تالار پذیرایی پایتخت: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌ادبیات
پرش به ناوبری پرش به جستجو
هوای تازه (بحث | مشارکت‌ها)
صفحه‌ای تازه حاوی «{{جعبه اطلاعات کتاب |عنوان = تالار پذیرایی پایتخت |تصویر = |اندازه تصو...» ایجاد کرد
 
هوای تازه (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۷: خط ۲۷:
«'''تالار پذیرایی پایتخت'''» با نیم نگاهی به فساد رژیم پهلوی و قیام ۱۵خرداد، به موضوع اصلاحات ارضی و مشکلات روستاییان و مهاجرت آنان به شهر و عواقب آن می‌پردازد.<ref name="تالار"/>
«'''تالار پذیرایی پایتخت'''» با نیم نگاهی به فساد رژیم پهلوی و قیام ۱۵خرداد، به موضوع اصلاحات ارضی و مشکلات روستاییان و مهاجرت آنان به شهر و عواقب آن می‌پردازد.<ref name="تالار"/>
<center>* * * * *</center>
<center>* * * * *</center>
داستان از روستا در هنگام جریان اصلاحات ارضی آغاز شده و سال­های پیش از انقلاب اسلامی را روایت می­‌کند. راوی که برای کار به شهر آمده به سختی زندگی را پیش می‌برد؛ اما در مقابل، براتعلی پسر عموی اوکه شخصیت شروری دارد، با گروهی از کلاهبرداران تبانی می‌کند و با طرح یک عروسی دروغین جشنی در «تالار پذیرایی پایتخت» برگزار می‌کنند تا پولی نصیب گردانندگان این سناریو شود. با این حال، قضیه پس از مدت کوتاهی لو می‌­رود. شخصیت‌های این کتاب که عمدتا از اهالی روستا و اقشار پایین جامعه­‌اند، همه در یک حد در داستان تاثیر می‌گذارند؛ اما دو نفر که بیشتر مطرح هستند یکی خود راوی است و دیگری براتعلی پسر عمویش. براتعلی از همان زمانی که در روستا زندگی می­‌کند، بچه سر به راهی نیست و مشکلاتی را برای اهالی فراهم می‌آورد، و در شهر هم همان رویه را ادامه می‌دهد تا در انتهای داستان که حادثه اصلی اتفاق می‌­افتد، یکی از شخصیت‌های به ظاهر محوری آن است. نویسنده در این داستان با برشکافتن شخصیت داستان به نوعی روایتگر انقلاب نیز هست؛ انقلابی که همه ارکان جامعه را درگیر کرده و همه به نوعی در آن سهیم هستند.<ref name="تالار">{{یادکرد وب|نشانی=https://sooremehr.ir/book/1307 |عنوان=تالار پذیرایی پایتخت | انتشارات سوره مهر}}</ref>
کتاب تالار پذیرایی پایتخت مربوط به اصلاحات ارضی شاه و درآوردن زمین های کشاورزی از دست مالکان و تقسیم آن بین رعیت هاست.
 
رعیت های بیچاره که شیرینی طرح در ابتدای مالک شدن زیر زبانشان رفته، پس از مدتی با همدیگر کنار نیامده و کار به درگیری می کشد. بعد از مدتی هم یکی یکی به فکر فروش زمین ها افتاده و به قول نویسنده، بن کن کرده و به پایتخت مملکت کوچ می کنند تا بلکه مثل ناصرخان سرنجله، برای خودشان کسی شده و همسایه دولت و نخست وزیر شوند!
 
پس از مهاجرت رعیت های روستا به پایتخت مملکت و زندگی فلاکت بار و گاه همراه با خفت و خواری، خودشان متوجه اشتباه شده اما راه برگشتی هم ندارند. در گوشه گوشه رمان، هرجا لازم بوده، نویسنده نقبی هم به اوضاع انقلاب و تحرکات امام خمینی (ره) و مواضعش زده است. هدف نویسنده شرحی بر مصایب اصلاحات ارضی در دوره محمدرضاشاه پهلوی و پیامدهای آن است که به ویژه روی کوچ روستاییان کشاورز به پایتخت و سایر شهرها می پردازد.
 
اصلاحات یا همان تقسیم اراضی که به توصیه مستقیم آمریکا در اوایل دهه ۱۳۴۰ در ایران تصویب شده و شاه مصرانه پیگیر اجرایی شدن آن بود، به دلیل ابعاد غیر شرعی مورد مخالفت شدید علما از جمله حضرت آیت الله بروجردی، مرجع تقلید شیعیان، واقع شد. این طرح در کنار برخی ویژگی های مثبت، پیامدهای اجتماعی و اقتصادی ناخوشایندی برای کشور داشت. در واقع نیت اصلی آمریکا از اجرای این طرح، جلوگیری از رشد نظام کمونیستی – سوسیالیستی بود که موجب از هم پاشیدگی نظام یکپارچه کشت و ظهور طبقه کشاورزان خرده پا - و غالباً بدون امکانات - گردید.
 
دقت نویسنده در انتخاب نام رمان قابل تحسین است. از این رو که خواننده هنوز به نیمه رمان نرسیده معنای مجازی تالار پذیرایی پایتخت را می فهمد، اما به آخر رمان که می رسد منظور حقیقی نویسنده فاش می شود که تالار پذیرایی عروسی است به نام «پایتخت» که قرار است افتتاحیه آن با عروسی برات علی برگزار شود!!
در واقع اتفاقاتی که در شب عروسی برات علی در تالار پذیرایی پایتخت رخ می دهد و نقل قول پایانی غلام علی در صفحه آخر که می گوید: « عجب پایتختی! عجب تالار پذیرایی پایتختی! ... کاش هرگز به پایتخت مملکت نیامده بودیم.» لب لباب نویسنده از شرح آن همه مصایب کوچ روستاییان به پایتخت مملکت است.<ref name="کتاب">{{یادکرد وب|نشانی=https://ebook.sooremehr.ir/content/1239/%D8%AA%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%B1-%D9%BE%D8%B0%DB%8C%D8%B1%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D9%BE%D8%A7%DB%8C%D8%AA%D8%AE%D8%AA |عنوان=کتاب تالار پذیرایی پایتخت -محمدعلی‌‏‫ گودینی - سوره مهر}}</ref>


