ه.ا.سایه: تفاوت میان نسخهها
طراوت بارانی (بحث | مشارکتها) |
طراوت بارانی (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۵۹: | خط ۵۹: | ||
'''امیرهوشنگ ابتهاج''' معروف به '''هوشنگ ابتهاج''' و | '''امیرهوشنگ ابتهاج''' معروف به '''هوشنگ ابتهاج''' و ملقب به '''سایه''' و متخلص به '''ه.ا.سایه''' غزلسرا، مصحح دیوان حافظ و موسیقیپژوه است که آثارش نشان از ارادت همزمان به شعر [[نیما یوشیج]] و غزل [[شهریار]] دارد. | ||
<center>* * * * *</center> | <center>* * * * *</center> | ||
سایه شعر را از نوجوانی آغاز کرد و پس از گامهای آغازین خود، به تجربههای [[فریدون تَوَلَلی]] و نیما یعنی شعر جدید گرایش پیدا کرد و البته هرگز از سرودن غزل غافل نشد. درواقع تلاشهایش در مسیر اعتلابخشی به غزل فارسی است و لذا در شعر نو از پیشگامان سرشناس و در غزلسرایی از گزیدهگویان و پاکیزهگویان عصر خویش است، بهگونهای که سِحر کلامش همواره مخاطبان را بهسمت خود میرباید.<ref name=پیشسخن> {{یادکرد کتاب | نام خانوادگی =عابدی|نام =کامیار | پیوند نویسنده = |عنوان = در زلالِ شعر؛ بررسی زندگی و شعر هوشنگ ابتهاج|ترجمه = |جلد = |چاپ= سوم|سال = ۱۳۹۰|ناشر = ثالث|مکان = تهران| شابک = ۹۷۸۹۶۴۳۸۰۲۶۱۵| صفحه =۷تا۱۰|پیوند = |تاریخ بازبینی =}}</ref> | سایه شعر را از نوجوانی آغاز کرد و پس از گامهای آغازین خود، به تجربههای [[فریدون تَوَلَلی]] و نیما یعنی شعر جدید گرایش پیدا کرد و البته هرگز از سرودن غزل غافل نشد. درواقع تلاشهایش در مسیر اعتلابخشی به غزل فارسی است و لذا در شعر نو از پیشگامان سرشناس و در غزلسرایی از گزیدهگویان و پاکیزهگویان عصر خویش است، بهگونهای که سِحر کلامش همواره مخاطبان را بهسمت خود میرباید.<ref name=پیشسخن> {{یادکرد کتاب | نام خانوادگی =عابدی|نام =کامیار | پیوند نویسنده = |عنوان = در زلالِ شعر؛ بررسی زندگی و شعر هوشنگ ابتهاج|ترجمه = |جلد = |چاپ= سوم|سال = ۱۳۹۰|ناشر = ثالث|مکان = تهران| شابک = ۹۷۸۹۶۴۳۸۰۲۶۱۵| صفحه =۷تا۱۰|پیوند = |تاریخ بازبینی =}}</ref> | ||
خط ۲۴۰: | خط ۲۴۰: | ||
====شب سایه==== | ====شب سایه==== | ||
غروب یکشنبه ۵آبان۱۳۹۲، این چهرهها در «شب سایه» گردهم میآیند: [[سیمین بهبهانی]]، [[داریوش شایگان]]، [[نجف دریابندری]]، پوری سلطانی، [[آیدین آغداشلو]]، [[محمدرضا شفیعی کدکنی]]، ایرج پارسینژاد،فخرالدین فخرالدینی، منوچهر پارسادوست، محبوبه مهاجر، ناصرالدین پروین، داود موسایی، اصغر علمی، شهرام ناظری، داریوش طلایی، یلدا ابتهاج و محمدافشین وفایی.<ref name=''شب سایه''/> | {{گفتاورد تزیینی|غروب یکشنبه ۵آبان۱۳۹۲، این چهرهها در «شب سایه» گردهم میآیند: [[سیمین بهبهانی]]، [[داریوش شایگان]]، [[نجف دریابندری]]، پوری سلطانی، [[آیدین آغداشلو]]، [[محمدرضا شفیعی کدکنی]]، ایرج پارسینژاد،فخرالدین فخرالدینی، منوچهر پارسادوست، محبوبه مهاجر، ناصرالدین پروین، داود موسایی، اصغر علمی، شهرام ناظری، داریوش طلایی، یلدا ابتهاج و محمدافشین وفایی.<ref name=''شب سایه''/> | ||
{{سخ}}یکصدوسیوهفتمین شب بخارا همان آیین نکوداشت امیرهوشنگ ابتهاج است که در کانون زبان فارسی برگزار میشود. هرکس سخنش را با زبانی خاص خود به سایه میگوید: | {{سخ}}یکصدوسیوهفتمین شب بخارا همان آیین نکوداشت امیرهوشنگ ابتهاج است که در کانون زبان فارسی برگزار میشود. هرکس سخنش را با زبانی خاص خود به سایه میگوید: | ||
:'''[[محمود دولتآبادی]]''' باآنکه جسمش غایب است، با ارسال پیامی از دوسلدورف، جانش را حاضر میسازد.{{سخ}} | |||
'''پوری سلطانی''' در سپاس از سایه، برشی از زندگیاش را چنین اشاره میکند: در آن سالهای سیاه زندگی من، این هوشنگ ابتهاج بود که سایهوار همه جا با من بود و آمادهٔ کمک به من و خانواده بیپناه کیوان.{{سخ}} | :'''پوری سلطانی''' در سپاس از سایه، برشی از زندگیاش را چنین اشاره میکند: در آن سالهای سیاه زندگی من، این هوشنگ ابتهاج بود که سایهوار همه جا با من بود و آمادهٔ کمک به من و خانواده بیپناه کیوان.{{سخ}} | ||
'''شهرام ناظری''' پس از اشاره به نحوۀ آشناییاش با سایه و خاطراتی که با او دارد، با آواز و خواندن ابیاتی از سایه، شب را شورانگیزتر میکند.{{سخ}} | :'''شهرام ناظری''' پس از اشاره به نحوۀ آشناییاش با سایه و خاطراتی که با او دارد، با آواز و خواندن ابیاتی از سایه، شب را شورانگیزتر میکند.{{سخ}} | ||
'''فخرالدین فخرالدینی'''، پرتره سایه را در تابلویی به وی اهدا میکند.<ref name=''شب سایه''/>}} | :'''فخرالدین فخرالدینی'''، پرتره سایه را در تابلویی به وی اهدا میکند.<ref name=''شب سایه''/>}} | ||
===در آیینهٔ آرا=== | ===در آیینهٔ آرا=== | ||
===نظرات فرد دربارهٔ خودش و آثارش=== | ===نظرات فرد دربارهٔ خودش و آثارش=== | ||
====دیگر نمیخواهم چُنین باشم==== | |||
سایه که هم خود از نثرنویسیاش شاکی است هم شهریار در نوشتن تنبلش میخواند، در فروردین ۱۳۳۰ زمانی که مجموعهٔ [[سراب]] تازه منتشر شده بود، چنین مقدمهای را خطاب به مرتضی کیوان برای آن کتاب مینویسد:{{سخ}} | |||
::<span style="color:DarkBlue{{{1|}}};background:lime{{{2|}}}">'''به پیشگاه مردم: پیام و پیمان'''</span><noinclude> | |||
