محمدرضا بایرامی: تفاوت میان نسخهها
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۸۷: | خط ۸۷: | ||
'''ماجرای حضرات یا حضرت...!''' | |||
ماجرا از مراسم رونمایی رمان مردگان باغ سبز شروع میشود. وقتی آقای کاوه بیات از او تعبیر به «حضرات» میکند.http://ensani.ir/file/download/article/20120413153638-3089-314.pdf<ref>{{یادکرد ژورنال | نام خانوادگی = | نام = | نام خانوادگی۲ = | نام۲ = | عنوان = مردگان کدام باغ؟ | ژورنال = جهان کتاب | مکان = | دوره = | شماره =۲۵۳و۲۵۴ خرداد و تیر | سال = ۱۳۸۹| تاریخ بازبینی = }}</ref>و | |||
او هم ساکت نمینشیند | |||
مجله: جهان کتاب » خرداد و تیر 1389 - شماره 253 و 254 | |||
==زندگی و تراث== | ==زندگی و تراث== |
نسخهٔ ۴ اردیبهشت ۱۳۹۸، ساعت ۱۸:۴۶
محمدرضا بایرامی | ||||
---|---|---|---|---|
زمینهٔ کاری | نویسنده، رئیس خانه داستان ایران | |||
زادروز | ۱۳۴۰ روستای لاطران،اردبیل | |||
محل زندگی | اردبیل، تهران | |||
|
محمدرضا بایرامی از بهترین داستاننویسان معاصرایران در حوزهی ادبیات کودک و نوجوان بشمار میآید. و نویسندهای است که قلم خویش را به ادبیات جنگ گره زده و به خلق آثار ارزشمندی در این حوزه پرداخته و موفق به دریافت جوایز زیادی شده، همچنین یک جایزه بینالمللی از سويیس برای کتاب «کوه مرا صدا زد » در کارنامه خود دارد.
محمدرضا بایرامی آخرین فرزند یک خانواده پنج نفری در سال ۱۳۴۴ در روستای لاطران در دامنه کوه سبلان، استان اردبیل به دنیا آمد. در سال ۱۳۵۱ از روستا به تهران میآیند[۱] و در کرج ساکن میشوند. از نوجوانی به خواندن داستان رو میآورد و آثار «صمد بهرنگی » و «علیاشرف درویشیان» را انتخاب میکند. و سال دوم دبیرستان اولین قصهاش را برای برنامه آموزشی قصه و قصهنویسی رادیو میفرستد و خواندهشدن و نقد آن در رادیو باعث میشود علاقهاش به داستاننویسی زیاد شود. بایرامی درسال ۱۳۶۶ به سربازی میرود و تمام دوران خدمت را در مناطق عملیاتی دهلران به سر برده و زمینهای برای نوشتن او در ادبیات جنگ به زیباترین و ملموسترین وجه شدهاست. همچنین او مایهی داستانهایش را از زندگی و طبیعت روستای زادگاهش و تجربه شرکت در جنگ ایران و عراق میگیرد. [۲]
مهمترین آثار بایرامی عبارتند از: کوه مرا صدا زد(رمان)، بر لبهی پرتگاه(رمان)، بعد از كشتار(مجموعه داستان)، رعد یك بار غرید(داستان)، دود پشت تپه(رمان نوجوانان)، عقاب های تپهی60(رمان نوجوانان)، دشت شقایق ها(خاطرهی ادبی)، هفت روز آخر(خاطرهی ادبی)، به كشتی نشسته(داستان)، به دنبال صدای او(مجموعه داستان)، عبور از كویر(داستان)، همراهان(مجموعه داستان)،پل معلق(رمان)، دره پلنگهاو…
از مهمترین جوایز و افتخارات بایرامی میتوان به موارد زیر اشاره کرد: کاندیدای دریافت جایزه آسترید لیندگرن برای دو سال متوالی از سوی كانون پرورش فكری كودكان و نوجوانان در سال ۱۳۸۶؛این جایزه هر ساله به فعالترین نویسنده و یا مؤسسهی پرتلاش در زمینه توسعه فرهنگ كتاب خوانی تعلق میگیرد. برندهی جوایز متعددی از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، حوزه هنری، جشنواره ادب و پایداری، جشنواره روستا، بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس، كانون پرورش فكری كودكان و نوجوانان، سمینار بررسی رمان ایران و جهان،انجمن نویسندگان كودك و نوجوان و كتاب سال مسجد جوادالائمه(علیهالسلام)، جایزه جهانی كبرای آبی و خرس طلایی از كشور سوئیس، کتاب سال سوئیس در سال ۱۹۹۹ میلادی برای رمان کوه مرا صدا زد، جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی ایران در سال ۱۳۹۵ برای رمان لم یزرع و...[[]]
داستانکها
دیدار با سبلان در حضور آلپ
خودش میگوید:«درباره آلپ خیلی شنیده و خوانده بودم،اما هیچ نمیدانستم که به واسطه کوه مرا صدا زد،از مجموعه قصههای سبلان، روزی این کوه بسیار معروف را از نزدیک خواهم دید.و این اتفاق روی داد.» و بعد میگوید: کاملا اتفاقی «فرصتی پیش آمده بود که درست مقابل آلپ قرار بگیرم.»[۳]
ادای احترام به جلال آلاحمد
انتخاب اسم جلال در کوه مرا صدا زد بخاطر ادای احترام به جلال آلاحمد بوده چون زمانی خیلی دوستش داشته و در نوجوانی آثار و مقالههای او را با اشتیاق میخوانده.[۴]
آشنایی از ظهر جمعه
وقتی اولین کار نوجوان خود با عنوان «سپیدار بلند مدرسه ما» را مینویسد آن را برای دوستش که نویسنده «ظهر جمعه» میفرستد و داستان را از رادیو خوانده میشود. کار از همانجا به آقای فردی میرسد و ایشان ضمن تشویق آنرا در کیهان بچهها چاپ میکند واین شروع آشنایی آنها و چاپ اولین اثر مکتوب بایرامی در حوزه کودک و نوجوان میشود.[۵]
سبلان مرا صدا میزند نه آلپ!
