فرزانه طاهری: تفاوت میان نسخهها
خط ۹۴: | خط ۹۴: | ||
===کودکی و نوجوانی، جوانی، پیری=== | ===کودکی و نوجوانی، جوانی، پیری=== | ||
اهالی خانهٔ پدری فرزانه بیشتر اهل اهل تحصیلات بودند تا کتاب. در بچگی کتابهایی مثل «قصههای خوب برای بچههای خوب» و کتابهای طلایی و بعد بالزاک را میخواند و چندان شرایط استثنایی یا خاصی از نظر کتاب و کتابخوانی نداشت. تا اینکه به سنی رسید که خودش به دنبال کتاب رفت. خانواده مادریاش خیلی اهل کتاب بودند و این موضوع در کتابخوان شدن او نقش بسیاری داشت. هر چند که در چهارسالگی مادرش را از دست داد. ولی به مطالعه و آموزش ادامه داد تااینکه در دانشگاه تهران در رشتهٔ ادبیات انگلیسی فارغالتحصیل شد. | اهالی خانهٔ پدری فرزانه بیشتر اهل اهل تحصیلات بودند تا کتاب. در بچگی کتابهایی مثل «قصههای خوب برای بچههای خوب» و کتابهای طلایی و بعد بالزاک را میخواند و چندان شرایط استثنایی یا خاصی از نظر کتاب و کتابخوانی نداشت. تا اینکه به سنی رسید که خودش به دنبال کتاب رفت. خانواده مادریاش خیلی اهل کتاب بودند و این موضوع در کتابخوان شدن او نقش بسیاری داشت. هر چند که در چهارسالگی مادرش را از دست داد. ولی به مطالعه و آموزش ادامه داد تااینکه در دانشگاه تهران در رشتهٔ ادبیات انگلیسی فارغالتحصیل شد. | ||
{{سخ}} به واسطهٔ یکی از استادانش با [[هوشنگ گلشیری]] آشنا شد و بعد از دو سال آشنایی، با او ازدواج کرد. حاصل این ازدواج دوفرزند بود به نامهای ««باربد» و «غزل»<ref name=ایسنا"/> | {{سخ}} به واسطهٔ یکی از استادانش با [[هوشنگ گلشیری]] آشنا شد و بعد از دو سال آشنایی، با او ازدواج کرد. حاصل این ازدواج دوفرزند بود به نامهای ««باربد» و «غزل» <ref name=ایسنا"/> | ||
===شخصیت و اندیشه=== | ===شخصیت و اندیشه=== |
نسخهٔ ۲۷ خرداد ۱۳۹۸، ساعت ۱۷:۴۱
فرزانه طاهری | |
---|---|
فرزانه طاهری، مترجم | |
زمینهٔ کاری | مترجم |
زادروز | ۱۶ آبان ۱۳۳۷ تهران |
ملیت | ایرانی |
محل زندگی | تهران |
بنیانگذار | جایزهٔ گلشیری |
همسر(ها) | هوشنگ گلشیری [۱] |
فرزندان | غزل و باربد [۱] |
فرزانه طاهری مترجم ادبی و مدیر بنیاد هوشنگ گلشیری است که پس از درگذشت او جایزهٔ گلشیری را نیز به عهده گرفته است.
فرزانه طاهری در تهران زاده شد. پدرش پرویز طاهری افسر شهربانی و مادرش اقدس خیرالدین زنی اهل كتاب و ادبیات بود. فرزانه پس از پایان مدرسه، رشته ادبیات را در دانشگاه تهران ادامه داد. سپس با هوشنگ گلشیری، نویسنده سرشناس ایرانی ازدواج كرد و یک پسر و یک دختر به دنیا آورد.
