سعید بیابانکی: تفاوت میان نسخهها
محمد ایذجی (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
محمد ایذجی (بحث | مشارکتها) بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۱۸: | خط ۱۱۸: | ||
===کنسرت برای استاد شجریان=== | ===کنسرت برای استاد شجریان=== | ||
به دعوت مجید زهتاب مدیرکل وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، در اداره ارشاد اصفهان مشغول به کار شدم. حدود دو سال در سمت مشاور مدیرکل و مدیر روابط عمومی فعالیت کردم. تلاش کردم کارهای بزرگی انجام بدهم و بههمینخاطر در دانشگاه اصفهان برای محمدرضا شجریان کنسرت برگزار کردیم. برای نخستین بار ارکستر ملی ایران به رهبری فرهاد فخرالدینی و خوانندگی شجریان را به فضای باز چهلستون بردیم و کنسرت اجرا شد. اتفاقات خوبی در زمینههای موسیقی و سینما شکل گرفت.(۷) | به دعوت مجید زهتاب مدیرکل وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، در اداره ارشاد اصفهان مشغول به کار شدم. حدود دو سال در سمت مشاور مدیرکل و مدیر روابط عمومی فعالیت کردم. تلاش کردم کارهای بزرگی انجام بدهم و بههمینخاطر در دانشگاه اصفهان برای محمدرضا شجریان کنسرت برگزار کردیم. برای نخستین بار ارکستر ملی ایران به رهبری فرهاد فخرالدینی و خوانندگی شجریان را به فضای باز چهلستون بردیم و کنسرت اجرا شد. اتفاقات خوبی در زمینههای موسیقی و سینما شکل گرفت.(۷) | ||
در اداره کل ارشاد اصفهان هر روز با یک چالش و بحران جدید | ===اکران «آدمبرفی»=== | ||
در اداره کل ارشاد اصفهان هر روز با یک چالش و بحران جدید روبهرو بودیم. بههرحال اصلاحطلبان پیروز شده بودند و اصولگرایان شکست سختی خورده بودند و مدام چوب لای چرخ دولت تازه نفس خاتمی میگذاشتند که کموبیش همه میدانید. نهادهای امنیتی در اختیار مخالفان دولت بود و این یعنی یک چالش بسیار بزرگ. همزمان با روزی که در تهران اجلاس سران برگزار شد، فیلم "آدم برفی" را برای نخستین بار در سینما قدس اصفهان اکران کردیم که آن موقع هنوز در تهران اکران نشده بود. این کار با مخالفت انصار حزبالله روبهرو شد، به سینما قدس اصفهان حمله کردند و پرده فیلم را پایین کشیدند. درحالی که همین فیلم بعدها بارها از رسانه ملی پخش شد. این درگیری و چالشهای سیاسی که به نام دفاع از ارزشها صورت میگرفت، سالها در اصفهان ادامه داشت. کارکردن در ارشاد اصفهان سخت بود و من پس از مدتی و بنا به دلایلی از ادامه کار در ارشاد اصفهان جاماندم و از آن مجموعه خار شدم و وارد حوزه کار مهندسی شدم. (۷) | |||
شعر مرا | |||
===میزبانی «قیصر» در اصفهان=== | |||
مهندسی کامپیوتر | شعر مرا رها نمیکرد. یکی از کارهای خوبی که در ارشاد اصفهان انجام دادیم این بود که هشتمین کنگره "شعر دفاع مقدس" را به اصفهان بردیم و میزبانی کردیم. فکر میکنم تنها برنامه کنگرهای بود که [[قیصر امینپور]] آمد و در آن شعر خواند. در کل برنامه بسیار موفقی بود. هنرمندان اصفهانی نظیر استاد حسن کسایی و استاد شاهزیدی هم آمده بودند.(۷) | ||
میخواستم شعر را به صورت جدیتر پی بگیرم و در مقیاس ملی | ===درس شعر و مهندسی=== | ||
مهندسی کامپیوتر خوانده بودم و آن دوره بازار کامپیوتر بسیار رواج داشت. من هم کامپیوتر را در آموزشگاه آموزش میدادم و هم به اتفاق دوستانم بخش فروش کامپیوتر راه انداختم. نزدیک ۱۰ سال کار کردیم و عده زیادی را آموزش دادیم. بسیاری از افرادی که آموزش دادیم الان سمت گرفتهاند. آن سالها کامپیوتر دانستن معادل با مدرک دکترا بود. با این حال شعر را کنار آن کارها ادامه میدادم. بعدها به مجموعه شهرداری اصفهان متصل شدم. آنها مرکزی با نام "قلمستان" را راهاندازی کردند و بخش "شعر" آنجا را به من سپردند. در کنار مهندسی، کار شعر هم انجام میدادم، بهصورتی که دفتر کارم همیشه محل رفتوآمد شاعران بود. یکبار زندهیاد محمدرضا آقاسی آمده بود و همه مشتریها نگاه میکردند که آقاسی آنجا چهکار میکند! پس از ۱۰ سال که کار کامپیوتر انجام دادم دوباره به تهران آمدم. (۷) | |||
قبل از آمدنم به تهران، بین اصفهان و تهران | |||
===شعرسرایی در مقیاس ملی!=== | |||
ابتدا در رادیو فرهنگ برنامه "شبستانه" را | میخواستم شعر را به صورت جدیتر پی بگیرم و در مقیاس ملی دنبال کنم؛ اصفهان برای این کارها کوچک بود. از سوی حوزه هنری تهران دعوت شدم تا بروم با آنها در زمینه سایت همکاری کنم. آن سالها فضای مجازی هنوز اینقدر غلبه نداشت. برای آنها سایت "ادب فارسی" را راه انداختم. به هر حال به مجموعه حوزه هنری وصل شدم و کمکم به رسانه راه پیدا کردم. (۷) | ||
شاید موثرترین برنامهای که | ===ورود به رادیو و رسانه=== | ||
قبل از آمدنم به تهران، بین اصفهان و تهران تردید داشتم. سازمان صداوسیما جشنوارهای برای حضرت ابوالفضل (ع) برگزار کرد که [[علی معلمدامغانی]] مسئول آن برنامه بود. یک شعر برای این رویداد فرستادم. شعرم جزو برگزیدهها اعلام شد و به تهران دعوت شدم. آن زمان آقای ضرغامی رئیس سازمان صداوسیما بودند. زمانی که رفتم جایزهام را بگیرم، آقای خجسته رئیس رادیو، به من گفت: شما چقدر صدای خوبی دارید. آیا میخواهید با رادیو همکاری کنید؟ گفتم: من عاشق رادیو هستم. گفت: میگویم با شما تماس بگیرند. اصلا فکر نمیکردم موضوع جدی باشد ولی سه چهار روز بعد با من تماس گرفتند و گفتند بیایید تا از شما تست گویندگی بگیریم. شوق رسانه داشتم و به جامجم رفتم. در آنجا یک متنی را جلوی من گذاشتند که در تمام عمرم سختتر از آن متن ندیده بودم ولی همه آن را خواندم. بعد مرا تحسین کردند و گفتند تا به حال ۲۰۰ نفر آمدهاند ولی حتی یک نفر هم نتوانسته بود این متن را بخواند، عالی است و شما از نظر ما پذیرفته هستید. (۷) | |||
خاطرم است که آقای محمدرضا عبدالملکیان به ما | |||
===ممنوعالکاری=== | |||
ابتدا در رادیو فرهنگ برنامه "شبستانه" را اجرا کردم که پایه آن برنامه موسیقی سنتی و ادبیات بود. مدتی که از اجرای آن برنامه گذشت یک اتفاق عجیب برایم افتاد. سال ۱۳۸۸ یک روز یک ماشین دنبالم آمد و با هم به صداوسیما رفتیم ولی آنجا گفتند شما ممنوعالورود هستید! هیچکس هم پاسخگو نبود که علت ممنوع بودنم را بدانم. با وجود این که شور و شوق داشتم ولی پشت درهای بسته ماندم. حدود پنج سال طول کشید تا دلیل ممنوعیتم را فهمیدم. آن موقع همزمان در تلویزیون هم برنامههای مناسبتی شبکه چهار را اجرا میکردم. یک نفر به من گفت یک تعدادی از طرف وزارت اطلاعات ممنوع شدهاند و باید به رئیسجمهور نامه بفرستید. زمانی که آقای حسن روحانی در انتخابات سال ۱۳۹۲ پیروز شدند به ایشان نامه دادم و ماجرا را شرح دادم. یک روز وزارت اطلاعات مرا دعوت کرد. در آن جلسه گفتم: مگر من موضعی گرفتهام؟ دلیل ممنوع شدنم را به من بگویید تا روشن شوم. آن روز دلیل روشنی به من نگفتند. انگار خودشان هم بر اثر شنیدهها یک عده مثل من و [[عبدالجبار کاکایی]]، [[سهیل محمودی]] و [[ساعد باقری]] را ممنوع کرده بودند. این افراد سرمایههای رسانه ملی هستند و ممنوع کردن آنها اشتباه است. سال ۹۲ یا ۹۳ مجدد از لیست سیاه خارج شدم و به صداوسیما برگشتم. دوست داشتم اینبار پر قدرتتر برگردم و کارم را با تلویزیون شروع کنم. (۷) | |||
===چندصدایی در تلویزیون=== | |||
شاید موثرترین برنامهای که بهطورجدی در تلویزیون برای شعر ساخته شد، همین برنامه "نقد شعر" شبکه چهار بود. این برنامه در زمانی که آقای دکتر غلامی مدیر شبکه بود با نام "نقد چهار" طراحی شد و قراربود که هر شب به یک هنر بپردازد. آنها پرداختن به شعر کلاسیک را یکی دو دوره انجام داده بودند ولی آن برنامه چندان دیده نشد، چون شعر کلاسیک تمام مشکلات و جنجالهایش فروکش کرده بود و فقط شعر معاصر پر از حرفهای ناگفته بود. مرا بهعنوان مجری برنامه دعوت کردند و یک سری حرفها زدیم. گفتم ما باید به جریانهای مختلف شعر بپردازیم تا هم چندصدایی بودن را نمایندگی کنیم و هم برنامه چالشبرانگیز شود و مخاطب از دیدن آن لذت ببرد. آنها پیشنهاد مرا پذیرفتند ولی گفتند باید با شیب ملایم به سراغ آن برویم تا همان اول کار با حملات سایتها و روزنامههای تندرو مواجه نشویم. محور آن برنامه چالش و بحث و جدل بود. قرار نبود که ما در آن برنامه شعرخوانی کنیم، بلکه میخواستیم درباره شعر حرف بزنیم. (۷) | |||
===توجه بزرگان ادب معاصر=== | |||
خاطرم است که آقای محمدرضا عبدالملکیان به ما پیشنهاد کرد که اولین برنامه را با یک شاعر بزرگ شروع کنیم تا نشان دهیم اندازه برنامه چیست. نظر او روی [[مهدی اخوانثالث]] بود و ما هم برنامه را با این شاعر شروع کردیم. در برنامه بعدی به [[سهراب سپهری]] پرداختیم که با استقبال خوبی روبهرو شدیم. تقریبا ۵۵ برنامه روی آنتن بردیم. برخی از برنامهها شاعرمحور بود و ما به شعرهای یک شاعر میپرداختیم و برخی از برنامهها قالبمحور بود. تعدادی از برنامهها هم درباره مسایل پیرامون شعر مرتبط بود. طراحی و دعوت از میهمانها برعهده خودم بود. (۷) | |||
*خط قرمزهای رسانه | *خط قرمزهای رسانه | ||
به مدیر شبکه گفتم در شعر امروز با یک سری اسامی همچون احمد شاملو و فروغ فرخزاد مواجههستیم که حتی بردن نام آنها جزو خط قرمزهاست. این افراد را نمیتوانیم حذفکنیم. گفتم وزارت ارشاد به کتابهای آنها مجوزمیدهد ولی آوردن اسم آنان در صداوسیما ممنوع است. ابتدا میهمانها شروعکردند از این افراد نام و شاهد مثال آوردند ولی با واکنش روبهروشدیم. کمکم دیدند قصد ما پرداختن به تمام جریانات است و قرارنیست شخصی را بزرگکنیم یا بکوبیم. (۷) | به مدیر شبکه گفتم در شعر امروز با یک سری اسامی همچون احمد شاملو و فروغ فرخزاد مواجههستیم که حتی بردن نام آنها جزو خط قرمزهاست. این افراد را نمیتوانیم حذفکنیم. گفتم وزارت ارشاد به کتابهای آنها مجوزمیدهد ولی آوردن اسم آنان در صداوسیما ممنوع است. ابتدا میهمانها شروعکردند از این افراد نام و شاهد مثال آوردند ولی با واکنش روبهروشدیم. کمکم دیدند قصد ما پرداختن به تمام جریانات است و قرارنیست شخصی را بزرگکنیم یا بکوبیم. (۷) |