بایرامی وقتی مقابل آلپ قرار میگیرد سبلان را به آلپ نمیفروشد و اصلا معتقد است. «این کوه در مقابل عظمت سبلان، چیز زیادی برای عرضه کردن ندارد. فکر کردم همانطور که مردم ما مظلوم هستند، کوه ما هم مظلوم است.»[۶]
ماجرای حضرات یا حضرت...!
ماجرا از مراسم رونمایی رمان مردگان باغ سبز شروع میشود. وقتی آقای کاوه بیات از او تعبیر به «حضرات» میکند.http://ensani.ir/file/download/article/20120413153638-3089-314.pdf[۷]و
او هم ساکت نمینشیند
مجله: جهان کتاب » خرداد و تیر 1389 - شماره 253 و 254
زندگی و تراث
کودکی و نوجوانی، جوانی، پیری
محمدرضا بایرامی آخرین فرزند یک خانواده پنج نفری در سال ۱۳۴۴ در روستای لاطران در دامنه کوه سبلان، استان اردبیل به دنیا آمد. در سال ۱۳۵۱ از روستا به تهران میآیند[۸] و در کرج ساکن میشوند. از نوجوانی به خواندن داستان رو میآورد و آثار «صمد بهرنگی » و «علیاشرف درویشیان» را انتخاب میکند. سال دوم دبیرستان اولین قصهاش را برای برنامه آموزشی «قصه و قصهنویسی» رادیو میفرستد و خواندهشدن و نقد آن در رادیو باعث میشود علاقهاش به داستاننویسی زیاد شود. واز همان سال نویسندگی را به صورت جدی و با رادیو و مطبوعات شروع میکند. سپس با برخی از گاهنامههای حوزه هنری همکاری میکند. «همچنین ایشان نویسندگی را با همراهی اساتیدی چون محمد رضا سرشار آغاز کرده است.»[۹] بایرامی درسال ۱۳۶۶ به سربازی میرود و تمام دوران خدمت را در مناطق عملیاتی دهلران به سر برده و زمینهای برای نوشتن او در ادبیات جنگ به زیباترین و ملموسترین وجه شدهاست. بایرامی در سالهای اخیر با نشریات متفاوت کودک و نوجوان، از جمله کیهان بچهها و باران همکاری نموده و به عنوان کارشناس داستان در واحد ادبیات حوزهی هنری فعالیت کرده است. در حال حاضر هم رئیس خانه داستان ایران است. او همچنین در کنار خلق آثار ماندگار، داوری چند جشنواره، دبیر علمی یازدهمین جایزه ادبی جلال آل احمد و جوایز جشنوارههای ادبی در داخل و خارج کشور، را در کارنامه خود دارد.
شخصیت و اندیشه
زمینهٔ فعالیت
یادمان و بزرگداشتها
از نگاه دیگران (چند دیدگاه مثبت و منفی)
- دیدگاه خدابخش اسداللهی
خدابخش اسداللهی، رئیس دانشکده ادبیات و زبانهای خارجی دانشگاه محقق اردبیلی درباره او میگوید: آقای بایرامی آثاری ارزشمندی در زمینه پایداری خلق کردهاند که دانشجویان در این برنامه از نقطه نظر مفاهیم پایداری، زیباییشناسی و روایت شناسی به بررسی آن خواهند پرداخت.[۱۰]
- دیدگاه محمدرضا سرشار
محمدرضا سرشار، داستان نویس و منتقدادبی در جلسه ی نقد رمان مردگان باغ سبز درباره او میگوید: بایرامی کسی نیست که داستاننویسی بلد نباشد. او از زمانی که دانشآموز دبیرستان بود، با من مکاتبه داشت و آثارش را پیش از چاپ به من نشان میداد.[۱۱]
- دیدگاه امیرحسین فردی
امیرحسین فردی، نویسنده و فعال عرصه ادبیات داستانی در جلسه ی بررسی آثار محمدرضا بایرامی میگوید: در کنار نویسندهای نشسته ایم که موجب سربلندی همه ماست. کسی که ار صفر شروع کرد، با هیچ شروع کرد و آوازهی نام ایران و ادبیات ایران را و ادبیات کودک و نوجوان ایران را به آن طرف مرزها برد و به تعبیر من صدای سبلان را به آلپ رساند و این اتفاق کمی نبود.[۱۲]
نظرات فرد دربارهٔ خودش و آثارش
تفسیر خود از آثارش
موضعگیریهای او دربارهٔ دیگران
- درباره امیر حسین فردی
«امیر حسین فردی، انسانی تکبُعدی، یک ساحتی و اهل سپید و سیاه کردنِ مطلق نبود. آدم ملایمی بود و تندروی نمیکرد، مگر در موارد بسیار بسیار نادر و از سر ناچاری. گاهی برخی دوستان این اعتدال ایشان را برنمیتافتند و از آن به سازمان ملل تعبیر میکردند. بهنظر من او، چند ساحتی و جستجوگر بود، بنابراین در دورههای مختلف انتخابها و سلایق خودش را داشت. برخی از این سلایق را برخی از ما خیلی دوست داشتیم و برخی را کمتر و به ندرت مواردی هم بود که با سلیقه ما نخواند. اما این باعث نمیشد که رفاقت ما کم یا قطع بشود یا امیر حسین فردی، نقش بزرگی و میاندار بودن خود را از دست بدهد، چون مطلقا انسان جزماندیشی نبود که بگوید، من حقِ مطلقم و دیگران باطلِ مطلق.»[۱۳]