مؤلف کتاب تالار پذیرایی پایتخت، متولد ۱۳۳۵ و روستازاده است و طبیعتاً خود شاهد رویدادها و حواشی اجرای این طرح بوده است. شاید به نوعی می توان رمان او را توصیف آنچه در دوران نوجوانی و جوانی دیده است، نامید. بخصوص اینکه رمان به روایت اول شخص می باشد.
مؤلف کتاب تالار پذیرایی پایتخت، متولد ۱۳۳۵ و روستازاده است و طبیعتاً خود شاهد رویدادها و حواشی اجرای این طرح بوده است. شاید به نوعی می توان رمان او را توصیف آنچه در دوران نوجوانی و جوانی دیده است، نامید. بخصوص اینکه رمان به روایت اول شخص می باشد.
خط ۳۴: خط ۴۳:
==برای کسانی که کتاب را نخوانده‌اند==
==برای کسانی که کتاب را نخوانده‌اند==
===خلاصه کتاب===
===خلاصه کتاب===
کتاب تالار پذیرایی پایتخت مربوط به اصلاحات ارضی شاه و درآوردن زمین های کشاورزی از دست مالکان و تقسیم آن بین رعیت هاست.
داستان از روستا در هنگام جریان اصلاحات ارضی آغاز شده و سال­های پیش از انقلاب اسلامی را روایت می­‌کند. غلام‌علی فرزند برات‌علی، روستازاده‌ای است که با خانواده‌اش شامل پدر و مادر و برادرش چراغ‌علی و سه خواهرش به نام‌های تاج دولت، نیم تاج و تاج ماه زندگی می‌کند. پس از اعلام اصلاحات ارضی در ۶ بهمن ۱۳۴۲، روستاییان که دیگر مالکی بالای سر آنان نیست با هم اختلاف و نزاع پیدا می‌کنند و پاره‌ای از آنان به طمع شغل و امکانات بهتر به سمت پایتخت هجوم می‌برند.
 
غلام‌علی راوی نوجوان ما یکی از این مهاجران است که در طول داستان به ماجراهای رخ داده در ایران و پایتخت نگاه می‌کند و (فراموش نکنید که فقط نگاه می‌کند). او در پایتخت بزرگ می‌شود و هر کاری می‌کند جز آموختن حرفه و صنعتی که آینده داشته باشد. وی پس از پایان دوران سربازی میان ماندن یا رفتن از پایتخت حیران و سرگردان است.
 
خواننده از زبان راوی تنها روایاتی دو یا سه خطی می‌شنود که واقعه ۱۵ خرداد ۴۲، حادثه فیضیه قم، جشنواره‌ی فرهنگ و هنر شیراز از آن جمله هستند و این‌ها وقایعی است که نه راوی بلکه، نویسنده‌ی محترم جسته و گریخته به آن‌ها پرداخته است.<ref name="چوک">{{یادکرد وب|نشانی=https://www.khanehdastan.ir/article-database/1-288.html |عنوان=نگاهی به رمان «تالار پذیرایی پایتخت» نویسنده «محمدعلی گودینی»؛ «محمود خلیلی»/ اختصاصی چوک - مؤسسه خانه داستان چوک}}</ref>
 
راوی که برای کار به شهر آمده به سختی زندگی را پیش می‌برد؛ اما در مقابل، براتعلی پسر عموی او که شخصیت شروری دارد، با گروهی از کلاهبرداران تبانی می‌کند و با طرح یک عروسی دروغین جشنی در «تالار پذیرایی پایتخت» برگزار می‌کنند تا پولی نصیب گردانندگان این سناریو شود. با این حال، قضیه پس از مدت کوتاهی لو می‌­رود. شخصیت‌های این کتاب که عمدتا از اهالی روستا و اقشار پایین جامعه­‌اند، همه در یک حد در داستان تاثیر می‌گذارند؛ اما دو نفر که بیشتر مطرح هستند یکی خود راوی است و دیگری براتعلی پسر عمویش. براتعلی از همان زمانی که در روستا زندگی می­‌کند، بچه سر به راهی نیست و مشکلاتی را برای اهالی فراهم می‌آورد، و در شهر هم همان رویه را ادامه می‌دهد تا در انتهای داستان که حادثه اصلی اتفاق می‌­افتد، یکی از شخصیت‌های به ظاهر محوری آن است. نویسنده در این داستان با برشکافتن شخصیت داستان به نوعی روایتگر انقلاب نیز هست؛ انقلابی که همه ارکان جامعه را درگیر کرده و همه به نوعی در آن سهیم هستند.<ref name="تالار">{{یادکرد وب|نشانی=https://sooremehr.ir/book/1307 |عنوان=تالار پذیرایی پایتخت | انتشارات سوره مهر}}</ref>
 
===نگاهی به درون‌مایه داستان، نکات مثبت و منفی===
گودینی کوشش کرده است به تراژدی “مهاجرت روستاییان و عوامل و تبعات منفی آن” نگاهی از سر تأمل داشته باشد. او در صفحات رمان خود تلاش می‌کند با ناخنک زدن به تاریخ
 
معاصر، اثر خویش را مرتبت و کیفیت بالاتری ببخشد اما چنان اسیر ایجاز و بریده‌گویی شده است که با این زبان الکن به هیچ کدام از خواسته‌های خود حتی یک روایت درست از ماجرای مهاجرت، نرسیده است.
 