نسخهٔ ۱۶ اسفند ۱۴۰۰، ساعت ۱۸:۵۴
سعید بیابانکی | |
---|---|
زمینهٔ کاری | شعر |
زادروز | ۴مهر۱۳۴۷ خمینیشهر اصفهان |
کتابها | آثار شاخص: کتاب «ردپایی در برف»٬ کتاب «نیمی از خورشید»٬ کتاب «نه ترنجی٬ نه اناری»٬ کتاب صوتی«نامههای کوفی»٬ کتاب «یلدا»٬ مجموعه اشعار طنز «هی شعر تر انگیزد»٬ مجموعه اشعار طنز «سکته ملیح»٬ «جامهدران»٬ مجموعه نثرهای کوتاه «لبخندهای مستند»٬ کتاب «سنگچین»٬ کتاب «ضدحالات»، کتاب «پنج داستان از شاهنامه»، کتاب «سجده بر محراب»، کتاب «هزار دست دعا»٬ کتاب «تنپوش بیآستین»٬ گزیده غزل «چقدر پنجره» |
مدرک تحصیلی | کارشناسی مهندسی کامپیوتر |
دانشگاه | دانشگاه اصفهان |
سعید بیابانکی ٬ شاعر معاصر ایرانی است.[۱]
سعید بیابانکی متولد چهارم مهر ۱۳۴۷ در خمینیشهر (سده سابق) در حوالی اصفهان است. نیاکان او اهل منطقه خور و بیابانک هستند و به گونهای به خاندان یغمای جندقی شاعر قرن ۱۳ و حبیب یغمایی متصل هستند. اولین کتاب شعر او با نام ردپایی بر برف در سال ۱۳۶۹ توسط حوزه هنری منتشر شد. (۱) یکی دیگر از آثار وی نیمی از خورشید اتفاق افتاد، نام دارد درواقع بیابانکی با انتشار این کتاب بهعنوان یک شاعر با زبان خاص و متفاوت و صاحبسبک در ۱۳۷۶خورشیدی به ادبیات فارسی ایران معرفی شد. از دیگر آثار وی میتوان به یلدا، جامهدران، نیمی از خورشید، نه ترنجی، نه اناری، هی شعر تر انگیزد (مجموعه اشعار طنز)، سکته ملیح ، چقدر پنجره (گزیده غزل)، لبخندهای مستند (نثرهای کوتاه طنز) و کتاب صوتی نامههای کوفی اشاره کرد. این شاعر نامآشنای ایرانی برگزیده سومین جشنواره شعر فجر شده است. این منتقد ادبی همچنین با نشریات مختلف از جمله جامجم، همشهری و فصلنامه شعر حوزه هنری همکاری کرده و همچنین در زمینه شعر کودک نیز پنج کتاب منتشر کرده است. شعری از او به نام «زنده رود» در کتاب فارسی دوره راهنمایی قدیم هم به چاپ رسیده است.
بیابانکی همچنین بهخاطر انتشار کتاب «سنگچین» برنده جایزه کتاب فصل و نامزد جایزه کتاب سال شد. این کتاب در سالهایی که به شدت فضای شعر کشور غزلزده بود، انتشار یافت. چهارپارههای "سنگچین" که در فضاهای مختلف عاشقانه، بومی، دینی، اجتماعی و فضاهای دیگر شکل گرفته بود برای داوران و مخاطبان تازگی داشت. این اثر نامزد قلم زرین هم شد اما جایزه نگرفت.(۲)
بیابانکی تحصیلات خود را در سال ۱۳۷۲ رشته کامپیوتر در دانشگاه اصفهان به پایان رساند. او مدیر روابط عمومی اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان اصفهان، دبیر هنری سیزدهمین جشنواره شعر و داستان جوان سوره عضو شورای عالی شعر صداوسیما و عضو شورای علمی جشنواره شعر فجر بودهاست و عضو شورای شعر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی است. برنامه تلویزیونی نقد شعر در سالهای ۱۳۹۴ و ۱۳۹۵ در ۵۲ قسمت، هر هفته از شبکه ۴ با سردبیری و اجرای سعید بیابانکی به صورت زنده پخش شد. اختصاص برنامهای در رسانه ملی برای اولینبار پس از انقلاب به فروغ فرخزاد به صورت پخش زنده اتفاق مهمی بود. پیش از این، شعر فروغ فرخزاد در رسانه ملی مورد نقد و بررسی قرار نگرفته بود و پرداختن به شعر او همواره نوعی خط قرمز محسوب میشد.
برخی از آثار این شاعر توسط خوانندگانی مثل: علیرضا افتخاری، حسامالدین سراج، حجت اشرفزاده، مجید اخشابی، حمید غلامعلی اجرا شده است. (۱) در ۱۳۹۹خورشیدی سعید بیابانکی با شرکت در برنامه تلویزیونی شعرخوانی «رندان تشنهلب» که در روزهای تاسوعا و عاشورای حسینی از شبکه چهار سیما پخش شد، اشعاری در وصف اینحماسه بزرگ، قرائت کرد که مورد تقدیر آیتالله خامنهای رهبر معظم انقلاب اسلامی قرارگرفت. (۲)
شاعرانی مانند سیمین بهبهانی ، فروغ فرخزاد ، حسین منزوی، محمدعلی بهمنی، قیصر امینپور و سهراب سپهری در شعر او تأثیرگذار بودهاند . بیابانکی بیشتر شعر کلاسیک بالاخص غزل ، رباعی و ... سروده و کمتر به شعر سپید پرداخته است. تسلط خوبی هم در شعر طنز دارد بهطوری که مسئولیت انجمنهای ماهانه شعر طنز در حوزه هنری تهران برعهده اوست. او خود را فردی پرانرژی ، شاد و شاعری حاضر جواب میداند. (۴)
آیینهای از سعید بیابانکی
بیابانکی و جندقی شاعر
تا جایی که میدانم خانواده ما با یغمای جندقی شاعر قرن سیزدهم هجری شمسی، نسبت دارد. نمیدانم این نسبت آیا نسبی است یا سببی؟ این نسبت را نخستینبار پیرایه یغمایی به من گفت. او دختر حبیب یغمایی است که در استرالیا زندگی میکند. حبیب یغمایی نوه دختری یغمای جندقی است و شعر معروف "زاغ و روباه" را سروده که بیشتر ایرانیها از دروان ابتدایی این شعر را از برند. پیرایه یغمایی از من پرسید شما بچهٔ خور هستید؟ گفتم پدرانمان اهل آنجا بودهاند. گفت: پس ما یک جورهایی فامیل هستیم. (۷)
از دیار شاعران
نیاکان ما ساکن منطقه بیابانک، با مرکزیت خور بودند که از کویر مصر به شهر سده در اصفهان کوچ کردند و من در این شهر متولد شدم. از سویی، اجداد ما به یغمای جندقی، شاعر قرن سیزدهم میرسند. شهر سده علیرغم مساحت کم و جمعیت اندک، عده زیادی شاعر خوب دارد از جمله ۲ شاعر در ادبیات کلاسیک به نامهای سروش اصفهانی که شاعر دوره قاجار بوده است و میرزا نعیم که کمی بعد از سروش اصفهانی میزیسته و بهاریهای معروف به نام «هفت میوه» دارد. (۲)
منتسب به بیابانک
"سده" نام باستانی شهرمان است که در زمان پیش از انقلاب به همایونشهر و پس از انقلاب به خمینیشهر تغییر پیدا کرده است. به لحاظ اقتصادی در یک خانواده ضعیف به دنیاآمدم و پدر و مادرم سواد خواندن و نوشتن نداشتند. پدرم معمار ساختمان بود و مادرم آیات قرآن و شعرهای زیادی را ازبر بود. سه برادر دارم و یک خواهر و من کوچکترین عضو خانواده هستم. نیاکان ما اصالتا از منطقه خور و بیابانک بودهاند و شغل آنها کشاورزی بوده؛ تا جایی که اطلاع دارم در کار حفر قنات بودهاند. از بیابانک کوچ میکنند و به سده اصفهان میآیند ولی از آنجایی که منتسب به منطقه بیابانک بودهاند، نسب بیابانکی را روی آنها میگذارند.(۷)
علاقه به شعر
تقریبا در دوره کودکی و نوجوانی هیچ علاقهای به شعر نداشتم ولی عاشق ریاضی بودم. علاقه من به شعر از اواخر دوره راهنمایی و اوایل دوره دبیرستان ایجاد شد که همزمان با انقلاب بود. زمانی که انقلاب ۵۷ اتفاق افتاد، سومراهنمایی بودم. آن زمان فضا یک فضای عجیبوغریب بود. در مدرسه راهنمایی مهرگان سده اصفهان یک گروه داشتیم که معلمی دلسوز به نام موسوی، معلم تربیتی بود. او به ما جرات و جسارت داد تا بتوانیم در گروههای مختلف فعالیت داشته باشیم. یکی از گروهها تهیه روزنامهدیواری را به عهده داشت و من بخشی از آن روزنامه را مینوشتم و مدیریت میکردم. خاطرم است نخستین کتابهایی که خواندم کتابهای "اگه بابا بمیره" و "اصیل آباد" نوشته محمدرضا سرشار بود. اصلا از همان زمان بود که وارد حوزه نوشتن و خواندن شدم و هنوز وارد مرحله سرودن نشده بودم. جالب است که آن نشریه دیواری ما در سطح استان اصفهان برگزیده شد و رتبه دوم را کسب کرد. جایزه ما دیدار با امام خمینی(ره) بود. (۷)
حسرت سرودخوانی برای امام (ره)
یک روز ما را سوار اتوبوس کردند و به حسینیه جماران بردند. در اتوبوس یک نواری گذاشتند که سرود "بهمن خونین جاویدان" را پخش میکرد و هنوز هم پخش نشده بود. گفتند شما باید این سرود را حفظ کنید و جلوی امام خمینی(ره) بخوانید. یک گروه سرود تشکیل دادیم و کاملا خودمان را آماده کردیم ولی وقتی به حسینیه جماران رسیدیم گروهی از رزمندهها هم به آنجا آمده بودند و ما زیر دستوپا گمشدیم. حسرت خواندن آن سرود نزد امام خمینی(ره) را از دست دادیم، ولی خاطره آن سالها در ذهنم باقی ماندهاست. (۷)
اولین زمزمههای شعر
علاقهمندی من به شعر تقریبا از اول دبیرستان آغاز شد. به کارهای فنی علاقه داشتم و در هنرستان شهیدرجایی، رشته برق میخواندم. عاشق برقکشی ساختمان بودم. با این حال فاز فرهنگی در انجمن اسلامی ادامه پیدا کرد و در آنجا یک نشریه دیگری را طراحی کردیم که مخاطبان بسیار زیادی داشت. مطالب آن نشریه را من و اصغر فخاری مینوشتیم. اولین زمزمههای شعرگفتن من از آنجا شروع شد که بهخاطر این که برخی از فرمولهای دروس فنی را حفظ کنم بدون این که وزن بدانم در ذهنم به آنها وزن میدادم. موزون کردن مطالب کمکم در ذهنم شکل گرفت. (۷)
شاعر بزرگ آینده
یک روز به مدرسه رفتم و دیدم یک اطلاعیهای زدهاند و نوشتهاند قرار است یک مسابقه شعر به مناسبت "دهه فجر" برگزار شود. آن موقع علاقهمندی من به شعر تقریبا شروع شده بود و از بازار یک کتاب شعر با نام "نجوای جنون" اثر ساعد باقری را خریده بودم. براساس یکی از شعرهای او شعری سرودم و برای آن جشنواره پست کردم. دو روز بعد سر کلاس بودم که مدیر در کلاس را زد و گفت: سعید بیابانکی بیا تلفن با شما کار دارد. واقعیتش ترسیده بودم، چون نمیدانستم چه خبر است. یک نفر از پشت تلفن گفت: من اصغر حاجحیدری (خاسته) هستم. من او را میشناختم چون در محله ما یک شاعر بسیار خوب بود. گفت: شما چند وقت است که شعر میگویید؟ گفتم دو روز است که شعر میگویم! گفت شعر بسیار خوبی گفتهای. نام پدر و مادرم را پرسید و گفت: امشب به در خانه شما میآیم. او در یک مدرسهای سرایدار بود. آقای حاجحیدری سر شب با موتور به خانه ما آمد. مادرم گفت: سعید مگر تو شعر میگویی؟ آقای حاجحیدری جلوی مادرم اصرار داشت که سعید در آینده شاعر بزرگی میشود. او از کشف من ذوق کرده بود.(۷)
آغاز شاعری
من سرودن را از ۱۵سالگی به تشویق اصغر حاج حیدری مستخدم مدرسه خود آغاز کردم و بهتدریج با ورود به انجمن ادبی سروش و انجمن ادبی صائب اصفهان از محضر استادانی چون خسرو احتشامی و محمد مستقیمی بهره بردم و در ۱۳۸۸خورشیدی از دانشگاه اصفهان نشان درجه یک طلایی دریافت کردم. (۲)