- درباره محمدرضا سرشار
بایرامی در توصیف نثر او میگوید: امکان ندارد که حتی یادداشت سرسری از او پیدا کنید در حالی که علایم نگارشی و درست نویسی و مسایلی از این دست را رعایت نکرده باشد و یا غلط دیکته ای در نوشته اش پیدا کنید.[۱۴]
همراهیهای سیاسی
مخالفتهای سیاسی
نامههای سرگشاده
نامهای دستهجمعی
بیانیهها
جملهٔ موردعلاقه در کتابهایش
جملهای از ایشان
نحوهٔ پوشش
تکیهکلامها
خلقیات
منزلی که در آن زندگی میکرد (باغ و ویلا)
گزارش جامعی از سفرها(نقشه همراه مکانهایی که به آن مسافرت کرده است)
برنامههای ادبی که در دیگر کشورها اجرا کرده است
ناشرانی که با او کار کردهاند
بنیانگذاری
تأثیرپذیریها
استادان و شاگردان
علت شهرت
فیلم ساخته شده براساس
حضور در فیلمهای مستند دربارهٔ خود
اتفاقات بعد از انتشار آثار
نام جاهایی که به اسم این فرد است
کاریکاتورهایی که دربارهاش کشیدهاند
مجسمه و نگارههایی که از او کشیدهاند
ده تا بیست مطلب نقلشده از نمونههای فوق از مجلات آن دوره
برگههایی از مصاحبههای فرد
آثار و منبعشناسی
سبک و لحن و ویژگی آثار
او مایهی داستانهایش را از زندگی و طبیعت روستای زادگاهش و تجربه شرکت در جنگ ایران و عراق میگیرد. [۱۵]
کارنامه و فهرست آثار
- مرغ مهربان ننه مهتاب،انتشارات سروش، ۱۳۶۷
- سپیدار مدرسه ما، کتاب جوانه، ۱۳۶۸
- دشت شقایقها، خاطره ادبی، انتشارات سوره مهر، ۱۳۶۹
- عقابهای دره شصت، انتشارات سوره مهر، ۱۳۶۹
- هفتروز آخر، انتشارات سوره مهر، ۱۳۶۹
- وقتیکه کولیها برمیگردندريا، مجموعه داستان، نشر دانشآموز، ۱۳۶۹
- شبهای بمباران، آثار کودکان و نوجوانان، انتشارات سوره مهر، ۱۳۷۰
- شب در بیابان، انتشارات سوره مهر، ۱۳۷۰
- تفنگ، نشر دانشآموز، ۱۳۷۱
- رعد یکبار غرید، مجموعه داستان، انتشارات سوره مهر، ۱۳۷۱
- کوه مرا صدا زد، داستان کودکان و نوجوانان، انتشارات سوره مهر، ۱۳۷۱
- شاخه شکسته، مجموعه داستان، انتشارات زلال، ۱۳۷۰
- افسانه اژدها و آب، انتشارات قدیانی، ۱۳۷۲
- آن آدم کوچک، سازمان تبلیغات اسلامی، ۱۳۷۳
- بادهای خزان، رمان، انتشارات سوره مهر، ۱۳۷۴
- بعد از کشتار، انتشارات سوره مهر، ۱۳۷۴
- دود پشت تپه، انتشارات قدیانی، ۱۳۷۵
- به کشتی نشسته، انتشارات سوره مهر، ۱۳۷۶
- در ییلاق، انتشارات سوره مهر، ۱۳۷۶
- سایه ملخ، رمان نوجوان، انتشارات سوره مهر، ۱۳۷۷
- رعد یک بار غرید، مجموعه داستان، انتشارات سوره مهر، ۱۳۷۶
- گزیده، مجموعه داستان، کتاب نیستان، ۱۳۷۹
- صدای بال نسیم، قصههای زندگی امام خمینی ره، موسسه نشر و تحقیقات ذکر، ۱۳۷۹
- پل معلق، نشر افق، ۱۳۸۱
- پیش رو، مجموعه داستان نوجوان، سوره مهر، ۱۳۸۱
- به دنبال صدای او، مجموعه داستان نوجوان، سوره مهر، ۱۳۸۱
- مرغهای دریایی، (ایلام) نشر شاهد، سوره مهر، ۱۳۸۲
- دره پلنگها، (ایلام) نشر شاهد، سوره مهر، ۱۳۸۲
- هلتها نام تو را میخوانند، (ایلام) نشر شاهد، سوره مهر، ۱۳۸۲
- پرواز همیشه، انتشارات همشهری، ۱۳۸۲
- درمینودر چهار روز با رهبر در سفر، انتشارات قدیانی، ۱۳۸۶
- پرفسور حسابی، انتشارات سوره مهر، ۱۳۸۶
- گرگ صفر، گرگ سفر داستانی برای فیلم، انتشارات قدیانی، ۱۳۸۲
- گرگها از برفها نمیترسند، انتشارات قدیانی، ۱۳۸۲
- خوننوشت، معرفی رمانهای برگزیده ایرانی، انتشارات همشهری، ۱۳۸۷
- بر لبه پرتگاه، انتشارات سوره مهر، ۱۳۸۸
- در باد آمد، در باران رفت، انتشارات علم، ۱۳۸۸
- عبور از کویر، انتشارات سوره مهر، ۱۳۸۸
- فصل درو کردن خرمن، انتشارات سوره مهر، ۱۳۸۸
- هفت روز آخر، انتشارات سوره مهر، ۱۳۸۸
- در ییلاق، انتشارات سوره مهر، ۱۳۸۸
- مردگان باغ سبز، انتشارات سوره مهر، ۱۳۸۸
