آب هرگز نمیمیرد: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۴۴: | خط ۴۴: | ||
===از زبان نویسندهٔ کتاب دربارهٔ اثرش=== | ===از زبان نویسندهٔ کتاب دربارهٔ اثرش=== | ||
====برگرفته از نمادهای عاشورا و وفاداری به ائمهٔ معصومین (ع)==== | |||
این کتاب اسلوبی تازه و طرحی نو در تاریخ شفاهی است که با محوریت خاطرات سردار میرزا محمد سلگی و روایت جمعی از رزمندگان گردان حضرت ابالفضل و چهار فرمانده لشگر ۳۲ انصارالحسین به سامان رسیده است. این روش برای جامعیت روایت و تواتر و تکمیل خاطرات بوده است و لیکن اذعان میکنم با وجود این تلاش جمعی به باطن کربلا یا همان سرحاج میرزا نرسیدهام که آن حقیقت بزرگ نه از طریق واژهها و بیان خاطرات که فقط با زبان زخمها و تیر و ترکشهایی که بر سر و سینه و دست و دوپای قطع شده حاج میرزا نشست، روایت میشود. | این کتاب اسلوبی تازه و طرحی نو در تاریخ شفاهی است که با محوریت خاطرات سردار میرزا محمد سلگی و روایت جمعی از رزمندگان گردان حضرت ابالفضل و چهار فرمانده لشگر ۳۲ انصارالحسین به سامان رسیده است. این روش برای جامعیت روایت و تواتر و تکمیل خاطرات بوده است و لیکن اذعان میکنم با وجود این تلاش جمعی به باطن کربلا یا همان سرحاج میرزا نرسیدهام که آن حقیقت بزرگ نه از طریق واژهها و بیان خاطرات که فقط با زبان زخمها و تیر و ترکشهایی که بر سر و سینه و دست و دوپای قطع شده حاج میرزا نشست، روایت میشود. | ||
سردار میرزامحمد سلگی فرماندهی شهیدانی است که خون قلبشان را نثار حسین علیهالسلام کردهاند. او از تبار انصارالحسین علیهالسلام است و حاضر نیست سرمایهی گمنامی را در این دنیا با هیچ قیمت معاوضه کند. مشکل کار اینجاست که او بیان خاطرات خود را نوعی «حدیث نفس» میداند و از نظر او باید همچنان مهر سکوت بر لب زد و گمنام ماند و این معامله یعنی عملکرد خود در ۸ سال دفاع مقدس را برای فردای خود و قیامت «یوم تبلی السرائر» گذاشت. | سردار میرزامحمد سلگی فرماندهی شهیدانی است که خون قلبشان را نثار حسین علیهالسلام کردهاند. او از تبار انصارالحسین علیهالسلام است و حاضر نیست سرمایهی گمنامی را در این دنیا با هیچ قیمت معاوضه کند. مشکل کار اینجاست که او بیان خاطرات خود را نوعی «حدیث نفس» میداند و از نظر او باید همچنان مهر سکوت بر لب زد و گمنام ماند و این معامله یعنی عملکرد خود در ۸ سال دفاع مقدس را برای فردای خود و قیامت «یوم تبلی السرائر» گذاشت. | ||
این کتاب از فرهنگ عاشورایی، نمادهای عاشورا و وفاداری به ائمه معصومین برگرفته شده که در مصاحبه های این کتاب حدود ۵۰ نفر شرکت داشتند و چینش خاطرات آن بر اساس زمان، عملیات ها و اولویت بندی انجام گرفته است.<ref name="خاطرات"/> | این کتاب از فرهنگ عاشورایی، نمادهای عاشورا و وفاداری به ائمه معصومین برگرفته شده که در مصاحبه های این کتاب حدود ۵۰ نفر شرکت داشتند و چینش خاطرات آن بر اساس زمان، عملیات ها و اولویت بندی انجام گرفته است.<ref name="خاطرات"/> | ||
====انعکاس آرمان و آرزوهای یک نسل در این کتاب==== | |||
از اتفاقی که برایت یقینی و امری واقع است، اما از بس عجیب است که خوانندۀ کتاب تصور میکند ساختۀ خیال و ذهن نویسنده است، چگونه میتوان نوشت؟ حرف میرزامحمد سلگی حرف خودش نیست؛ بلکه حرف یک تاریخ است و مربوط به یک نفر نیست؛ بلکه انعکاس ایده، آرمان و آرزوهای یک نسل است. | |||
