غزاله علیزاده: تفاوت میان نسخهها
طراوت بارانی (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
طراوت بارانی (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۰: | خط ۱۰: | ||
| والدین = منیرالسادات سیدی | | والدین = منیرالسادات سیدی | ||
| تاریخ مرگ = ۲۱اردیبهشت۱۳۷۵ | | تاریخ مرگ = ۲۱اردیبهشت۱۳۷۵ | ||
| محل مرگ = جواهرده، مازندران | | محل مرگ = جواهرده، روستای در رامسر مازندران | ||
| علت مرگ = خودکشی | | علت مرگ = خودکشی | ||
| محل زندگی = تهران | | محل زندگی = تهران | ||
خط ۲۰: | خط ۲۰: | ||
|لقب = | |لقب = | ||
|بنیانگذار = | |بنیانگذار = | ||
| پیشه | |پیشه = نویسنده | ||
| سالهای نویسندگی | |سالهای نویسندگی = ۱۳۴۰تا۱۳۷۵ | ||
|سبک نوشتاری = | |سبک نوشتاری = | ||
|کتابها = ''[[خانهٔ ادریسیها]]''، ''[[شبهای تهران]]''، ''[[چهارراه]]'' و... | |کتابها = ''[[خانهٔ ادریسیها]]''، ''[[شبهای تهران]]''، ''[[چهارراه]]'' و... | ||
خط ۴۴: | خط ۴۴: | ||
| imdb_id = | | imdb_id = | ||
| soure_id = | | soure_id = | ||
| جوایز = جایزهٔ | | جوایز = جایزهٔ بیست سال نویسندگی وزارت فرهنگوارشاد اسلامی | ||
|گفتاورد = چقدر کلید در قفل بچرخانم و قدم بگذارم به خانهای تاریک. من غلام خانههای روشنم. | |گفتاورد = چقدر کلید در قفل بچرخانم و قدم بگذارم به خانهای تاریک. من غلام خانههای روشنم. | ||
|امضا = | |امضا = | ||
خط ۵۰: | خط ۵۰: | ||
'''فاطمه علیزاده''' مشهور به '''غزاله علیزاده'''، | '''فاطمه علیزاده''' مشهور به '''غزاله علیزاده'''، در خانهای از اهالی مشهد چشم به دنیا گشود که مادر، [[منیرالسادات سیدی]] شاعر شناخته میشد. نویسندهٔ رمانِ مشهور [[خانهٔ ادریسیها]] خود نیز برندهٔ جایزهٔ بیست سال نویسندگی از سوی وزارت فرهنگوارشاد بود. | ||
<center>* * * * *</center> | <center>* * * * *</center> | ||
غزاله پس از آنکه رشتهٔ علومانسانی را در دبیرستان مهستی مشهد بهپایان بُرد، در کنکور ادبیات فارسی دانشگاه مشهد و کنکور حقوق و فلسفه دانشگاه تهران پذیرفته شد، وی دومی را برگزید و | غزاله پس از آنکه رشتهٔ علومانسانی را در دبیرستان مهستی مشهد بهپایان بُرد، در کنکور ادبیات فارسی دانشگاه مشهد و کنکور حقوق و فلسفه دانشگاه تهران پذیرفته شد، وی دومی را برگزید. در همان دوران بود که با [[سیدمرتضی آوینی]] آشنا شد. آوینی در دانشکدهای دیگر تحصیل میکرد و بین همگنانش به کامران معروف بود. آشنایی بین این دو که بهرغم نبود گزارشی دقیق و جزئی از آن، ظاهراً به پیوندی مستحکم میماند، آنچنان که در سالهای پس از خروج هر دو از عرصه حیات، سخن از آن بسیار بر زبانها رفته است. | ||
در | غزاله برای ادامهٔ تحصیلات عالی، راهی سوربن فرانسه شد و در آنجا رشتهٔ خود را از حقوق به فلسفهٔ اشراق تغییر داد تا بتواند رسالهاش را دربارهٔ مولانا بنویسد؛ اما ازآنجاکه پدر در ایران بدرود حیات گفته بود، بهناچار تحصیل را نیمهکاره رها کرد و به وطن بازگشت. | ||
علیزاده طی تجربهٔ اولش در ازدواج، با [[بیژن الهی]] که خود هنرمند بود، پیوند تأهل بست و از او صاحب دختری به نام سلمی شد. دختری که تا پایان عمر با او همراه بود. او همچنین دو دختر را که از زلزلهٔ سال ۱۳۴۱ بوئینزهرا بهجا مانده بودند، سرپرستی میکرد. در ۱۳۵۴ از بیژن جدا شد و چند سال بعد، یعنی ۱۳۶۲ با محمدرضا نظامشهیدی زناشویی کرد که البته آن هم به جدایی انجامید. | |||
علیزاده | از غزاله علیزاده مجموعه داستانهای [[سفر ناگذشتنی]] و [[چهارراه]] و نیز رمانهای [[دو منظره]]، [[ملک آسیاب]]، [[شبهای تهران]] و [[خانهٔ ادریسیها]] بهجا مانده است. بهگفتهٔ خودش، اولین داستانش را [که قریب به ۶۰ صفحه است] در سیزدهسالگی نوشته که با درایت مادرش آن را در یک نشریه پرطرفدار آن روزها بهچاپ رسانید و مایهٔ حیرت و تحسین اعضای تحریریه شده بود. | ||
مشهورترین اثرش، رمان دو جلدی ''خانهٔ ادریسی''هاست که به بیان برخی نظیر آیدین آغداشلو رمانی سختخوان است، آنچنان که او نتوانسته بیش از ۷۰ صفحه با رمان همراه شود. | |||
غزاله شاید بهدلیل درگیری با بیماری سرطان در حالی آثار پایانی خود را آفرید که تمرکز و توان تحریر با دست خویش را نداشت و آن را به کمک دو منشی املا می کرد. شالی به چشمهایش میپیچید و طاق باز در بستر دراز میکشید و یکنفس میگفت تا بنویسند. کاری که خود آن را ملهم از تقریرات مولانا به [[حسامالدین چلپی]] در حال سماع میدانست با این قید که هرگز خود را در مقام مقایسه با مولانا نمیداند. | |||