شعر٬ بخشی از زندگیام
نخستین شعرم در سطح مدارس شهر جایزه اول را گرفت و یک کتاب "مثنوی معنوی" به من جایزه دادند. اینطور شد که شعر برای من اهمیت پیدا کرد. در مراسم اختتامیه آن مسابقه مرا دعوت کردند تا جایزهام را بدهند. برای نخستینبار بود که میخواستم بروم پشت تریبون شعر بخوانم. تا پیش از آن هیچوقت چنین کاری نکرده بودم. شاعران بزرگی نظیر قادر طهماسبی (فرید) در آنجا نشسته بودند. زمانی که به پشت تریبون رفتم اصلا نمیتوانستم سرم را بالا بگیرم، چون میترسیدم ولی شعرم را خواندم و پایین آمدم. زمانی که داشتم به پایین میآمدم جمعیت یک پارچه مرا تحسین میکردند. آن موقع ۱۴ یا ۱۵ سال بیشتر نداشتم و این جایزه برای من جرقه خوبی شد. آقای فرید گفت: شعرهایت را برای ما به کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بفرست. از آن زمان به بعد یک ارتباط مکاتبهای بین من و کانون برقرار شد. شعر برایم جدی شد و به انجمن سروش در شهر سده رفتوآمد پیدا کردم. در ادامه مرا بهعنوان یک علاقهمند نوجوان به انجمن "صائب اصفهان" معرفی کردند. زمانی که وارد دانشگاه شدم، شعر بخشی از زندگیام شد. (۷)
شعر در کنار تحصیل
دو دوره به دانشگاه رفتم. دوره نخست در آموزشکده شهید مهاجر اصفهان رشته برق قدرت خواندم و بار دوم در دانشگاه اصفهان در رشته مهندسی کامپیوتر تحصیل کردم. زمانی که در دانشگاه اصفهان بودم شعر برایم بسیار جدی شد و نخستین مجموعه شعرم را سال ۱۳۶۹ با عنوان "ردپایی بر برف" توسط حوزه هنری منتشر کردم. (۷)
حضور در انجمن سروش
اساسا چرخه و فرایند شاعری، استادشاگردی است. شما تا زمانی که شاگردی نکنید نمیتوانید شاعر شوید. حداقل نمیتوانید شاعر خوبی شوید. در عرصه حرفهای باید حتما استاد داشته باشید و به یک گروه و جریان هنری متصل شوید تا به شما بگویند که در کجاها خوب هستید و در کجاها خوب نیستید. آن موقع در یک شرایطی بهصورت مرتب به انجمن ادبی "سروش" میرفتم که فکر نمیکنم در بین شاعران نسل جدید شخصی حاضر باشد چنین کاری را انجام بدهد. خاطرم است که در یکی از زمستانها سوار دوچرخه میشدم و یک مسیر طولانی را در برف سپری میکردم. شعر یک مغناطیس عجیبوغریبی داشت که مرا به سمت خود میکشید. هر هفته به این انجمن میرفتم تا ببینم استادان آنجا چه شعر جدیدی میخوانند. در انجمن "سروش" هر هفته یک غزل از صائب خوانده میشد و روی آن بحثوجدل میکردند که بسیار آموزنده بود. هر شخصی سرودههای خود را میخواند و مورد نقد قرار میگرفت. آن موقع اوایل کارم بود ولی وقتی شع میخواندم با تشویق زیادی روبهرو میشدم. (۷)
همواره منتخب بودم
وقتی در دانشگاه اصفهان دانشجو بودم، جهاد دانشگاهی کنگرهای با عنوان "شعر دانشجویان کشور" را هر سال در یک شهر برگزار میکرد. سال نخست آن در شهر شیراز بود و سالهای بعد در شهرهای کرمان، رشت و گرگان. به هر چهار دوره شعر فرستادم و همواره جزو منتخبان بودم. بسیاری از شاعران امروز نظیر عبدالجبار کاکایی، علیرضا قزوه، بهروز یاسمی، محمدکاظم کاظمی، علیرضا سپاهی، مصطفی محدثی، محمد رمضانیفرخانی، سیدضیاالدین شفیعی و یدالله گودرزی که سری در سرها دارند از همان کنگره درآمدند. (۷)
همکاری با جهاد دانشگاهی
ما همزمان در دانشگاه اصفهان هم به خود مجموعه جهاد دانشگاهی وصل میشدیم. قادر طهماسبی از کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان آمده بود و در دانشگاه اصفهان با جهاد دانشگاهی همکاری میکرد و یک انجمنی با نام "کلبه پژوهش ادبی" داشت که هر هفته ۴۰-۳۰ نفر دانشجو مشتاق در آنجا جمع میشدیم، شعر میخواندیم و نقد میکردیم. زمانی که آقای طهماسبی رفتند، انجمن کمی پراکنده شد ولی محمد مستقیمی مدیریت آن جلسات را ادامه دادند. (۷)
شعرخوانی سیاسی در «کمال»
قرار بود در کتابخانه عمومی امام صادق(ع) اصفهان، انجمن ادبی کمال شکل بگیرد. استاد خسرو احتشامی، آقای محمد مستقیمی و چند نفر دیگر آمدند این انجمن را راه انداختند. در روزهای اول ۸-۷ نفر بیشتر به آنجا نمیآمدند ولی در ادامه انجمن "کمال" تبدیل به یک جمع ۳۰۰-۲۰۰ نفره شد. آنقدر استقبال زیاد شد که کمکم روی آن حساس شدند. ضمن این که سنین جوانی بههرحال سن عصیانگری و طغیان است و جوانها به آن انجمن میآمدند و شعرهای تند سیاسی میخواندند. کمکم کار در انجمن "کمال" بالا گرفت و یک روز که خواستیم به انجمن برویم، دیدیم آنجا را تعطیل کردهاند. آن موقع آقای هاشمیرفسنجانی رئیسجمهور کشور بودند و در دوران ریاست جمهوری ایشان فضای فرهنگی سیاسی به شدت بسته بود. (۷)
حمایت حوزه هنری
چندوقت بعد حوزه هنری در اصفهان تاسیس شد. بچهها گفتند برویم با حوزه هنری صحبت کنیم تا ببینیم آیا ما را حمایت میکنند یا نه؟ رفتیم با رئیس حوزه هنری آنجا صحبت کردیم و گفتیم انجمن "کمال" را اداره اطلاعات بسته است، آیا شما میتوانید ما را حمایت میکنید؟ در نهایت آنها هم پذیرفتند ولی گفتیم برای شروع مجدد باید یک برنامه بزرگ بگذاریم و برای تولد سهراب سپهری در اردیبهشتماه برنامه گذاشتیم. خودمان پوستر نوشتیم و تکثیر کردیم. آن روز آنقدر جمعیت آمد که همه در خیابان ایستاده بودند. شاید نزدیک به ۶۰۰-۵۰۰ نفر آمده بودند و کمکم ما را در آنجا جدی گرفتند. در یکی دو سال، شاعران جوان زیادی کشف کردیم. زمانی که دوران دانشجوییام تمام شد، برای سربازی به تهران رفتم و آن جلسه را تحویل دوستان دیگر دادم. (۷)
محفل فرهنگسرای خاوران
در سربازی اتفاقات خوشایندی برایم افتاد. در دوران آموزشی سربازی یکی از دوستانم که عضو انجمن "کمال" بود را در خیابان دیدم که شاعر خوبی بود. او به من گفت: فرهنگسرای خاوران تازه افتتاح شده و من خواهش میکنم شما بیاید بخش شعر آنجا را فعال کنید. گفتم بالاخره یک نفر باید از من بخواهد تا بیایم. گفت: من میروم رایزنی میکنم تا شما بیایید. بعد او با رئیس فرهنگسرا صحبتکرد و ما محفل ادبی فرهنگسرای خاوران را راهانداختیم. سرباز بودم و عصرها به فرهنگسرا میرفتم. نخستینبار بود که داشتم حقوق میگرفتم. در آنجا یک کنگره دو روزه با نام "حجم سبز" برای سهراب سپهری برگزار کردیم که استقبال بسیار خوبی از آن کنگره صورت گرفت. دو جشنواره "شعر مادر" هم برگزار کردیم که آن زمان همه جا پیچیده بود که خاوران پاتوق شعر شده است. بسیاری از دوستانی که امروز شاعر هستند نظیر اسماعیل امینی، بکتاش آبتین و محسن وطنی در آنجا رفتوآمد داشتند. آنقدر بچههای زیادی از آن محفل رشد کردند که نهایت ندارد. سال ۱۳۷۶ زمانی که آقای خاتمی پیروز انتخابات شدند، به شوق اصلاحات، تهران را ترک کردم و محفل فرهنگسرای خاوران را به دوستان دیگر تحویل دادم. پس از من عبدالجبار کاکایی این کار را ادامه داد. (۷)
کنسرت برای استاد شجریان
به دعوت مجید زهتاب مدیرکل وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، در اداره ارشاد اصفهان مشغول به کار شدم. حدود دو سال در سمت مشاور مدیرکل و مدیر روابط عمومی فعالیت کردم. تلاش کردم کارهای بزرگی انجام بدهم و بههمینخاطر در دانشگاه اصفهان برای محمدرضا شجریان کنسرت برگزار کردیم. برای نخستین بار ارکستر ملی ایران به رهبری فرهاد فخرالدینی و خوانندگی شجریان را به فضای باز چهلستون بردیم و کنسرت اجرا شد. اتفاقات خوبی در زمینههای موسیقی و سینما شکل گرفت.(۷)
اکران «آدمبرفی»
در اداره کل ارشاد اصفهان هر روز با یک چالش و بحران جدید روبهرو بودیم. بههرحال اصلاحطلبان پیروز شده بودند و اصولگرایان شکست سختی خورده بودند و مدام چوب لای چرخ دولت تازه نفس خاتمی میگذاشتند که کموبیش همه میدانید. نهادهای امنیتی در اختیار مخالفان دولت بود و این یعنی یک چالش بسیار بزرگ. همزمان با روزی که در تهران اجلاس سران برگزار شد، فیلم "آدم برفی" را برای نخستین بار در سینما قدس اصفهان اکران کردیم که آن موقع هنوز در تهران اکران نشده بود. این کار با مخالفت انصار حزبالله روبهرو شد، به سینما قدس اصفهان حمله کردند و پرده فیلم را پایین کشیدند. درحالی که همین فیلم بعدها بارها از رسانه ملی پخش شد. این درگیری و چالشهای سیاسی که به نام دفاع از ارزشها صورت میگرفت، سالها در اصفهان ادامه داشت. کارکردن در ارشاد اصفهان سخت بود و من پس از مدتی و بنا به دلایلی از ادامه کار در ارشاد اصفهان جاماندم و از آن مجموعه خار شدم و وارد حوزه کار مهندسی شدم. (۷)
میزبانی «قیصر» در اصفهان
شعر مرا رها نمیکرد. یکی از کارهای خوبی که در ارشاد اصفهان انجام دادیم این بود که هشتمین کنگره "شعر دفاع مقدس" را به اصفهان بردیم و میزبانی کردیم. فکر میکنم تنها برنامه کنگرهای بود که قیصر امینپور آمد و در آن شعر خواند. در کل برنامه بسیار موفقی بود. هنرمندان اصفهانی نظیر استاد حسن کسایی و استاد شاهزیدی هم آمده بودند.(۷)
درس شعر و مهندسی
مهندسی کامپیوتر خوانده بودم و آن دوره بازار کامپیوتر بسیار رواج داشت. من هم کامپیوتر را در آموزشگاه آموزش میدادم و هم به اتفاق دوستانم بخش فروش کامپیوتر راه انداختم. نزدیک ۱۰ سال کار کردیم و عده زیادی را آموزش دادیم. بسیاری از افرادی که آموزش دادیم الان سمت گرفتهاند. آن سالها کامپیوتر دانستن معادل با مدرک دکترا بود. با این حال شعر را کنار آن کارها ادامه میدادم. بعدها به مجموعه شهرداری اصفهان متصل شدم. آنها مرکزی با نام "قلمستان" را راهاندازی کردند و بخش "شعر" آنجا را به من سپردند. در کنار مهندسی، کار شعر هم انجام میدادم، بهصورتی که دفتر کارم همیشه محل رفتوآمد شاعران بود. یکبار زندهیاد محمدرضا آقاسی آمده بود و همه مشتریها نگاه میکردند که آقاسی آنجا چهکار میکند! پس از ۱۰ سال که کار کامپیوتر انجام دادم دوباره به تهران آمدم. (۷)
شعرسرایی در مقیاس ملی!