نویسنده با کولاژی که از قطعات تاریخ می‌سازد به جای روشنگری به سراشیبی مبهم‌گویی می‌غلتد و برای نسل فعلی که متأسفانه حافظه‌ی تاریخی ندارد و به شدت کتاب‌گریز است، این خرده اطلاعات به هیچ نقطه‌ی روشن و درک درستی از تاریخ معاصر منتهی نخواهد شد. رمان ۳۵۰ صفحه‌ای «تالار پذیرایی پایتخت»، نه روایت کامل و صادق تاریخ است و نه روایت کامل زندگی مهاجران.<ref name="چوک"/>
 
====نبود تعلیق:====
نویسنده با خلق صحنه‌هایی در ماست‌بندی (یکی از محل‌های‌کار راوی) به شدت تلاش می‌کند به تعلیق لازم در داستان چنگ بزند اما پایه‌های این تعلیق به گونه‌ای سست است که بودن یا نبودن آن تاثیری در کل اثر ندارد. ماست‌بندی ظاهراً نماد یک تشکیلات مخفی ضد رژیم شاه است که حتی از تحول در همسایگان خود عاجز است و از سایه‌ی آنان می‌ترسد، حال چگونه این تشکیلات می‌خواهد منشاء اثر در تغییر و تحول جامعه شود، جای سوال و شگفتی دارد.
 
از سوی دیگر تلاش‌های راوی برای همراهی با خواننده عقیم می‌ماند چرا که در طی روایت داستان، نویسنده‌ی محترم هیچ‌گونه کوششی برای ایجاد همراهی و ایجاد حس همذات‌پنداری بین راوی و خواننده نمی‌کند.<ref name="چوک"/>
 
====خالی بودن از عناصر خیال:====
داستان بلند گودینی، همان‌گونه که از حس تعلیق خالی است از عنصر خیال نیز بی‌بهره مانده است و هیچ تلاشی برای ایجاد حس کنجکاوی در خواننده دیده نمی‌شود.
 
گرچه رمان حاضر به چاپ پنجم رسیده است اما وجود نقص‌های بزرگ در شیرازه‌ی اصلی آن و عدم چفت و بست ماجراهایش، مبین این موضوع است ‌که این رمان یا اصلاً توسط خوانندگان ادب دوست خوانده نشده و یا به علت ضعف بسیار، نیازی به نقد آن ندیده‌اند.<ref name="چوک"/>
 
====عدم استفاده‌ی درست از امکانات موجود:====
استفاده از گویش محلی، شاید بتواند برای خواننده‌ای در جغرافیایی خاص ایجاد جاذبه نماید اما مخاطب عام که با برخی کلمات و عبارات آشنایی کامل ندارد، از اثر دور می‌شود چرا که همه‌ی لغات ناآشنا در پاورقی معنا نشده است. غلط املایی برخی لغات، استفاده نادرست از برخی عبارات، چند پارگی زبان و دست و پا زدن بین گویش‌های مختلف از دیگر نقاط ضعف این رمان است.<ref name="چوک"/>
 
====عدم تمرکز و بی توجهی به متن:====
بی‌دقتی نویسنده در پاره‌ای از موارد نشان‌دهنده‌ی عدم توجه و تمرکز وی در هنگام تحریر است. این عمل در صورتی اتفاق می‌افتد که یا داستان در طی چند مقطع مختلف و یا در طول چند سال متوالی نوشته شود. گسیخته شدن متن، حاصل همین جدا افتادن نویسنده و دور شدن وی از نوشته است. به نمونه‌های زیر توجه کنید:
 
در ص ۱۹ نویسنده عنوان می‌کند که بی‌بی در حال پختن نان در خانه تنوری است و با دیدن ورود یک‌باره‌ی بچه‌ها می‌گوید: «مجبور بودی توی این سرما بیایی بیرون تا امنیه‌ها این طورری بیفتند از پی‌تان؟» لازم است نویسنده محترم به سوالی که در ذهن خواننده ایجاد می‌شود پاسخ دهد: بی‌بی که در خانه تنوری در حال پختن نان بوده است، چگونه از قضایای بیرون و تعقیب و گریز بچه‌ها با مامورین خبر دارد؟
 
در ص ۲۸ داستان، وقتی داشی ملا از مهاجرت می‌گوید «ناگهان بی‌بی زل زد توی دهان داشی ملا» نویسنده محترم فراموش کرده است که در صفحه قبل گفته است «بی‌بی رفت رو به تاپوخانه» و هنوز از برگشتن او چیزی نگفته است!!<ref name="چوک"/>
 
====استفاده‌ی غلط از عبارات و اصطلاحات:====
ص ۸: نشسته نشسته: (اگر قرار است از اصطلاحات عامیانه و محلی استفاده شود باید نوشته می‌شد کون‌سُرّه یا کون خیزه)
 
ص ۱۰: ورش می‌زد: (وَش می‌زد یعنی از شدت تمیزی برق می‌زد)
 
ص ۲۱ و ۲۵ و ۸۳: پارس کردن؛ دیرگاهی است که نویسندگان محترم پارسی زبان به این توهین آشکار بیگانگان سکوت کرده اما واژه‌ی جایگزین اختیار کرده‌اند و صدای سگ را عوعو یا واق واق می‌نویسند و نه پارس کردن)
 
ص ۵۳: آروت شده: (باید نوشته می‌شد عوریت شده یعنی پر کنده و لخت)
 
ص ۶۱: سر و پوزم خاکی بود: (در اصطلاح دک و پوز آورده می‌شود که اینجا سر و پوز نوشته شده اما لازم به ذکر است دک و پوز نیز در مقام کنایه به طرف مقابل گفته می‌شود و نه به خود شخص!)
 
ص ۱۵۵: عمله‌های پاچه ورمالیده: (درست است که معنای پاچه ورمالیده یعنی کسانی که پاچه‌ی شلوار خود را بالا زده‌اند اما پاچه ورمالیده اصطلاحی رایجی است که در مقام توهین به افراد حقه‌باز و اهل نیرنگ گفته می‌شود و نه کارگران ساده‌ی ساختمانی)
 
ص ۱۷۲: «از قدیم گفته‌اند نان دولت حرام است و هرکس بخورد دیوث شده» (این ضرب المثل جدید جز در کتاب ایشان، در هیچ لغت‌نامه و فرهنگی دیده و خوانده نشده است! و ان‌شاءاله که قابل تعمیم به همه کس نباشد).
 