غزاله | غزاله علیزاده زنی ثروتمند و بینیاز بود که بهشدت به میهمانی و دورهمی با دیگرانی از اهالی هنر علاقمند بود و ساعتها وقت خود را به این فعالیتها میگذراند، چنانکه مسعود کیمیایی علت نبود فرصت این زن برای نقش آفرینی جدی و اساسی در سینما را همین شلوغبودن زندگی میداند و [[آیدین آغداشلو]] در یادنویس خود شرح مختصری از آن میهمانیهای شلوغ را که خود از مدعوینش بوده ارائه میدهد. | ||
شاید از همینروست که منیر سیدی مادر غزاله رابطهٔ صمیمی با تنها دخترش را نداشت. دختری که بهقول او اوقاتش را با آدمهای لشولوش سپری میکرد. دختری که در کودکی، تنهاییاش در خانوادهای تکفرزند را با داستانسازی و خلق شخصیتهای خیالی به فراموشی میسپرد و در بزرگسالی بیکسیاش را با کسان بسیار نیز تاب نمیآورده و بعد از همهٔ آن شلوغیها بازهم به دخترش گله میکرده که تنهاست؛ خیلی تنها! آن کسان بسیار که زینت سروریان، دایهٔ غزاله از آنان به نام دوست یاد میکند و با خشمی سرشار میگوید: لعنت به دوست! | |||
خالق رمان دوجلدی خانهٔ ادریسیها که به عقیدهٔ برخی رمانی سیاسی است، عاقبت پس از دو بار تلاش ناموفق برای خودکشی، روزی قبلهنمایی میخرد و راهی جواهرده رامسر میشود. طنابی تهیه میکند و نیمهشب ۲۱اردیبهشت یا بهروایتی ۱۸اردیبهشت۱۳۷۵ در یادداشت خداحافظی کارهای ناتمامش را به [[رضا براهنی]] و [[هوشنگ گلشیری]] و [[منصور کوشان]] میسپارد و با دخترش وداع کاغذی میکند. بهسوی درختی در همان حوالی رفته و آنگونه که پیداست خود را از آن، حلق میآویزد و منظرهای میآفریند که به تعبیر سلمی شبیه نقاشیهای کلاسیک میشود. | |||
اگرچه برخی همچون [[بهرام بیضایی]] علیرغم تأیید افسردگی علیزاده و دلایل موجود بسیاری برای خودکشی باور ندارند که او توانسته باشد با آن دستان ظریف گرهی به طناب دار خود زده باشد و مندنیپور که معتقد است در آثار او هیچ اثری از چنین خودکشی خشنی دیده نمیشود. | |||
اما [[مسعود کیمایی|کیمیایی]] در تعلیل این نحوهٔ خودکشی معتقد است انسانهای ترسو پس از افسردگی و در انتهای راه ممکن است به جایی برسند که بتوانند دست به یک عمل متهورانه بزنند! اگرچه باید دید دلیل ترسو خواندن غزاله از سوی کیمیایی چیست. | |||
برخی مرگ او را مرتبط با قتلهای زنجیرهای دانند. اشارهای که در یادداشت آیدین آغداشلو دربارهٔ علیزاده در دست است و از قطع ارتباطش با وی بهدلیل امضای نامهای خطاب به واسلاو هاول، رهبر انقلاب چک سخن میگوید، تأییدی بر این مدعاست؛ ولی عدهٔ کسانی که مرگش را یک خودکشی خودخواسته دانستهاند پرتعدادتر و مطمئنتر است. همچون دایه و دخترش سلمی و نیز دخترخالهٔ غزاله. هرچه بود او که به باور محمد ایوبی دغدغهٔ آزادی و زندگی مرفه برای همگان داشت، فارغ از نگاههای مردانه یا زنانه و بهطورکلی با دیدگاهی مطلق انسانی، اینچنین راه پایان گرفت. | |||
==داستانک== | |||
===داستانکهای انتشار=== | |||
===داستانک عشق=== | |||
===داستانک استاد=== | |||
===داستانک شاگرد=== | |||
===داستانک مردم=== | |||
===ده تا بیست مطلب از مجلات دورهٔ خود=== | |||
===داستانکهای دشمنی=== | |||
===شعری نمایشی با اجرای دوستانم=== | |||
{{گفتاورد تزیینی| ناصر زراعتی تعریف میکند: | |||
:دقیق یادم نیست سالِ ۷۳ بود یا ۷۴... ، با دوستِ عزیزِ فیلمساز داریوش مهرجویی فکر کردیم شعری نمایشی از سپانلو را اجرا کنیم. فکرها داشتیم؛ مثلاینکه آن را رویِ صحنه ببریم و بعد هم یکی از اجراها را ضبطِ تصویری کنیم. روزی قرار گذاشتیم تمرینی، با دو دوربینِ ویدئو، تصویرهایی بگیریم. رفتیم خانهٔ سپانلو. از دوستِ همدانشکدهای قدیمیام محمدرضا شریفی (که از فیلمبردارانِ مشهورِ آن زمان بود) خواهش کردم، بیاید. مهرجویی هم یکی از همکارانش (که بهگمانم دستیارِ فیلمبردار بود) خبر کرد. آن دو با دو دوربین «وی.اچ.اس» تصویر میگرفتند. تعدادی هم چراغ جور کرده بودیم.{{سخ}} | |||
:[[محمدعلی سپانلو]] بود و [[هوشنگ گلشیری]]، [[محمد حقوقی]] و غزاله علیزاده و... (حالا، هیچکدامشان نیستند. فقط یادشان هست و تصویر و صداشان...). | |||
:در شعرِ نمایشیِ سپانلو، شخصیّتهایی است که از زبانِ خود، ماجراهایی را روایت میکنند. آن روز، هریک از آن چهار دوستِ شاعر و نویسنده، بهجایِ آن شخصیّتها، بخشهایِ آن شعر را خواندند. مثلِ تعزیهخوانها، نسخه دردست، در فضایِ سالن و آن پلّهها، به طبقهٔ بالا میرفتند، پایین میآمدند، راه میرفتند، میگشتند و رو به دوربینها (که رویِ دستِ تصویربردارها، دائم در حرکت بود)، میخواندند. مهرجویی همکارش را راهنمایی میکرد و من به رضا شریفی میگفتم چه تصویری بگیرد و چگونه و... . | |||
:کارمان بیشتر نوعی «اِتود» بود... یه جور تمرین... . آن روز، میگفتیم و میخندیدیم و کار میکردیم... . دوسه ساعتی تصویر گرفتیم تا بعد، ببینیم چه میشود کرد با آن... که نشد و زمان گذشت و دوستانمان یکییکی رفتند... . روزِ بسیار زیبا و شادی بود. در استراحتهایِ چنددقیقهای، چای مینوشیدیم و شوخی میکردیم... . سالهاست نسخهای از آن دو نوار نزدِ من است و نسخهای پیشِ مهرجویی... . | |||