میخواستم شعر را به صورت جدیتر پی بگیرم و در مقیاس ملی دنبال کنم؛ اصفهان برای این کارها کوچک بود. از سوی حوزه هنری تهران دعوت شدم تا بروم با آنها در زمینه سایت همکاری کنم. آن سالها فضای مجازی هنوز اینقدر غلبه نداشت. برای آنها سایت "ادب فارسی" را راه انداختم. به هر حال به مجموعه حوزه هنری وصل شدم و کمکم به رسانه راه پیدا کردم. (۷)
ورود به رادیو و رسانه
قبل از آمدنم به تهران، بین اصفهان و تهران تردید داشتم. سازمان صداوسیما جشنوارهای برای حضرت ابوالفضل (ع) برگزار کرد که علی معلمدامغانی مسئول آن برنامه بود. یک شعر برای این رویداد فرستادم. شعرم جزو برگزیدهها اعلام شد و به تهران دعوت شدم. آن زمان آقای ضرغامی رئیس سازمان صداوسیما بودند. زمانی که رفتم جایزهام را بگیرم، آقای خجسته رئیس رادیو، به من گفت: شما چقدر صدای خوبی دارید. آیا میخواهید با رادیو همکاری کنید؟ گفتم: من عاشق رادیو هستم. گفت: میگویم با شما تماس بگیرند. اصلا فکر نمیکردم موضوع جدی باشد ولی سه چهار روز بعد با من تماس گرفتند و گفتند بیایید تا از شما تست گویندگی بگیریم. شوق رسانه داشتم و به جامجم رفتم. در آنجا یک متنی را جلوی من گذاشتند که در تمام عمرم سختتر از آن متن ندیده بودم ولی همه آن را خواندم. بعد مرا تحسین کردند و گفتند تا به حال ۲۰۰ نفر آمدهاند ولی حتی یک نفر هم نتوانسته بود این متن را بخواند، عالی است و شما از نظر ما پذیرفته هستید. (۷)
ممنوعالکاری
ابتدا در رادیو فرهنگ برنامه "شبستانه" را اجرا کردم که پایه آن برنامه موسیقی سنتی و ادبیات بود. مدتی که از اجرای آن برنامه گذشت یک اتفاق عجیب برایم افتاد. سال ۱۳۸۸ یک روز یک ماشین دنبالم آمد و با هم به صداوسیما رفتیم ولی آنجا گفتند شما ممنوعالورود هستید! هیچکس هم پاسخگو نبود که علت ممنوع بودنم را بدانم. با وجود این که شور و شوق داشتم ولی پشت درهای بسته ماندم. حدود پنج سال طول کشید تا دلیل ممنوعیتم را فهمیدم. آن موقع همزمان در تلویزیون هم برنامههای مناسبتی شبکه چهار را اجرا میکردم. یک نفر به من گفت یک تعدادی از طرف وزارت اطلاعات ممنوع شدهاند و باید به رئیسجمهور نامه بفرستید. زمانی که آقای حسن روحانی در انتخابات سال ۱۳۹۲ پیروز شدند به ایشان نامه دادم و ماجرا را شرح دادم. یک روز وزارت اطلاعات مرا دعوت کرد. در آن جلسه گفتم: مگر من موضعی گرفتهام؟ دلیل ممنوع شدنم را به من بگویید تا روشن شوم. آن روز دلیل روشنی به من نگفتند. انگار خودشان هم بر اثر شنیدهها یک عده مثل من و عبدالجبار کاکایی، سهیل محمودی و ساعد باقری را ممنوع کرده بودند. این افراد سرمایههای رسانه ملی هستند و ممنوع کردن آنها اشتباه است. سال ۹۲ یا ۹۳ مجدد از لیست سیاه خارج شدم و به صداوسیما برگشتم. دوست داشتم اینبار پر قدرتتر برگردم و کارم را با تلویزیون شروع کنم. (۷)
چندصدایی در تلویزیون
شاید موثرترین برنامهای که بهطورجدی در تلویزیون برای شعر ساخته شد، همین برنامه "نقد شعر" شبکه چهار بود. این برنامه در زمانی که آقای دکتر غلامی مدیر شبکه بود با نام "نقد چهار" طراحی شد و قراربود که هر شب به یک هنر بپردازد. آنها پرداختن به شعر کلاسیک را یکی دو دوره انجام داده بودند ولی آن برنامه چندان دیده نشد، چون شعر کلاسیک تمام مشکلات و جنجالهایش فروکش کرده بود و فقط شعر معاصر پر از حرفهای ناگفته بود. مرا بهعنوان مجری برنامه دعوت کردند و یک سری حرفها زدیم. گفتم ما باید به جریانهای مختلف شعر بپردازیم تا هم چندصدایی بودن را نمایندگی کنیم و هم برنامه چالشبرانگیز شود و مخاطب از دیدن آن لذت ببرد. آنها پیشنهاد مرا پذیرفتند ولی گفتند باید با شیب ملایم به سراغ آن برویم تا همان اول کار با حملات سایتها و روزنامههای تندرو مواجه نشویم. محور آن برنامه چالش و بحث و جدل بود. قرار نبود که ما در آن برنامه شعرخوانی کنیم، بلکه میخواستیم درباره شعر حرف بزنیم. (۷)
توجه بزرگان ادب معاصر
خاطرم است که آقای محمدرضا عبدالملکیان به ما پیشنهاد کرد که اولین برنامه را با یک شاعر بزرگ شروع کنیم تا نشان دهیم اندازه برنامه چیست. نظر او روی مهدی اخوانثالث بود و ما هم برنامه را با این شاعر شروع کردیم. در برنامه بعدی به سهراب سپهری پرداختیم که با استقبال خوبی روبهرو شدیم. تقریبا ۵۵ برنامه روی آنتن بردیم. برخی از برنامهها شاعرمحور بود و ما به شعرهای یک شاعر میپرداختیم و برخی از برنامهها قالبمحور بود. تعدادی از برنامهها هم درباره مسایل پیرامون شعر مرتبط بود. طراحی و دعوت از میهمانها برعهده خودم بود. (۷)
- خط قرمزهای رسانه
به مدیر شبکه گفتم در شعر امروز با یک سری اسامی همچون احمد شاملو و فروغ فرخزاد مواجههستیم که حتی بردن نام آنها جزو خط قرمزهاست. این افراد را نمیتوانیم حذفکنیم. گفتم وزارت ارشاد به کتابهای آنها مجوزمیدهد ولی آوردن اسم آنان در صداوسیما ممنوع است. ابتدا میهمانها شروعکردند از این افراد نام و شاهد مثال آوردند ولی با واکنش روبهروشدیم. کمکم دیدند قصد ما پرداختن به تمام جریانات است و قرارنیست شخصی را بزرگکنیم یا بکوبیم. (۷)
- تابوشکنی با فروغ
رفتهرفته یک فضایی را ایجادکردیم و خواستیم تابوشکنیکنیم. تابوشکنی ما این بود که تصمیمگرفتیم برنامهای برای فروغ فرخزاد بسازیم. آقای غلامی آدم بسیار شجاعی بود و هرگز پشت ما را خالینکرد. او مجوز این برنامه را صادرکرد و به سراغ آدمهایی رفتیم که درباره فروغ فرخزاد صحبتکنند. نقش تهیهکننده برنامه آقای کورش انصاری هم بسیار تعیینکننده بود. ابتدا با چند نفر ارتباط برقرارکردیم که آنها پیشنهاد ما را نپذیرفتند. به شمس لنگرودی گفتیم و او حافظ موسوی را معرفیکرد. حافظ موسوی ابتدا گفت میآیم ولی دو شب قبل از اجرا گفت اجازهبدهید که من نباشم چون مدتی است که از این فضاها فاصله گرفتهام و دنبال آرامش هستم. ما دوستداشتیم آدمهای مختلف از طیفهای مختلف بیایند. در نهایت محمدحسین جعفریان، بهروز یاسمی و مهرنوش قربانعلی آمدند. اولین خبر آن برنامه را خودمان به خبرگزاری فارس دادیم تا کارکند. وقتی خبر نقد و بررسی آثار فروغ فرخزاد در رسانه ملی را منتشرکردند غوغا بهپاشد. بسیاری از روزنامهها آن خبر را در روزنامهها کارکردند. فشارهایی زیادی به ما واردشد ولی برای اولین بار صدای فروغ فرخزاد را در تلویزیون پخشکردیم و کتابهای فروغ را به نظرسنجیگذاشتیم. آن شب یک تعداد عجیب وغریبی به ما پیامکزدند. واقعا این برنامه بازتاب بسیار عجیب و غریبی داشت. در برنامههای بعدی به سیاوش کسرایی پرداختیم و صدای او را پخشکردیم. قصدداشتیم که به احمد شاملو بپردازیم ولی برنامه به پایان رسید و آقای غلامی بزرگترین حامی ما از شبکه چهار رفت. میخواستیم در حوزه شعر و ادبیات یک فضای بازی را ایجادکنیم. فکرمیکنم اگر فضای نقد و چالش در حوزه ادبیات بازشود، در حوزه سیاست هم میتواند الگو شود. جا دارد که از تهیهکننده آن برنامه کوروش انصاری تشکرکنم. او آدم بسیار شجاع و کاربلدی است. (۷)
- راهاندازی «زمستان»
با حوزه هنری وارد همکاری شدم. مدتی کارشناس مرکز آفرینشهای ادبی حوزه بودم و حدود سه چهار سال برنامه "در حلقه رندان" را اجراکردم. یکی از مهمترین فعالیتهایم پس از آمدن به تهران، راهاندازی کانون ادبی "زمستان" در جنوب شهر تهران در فرهنگسرای رازی بود. برای این برنامهها از اصفهان به تهران میآمدم و برمیگشتم. آن زمان هنوز انجمن شعر در تهران رایج نبود و گاهی از شمال شهر تهران هم به آن کانون میآمدند. جلسات با سه چهار نفر شروعشد و در ادامه به 140-150 نفر مخاطب رسید. پس از مدتی من احساسکردم، کارم را انجامدادهام و از آنجا خارجشدم. (۷)
- شعر طنز یا شعر آیینی؟
مرا بیشتر بهعنوان شاعر آیینی میشناسند. طنز یک شکل متفاوتی از آفرینش هنری است. بههرحال همواره یک نیش انتقادی در طنز هست و طنز سیاسی معمولا یک پیکان نقدی به سمت اهل سیاست است و مردم از این شعرها بیشتر لذت میبرند. احساسمیکنند شاعر حرف دلشان را زدهاست. در مقایسه با سایر شاعران به لحاظ کمی آثار قابل توجهی ندارم ولی به لحاظ مخاطب ممکن است اشعار طنز من 10 برابر اشعار دیگر باشد. زمانی که با محفل "در حلقه رندان" و ابوالفضل زرویی نصرآباد، یوسفعلی میرشکاک و ناصر فیض آشناشدم کمکم شعر طنز برایم جدی شد و احساسکردم که این زمینه را باید جدی بگیرم. معمولا تمام شاعران آثار هجو و هزل اشعار، غیرقابل چاپ دارند و برای اینکه بتوانند آن اشعار را قابلپخش کنند باید شیب آن را به سمت آثار قابلانتشار ملایمکنند که این کار بسیار سختی است. اما بسیاری از شاعران این اصول و ضوابط را نمیدادند. (۷)