غلط املایی: ص ۹۴: رفته‌اند تهران عمله گری: (رفته‌اند عملگی)- ص ۱۲۸: آوردی به من قالب کنی: (آوردی به من غالب کنی)
 
ص ۱۶۵: برای خودمان آب رو داریم: (اولین بار است که آبرو را به صورت جدانویسی دیدم و چقدر زشت و بدترکیب است)
 
ص ۲۶۹: بی انظباطی: (بی انضباطی) و مواردی از این دست در سراسر کتاب، بسیار دیده شده است.<ref name="چوک"/>
 
====اغلاط نگارشی:====
به ذکر چند نکته بسنده می‌کنم:
 
ص ۹۳: خدا عاقبت همه مردم و آبادی را به خیر بکند: (باید نوشته می‌شد خدا عاقبت آبادی و مردمش را به خیر کند)
 
ص ۲۳۴: اسب قرمز بود. درشت بود. مست بود و گردن کش بود. (شما نظر بدهید و من سکوت می‌کنم)<ref name="چوک"/>
 
====استفاده از کلمات رکیک:====
 
کاش می‌شد در نوشته نیز مانند تصاویر برای عدم استفاده از فحش و ناسزا از بوق استفاده کرد با این حال محمد علی گودینی در این قسمت با دستان باز عمل کرده است به ص ۱۶۸ نگاه کنیم: «چلغوز… پخی نیستیم… زرت زرتش… عر و تیز می‌کند قرمساق …‌« (تمامی کلمات داخل گیومه در متن کتاب موجود است).


رعیت های بیچاره که شیرینی طرح در ابتدای مالک شدن زیر زبانشان رفته، پس از مدتی با همدیگر کنار نیامده و کار به درگیری می کشد. بعد از مدتی هم یکی یکی به فکر فروش زمین ها افتاده و به قول نویسنده، بن کن کرده و به پایتخت مملکت کوچ می کنند تا بلکه مثل ناصرخان سرنجله، برای خودشان کسی شده و همسایه دولت و نخست وزیر شوند!
آیا به راستی به کار بردن این لغات و اصطلاحات جزء لازم و تفکیک‌ناپذیر ادبیات است یا می‌توان با رفتار ناشایست افراد شخصیت ایشان را نشان داد و از به کار بردن کلمات زشت پرهیز کرد؟ شاید نویسنده محترم نیز مانند برخی دوستان نوقلم گمان می‌کند با به کارگیری لغات این چنینی کار خود را به رئالیست و واقع گرایی محض نزدیک می‌کند؟!<ref name="چوک"/>


پس از مهاجرت رعیت های روستا به پایتخت مملکت و زندگی فلاکت بار و گاه همراه با خفت و خواری، خودشان متوجه اشتباه شده اما راه برگشتی هم ندارند. در گوشه گوشه رمان، هرجا لازم بوده، نویسنده نقبی هم به اوضاع انقلاب و تحرکات امام خمینی (ره) و مواضعش زده است. هدف نویسنده شرحی بر مصایب اصلاحات ارضی در دوره محمدرضاشاه پهلوی و پیامدهای آن است که به ویژه روی کوچ روستاییان کشاورز به پایتخت و سایر شهرها می پردازد.
====استفاده از طنزی که تنظیم نیست!:====
راوی ساده‌لوح ما معنای کلمه خرابکاری را نمی‌داند! چون می‌گوید: «هر چه فکر کردم متوجه منظورش نشدم… شاید منظورش… کار ناشایست سرباز شب قبل بوده است… سرباز از شدت شکم روی طاقت نیاورده… ریده بود توی شلوار خودش» (ص ۲۷۲) گویا نویسنده محترم فراموش کرده است که راوی چند سال است در پایتخت زندگی می‌کند!!


اصلاحات یا همان تقسیم اراضی که به توصیه مستقیم آمریکا در اوایل دهه ۱۳۴۰ در ایران تصویب شده و شاه مصرانه پیگیر اجرایی شدن آن بود، به دلیل ابعاد غیر شرعی مورد مخالفت شدید علما از جمله حضرت آیت الله بروجردی، مرجع تقلید شیعیان، واقع شد. این طرح در کنار برخی ویژگی های مثبت، پیامدهای اجتماعی و اقتصادی ناخوشایندی برای کشور داشت. در واقع نیت اصلی آمریکا از اجرای این طرح، جلوگیری از رشد نظام کمونیستی – سوسیالیستی بود که موجب از هم پاشیدگی نظام یکپارچه کشت و ظهور طبقه کشاورزان خرده پا - و غالباً بدون امکانات - گردید.
در بخشی از داستان، سخنان یک نماینده مجلس آمده است: «این مردم را باید اصلاح کرد» و قهرمان داستان می‌گوید: «بی اراده دستم رفت پشت گردنم.. سناتور راست می‌گفت باید می‌رفتم برای اصلاح».


در متن و ص ۳۰۹ آمده است: «اهالی پایتخت بدانید که پارک وی، پارک نیست، پارک وی فقط اسم یک اتوبان است»! لازم به ذکر است در داستانی که خالی از هر گونه طنز و فکاهی حساب شده و جدی است این طنازی‌ها، نه تنها کمکی به شیرینی و حلاوت داستان نمی‌کند بلکه سطح آن را تا یک لودگی و شکلک بی‌مزه پایین می‌آورد.<ref name="چوک"/>