طاهری از زمان تحصیل به كار ترجمه میپرداخت. پس از آن نیز مدتی در حوزهٔ علوم مركز نشر دانشگاهی به ویراستاری مشغول شد و مدتی نیز در مركز مطالعات و تحقیقات شهرسازی - معماری ایران به كارهای ترجمه و ویراستاری پرداخت. اما بعد از آن حرفهٔ ترجمه را بهطور جدی و تخصصی در پیش گرفت و به زودی در محافل فرهنگی به عنوان یک مترجم دقیق و آگاه شناخته شد. او در زمینههای ادبیات داستانی، روانشناسی، شهرسازی و معماری، علوم سیاسی ترجمه میكند. پس از درگذشت هوشنگ گلشیری در سال ۱۳۷۹، فرزانه طاهری مدیریت بنیاد هوشنگ گلشیری را برعهده گرفت.[۲]
پسرش باربد در ایران است و در زمینه هنرهای تجسمی، پرفورمنس، اینستالیشن و... فعالیت میکند. دخترش غزل هم در مقطع دکترای شیمی تحصیل کرده است و در فرانسه روزنامهنگار است. [۳]
داستانک
وقتی کتاب تنها پناهت باشد
فرزانه چهارساله بود که مادرش فوت کرد. این غم برای دخترکی دور مانده از مادر و خانوادهٔ مادری سخت بود. تابستانها که به شمال میرفت و به خانوادهٔ مادری سر میزد، از کتابهای آنها میخواند و خودش را تسکین میداد . جایی که همه کتابخوان بودند و او کافی بود دست دراز کند و از قفسه کتابی بردارد و بخواند. تا هم غمش سبک شود هم ذهنش پربار . تا اینکه به دبیرستان رفت و حالا خودش میتوانست برای خودش کتاب انتخاب کند.[۳]
فرزانهٔ مترجم چطور زاده شد؟
با پولتوجیبیهایش کتاب میخرید و میخواند، دلش قرص بود که کتابخانهای دارد و میخواند و میخواند. وقتی زندگی مشترک را با هوشنگ گلشیری شروع کرد و کتابهایش را به خانهٔ مشترکشان برد، کتابهایش مانند قطرهای در برابر دریا و اقیانوس بود. اینبار مثل تشنهای که به دریا برسد، بیمحابا شروع به خواندن کرد. فضای خانه و آدمهایی که میدید، تبادل خواندهها و همهٔ اینها برای ساختنِ فرزانهٔ مترجم بسیار مهم بود.[۳]
از ترجمهٔ کتاب آشپزی تا ترجمه آثار ادبی
در طول سالها آثار زیادی هم به ضرورت نان ترجمه کردهاست. آنهاکارهای ارزشمندی بودند اما ربطی به او و علایقش نداشتند. برای اینکه پیامی به وزرات ارشالد بفرستد دست به ترجمه برد و کتاب آشپزی ترجمه کرد. میخواست به آنها بگوید حرفشان را میفهمد و میداند که شاید به نظرشان بهتر است امثال فرزانهها کنج مطبخ بنشینند! اما او نهتنها کنج مطبخ ننشست که ترجمهٔ حرفهای و تخصصی را با همهٔ سختیها و فراز و نشیبها ادامه داد.[۴]
عشق در جوانی
سال سوم دانشگاه بود که با او آشنا شد. آشناییای که سالهای پس از آن را به یغما برد. توی خانهٔ استادش شگفتاگیزترین ملاقاتش را تجربه کرد و عشق رخ داد. عشقی که به ازدواج در ۲۱ سالگی با معشوقی ۴۲ ساله انجامید. دختری عاشق خواندن جرقهٔ عشقی عظیم را در نویسندهای دیده بود که در سی سالگی شاهکارش را خلق کرده است. خودش هنوز هم بیمحابا میگوید:
- «تأثیری که من از همسرم گرفتم، به دلیل اختلاف سنی نبود، بلکه به دلیل دانش و پویاییاش بود. او جاهایی خیلی جوانتر از من بود؛ به این معنی که مدام جستوجو میکرد، در حوزههای مختلف میخواند و روحیه جوانی داشت. او از من جوانتر و مثبتاندیشتر بود.»[۳]
استادی که چشم او را به ادبیات جدی گشود