- طنزسرایی بیابانکی
اوایل طنزهایم را در وبلاگی که با نام "سنگچین" داشتم، منتشرمیکردم. این وبلاگ به تدریج مخاطبان گستردهای پیداکرد و حداقل روزی 10 هزار بازدیدکننده داشت. یک عده مرا تشویقکردند که شعرهای آن وبلاگ را به صورت کتاب منتشرکنم. در زمان دولت آقای محمود احمدینژاد مجموعه شعر طنز "هی شعر تر انگیزد" را به انتشارات سپیدهباوران در مشهد دادم تا آنها کتابم را منتشرکنند. جالب است که وقتی این کتاب برای نخستین بار وارد نمایشگاه بینالمللی کتاب شد، غوغا بهپاکرد. نصف بیشتر شعرهای آن کتاب طنز سیاسی بود. پس از انقلاب جزو اولین کتابهایی بود که اینقدر تندوتیز نقد سیاسی اجتماعی میکرد. پس از اینکه مورد استقبال قرارگرفت دیگر اجازه چاپپیدانکرد. کتاب "هی شعر تر انگیزد" چندین سال در محاق توقیفباقیماند تا این که در دولت آقای روحانی مجدد تجدیدچاپشد و درحالحاضر فکرمیکنم چاپ چهارم یا پنجم آن در بازار موجود است. (۷)
- علاقه به «سنگچین»
خودم هنوز هم "سنگچین" را بیشتر از کتابهای دیگر دوستدارم. به دلیل حجم زیادی از شعرهایی که در قالب چهارپاره در کتاب چاپشده. این کتاب در سالهایی که به شدت فضای شعر کشور غزلزده بود انتشار یافت. چارپارههای "سنگچین" که در فضاهای مختلف عاشقانه، بومی، دینی، اجتماعی و فضاهای دیگر شکلگرفتهبود برای داوران و مخاطبان تازگی داشت. این اثر نامزد "قلم زرین" هم شد ولی جایزه نگرفت. (۷)
- «نامههای کوفی » و کتاب سال
کتاب "نامههای کوفی" نیز قرار بود جایزه "کتاب سال" را ببرد. داوران بعدها به من گفتند در جلسه آخر صورتجلسهکردیم که کتاب شما کتاب برگزیده سال است ولی با کمال تعجب یک کتاب دیگری را معرفیکردند. هرگز به این ماجرا اعتراضنکردم ولی معنای این کارها را نمیفهمم. احساسمیکنم در مورد من و امثال من گاهی سیاسیکاری شدهاست. در بین کتابهایم، "سنگچین" و "نامههای کوفی" را بیشتر میپسندم. بازار هم نسبت به این دو کتاب اقبال بیشتری نشاندادهاست. کتاب "نامههای کوفی" نزدیک به 10 هزار نسخه فروش داشته و از کتاب "سنگچین" هم نزدیک به پنجهزار نسخه فروشرفتهاست. اگر روی کتاب "سنگچین" تبلیغات بیشتری صورتمیگرفت، بهتر هم میشد. (۷)
- فعالیت در عرصه داستاننویسی
قبل از این که به صورت جدی وارد عرصه شاعری شوم تکوتوک داستانمینوشتم. سالهایی که تازه دانشجو شدهبودم یک سری داستان کوتاه طنز مینوشتم که برخی از آنها در مجله جوانان چاپمیشد. تعدادی از شبهداستانهایی که نوشتهبودم را بعدها در قالب یک کتابی با نام "ضد حالات" در انتشارات مروارید منتشرکردم ولی هیچوقت داستاننویسی را به صورت حرفهای دنبالنکردم. یکجورهایی انگار از نویسندگی به سمت شاعری آمدم. الان هم ممکن است یکدفعه رمان بنویسم. مدت کمی در روزنامه جامجم ستوننویسی میکردم ولی با افزایش ممیزیها تصمیمگرفتم که دیگر ننویسم. (۷)
- نشان درجه یک طلایی
زمانی که در دانشگاه اصفهان بودم قرارشد که دانشگاهها برای خودشان آرم و سرود بسازند. از آنجایی که دانشجوی دانشگاه اصفهان بودم شعر سرود آن دانشگاه را به من سپردند. یک شعری با نام "باغ پنجم" سرودم و به ستایش این مجموعه فرهنگی، علمی و دانشگاهی پرداختم. آن شعر بعدها آهنگسازی شد و به عنوان سرود معروفشد. نام "باغ پنجم" روی سردرهای دانشگاه اصفهان کاشیکاری شدهاست. مدتی بعد کلیپ آن را ساختند و درحالحاضر بسیاری از مراسمها با پخش این سرود آغازمیشود. بههمینخاطر که هم دانشجوی دانشگاه اصفهان بودم و هم چنین شعری سرودم، دانشگاه اصفهان به من نشان درجه یک طلایی داد. (۷)
- همکاری با خوانندهها
به دعوت زندهیاد استاد مشفق کاشانی به شورای شعر وزارت ارشاد پیوستم. زمانی که وارد شورا شدم جوانترین عضو بودم که اتفاق بسیار خوشایندی بود. چون زمانی که برای نخستینبار در دانشگاه اصفهان در حضور استاد مشفق کاشانی شعرخواندم با استقبال و تحسین بسیار زیادی از طرف او روبهروشدم. زمانی که مرا دعوت به همکاری کردند بسیار خوشحالشدم که قراراست در رکاب استاد باشم. فکرمیکردم شورای شعر کارهای گستردهتری در حوزه شعر انجاممیدهد ولی بعدها متوجهشدم فقط در حوزه آثار شعری که قراراست به صورت صوتی ضبطشود، فعالیتمیکند. پیش از آن زمان همکاری مختصری با خوانندههای موسیقی داشتم ولی هرگز خودم را ترانهسرای حرفهای نمیدانم. برخی از آثار من را آقایان علیرضا افتخاری، حسامالدین سراج، حجت اشرفزاده، مجید اخشابی و حمید غلامعلی خواندهاند. بهترین آثار مرا آقای افتخاری خواندهاست. با این حال ترانهسرایی هیچوقت برای من جاذبه نداشته چون بیشتر عرصه فانتزی است. هر از گاهی هم که به من پیشنهاد همکاری میدهند، سعیمیکنم کارم را بسیار خوب انجامبدهم. (۷)
- شعر و ممنوعالورود شدن
در یکی از دانشگاههای کشور شعری خواندم که آقای رییس از ترس میزشان مرا تا دوسال به آن دانشگاه ممنوعالورود کردند آن شهر به مذاق همه خوش آمد به جز آقای رییس. (۹)
- علاقه به ورزش و موسیقی
جوانتر که بودم بسکتبال بازیمیکردم. به موسیقی هم بسیار علاقمندم؛ هم سنتی هم پاپ. من طرفدار تیم سپاهان هستم. برای سپاهان هم ترانه ساختهام که افتخاری خواندهاست و هوادارن سپاهان این ترانه را ازبرند. (۹)
قالب و ویژگی اشعار بیابانکی قالب اشعار بیابانکی به سبک فارسی کلاسیک است و همچنین شعرهای طنز بسیاری در میان آثار خود دارد. این شاعر موفق معاصر در قالبهای متفاوت اشعار بسیاری دارد از جمله سنتی، سپید، غزل و چهارپاره اما در میان آنها چارپارههای او شهرت بسیاری دارد. وی در چهارپارههای خود به مفاهیمی چون عشق، مذهب، مسائل اجتماعی و تاریخی و همچنین زندگی شهدا و احیای فرهنگها پرداختهاست. همچنین بیشتر اشعار این شاعر خوشذوق و توانمند جنبه مذهبی و طنز دارد. وی درباره شعر طنز بر این باور است که طنز قالب شعری نیست، بلکه شگردی در سرودن شعر است، بسیاری به اشتباه شعر طنز را بهعنوان یک قالب شعری معرفیمیکنند درحالیکه همۀ ما میدانیم، قالب های شعری به کلاسیک، نو و سپید تقسیممیشوند و آنچه که در واقع شعر طنز را از دیگر اشعار متمایزمیکند، شیوهای است که برای سرودن انتخابمیکنیم. (۲) دیدگاه طنزپردازی در آثار کهن شاعر طنزپرداز باید تا حدودی دارای ویژگیهای ذاتی چون دقتنظر، نکتهسنجی و... باشد. همچنین دلیل ماندگاری بسیاری از آثار کلاسیک استفاده از طنز است. شاعران بزرگی چون مولانا و حافظ به میزان تاثیرگذاری طنز در کلام آگاهی داشته و از آن به خوبی استفادهکردهاند. در مثنوی به نمونههایی برمیخوریم که به شیوۀ طنز بیانشدهاند. این ویژگی در گلستان سعدی نیز وجوددارد. روشهای عمده برای ایجاد طنز استفاده از تضادها و تناقضها است؛ بهطور مثال در این بیت: ز کوی میکده دوشش به دوش میبردند/ امام شهر که سجاده میکشید به دوش، درکنارهم قرارگرفتن این ۲ تصویر و ایجاد تضاد موجب خلق موقعیت طنز در این شعر شدهاست. (۲) طنز در شعر حافظ شیوه نگرش حافظ به پیرامونش طنزآمیز است. طنز یک جاهایی شکلمیگیرد که تضادها و ناسازگاریها با هم جمعشوند. حافظ اینها را کنار هم گذاشتهاست و میگوید: "ز کوی میکده دوشش به دوش میبردند / امام شهر که سجاده میکشید به دوش". این بیت شعر جمع دو نقیض است. میگوید دیشب وضع امام شهر که مظهر پاکی است از همه بدتر بود. زندهیاد ابوالفضل زرویینصرآباد این شیوه را در طنز امروز استفادهمیکرد و من تحتتاثیر مکتب او به این سمت کشیدهشدم و شروع به ذوقآزمایی کردم. (۷) شعر آیینی و اجتماع من خودم آدم مذهبی هستم. شما نمیتوانید به چیزی اعتقاد نداشتهباشید و بخواهید اثر هنری بیافرینید یا نمیشود معتقدباشید و اثر هنری نیافرینید. شعر آیینی بخشی از اعتقادات ماست و حتما از اعتقادات ناشیمیشود. ولادیمیر مایاکوفسکی میگوید: "شعر، سفارش اجتماع به شاعر است". اجتماع در دورههای مختلف چیزهای مختلفی را به شما سفارشمیدهد. آنقدر جو غلبهمیکند که شما را با خود میبرد. در دوران جنگ، فضای جنگ ما را با خودش میبرد. زمانی که جنگ تمامشد دغدغهها چیز دیگری شد و الان شکل دیگری است. به نظرم شاعر باید یک جورهایی جامعه را آیینهگیکند. شاعری که آیینهگینکند را شاعر نمیدانم چون ما در آینده قضاوت میشویم. (۷) شعر٬ آینه زمان یکی از انتقاداتی که به امثال شاعران بیتفاوت نسبت به اجتماع میشود همین است. مثلا میگویند در فلان مقطع تاریخی مغول به ایران حملهکرده و تعداد زیادی آدم کشته ولی شاعر آن دوره نشسته و برای معشوق شعر سرودهاست. بههرحال این یک انتقادی است که به شاعران بیتفاوت وارد