دیدم کلام آقای سلگی پر از حادثه و حماسه است و هیچ نیازی به تلاش و دست و پا زدن قلم من ندارد و همان روایت صادقانه است که رهبر معظم انقلاب فرمودند. اگر این مسئله کشف شود و معدن کلام میرزامحمد سلگی باز شود، میشود این را باورپذیر دانست و خواننده کتاب را با میل میخواند و میپذیرد. در تاریخ شفاهی چیزی را خلق نمیکنیم؛ بلکه به کشف میپردازیم. | |||
به دنبال شناسنامۀ عاشورا در جنگ بودم که بگویم هرچه داریم، از سیدالشهدا(ع) است. دیدم روضههایی که پدر ایشان در کودکی برایشان میخواند، قطعۀ اول پازل را شکل داده است. تا زمانی که سلگی اصرار میکند نام گردان را «ابوالفضل» بگذارند. تأسی به مرام حضرت ابوالفضل(ع) مثل آب نخوردن و تشنه ماندن نیز دیده میشود. وقتی از یک گردان ۴۵۰ نفره، ۸۰ نفر باقی مانده، سلگی تازه رجز حضرت ابوالفضل(ع) را میخواند تا آنجا که میگوید چرا همه شهید شدند و من ماندم و از خدا میخواهد تا شهید شود. تا اینکه دعای همسر ایشان مستجاب میشود که از خدا خواسته بود ایشان دیگر پای رفتن نداشته باشد و در نهایت، دو پای ایشان قطع میشود. | |||
شهید حسین همدانی فرمانده سلگی بود؛ اما خودش را مرید او میدانست. دایرةالمعارفی از هر آنچه در جنگ وجود داشت و میتوانست آیینۀ تمامنمای جنگ باشد، در کلام سلگی دیدم. او از روزی که زیر ذرهبین توجه قرار گرفته، دارد عذاب میکشد و رنج میبرد؛ چون هنوز در قاعدۀ همان سلوکی است که در شهدا بود.<ref name="روایت">{{یادکرد وب|نشانی=https://www.tasnimnews.com/fa/news/1398/05/15/2069893/|عنوان=آب هرگز نمیمیرد روایتگر آرمان و آرزوهای یک نسل است}}</ref> | |||
===برشی از متن کتاب=== | ===برشی از متن کتاب=== |
نسخهٔ ۱۸ فروردین ۱۴۰۱، ساعت ۱۱:۲۸
آب هرگز نمیمیرد | |
---|---|
نویسنده | حمید حسام |
ناشر | انتشارات سوره مهر |
تاریخ نشر | ۱۳۹۳ |
شابک | ۹۷۸۶۰۰۳۳۱۰۱۹۳ |
تعداد صفحات | ۳۸۲ |
موضوع | ادبیات انقلاب و دفاع مقدس |
زبان | فارسی |
نوع رسانه | کتاب |
آب هرگز نمیمیرد اسلوبی تازه و طرحی نو در تاریخ شفاهی است که با محوریت خاطرات سردار میرزا محمد سلگی و روایت جمعی از رزمندگان گردان حضرت ابوالفضل و چهار فرمانده لشگر انصارالحسین(ع) به سامان رسیده است که این روش برای جامعیت روایت با توجه به اینکه راوی روایت خاطرات خود را حدیث نفس می دانست انجام شد. در این کتاب استشمام عطر علقمه را از خاطرات علمدار گردان حضرت ابوالفضل(ع) میتوان دریافت.[۱]
کتاب آب هرگز نمی میرد روایت جانبازی است که از ابتدای دوران دفاع مقدس حضور فعالانهای داشت. وی از ابتدای سال ۶۲ فرمانده گردان ۱۵۲ حضرت ابوالفضل (ع) لشکر ۳۲ انصارالحسین (ع) بود که در این گردان تا بعد از عملیات کربلای ۵ در سال ۶۵ حضور داشت و به تعبیر سردار حسین همدانی نقش او در عملیات مرصاد مغفول ماند. حاج میرزامحمد سلگی راوی کتاب، متولد نخستین روز فروردین ماه سال ۱۳۳۵ از روستای هادی آباد در فاصله ۲۵ کیلومتری شهرستان نهاوند است که سومین فرزند خانواده شیخ علیمحمد سلگی است. آب هرگز نمیمیرد خاطرات این رزمنده عزیز را روایت می کند.[۲]
حمید حسام در این کتاب، روایت خود را از بدو تولد میرزامحمد سلگی آغاز میکند تا مخاطب را بیشتر با شرایط زندگی او، خانواده و اندیشههایش آشنا کند. حاج میرزا در کودکی برای کمک به پدرش تحصیل را رها میکند و به کشاورزی روی میآورد و پیشهی پدر را دنبال میکند. او در نوجوانی برای زندگی بهتر همراه با برادر بزرگترش برای کار راهی تهران میشود و با دنیایی جدید آشنا میشود. در فصلهای پیش از آغاز جنگ ما با خانوادهی این شخصیت آشنایی پیدا میکنیم و عکسهایی هم که در پایان هر فصل دربارهٔ شخصیتها و مکانها وجود دارد به جذابیت و اعتبار روایت میافزاید.