عشق به ادبیات به طور جدی از دوران دانشجویی در او شکل گرفت. دانشجو بودن تنها دلیل توجه به ترجمه نبود بلکه استادی از دانشگاه تهران،اسن عشق را شعلهور کرد. داوران استاد دانشگاه تهران، چشم او را به ادبیات جدی گشود. او باعث شد فرزانه به جای خواندن زبان انگلیسی به سمت خواندن ادبیات انگلیسی برود، واین آغاز راه او بود.[۳]
وقتی کلاسهای بنیاد تعطیل میشود
تابستان ۱۳۹۳ بود که كارگاه داستان و كلاسهاي ادبي بنياد گلشيري به خاطر نداشتن محل برگزاري كلاسها ادامه پيدا نكرد. فرزانه طاهری این کلاس ها را از تابستان سال پیش آغاز کرده بود. کلاسهایی مثل كارگاه داستان ، ويرايش و نگارش، مكتبها و سبكهاي ادبي ؛ کسانی مثل احمد سميعي ، حسين سناپور و فرهاد فيروزي مدرسان این دورهها بودند که بعد از دو دوره، دیگر برگزار نشد. فرزانه اما دست از کار نکشید و به دنبال برگزاری کلاسها در فرهنگسراهای دیگر بود.[۵]
همهٔ دارایی او
اوضاع هیچچیز خوب نبود، دهه ۶۰ بود. دخترش سال ۱۳۶۰ به دنیا آمد و پسرش سال ۱۳۶۱. مستاجر بودند و هر دوشان بیکار. همهٔ حسرتش این بود که نمیتوانست برای بچههایش وقت بگذارد. با ۳۴۰۰ تومان حقوق در سال ۱۳۶۲ کارش را شروع کرد، ۳۳۵۰ تومانش را باید اجاره میداد تا اینکه سال ۱۳۷۰ حقوقش هفت هزار تومان شد که توانستند خانهشان را بخرند. حالا با همین مبلغ حتا نمیشود یکی از کتابهای خودش راهم خرید.
زندگی زیر سایهٔ آفتاب
۲۱ سال زندگی مشترک داشتن با گلشیری نه ساده است نه بیحاصل. آدم خودش هرقدر هم که بزرگ باشد ممکن است برود توی حاشیه و دیگر در کنار آفتاب درخشانی مثل گلشیری دیده نشود؛ اما فرزانه باید باشی تا هیچگاه در سایه نمانی؛ بلکه همه وقت در زیر آفتاب او بدرخشی.
- «او بر زندگی من تابید و من در آفتاب حضور او چون گیاهی بالیدم.»
هر دو با هم کتاب خواندند، با هم متون کهن ادبی را دوره کردند و با هم داستانهای گلشیری را میخواندندو هیچکدام بر دیگری سایه نینداخت. .[۶]
راستی آخرین بار کی مجوز گرفتی؟
«راستی آخرین بار پدرت را کی دیدی؟» سال ۱۳۸۰ درآمده بود و چاپ دوم آن سالها در انتظار مجوز دوباره، مانده بود در ارشاد تا اینکه سال ۱۳۸۵ با ویرایش جدید و تغییراتی اساسی مجوز گرفت. این موضوع برای مترجمی که فرزانه است بیشتر از این جهت مسئله است که معتقد است وقتی در هر حوزهای از فرهنگ مجوزی میدهند؛ پشتش بایستند. برای همین است که دلش میخواهد مسئولیت ممیزی به اهل قلم سپرده شود تا نه ناشر درگیر باشد و نه ارشاد؛ و اهل قلم با تشخیص خودشان کارهایشان را منتشر کنند.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
زندگی و تراث
کودکی و نوجوانی، جوانی، پیری
اهالی خانهٔ پدری فرزانه بیشتر اهل اهل تحصیلات بودند تا کتاب. در بچگی کتابهایی مثل «قصههای خوب برای بچههای خوب» و کتابهای طلایی و بعد بالزاک را میخواند و چندان شرایط استثنایی یا خاصی از نظر کتاب و کتابخوانی نداشت. تا اینکه به سنی رسید که خودش به دنبال کتاب رفت. خانواده مادریاش خیلی اهل کتاب بودند و این موضوع در کتابخوان شدن او نقش بسیاری داشت. هر چند که در چهارسالگی مادرش را از دست داد. ولی به مطالعه و آموزش ادامه داد تااینکه در دانشگاه تهران در رشتهٔ ادبیات انگلیسی فارغالتحصیل شد.