- غروب خورشید در سامرا، انتشارات سوره مهر، ۱۳۸۹
- آتش بهاختیار، انتشارات سوره مهر، ۱۳۹۰
- همسفران، انتشارات سوره مهر، ۱۳۹۰
- سنگ سلام، انتشارات علمي و فرهنگي، ۱۳۹۴
- ویلای کاکایی ها، نشر شهرستان ادب، ۱۳۹۶
جوایز و افتخارات
- کاندیدای دریافت جایزه آسترید لیندگرن برای دو سال متوالی از سوی كانون پرورش فكری كودكان و نوجوانان در سال ۱۳۸۶؛این جایزه هر ساله به فعالترین نویسنده و یا مؤسسهی پرتلاش در زمینه توسعه فرهنگ كتاب خوانی تعلق میگیرد.
- برندهی جوایز متعددی از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، حوزه هنری، جشنواره ادب و پایداری، جشنواره روستا، بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس، كانون پرورش فكری كودكان و نوجوانان، سمینار بررسی رمان ایران و جهان،انجمن نویسندگان كودك و نوجوان و كتاب سال مسجد جوادالائمه(علیهالسلام).
- جایزه جهانی كبرای آبی و خرس طلایی از كشور سوئیس، کتاب سال سوئیس در سال ۱۹۹۹ میلادی برای رمان کوه مرا صدا زد.
- جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی ایران در سال ۱۳۹۵ برای رمان لم یزرع.
منبعشناسی (منابعی که دربارهٔ آثار فرد نوشته شده است)
بررسی چند اثر
کتاب حاضر، دربر دارنده یادداشتهاى یک سرباز وظیفه درباره ایام حضور وى در جبهههاى جنگ از تاریخ ۶۶/۴/۲۴ تا۶۶/۱۲/۲۹ است. وى بعد از دوره آموزش سربازى، به منطقه جنگى فرستاده مىشود.در آنجا ابتدا براى آموزش تکمیلى به آموزشگاه نزاجا در نزدیکى شهر شوش رفته و سپس به منطقه جنگى شرهانى فرستاده شده ودر قسمت مخابرات دسته دوم مشغول به خدمت مىشود. مدتى بعد به پشت جبهه، منطقه «بنه» منتقل شده، اما دوباره به منطقه جنگى باز مىگردد. خاطرات وى نشان دهنده، زندگى روزمره رزمندگان و نحوه تقابل آنها با مشکلات و سختىهاى منطقه جنگى است. بخش عمده خاطرات مربوط به حضور این رزمنده در مخابرات جبهه و چگونگى برقرارى ارتباط بین سنگرهاى مختلف است. خاطراتى از روزهاى دوره آموزشى تکمیلى، کندن کانال، انجام کارهاى هنرى در زمان فراغت مثل ساختن لوستر و ماکت با سیمهاى کابلها توسط سربازان، ارتباط با سنگرهاى دیگر، تعمیر خطوط تلفنى، شوخى وگفتگوهاى بین رزمندگان، خاطراتى از ایام مرخصى، حال و هواى سربازان و ارتشیها به هنگام انجام عملیات، برگزارى مراسم سال نو،وصف محیط زندگى سربازان و… از موارد مطرح شده در این کتاب است.[۱۶]
مجموعه شامل ۶ داستان کوتاه برای نوجوانان با عناوین «به دنبال صداى او»، «قربانى»، «عیدىمادربزرگ»، «وقتى کولىها برگشتند»، «کلاغها» و «تفنگ» با مضامین اجتماعى و مذهبى است. «قربانى»، داستان پسرکى به نام اسماعیل که طبق نظر پدر و مادر خود، هرسال در روز عاشورا پدرش بر سر او قمه مىزند، اما وقتى در سن پانزده سالگى خودش باید این کار را انجام دهد دچار ترس و دلهره مىشود. از طرفى معلم ده سعى مىکند پدر اسماعیل را متقاعد کند که این کار خلاف موازین شرع است و گوسفندى به آنها مىدهد تابه جاى انجام این مراسم، قربانى کنند. «عیدىمادربزرگ»، ماجراى وقوع زلزله در یکى از روستاهاى اردبیل و پسرکى که به همراه پدرش براى یافتن مادربزرگ خود به آن روستا مىرود. «وقتى کولىها برگشتند»، قصه پسرکى که چند تخم مرغ درانبار خانه شان پیدا مىکند و تصمیم مىگیرد براى خریدن «خلوت»از کولى هاى دوره گرد، آنها را بفروشد، اما وقتى مىفهمد تخم مرغها متعلق به خانواده دوستش است، از فروش آنها منصرف مىشود.[۱۷]