قبل از انقلاب ۵۷ میرزا محمد سلگی راهی سربازی میشود و پایان سربازی میرزای جوان همزمان با انقلاب و آغاز جنگ میشود اما او میدان جنگ را ترک نمیکند. کتاب آب هرگز نمیمیرد تنها روایت زندگی یک فرد نیست بلکه مرور مشاهدات این فرد از جنگها، استراتژیهای جنگی و سرنوشت سایر همرزمان میرزامحمد سلگی است که در فصلهای گوناگون کتاب با آنها آشنا میشویم.[۳]
سردار حسام، این کتاب را در یازده فصل با عنوانهای «کُر شیخ علی ممد»، «رنگ خدا»، «زیر علم عباس»، «گردان سقاها»، «مجنون؛ جنگ آب و آتش»، «شب عاشورایی انصارالحسین»، «فاو؛ سلام بر تشنگی»، «آب هرگز نمیمیرد»، «ما گردان ابالفضلیم»، «با دو پای بریده» و فصلی با عنوان «خدا با ما بود»، تدوین کرده است.[۴]
دربارهٔ نویسندهٔ کتاب
حمید حسام در سال ۱۳۴۰ در همدان متولد شد. وی فارغالتحصیل کارشناسی ارشد ادبیات فارسی دانشگاه تهران است. وی جوانی خود را در جبهههای نبرد سپری کرد و همین مساله باعث شد تا دفاع مقدس رویکرد اصلی حمید حسام در نوشتن و خلق آثارش باشد. سردار حسام، معاون ادبیات و انتشارات بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس، در زمینه نویسندگی نیز کارنامه قابل توجهی دارد.[۱]
حمید حسام پیش از این ۱۲ عنوان کتاب دیگر با نامهای «پوتینهای آشنا : روایت زندگی، حماسه و شهادت سردار شهید بختیار جمور»، «دلیل : روایت حماسه شهید علی چیتسازان»، «دهلیز انتظار»، «راز نگین سرخ»، «سفر به روایت سرفه ها: سفرنامه هیروشیما مرداد ۱۳۹۱»، «سوم خردادی ها: بر اساس زندگی شهید محمود شهبازی فرمانده سپاه همدان و جانشین لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص)»، « سهم من از چشمان او»، «عطر شببوها: قصه فرماندهان (سردار شهید مهندس حاج محمود شهبازی)»، «شهید محمود شهبازی فرمانده سپاه همدان و جانشین لشکر ۲۷ محمد رسولالله (ص)»، «غواص ها بوی نعنا می دهند»، «فقط غلام حسین باش: روایت جانباز سرافراز٬ حسین رفیعی» و «وقتی مهتاب گم شد: خاطرات علی خوش لفظ» نوشته و منتشر کرده بود، کتاب «راز نگین سرخ» او به زبان انگلیسی و «سفر به روایت سرفه ها: سفرنامه هیروشیما مرداد ۱۳۹۱» او به زبان ژاپنی هم ترجمه شده است.[۴]
دستنوشتهٔ نویسنده در ابتدای کتاب
«از روزی که در ۶ سالگی روضه ی مشک و سقا را از پدرم شنیدم تا زمانی که دستم به داس و خوشه های گندم گره خورد، رد این بوی خوش را گرفتم تا به زیر علم عباس علیه السلام رسیدم. اتفاقی نبود. در دفتر تقدیر الهی همه چیز حساب و کتاب داشت که با شروع جنگ تحمیلی و تأسیس یگان رزمی استان همدان –انصارالحسن علیهالسلام - به نوکری گردان حضرت ابالفضل علیهالسلام منصوب شدم و تشنه آب، آب حیاتی که هنوز از مشک ابالفضل علیهالسلام می ریخت و به تاریخ آبرو می داد ».[۴] [۴]
از زبان نویسندهٔ کتاب دربارهٔ اثرش
