سیدمهدی زرقانی: تفاوت میان نسخهها
محمد ایذجی (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
محمد ایذجی (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲۰: | خط ۲۰: | ||
|لقب = | |لقب = | ||
|بنیانگذار = | |بنیانگذار = | ||
|پیشه = استاد دانشگاه | |پیشه = استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه فردوسی مشهد | ||
|سالهای نویسندگی = | |سالهای نویسندگی = | ||
|سبک نوشتاری = | |سبک نوشتاری = | ||
خط ۵۳: | خط ۵۳: | ||
==زندگی و یادگار== | ==زندگی و یادگار== | ||
===دیدگاه و اندیشه=== | ===دیدگاه و اندیشه=== | ||
====برگزاری نشستهای نقد در دانشگاه==== | |||
هدف از برگزاری نشستهای نقد در دانشگاه حذف دیوار میان فضای آکادمیک و فضای بیرون از دانشگاه است؛ چون آنچه اکنون وجود دارد، این است که دانشگاه کار خود را انجام میدهد و نشستها و انجمنهای ادبی در بیرون از این محیط هم راه خودشان را میروند و برگزاری این نشستها سبب میشود ما به همدیگر نزدیکتر شویم و این به نفع همه است. باید راهی پیدا کنیم که گفتمانهای ادبی را گسترش بدهیم و برای رسیدن به این مهم باید بوطیقاهای گوناگون و متعدد در شعر را به رسمیت بشناسیم.<ref name="مشکل"/> | |||
====مشکل شعر امروز چه گفتن است==== | |||
هر بوطیقا شامل سه بخش نظام بلاغی، نظام جمال شناسیک و نظام ایدئولوژیک و تا آنجا که مطالعه داشتهام، شعر دهههای اخیر در بخش نظام بلاغی و نظام جمالشناسیک نسبتاً قوی است، اما در مؤلفه سوم یعنی جهاننگری گویا شعر این سالها چیزی یا بهتر بگویم چیزهایی کم دارد و اگر بپذیریم که یک شاعر به دو چیز فکر میکند: «چگونه گفتن» و «چه گفتن» دو مؤلفه نخست بوطیقا به چگونهگفتن مربوط میشود و مؤلفه سوم به چه گفتن و از این نظر اگر از استثناها بگذریم، من تصور میکنم مشکل شعر این سالها در همین «چه گفتن» است یا به تعبیر دیگر ضعف در نظام انگارهای شاعران است. من برای رفع این مشکل دو پیشنهاد دارم؛ نخست خواندن رمانهای درجه یک جهان و دیدن فیلمهای برتر سینمای جهان چون رمان به ما نحوه اندیشیدن تازه و عمیق را میآموزد و فیلم دیدن هم ضمن اینکه میتواند در تقویت نظام بلاغی و نظام زیباییشناسی به شاعر کمک کند، این قدرت را هم دارد که جهان اندیشهای او را متحول و دگرگون کند.<ref name="مشکل"/> | |||
====گسست شاعر امروز از شاهکارهای کلاسیک==== | |||
پیشنهاد من به شاعران، خواندن جدی و مستمر ادبیات کلاسیک فارسی است. شاعر امروز، تفاوتی ندارد در چه بوطیقایی میخواهد شعر بسراید، اما نیاز است شاهکارهای ادب کلاسیک را خوانده باشد هم نظم و هم نثر کلاسیک را و خواندن دقیق ادبیات کلاسیک کمک میکند حتی در مدرنترین بوطیقاها سربلند باشیم.<ref name="مشکل">{{یادکرد وب|نشانی=https://www.qudsonline.ir/news/358120/%D9%85%D8%B4%DA%A9%D9%84-%D8%B4%D8%B9%D8%B1-%D8%A7%D9%85%D8%B1%D9%88%D8%B2-%DA%86%D9%87-%DA%AF%D9%81%D8%AA%D9%86-%D8%A7%D8%B3%D8%AA |عنوان=مشکل شعر امروز چه گفتن است}}</ref> | |||