این کتاب، قصه زندگى دو پلنگ نر و مادهاى است که همراه با تولههایشان در ارتفاعات «کوه کور» در «ایلام» زندگى مىکند وقصه زندگى آنها بهانه اى براى پرداختن به حمله عراق به شهر ایلام در سال ۱۳۵۹ است. در روزهاى آغاز «جنگ ایران و عراق» و اواخر تابستان ۱۳۵۹، باحمله عراق به ایلام، پلنگ ماده همراه با خانوادهاش از محل زندگى خود در کوه کور در اطراف ایلام فرار کرده و به «پیش کوه» مىرود. درحین فرار، پلنگ نر بر اثر آتش گرفتن درخت گردو، از بین رفته وپلنگ ماده و تولههایش به درهاى پناه مىبرند. وقتى شب، پلنگ ماده براى تهیه غذاى تولههایش از لانه خارج مىشود، صداى گفتگوى چند انسان را مىشنود که در مورد جنگ صحبت مىکردند:«عراقىها در «چوار» از «نىخضر» و «هلاله» و «انجیرک» گذشته وارتفاعات «میمک» را تصرف کردهاند. آنها حتى نام میمک را به«سیف سعد» تغییر دادهاند، اما رزمندگان ایرانى حمله بزرگى که کار شناسایى آن آغاز شده، چند ماه دیگر انجام خواهند داد که هدف آن پس گرفتن میمک است. بزرگان ایل «خزل» و «شوهان» فرمان بسیج عمومى دادهاند، تا مردم بومى براى این حمله آماده باشند» … در انتهاى داستان، وقتى پلنگ ماده لاشه گوسفندى را براى تولههاى خود مىبرد، با گله گوسفندان روبهرو مىشود، تصمیم به شکار مىگیرد اما وقتى در پس گله، مردم روستاهاى اطراف ایلام رامىبیند که در حال کوچ هستند، مىفهمد این شکارى نیست که بتوان به آن نزدیک شد.[۱۸]
این کتاب توانسته جوایز بسیاری را در داخل و خارج کشور به خود اختصاص دهد. از جمله این جوایز می توان به جایزه کانون پرورش فکری کودکان ونوجوانان، وزارت فرهنگ وارشاداسلامی، مجله سوره نوجوان]] و… در داخل و جایزه خرس طلایی استان “برن” و کتاب سال “سوییس” (جایزه مار عینکی آبی)اشاره کرد. قابل ذکراست این کتاب توسط مترجم برجسته آلمانی، خانم ” یوتا هیمل رایش]]” به زبان آلمانی ترجمه شده و ترجمه آن مورد توجه منتقدان و مطبوعات آلمانی زبان قرار گرفته وجایزهای از محافل ادبی سوییس را نیز برای مترجم فراهم آورده است. داستان درباره نوجوانى به نام «جلال» است که در دهکدهاى در کوههاى سبلان زندگى مىکند. جلال با اسب خود «قاشقا» به دهکده همسایه مىرود تا براى پدر بیمارش حکیم بیاورد. به توصیه حکیم، عمو اسحق پدر را براى معالجه به شهر مىبرد. اما حکیم و پزشکان شهر نمىتوانند پدر را نجات دهند و او مىمیرد. جلال تصمیم مىگیرد بنا به توصیه پدر جاى خالى او را در خانواده پر کند. یکى از روزها، وقتى عمو اسحق براى گرفتن «کبک» به کوهستان مىرود، جلال که نتوانسته رضایت او را جلب کند، پنهانى به دنبالش روانه مىشود. در بین راه عمو متوجه حضور جلال شده و از سردلسوزى او را هم با خود همراه مىکند. آنها موفق مىشوند در کوهستان کبکى را شکار کنند. وقتى عمواسحق به دنبال کبک دیگرى مىرود، گرفتار بهمن مىشود. جلال عمو را نجات مىدهد و به دهکده باز مىگرداند. عمواسحق جریان را براى مادر جلال تعریف مىکند، او باور مىکند که پسرش دیگر مىتواند کارهاى مردانه خانه را انجام دهد. گفتنی است این کتاب پس از انتشار اول خود در سال ۱۳۷۱ بارها تجدید چاپ شده است. [۱۹]
این کتاب روایتی است دست اول و ناب از این نویسنده که شرح حضور خود در هفت روز پایانی جنگ تحمیلی را روایت میکند. روایتی که بخش نخست از آن با رشادت جمعی از رزمندگان ایرانی و مقاومت آنها در مقابل تهاجم سراسری عراق در این مقطع از جنگ شروع میشود و در ادامه شرحی از نبرد تن به تن او و جمعی از همرزمانش در مقابل با مرگ آن هم نه با آتش و گلوله، که در مقابل تشنگی است. شرح پیادهرویهای او و گروهی از رزمندگان در بیابانهای جنوب غرب ایران و شرح چکونگی مواجهه با تهاجم سراسری عراق به ایران در روزهای پایانی هشت سال دفاع مقدس، از این گتاب گزارشی ناب و دست اول از مقطعی حساس از دفاع مقدس ساخته است که کمتر منبعی جز این اثر تا پیش و حتی پس از آن، از عهده بازگویی آن بر آمده است. این کتاب با وجود شیوه روایتگون و خاطرهمحور خود، بیانی بسیار قابل لمس و تصویری و توام با تعلیقی مثالزدنی دارد که صحنههای نفسگیر و پرهیجان و در عین حال قابل تأملی را برای پژوهشگران، نویسندگان و حتی فرماندهان آن مقطع از دفاع مقدس به همراه دارد.[۲۰]