برگرفته از نمادهای عاشورا و وفاداری به ائمهٔ معصومین (ع)
این کتاب اسلوبی تازه و طرحی نو در تاریخ شفاهی است که با محوریت خاطرات سردار میرزا محمد سلگی و روایت جمعی از رزمندگان گردان حضرت ابالفضل و چهار فرمانده لشگر ۳۲ انصارالحسین به سامان رسیده است. این روش برای جامعیت روایت و تواتر و تکمیل خاطرات بوده است و لیکن اذعان میکنم با وجود این تلاش جمعی به باطن کربلا یا همان سرحاج میرزا نرسیدهام که آن حقیقت بزرگ نه از طریق واژهها و بیان خاطرات که فقط با زبان زخمها و تیر و ترکشهایی که بر سر و سینه و دست و دوپای قطع شده حاج میرزا نشست، روایت میشود. سردار میرزامحمد سلگی فرماندهی شهیدانی است که خون قلبشان را نثار حسین علیهالسلام کردهاند. او از تبار انصارالحسین علیهالسلام است و حاضر نیست سرمایهی گمنامی را در این دنیا با هیچ قیمت معاوضه کند. مشکل کار اینجاست که او بیان خاطرات خود را نوعی «حدیث نفس» میداند و از نظر او باید همچنان مهر سکوت بر لب زد و گمنام ماند و این معامله یعنی عملکرد خود در ۸ سال دفاع مقدس را برای فردای خود و قیامت «یوم تبلی السرائر» گذاشت. این کتاب از فرهنگ عاشورایی، نمادهای عاشورا و وفاداری به ائمه معصومین برگرفته شده که در مصاحبه های این کتاب حدود ۵۰ نفر شرکت داشتند و چینش خاطرات آن بر اساس زمان، عملیات ها و اولویت بندی انجام گرفته است.[۴]
انعکاس آرمان و آرزوهای یک نسل در این کتاب
از اتفاقی که برایت یقینی و امری واقع است، اما از بس عجیب است که خوانندۀ کتاب تصور میکند ساختۀ خیال و ذهن نویسنده است، چگونه میتوان نوشت؟ حرف میرزامحمد سلگی حرف خودش نیست؛ بلکه حرف یک تاریخ است و مربوط به یک نفر نیست؛ بلکه انعکاس ایده، آرمان و آرزوهای یک نسل است.
دیدم کلام آقای سلگی پر از حادثه و حماسه است و هیچ نیازی به تلاش و دست و پا زدن قلم من ندارد و همان روایت صادقانه است که رهبر معظم انقلاب فرمودند. اگر این مسئله کشف شود و معدن کلام میرزامحمد سلگی باز شود، میشود این را باورپذیر دانست و خواننده کتاب را با میل میخواند و میپذیرد. در تاریخ شفاهی چیزی را خلق نمیکنیم؛ بلکه به کشف میپردازیم. به دنبال شناسنامۀ عاشورا در جنگ بودم که بگویم هرچه داریم، از سیدالشهدا(ع) است. دیدم روضههایی که پدر ایشان در کودکی برایشان میخواند، قطعۀ اول پازل را شکل داده است. تا زمانی که سلگی اصرار میکند نام گردان را «ابوالفضل» بگذارند. تأسی به مرام حضرت ابوالفضل(ع) مثل آب نخوردن و تشنه ماندن نیز دیده میشود. وقتی از یک گردان ۴۵۰ نفره، ۸۰ نفر باقی مانده، سلگی تازه رجز حضرت ابوالفضل(ع) را میخواند تا آنجا که میگوید چرا همه شهید شدند و من ماندم و از خدا میخواهد تا شهید شود. تا اینکه دعای همسر ایشان مستجاب میشود که از خدا خواسته بود ایشان دیگر پای رفتن نداشته باشد و در نهایت، دو پای ایشان قطع میشود.