:در آن شعرِ نمایشی، جایی هست که از «خودکشی» سخن میرود. آن تکّه را غزاله هم خواند. هم هنگامِ خواندنِ آن تکه و هم هنگامی که دوستان دیگر آن تکّه را میخواندند، تصویرِ چهرهٔ غزاله در حالِ شنیدن هست... . | |||
آن روز، نه خودش و نه هیچیک از ما هفت تن، مطمئنم که از ذهنمان هم نمیگذشت چندی بعد، غزاله خودکشی خواهد کرد...، امّا در چند «کلوزآپ» که از غزاله گرفتیم، حسی در خطوطِ چهره و نگاهِ آن چشمها دیده میشود که غریب است... . | |||
:بارها از خود پرسیدهام: «یعنی آیا آن روز، به مرگِ خودخواسته فکر میکرده؟!...»<ref name=''زمانه''>{{یادکرد وب|نشانی=https://www.tribunezamaneh.com/archives/146775|عنوان = غزاله بهروایت سایرین}}</ref>}} | |||
===داستانکهای قهر=== | |||
===داستانکهای آشتیها=== | |||
===داستانک نگرفتن جوایز=== | |||
===داستانک حرفی که در حین گرفتن جایزه زده است=== | |||
===داستانکهای مذهب و ارتباط با خدا=== | |||
===داستانکهای عصبانیت، ترک مجلس، مهمانیها، برنامهها، استعفا و مشابه آن=== | |||
==== تصویر جامانده از غزاله در خاطر [[ناصر زراعتی|زراعتی]]==== | |||
{{گفتاورد تزیینی|سال ۱۳۹۵ برای مراسم یادبود غزاله علیزاده نوشت: پس از گذشتِ بیست سال، هنوز هم هر بار یادِ غزاله میافتم، تصویری که ندیدهام، امّا بیش از بسیاری تصویرهایِ دیدهشده در ذهنم نشسته، جلوِ چشمانم پدیدار میشود؛ انگار فیلمی گرفته باشی و بعد آن را بر پرده یا صفحهٔ تلویزیون بهنمایش بگذاری | |||
:در آن جنگلِ جواهردرّه رامسر، آویخته از درختی، با گردنِ کج...، اندامش، مثلِ همیشه پوشیده در رَختِ یکدست سیاه، تاب میخورَد... با چشمانِ بسته و لبخندی تلخ نشسته بر لب… به آرامشِ هیچوپوچِ مرگ رسیده... رهاشده از درد و رنج و دشواریها و ناهمواریهایِ این روزگار و این زندگی... .<ref name=''زمانه''/>}} | |||
===پایان نویسنده=== | ===پایان نویسنده=== | ||
گرچه غزاله زنی مدرن و مرفه بود؛ وجود مادری منضبط و دایهای پرهیزگار میتوانست درعین روشنفکری، ذهنش را با برخی الگوهای مذهبی آذین بندد و شاید ازاینرو بود که برای آخرین لحظات عمرش یک قبلهنما میخرد. طناب تهیه میکند، شب را در خانهٔ پیرزنی میگذراند و مبلغ درخور توجهی به آن زن میدهد. وصیت نامهای مینویسد که کمتر خطخوردگی دارد؛ مگر در جاییکه باید تمام کند و وصیت بر برگزاری مجلس ترحیم میکند. سپس طناب را به شاخهٔ قطوری میآویزد و گرهای مردانه میزند و درآخر هم خود را حلقآویز میکند و بدرود. | |||
===چهرهٔ مرگ=== | ===چهرهٔ مرگ=== | ||
بعدازظهر یک روز وقتی همهٔ مردم از عزاداری باز میگشتند، غزاله و سلمی در خیابان مرگ را میبینند در صورت پسرکی سیاهپوش و زیبا. غزاله به سلمی میگوید شاید مرگ هم همین شکلی باشد! بههمین زیبایی و جوانی. چندی بعد وقتی او خودش را دار میزند همه با صورتی دیگر از مرگ روبهرو میشوند. مرگی که گرچه جوان، با خشونت و بیرحمیِ آزردهندهای رخ مینماید. | |||
===داستانکهای دارایی=== | |||
===داستانکهای زندگی شخصی=== | |||
===داستانک برخی خالهزنکیهای شیرین (اشکها و لبخندها)=== | |||
===داستانک شکایتهایی از دیگران کرده به محاکم و شکایتهایی که از او شده=== | |||
===داستانکهای مشهور ممیزی=== | |||
===داستانکهای مربوط به مصاحبهها، سخنرانیها و حضور رادیو یا تلویزیون یا فضای مجازی همراه ارايه نمونههایی از آن برای بخش شنیداری و تصویری=== | |||
===عکس سنگقبر و داستانکی از تشییع جنازه و جزيیات آن=== | |||
===داستانهای دیگر=== | |||
==زندگی و تراث== | |||
===سوانح عمر=== | ===سوانح عمر=== | ||
=== | ===کودکی و نوجوانی، جوانی، پیری=== | ||
==== | |||
==== | ===شخصیت و اندیشه=== | ||
===زمینهٔ فعالیت=== | |||
===یادمان و بزرگداشتها=== | |||
===غزاله از نگاه دیگران=== | |||
====[[هوشنگ گلشیری]] | |||
«او یک سیلی به همه ما زد و رفت.» | |||
====[[محمد ایوبی]]==== | |||
{{گفتاورد تزیینی|غزاله علیزاده مانند خیلی از نویسندهها همواره دغدغه آزادی بیان و اندیشه را داشت و بیشتر در این راه قلم میزد. درست است که او داستان مینوشت؛ اما در همین داستان نوشتنش هم باز تلاشی برای رسیدن به آزادی و دغدغه طرح این موضوع بهچشم میخورد. آنچه مسلم است علیزاده زن را بهتر میشناخته و بدون آنکه جبههگیری خاصی کند، مثل [[سیمین دانشور]] و اغلب دیگر نویسندگان مرد و زن، نقش زنان را در داستانهایش پررنگتر میکرد.}} | |||
====[[شهریار مندنیپور]]==== | |||