است. شاعر و شعر او یک جورهایی آیینه زمان است. وقتی شعر آیینه زمان باشد، آیینه تمام زمانها خواهدبود. همواره سعیکردهام نسبت به جامعه، عواطف و احساسات مردم بیتفاوت نباشم. با غمهای مردم غمگین باشم و با شادیهایشان شاد. اگر کاری از دستم برنیاید سعیمیکنم حداقل، یاس را به جامعه تزریقنکنم. کار شعر ایجاد امید است وگرنه ناامیدی به اندازه کافی وجوددارد. (۷) ورودی شعر٬ زندگی است برای شاعر باقیماندن باید با مردم زندگیکنید. بخش عمدهای از مجراهای شاعرانه و ورودیهای شعر از زندگی است. نیما یوشیج گفتهاست: "وروی شعر، زندگی است". شما اگر همانگونه که زندگیمیکنید و باوردارید شعربگویید زندهمیمانید و مردم با شعر شما ارتباط برقرارمیکنند. شعر تنها هنری است که به ماشین تکثیر نیازندارد. ماشین تکثیر شعر، مردم هستند. مردم باید شعر را حفظکنند. مردم چیزی را به دل و حافظه میسپارند که از جنس دغدغههای عمومی خودشان باشد. (۷) رونق شعر و شاعری امروز معتقدم در چهل سال اخیر که خودم هم محصول همین دوره هستم، شاعران خوب زیادی در این مملکت بروز و ظهور پیداکردهاند. شما اگر بخواهید سراغ سدههای شعر فارسی بروید، در هر صد سال ممکن است دو سه نفر یا اصلا هیچ شاعری زیستنکردهباشد. مثلا شاعران ما در قرن هشتم چند نفر هستند؟ شما در چهل سال اخیر میتوانید صد شاعر خوب بشمارید. حالا درست است که ما در دوره کلاسیک با شاعرانی مواجههستیم که دارای سلوک فردی هستند و با روزگار ما قابلمقایسه نیستند ولی ظهور این همه شاعر و شعر خوب از پدیدههای امروز است. (۷) از معایب جهان مجازی احساسمیکنم جهان مجازی، کمی کار را خراب کردهاست. برخی از افراد معتقدند فضای مجازی خوب عملکرده ولی من معتقدم که اینطور نیست. فضای مجازی یک ابزار انتشار عمومی در اختیار همه قرارداده، درحالیکه قرارنیست همه شاعر، عکاس و خواننده شوند. من چندان موافق فضای مجازی نیستم. شعر آنقدر که در مطبوعات دهه 50 به صورت جدی حضور داشت، الان حضورندارد. به هر حال مطبوعات یک سردبیر و مدیرمسئول دارد و هر مطلبی قرارنیست که در نشریه منتشرشود. مطلب ابتدا باید ارزیابی و درجهبندیشده و بعد منتشرشود چون مطبوعات برای خودشان یک ارزش و اعتبار قائل هستند. در مطبوعات غربالگری اتفاقمیافتد ولی در فضای مجازی غربالگری وجودندارد. در مطبوعات یک نفر مولف است و یک عدهای خواننده، اما در فضای مجازی همه مولف هستند. من اعتقاددارم آدمهایی که از دل جهان مجازی درآمدهاند صرفا کف روی آب هستند. یعنی چند وقت دیگر هیچ خبری از آنها نخواهدبود. (۷) تخصص طنزپردازی سرودن شعر، عملی کاملاً علمی و پیچیده است؛ بنابراین ما باید به طنز بهعنوان یک تخصص نگاهکنیم و حداکثر توانمان را برای بهرهبردن از ظرفیتهای زبان به کار ببندیم. (۲) لذت سرودن شعر بسیار لذتبخش است و زندگی را برای آدم شیرینتر میکند. من نمیدانم چه چیزی در شعر وجوددارد که اینقدر جذاب است. شاید شعر تنها هنری باشد که به خلوت انسانها راهپیدامیکند. من یک شعری را در خانه خودم در اصفهان میسرایم و بعد میبینم آن شعر تا یکی از روستاهای خراسان هم رفتهاست. شعر جاهایی میرود که خود شاعر هرگز نمیرود. شعر پدیده عجیب و غریبی است. شما هر وقت یک شعر تازهای میآفریند مثل این است که خداوند یک فرزنده تازهای به شما داده است.(۷) بیت و قافیه در غزل غزل بر اساس بیت شکل میگیرد. من در غزل به استقلال بیتها معتقدم و این طبیعی است که غزل را قالب مناسبی برای روایت نمی دانم. در روایت شما مجبورید بیتها را موقوفالمعانی کنید که این استقلال بیتها را نفیمیکند و نقش قافیه را به عنوان رنگ مطلب کم رنگ میکند. (۸) نظم شاعرانه یا شعر؟ بههرحال بهروز بودن و به زبان امروز شعرگفتن و امروزی به اطراف نگاهکردن از ملزومات شعر است. غزلهایی که موسوم به پستمدرن شدهاند بیشتر در دنیای مجازی اتفاقافتاده و حاصل توهمات نویسندگان آنهاست، اینگونه غزلها بیشتر نظمهای شاعرانه هستند تا شعر. آنها غالبا یا گزارشاند یا فیلمنامه یا داستان کوتاه که منظوم شدهاند ولی غزل نیستند. و به اعتقاد من عمر اینگونه غزلها بهاندازه همان چند روز ماندن در یک وبلاگ است. (۸) عطیه شاعری شاعری فراموشکردنی نیست . یک عطیه الهی است. مثل جان که خدا به انسان میدهد . فقط خود او هم قادر خواهدبود او را از شاعر بگیرد. قطعا باید خداوند به انسان عنایتکردهباشد. شاعری قابلآموزش نیست. ولی طبع شعر را باید با حضور در انجمنهای ادبی و تلمذ از استادان تقویتکرد. (۰) نیروی آسمانی یاریگر معمولا شاعر به همه آثار خود به نسبتهای مختلف علاقمند است . ولی من به شعرهای مذهبی ام بیشتر علاقهدارم . چراکه هنگام سرون آنها بسیار گریستهام .... و یک نیروی آسمانی در شکلگرفتن آنها به یاریام آمدهاند. (۹) شعرهای آزاردهنده از خواندن بعضی شعرها در بعضی جاها پشیمان شده ام . بعضی جاها مناسب خوانی نکرده ام و این برایم گاهی آزار دهنده بوده است. (۹) شعر و تحصیل شعر با رشته تحصیلی ارتباطی ندارد. بسیار هستند که دکترای ادبیات دارند و یک بیت شعر هم تابهحال نگفتهاند . وخیلیها هم هستند که سواد خواندن ونوشتن ندارند و شاعران توانایی هستند. (۹) شعر آیینی شعر آیینی باید ما را با معارف اهلبیت آشناکند. اگر شعری ظواهر کسی را توصیفکرد، شامل شعر آیینی نمیشود. چرا که فضیلتی برای معصومین نیست و متاسفانه شعر آیینی امروز به سمت توصیفهای تغزلی رفتهاست. شعر آیینی باید به سمت معرفت رود. صرف توصیف ظاهری که مخصوص معشوق در غزل فارسی است، در این شعر جایی ندارد. شعر آیینی قالب خاصی ندارد و حتی میتواند در قالب شعر محاوره بگنجد. اما چون ما با فضایی معنوی مواجههستیم، هرچقدر ظرف و مضمون به هم نزدیکتر باشد، پذیرش آن از سوی مخاطب راحتتر است. به نظر من هرچقدر شعر در این حوزه، کلاسیکتر باشد، مقبولتر است. توصیف شعر آیینی با زبان مردم کوچه بازار به نظر من کمی بیسلیقگی است. (۱۰) ریتم شعر آیینی گذاشتن ملودی درست روی شعر آیینی هیچ ایرادی ندارد. برخی از ملودیهای وابسته به موسیقی اصیل ایرانی خوب است. اما ترانهای که برای یک موسیقی شاد نگاشتهمیشود با شعر آیینی بسیار متفاوت است. گذاشتن شعر آیینی برروی یک ملودی مثلا پاپ ناموزون و حتی زشت است و باید با آن مقابلهشود. (۱۰) شعر٬ رسانه ملی در کشور ما به رادیو و تلویزیون رسانه ملی اطلاقمیشود اما من معتقدم که در کشور ما رسانه ملی شعر است. به خاطر اینکه شعر از دیرباز اولاً حافظ زبان ما و ثانیاً حافظ فرهنگ ما بودهاست. بسیاری از اتفاقاتِ تاریخی فلسفی، دینی و اجتماعی و گنجینههای فرهنگی به واسطه شعر به ما رسیده و به نظر من، نثر و متن بعد از شعر قراردارد.اینکه چگونه میشود شعر را ترویجداد و این رسانه ملی را پاسداشت، فقط کار دولتها نیست و چه بسا اصلاً گاهی وقتها دولتها دخالتنکنند هم بهتر است. به یاد دارم سالها پیش برای جشنواره شعر فجر خدمت دکتر شفیعی کدکنی رفتیم و در آنجا دوست عزیزی از همکاران دولتی جشنواره از ایشان پرسید: چه کاری انجامدهیم که برای شعر خوب باشد و شعر را پاسبداریم؟ ایشان فرمودند برای شعر اگر هیچکاری نکنید بهترین کار را انجامدادید! منظورش این بود که دولت کاری انجامندهد! اینکه بخش خصوصی و خود مردم حافظ و پاسدار شعر هستند و این هنر و رسانه ملی را ترویجمیکنند بسیار بسیار ارزشمند است. (17) شعر «قیصر» و جامعیت انقلاب اسلامی ما جامه و ردای انقلاب را اگر بخواهیم بر تن یک نفر بپوشانیم، کسی را پیدانمیکنیم، که این جامعیت را داشتهباشد. با تبلیغات هم نمیشود کسی را در طراز ارزشهای حقیقی انقلاب بهصورت الگو و خاص بهشمارآورد. شاعری میتواند این ویژگی را داشتهباشد که در جامعه و دانشگاه نامش آوردهشود. بااینحال اگر بخواهم در این ۴۰ سال یک نفر را نامببرم او قیصر امینپور است و این به دلیل تکثر قالبهای اوست. دلیل دیگر نیز موضوعات مختلف شعرهای اوست. (18) توجه به شعر پس از انقلاب بخشی از مأموریت رشته ادبیات٬ بررسی شعر دوران پس از انقلاب است. باید دانشگاه به این مورد بپردازد. اما دلیل نپرداختن به آن را بنده نگاه کلاسیک به شعر میدانم. امروز مشاهدهمیکنیم که، ادبیات دانشگاه از پروین اعتصامی فراتر نیامدهاست. و عصر حاضر را نمیشناسند و حتی آن را قبول هم ندارند. آدمهای کلاسیک ادبیات انقلاب را نمیخوانند. اما جاهایی که استاد دانشگاه بهصورت شخصی دغدغهمند است، پرداختمیشود. درمجموع پرداخت به این موضوع در حد انتظار نیست. البته یادآورمیشوم این ارتباطی به انقلاب ندارد، چون شعر معاصر را اغلب اعضای هیاتعلمی