====قدرت سنایی==== | ====قدرت سنایی==== | ||
هیچ شاعری را نمیتوانید پیدا کنید که بهقدرت سنایی ویژگیهای دوره گذار را تبدیل به نشانههای زبانی کرده باشد. همین ویژگیهاست که باعث شده تا عدهای معتقد باشند که سنایی نمایندهای کامل از دوره گذار است. | هیچ شاعری را نمیتوانید پیدا کنید که بهقدرت سنایی ویژگیهای دوره گذار را تبدیل به نشانههای زبانی کرده باشد. همین ویژگیهاست که باعث شده تا عدهای معتقد باشند که سنایی نمایندهای کامل از دوره گذار است. | ||
خط ۷۲: | خط ۸۱: | ||
* وبینار «درآمدی بر مطالعات بدن در تاریخ ادبیات» | * وبینار «درآمدی بر مطالعات بدن در تاریخ ادبیات» | ||
* کارگاه «آشنایی با بوطیقای غزل فارسی» | * کارگاه «آشنایی با بوطیقای غزل فارسی» | ||
===دیگران از نگاه سیدمهدی زرقانی=== | |||
====یادداشت سیدمهدی زرقانی در رثای استاد فقید خود، [[محمدمهدی ناصح]] به مناسبت درگذشت وی==== | |||
«مرگ، ویراستار سختگیری است که حتی به ویراستاران هم رحم نمیکند؛ جملهها را بیفعل و فعلها را بیشناسه میکند. برخی نفرات چونان فعل جمله یا شناسه فعلاند که وقتی حذف میشوند، معنا را مبهم و رسانایی زبان را مختل میکنند و کار مرگ گاهی این است. بیرحمانه حذف میکند و ما تا مدتی در فقدان معنا دستوپا میزنیم و معنای جمله زندگی را گم میکنیم؛ گیج و ویج میشویم و در گرداب بیمعنایی به هر چیزی دست میاندازیم تا شاید از غرق شدن نجات یابیم. مرگ با حذف فعل جملات و شناسه افعال، متن را پیراسته نه بلکه از آن معنازدایی میکند. گویا او از این بازی زبانی «تعلیق معنا» لذت میبرد و سردرگمی ما برایش خوشایند است، هر چند روزی به تعبیر سنایی مرگ نیز خواهد مرد. بله! حذف برخی نفرات معنا را از متن زندگی میزداید، دست کم برای مدتی. ما خوانندگانِ بناچار، با جملات محذوفالفعل و افعال بیشناسه خوگر میشویم و در ابهام بیمعنایی معلق میمانیم تا باز ویراستار مرگ دست به حذف دیگری بزند و تعلیق دیگری و معنازدایی دیگری. بازی مرگ با ما پایانناپذیر است و ویراستاری بیحساب و کتاب او ادامه دارد تا روزی که انگشتانش بر کلید delete ما فرود آید و بازی تعلیق معنا برای ما تمام شود. آیا سهراب نیز برای دلخوشی و تسلی خاطر ما - جملات و شناسههای در آستانه - چنین سروده: «و اگر مرگ نبود، دست ما در پی چیزی میگشت»؟ . حال آنکه باید میگفت: جز غم چه هنر دارد مرگ! | |||
اما آنچه از ذهن ویراستار بیرحم مرگ دور مانده این است که حذف فیزیکی برخی جملات و شناسه افعال منجر به محو کلی آنها نمیشود. آنها در سطح دیگری در ذهن ما زندگی و معناسازی میکنند که ویراستار بدذات را بدان دسترسی نیست. آدمها جملاتی هستند که خاطره میسازند و خاطرهها حذفشدنی نیستند. حتی ویراستار قدرتمندی همچون مرگ نیز قادر نیست خاطرهها را حذف کند. خاطرهها دنباله آدمها هستند در ذهن دیگران؛ دنبالهای که از دسترس ویراستار مرگ به دور است و اینگونه است که آدمی با خلق خاطره، بازی زبانی مرگ را به سخره میگیرد و میماند، حتی بعد از حذف شدن از متن زندگی مادی. محمدمهدی ناصح میماند تا زمانی که خاطراتش در اذهان شاگردانش حضور دارند، حتی اگر ویراستار مرگ این جمله بزرگ و غنی را از متن زندگی حذف کند و چه خوش نوشته ببهقی که «مرد آن است که پس از مرگ نامش زنده بماند».