باتوجهبه تصویری که از او داشتم، تا ماهها پس از شنیدن خبر، سؤالم این بود که او چگونه میتوانسته به مغازه برود، طناب بخرد و به جنگل بزند و درختی را برای دار زدن خودش انتخاب کند. در آثار او هیچ ردی از این نوع خودکشی خشونتبار دیده نمیشود و همیشه برای من این سؤال وجود دارد که او چرا درخت را بهعنوان قاتل خود انتخاب کرد. | |||
====نیره توکلی==== | |||
توکلی دکتری جامعهشناس و پژوهشگر مسائل زنان، طی مصاحبهای با شیرین جزایری درباره آثار غزاله علیزاده و شخصیت زنان در داستانهایش، با نقد اظهارات عابدینی چنین میگوید: برای من که خودم نیز به نوشتن علاقه داشتم [علیزاده] شخصیت جذابی داشت. بخشی از این جذابیتاش شاید مربوط میشد به این مسئله که از زندگی نامتعارفش، دستکم [آنچه] برای من تعریف میکرد، مربوط میشد به تجربههایش در پاریس، شرکتش در انقلاب ۱۹۶۸ فرانسه، جدایی از همسر اولش و ازدواج مجدد و اینکه دختری بازمانده از زلزلهٔ بویینزهرا به فرزندی پذیرفته بود. بعدها که آثارش چاپ شد و ما دیگر باهم همکار نبودیم، با خواندن آثاری نظیر رمان «خانهٔ ادریسیها» یا داستان کوتاه «گردوشکنان» این تصور به من دست داد که همواره میخواهد شخصیت زنی زیباو اثیری و غیرزمینی را بازآفرینی کند که مثل «ومدیوس» خوشگلهٔ رمان [[صد سال تنهایی]] به مرگی زودرس و غیرعادی میمیرد. | |||
===نظرات فرد دربارهٔ خودش و آثارش=== | |||
===از | ===تفسیر خود از آثارش=== | ||
=== | ===موضعگیریهای او دربارهٔ دیگران=== | ||
نگاه و نظر غزاله دربارهٔ شخصیت و آثار دیگران و نیز جهان پیرامون. | نگاه و نظر غزاله دربارهٔ شخصیت و آثار دیگران و نیز جهان پیرامون. | ||
=== | ===همراهیهای سیاسی=== | ||
=== | ===مخالفتهای سیاسی=== | ||
===نامههای سرگشاده=== | |||
===نامهای دستهجمعی=== | |||
===بیانیهها=== | |||
===جملهٔ موردعلاقه در کتابهایش=== | |||
===جملهای از ایشان=== | |||
===نحوهٔ پوشش=== | |||
===تکیهکلامها=== | ===تکیهکلامها=== | ||
===خلقیات=== | ===خلقیات=== | ||
===در | ===منزلی که در آن زندگی میکرد (باغ و ویلا)=== | ||
=== | ===گزارش جامعی از سفرها(نقشه همراه مکانهایی که به آن مسافرت کرده است)=== | ||
=== | ===برنامههای ادبی که در دیگر کشورها اجرا کرده است=== | ||
=== | ===ناشرانی که با او کار کردهاند=== | ||
=== | ===بنیانگذاری=== | ||
=== | ===استادان و شاگردان=== | ||
=== | ===علت شهرت=== | ||
=== | ===فیلم ساخته شده براساس=== | ||
== | ===حضور در فیلمهای مستند دربارهٔ خود=== | ||
===اتفاقات بعد از انتشار آثار=== | |||
===نام جاهایی که به اسم این فرد است=== | |||
===کاریکاتورهایی که دربارهاش کشیدهاند=== | |||
===مجسمه و نگارههایی که از او کشیدهاند=== | |||
===ده تا بیست مطلب نقلشده از نمونههای فوق از مجلات آن دوره=== | |||
===برگههایی از مصاحبههای فرد=== | |||
[[ | ==آثار و منبعشناسی== | ||
===سبک و لحن و ویژگی آثار=== | |||
{{گفتاورد تزیینی|[[محمد ایوبی]] رماننویس و منتقد ادبی، باور دارد که: | |||
:علیزاده در اوایل کار، از نظر نوشتاری، سبک رئالیسم دارد که البته یک رئالیسم خشک و منجمد نیست؛ اما در کارهای بعد که آفاق نگاه او زیباتر و بهتر میشود، مشخص است که دغدغه او دغدغه زندگی است، یعنی او یک زندگی مرفه و سالم را برای همه میخواهد و قهرمانهایش هم همین مسئله را دنبال میکنند. {{سخ}}علیزاده همینطور که نوشتن را ادامه میدهد، دغدغه نثر، فرم و زیباتر نوشتن را هم دارد و درنهایت به نثر موجز و مختصری میرسد که جذابیتهای خود را دارد. او در نثرش برای هر منطقه و هر فردی اصطلاحات و نظرگاههای مخصوصی را بهکار میگیرد.}} | |||
=== | [[شهریار مندنیپور|مندنیپور]] نثر علیزاده را نثری پاکیزه، منضبط و بدون غلط دانسته و محیط داستانهایش را برخلاف آثار دیگر نویسندگان بهدور از فقرزدگی برشمرده است و[[حسن میرعابدینی|میرعابدینی]] ویژگی بارز نثر علیزاده را سرهگرایی که نشان از علاقه و اشتیاقش به گذشته دارد. نثری دارای توالی صفات و قیود و اضافات پیاپی با رنگی از شعر رمانتیک و لبریز از دغدغهٔ آزادی و خواست زندگی مرفه برای همه، فارغ از نگاههای مردانه یا زنانه. | ||
{{گفتاورد تزیینی|'''حسن میرعابدینی''' او را نویسندهای رویابین معرفی کرده که حس خودش را در پردهپردهٔ وصفهایی رنگین بروز میدهد و معتقد است که شخصیتهای داستانهای غزاله، چه در «بعداز تابستان» و چه در «سفر ناگذشتنی» بیشتر زنهایی هستند که برای فرار از دلتنگیهای تسکینناپذیر به سیروسلوک اشراقی برای رسیدن به خوشبختی روی میآورند و میخواهند با طبیعت آغازین و سرچشمههای جادویی حیات پیوند داشته باشند که این سبقهٔ عرفانی به داستانهایشان میدهد و درضمن، زنان شخصیتهایش را آدمهایی میدانند که مدام در رویا بهسر میبرند، عمری در خیال میزیند؛ اما در برخورد با واقعیت از توهم بهدر میآیند و فرومیریزند و در لاک تنهایی انزوا میخزند. درواقع آقای میرعابدینی معتقد است که این سرنوشت برای اغلب زنان علیزاده تکرار میشود.<ref name=''زمانه''/>{{سخ}} | |||