به واسطهٔ یکی از استادانش با هوشنگ گلشیری آشنا شد و بعد از دو سال آشنایی، با او ازدواج کرد. حاصل این ازدواج دوفرزند بود به نامهای ««باربد» و «غزل» [۳]
شخصیت و اندیشه
فرزانه طاهری کتابهایش را با وسواس انتخاب میکند و برای زود رسیدن به بازار عجلهای به خرج نمیدهد. به گفتهٔ خودش از اولین سالهای دانشگاه، شوقِ این را داشته تا آثاری که خودش به زبانی دیگر میخواند را دیگران نیز بتوانند بخوانند و همین شوق بود که او را به سمت کارِ ترجمه سوق داد.
او در خانهاش واقع در شهرک اکباتان زندگی میکند. همان خانهای که سالها با هوشنگ گلشیری در آن زندگی کرده و خاطرات زیادی را از او میتوان بر در و دیوار خانه یافت.[۴]
از نگاه دیگران
در بخشی از یادداشت ابوتراب خسروی آمده است:
- «حکایت فرزانه طاهری روایت زن بردبار و فداکار روزگار ماست؛ زنی از جنس فرهیختگی و شرافت که مدیریت زندگی مشترک خود و بزرگواری چون هوشنگ گلشیری را بر عهده داشت و شانه به شانه او با شکل زندگی و تلاشش اصرار بر توسعه فرهنگی جامعه ما داشت و حتما دارد. موضوع بر سر شناخت آن سوی سکه هویت گلشیری است، که بیشک فرزانه طاهری بود که با زندگی پربار و زحماتش آن روی هویت گلشیری را بازتاب میداد؛ پشتوانهای که به مدد او گلشیری نقش خود را در ادبیات و فرهنگ ما ایفا کرد.»[۷]
نظرات فرد دربارهٔ خودش و آثارش
«نمیتوانم ادعا کنم که برنامه مدونی برای ترجمههایم دارم یا داشتهام. هرگز. بعضی وقتها یک تصادف بوده است. منتها اینکه تصمیم بگیرم که کاری را ترجمه کنم، شاید مواردی به صورت خودآگاه یا ناخودآگاه تاثیر داشته است.»[۸]
تفسیر خود از آثارش
هیچگاه در ترجمه به دنبال جستوجوی کتابی که نویسنده آن فرد شاخصی باشد نبودهام، بلکه شاخصهای من برای انتخاب کتاب بیشتر شرایط زمانی و کشش موضوع آن کتاب برای خواننده است و صادقانه بگویم تا کتابی را خودم دوست نداشته باشم ترجمه نمیکنم.