<ref name="سوگ">{{یادکرد وب|نشانی= https://akharinkhabar.ir/amp/book/9022661/%D8%AF%D8%B1-%D8%B3%D9%88%DA%AF-%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%D9%85%D9%87%D8%AF%DB%8C-%D9%86%D8%A7%D8%B5%D8%AD|عنوان=در سوگ محمدمهدی ناصح}}</ref> | |||
==آثار و کتابشناسی== | ==آثار و کتابشناسی== | ||
===مقالات=== | ===مقالات=== |
نسخهٔ ۲۲ خرداد ۱۴۰۱، ساعت ۱۵:۲۲
سیدمهدی زرقانی | |
---|---|
پیشه | استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه فردوسی مشهد |
زندگی و یادگار
دیدگاه و اندیشه
برگزاری نشستهای نقد در دانشگاه
هدف از برگزاری نشستهای نقد در دانشگاه حذف دیوار میان فضای آکادمیک و فضای بیرون از دانشگاه است؛ چون آنچه اکنون وجود دارد، این است که دانشگاه کار خود را انجام میدهد و نشستها و انجمنهای ادبی در بیرون از این محیط هم راه خودشان را میروند و برگزاری این نشستها سبب میشود ما به همدیگر نزدیکتر شویم و این به نفع همه است. باید راهی پیدا کنیم که گفتمانهای ادبی را گسترش بدهیم و برای رسیدن به این مهم باید بوطیقاهای گوناگون و متعدد در شعر را به رسمیت بشناسیم.[۲]
مشکل شعر امروز چه گفتن است
هر بوطیقا شامل سه بخش نظام بلاغی، نظام جمال شناسیک و نظام ایدئولوژیک و تا آنجا که مطالعه داشتهام، شعر دهههای اخیر در بخش نظام بلاغی و نظام جمالشناسیک نسبتاً قوی است، اما در مؤلفه سوم یعنی جهاننگری گویا شعر این سالها چیزی یا بهتر بگویم چیزهایی کم دارد و اگر بپذیریم که یک شاعر به دو چیز فکر میکند: «چگونه گفتن» و «چه گفتن» دو مؤلفه نخست بوطیقا به چگونهگفتن مربوط میشود و مؤلفه سوم به چه گفتن و از این نظر اگر از استثناها بگذریم، من تصور میکنم مشکل شعر این سالها در همین «چه گفتن» است یا به تعبیر دیگر ضعف در نظام انگارهای شاعران است. من برای رفع این مشکل دو پیشنهاد دارم؛ نخست خواندن رمانهای درجه یک جهان و دیدن فیلمهای برتر سینمای جهان چون رمان به ما نحوه اندیشیدن تازه و عمیق را میآموزد و فیلم دیدن هم ضمن اینکه میتواند در تقویت نظام بلاغی و نظام زیباییشناسی به شاعر کمک کند، این قدرت را هم دارد که جهان اندیشهای او را متحول و دگرگون کند.[۲]
گسست شاعر امروز از شاهکارهای کلاسیک
پیشنهاد من به شاعران، خواندن جدی و مستمر ادبیات کلاسیک فارسی است. شاعر امروز، تفاوتی ندارد در چه بوطیقایی میخواهد شعر بسراید، اما نیاز است شاهکارهای ادب کلاسیک را خوانده باشد هم نظم و هم نثر کلاسیک را و خواندن دقیق ادبیات کلاسیک کمک میکند حتی در مدرنترین بوطیقاها سربلند باشیم.[۲]
قدرت سنایی