«در داستانهای علیزاده به همه چیز از ورای تخیلی مهآلود نگاه میشود. پیوندهای متعارف بین اشیا، حوادث و آدمها از هم میپاشد تا از طریق پیوندی تازه، جهانی شگرف آفریده شود. برای آفریدن چنین جهانی، نویسنده زبانی شاعرانه و مبهم را بهکار میگیرد؛ زبانی که برای نمودن درون نامتعارف قهرمان داستان، با زبان متداول متفاوت باشد. هر داستاننویس مدرنیست برخورد خاصی با زبان دارد. خصوصیت نثر علیزاده سرهگرایی اوست. او نویسندهای وصاف است که توالی صفتها، قیدها و اضافههای پیاپی را با رنگی از شعر رمانتیک و لغاتی برگرفته از فارسی سره، درپی هم میآورد تا اشتیاق خود را به گذشته بنمایاند.»<ref name=''سیلی''>{{یادکرد وب|نشانی=https://www.isna.ir/news/92112718285/%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D8%B1%D9%88%D8%B2-%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%86%D8%AF%D9%87-%D8%A7%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D8%A8%D9%87-%D9%87%D9%85%D9%87-%D8%B3%DB%8C%D9%84%DB%8C-%D8%B2%D8%AF-%D9%88-%D8%B1%D9%81%D8%AA|عنوان = به همه سیلی زد و رفت}}</ref>}} | |||
====تعهد، جایگزین میهندوستی==== | |||
===کارنامه و فهرست آثار=== | |||
# '''بعد از تابستان''' (۱۳۵۵) | |||
# '''مجموعهٔ سفر ناگذشتنی'''، مجموعه داستان (۱۳۵۶) | |||
# '''دو منظره''' (۱۳۶۳) | |||
# '''[[خانهٔ ادریسیها]]''' (۱۳۷۰) | |||
# '''[[شبهای تهران]] | |||
# '''[[ملک آسیاب]] | |||
# '''[[چهارراه]]'''، مجموعه داستان (۱۳۷۳) | |||
# '''[[با غزاله تا ناکجا]]''' (۱۳۷۸) | |||
# '''تالارها'''، مجموعه داستان (۱۳۸۲) | |||
# '''کشتی عروس''' | |||
# ''' رویای خانه و کابوس زوال | |||
===جوایز و افتخارات=== | |||
===منبعشناسی (منابعی که دربارهٔ آثار فرد نوشته شده است)=== | |||
===بررسی چند اثر=== | ===بررسی چند اثر=== | ||
=== | ===ناشرانی که با او کار کردهاند=== | ||
===تعداد چاپها و تجدیدچاپهای کتابها=== | |||
=== | ==نوا، نما، نگاه== | ||
== | ===خواندنی و شنیداری و تصویری و قطعاتی از کارهای وی (بدون محدودیت و براساس جذابیت نمونههای شنیداری و تصویری انتخاب شود)=== | ||
== پانویس == | |||
{{پانویس|۲}} | |||
== منابع == | |||
==پیوند به بیرون== | ==پیوند به بیرون== | ||
* {{یادکرد وب|نشانی=https://www.tribunezamaneh.com/archives/146775|عنوان = غزاله بهروایت سایرین| ناشر=تریبون زمانه| تاریخ انتشار=۳۰بهمن۱۳۹۶|تاریخ بازبینی=۱۷فروردین۱۳۹۸}} | |||
== | * {{یادکرد وب|نشانی=https://www.isna.ir/news/92112718285/%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D8%B1%D9%88%D8%B2-%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%86%D8%AF%D9%87-%D8%A7%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D8%A8%D9%87-%D9%87%D9%85%D9%87-%D8%B3%DB%8C%D9%84%DB%8C-%D8%B2%D8%AF-%D9%88-%D8%B1%D9%81%D8%AA|عنوان = به همه سیلی زد و رفت| ناشر=ایسنا| تاریخ انتشار=۲۷بهمن۱۳۹۲|تاریخ بازبینی=۱۷فروردین۱۳۹۸}} |
نسخهٔ ۱۷ فروردین ۱۳۹۸، ساعت ۱۱:۴۴
غزاله علیزاده | ||||||
---|---|---|---|---|---|---|
![]() غزاله نشسته در اندیشه | ||||||
نام اصلی | فاطمه علیزاده | |||||
زمینهٔ کاری | نویسندگی | |||||
زادروز | ۲۷بهمن۱۳۲۷ مشهد | |||||
پدر و مادر | منیرالسادات سیدی | |||||
مرگ | ۲۱اردیبهشت۱۳۷۵ جواهرده، روستای در رامسر مازندران | |||||
محل زندگی | تهران | |||||
علت مرگ | خودکشی | |||||
جایگاه خاکسپاری | امامزاده طاهر، البرز | |||||
نام(های) دیگر |
فاطمه | |||||
پیشه | نویسنده | |||||
سالهای نویسندگی | ۱۳۴۰تا۱۳۷۵ | |||||
کتابها | خانهٔ ادریسیها، شبهای تهران، چهارراه و... | |||||
نوشتارها | ٰ | |||||
همسر(ها) | بیژن الهی تا ۱۳۵۴ و محمدرضا نظامشهیدی از ۱۳۶۲ | |||||
فرزندان | سلمی الهی | |||||
مدرک تحصیلی | دکترای ناتمام فلسفه | |||||
دانشگاه | دانشگاه تهران | |||||
دلیل سرشناسی | رمان دوجلدی خانهٔ ادریسیها | |||||
اثرگذاشته بر | ناتاشا امیری | |||||
|
فاطمه علیزاده مشهور به غزاله علیزاده، در خانهای از اهالی مشهد چشم به دنیا گشود که مادر، منیرالسادات سیدی شاعر شناخته میشد. نویسندهٔ رمانِ مشهور خانهٔ ادریسیها خود نیز برندهٔ جایزهٔ بیست سال نویسندگی از سوی وزارت فرهنگوارشاد بود.
