مختصري از آثار غيرمنظوم نيما يوشيج)». 
  45. آتشی، منوچهر. گزینهٔ اشعار منوچهر آتشی. ص. ۳۶.
  46. آرین‌پور، یحیی. از صبا تا نیما. دوم. ص. ۴۷۰.
  47. توللی، فریدون. شگرف. ص. ۱۸.
  48. حریری، ناصر. هنر و ادبیات امروز. صص. ۹۰ و ۹۱.
  49. لاهوتی، محمدرضا. یادمان نیما. صص. ۱۶۵ و ۱۶۶.
  50. حریری، ناصر. هنر و ادبیات امروز. صص. ۴۸ و ۴۹.
  51. شاملو، احمد. از مهتابی به کوچه. ص. ۱۱۲.
  52. لاهوتی، محمدرضا. یادمان نیما. ص. ۹۹.
  53. حریری، ناصر. هنر و ادبیات امروز. صص. ۹۵ و ۹۶.
  54. حریری، ناصر. هنر و ادبیات امروز. صص. ۹۵ و ۹۶.
  55. یوشیج، نیما. نیما یوشیح؛ مجموعهٔ کامل اشعار. صص. ۳۶۱-۳۶۲.
  56. آتشی، منوچهر. گزینهٔ اشعار منوچهر آتشی. ص. ۳۶.
  57. «سیری در زندگیِ پر فراز و فرود ولیعهد نیما یوشیج که پیش از شاملو شعر بی‌وزن نوشت». 
  58. «دو نامه نیما به احمد شاملو». 
  59. اسلامیه، مصطفی. زندگی‌نامهٔ نیما یوشیج؛ به‌کجای این شب تیره. ص. ۱۴۱.
  60. اسلامیه، مصطفی. زندگی‌نامهٔ نیما یوشیج؛ به‌کجای این شب تیره. صص. ۱۹۱ و ۲۰۴.
  61. اسلامیه، مصطفی. زندگی‌نامهٔ نیما یوشیج؛ به‌کجای این شب تیره. ص. ۲۰۵.
  62. طاهباز، سیروس. کماندار بزرگ کوهساران. ص. ۲۷۰.
  63. زرین‌کوب، حمید. چشم‌انداز شعر نو فارسی. ص. ۶۸.
  64. زرین‌کوب، حمید. چشم‌انداز شعر نو فارسی. ص. ۷۱.
  65. زرین‌کوب، حمید. چشم‌انداز شعر نو فارسی. صص. ۷۳ و ۷۵.
  66. زرین‌کوب، حمید. چشم‌انداز شعر نو فارسی. ص. ۵۳.
  67. آرین‌پور، یحیی. از صبا تا نیما. صص. ۴۷۲ و ۴۷۳.
  68. طاهباز، سیروس. کماندار بزرگ کوهساران. ص. ۱۴۲.
  69. مجموعه مقالات بزرگداشت یکصدمین سالگرد تولد نیما یوشیج. صص. ۱۷۱-۱۸۴.
  70. یوشیج، نیما. نیما یوشیح؛ مجموعهٔ کامل اشعار. ص. ۳۲۵.

منابع

  1. یوشیج، نیما (۱۳۹۵). نیما یوشیج؛ مجموعهٔ کامل اشعار. تهران: نگاه. شابک ۹۷۸۹۶۴۶۱۷۴۰۲۳.
  2. آتشی، منوچهر (۱۳۶۵). گزینهٔ اشعار منوچهر آتشی. تهران: مروارید. شابک ۹۷۸۹۶۴۸۸۳۸۷۳۲.
  3. آرین‌پور، یحیی (۱۳۵۷). از صبا تا نیما. تهران: شرکت سهامی کتاب‌های جیبی. شابک ۹۷۸۹۶۴۴۰۱۰۰۷۱.
  4. توللی، فریدون (۱۳۵۳). شگرف. تهران: انتشارات جاویدان.
  5. حریری، ناصر (۱۳۶۶). هنر و ادبیات امروز. بابل: کتابسرای بابل.
  6. لاهوتی، محمدرضا (۱۳۶۸). یادمان نیما. تهران: چاپ نیما.
  7. شاملو، احمد (۱۳۵۷). از مهتابی به کوچه. تهران: توس.
  8. اسلامیه، مصطفی (۱۳۹۱). زندگی‌نامهٔ نیما یوشیج؛ به‌کجای این شب تیره. تهران: نیلوفر. شابک ۹۷۸۹۶۴۴۴۸۵۱۳۸.
  9. جنتی عطایی، ابوالقاسم (۱۳۴۶). نیما یوشیج؛زندگانی و آثار او. تهران: صفی علیشاه.
  10. جمشیدی، رمضان (۱۳۷۷). گل‌انبار. تهران: مؤلف.
  11. جلالی پندری، یدالله (۱۳۸۴). گزینه اشعار نیما یوشیج. تهران: مروارید. شابک ۹۷۸۹۶۴۶۰۲۶۳۷۷.
  12. طاهباز، سیروس (۱۳۹۶). کماندار بزرگ کوهساران. تهران: ثالث. شابک ۹۷۸۹۶۴۷۲۳۰۴۰۷.
  13. لنگرودی، شمس (۱۳۷۷). تاریخ تحلیلی شعر نو، جلد۱. تهران: مرکز. شابک ۹۷۸۹۶۴۳۰۵۳۷۴۸ مقدار |شابک= را بررسی کنید: checksum (کمک).
  14. زرین‌کوب، حمید (۱۳۵۸). چشم‌انداز شعر نو فارسی. تهران: توس.
  15. آل‌احمد، جلال (۱۳۹۱). ارزیابی شتاب‌زده. تهران: فردوس. شابک ۹۷۸۹۶۴۳۲۰۱۸۱۴.
  16. یوشیج، نیما (۱۳۹۲). نسخهٔ الکترونیکی کتاب حرف‌های همسایه. do-l.
  17. مجموعه مقالات بزرگداشت یکصدمین سالگرد تولد نیما یوشیج. تهران: مرکز انتشارات کمیسیون ملی بونسکو در ایران. ۱۳۷۸. شابک ۹۷۸۹۶۴۶۵۶۸۰۷۶ مقدار |شابک= را بررسی کنید: checksum (کمک).
  18. غلامحسین‌زاده، غلامحسین، قدرت‌الله طاهری و فرزاد کریمی. «بررسی عملکرد روایت در اشعار نیما با تکیه بر نشانه‌شناسی ققنوس». ادب‌پژوهی، ش. ۱۵ (بهار ۱۳۹۰). 

پیوند به بیرون