هیچ شاعری را نمیتوانید پیدا کنید که بهقدرت سنایی ویژگیهای دوره گذار را تبدیل به نشانههای زبانی کرده باشد. همین ویژگیهاست که باعث شده تا عدهای معتقد باشند که سنایی نمایندهای کامل از دوره گذار است. ما در دوره گذار با جامعهای روبهرو میشویم که ویژگیهای دو دوره را دارد و در این دوره است که فرهنگ به یکباره تغییر میکند. به اعتقاد من، سنایی شاعری تاثیرگذار است که در این دوره زیسته است. در آثار سنایی تضادهای زیادی مشاهده میشود که این تضادها به دلیل زندگی در دوره گذار است. وقتی آخرین آثار سنایی را میخوانیم متوجه میشویم که در برخی مواقع او توجه جدی به عقل دارد و در جایی دیگر اصلا عقل را قبول ندارد و به سخره میگیرد. شاید همین تضادها باعث شده تا بهامروز شرح مناسبی مانند شرح مثنوی مولانا بر آثار سنایی نوشته نشود. هیچ شاعری را نمیتوانید پیدا کنید که بهقدرت سنایی ویژگیهای دوره گذار را تبدیل به نشانههای زبانی کرده باشد. همین ویژگیهاست که باعث شده تا عدهای معتقد باشند که سنایی نمایندهای کامل از دوره گذار است. آثار سنایی راهنمای بسیار خوبی برای درک این دوره است؛ چراکه وقتی فردی در دوره گذار زندگی میکند باید بهوسیله آثارش به ما نشان دهد که چگونه ما از منطقه الف به منطقه ب رفتهایم. سنایی در دوره گذار زندگی میکند دورهای که شرق ایران به لحاظ فرهنگی در حال انتقال از یک پارادایم به پاردایم دیگر است. در پارادایم نخست مولفههایی نظیر خردگرایی، دنیاگرایی، ایرانیگرایی و اصالت اولویت دارد و در پارادایم دوم این مولفها به حاشیه میروند و عناصر دیگری جایگزین میشوند. سنایی شاعری است که بهتر از هر شاعری دیگری توانسته ویژگیهای دوره گذار را در شعرش تبدیل به کدهای زبانی کند.[۳]
منظومهٔ عرفانی خردگرا
سنایی در اشعارش نشان میدهد که چطور شرایط در حال تغییر است. از دیگر نشانههای این دوره این است که در پارادایم اول توجه ویژهای به خرد زمینی شده است اما در پارادایم دوم شاهد خرد آسمانی هستیم. طبق مطالعات من تنها منظومه عرفانی که با خرد شروع میشود «حدیقه الحقیقه» است. محمد غزالی تنها فردی است که در آن زمان به او حجتالاسلام میگفتند و حکمش شبیه حکم پیامبر بود. منظور از این حرف، تاثیرگذاری کلام محمد غزالی است. در همین دوره غزالی بهقدری روی سنایی تاثیر میگذارد که اگر بگوییم او «حدیقه الحقیقه» را از تاثیر غزالی سروده است بیراه سخن نگفتیم. در دوره گذار ما از علوم تجربی به سمت علوم اشراقی حرکت کردیم و این ویژگی در آثار سنایی نمایان است. سنایی در «حدیقه الحقیقه» درباره چندین بیماری، نشانههای آن و راه درمان آنها صحبت میکند. از طرفی این اثر تنها مجموعه شعری است که یک باب را به نجوم اختصاص داده است. همچنین یک باب از «حدیقه الحقیقه» در ستایش علم است.[۳]
تقابل دنیا و آخرت در اشعار سنایی
در تقابل دنیا و آخرت یکی باید سرکوفت بخورد اما ما در حدیقه متوجه میشویم که سنایی به هر دو پرداخته است. سنایی قصایدی دارد که در آن توجه مشخصی به عرفان و ستایش شده و این دو را با هم ترکیب کرده است. این ترکیبها در آثار سنایی بسیار مشاهده میشود و محسوس است.[۳]