غزاله پس از آنکه رشتهٔ علومانسانی را در دبیرستان مهستی مشهد بهپایان بُرد، در کنکور ادبیات فارسی دانشگاه مشهد و کنکور حقوق و فلسفه دانشگاه تهران پذیرفته شد، وی دومی را برگزید. در همان دوران بود که با سیدمرتضی آوینی آشنا شد. آوینی در دانشکدهای دیگر تحصیل میکرد و بین همگنانش به کامران معروف بود. آشنایی بین این دو که بهرغم نبود گزارشی دقیق و جزئی از آن، ظاهراً به پیوندی مستحکم میماند، آنچنان که در سالهای پس از خروج هر دو از عرصه حیات، سخن از آن بسیار بر زبانها رفته است.
غزاله برای ادامهٔ تحصیلات عالی، راهی سوربن فرانسه شد و در آنجا رشتهٔ خود را از حقوق به فلسفهٔ اشراق تغییر داد تا بتواند رسالهاش را دربارهٔ مولانا بنویسد؛ اما ازآنجاکه پدر در ایران بدرود حیات گفته بود، بهناچار تحصیل را نیمهکاره رها کرد و به وطن بازگشت.
علیزاده طی تجربهٔ اولش در ازدواج، با بیژن الهی که خود هنرمند بود، پیوند تأهل بست و از او صاحب دختری به نام سلمی شد. دختری که تا پایان عمر با او همراه بود. او همچنین دو دختر را که از زلزلهٔ سال ۱۳۴۱ بوئینزهرا بهجا مانده بودند، سرپرستی میکرد. در ۱۳۵۴ از بیژن جدا شد و چند سال بعد، یعنی ۱۳۶۲ با محمدرضا نظامشهیدی زناشویی کرد که البته آن هم به جدایی انجامید.
از غزاله علیزاده مجموعه داستانهای سفر ناگذشتنی و چهارراه و نیز رمانهای دو منظره، ملک آسیاب، شبهای تهران و خانهٔ ادریسیها بهجا مانده است. بهگفتهٔ خودش، اولین داستانش را [که قریب به ۶۰ صفحه است] در سیزدهسالگی نوشته که با درایت مادرش آن را در یک نشریه پرطرفدار آن روزها بهچاپ رسانید و مایهٔ حیرت و تحسین اعضای تحریریه شده بود.
مشهورترین اثرش، رمان دو جلدی خانهٔ ادریسیهاست که به بیان برخی نظیر آیدین آغداشلو رمانی سختخوان است، آنچنان که او نتوانسته بیش از ۷۰ صفحه با رمان همراه شود.
غزاله شاید بهدلیل درگیری با بیماری سرطان در حالی آثار پایانی خود را آفرید که تمرکز و توان تحریر با دست خویش را نداشت و آن را به کمک دو منشی املا می کرد. شالی به چشمهایش میپیچید و طاق باز در بستر دراز میکشید و یکنفس میگفت تا بنویسند. کاری که خود آن را ملهم از تقریرات مولانا به حسامالدین چلپی در حال سماع میدانست با این قید که هرگز خود را در مقام مقایسه با مولانا نمیداند.
غزاله علیزاده زنی ثروتمند و بینیاز بود که بهشدت به میهمانی و دورهمی با دیگرانی از اهالی هنر علاقمند بود و ساعتها وقت خود را به این فعالیتها میگذراند، چنانکه مسعود کیمیایی علت نبود فرصت این زن برای نقش آفرینی جدی و اساسی در سینما را همین شلوغبودن زندگی میداند و آیدین آغداشلو در یادنویس خود شرح مختصری از آن میهمانیهای شلوغ را که خود از مدعوینش بوده ارائه میدهد.
شاید از همینروست که منیر سیدی مادر غزاله رابطهٔ صمیمی با تنها دخترش را نداشت. دختری که بهقول او اوقاتش را با آدمهای لشولوش سپری میکرد. دختری که در کودکی، تنهاییاش در خانوادهای تکفرزند را با داستانسازی و خلق شخصیتهای خیالی به فراموشی میسپرد و در بزرگسالی بیکسیاش را با کسان بسیار نیز تاب نمیآورده و بعد از همهٔ آن شلوغیها بازهم به دخترش گله میکرده که تنهاست؛ خیلی تنها! آن کسان بسیار که زینت سروریان، دایهٔ غزاله از آنان به نام دوست یاد میکند و با خشمی سرشار میگوید: لعنت به دوست!
خالق رمان دوجلدی خانهٔ ادریسیها که به عقیدهٔ برخی رمانی سیاسی است، عاقبت پس از دو بار تلاش ناموفق برای خودکشی، روزی قبلهنمایی میخرد و راهی جواهرده رامسر میشود. طنابی تهیه میکند و نیمهشب ۲۱اردیبهشت یا بهروایتی ۱۸اردیبهشت۱۳۷۵ در یادداشت خداحافظی کارهای ناتمامش را به رضا براهنی و هوشنگ گلشیری و منصور کوشان میسپارد و با دخترش وداع کاغذی میکند. بهسوی درختی در همان حوالی رفته و آنگونه که پیداست خود را از آن، حلق میآویزد و منظرهای میآفریند که به تعبیر سلمی شبیه نقاشیهای کلاسیک میشود.
اگرچه برخی همچون بهرام بیضایی علیرغم تأیید افسردگی علیزاده و دلایل موجود بسیاری برای خودکشی باور ندارند که او توانسته باشد با آن دستان ظریف گرهی به طناب دار خود زده باشد و مندنیپور که معتقد است در آثار او هیچ اثری از چنین خودکشی خشنی دیده نمیشود. اما کیمیایی در تعلیل این نحوهٔ خودکشی معتقد است انسانهای ترسو پس از افسردگی و در انتهای راه ممکن است به جایی برسند که بتوانند دست به یک عمل متهورانه بزنند! اگرچه باید دید دلیل ترسو خواندن غزاله از سوی کیمیایی چیست.