دقت نویسنده در انتخاب نام رمان قابل تحسین است. از این رو که خواننده هنوز به نیمه رمان نرسیده معنای مجازی تالار پذیرایی پایتخت را می فهمد، اما به آخر رمان که می رسد منظور حقیقی نویسنده فاش می شود که تالار پذیرایی عروسی است به نام «پایتخت» که قرار است افتتاحیه آن با عروسی برات علی برگزار شود!!
====بی دقتی در شخصیت پردازی:====
گرچه نویسنده تلاش دارد شخصیت راوی را به خوبی معرفی کرده و از تمام جهات بررسی نماید اما در برخی بخش‌ها نتوانسته از تمامی امکانات به درستی و با دقت استفاده کند به گونه‌ای که این جوان چشم و گوش بسته که حتی معنای واژه خرابکار را نمی‌داند و پاکی و ساده لوحی روستایی را دارد، تا پایان مراسم رقص و پاکوبی زنان در مراسم عروسی می‌ماند و حتی تشخیص می‌دهد که خواننده‌ی زن، گرچه به تقلید یک خواننده‌ی زن معروف می‌خواند اما حین خوانده اداهای زنانه‌ی او را در می‌آورد و به قول خودش «عین همان خواننده‌ی اصل»! (رجوع کنید به ص ۳۲۸)


در واقع اتفاقاتی که در شب عروسی برات علی در تالار پذیرایی پایتخت رخ می دهد و نقل قول پایانی غلام علی در صفحه آخر که می گوید: « عجب پایتختی! عجب تالار پذیرایی پایتختی! ... کاش هرگز به پایتخت مملکت نیامده بودیم.» لب لباب نویسنده از شرح آن همه مصایب کوچ روستاییان به پایتخت مملکت است.<ref name="کتاب">{{یادکرد وب|نشانی=https://ebook.sooremehr.ir/content/1239/%D8%AA%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%B1-%D9%BE%D8%B0%DB%8C%D8%B1%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D9%BE%D8%A7%DB%8C%D8%AA%D8%AE%D8%AA |عنوان=کتاب تالار پذیرایی پایتخت -محمدعلی‌‏‫ گودینی - سوره مهر}}</ref>
نویسنده محترم چنان درگیر روایت نصف و نیمه‌ی تاریخ می‌شود که فراموش می‌کند راوی داستان سال‌هاست پدر و مادر و خانواده‌ی خود را ندیده است در حالی که جدایی آن‌ها بسیار غمبار و دور از انتظار تصویر شده بود. این نکته علاوه بر این که نشانگر ضعف نویسنده در پرداخت و معرفی درست شخصیت است، نشان می‌دهد که نویسنده با قهرمان داستانش نیز آشنایی کاملی ندارد.<ref name="چوک"/>


===برشی از متن کتاب===
===برشی از متن کتاب===
«با گرفتن قول چهار دانه تخم مرغ و یک من و نیم گندم، بی‌بی وقت می‌داد و مثل هر سال می‌آمد و با پارچه‌ای سر و صورتش را می‌بست، طوری که فقط دو تا چشم‌هایش پیدا باشد. اول روی دیوارها را خوب جارو می‌کشید تا دوده‌هایش کنده بشود بریزد روی زمین و جارو بزند جمع کند یک جا.»
«با گرفتن قول چهار دانه تخم مرغ و یک من و نیم گندم، بی‌بی وقت می‌داد و مثل هر سال می‌آمد و با پارچه‌ای سر و صورتش را می‌بست، طوری که فقط دو تا چشم‌هایش پیدا باشد. اول روی دیوارها را خوب جارو می‌کشید تا دوده‌هایش کنده بشود بریزد روی زمین و جارو بزند جمع کند یک جا.»

نسخهٔ ‏۲۲ فروردین ۱۴۰۱، ساعت ۱۶:۱۹

تالار پذیرایی پایتخت
نویسندهمحمدعلی گودینی
ناشرانتشارات سوره مهر
تاریخ نشر۱۳۸۸
شابک۸۶۹۷۵۰۶۹۶۴۹۷۸
نوع رسانهکتاب

«تالار پذیرایی پایتخت» با نیم نگاهی به فساد رژیم پهلوی و قیام ۱۵خرداد، به موضوع اصلاحات ارضی و مشکلات روستاییان و مهاجرت آنان به شهر و عواقب آن می‌پردازد.[۱]

* * * * *

کتاب تالار پذیرایی پایتخت مربوط به اصلاحات ارضی شاه و درآوردن زمین های کشاورزی از دست مالکان و تقسیم آن بین رعیت هاست.

رعیت های بیچاره که شیرینی طرح در ابتدای مالک شدن زیر زبانشان رفته، پس از مدتی با همدیگر کنار نیامده و کار به درگیری می کشد. بعد از مدتی هم یکی یکی به فکر فروش زمین ها افتاده و به قول نویسنده، بن کن کرده و به پایتخت مملکت کوچ می کنند تا بلکه مثل ناصرخان سرنجله، برای خودشان کسی شده و همسایه دولت و نخست وزیر شوند!

پس از مهاجرت رعیت های روستا به پایتخت مملکت و زندگی فلاکت بار و گاه همراه با خفت و خواری، خودشان متوجه اشتباه شده اما راه برگشتی هم ندارند. در گوشه گوشه رمان، هرجا لازم بوده، نویسنده نقبی هم به اوضاع انقلاب و تحرکات امام خمینی (ره) و مواضعش زده است. هدف نویسنده شرحی بر مصایب اصلاحات ارضی در دوره محمدرضاشاه پهلوی و پیامدهای آن است که به ویژه روی کوچ روستاییان کشاورز به پایتخت و سایر شهرها می پردازد.

اصلاحات یا همان تقسیم اراضی که به توصیه مستقیم آمریکا در اوایل دهه ۱۳۴۰ در ایران تصویب شده و شاه مصرانه پیگیر اجرایی شدن آن بود، به دلیل ابعاد غیر شرعی مورد مخالفت شدید علما از جمله حضرت آیت الله بروجردی، مرجع تقلید شیعیان، واقع شد. این طرح در کنار برخی ویژگی های مثبت، پیامدهای اجتماعی و اقتصادی ناخوشایندی برای کشور داشت. در واقع نیت اصلی آمریکا از اجرای این طرح، جلوگیری از رشد نظام کمونیستی – سوسیالیستی بود که موجب از هم پاشیدگی نظام یکپارچه کشت و ظهور طبقه کشاورزان خرده پا - و غالباً بدون امکانات - گردید.