{{گفتاورد تزیینی|از نگاهی که در آن خشم و درد موج میزند ملامت تو را میشنوم و بیهیچگونه بهانه و سخنی سر فرو میافکنم. در رزمی که تو هستیِ خود را بر سر آن گذاشتهای من خاموش ماندهام و هرگاه که لب به سخن گشودهام آوازم، گناه خاموشیِ مرا گرانتر و نابخشودنیتر نموده است. {{سخ}}بههنگامی که خروش خشم و فریاد درد در پردهٔ دل تو میآویزد، من برای دلم، برای عشق بیمارم آواز خواندهام. {{سخ}}بههنگامی که نگاه آزادمردان کشور من از پشت میلههای زندان شعله میکشد، من برای نگاهی شعر ساختهام که در آن عشق و هوس ترانه میزند و میرقصد. {{سخ}}بههنگامی که چهرههای زرد و شکستهٔ هممیهنان من به اشک و خون آغشته میشود، من برای گلهای یاس، برای شبهای مهتابی، برای خوابها و رویاهای خودم سرودهام. {{سخ}}بههنگامی که گرگان خوناشام گروهگروه مردان و زنان و کودکان را به کشتارگاههای جنگ و ستیز میکشانند، من بر فراز عشقهای خویش گریستهام. {{سخ}}و بههنگامی که انسانهای سرفراز همگام و هماهنگ صلای صلح و آزادی میزنند و این آواز و آرزو هر روز بلندتر و گستردهتر میشود، من در تنهایی اندوهبار خویش ناله سردادهام. {{سخ}}شعر من همچون نالهٔ مرغ شب آواز اندوه و پریشانی و شکست شده است '''''و من دیگر نمیخواهم که چُنین باشم.''''' {{سخ}}من که سایههای تیرهٔ اوهام گذشته را که پناهگاه روحی شاعران قرون پیش بوده است، از گوشههای مغز خویش راندهام، دریچهٔ قلبم را بهروی آفتابی تازه و روشن میگشایم که هرگز غروب نکرده. {{سخ}}من دلی را که در انگشتان عشقهای ناسپاس فشرده و خونین شده، به عشق مردم، به عشق وفادار مردم میسپارم و در این عشق بزرگ زنده میمانم. {{سخ}}من آواز خویش را در دل این شب تنگ سرخواهم داد و این آواز را که سرگذشت رنج و رزم پرشکوه انسانهاست از میان حصارهای ویران این شب خونآلود به گوش دورترین ستارهٔ بیدار آسمان خواهم رساند. {{سخ}}سالهاست که دل من هماهنگ تپشهای قلب تو زده است و اندیشههای دورپرواز من با آرزوهای تابناک تو همراه گشته است. {{سخ}}سالهاست که من در دل خاموشیام نالیدهام و روحم از خشم و درد آتش گرفته است. '''''دیگر بس است!''''' {{سخ}}من این خاموشیِ ننگآلود را خواهم شکست و مرغ آوازم را از دل پیچیده و سیاه این جنگل سکوت پرواز خواهم داد. با این پیمان دستت را میفشارم. | |||
:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::'''رشت فروردینماه۱۳۳۰'''}} | |||
====اولین کتابش را از خودش هم پنهان میکند==== | ====اولین کتابش را از خودش هم پنهان میکند==== | ||
{{گفتاورد تزیینی|بهنود در گفتوگویش با سایه، سراغ اولین شعرش را میگیرد و چنین پاسخ میشنود: | {{گفتاورد تزیینی|بهنود در گفتوگویش با سایه، سراغ اولین شعرش را میگیرد و چنین پاسخ میشنود: | ||
خط ۲۵۶: | خط ۲۶۴: | ||
بهنود: پس اون رو ندادید ما بخونیم! | بهنود: پس اون رو ندادید ما بخونیم! | ||
:بله، اولین کتابی که چاپ شد، من از خودم هم قایم میکنم. اونجا غیر از اینکه یه تعدادی غزل هست، یه تعداد شعرهای بهاصطلاح سیاسی هم هست. حتی در شعری از انگلستان نام بردم. باز من در شهری بزرگ شدم که شهر روشنفکریِ سیاسی بود. اتحادیهٔ محصلان مدارس داشت.}} | :بله، اولین کتابی که چاپ شد، من از خودم هم قایم میکنم. اونجا غیر از اینکه یه تعدادی غزل هست، یه تعداد شعرهای بهاصطلاح سیاسی هم هست. حتی در شعری از انگلستان نام بردم. باز من در شهری بزرگ شدم که شهر روشنفکریِ سیاسی بود. اتحادیهٔ محصلان مدارس داشت.}} | ||
===نیش و نوشهای سایه=== | ===نیش و نوشهای سایه=== | ||
====[[جلال آلاحمد]]==== | ====[[جلال آلاحمد]]==== | ||
{{گفتاورد تزیینی|سایه به ارتباطی | {{گفتاورد تزیینی|سایه به ارتباطی در حد سلامعلیک خیلی دورادور با جلال اشاره میکند و دیدارش با او بهخصوص دورهای که آلاحمد مستأجر [[نادر نادرپور|نادرپور]] بوده و اینکه در کانون نویسندگان هم چند بار جلال را دیده است. سایه درخصوص قصه، آثار، نثر و نظریات جلال چنین میگوید: | ||
:قصههای آلاحمد همیشه برام بینمک بود. نمیدونم چرا... کشش نداشت برام. [[غربزدگی]] و [[خسی در میقات]] و چند تا دیگه رو هم خوندم. از نظریات اجتماعی آلاحمد هیچوقت خوشم نمیاومد. برام جلوه نداشت حرفهاش. از نثرش هم اصلاً، هیچ خوشم نمیاومد. من اصلاً مخالف نثرش بودم. اصلاً تلقیام از شرق و غرب متفاوت با آلاحمده. به نظر من تمدن شرق و غرب توی شکم هماند... .<ref name=جلال>{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی=عظیمی|نام=میلاد|نام خانوادگی۲=طیه|نام۲=عاطفه|پیوند نویسنده=میلاد عظیمی|عنوان=پیر پرنیاناندیش |جلد=۱|سال=۱۳۹۱|ناشر=سخن|مکان=تهران|شابک=۹۷۸۹۶۴۳۷۲۵۹۸۳|چاپ=اول|صفحه=۴۲۱|تاریخ بازبینی=}}</ref>}} | :قصههای آلاحمد همیشه برام بینمک بود. نمیدونم چرا... کشش نداشت برام. [[غربزدگی]] و [[خسی در میقات]] و چند تا دیگه رو هم خوندم. از نظریات اجتماعی آلاحمد هیچوقت خوشم نمیاومد. برام جلوه نداشت حرفهاش. از نثرش هم اصلاً، هیچ خوشم نمیاومد. من اصلاً مخالف نثرش بودم. اصلاً تلقیام از شرق و غرب متفاوت با آلاحمده. به نظر من تمدن شرق و غرب توی شکم هماند... .<ref name=جلال>{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی=عظیمی|نام=میلاد|نام خانوادگی۲=طیه|نام۲=عاطفه|پیوند نویسنده=میلاد عظیمی|عنوان=پیر پرنیاناندیش |جلد=۱|سال=۱۳۹۱|ناشر=سخن|مکان=تهران|شابک=۹۷۸۹۶۴۳۷۲۵۹۸۳|چاپ=اول|صفحه=۴۲۱|تاریخ بازبینی=}}</ref>}} | ||