برخی مرگ او را مرتبط با قتلهای زنجیرهای دانند. اشارهای که در یادداشت آیدین آغداشلو دربارهٔ علیزاده در دست است و از قطع ارتباطش با وی بهدلیل امضای نامهای خطاب به واسلاو هاول، رهبر انقلاب چک سخن میگوید، تأییدی بر این مدعاست؛ ولی عدهٔ کسانی که مرگش را یک خودکشی خودخواسته دانستهاند پرتعدادتر و مطمئنتر است. همچون دایه و دخترش سلمی و نیز دخترخالهٔ غزاله. هرچه بود او که به باور محمد ایوبی دغدغهٔ آزادی و زندگی مرفه برای همگان داشت، فارغ از نگاههای مردانه یا زنانه و بهطورکلی با دیدگاهی مطلق انسانی، اینچنین راه پایان گرفت.
داستانک
داستانکهای انتشار
داستانک عشق
داستانک استاد
داستانک شاگرد
داستانک مردم
ده تا بیست مطلب از مجلات دورهٔ خود
داستانکهای دشمنی
شعری نمایشی با اجرای دوستانم
« | ناصر زراعتی تعریف میکند:
آن روز، نه خودش و نه هیچیک از ما هفت تن، مطمئنم که از ذهنمان هم نمیگذشت چندی بعد، غزاله خودکشی خواهد کرد...، امّا در چند «کلوزآپ» که از غزاله گرفتیم، حسی در خطوطِ چهره و نگاهِ آن چشمها دیده میشود که غریب است... .
|
» |
داستانکهای قهر
داستانکهای آشتیها
داستانک نگرفتن جوایز
داستانک حرفی که در حین گرفتن جایزه زده است
داستانکهای مذهب و ارتباط با خدا
داستانکهای عصبانیت، ترک مجلس، مهمانیها، برنامهها، استعفا و مشابه آن
تصویر جامانده از غزاله در خاطر زراعتی
« | سال ۱۳۹۵ برای مراسم یادبود غزاله علیزاده نوشت: پس از گذشتِ بیست سال، هنوز هم هر بار یادِ غزاله میافتم، تصویری که ندیدهام، امّا بیش از بسیاری تصویرهایِ دیدهشده در ذهنم نشسته، جلوِ چشمانم پدیدار میشود؛ انگار فیلمی گرفته باشی و بعد آن را بر پرده یا صفحهٔ تلویزیون بهنمایش بگذاری
|
» |
پایان نویسنده
گرچه غزاله زنی مدرن و مرفه بود؛ وجود مادری منضبط و دایهای پرهیزگار میتوانست درعین روشنفکری، ذهنش را با برخی الگوهای مذهبی آذین بندد و شاید ازاینرو بود که برای آخرین لحظات عمرش یک قبلهنما میخرد. طناب تهیه میکند، شب را در خانهٔ پیرزنی میگذراند و مبلغ درخور توجهی به آن زن میدهد. وصیت نامهای مینویسد که کمتر خطخوردگی دارد؛ مگر در جاییکه باید تمام کند و وصیت بر برگزاری مجلس ترحیم میکند. سپس طناب را به شاخهٔ قطوری میآویزد و گرهای مردانه میزند و درآخر هم خود را حلقآویز میکند و بدرود.
چهرهٔ مرگ
بعدازظهر یک روز وقتی همهٔ مردم از عزاداری باز میگشتند، غزاله و سلمی در خیابان مرگ را میبینند در صورت پسرکی سیاهپوش و زیبا. غزاله به سلمی میگوید شاید مرگ هم همین شکلی باشد! بههمین زیبایی و جوانی. چندی بعد وقتی او خودش را دار میزند همه با صورتی دیگر از مرگ روبهرو میشوند. مرگی که گرچه جوان، با خشونت و بیرحمیِ آزردهندهای رخ مینماید.
داستانکهای دارایی
داستانکهای زندگی شخصی
داستانک برخی خالهزنکیهای شیرین (اشکها و لبخندها)
داستانک شکایتهایی از دیگران کرده به محاکم و شکایتهایی که از او شده
داستانکهای مشهور ممیزی
داستانکهای مربوط به مصاحبهها، سخنرانیها و حضور رادیو یا تلویزیون یا فضای مجازی همراه ارايه نمونههایی از آن برای بخش شنیداری و تصویری
عکس سنگقبر و داستانکی از تشییع جنازه و جزيیات آن
داستانهای دیگر
زندگی و تراث
سوانح عمر
کودکی و نوجوانی، جوانی، پیری
شخصیت و اندیشه
زمینهٔ فعالیت
یادمان و بزرگداشتها
غزاله از نگاه دیگران
====هوشنگ گلشیری «او یک سیلی به همه ما زد و رفت.»
محمد ایوبی
« | غزاله علیزاده مانند خیلی از نویسندهها همواره دغدغه آزادی بیان و اندیشه را داشت و بیشتر در این راه قلم میزد. درست است که او داستان مینوشت؛ اما در همین داستان نوشتنش هم باز تلاشی برای رسیدن به آزادی و دغدغه طرح این موضوع بهچشم میخورد. آنچه مسلم است علیزاده زن را بهتر میشناخته و بدون آنکه جبههگیری خاصی کند، مثل سیمین دانشور و اغلب دیگر نویسندگان مرد و زن، نقش زنان را در داستانهایش پررنگتر میکرد. | » |
شهریار مندنیپور
باتوجهبه تصویری که از او داشتم، تا ماهها پس از شنیدن خبر، سؤالم این بود که او چگونه میتوانسته به مغازه برود، طناب بخرد و به جنگل بزند و درختی را برای دار زدن خودش انتخاب کند. در آثار او هیچ ردی از این نوع خودکشی خشونتبار دیده نمیشود و همیشه برای من این سؤال وجود دارد که او چرا درخت را بهعنوان قاتل خود انتخاب کرد.