فعالیتهای ادبی
- وبینار «تحلیل گفتمان در مطالعات تاریخ ادبی»
- وبینار «درآمدی بر مطالعات بدن در تاریخ ادبیات»
- کارگاه «آشنایی با بوطیقای غزل فارسی»
دیگران از نگاه سیدمهدی زرقانی
یادداشت سیدمهدی زرقانی در رثای استاد فقید خود، محمدمهدی ناصح به مناسبت درگذشت وی
«مرگ، ویراستار سختگیری است که حتی به ویراستاران هم رحم نمیکند؛ جملهها را بیفعل و فعلها را بیشناسه میکند. برخی نفرات چونان فعل جمله یا شناسه فعلاند که وقتی حذف میشوند، معنا را مبهم و رسانایی زبان را مختل میکنند و کار مرگ گاهی این است. بیرحمانه حذف میکند و ما تا مدتی در فقدان معنا دستوپا میزنیم و معنای جمله زندگی را گم میکنیم؛ گیج و ویج میشویم و در گرداب بیمعنایی به هر چیزی دست میاندازیم تا شاید از غرق شدن نجات یابیم. مرگ با حذف فعل جملات و شناسه افعال، متن را پیراسته نه بلکه از آن معنازدایی میکند. گویا او از این بازی زبانی «تعلیق معنا» لذت میبرد و سردرگمی ما برایش خوشایند است، هر چند روزی به تعبیر سنایی مرگ نیز خواهد مرد. بله! حذف برخی نفرات معنا را از متن زندگی میزداید، دست کم برای مدتی. ما خوانندگانِ بناچار، با جملات محذوفالفعل و افعال بیشناسه خوگر میشویم و در ابهام بیمعنایی معلق میمانیم تا باز ویراستار مرگ دست به حذف دیگری بزند و تعلیق دیگری و معنازدایی دیگری. بازی مرگ با ما پایانناپذیر است و ویراستاری بیحساب و کتاب او ادامه دارد تا روزی که انگشتانش بر کلید delete ما فرود آید و بازی تعلیق معنا برای ما تمام شود. آیا سهراب نیز برای دلخوشی و تسلی خاطر ما - جملات و شناسههای در آستانه - چنین سروده: «و اگر مرگ نبود، دست ما در پی چیزی میگشت»؟ . حال آنکه باید میگفت: جز غم چه هنر دارد مرگ!
اما آنچه از ذهن ویراستار بیرحم مرگ دور مانده این است که حذف فیزیکی برخی جملات و شناسه افعال منجر به محو کلی آنها نمیشود. آنها در سطح دیگری در ذهن ما زندگی و معناسازی میکنند که ویراستار بدذات را بدان دسترسی نیست. آدمها جملاتی هستند که خاطره میسازند و خاطرهها حذفشدنی نیستند. حتی ویراستار قدرتمندی همچون مرگ نیز قادر نیست خاطرهها را حذف کند. خاطرهها دنباله آدمها هستند در ذهن دیگران؛ دنبالهای که از دسترس ویراستار مرگ به دور است و اینگونه است که آدمی با خلق خاطره، بازی زبانی مرگ را به سخره میگیرد و میماند، حتی بعد از حذف شدن از متن زندگی مادی. محمدمهدی ناصح میماند تا زمانی که خاطراتش در اذهان شاگردانش حضور دارند، حتی اگر ویراستار مرگ این جمله بزرگ و غنی را از متن زندگی حذف کند و چه خوش نوشته ببهقی که «مرد آن است که پس از مرگ نامش زنده بماند».[۴]
آثار و کتابشناسی
مقالات
- چرا مجالسالنفائس نقطه عطفی در سنّت تذکرهنویسی است؟
- نقدها را بود آیا که عیاری گیرند؛ گفتوگو درباره آسیب شناسی وضعیت نقد کتاب.
- گفتگوی انتقادی، (گفتگو با دو مقاله در نقد تاریخ ادبیات ایران، جلدهای اول و چهارم).