خط ۲۷۴: | خط ۲۷۹: | ||
{{گفتاورد تزیینی|هیچکدومِ ما تخیل نیما رو نداشتیم... تخیل خام [[سیاوش کسرایی|کسرایی]] خیلی خوب بود و حتی از [[نادر نادرپور|نادرپور]] هم قویتر بود؛ ولی خام بود. درصورتیکه مثلاً بهنسبت کسرایی، نادرپور و [[مهدی اخوان ثالث|اخوان]]، تخیل آراستهتری دارن و برای همین تخیلشون بیشتر جلوه میکنه؛ ولی با نیما قابل مقایسه نیستند.<ref name=نیما>{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی=عظیمی|نام=میلاد|نام خانوادگی۲=طیه|نام۲=عاطفه|پیوند نویسنده=میلاد عظیمی|عنوان=پیر پرنیاناندیش |جلد=۲|سال=۱۳۹۱|ناشر=سخن|مکان=تهران|شابک=۹۷۸۹۶۴۳۷۲۵۹۸۳|چاپ=اول|صفحه=۸۶۴|تاریخ بازبینی=}}</ref>}} | {{گفتاورد تزیینی|هیچکدومِ ما تخیل نیما رو نداشتیم... تخیل خام [[سیاوش کسرایی|کسرایی]] خیلی خوب بود و حتی از [[نادر نادرپور|نادرپور]] هم قویتر بود؛ ولی خام بود. درصورتیکه مثلاً بهنسبت کسرایی، نادرپور و [[مهدی اخوان ثالث|اخوان]]، تخیل آراستهتری دارن و برای همین تخیلشون بیشتر جلوه میکنه؛ ولی با نیما قابل مقایسه نیستند.<ref name=نیما>{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی=عظیمی|نام=میلاد|نام خانوادگی۲=طیه|نام۲=عاطفه|پیوند نویسنده=میلاد عظیمی|عنوان=پیر پرنیاناندیش |جلد=۲|سال=۱۳۹۱|ناشر=سخن|مکان=تهران|شابک=۹۷۸۹۶۴۳۷۲۵۹۸۳|چاپ=اول|صفحه=۸۶۴|تاریخ بازبینی=}}</ref>}} | ||
====در رثای [[مهدی اخوان ثالث|اخوان]](امید)==== | ====در رثای [[مهدی اخوان ثالث|اخوان]] (امید)==== | ||
{{شعر|نستعلیق|سبک=color: purple}}{{ب|رفت آن یار و داغ صدافسوس|بر دل داغدار یار گذاشت}} | {{شعر|نستعلیق|سبک=color: purple}}{{ب|رفت آن یار و داغ صدافسوس|بر دل داغدار یار گذاشت}} | ||
{{ب|ما سپسماندگان قافلهایم|او به منزل رسید و بار گذاشت}} | {{ب|ما سپسماندگان قافلهایم|او به منزل رسید و بار گذاشت}} | ||
خط ۲۸۷: | خط ۲۹۲: | ||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
====[[پروین اعتصامی]] در غوغا فراموش شد!==== | |||
{{جعبه گفتاورد |نقلقول=<center><span style="color:purple">'''محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت'''{{سخ}}'''مست گفت ای دوست این پیراهن است، افسار نیست'''{{سخ}} | |||
{{ | <font color=darkcyan>♦ ♦ ♦ ♦ ♦</font>{{سخ}}<span style="color:darkorange">'''ای گربه تو را چه شد که ناگاه'''{{سخ}}'''رفتی و نیامدی دگربار'''{{سخ}} | ||
واقعاً مملکت عجیبیه ایران... گاهی یه استعدادهایی توش پیدا میشه... حتی شعرهای نرمتر و سبکتر پروین هم خیلی جالبه: | <font color=darkcyan>♦ ♦ ♦ ♦ ♦</font>{{سخ}}<span style="color:darkgreen">'''هرکه باشی و ز هر جا برسی'''{{سخ}}'''آخرین منزل هستی این است'''{{سخ}}'''خاک در دیده بسی جانفرساست'''{{سخ}}'''سنگ بر سینه بسی سنگین است'''</span><noinclude></center>|تراز=چپ|عرض=۲۲%|رنگ پسزمینه=#d5fdf4}} | ||
{{سخ}} | ====[[پروین اعتصامی]] در غوغا فراموش شد!<ref name=پروین>{{یادکرد کتاب|نام خانوادگی=عظیمی|نام=میلاد|نام خانوادگی۲=طیه|نام۲=عاطفه|پیوند نویسنده=میلاد عظیمی|عنوان=پیر پرنیاناندیش |جلد=۲|سال=۱۳۹۱|ناشر=سخن|مکان=تهران|شابک=۹۷۸۹۶۴۳۷۲۵۹۸۳|چاپ=اول|صفحه= ۸۷۸و۸۷۹|تاریخ بازبینی=}}</ref>==== | ||
[پروین] خیلی خوب، خیلی خوب... و اعجوبهای بود اصلاً؛ ولی حیف اولاً بیموقع مُرد و ثانیاً مرگش مصادف شد با غوغای شعر نو که بیچاره پروین اصلاً درک نشد تو اون غوغا. اما بااینحال هنوز هم دیوان پروین یکی از پرتیراژترین کتابهای شعره. خیلی شاعر قویای بود. قطعههاش جزو بهترین قطعههای زبان فارسیه... . اون مثنوی «مادر موسی» شاهکاره. انگار مولاناست که با زبان سعدی و حافظ داره شعر میگه. اوج زبانه واقعاً. یا اون قطعهٔ «مست و هشیار» شاهکاره.{{سخ}} | |||
واقعاً مملکت عجیبیه ایران... گاهی یه استعدادهایی توش پیدا میشه... حتی شعرهای نرمتر و سبکتر پروین هم خیلی جالبه:{{سخ}} | |||
یه روز رادیو پاریس به من زنگ زد گفت امروز یه برنامه داریم راجع به پروین اعتصامی، شما چند کلمه صحبت میکنین؟ من نمیدونم چرا گفتم آره. اونجا همین حرف رو گفتم که پروین تو غوغای شعر نو فراموش شد. | |||
===همراهیهای سیاسی=== | ===همراهیهای سیاسی=== | ||
* سایه بهگفتهٔ خودش از نوجوانی چیزهایی در سرش میگذشته است. | * سایه بهگفتهٔ خودش از نوجوانی چیزهایی در سرش میگذشته است. | ||
[[پرونده:H.A.Sayeh&Antkhabat1.jpg| | [[پرونده:H.A.Sayeh&Antkhabat1.jpg|150px|thumb|بندانگشتی|راست|<center>'''همراه شد عزیز!''' <ref name= ''سایه آمد''>{{یادکرد وب|نشانی= https://www.khabaronline.ir/news/513962/%D9%87%D9%88%D8%B4%D9%86%DA%AF-%D8%A7%D8%A8%D8%AA%D9%87%D8%A7%D8%AC-%D9%87%D9%85-%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%AF%D8%A7%D8%AF|عنوان = ابتهاج هم رأی داد| ناشر= خبر آنلاین|تاریخ انتشار=۴اسفند۱۳۹۴|تاریخ بازبینی=۱۳اسفند۱۳۹۷}}</ref></center>]] | ||