نیره توکلی
توکلی دکتری جامعهشناس و پژوهشگر مسائل زنان، طی مصاحبهای با شیرین جزایری درباره آثار غزاله علیزاده و شخصیت زنان در داستانهایش، با نقد اظهارات عابدینی چنین میگوید: برای من که خودم نیز به نوشتن علاقه داشتم [علیزاده] شخصیت جذابی داشت. بخشی از این جذابیتاش شاید مربوط میشد به این مسئله که از زندگی نامتعارفش، دستکم [آنچه] برای من تعریف میکرد، مربوط میشد به تجربههایش در پاریس، شرکتش در انقلاب ۱۹۶۸ فرانسه، جدایی از همسر اولش و ازدواج مجدد و اینکه دختری بازمانده از زلزلهٔ بویینزهرا به فرزندی پذیرفته بود. بعدها که آثارش چاپ شد و ما دیگر باهم همکار نبودیم، با خواندن آثاری نظیر رمان «خانهٔ ادریسیها» یا داستان کوتاه «گردوشکنان» این تصور به من دست داد که همواره میخواهد شخصیت زنی زیباو اثیری و غیرزمینی را بازآفرینی کند که مثل «ومدیوس» خوشگلهٔ رمان صد سال تنهایی به مرگی زودرس و غیرعادی میمیرد.
نظرات فرد دربارهٔ خودش و آثارش
تفسیر خود از آثارش
موضعگیریهای او دربارهٔ دیگران
نگاه و نظر غزاله دربارهٔ شخصیت و آثار دیگران و نیز جهان پیرامون.
همراهیهای سیاسی
مخالفتهای سیاسی
نامههای سرگشاده
نامهای دستهجمعی
بیانیهها
جملهٔ موردعلاقه در کتابهایش
جملهای از ایشان
نحوهٔ پوشش
تکیهکلامها
خلقیات
منزلی که در آن زندگی میکرد (باغ و ویلا)
گزارش جامعی از سفرها(نقشه همراه مکانهایی که به آن مسافرت کرده است)
برنامههای ادبی که در دیگر کشورها اجرا کرده است
ناشرانی که با او کار کردهاند
بنیانگذاری
استادان و شاگردان
علت شهرت
فیلم ساخته شده براساس
حضور در فیلمهای مستند دربارهٔ خود
اتفاقات بعد از انتشار آثار
نام جاهایی که به اسم این فرد است
کاریکاتورهایی که دربارهاش کشیدهاند
مجسمه و نگارههایی که از او کشیدهاند
ده تا بیست مطلب نقلشده از نمونههای فوق از مجلات آن دوره
برگههایی از مصاحبههای فرد
آثار و منبعشناسی
سبک و لحن و ویژگی آثار
« | محمد ایوبی رماننویس و منتقد ادبی، باور دارد که:
|
» |
مندنیپور نثر علیزاده را نثری پاکیزه، منضبط و بدون غلط دانسته و محیط داستانهایش را برخلاف آثار دیگر نویسندگان بهدور از فقرزدگی برشمرده است ومیرعابدینی ویژگی بارز نثر علیزاده را سرهگرایی که نشان از علاقه و اشتیاقش به گذشته دارد. نثری دارای توالی صفات و قیود و اضافات پیاپی با رنگی از شعر رمانتیک و لبریز از دغدغهٔ آزادی و خواست زندگی مرفه برای همه، فارغ از نگاههای مردانه یا زنانه.
« | حسن میرعابدینی او را نویسندهای رویابین معرفی کرده که حس خودش را در پردهپردهٔ وصفهایی رنگین بروز میدهد و معتقد است که شخصیتهای داستانهای غزاله، چه در «بعداز تابستان» و چه در «سفر ناگذشتنی» بیشتر زنهایی هستند که برای فرار از دلتنگیهای تسکینناپذیر به سیروسلوک اشراقی برای رسیدن به خوشبختی روی میآورند و میخواهند با طبیعت آغازین و سرچشمههای جادویی حیات پیوند داشته باشند که این سبقهٔ عرفانی به داستانهایشان میدهد و درضمن، زنان شخصیتهایش را آدمهایی میدانند که مدام در رویا بهسر میبرند، عمری در خیال میزیند؛ اما در برخورد با واقعیت از توهم بهدر میآیند و فرومیریزند و در لاک تنهایی انزوا میخزند. درواقع آقای میرعابدینی معتقد است که این سرنوشت برای اغلب زنان علیزاده تکرار میشود.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref> بدشکل است یا نام بدی دارد«در داستانهای علیزاده به همه چیز از ورای تخیلی مهآلود نگاه میشود. پیوندهای متعارف بین اشیا، حوادث و آدمها از هم میپاشد تا از طریق پیوندی تازه، جهانی شگرف آفریده شود. برای آفریدن چنین جهانی، نویسنده زبانی شاعرانه و مبهم را بهکار میگیرد؛ زبانی که برای نمودن درون نامتعارف قهرمان داستان، با زبان متداول متفاوت باشد. هر داستاننویس مدرنیست برخورد خاصی با زبان دارد. خصوصیت نثر علیزاده سرهگرایی اوست. او نویسندهای وصاف است که توالی صفتها، قیدها و اضافههای پیاپی را با رنگی از شعر رمانتیک و لغاتی برگرفته از فارسی سره، درپی هم میآورد تا اشتیاق خود را به گذشته بنمایاند.»[۲] |
» |
تعهد، جایگزین میهندوستی
کارنامه و فهرست آثار
- بعد از تابستان (۱۳۵۵)
- مجموعهٔ سفر ناگذشتنی، مجموعه داستان (۱۳۵۶)
- دو منظره (۱۳۶۳)
- خانهٔ ادریسیها (۱۳۷۰)
- شبهای تهران
- ملک آسیاب
- چهارراه، مجموعه داستان (۱۳۷۳)
- با غزاله تا ناکجا (۱۳۷۸)
- تالارها، مجموعه داستان (۱۳۸۲)
- کشتی عروس
- رویای خانه و کابوس زوال
جوایز و افتخارات
منبعشناسی (منابعی که دربارهٔ آثار فرد نوشته شده است)
بررسی چند اثر
ناشرانی که با او کار کردهاند
تعداد چاپها و تجدیدچاپهای کتابها
نوا، نما، نگاه
خواندنی و شنیداری و تصویری و قطعاتی از کارهای وی (بدون محدودیت و براساس جذابیت نمونههای شنیداری و تصویری انتخاب شود)
پانویس
منابع
پیوند به بیرون
- «غزاله بهروایت سایرین». تریبون زمانه، ۳۰بهمن۱۳۹۶. بازبینیشده در ۱۷فروردین۱۳۹۸.
- «به همه سیلی زد و رفت». ایسنا، ۲۷بهمن۱۳۹۲. بازبینیشده در ۱۷فروردین۱۳۹۸.