این کتاب در زمره یکی از موفقترین تلاشهای محمدرضا بایرامی برای خلق رمان نوجوان و در مختصات جنگ است. او برای خلق این اثر به مانند بسیاری از آثار داستانی خود به روستا میرود؛ به جایی که مختصات زیستی آن را به خوبی میشناسد و قهرمانش را نوجوانی چوپان انتخاب میکند که به خاطر کمسو شدن چشمهای پدر خود به تنهایی به مراقبت از گوسفندان مشغول است. داستان در ادامه با تمثیل هجوم ملخها به محصولات زراعی روستا ادامه و پس از آن ماجرای مفقود شدن گوسفندان روستاییان و کشف دزدیده شدن آنها توسط نیروهای عراقی آماده شده در مرزهای دو کشور برای حمله به ایران به اوج میرسد و درست در همینجاست که قهرمان نوجوان او و داستانش به ناگاه رشد کرده و خود را در صحنهای تازه و نادیده از زندگی میبییند. بایرامی در «سایه ملخ» تلاش بسیاری کرده است تا هم به مختصات بومی و روستایینویسی در ادبیات داستانی ایران وفادار باشد و اسلوبی تازه و دست اول برای آن ترسیم کند و هم با افزودن نگاه خود به جنگ در این کتاب، نخستین جوانههای شکلگیری نویسندهای که صاحب اندیشه و دیدگاه قابل تامل در مواجهه با چنین پدیدههایی است را به نمایش بکشد. جدای از این مسئله شخصیت پردازیهای استادانه این کتاب را میتوان یکی از موفقترین نمونههای این مهم در تاریخ ادبیات داستانی جنگ در ایران برشمرد.[۲۱]
این کتاب، داستانی است روستایی و این مساله از دلمشغولیهای همیشگی بایرامی است. در بسیاری از آثار او می توان ردی از آذربایجان و روستا گرفت و این رمان نیز از آن مستثنی نیست. راوی آن نیز یک نوجوان است که بایرامی دست پری در نوشتن از زاویه دید چنین شخصیتی دارد. او در «باد و کاه» اما به تلفیقی تازه دست زده است. راوی نوجوان و فضای روستایی در کنار داستانی از حوادث پیش از پیروزی انقلاب. در کنار این مساله توصیفهای او از پاییز روستا و فصل خرمن و نیز به کار بردن ظریف اصطلاحات و عبارتهای محلی آذری که در کار درو و خرمن به کار برده میشود از رمان او یک اثر بلند فولکلور و در عین حال یک تریلر داستانی با حل و هوای انقلاب اسلامی خلق کرده است. اثری که مخاطب آن هم میتواند نوجوان ایرانی خواهان متن داستانی جذاب باشد، هم علاقهمندان پیگیر به داستانهایی که کشف و نگاه تازهای به انقلاب اسلامی دارند و هم علاقهمندان به داستان فولکلور. «باد و کاه» از جمله معدود آثاری است که این روزها در ادبیات ایران در قالب مرکز گریز و خارج از پایتخت و با محوریت یک روستا نوشته میشود؛ روستایی که رفته رفته هویت خود را در ساختار اجتماعی و شهری ایران از دست داده است. از سوی دیگر بایرامی پس از مدتها قلم زدن در حال و هوای جنگ و از این منظر نیز این اتفاق یک طبعآزمایی تازه به شمار میرود. با این تقدیر نویسنده برگزیده جایزه ادبی جلال آل احمد، جایزه ادبی شهید غنیپور و دارنده نشان کبرای آبی سوئیس، با رمان «باد و کاه»، مخاطب خود را به ساحتهای تازهای از ادبیات داستانی از زاویه نگاه خود دعوت کرده است که بدون شک تجربه جذابی خواهد بود.[۲۲]
این کتاب افتخاراتی چون جایزه کتاب سال، جایزه ادبی جلال آل احمد، جایزه شهید حبیب غنی پور را در کارنامه خود دارد. در چهارمین دهه از انقلاب اسلامی و دومین دهه از پایان دفاع مقدس، عرصه ادبیات داستانی دفاع مقدس در کشور متوجه یک رهیافت تازه شده است که بر مبنای آن بسیاری از نویسندگان فعال در این عرصه سعی در ترسیم چهره غیر انسانی و کریه جنگی دارند که به ایران تحمیل شده و برای این منظور تصمیم گرفتهاند تا برای عنوان انتخاب راوی، به سراغ غیر ایرانیها بروند. به عبارت دیگر در این رهیافت تازه، سیاهی جنگ از زاویه نگاه افرادی به تصویر کشیده میشوند که خود آغاز کننده این رویداد بودهاند. این رمان نیز با چنین رویکردی نوشته شده است و سعی کرده به نوعی مظلومیت شیعیان عراقی در طول هشت سال دفاع مقدس را نیز به تصویر بکشد. شیعیانی که اگر در جنگ حضور داشتند ناچار از فشار حزب بعث بوده