====اقدامی بیسابقه<ref name=>{{یادکرد وب|نشانی=http://www.ion.ir/news/219051/|عنوان = ابتهاج رأی خود را در صندوق انداخت| ناشر= ایران آنلاین بهنقل از ایلنا|تاریخ انتشار=۲۹اردیبهشت۱۳۹۶|تاریخ بازبینی=۱۳اسفند۱۳۹۷}}</ref>==== | ====اقدامی بیسابقه<ref name=>{{یادکرد وب|نشانی=http://www.ion.ir/news/219051/|عنوان = ابتهاج رأی خود را در صندوق انداخت| ناشر= ایران آنلاین بهنقل از ایلنا|تاریخ انتشار=۲۹اردیبهشت۱۳۹۶|تاریخ بازبینی=۱۳اسفند۱۳۹۷}}</ref>==== |
نسخهٔ ۱۸ اسفند ۱۳۹۷، ساعت ۱۴:۳۳
هوشنگ ابتهاج | ||||
---|---|---|---|---|
آدمی که از پشت کوه آمده.[۱]خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
| ||||
نام اصلی | امیرهوشنگ ابتهاج سمیعی گیلانیخطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
| |||
زمینهٔ کاری | سرایش و تصحیح و پژوهش | |||
زادروز | ۶اسفند۱۳۰۶ [۲] [۳] رشت | |||
پدر و مادر | میرزا آقاخان ابتهاج و فاطمه رفعت | |||
محل زندگی | رشت، تهران و کلن آلمان | |||
پیشه | شاعر، مصحح و پژوهشگر | |||
کتابها | نخستین نغمهها، سیاهمشق(۱، ۲، ۳، ۴ و شعر نو)، شبگیر، چند برگ از یلدا، تا صبح شب یلدا و... | |||
تخلص | سایه و ه.ا.سایه | |||
همسر(ها) | آلما مایکیال (۱۳۳۷-تاکنون) | |||
فرزندان | آسیا، یلدا، کیوان و کاوه | |||
اثرپذیرفته از | شهریار و نیما یوشیج | |||
امضا | ||||
|
امیرهوشنگ ابتهاج معروف به هوشنگ ابتهاج و ملقب به سایه و متخلص به ه.ا.سایه غزلسرا، مصحح دیوان حافظ و موسیقیپژوه است که آثارش نشان از ارادت همزمان به شعر نیما یوشیج و غزل شهریار دارد.
سایه شعر را از نوجوانی آغاز کرد و پس از گامهای آغازین خود، به تجربههای فریدون تَوَلَلی و نیما یعنی شعر جدید گرایش پیدا کرد و البته هرگز از سرودن غزل غافل نشد. درواقع تلاشهایش در مسیر اعتلابخشی به غزل فارسی است و لذا در شعر نو از پیشگامان سرشناس و در غزلسرایی از گزیدهگویان و پاکیزهگویان عصر خویش است، بهگونهای که سِحر کلامش همواره مخاطبان را بهسمت خود میرباید.[۴] ابتهاج همچنین مدتی بهعنوان مدیرکل شرکت دولتی سیمان تهران بهکار اشتغال داشت و از سال ۱۳۵۰تا۱۳۵۶ برنامهٔ گلهای تازه و گلچین هفته رادیو ایران را سرپرستی میکرد.
داستانک
شیطنت دوران کودکی
« | امیرهوشنگ، تک پسر آقاخان و فاطمه خانم، از کودکیش چنین یاد میکند:
|
» |
از آشپزی تا موسیقی
گرچه در درس و مدرسه کوشا نبوده، شیفتهٔ مهارتآموزی است. در کنار نقاشی و مجسهسازی به دیگر هنرها نیز هرکدام در دورهای علاقهاش را جلب کرده است:
- «در همان هشت تا دهسالگی برای غذاپختن حرص میزدم. یک بار هم سه ماه تابسان مرا فرستادند پیش یک خام خیاط. شاید چون در خانه شلوغ میکردم. گلدوزی و دِسْمِهدوزی هم از او یاد گرفتم. مدت کوتاهی هم پیش «موسیو یرواندی» پدر «جرج مارتیرسیان» نوازندهٔ ارکسر سمفونی تهران، مشق ویلون کردم.»
کُشتی و وزنهبرداری تفریحی، بیلیارد حرفهای
« | کُشتی و وزنهبرداری دو رشتهٔ محبوبش در همان دوران کودکی و نوجوانی است و البته بهگفتهٔ خودش بیلیارد برایش دنیایی دیگری است:
|
» |
داستانکهای انتشار
عاشقانههای سایه با آلما
نمیگم دوستت دارم
یکی از گلایههای همیشگی آلما اینه که من تاحالا نگفتم: «دوستت دارم.» برای اینکه گفتن این جمله برام بوی حقهبازی میده... به من میگفت: «بمیر»، میمُردم؛ یعنی فراتر از دوستداشتن... حالا چه اهمیتی داره که به زبون بیارم. موضوع غرور و تفرعن نیست بهخدا... من طوری نشون میدم که اصلاً هیچم. اصلاً چه نیازی داره که آدم این جملات توخالی مضحک رو بگه. [۷]
زندان و آلما و غزل سایه
بود که بار دگر بشنوم صدای تو را؟ | ببینم آن رخ زیبای دلگشای تو را؟! | |
مباد روزی چشم من ای چراغ امید | که خالی از تو ببینم شبی سرای تو را | |
دل گرفتهٔ من کی چو غنچه باز شود | مگر صبا برساند به من هوای تو را | |
چنان تو در دل من جا گرفتهای ای جان | که هیچکس نتواند گرفت جای تو را | |
به پایداری آن عشق سربلند قسم | که سایهٔ تو بهسر میبرد وفای تو را |
داستانک استاد
داستانک شاگرد
داستانک مردم
ده تا بیست مطلب از مجلات دورهٔ خود
داستانکهای دشمنی
داستانکهای دوستی
کسرایی ناجی چایخوردن
چایی میخوردیم، پنج زار. پول چایی رو نداشتیم. کسرایی رو مینشوندیم توی کافه و میرفتیم توی خیابون. داد میزدیم: کمیتهٔ نجاتِ شاعر مردم سیاوش کسرایی! کمیتهٔ نجاتِ کسرایی! میگفتن: چی شده؟ کسرایی رو گرفتن؟ می گفتیم: نه پول چایی رو ندادیم اون رو گرو گذاشتیم. دو تومن جمع میشد. هم کسرایی نجات پیدا میکرد و هم دو تا چایی دیگه میخوردیم. هرچی پول داشتیم خرج میکردیم. فردا هم خدا بزرگه! [۸]
داستانکهای قهر
داستانکهای آشتیها
داستانک نگرفتن جوایز
داستانک حرفی که حین گرفتن جایزه زده است
داستانکهای مذهب و ارتباط با خدا
داستانکهای عصبانیت، ترک مجلس، مهمانیها، برنامهها، استعفا و مشابه آن
داستانک نحوهٔ مرگ، بازتاب خبر مرگ در روزنامهها و مجلات و نمونههایی از آن
داستانکهای دارایی
داستانکهای زندگی شخصی
انتساب دو مطلب جعلی به سایه
بااینکه کذببودن هر دو مطلب برایم مسجل بود؛ اما از خود سایه پرسیدم و او نیز هر دو را تکذیب کرد:
- پهنِ تر کف قبر مسلمان مستحب است!