دانشگاهها قبولندارند. (۱۸) مسیر ادبیات انقلاب اسلامی مسیر روبهرشد ادبیات انقلاب با شروع دفاع مقدس، از مسیر طبیعی خود خارجشد. عظمت دفاع مقدس بخش زیادی از ادبیات انقلاب را مصادرهکرد. اگر جنگی در ایران اتفاقنمیافتاد، مسیر ادبیات انقلاب نیز تغییرنمیکرد. اما اکنون بلافاصله پس از بیان ادبیات انقلاب باید وارد ادبیات جنگ شویم. (۱۸) فراموشی آرمانهای انقلاب شعرا انسانهای آرمانگرایی هستند. شعارهای هر انقلابی بر اساس ایدهآلها است. انقلاب ایران نیز همینگونه بود. مردم میخواستند به یک فرهنگی نه بگویند و فرهنگی را به وجود بیاورند. دلایل نه گفتن به فرهنگ قبلی که مشخص است، اما برخی از مسائل فرهنگ جدید ممکن است درگذر زمان بهوجودآمدهباشد و شاید محققنشدهباشد. برخی کلمات از ادبیات سیاسی حذفشدهاند. مانند کلمه مستضعف. شما دقتکنید که این کلمه کلیدواژه امام خمینی (ره) بود. اما اکنون این کلمه بنا به دلایلی که بسیاری از ما چرایی آن را میدانیم، حذفشده. اینیک نمونه کوچکی از فراموشی تعمدی ارزشها و آرمانهای انقلاب خمینی است. (۱۸) شاعران٬ شاعران انقلاب نیستند این روند طبیعی انقلابهای مردمی است. عنایت بفرمایید؛ خیلی از گروههای سیاسی که بهزعم خود در شکلگیری انقلاب نقش داشتند، با پیروزی انقلاب حذفشدند. در شعر نیز این اتفاق افتاد. شاعر نمیتواند دروغ بگوید. یعنی شاعر حرفی میخواست بیانکند، که دیگر نبود و بهمرور اشتیاق به آن نیز کاستهشد. سال ۷۶ برخی خطکشیهای سیاسی در این زمینه اتفاقافتاد که اوضاع را بدتر کرد. در سال ۸۸ نیز شکافی دیگر ایجادشد. که باعثشد شاعران دیگر شاعر انقلاب نباشند، بلکه شاعر یک جناح سیاسی باشند. (۱۸) طنز خنثی نمینویسم! بخشی از اشعار من آیینی است که در مجموعه «جامه دران» منتشرشده و بخش دیگر طنز است. البته طنز کار اصلی من نبوده و همیشه تلاشکردم طنزهای خنثی ننویسم. به اعتقاد من طنز، امر به معروف و نهی از منکر، در لباس هنری است. طنز جمع کردن تضادها و تناقضها است؛ مثلا اگر یک پیرمرد، لباس جوان بیستساله را بپوشد، موقعیتی کمیک ایجاد می کند. (19) طنز٬ کاریکاتور شعر طنز در حوزه کلام و شعر، مانند کاریکاتور است. در میان شعرای ما حافظ بزرگترین طنزپرداز فارسی است که ما او را غزلسرا میدانیم. بهطورمثال آنگاه که می گوید «به می سجاده رنگین کن گرت پیرمغان گوید» یعنی ما را در وضعیتی متناقض قرارمیدهد؛ چراکه سجاده مظهر پاکی است و نمیتوانیم آن را با می رنگین کنیم. همچنین مثنوی مولانا از مایههای طنز برخوردار است؛ مولانا داستانی طنزآمیز ارائهمیدهد و نتیجهای فلسفی، الهی و تربیتی میگیرد. بههمیندلیل او اقبال جهانی یافتهاست. شاعران موفق از قدرت نفوذ طنز استفادهکردهاند و به نظرم استاد همه آنها حافظ است. (19) فضای سیاسی باز برای طنز طنز، شوخیکردن و بهچالشکشیدن خط قرمزها به شیوهای است که نه شاعر و نه سوژه هیچکدام آسیب نبینند. در نتیجه طنزپردازی، کار دشوار و پیچیدهای است. اما نبودش باعث افسردهشدن اجتماع و افزایش بیاخلاقیها میشود؛ طنزپرداز همواره باید موی دماغ خطاکاران در کشور که تصمیمات بزرگ و غلط می گیرند، شوند. خوشبختانه درحالحاضر فضای سیاسی به مدد رسانههای اجتماعی بازتر شده و امکان بیان نقد و طنز فراهماست. بارها شده که دوستان ما در حضور بزرگان مملکت شعر طنز خواندند و از آن استقبالشدهاست. (۱۹) نقش رسانهای شعر شکل شعر تغییرکرده. شعر زمان بهتنهایی رسانه بود. خیلی اوقات در اختیار قدرتها قرارداشت. بهتدریج شعر از دربار خارج میشود و از دوره عراقی شعر وارد جامعه میشود و شاعران رسانه مردم میشوند. دورهای بوده که شعر به هیچکدام از این دو نپرداختهاست. زمانی که شعر میان مردم وارد میشود به دلیل گسترش امکاناتی مانند صنعت چاپ، مطبوعات و اینترنت نقش رسانهای خود را از دست میدهد. در دهه اول انقلاب شعر رسانه مؤثری بود و رسانه انقلاب تلقیمیشد. اما اکنون اینطور نیست. اثر اجتماعی شعرها بهتدریج کاهشیافت اما استثناهایی در این اواخر بوده. شعرهای آیینی ازایندست بودهاند. اما نمیشود این نوع اشعار را به نام شعر انقلاب شناخت. (۱۸) شعر تفننی رسانه ملی در زمینه تبلیغ شعر خوب عملنکرده. رسانه ملی بیشتر شعربازی و شعرسازی را گسترشداده، نگاهش به شعر تفننی است. اما تا قبل از این شعر خود رسانه بوده اما اکنون مجبوراست سوار رسانههای دیگر شود. درواقع شعر خودش زور ندارد. (۱۸) هنر پولساز! بهجز شعر مابقی هنرها مانند سینما، تئاتر، مجسمهسازی و… پولساز شدهاند. این پولساز نبودن یعنی اصالت خود را حفظکردهاست. شما با پول میتوانید سینما بسازید اما شعر را نمیتوانید تولیدکنید زیرا شعر از درون پاک شاعر تراوشمیکند. (۱۸)
بیابانکی از نگاه دیگران سید علی موسوی گرمارودی در مورد چهارپارههای بیابانکی چنین گفتهاست: چهارپارههای سعید بیابانکی از چهارپارههای شاعران دهه چهل و پنجاه بهتر است. (۲) هاشم کرونی درمورد آثار بیابانکی بر این باور است : در آثار بیابانکی کشش درونی، افسوس و دریغ وجوددارد و از ویژگیهای جالب آن درآمیختن زندگی باهم است. شهرت سعید بیابانکی به علت سرودههای دلنشین مذهبی او و قابلیتهای فراوان تکنیکی و زبان اشعار او است. (۲) امیری اسفندقه، شاعر و منتقد در خصوص اشعار سعید بیابانکی معتقد است: اشعار بیابانکی قاچاق نیست و التماسنمیکند تا از مرز ردشود. ما با شاعری رند و باهوش مواجهیم که از خط قرمز عبورکردهاست. با اینکه این مجموعه شعر مربوط به گذشته است اما اشاراتی به امروز هم دارد. از دیگر ویژگیهای شعر بیابانکی، صداقت است؛ شعر آن چیزی است که مردم میدانند اما به زبانی شیرین و دلنشین گفتهمیشود. شعر بیابانکی ساده، صریح، صادقانه و بینقاب است. گاهی اوقات شاعران قافیههای دشواری در شعر میگنجانند و قافیهها دوستندارند صدای آوازشان شنیدهشود اما سعید بیابانکی، در این مجموعه از این قافیهها استفادهکرده و جیغشان را درآوردهاست. اشعار بیابانکی چون اشعار طنز عمران صلاحی خندههایی از سر درد است. من افتخار دارم که یکی از شاگردان بیابانکی باشم. (۱۹)
دیگران از نگاه بیابانکی سعيد بیابانکی در گفتگو با خبرنگار حوزه ادبیات گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان درخصوص ویژگیهای شعر قیصر امین پور گفت: به اعتقاد من یک خصلت خود شعر و یک خصلت هم خود شاعر دارد. ما ایرانیها انگار شعر را با خود شاعر تجمیعمیکنیم. قیصر درواقع یک بخش زیادی از باورهای انقلابی و باورهای دینی را به نسل امروز ارائهکرد. فیالواقع کار برجسته او در شعر این بود که پیچیدگیها را سادهکرد و یک مقدار شعر عمیق به ما ارائهداد. برخلاف گروهی از شاعران که سادگی را پیچیده میکنند و یک شعر عمیق به ما ارائهمیدهند، قیصر اینگونه نبود. وی افزود: به اعتقاد من شعر قیصر منشور رنگینی از باورهای دینی و باورهای انقلابی است که به زبان ساده ارائهشدهاست. شعر قیصر را میتوان اینگونه تعریفکرد که آیینه تمامنمای شعر عصر انقلاب است؛ یعنی اگر بخواهیم چهل سال پس از انقلاب یک نماینده پیداکنیم که شعرش ویژگی چهار دهه را داشتهباشد٬ قیصر است. به اعتقاد خیلیها شعر سفارش اجتماع به شاعر است، نه کس دیگری و شعر قیصر امینپور این ویژگی را داشت که از مردم و جامعه سفارش میگرفت. چه در زمان جنگ، چه پس از جنگ و در دوران سازندگی. این شاعر با اشاره به متکثر بودن شعر قیصر امینپور به لحاظ قالب شعری بیانکرد: امینپور هم رباعی دارد، هم غزل، هم قصیده، هم چهارپاره، هم ترانه و شعر نیمایی. یعنی در 8 قالب پرکاربرد شعر فارسی و مضامین مختلف شعرمیسرود. شعر او هم دینی، هم انقلابی، هم عاشقانه و هم عاطفی است. اگر اینها را درهم ضربکنیم، یک دایره گسترده میشود. به نظر من مخاطبان گسترده شعر قیصر هم از همینجا ناشیمیشوند. یک بخشی هم به شخصیت ایشان برمیگردد. قیصر صرفا یک شاعر صاحبذوق نبود، بلکه صاحبفضل بود. کسی بود که در شعر امروز یک مرجع ادبی به حساب میآمد. بههرحال کسی که در دانشگاه شاگردی محمدرضا شفیعی کدکنی را کردهباشد، قطعا آدم عمیقی است مشروط بر اینکه خودش هم تلاشکردهباشد. بیابانکی ادامهداد: قیصر هم روی شعر گذشته ما، هم روی شعر امروز و هم روی شعر جهان تسلط داشت. این خیلی جالب است. کمتر شاعری را میتوان پیداکرد که اینگونه باشد. این آدمها محدود و معدود هستند. او بسیار مهربان بود، وقتی استاد دانشگاه هم شد شاگردانش تعریفمیکنند تنها استادی که میآمد با ما در سلف مینشست، با ما در آن سینیهای معمولی غذامیخورد و در آن لیوانهای پلاستیکی با ما چای میخورد، قیصر