شهید حسین همدانی فرمانده سلگی بود؛ اما خودش را مرید او میدانست. دایرةالمعارفی از هر آنچه در جنگ وجود داشت و میتوانست آیینۀ تمامنمای جنگ باشد، در کلام سلگی دیدم. او از روزی که زیر ذرهبین توجه قرار گرفته، دارد عذاب میکشد و رنج میبرد؛ چون هنوز در قاعدۀ همان سلوکی است که در شهدا بود.[۵]
برشی از متن کتاب
حرف که میزدم، خمپارهها سوت می کشیدند و روی آب نزدیک کمین فرود میآمدند؛ ولی برای روحیه دادن به نیروها، چارهای جز این ندیدم که ایستاده حرف بزنم. کمکم ترس بچهها ریخت. من هم کنار آب نشستم و گل پاهایم را شستم. آب، خوردنی نبود. بوی گند و تعفن آب حال آدم را به هم میزد؛ ولی بچهها قمقمههایشان را با طناب داخل همان آب میانداختند تا پر شود. یکی از بسیجیها یک قمقمه آب به من داد. تشنه بودم؛ اما نخوردم. بسیجی گفت: «حاجی نگران نباش. آب جزیره نیست، از تانکر آب پر کردهام و تا حالا نخوردهام.» هرچه تعارف کرد، آب نخوردم. وقتی از خط برمیگشتم، گفتم: «خدایا سخت است کنار این همه آب، و بی آبی و تشنگی.»[۱]
افتخارات و جوایز
در بهمن ماه سال ۱۳۹۵ و در مراسم ششمین پاسداشت ادبیات جهاد و مقاومت متن تقریظ رهبر انقلاب از این کتاب منتشر شد. از طرف دیگر، کتاب آب هرگز نمیمیرد در سال ۱۳۹۴ جایزه ادبی جلال آلاحمد را برای حمید حسام به ارمغان آورد؛ بنابراین، این کتاب هم ارزش ادبی و هم ارزش معنوی و انقلابی را یک جا دارد.[۳]
جملات برگزیدهٔ کتاب
در جوابشان میگفتم: «من جوانیام را به پای جبهه گذاشتهام. اگر تمام خانوادهام یکی یکی در این راه قربانی شوند، دست از آرمانهای امام برنمیدارم و اگر به غیر از پاهایم هر دو دستم قطع شود باز به جبهه میروم و مثل یک گونی سنگری مقابل تیر و ترکشهای شماها میخوابم.»
برای من جبهه به تمام معنا کربلا بود. اگر به نیروهایم از صبر و پایداری میگفتم، عمیقاً بر این باور بودم که باید در همه چیز به سیدالشهدا تأسی کنم لذا وقتی خبر مجروحیت پسر ۶ ماههام را بر اثر بمباران شنیدم، حتی به نزدیکترین دوستانم یا برادرانم که در گردان با من بودند نگفتم و این حادثه را امتحان الهی دانستم و برای همسرم که طی شش ماه برادر و پدرش را از دست داده بود، از خداوند صبر زینبی خواستم.[۳]
در بخشی از کتاب آب هرگز نمیمیرد میخوانیم:
چشمم باز شد، دور و برم چند پرستار دیدم. یکی از آنها شورت پارچهای آورد که با کمک او و بقیه بپوشم، ملحفه را کنار زدند، دیدم پا ندارم.
روبروی اتاق، فرمانده لشکر حاج علی شادمانی ایستاده بود و داشت گریه میکرد.
هرچه فکر کردم کجا بودم و چه اتفاقی افتاده چیزی به یاد نیاوردم. بیمارستان در بانه بود. اما امکاناتی برای درمان نداشت. چند مسکن و سرم تزریق کردند چشمانم کمی سو گرفت، هنوز دانههای اشک را روی صورت فرمانده لشکر میدیدم که دست توی موهایم میکشید و دلداریم میداد.
در بیمارستان همان پوست نیمبند پای چپ را با قیچی کندند و هر دو پا مثل هم از زیر زانو قطع شدند و استخوانها از بالای زانوهای هر دو پا تا کشاله ران شکسته و پر از ترکش ریز.
ظرف یک ساعت اتاقی که بستری بودم از همرزمان پر شد. آمده بودند که خون بدهند، علی چیت سازیان پیشقدم شد و اولین کیسه خون را او داد و چند نفری که گروه خونشان میخورد خون دادند.