و اگر حضور نداشتهاند نیز زندگی و عرصه چنان بر آنها تنگ میشده که توان فکری و جسمی برای زندگی باقی نمیمانده است «لمیزرع» با چنین تمی به سراغ ماجرای کشتار شیعیان منطقه دجیل در عراق رفته است. شیعیانی که به خاطر سوءقصد و ترور ناکام صدام در روستایشان و نه توسط خودشان حتی، حزب بعث تمامی خانه و کاشانه و زمینهای کشاورزیشان را نابود میکند. داستان این رمان با هوشمندی نویسنده و برای دور شدن از لختی و کرختی فضا از چند زاویه دید بهره میبرد. راوی اصلی رمان سربازی جوان با نام سعدون است که از شیعیان دجیل است و دلباخته احلی دختری از اهل سنت این منطقه است و سنتهای قبیلهای اجازه وصلت به آنها نمیدهد. سعدون در بن بست این رویداد تصمیم میگیرد داوطلبانه عازم جبهه شود و این آغاز فرجامی عجیب برای اوست، فرجامی که برخلاف تصورش نه در جبهه که در زادگاهش که از آن فراری شده رقم میخورد. محمدرضا بایرامی که از نویسندگان پرکار در عرصه ادبیات دفاع مقدس به شمار میرود در این رمان استیصال انسان در مقابله با پدیده جنگ را به زیبایی به تصویرکشیده است. او انسانهایی را به تصویر میکشد که از سویی در مواجهه با جنگ وجه انسانی زندگی خود را به کلی از دست دادهاند و از سوی دیگر انسانهایی را تصویر میکند که جنگ اجازه چشیدن طعم شیرین زندگی را از آنها گرفته و به استیصال کشاندتشان. بایرامی با تکنیکی که پیش از این در آثار سینمایی میشد از آن سراغ گرفت، روایتهای داستانی موازی با خط اصلی داستان را با فلاش بکهایی داستانی و با تغییر موقعیت و فضای روایت و زاویه دید و راوی صورت داده است. به عبارت دیگر او به جای انتخاب دیالوگ صرف و روایت از زبان قهرمان داستان، داستانی حاشیهای را در فضای دیگر روایت می کند و این اتفاق ساده در تعادل و شناور بودن فضای داستانی و دور شدن از یکنواختی آن بسیار مؤثر است. شاید بتوان درخشانترین بخش این رمان را پایانبندی و فصول پایانی آن دانست که تکلیف قهرمان داستان را به نوعی مشخص میکند و فرجام پایانی زندگی او را درست در زمانی که احساس میکند به آرامش نزدیک شده است مشخص میسازد؛ زیبایی روایت این بخش و تصویرسازیهای زیبای آن را باید شگفتترین بخش این رمان به شمار آورد.[۲۳]
این کتاب دربرگیرنده همه آثار داستانی این نویسنده در عرصه داستان کوتاه است. بایرامی این مجموعه را که برخی کارهای قدیمی و تاکنون منتشرنشدهاش نیز در آن درج شدهاند، کارنامه داستانیاش میداند. داستانهای کوتاه این کتاب در دو مجموعه کتاب اول و کتاب دوم نامگذاری شدهاند. در بخش کتاب اول داستانهایی با نامهای «برخورد نزدیک»، «به دنبال صدای او»، «رعد یک بار غرید!»، «بابارحیم»، «برف»، و «دلشوره»، و چند داستان دیگر منتشر شده است. «سپیدار بلند مدرسه ما»، «عیدی مادربزرگ»، «صدای جنگ»، «همراهان»، «کلاغهای عصر»، «فلوت»، «تعقیب»، و «آواز گم شده» نیز داستانهاییاند که در بخش «کتاب دوم» آمدهاند. در بخشی از داستان «در واپسین دم روز» اینگونه میخوانیم: «صدای زنانی چشمه، که نوبت را رعایت نمیکردند، ده را برداشته بود. ننه بلقیس به خودش گفت: به من چه که مال کی یه! برم زودتر سر نوبتم، والا میافتم به شب، کارم زار میشه» داستان «قربانی» این کتاب نیز اینگونه آغاز شده است: «باران میبارید. اسماعیل خواب ندیده بود. این کوبش مدام، یک نواخت، ملایم و نوازشگر، نه میتوانست از آن طبلی باشد، نه از آن جمعیت عزادار، جلوی مسجد. قلبش کمی آرام گرفت. پس میشد لحاف را پایینتر کشید و چشم را باز کرد. تندری قاب پنچره را روشن کرد. آپارتمان شب را باریده بود…»[۲۴]
ناشرینی که با او کار کردهاند
تعداد چاپها و تجدیدچاپهای کتابها
نوا، نما، نگاه
خواندنی و شنیداری و تصویری و قطعاتی از کارهای وی (بدون محدودیت و براساس جذابیت نمونههای شنیداری و تصویری انتخاب شود)
پانویس
- ↑ محمدرضا بایرامی، ماهنامه ادبیات وداستان، ۴۱.
