علی موسوی گرمارودی: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌ادبیات
پرش به ناوبری پرش به جستجو
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
{{نوشتار برگزیده}}
{{نوشتار برگزیده}}
{{جعبه اطلاعات شاعر و نویسنده
{{جعبه اطلاعات شاعر و نویسنده
| نام                    = سیدعلی موسوی گرمارودی
| نام                    = سیدعلی '''موسوی گرمارودی'''
| تصویر                  =  
| تصویر                  =  
| توضیح تصویر            =  
| توضیح تصویر            =  

نسخهٔ ‏۱۸ دی ۱۳۹۷، ساعت ۱۹:۰۹

الگو:نوشتار برگزیده

سیدعلی موسوی گرمارودی
نام اصلی سیدعلی موسوی گرمارودی
زمینهٔ کاری شعر، ادبیات و ترجمه قرآن و متون مذهبی
زادروز ۳۱ فروردین ۱۳۲۰ ه.ش
۲۰ آوریل ۱۹۴۱ م
قم
پدر و مادر سیدمحمدعلی گرمارودی
خانم آغا
ملیت ایرانی
محل زندگی قم، مشهد و تهران
رویدادهای مهم دستگیری توسط حکومت پهلوی در قم قبل از ۱۵ خرداد ۱۳۴۲، مدیریت ماهنامه گلچرخ در سال ۱۳۶۱
علی موسوی گرمارودی در دیدار شاعران و اهالی فرهنگ و ادب با آیت الله سیدعلی خامنه‌ای - خرداد۱۳۹۶

سیدعلی موسوی گرمارودی (زاده‌ی ۱۳۲۰ خورشیدی در قم) متولد شده با اصالت قزوینی از منطقه‌ی گرمارود (الموت) است. او در قالب شعر سپید سروده‌هایی دارد. وی منتخب ششمین همایش چهره‌های ماندگار در سال ۱۳۸۵ است. دکتر علی موسوی گرمارودی از مشهورترین شاعران نوگرا و سنت‌گرای دهه‌ی ۵۰ است که به دلیل وجوه آیینی آثارش توانست پس از انقلاب اسلامی به یکی از بنیان‌گذاران «شعر انقلاب» بدل شود. [۱]

داستانک‌ها

عاشورا که می‌شد، مثل همه می‌رفتم به مجالس سوگ، ولی مثل همه گریه‌ام نمی‌آمد و هرگز آن‌گونه که باید خالی نمی‌شدم. همواره انباشته از غم، پُرشده از اندوه، به سنگینیِ یک کوه، بازمی‌گشتم؛ آخر من در جمع، در میان جمعیت گریه‌ام نمی‌آید! شاید از آن روی که خداوند شاعران را برای تنهایی، برای گریه‌کردن در خلوت خود آفریده است! تا این که یک شب، شبی از شب‌های عاشورا، در مجلسی ماندم که سوگواریشان از شب گذشته و به بامداد رسیده بود. ساعت 5 دقیقه‌ی بامداد بود که آرام، سربه‌زیر، در خود فرورفته، با پایی که سنگینیِ تنم را نمی‌کشید، به خانه برگشتم؛ به خانه برگشتم، در حالی که سنگینی و سختیِ وجودم را نیز با خود به خانه می‌آوردم. تنم سخت بود و خشک، مثل کویر، اما انگارهوای درونم آرام‌آرام به سمت شبی ابری و طوفانی پیش می‌رفت. چشمانم کویر، دلم پر از اشک بود. در را که باز کردم ترکیدم؛ مثل ابری که هزار پاره می‌شود تا که ببارد. آن شب، آن در نیز باز شده بود. آن شب، مثل باران که قطره‌هایش را می‌بارد، من نیز کلماتم را می‌باریدم؛ راه می‌رفتم و می‌باریدم؛ قدم می‌زدم و می‌گفتم. از این‌جا شروع شد: «درختان را دوست می‌دارم که به احترام تو قیام کرده‌اند...». دستی برای نوشتن نداشتم و کاغذی که انگار مهیای قلم نبود! لطفی شده بود تا که بچه‌ها حالم را دریابند و سنجیده عمل کنند. آن‌ها که صدای سرشار از بغضِ واشده و درآمیخته با گریه‌هایم را می‌شنیدند، با من قدم زنان، صدایم را به حافظه‌ی ضبط رساندند. آن شب، وقتی این شعر را سرودم، احساس کردم آن شعر، نه در ضبط صوتِ خانه‌ی ما، که به لطف اباعبدالله، در حافظه‌ی عصر و در خاطره‌ی زمان‌ها ضبط شده است. [۲]

سرپرستی فراکلین

زندگی و تراث

آثار و منبع‌شناسی

کتاب‌شناسی

پانویس

منابع