- بهنقل از شفیعی کدکنی گفتهاند که ابتهاج تعریف میکند در مراسم کفنودفن شخصی دیدم شخصی یک وجب سرگین و فضولات تَر گوسفند کف قبر میریزد. از او پرسدیم این چه رسمی است که شما دارید؟! پاسخ داد در رساله نوشته که این کار مستحب است. چون برایم تعجبآور بود، بهسرعت و البته بهزحمت رسالهای یافتم و خواستم تا صفحهٔ مربوط آن مطلب را نشان دهند. او نیز بخش آیین کفنودفن میت را میآورد و گفت بفرما. دیدم، نوشته:«کف قبر مسلمان، مستحب است یک وجب پهنِ تر باشد.»
- سرودهٔ «مرگ بر آمریکا» اثری از سایه!
آفت نوع بشر آمریکاست آمریکا
مرگ بر آمریکا
دشمن علم و هنر آمریکاست آمریکا
مرگ بر آمریکا
دشمن راه امام آمریکاست آمریکا
مرگ بر آمریکا
... [۹]
به حنّانه نگفتم پیانو بلد نیستی!
« | سایه در خاطراتش میگوید:
|
» |
داستانک شکایتهایی از دیگران کرده به محاکم و شکایتهایی که از او شده
داستانکهای مشهور ممیزی
داستانکهای مربوط به مصاحبهها، سخنرانیها و حضور رادیو یا تلویزیون یا فضای مجازی همراه ارايه نمونههایی از آن برای بخش شنیداری و تصویری
نگاهش به مرگ و آرزویش برای بعد از خود
سایه در پاسخ به مسعود بهنود که در گفتوگویی دوستانه از او میپرسید هیچوقت به مرگ فکر کردی، چنین پاسخ میدهد:
- نه، البته این اواخر چرا. دیگه حالا هر روز آدم بهش فکر میکنه؛ ولی چیز زشت و بدی نیست یا اینکه آدم بترسه یا حیفش بیاد. چون دیگه خب آدم میگه همهٔ کارام رو کردم.
و وقتی بهنود پرسید که فکر میکنی چطور از سایه یاد کنند، آرزو کرد چنین از یاد او کنند:
- امیدوارم به اینکه هرچی میگفت باصداقت گفت و باور داشت.
داستانهای دیگر
زندگی و تراث
سالشمار زندگی
- ۱۳۰۶ زادهٔ ۶اسفند در شهر رشت
- ۱۳۱۳ آغاز تحصیلات، مدارس عنصری، قاآنی، لقمان و شاپور در رشت و دبیرستان تمدن در تهران
- ۱۳۱۸ سرودن نخستین شعر و آشنایی با موسیقی
- ۱۳۲۵ انتشار اولین نغمهها در مهروماه؛ مهاجرت به تهران؛ آشنایی با مهدی حمیدی شیرازی و فریدون تَوَلَلی
- ۱۳۲۶ درگذشت مادر
- ۱۳۲۷ آشنایی با محمدحسین بهجت تبریزی (شهریار)، ابوالحسن صبا، حسین تهرانی، احمد عبادی و...
- ۱۳۲۸ آشنایی با نادر نادرپور
- ۱۳۳۰ انتشار سراب در فروردین؛ آشنایی با مرتضی کیوان، نیما یوشیج، احمد شاملو، مهدی اخوان ثالث، سیاوش کسرایی، منوچهر شیبانی، اسماعیل شاهرودی، فریدون مشیری، فروغ فرخزاد و سهراب سپهری
- ۱۳۳۱ ورود به حزب توده
- ۱۳۳۲ انتشار سیاهمشق۱ با یاداشتی از مرتضی کیوان و مقدمهٔ شهریار از سوی انتشارات امیرکبیر
- ۱۳۳۲ انتشار شبگیر در مردادماه؛ درگذشت پدر در آبانماه؛ استخدام در شرکت ساختمانهای کشوری و شرکت سیمان تهران
- ۱۳۳۳ تیربارانشدن مرتضی کیوان همرزم وی در حزب توده و از یاران بسیار محبوبش، در ۲۷مهرماه
- ۱۳۳۴ انتشار زمین در دیماه از سوی انتشاارت نیل
- ۱۳۳۷ ازدواج با آلما مایکیال؛ سفر به تبریز برای دیدار شهریار
- ۱۳۳۸ تولد «یلدا»، تکدخترش؛ شرکت در «شب شعر» انجمن ایران و آمریکا
- ۱۳۳۹ تولد «کیوان»، اولین پسرش
- ۱۳۴۰ تولد «آسیا»، پسر دوم؛ انتشار ۲۴ قطعه شعر در مجموعهٔ غزلیات معاصر ایران بهروسی با همت جهانگیر دُرّی و ورا کلاشتورنیا
- ۱۳۴۱ تولد «کاوه»، آخرین فرزند خانواده؛ نگارش مقدمهای برای مجموعهٔ خون سیاوشِ کسرایی
- ۱۳۴۶ شرکت در آیین شعرخوانی بر مزار حافظ
- ۱۳۴۸ انتشار یادنامه ترجمهٔ شعر تومانیان شاعری ارمنی، با همکاری نادر نادپور، گاموست خاننس و ر.بن در مهرماه
- ۱۳۵۱ آغاز فعالیت در رادیو ایران با سمت سرپرست موسیقی ایرانی در خردادماه و تهیهکنندگی دو برنامهٔ گلهای تازه و گلچین هفته
- ۱۳۵۲ انتشار سیاهمشق۲؛ حضور در کنفرانس نویسندگان آسیا و آفریقا و آمریکای جنوبی در شهر آلماتای قزاقستان؛ شرکت در سمینار شعر آسیا و آفریقا و آمریکای لاتین در شهر ایروان ارمنستان بههمراه دکتر غلامعلی رعدی آذرخشی و صادق چوبک
- ۱۳۵۳ راهاندازیِ گروه موسیقی «شیدا» با همکاری محمدرضا لطفی
- ۱۳۵۴ راهاندزیِ گروه موسیقی «عارف» با همکاری حسین علیزاده و پرویز مشکاتیان؛ خروج از شرکت سیمان تهران
- ۱۳۵۷ استعفا از رادیو بهاتفاق گروه «شیدا» و «عارف» در ۱۸شهریورماه
- ۱۳۵۸ راهاندازیِ «کانون چاووش» با همکاری محمدرضا لطفی، حسین علیزاده، پرویز مشکاتیان و گروه شیدا و گروه عارف؛ مصاحبه با نشریه «آفتاب»
- ۱۳۶۰ انتشار تا صبح شب یلدا همراهبا دو کاست صدای شاعر؛ انتشار یادگار خون سرو تقدیمی به مرتضی کیوان در بهمنماه
- ۱۳۶۲ زندانیشدن در اردیبهشتماه
- ۱۳۶۳ آزادی از زندان در اردیبهشتماه با وساطت شهریار؛ تحقیق و تصحیح دیوان حافظ
- ۱۳۶۴ انتشار سیاهمشق۳ در فروردینماه
- ۱۳۶۶ سفر به تبریز همراهِ محمدرضا شفیعی کدکنی برای آخرین دیدار با شهریار؛ سفر به آلمان و اقامت در شهر کلن
- ۱۳۶۷ برپایی شب شعر در آلمان و اتریش و دانمارک
- ۱۳۶۸ برپایی شب شعر در آلمان و دانمارک
- ۱۳۶۹ انتشار آینه در آینه گزیدهای از اشعار بهانتخاب محمدرضا شفیعی کدکنی
- ۱۳۷۱ انتشار سیاهمشق۴؛ برپایی شب شعر در هلند
- ۱۳۷۲ انتشار دیوان حافظ بهسعی سایه و پیشکش به آلما؛ برپایی شب شعر و سخنرانی دربارٔ دیوان حافظ در بابل و لندن؛ برپایی شب شعر در سوئد، نروژ و دانمارک
- ۱۳۷۴ سفر به آمریکا و کانادا و شعرخوانی و سخنرانی دربارهٔ «دیوان حافظ» در شهرهای برکلی، لوسآنجلس، دالاس، نیویورک، فیلادلفیا، سندیوگو، سیاتل، واشنگتن، بالتیمور، شیکاگو، سنخوزه و اُکلاهاماسیتی در آمریکا و تورنتو و ونکوو در کانادا؛ انتشار دفتر هنر «ویژهنامهٔ سایه» طی اسفندماه در نیوجرسی
- ۱۳۷۸ انتشار سیاهمشق (سیاهمشق۴،۳،۲،۱ و اشعار جدید)
- ۱۳۸۵ انتشار تاسیان (مجموعه شعر نو از ۱۳۲۵تا۱۳۸۲)
- ۱۳۸۶ انتشار ویژهنامهٔ سایه در مجلات «نگاه نو و بخارا»؛ چاپ شعر در مجلات و نشریات بسیاری چون: سخن، کاویان، صدف، مصلحت، جهان نو، جامجم، خروس جنگی، کبوتر صلح، فرهنگ نو، سپیدوسیاه، اندشه و هنر، خوشه، پیام نوین، راهنمای کتاب، فردوسی، هیرمند، آرش و...