- درباره نقد کتاب نظریه ژانر.
- ساخت شبکهای غزل کلاسیک فارسی (مطالعهٔ موردی: غزل سنائی).
- بررسی دیدگاههای فیلسوفان مسلمان درباره وزن و قافیه با تکیه بر آثار ارسطو فارابی ابن رشد ابن سینا بغدادی خواجه نصیر و قرطاجنی.
- پاسخ به چند ایراد.
- کارکردهای شعر در نظر فیلسوفان مسلمان.
- تطور مفهوم محاکات در نوشتارهای فلسفی اسلامی (با تکیه بر آثار متی فارابی ابن سینا بغدادی ابن رشد خواجه نصیر و قرطاجنی).
- تحلیل تعامل سه شاعر زن معاصر با نمونهای از سنت فرهنگی رایج ایرانی.
- کاستیهای روششناسانه تاریخ ادبیاتنگاری برای زبان فارسی.
- کلمات فارسی در قدیمیترین فرهنگنامه عربی.
- سابقهٔ برخی مضامین حدیقه سنایی در منابع نزدیک به وی.
- طرحی برای طبقهبندی انواع ادبی در دوره کلاسیک.
- ویژگیهای نگرش خیامی، با رویکردی به شعر خیام و ابوالعلا.
- تحلیلی بر مقدمه گلستان.
- گمشده ته دریا پاسخ به نقدی با عنوان «گمشده لب دریا».
- یک الگو برای بررسی زبان شعر.[۵]
معرفی تعدادی از آثار
درباره تاریخ ادبیات ایران و قلمرو زبان فارسی (۱) با رویکرد ژانری
مخاطبان اولیۀ کتاب حاضر دانشجویان دورۀ کارشناسی زبان و ادبیات فارسی هستند و همۀ مطالب با توجه به میزان مهارتهایی که این دانشجویان باید کسب کنند، تهیه و تدوین شده است. وجه تشخص و تمایز رویکرد این کتاب اصالتدادن به «تطور و تحول ژانرها» است. بر این اساس فصلهای پانزدهگانه در سه بخش اصلی تدوین شده است: در بخش نخست به سراغ عصر پیشااسلامی رفته و در هشت فصل نشان داده است که چگونه ژانرها در دل اساطیر شکل گرفتند و چه تغییراتی را تا ظهور اسلام از سر گذراندند. ظهور اسلام تحول بنیادینی در تطور ژانرهای ادبی ایجاد کرد که نویسنده کتاب از آن به «دگردیسی» تعبیر کرده است. ابعاد و نشانههای فرایند دگردیسی، که مهمترین حادثۀ ادبی در سه قرن نخستین دورۀ اسلامی است، موضوع بخش دوم کتاب حاضر است. این بخش، حلقۀ انتقال ادبیات عصر پیشااسلامی به دورۀ اسلامی است. پس از آن، خواننده انتظار دارد که تحولات ژانرها را در دورۀ بعد از دگردیسی بررسی کند و این موضوع بخش سوم کتاب حاضر را تشکیل میدهد که تطور و تحول مذکور را از میانۀ قرن سوم تا میانۀ قرن پنجم پیش چشم مخاطب میآورد. حکومت اقوام غیر ایرانی و پیوند آنها با یکدیگر، پایان یک دورۀ ادبی در تاریخ ادبیات ایران و پایانبخش جلد نخست کتاب است. در جلدهای بعدی با همین رویکرد به سراغ دیگر دورههای تاریخ ادبی ایران میرود. هر جلد کتاب اقتضائات خاص خودش را دارد. هم از این روی، گرچه رویکرد واحدی بر چهار جلد کتاب حاکم است اما ساختار جلدها از الگوی واحدی تبعیت نمیکند. در جلد نخست، موضوعاتی مثل ادبیات شفاهی ایران باستان، دورۀ دگردیسی و تولد ژانرهای نو مسائل اصلی این کتاب است.[۶]