درواقع اگر نتوانم با کتاب مورد نظرم برای ترجمه ارتباط برقرار کنم آن کتاب را ترجمه نمیکنم و بدون اغراق بگویم که عاشقانه کتابهایم را ترجمه کردهام. مترجم نباید به بهانه نیافتن واژه فارسی معادل با واژهای از زبان دیگر طفره برود و باید دامنه لغات خود را گسترش دهد[۶]
من بیشتر به سمت ترجمهٔ نظریه و نقد رفتهام. به خاطر اینکه خیالم راحت است که کار منتشر میشود بیآنکه بخواهد تکهپاره شود. [۸]
جملهای از ایشان
من کتاب خودم هم چاپ میشود، معمولاَ نمیخوانم، چون کتاب را که باز میکنم، میگویم اینجا باید این را میگذاشتم، آنجا باید این کار را میکردم. با اینکه معمولا اشتباه مهلکی نداشتهام. اشتباه لپی ممکن است بوده باشد. سالهای اخیر که دیگر گمان نکنم اشتباهی مهلک داشتهام، ولی همیشه میشود کار را بهتر کرد.[۹]
منزلی که در آن زندگی میکند
طاهری اکنون در خانهاش واقع در شهرک اکباتان زندگی میکند. همان خانهای که سالها با هوشنگ گلشیری در آن زندگی کرده و خاطرات زیادی را از او میتوان بر در و دیوار خانه یافت. [۷]
بنیانگذاری
فرزانه طاهری پس از درگذشت هوشنگ گلشیری ، سرپرستی بنیاد گلشیری را عهدهدار شد و جایزهای به نام او پایهگذاری کرد تا به این ترتیب به یکی از آخرین خواستههای عمرِ پرثمر و سرشار از خلق و تلاش و تکاپوی گلشیری برای اعتلای ادبیات داستانی ایران را جامهی عمل بپوشاند.[۴]
کارنامه و فهرست آثار
- مسخ فرانتس کافکا، درباره مسخ ولادیمیر ناباکوف (۱۳۹۷)
- مصدق و مبارزه برای قدرت در ایران (۱۳۹۷)
- سیلویا بیچ و نسل سرگشته؛ تاریخچهای از حیات ادبی پاریس در ده های ۲۰ و ۳۰ میلادی(۱۳۹۷)
- سرود کریسمس (۱۳۹۵)
- داستان کوتاه، مجموعه مکتب ها، سبک ها و اصطلاح های ادبی و هنری (۱۳۹۵)
- مرد صدساله ای که از پنجره فرار کرد و ناپدید شد (۱۳۹۵)رمان
- خانم دلوی، نوشته ویرجینیا وولف (۱۳۹۵)
- هنر و جهانی شدن،دورنمایههای هنر معاصر/۷ (۱۳۹۴)
- استعاره، مجموعه مکتبها، سبک ها و اصطلاح های ادبی و هنری (۱۳۹۴)
- درسگفتارهای ادبیات روس - نابوکف (۱۳۹۳)
- درسگفتارهای ادبیات اروپا - ناباکوف (۱۳۹۳)
- عناصر داستان (۱۳۹۳)
- داستان های شکسپیر (۱۳۹۴)
- كلیسای جامع، نوشته ریموند كارور (۱۳۹۳)
- نظریههای ادبی (۱۳۹۳)
- مردی برای تمام فصول [نمایشنامه خارجی/۴۱] (۱۳۹۳)
- درآمدی بر ساختارگرایی در ادبیات (۱۳۹۳)
- مبانی نقد ادبی (۱۳۹۱)
- طراحی شهرها (تحول شکل شهر از آتن باستانی تا برازیلیای مدرن) (۱۳۹۱)
- اکسپرسیونیسم؛مجموعه مکتب ها، سبک ها و اصطلاح های ادبی و هنری (۱۳۹۰)
- گروتسک (از مجموعه مکتبها، سبکها و اصطلاحات ادبی و هنری)(۱۳۹۰)
- ژانر (نوع ادبی) (۱۳۸۹)
- مسخ - کافکا؛ نسخه انتقادی نورتن - پیشینه و زمینه نقد (۱۳۸۹)
- پیکارسک؛ مجموعه مکتبها، سبکها و اصطلاحهای ادبی و هنری(۱۳۸۹)
- سن ژون پرس؛ نویسندگان قرن بیستم فرانسه/۳۱ (۱۳۸۵)
- در دل گردباد (۱۳۸۵)
- راستی آخرین بار پدرت را كی دیدی؟، نوشته بلیك ماریسن (۱۳۸۵)
- کلود سیمون [نویسندگان قرن بیستم فرانسه/29] (۱۳۸۴)
- زنان، جنون و پزشکی (۱۳۷۵)
- ایوان تورگنیف، نوشته ولادیمیر ناباكوف (۱۳۷۱)
- مردی دیگر؛ مصاحبه با گراهام گرین، نوشته ماری فرانسواز آلن (۱۳۶۹)
- عطش آمریكایی، نوشته ریچارد رایت (۱۳۶۴) [۱۰]
بررسی چند اثر
پانویس
- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ «هوشنگ گلشیری». سایت سیتی تومپ.