- ۱۳۸۷ ثبت ملی منزل او به نام «ارغوان»، از سوی سازمان میراث فرهنگی، خانهای از منازل سازمانی شرکت سیمان تهران
- ۱۳۸۵تا۱۳۹۱ گفتوگوی شش ساله با میلاد عظیمی و عاطفه طیه برای تدوین کتاب پیر پرنیاناندیش حاصلی از خاطرات قریبِ ۹دهه زندگی سایه
کودکی و نوجوانی، جوانی، پیری
شخصیت و اندیشه
زمینهٔ فعالیت
یادمان و بزرگداشتها
ثبت ملی خانه کودکی
در آستانهٔ ۹۰سالگی امیرهوشنگ ابتهاج، دو فوریت الزام شهرداری رشت به خرید خانه مادری ابتهاج جایی که وی چشم و لب گشود و تبدیل آن خانه به بنیاد شعر و ادب سایه با رأی قاطع اعضای شورای شهر تصویب شد که گویی آبی بود که بر آتش جان همشهریانش ریخته شد تا دلنگران تخریب منزل بزرگ شهرشان نباشد. یلدا ابتهاج دختر سایه برای تقدیر از تمام پیگیرانه این مهم، چنین پیام میفرستد: «اگر طالب گنجید، به ویرانه بگردید.» [۱۱]
شب سایه
« | غروب یکشنبه ۵آبان۱۳۹۲، این چهرهها در «شب سایه» گردهم میآیند: سیمین بهبهانی، داریوش شایگان، نجف دریابندری، پوری سلطانی، آیدین آغداشلو، محمدرضا شفیعی کدکنی، ایرج پارسینژاد،فخرالدین فخرالدینی، منوچهر پارسادوست، محبوبه مهاجر، ناصرالدین پروین، داود موسایی، اصغر علمی، شهرام ناظری، داریوش طلایی، یلدا ابتهاج و محمدافشین وفایی.خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
|
» |
در آیینهٔ آرا
نظرات فرد دربارهٔ خودش و آثارش
دیگر نمیخواهم چُنین باشم
سایه که هم خود از نثرنویسیاش شاکی است هم شهریار در نوشتن تنبلش میخواند، در فروردین ۱۳۳۰ زمانی که مجموعهٔ سراب تازه منتشر شده بود، چنین مقدمهای را خطاب به مرتضی کیوان برای آن کتاب مینویسد:
- به پیشگاه مردم: پیام و پیمان
« | از نگاهی که در آن خشم و درد موج میزند ملامت تو را میشنوم و بیهیچگونه بهانه و سخنی سر فرو میافکنم. در رزمی که تو هستیِ خود را بر سر آن گذاشتهای من خاموش ماندهام و هرگاه که لب به سخن گشودهام آوازم، گناه خاموشیِ مرا گرانتر و نابخشودنیتر نموده است. بههنگامی که خروش خشم و فریاد درد در پردهٔ دل تو میآویزد، من برای دلم، برای عشق بیمارم آواز خواندهام. بههنگامی که نگاه آزادمردان کشور من از پشت میلههای زندان شعله میکشد، من برای نگاهی شعر ساختهام که در آن عشق و هوس ترانه میزند و میرقصد. بههنگامی که چهرههای زرد و شکستهٔ هممیهنان من به اشک و خون آغشته میشود، من برای گلهای یاس، برای شبهای مهتابی، برای خوابها و رویاهای خودم سرودهام. بههنگامی که گرگان خوناشام گروهگروه مردان و زنان و کودکان را به کشتارگاههای جنگ و ستیز میکشانند، من بر فراز عشقهای خویش گریستهام. و بههنگامی که انسانهای سرفراز همگام و هماهنگ صلای صلح و آزادی میزنند و این آواز و آرزو هر روز بلندتر و گستردهتر میشود، من در تنهایی اندوهبار خویش ناله سردادهام. شعر من همچون نالهٔ مرغ شب آواز اندوه و پریشانی و شکست شده است و من دیگر نمیخواهم که چُنین باشم. من که سایههای تیرهٔ اوهام گذشته را که پناهگاه روحی شاعران قرون پیش بوده است، از گوشههای مغز خویش راندهام، دریچهٔ قلبم را بهروی آفتابی تازه و روشن میگشایم که هرگز غروب نکرده. من دلی را که در انگشتان عشقهای ناسپاس فشرده و خونین شده، به عشق مردم، به عشق وفادار مردم میسپارم و در این عشق بزرگ زنده میمانم. من آواز خویش را در دل این شب تنگ سرخواهم داد و این آواز را که سرگذشت رنج و رزم پرشکوه انسانهاست از میان حصارهای ویران این شب خونآلود به گوش دورترین ستارهٔ بیدار آسمان خواهم رساند. سالهاست که دل من هماهنگ تپشهای قلب تو زده است و اندیشههای دورپرواز من با آرزوهای تابناک تو همراه گشته است. سالهاست که من در دل خاموشیام نالیدهام و روحم از خشم و درد آتش گرفته است. دیگر بس است! من این خاموشیِ ننگآلود را خواهم شکست و مرغ آوازم را از دل پیچیده و سیاه این جنگل سکوت پرواز خواهم داد. با این پیمان دستت را میفشارم.