- ↑ میرعابدینی، فرهنگ داستاننویسان ایران، ۵۳.
- ↑ ««آلپ نه بلند است، نه باشکوه»». مجله ادبیات داستانی، ش. ۶۹ (۱۳۸۲).
- ↑ «بررسی آثار داستانی محمدرضا بایرامی/صدای سبلان به آلپ رسید». کتاب ماه کودک نوجوان، ش. اسفند (۱۳۸۱).
- ↑ «بررسی آثار داستانی محمدرضا بایرامی/صدای سبلان به آلپ رسید». کتاب ماه کودک نوجوان، ش. اسفند (۱۳۸۱).
- ↑ ««آلپ نه بلند است، نه باشکوه»». مجله ادبیات داستانی، ش. ۶۹ (۱۳۸۲).
- ↑ «مردگان کدام باغ؟». جهان کتاب، ش. ۲۵۳و۲۵۴ خرداد و تیر (۱۳۸۹).
- ↑ محمدرضا بایرامی، ماهنامه ادبیات وداستان، ۴۱.
- ↑ ««درباره بیحاصلی و دیگر هیچ» درباره= «محمدرضا بایرامی»». کیهان، ۲۰خرداد۱۳۹۶.
- ↑ ««زیباییهای آثار محمدرضا بایرامی بررسی میشوند» درباره= «محمدرضا بایرامی»». خبرگزاری بین المللی قران(ایکنا)، ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۴.
- ↑ ««نقد 'سرشار' از رمان 'بایرامی» درباره= «محمدرضا بایرامی»». پایگاه رسمی محمدرضا سرشار، چهارشنبه ۱۵ دیماه ۸۹.
- ↑ «بررسی آثار داستانی محمدرضا بایرامی/صدای سبلان به آلپ رسید». کتاب ماه کودک نوجوان، ش. اسفند (۱۳۸۱).
- ↑ ««بایرامی: فردی، اهل سپید و سیاه کردنِ مطلق نبود» درباره= «امیرحسین فردی»». خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، ۱۴اسفند ۱۳۹۷.
- ↑ ««زندگینامه و شرح آثار محمد رضا سرشار مکتوب شد» درباره= «محمدرضا سرشار»». تبیان، ۱۲تیر ۱۳۹۵.
- ↑ میرعابدینی، فرهنگ داستاننویسان ایران، ۵۳.
- ↑ ««آثار محمدرضا بایرامی» درباره=». آکادمی داستان نیستان.
- ↑ ««آثار محمدرضا بایرامی» درباره=». آکادمی داستان نیستان.
- ↑ ««آثار محمدرضا بایرامی» درباره=». آکادمی داستان نیستان.
- ↑ ««آثار محمدرضا بایرامی» درباره=». آکادمی داستان نیستان.
- ↑ ««آثار محمدرضا بایرامی»». انتشارات نیستان.
- ↑ ««آثار محمدرضا بایرامی»». انتشارات نیستان.
- ↑ ««آثار محمدرضا بایرامی»». انتشارات نیستان.
- ↑ ««آثار محمدرضا بایرامی»». انتشارات نیستان.
- ↑ ««آثار محمدرضا بایرامی»». انتشارات نیستان.
منابع
- «گفتوگو با محمدرضا بایرامی». ماهنامه ادبیات و داستان، ش. ۴ (۱۳۹۱).
- میرعابدینی، حسن (۱۳۸۶). فرهنگ داستاننویسان ایران. نشر چشمه.
- «بررسی آثار داستانی محمدرضا بایرامی/صدای سبلان به آلپ رسید». کتاب ماه کودک نوجوان، ش. اسفند (۱۳۸۱).
- ««آلپ نه بلند است، نه باشکوه»». مجله ادبیات داستانی، ش. ۶۹ (۱۳۸۲).
پیوند به بیرون
- «محمدرضا بایرامی». ویکیپدیا.
- ««درباره بیحاصلی و دیگر هیچ» درباره «محمدرضا بایرامی»». کیهان، ۲۰خرداد۱۳۹۶.
- ««آثار محمدرضا بایرامی»». آکادمی داستان نیستان.
- ««آثار محمدرضا بایرامی»». انتشارات نیستان.
- ««زیباییهای آثار محمدرضا بایرامی بررسی میشوند» درباره= «محمدرضا بایرامی»». خبرگزاری بین المللی قران(ایکنا)، ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۴.
- ««بایرامی: فردی، اهل سپید و سیاه کردنِ مطلق نبود» درباره= «امیرحسین فردی»». خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، ۱۴اسفند ۱۳۹۷.
- ««نقد 'سرشار' از رمان 'بایرامی» درباره= «محمدرضا بایرامی»». پایگاه رسمی محمدرضا سرشار، چهارشنبه ۱۵ دیماه ۸۹.
- ««زندگینامه و شرح آثار محمد رضا سرشار مکتوب شد» درباره= «محمدرضا سرشار»». تبیان، ۱۲تیر ۱۳۹۵.