دقت نویسنده در انتخاب نام رمان قابل تحسین است. از این رو که خواننده هنوز به نیمه رمان نرسیده معنای مجازی تالار پذیرایی پایتخت را می فهمد، اما به آخر رمان که می رسد منظور حقیقی نویسنده فاش می شود که تالار پذیرایی عروسی است به نام «پایتخت» که قرار است افتتاحیه آن با عروسی برات علی برگزار شود!! در واقع اتفاقاتی که در شب عروسی برات علی در تالار پذیرایی پایتخت رخ می دهد و نقل قول پایانی غلام علی در صفحه آخر که می گوید: « عجب پایتختی! عجب تالار پذیرایی پایتختی! ... کاش هرگز به پایتخت مملکت نیامده بودیم.» لب لباب نویسنده از شرح آن همه مصایب کوچ روستاییان به پایتخت مملکت است.[۲]

مؤلف کتاب تالار پذیرایی پایتخت، متولد ۱۳۳۵ و روستازاده است و طبیعتاً خود شاهد رویدادها و حواشی اجرای این طرح بوده است. شاید به نوعی می توان رمان او را توصیف آنچه در دوران نوجوانی و جوانی دیده است، نامید. بخصوص اینکه رمان به روایت اول شخص می باشد. سبک گودینی برای نگارش رمان، رئالیسم است و این برای رمانی که قصد دارد فضا و سبک زندگی در یک «دهات» را به وضوح برای مخاطبش جا بیندازد، بهترین سبک است. توصیفات دقیق نویسنده از صحنه ها و جزئیات اتفاقات، بیانگر تسلط مؤلف بر سبک رئالیسم است.[۲]

برای کسانی که کتاب را نخوانده‌اند

خلاصه کتاب

داستان از روستا در هنگام جریان اصلاحات ارضی آغاز شده و سال­های پیش از انقلاب اسلامی را روایت می­‌کند. غلام‌علی فرزند برات‌علی، روستازاده‌ای است که با خانواده‌اش شامل پدر و مادر و برادرش چراغ‌علی و سه خواهرش به نام‌های تاج دولت، نیم تاج و تاج ماه زندگی می‌کند. پس از اعلام اصلاحات ارضی در ۶ بهمن ۱۳۴۲، روستاییان که دیگر مالکی بالای سر آنان نیست با هم اختلاف و نزاع پیدا می‌کنند و پاره‌ای از آنان به طمع شغل و امکانات بهتر به سمت پایتخت هجوم می‌برند.

غلام‌علی راوی نوجوان ما یکی از این مهاجران است که در طول داستان به ماجراهای رخ داده در ایران و پایتخت نگاه می‌کند و (فراموش نکنید که فقط نگاه می‌کند). او در پایتخت بزرگ می‌شود و هر کاری می‌کند جز آموختن حرفه و صنعتی که آینده داشته باشد. وی پس از پایان دوران سربازی میان ماندن یا رفتن از پایتخت حیران و سرگردان است.

خواننده از زبان راوی تنها روایاتی دو یا سه خطی می‌شنود که واقعه ۱۵ خرداد ۴۲، حادثه فیضیه قم، جشنواره‌ی فرهنگ و هنر شیراز از آن جمله هستند و این‌ها وقایعی است که نه راوی بلکه، نویسنده‌ی محترم جسته و گریخته به آن‌ها پرداخته است.[۳]

راوی که برای کار به شهر آمده به سختی زندگی را پیش می‌برد؛ اما در مقابل، براتعلی پسر عموی او که شخصیت شروری دارد، با گروهی از کلاهبرداران تبانی می‌کند و با طرح یک عروسی دروغین جشنی در «تالار پذیرایی پایتخت» برگزار می‌کنند تا پولی نصیب گردانندگان این سناریو شود. با این حال، قضیه پس از مدت کوتاهی لو می‌­رود. شخصیت‌های این کتاب که عمدتا از اهالی روستا و اقشار پایین جامعه­‌اند، همه در یک حد در داستان تاثیر می‌گذارند؛ اما دو نفر که بیشتر مطرح هستند یکی خود راوی است و دیگری براتعلی پسر عمویش. براتعلی از همان زمانی که در روستا زندگی می­‌کند، بچه سر به راهی نیست و مشکلاتی را برای اهالی فراهم می‌آورد، و در شهر هم همان رویه را ادامه می‌دهد تا در انتهای داستان که حادثه اصلی اتفاق می‌­افتد، یکی از شخصیت‌های به ظاهر محوری آن است. نویسنده در این داستان با برشکافتن شخصیت داستان به نوعی روایتگر انقلاب نیز هست؛ انقلابی که همه ارکان جامعه را درگیر کرده و همه به نوعی در آن سهیم هستند.[۱]

نگاهی به درون‌مایه داستان، نکات مثبت و منفی

گودینی کوشش کرده است به تراژدی “مهاجرت روستاییان و عوامل و تبعات منفی آن” نگاهی از سر تأمل داشته باشد. او در صفحات رمان خود تلاش می‌کند با ناخنک زدن به تاریخ

معاصر، اثر خویش را مرتبت و کیفیت بالاتری ببخشد اما چنان اسیر ایجاز و بریده‌گویی شده است که با این زبان الکن به هیچ کدام از خواسته‌های خود حتی یک روایت درست از ماجرای مهاجرت، نرسیده است.

نویسنده با کولاژی که از قطعات تاریخ می‌سازد به جای روشنگری به سراشیبی مبهم‌گویی می‌غلتد و برای نسل فعلی که متأسفانه حافظه‌ی تاریخی ندارد و به شدت کتاب‌گریز است، این خرده اطلاعات به هیچ نقطه‌ی روشن و درک درستی از تاریخ معاصر منتهی نخواهد شد. رمان ۳۵۰ صفحه‌ای «تالار پذیرایی پایتخت»، نه روایت کامل و صادق تاریخ است و نه روایت کامل زندگی مهاجران.[۳]

نبود تعلیق:

نویسنده با خلق صحنه‌هایی در ماست‌بندی (یکی از محل‌های‌کار راوی) به شدت تلاش می‌کند به تعلیق لازم در داستان چنگ بزند اما پایه‌های این تعلیق به گونه‌ای سست است که بودن یا نبودن آن تاثیری در کل اثر ندارد. ماست‌بندی ظاهراً نماد یک تشکیلات مخفی ضد رژیم شاه است که حتی از تحول در همسایگان خود عاجز است و از سایه‌ی آنان می‌ترسد، حال چگونه این تشکیلات می‌خواهد منشاء اثر در تغییر و تحول جامعه شود، جای سوال و شگفتی دارد.