|
» |
اولین کتابش را از خودش هم پنهان میکند
« | بهنود در گفتوگویش با سایه، سراغ اولین شعرش را میگیرد و چنین پاسخ میشنود:
بهنود: پس اون رو ندادید ما بخونیم!
|
» |
نیش و نوشهای سایه
جلال آلاحمد
« | سایه به ارتباطی در حد سلامعلیک خیلی دورادور با جلال اشاره میکند و دیدارش با او بهخصوص دورهای که آلاحمد مستأجر نادرپور بوده و اینکه در کانون نویسندگان هم چند بار جلال را دیده است. سایه درخصوص قصه، آثار، نثر و نظریات جلال چنین میگوید:
|
» |
شهریار در شعر سایه
ترانه غزل دلکشم مگر نشنفتی | که رام من نشدی آخر ای غزال رمیده | |
خموش سایه که شعر تو را دگر نپسندم | که دوش گوش دلم شعر شهریار شنیده |
تخیل نیما یوشیج
« | هیچکدومِ ما تخیل نیما رو نداشتیم... تخیل خام کسرایی خیلی خوب بود و حتی از نادرپور هم قویتر بود؛ ولی خام بود. درصورتیکه مثلاً بهنسبت کسرایی، نادرپور و اخوان، تخیل آراستهتری دارن و برای همین تخیلشون بیشتر جلوه میکنه؛ ولی با نیما قابل مقایسه نیستند.[۱۳] | » |
در رثای اخوان (امید)
رفت آن یار و داغ صدافسوس | بر دل داغدار یار گذاشت | |
ما سپسماندگان قافلهایم | او به منزل رسید و بار گذاشت | |
در جوانی کنار هم بودیم | چون جوانی، مرا کنار گذاشت | |
پی تیشهزدن به ریشهٔ خویش | دست در دست روزگار گذشت | |
او به پایان راه خویش رسید | همراهان را درانتظار گذاشت | |
نام امید داشت؛ اما گام | در ره ناامیدوار گذاشت | |
مست هشیار بود و رندانه | دست بر مست و هوشیار گذاشت | |
تا قیامت غم از خزانش نیست | آنکه این باغ پربهار گذاشت | |
سینهٔ سایه بین که داغ امید | بر سر داغ شهریار گذاشت | |
اشک خونین من ازین ره دور | گل سرخی بر آن مزار گذاشت[۱۴] |
مست گفت ای دوست این پیراهن است، افسار نیست
♦ ♦ ♦ ♦ ♦
ای گربه تو را چه شد که ناگاه
رفتی و نیامدی دگربار
هرکه باشی و ز هر جا برسی
آخرین منزل هستی این است
خاک در دیده بسی جانفرساست
سنگ بر سینه بسی سنگین است
پروین اعتصامی در غوغا فراموش شد![۱۵]
[پروین] خیلی خوب، خیلی خوب... و اعجوبهای بود اصلاً؛ ولی حیف اولاً بیموقع مُرد و ثانیاً مرگش مصادف شد با غوغای شعر نو که بیچاره پروین اصلاً درک نشد تو اون غوغا. اما بااینحال هنوز هم دیوان پروین یکی از پرتیراژترین کتابهای شعره. خیلی شاعر قویای بود. قطعههاش جزو بهترین قطعههای زبان فارسیه... . اون مثنوی «مادر موسی» شاهکاره. انگار مولاناست که با زبان سعدی و حافظ داره شعر میگه. اوج زبانه واقعاً. یا اون قطعهٔ «مست و هشیار» شاهکاره.
واقعاً مملکت عجیبیه ایران... گاهی یه استعدادهایی توش پیدا میشه... حتی شعرهای نرمتر و سبکتر پروین هم خیلی جالبه:
یه روز رادیو پاریس به من زنگ زد گفت امروز یه برنامه داریم راجع به پروین اعتصامی، شما چند کلمه صحبت میکنین؟ من نمیدونم چرا گفتم آره. اونجا همین حرف رو گفتم که پروین تو غوغای شعر نو فراموش شد.
همراهیهای سیاسی
- سایه بهگفتهٔ خودش از نوجوانی چیزهایی در سرش میگذشته است.
اقدامی بیسابقه[۱۶]
شاعر «ایران ای سرای امید» نیمروز ۷اسفند۱۳۹۴ با همراهی میلاد عظیمی در دبیرستان نرگس که ظاهراً از شعب اخذ رأی نزدیکِ منزلش است، حضور مییابد و به فهرست امید برای انتخابات مجلس شورای اسلامی و مجلس خبرگان رهبری رأی میدهد. سایه که آن روز با واکر به محل آرا رفته، نام ۳۰ نامزد را در برگهٔ رأی مجلس شورای اسلامی و ۱۶ نامزد را در برگهٔ رأی خبرگان رهبری نوشته است.خطای یادکرد: برچسب <ref>
نامعتبر؛ نامهای نامعتبر، مثلاً بیش از اندازه
مخالفتهای سیاسی
نامههای سرگشاده
نامهای دستهجمعی
بیانیهها
جملهٔ موردعلاقه در کتابهایش
جملهای از ایشان
نحوهٔ پوشش
ما چند نفر جوان که همیشه در خیابانها و کافههای شهر پورشور حاضر میشدیم و همیشه هم بیپول بودیم، وقتی میگفتیم پول نداریم کسی باور نمیکرد؛ چون همگی کت و شلوار مرتب و شیک میپوشیدم با پیراهن یقه آهاردار و همیشه کرواتزده بودیم.
تکیهکلامها
خلقیات
منزلی که در آن زندگی میکرد (باغ و ویلا)
گزارش جامعی از سفرها(نقشه همراه مکانهایی که به آن مسافرت کرده است)
برنامههای ادبی که در دیگر کشورها اجرا کرده است
ناشرانی که با او کار کردهاند
بنیانگذاری
استادان و شاگردان
علت شهرت
فیلم ساختهشده براساس
حضور در فیلمهای مستند دربارهٔ خود
اتفاقات بعد از انتشار آثار
نام جاهایی که به اسم این فرد است
کاریکاتورهایی که دربارهاش کشیدهاند
مجسمه و نگارههایی که از او کشیدهاند
ده تا بیست مطلب نقلشده از نمونههای فوق از مجلات آن دوره
برگههایی از مصاحبههای فرد
آثار و منبعشناسی
سبک و لحن و ویژگی آثار
کارنامه و فهرست آثار
- نخستین نغمهها، ۱۳۲۵
- سراب، ۱۳۳۰
- سیاه مشق، فروردین ۱۳۳۲
- شبگیر، مرداد ۱۳۳۲
- زمین، دی ۱۳۳۴
- چند برگ از یلدا، آبان ۱۳۴۴
- یادنامه، مهر ۱۳۴۸ (ترجمه شعر تومانیان شاعر ارمنی، با همکاری نادرپور، گالوست خاننس و روبن)
- تا صبح شب یلدا، مهر ۱۳۶۰
- یادگار خون سرو، بهمن ۱۳۶۰
- حافظ به سعی سایه (دیوان حافظ با تصحیح ابتهاج)
- آینه در آینه (برگزیده شعر)، بهاهتمام: محمدرضا شفیعیکدکنی، نشر چشمه، ۲۱۷ صفحه، چ.اول۱۳۶۹ و چ.سیوسوم۱۳۹۷، جمع تیراژ: حدودِ ۱۰۰هزار نسخه
- تأسیان(اشعار ابتهاج در قالب نو)، نشر کارنامه، ۲۰۸ صفحه، چ.اول۱۳۸۵ و چ.پانزدهم۱۳۹۷، جمع تیراژ: بیش از ۶۰هزار نسخه
- بانگ نی، نشر کارنامه، ۱۳۶ صفحه، چ.اول۱۳۹۵ و چ.دوم۱۳۹۷، جمع تیراژ: ۱۸۷۰۰ نسخه
- حافظ، شمسالدینمحمد حافظ؛ مصحح:هوشنگ ابتهاج، توس، ۷۱۶ صفحه، چ.اول۱۳۷۳، جمع تیراژ:
- حافظ، بهاءالدین خرمشاهی؛ بهاهتمام:هوشنگ ابتهاج - طرح نو، چ.اول، جمع تیراژ:
جوایز و افتخارات
منبعشناسی (منابعی که دربارهٔ آثار فرد نوشته شده است)
بررسی چند اثر
ناشرانی که با او کار کردهاند
تعداد چاپها و تجدیدچاپهای کتابها
نوا، نما، نگاه
خواندنی و شنیداری و تصویری و قطعاتی از کارهای وی (بدون محدودیت و براساس جذابیت نمونههای شنیداری و تصویری انتخاب شود)
پانویس
- ↑ «شناخت آدم ساده، ساده است.».