- ↑ «فرزانه طاهری:ترجمه در ایران آشفته بازار غریبی است». سایت خبرگزاری جمهوری اسلامی، استان گیلان.
- ↑ ۳٫۰ ۳٫۱ ۳٫۲ ۳٫۳ ۳٫۴ ۳٫۵ «گلشیری از من جوانتر بود». سایت خبرگزاری دانشجویان ایران، ایسنا.
- ↑ ۴٫۰ ۴٫۱ ۴٫۲ «ماجرای عاشق شدن هوشنگ گلشیری و فرزانه طاهری». سایت خبرگزاری کار، ایلنا.
- ↑ «بنياد گلشيري براي برگزاري برنامههايش در فرهنگسراهاي زير نظر سازمان فرهنگي - هنري شهرداري تهران با مشكل روبهروست». سایت گویا، ۲۸ مرداد ۱۳۸۳. بازبینیشده در ۲۵ خرداد ۱۳۹۸.
- ↑ ۶٫۰ ۶٫۱ «در زندگی با گلشیری هیچگاه در سایه نبودم». سایت همشهری آنلاین.
- ↑ ۷٫۰ ۷٫۱ ولیزاده، محمد. «پروندهٔ فرزانه طاهری در کتاب هفته». هفتهنامهٔ کتاب هفته.
- ↑ ۸٫۰ ۸٫۱ «جهان برای نویسندگان ما واقعا کوچک شده است». سایت آفتاب.
- ↑ «سلبریتی نیستم و کشته مرده ندارم». سایت ایران آرت.
- ↑ «کتابشناسی آثار فرزانه طاهری». سایت روزاهنگ. بازبینیشده در ۲۰ خرداد ۱۳۹۷.
منابع
- ولیزاده، محمد. «پروندهٔ فرزانه طاهری در کتاب هفته». هفتهنامهٔ کتاب هفته.</ref>
پیوند به بیرون
- «در زندگی با گلشیری هیچگاه در سایه نبودم». سایت همشهری آنلاین.
- «فرزانه طاهری:ترجمه در ایران آشفته بازار غریبی است». سایت خبرگزاری جمهوری اسلامی، استان گیلان.
- «گلشیری از من جوانتر بود». سایت خبرگزاری دانشجویان ایران، ایسنا.
- «جهان برای نویسندگان ما واقعا کوچک شده است». سایت آفتاب.
- «ماجرای عاشق شدن هوشنگ گلشیری و فرزانه طاهری». سایت خبرگزاری کار، ایلنا.
- «کتابشناسی آثار فرزانه طاهری». سایت روزاهنگ. بازبینیشده در ۲۰ خرداد ۱۳۹۷.
- «اینجا ادبیات جدی گرفته نمیشود». سایت مرکز دایرهالمعارف بزرگ اسلامی، ۱۴ تیر ۱۳۹۵. بازبینیشده در ۲۵ خرداد ۱۳۹۸.