چشم در چشم علی چیت سازیان داشتم، اگر میدانستم این آخرین بار است که او را میبینم، هرگز چشمانم را نمیبستم اما از اینکه خون شیرمردی مثل علی چیت سازیان در رگهایم جاری میشد احساس خوبی داشتم. خیلی زود خبر مجروحیتم تا قرارگاه نجف رفت. فرمانده سابق لشکر ما حاج مهدی کیانی معاون قرارگاه نجف شده بود اما قبل از آمدن او از هوش رفتم.[۳]
تقریظ رهبر انقلاب بر کتاب آب هرگز نمیمیرد
سلام بر یاران حسین (ع) و سلام بر لشکر انصارالحسین همدان و سلام بر شهیدان، دلاوران، فدائیان، شیران روز و عابدان شب؛ و سلام بر شهید زنده، میرزامحمد سلگی و بر همسر باایمان و صبور او، و سلام بر حمید حسام که دردانههایی چون سلگی و خوشلفظ را به ما شناساند. ساعتهای خوش و باصفایی را با این کتاب گذراندم و بارها با دریغ و حسر گفتم:
درنگی کرده بودم کاش در بزم جنون من هم
لبی تر کرده زان صهبای جام پرفسون من هم
هزاران گام در راه است و دل مشتاق و من حیران
که ره چون میتوان یافتن سوی درون من هم ...
در میان کتابهای خاطرات جنگ این یکی از بهترینهاست. نگارش درست و قوی، ذوق سرشار، سلیقه و حوصله، همت بلند همه با هم دست به کار تولید این اثر شدهاند. کاب خانم ضرابی در شرححال شهید عالیمقام، علی چیتسازیان نیز دارای همین برجستگیهاست. این دو نفر از ستارگان اقبال همدانند. بهمن ۹۵[۶]
ترجمه به زبان روسی
کتاب «آب هرگز نمیمیرد»، نوشته حمید حسام، با هدف معرفی آثار شاخص دفاع مقدس به مخاطبان دیگر کشورها، به زبان روسی ترجمه و منتشر شد.[۶]
کتاب صوتی
«آب هرگز نمیمیرد» به تهیهکنندگی اشرفالسادات اشرفنژاد و با گویندگی محمدرضا علی ، در چهارده قسمت هر روز ساعت ۱۴:۳۰ از رادیو نمایش پخش میشود.[۸]
جلسهٔ نقد و بررسی
نشست نقد و بررسی کتاب «آب هرگز نمیمیرد» با حضور حمید حسام، نویسنده اثر و جواد کامور بخشایش به عنوان منتقد، از ساعت ۱۵ تا ۱۷ سهشنبه ۲۸ شهریور۱۳۹۶ در کتابخانه عمومی شهید چمران برگزار شد.[۹]
برای آنانیکه کتاب را نخواندهاند
یک بند در معرفی خلاصهٔ کتاب
چرا باید این کتاب را خواند؟
جاذبهٔ
افتخارات
سبک کتاب
اتفاقات سیاسی یا اجتماعی مرتبط با کتاب و جریانسازیهای کتاب
نظر بزرگان(اهل ادب و داوران)
نقدهای مثبت
نقدهای منفی
جملههای ماندگار کتاب=
مشخصات کتابشناختی
پانویس
- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ «کتاب آب هرگز نمی میرد».
- ↑ «آب هرگز نمیمیرد».
- ↑ ۳٫۰ ۳٫۱ ۳٫۲ ۳٫۳ «معرفی کتاب آب هرگز نمیمیرد».
- ↑ ۴٫۰ ۴٫۱ ۴٫۲ ۴٫۳ ۴٫۴ «آب هرگز نمیمیرد خاطرات سردار محمد سلگی و به قلم سردار حمید حسام».
- ↑ «آب هرگز نمیمیرد روایتگر آرمان و آرزوهای یک نسل است».
- ↑ ۶٫۰ ۶٫۱ «کتاب آب هرگز نمیمیرد به روسی ترجمه شد یکی از بهترینهای خاطرات جنگ از نظر رهبر انقلاب».
- ↑ .
- ↑ «پخش کتاب صوتی آب هرگز نمیمیرد در چهارده قسمت از رادیو نمایش».
- ↑ «کتاب آب هرگز نمیمیرد نقد و بررسی میشود».