از سوی دیگر تلاش‌های راوی برای همراهی با خواننده عقیم می‌ماند چرا که در طی روایت داستان، نویسنده‌ی محترم هیچ‌گونه کوششی برای ایجاد همراهی و ایجاد حس همذات‌پنداری بین راوی و خواننده نمی‌کند.[۳]

خالی بودن از عناصر خیال:

داستان بلند گودینی، همان‌گونه که از حس تعلیق خالی است از عنصر خیال نیز بی‌بهره مانده است و هیچ تلاشی برای ایجاد حس کنجکاوی در خواننده دیده نمی‌شود.

گرچه رمان حاضر به چاپ پنجم رسیده است اما وجود نقص‌های بزرگ در شیرازه‌ی اصلی آن و عدم چفت و بست ماجراهایش، مبین این موضوع است ‌که این رمان یا اصلاً توسط خوانندگان ادب دوست خوانده نشده و یا به علت ضعف بسیار، نیازی به نقد آن ندیده‌اند.[۳]

عدم استفاده‌ی درست از امکانات موجود:

استفاده از گویش محلی، شاید بتواند برای خواننده‌ای در جغرافیایی خاص ایجاد جاذبه نماید اما مخاطب عام که با برخی کلمات و عبارات آشنایی کامل ندارد، از اثر دور می‌شود چرا که همه‌ی لغات ناآشنا در پاورقی معنا نشده است. غلط املایی برخی لغات، استفاده نادرست از برخی عبارات، چند پارگی زبان و دست و پا زدن بین گویش‌های مختلف از دیگر نقاط ضعف این رمان است.[۳]

عدم تمرکز و بی توجهی به متن:

بی‌دقتی نویسنده در پاره‌ای از موارد نشان‌دهنده‌ی عدم توجه و تمرکز وی در هنگام تحریر است. این عمل در صورتی اتفاق می‌افتد که یا داستان در طی چند مقطع مختلف و یا در طول چند سال متوالی نوشته شود. گسیخته شدن متن، حاصل همین جدا افتادن نویسنده و دور شدن وی از نوشته است. به نمونه‌های زیر توجه کنید:

در ص ۱۹ نویسنده عنوان می‌کند که بی‌بی در حال پختن نان در خانه تنوری است و با دیدن ورود یک‌باره‌ی بچه‌ها می‌گوید: «مجبور بودی توی این سرما بیایی بیرون تا امنیه‌ها این طورری بیفتند از پی‌تان؟» لازم است نویسنده محترم به سوالی که در ذهن خواننده ایجاد می‌شود پاسخ دهد: بی‌بی که در خانه تنوری در حال پختن نان بوده است، چگونه از قضایای بیرون و تعقیب و گریز بچه‌ها با مامورین خبر دارد؟

در ص ۲۸ داستان، وقتی داشی ملا از مهاجرت می‌گوید «ناگهان بی‌بی زل زد توی دهان داشی ملا» نویسنده محترم فراموش کرده است که در صفحه قبل گفته است «بی‌بی رفت رو به تاپوخانه» و هنوز از برگشتن او چیزی نگفته است!![۳]

استفاده‌ی غلط از عبارات و اصطلاحات:

ص ۸: نشسته نشسته: (اگر قرار است از اصطلاحات عامیانه و محلی استفاده شود باید نوشته می‌شد کون‌سُرّه یا کون خیزه)

ص ۱۰: ورش می‌زد: (وَش می‌زد یعنی از شدت تمیزی برق می‌زد)

ص ۲۱ و ۲۵ و ۸۳: پارس کردن؛ دیرگاهی است که نویسندگان محترم پارسی زبان به این توهین آشکار بیگانگان سکوت کرده اما واژه‌ی جایگزین اختیار کرده‌اند و صدای سگ را عوعو یا واق واق می‌نویسند و نه پارس کردن)

ص ۵۳: آروت شده: (باید نوشته می‌شد عوریت شده یعنی پر کنده و لخت)

ص ۶۱: سر و پوزم خاکی بود: (در اصطلاح دک و پوز آورده می‌شود که اینجا سر و پوز نوشته شده اما لازم به ذکر است دک و پوز نیز در مقام کنایه به طرف مقابل گفته می‌شود و نه به خود شخص!)

ص ۱۵۵: عمله‌های پاچه ورمالیده: (درست است که معنای پاچه ورمالیده یعنی کسانی که پاچه‌ی شلوار خود را بالا زده‌اند اما پاچه ورمالیده اصطلاحی رایجی است که در مقام توهین به افراد حقه‌باز و اهل نیرنگ گفته می‌شود و نه کارگران ساده‌ی ساختمانی)

ص ۱۷۲: «از قدیم گفته‌اند نان دولت حرام است و هرکس بخورد دیوث شده» (این ضرب المثل جدید جز در کتاب ایشان، در هیچ لغت‌نامه و فرهنگی دیده و خوانده نشده است! و ان‌شاءاله که قابل تعمیم به همه کس نباشد).