- ↑ عابدی، کامیار. در زلالِ شعر؛ بررسی زندگی و شعر هوشنگ ابتهاج. ص. ۱۷.
- ↑ «گزارشی از شب سایه». بخارا(جشننامهٔ سایه، ۱۳۹۲.
- ↑ عابدی، کامیار (۱۳۹۰). در زلالِ شعر؛ بررسی زندگی و شعر هوشنگ ابتهاج. تهران: ثالث. ص. ۷تا۱۰. شابک ۹۷۸۹۶۴۳۸۰۲۶۱۵. پارامتر
|چاپ=
اضافه است (کمک) - ↑ عظیمی، میلاد؛ طیه، عاطفه (۱۳۹۱). پیر پرنیاناندیش. ۱. تهران: سخن. شابک ۹۷۸۹۶۴۳۷۲۵۹۸۳. پارامتر
|چاپ=
اضافه است (کمک) - ↑ «سایه از شهریار چرا رنجید؟!». خبر آنلاین، ۲۷شهریور۱۳۹۴. بازبینیشده در ۱۵اسفند۱۳۹۷.
- ↑ عظیمی، میلاد؛ طیه، عاطفه (۱۳۹۱). پیر پرنیاناندیش. ۱. تهران: سخن. ص. ۳۲۹. شابک ۹۷۸۹۶۴۳۷۲۵۹۸۳. پارامتر
|چاپ=
اضافه است (کمک) - ↑ عظیمی، میلاد؛ طیه، عاطفه (۱۳۹۶). پیر پرنیاناندیش. ۱. تهران: سخن. ص. ۱۷۱. شابک ۹۷۸۹۶۴۳۷۲۵۹۸۳. پارامتر
|چاپ=
اضافه است (کمک) - ↑ [@MilaadAzimi «نور سیاه»]. کانال تلگرامی یادداشتهای ایرانشناسیِ میلاد عظیمی، ۹اسفند۱۳۹۷. بازبینیشده در ۱۲اسفند۱۳۹۷.
- ↑ عظیمی، میلاد؛ طیه، عاطفه (۱۳۹۱). پیر پرنیاناندیش. ۲. تهران: سخن. ص. ۱۲۵۹. شابک ۹۷۸۹۶۴۳۷۲۵۹۸۳. پارامتر
|چاپ=
اضافه است (کمک) - ↑ «میراث ملی شد، خانهٔ کودکیش!». ایرانآنلاین، ۱۴دی۱۳۹۷. بازبینیشده در ۱۱اسفند۱۳۹۷.
- ↑ عظیمی، میلاد؛ طیه، عاطفه (۱۳۹۱). پیر پرنیاناندیش. ۱. تهران: سخن. ص. ۴۲۱. شابک ۹۷۸۹۶۴۳۷۲۵۹۸۳. پارامتر
|چاپ=
اضافه است (کمک) - ↑ عظیمی، میلاد؛ طیه، عاطفه (۱۳۹۱). پیر پرنیاناندیش. ۲. تهران: سخن. ص. ۸۶۴. شابک ۹۷۸۹۶۴۳۷۲۵۹۸۳. پارامتر
|چاپ=
اضافه است (کمک) - ↑ عظیمی، میلاد؛ طیه، عاطفه (۱۳۹۱). پیر پرنیاناندیش. ۲. تهران: سخن. ص. ۹۳۹و۹۴۰. شابک ۹۷۸۹۶۴۳۷۲۵۹۸۳. پارامتر
|چاپ=
اضافه است (کمک) - ↑ عظیمی، میلاد؛ طیه، عاطفه (۱۳۹۱). پیر پرنیاناندیش. ۲. تهران: سخن. ص. ۸۷۸و۸۷۹. شابک ۹۷۸۹۶۴۳۷۲۵۹۸۳. پارامتر
|چاپ=
اضافه است (کمک) - ↑ «ابتهاج رأی خود را در صندوق انداخت». ایران آنلاین بهنقل از ایلنا، ۲۹اردیبهشت۱۳۹۶. بازبینیشده در ۱۳اسفند۱۳۹۷.
منابع
- عابدی، کامیار (۱۳۹۰). در زلالِ شعر؛ بررسی زندگی و شعر هوشنگ ابتهاج. تهران: ثالث. شابک ۹۷۸۹۶۴۳۸۰۲۶۱۵. پارامتر
|چاپ=
اضافه است (کمک) - دهباشی، علی. «جشننامهٔ سایه (گزارشی از شب سایه)». دو ماهنامه ادبیفرهنگی بخارا (تهران)، ش. ۹۵و۹۶ (۱۳۹۲).
- پیر پرنیاناندیش(۲جلد)؛ نويسندگان: میلاد عظیمی و عاطفه طیه، انتشارات سخن، ۶۳۲ صفحه، ج.اول، وزیری (گالینگور)، چ۱۱، ۱۳۹۶، ۱۱۰۰ نسخه، شابک: ۳-۵۹۸-۳۷۲-۹۶۴-۹۷۸
- پیر پرنیاناندیش(۲جلد)؛ نويسندگان: میلاد عظیمی و عاطفه طیه، انتشارات سخن، ۸۶۰ صفحه، ج.دوم، وزیری (گالینگور)، چ۱۱، ۱۳۹۶، ۱۱۰۰ نسخه، شابک: ۰-۵۹۹-۳۷۲-۹۶۴-۹۷۸
پیوند به بیرون
- «شناخت آدم ساده، ساده است.». وبگاه آپارات، ۱۱آبان۱۳۹۷. بازبینیشده در ۱۱اسفند۱۳۹۷.
- «گویی مردهها زنده میشوند!». بخارا، مجلهٔ فرهنگی و ادبی، ۶آبان۱۳۹۲. بازبینیشده در ۱۱اسفند۱۳۹۷.
- «کوتاه بشناسیم!». همشهری آنلاین، ۳آذر۱۳۸۸. بازبینیشده در ۱۳اسفند۱۳۹۷.