غلط املایی: ص ۹۴: رفته‌اند تهران عمله گری: (رفته‌اند عملگی)- ص ۱۲۸: آوردی به من قالب کنی: (آوردی به من غالب کنی)

ص ۱۶۵: برای خودمان آب رو داریم: (اولین بار است که آبرو را به صورت جدانویسی دیدم و چقدر زشت و بدترکیب است)

ص ۲۶۹: بی انظباطی: (بی انضباطی) و مواردی از این دست در سراسر کتاب، بسیار دیده شده است.[۳]

اغلاط نگارشی:

به ذکر چند نکته بسنده می‌کنم:

ص ۹۳: خدا عاقبت همه مردم و آبادی را به خیر بکند: (باید نوشته می‌شد خدا عاقبت آبادی و مردمش را به خیر کند)

ص ۲۳۴: اسب قرمز بود. درشت بود. مست بود و گردن کش بود. (شما نظر بدهید و من سکوت می‌کنم)[۳]

استفاده از کلمات رکیک:

کاش می‌شد در نوشته نیز مانند تصاویر برای عدم استفاده از فحش و ناسزا از بوق استفاده کرد با این حال محمد علی گودینی در این قسمت با دستان باز عمل کرده است به ص ۱۶۸ نگاه کنیم: «چلغوز… پخی نیستیم… زرت زرتش… عر و تیز می‌کند قرمساق …‌« (تمامی کلمات داخل گیومه در متن کتاب موجود است).

آیا به راستی به کار بردن این لغات و اصطلاحات جزء لازم و تفکیک‌ناپذیر ادبیات است یا می‌توان با رفتار ناشایست افراد شخصیت ایشان را نشان داد و از به کار بردن کلمات زشت پرهیز کرد؟ شاید نویسنده محترم نیز مانند برخی دوستان نوقلم گمان می‌کند با به کارگیری لغات این چنینی کار خود را به رئالیست و واقع گرایی محض نزدیک می‌کند؟![۳]

استفاده از طنزی که تنظیم نیست!:

راوی ساده‌لوح ما معنای کلمه خرابکاری را نمی‌داند! چون می‌گوید: «هر چه فکر کردم متوجه منظورش نشدم… شاید منظورش… کار ناشایست سرباز شب قبل بوده است… سرباز از شدت شکم روی طاقت نیاورده… ریده بود توی شلوار خودش» (ص ۲۷۲) گویا نویسنده محترم فراموش کرده است که راوی چند سال است در پایتخت زندگی می‌کند!!

در بخشی از داستان، سخنان یک نماینده مجلس آمده است: «این مردم را باید اصلاح کرد» و قهرمان داستان می‌گوید: «بی اراده دستم رفت پشت گردنم.. سناتور راست می‌گفت باید می‌رفتم برای اصلاح».

در متن و ص ۳۰۹ آمده است: «اهالی پایتخت بدانید که پارک وی، پارک نیست، پارک وی فقط اسم یک اتوبان است»! لازم به ذکر است در داستانی که خالی از هر گونه طنز و فکاهی حساب شده و جدی است این طنازی‌ها، نه تنها کمکی به شیرینی و حلاوت داستان نمی‌کند بلکه سطح آن را تا یک لودگی و شکلک بی‌مزه پایین می‌آورد.[۳]

بی دقتی در شخصیت پردازی:

گرچه نویسنده تلاش دارد شخصیت راوی را به خوبی معرفی کرده و از تمام جهات بررسی نماید اما در برخی بخش‌ها نتوانسته از تمامی امکانات به درستی و با دقت استفاده کند به گونه‌ای که این جوان چشم و گوش بسته که حتی معنای واژه خرابکار را نمی‌داند و پاکی و ساده لوحی روستایی را دارد، تا پایان مراسم رقص و پاکوبی زنان در مراسم عروسی می‌ماند و حتی تشخیص می‌دهد که خواننده‌ی زن، گرچه به تقلید یک خواننده‌ی زن معروف می‌خواند اما حین خوانده اداهای زنانه‌ی او را در می‌آورد و به قول خودش «عین همان خواننده‌ی اصل»! (رجوع کنید به ص ۳۲۸)

نویسنده محترم چنان درگیر روایت نصف و نیمه‌ی تاریخ می‌شود که فراموش می‌کند راوی داستان سال‌هاست پدر و مادر و خانواده‌ی خود را ندیده است در حالی که جدایی آن‌ها بسیار غمبار و دور از انتظار تصویر شده بود. این نکته علاوه بر این که نشانگر ضعف نویسنده در پرداخت و معرفی درست شخصیت است، نشان می‌دهد که نویسنده با قهرمان داستانش نیز آشنایی کاملی ندارد.[۳]


برشی از متن کتاب

«با گرفتن قول چهار دانه تخم مرغ و یک من و نیم گندم، بی‌بی وقت می‌داد و مثل هر سال می‌آمد و با پارچه‌ای سر و صورتش را می‌بست، طوری که فقط دو تا چشم‌هایش پیدا باشد. اول روی دیوارها را خوب جارو می‌کشید تا دوده‌هایش کنده بشود بریزد روی زمین و جارو بزند جمع کند یک جا.»

«اسکناس را گذاشتم توی جیب شلوارم در‌ یخدان را آهسته بستم. برگشتم به اتاق دو قطره اشک توی چشم‌های بی‌بی شکسته بود. احساس بی‌قراری داشت. توی اتاق احساس خفقان داشتم، خواستم برم حیاط: جلو در اتاق، آقا مشی دست جلو آورد، نگاهش مهربان شده بود. اشک در چشم‌هایش می‌لغزید، نگاهش پر از رضایت بود، صدایش خش‌دار شده بود. صبر کن غلامعلی، بگذار بی‌بی قرآن را بیاورد!

بی‌بی باز هم اشک‌هایش را پاک کرد. برگشتم رو به طاقچه بزرگ که قرآن با جلد مخمل سبز رنگش جلو آینه بود و عکس آقای بروجردی هم به شیشه آینه چسبیده بود، بی‌بی قرآن را برداشت زیر لب چیزی گفت و قرآن را بوسید و لحظه‌ای رو به عکس، دعایی خواند و با کف دست روی عکس کشید و به صورتش مالید و صلوات گفت.»[۴]

[۵]

کتاب صوتی

کتاب صوتی رمان «تالار پذیرایی پایتخت» توسط انتشارات صوتی گروه فرهنگی نماوا و با گویندگی «مهرداد مهمان‌دوست» در سال ۱۳۹۷ منتشر شد.[۴]


پانویس