امینپور بود. همه اینها وی را محبوب کردهبود. به نظر من شعر قیصر امینپور بخشی از محبوبیتش بود و شخصیتش هم بخش دیگر. این دو با هم جمع شدند و این شخصیت بینظیر شکلگرفت. چندینبار خدمت وی رسیدهبودم و خیلی او را دوستداشتم. وی با اشاره به اینکه شعر قیصر هنوز هم زندهاست، اظهارکرد: همین الان از نسل امروز بپرسید بسیاری از شعرهای قیصر در حافظهها رسوخکردهاست، این بسیار مهم است. چه شعر نیماییاش، چه غزلش فرقی نمیکند. چه دو بیتی و رباعی و چیزهای دیگر. ولی آخرین سنگری که به نظرم قیصر در شعر فتح کرد، ترانهسرایی بود. آلبوم نیلوفرانه که آقای افتخاری تقریبا اوایل دهه 70 منتشرکرد و ساخته استاد عباس خوشدل است؛ هنوز هم یکی از پرمخاطبترین آلبومهای پس از انقلاب است. این آلبوم به امام زمان (عج) تقدیمشده و به نظرم بسیار درخشید. شاید میتوان گفت تنها آلبومی است که میتوان آن را پس از انقلاب به عنوان یک مجموعه کامل انتخابکرد. چه از لحاظ موسیقی، چه به لحاظ شعر. قطعا بخش زیادی از توفیق این آلبوم شعر است. این شاعر تصریحکرد: شعر یک بخش مخاطب عام و یک بخش مخاطب خاص دارد. مخاطب عام شعرهای سادهتر را و مخاطب خاص شعرهای عمیقتر را میپذیرد. مخاطب خاص در شعر بیشتر دنبال المانهای ادبی میگردد. قیصر خیلی شبیه شعرش بود. (11)
کتابشناسی ردپایی بر برف، انتشارات حوزه هنری٬ ۱۳۶۹ نیمی از خورشید، انتشارات همسایه٬ ۱۳۷۶ نه ترنجی، نه اناری، انتشارات نقش مانا٬ ۱۳۸۲ نامههای کوفی، انتشارات سوره مهر یلدا، انتشارات سوره مهر هی شعر تر انگیزد، مجموعه شعر طنز، انتشارات سپیدهباوران سکته ملیح، انتشارات شهرستان ادب چقدر پنجره، گزیده غزل انتشارات شهرستان ادب جامهدران، انتشارات فصل پنجم لبخندهای مستند، نثرهای کوتاه طنز، انتشارات سوره مهر سنگچین ٬ انتشارات سوره مهر جوایز برنده جایزه کتاب فصل بابت کتاب سنگچین برگزیده سومین جشنواره شعر فجر - بخش عرصه شعر امروز انقلاب اسلامی فعالیتهای اجرایی از جمله فعالیتهای اجرایی بیابانکی میتوان به مدیر روابط عمومی اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان اصفهان و همچنین دبیر جشنواره شعر و داستان جوان سوره، عضو شورای عالی شعر صداوسیما و عضو شورای سیاستگذاری جشنواره شعر فجر و عضو شورای شعر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی اشارهکرد. (۲) نگاهی به برخی آثار
کتاب «نیمی از خورشید اتفاقافتاد» بیابانکی درخصوص این اثر خود میگوید: این اثر را انتشارات همسایه منتشرکرد. کتاب با کمال تعجب، بسیار خوب دیدهشد. استاد حسین آهی برنامهای در تلویزیون داشت و من کتابم را برای برنامه او ارسالکردم و هر هفته منتظربودم تا ببینم به کتاب من توجهمیشود یا نه؟ یک روز گفت: این هفته از شاعری جوان، کتابی به دست من رسیده که اوقات خوشی را برایم رقمزدهاست. اصلا فکرنمیکردم که میخواهد نام مرا بگوید. یکدفعه کتاب "نیمی از خورشید" را جلوی دوربین نشانداد. آن موقع مردم زیاد تلویزیون تماشامیکردند و تلویزیون رسانه مسلط بود و همه در اصفهان آن برنامه را دیدهبودند. وی همچنین در خصوص دلایل توجه به این اثر گفت: از کتاب استقبالشد چون انگار یک تنفس هوای تازه بود. یک بخش از کتاب شامل شعرهای عاشورایی با فضا و رویکردی تازه بود. آن موقع هنوز شعر عاشورایی، مذهبی و آیینی اینهمه فراگیر نشدهبود. بخش دیگر آن شعرهای عاشقانه بود که آن زمان خیلی به آن توجهنمیشد، چون هنوز فضای جنگ در کشور غالب بود. سرمایهگذار کتاب "نیمی از خورشید" خودم بود و با فروشی که کتاب داشت سودکردم. نقدهای خوبی بر کتاب نوشتهشد. (۲) کتاب صوتی «نامههای کوفی» این کتاب مجموعهای از اشعار آیینی و عاشورایی و چند شعر غیرآیینی است، بیابانکی در این کتاب جلوه دیگری از توانمندی خود را در سرودن شعر بهنمایشمیگذارد. این مجموعه شعر با صدای خود سراینده آن در سه فصل «خیزرانی»، «سیاه و سفید» و «نامههای کوفی» تقسیمبندیشدهاست. فصل نخست آن خیزرانی شامل هفت شعر مذهبی و فصل دوم سیاه و سفید شامل ۲۷ غزل و چهارپاره عاشقانه و اجتماعی است و فصل پایانی نامههای کوفی شامل ۲۵ نامه کوفی است. (۲) مجموعه شعر «جامهدران» مجموعه اشعارِ آیینیِ «جامهدران» سروده سعید بیابانکی که به تازگی از سوی انتشارات فصل پنجم منتشر شدهاست، منتخبی از غزلیات، مثنویها و چهارپارههای آئینی بیابانکی را شامل میشود که در سالهای اخیر سرودهشدهاست. این کتاب حاوی ۳۵ شعر سعید بیابانکی با موضوعات مذهبی از جمله انتظار، مدح و منقبت معصومین(ع) است. پیش از این برخی از این شعرها به صورت پراکنده در کتابهای «نیمی از خورشید» ، «نه ترنجی٬ نه اناری»، «سنگچین» و نیز در مطبوعات و دنیای مجازی منتشرشدهبوده ولی در کتاب «جامهدران» به طور یکجا منتشرشدهاست. از عناوین این مجموعه شعر میتوان به «درنگ» ، «علی»، «خوشهپروین»، «دو بیت اشک» ، «زیارت»، «کوه»، «اسبهای بیرکاب»، «نیمی از خورشید» ، «عصر عاشورا»، «سپیدار» ، «مشرق فردا»، «عصر عاشورا» ، «ای گنج نوشدارو» و… اشارهکرد. قالب اشعار کلاسیک است. اما بیشتر اشعار را غزل تشکیلمیدهند، ۲ مثنوی و ۳ چهارپاره هم در این مجموعه آمدهاند. اما بههرحال شعری در قالب شعر نو در این کتاب نیامدهاست. شاعر این مجموعه سعیکرده خود را میان دو طیف مخاطب قراردهد؛ اول مخاطبی که پایگاهش حسینیهها و هیئتها هستند و دوم مخاطبی که به شیوهای خاص و روشنفکرانه به مقوله آیین و دین و در شعر مینگرد. بیابانکی در اشعار آیینیاش میان این دو طیف مخاطب راهمیرود و به خاطر همین در سرایش اشعارش نمیتواند کاملا دستبهدامن هر کدام از این گروهها شود. او از این به بعد برای خارجشدن از این قالب هیجانی در شعرش کار سختی را پیشرو دارد. (13)
مجموعه شعر طنز «هی شعر تر انگیزد» موضوع اشعار طنز این کتاب، غالبا سیاسی و اجتماعی است و شامل ۵۰ قطعه شعر طنز میشود. اشعار این کتاب در قالبهای کلاسیک چون مثنوی، غزل، چهارپاره و رباعی سرودهشدهاند و نگاهی انتقادی به موضوعات اجتماعی و سیاسی دارند. (۱۴) این کتاب اولین مجموعه شعر “سعید بیابانکی” در حوزه طنز محسوبمیشود. او در این مجموعه برای سرودن شعر از مضامین اجتماعی، سیاسی و انتقادی بهرهبرده و همه این مضامین را با نگاهی طنز در شعر گنجاندهاست. برخی از اشعار این مجموعه کارهای مشترکی هستند که “بیابانکی” با همکاریِ “جواد زهتاب” آنها را سرودهاست، ازاینرو میتوان در این اشعار دو سلیقه متفاوت که با هم تلفیقشده و به یک سلیقه مشترک رسیده را دید. عنوان کتاب “هی شعر تر انگیزد” نام یکی از اشعار مجموعه نیز میباشد و با کمی دستکاری از مصرع حافظ “کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد” انتخابشدهاست. “بیابانکی” مقصودش از آوردن این مصرع، زدودن اندوهها و حزنها از خاطر مخاطب است و تلاشمیکند، جای این حزنها، شادی و نشاط را به زندگی مخاطبش وارد نماید. او برای سرودن شعرهای این مجموعه، گاهی بنا به ضرورت وزن، قافیه و یا معنی، از اسامی چهرههای مشهور کشور که شامل بازیگران، ورزشکاران و دیگر افراد مطرحمیشود، استفادهنمودهاست. این خلاقیت او، مجموعه شعر حاضر را به مجموعهای دوستداشتنی تبدیلکرده که میتوان چندین و چند بار آن را خواند. (15) بیابانکی خود درمورد این اثرش گفتهاست: در مجموعه «هی شعر ترانگیزد» تلاشکردم تناقض ها و تضادها را در مسائل گوناگون آشکارکنم که طبیعتا کار خیلی سختی است. طنز چون راهرفتن روی لبه تیغ است. طنزپرداز باید از خط قرمز عبورکند، ولی قرمز نشود. وی با اشاره به اتفاقات مربوط به چاپ مجموعه «هی شعر تر انگیزد» بیانکرد: زمانی که این کتاب چاپشد مسائل مختلفی پیرامون آن بهوجودآمد و در نمایشگاه کتاب رونماییشد؛ بعد از رسیدن مجموعه به نمایشگاه، کتاب هنوز خیس بود و چسبهایش خشک نشدهبود، به همین دلیل کتاب را بر روی زمین پهنکردند تا خشکشود و نادانسته این امر تبلیغی برای کتاب شد و تقریبا تمام نسخههای کتاب به فروش رفت. بیابانکی با بیان اینکه یکی از اشعار کتاب معروفشده؛ چرا که حدود ده سال پیش در دیدار رهبر انقلاب خواندهاست، توضیح داد: این شعر چند نسخه دارد؛ یک نسخه چاپشده، یک نسخه را من خواندم و یک نسخه در دفترم است که برخی ابیاتش را خود حذفکردهام. وی کتاب «هی شعر ترانگیزد» را، که به چاپ چهارم رسیده، اثری خطشکن دانست که به شاعران بعد از انقلاب جرأت سرودن شعر طنز درباره مسائل سیاسی داد. بیابانکی در خصوص انتخاب نام کتاب گفت: شعر، استفاده حداکثری از زبان است. من چند عنوان برای کتاب انتخابکردم و از چند تن از شعرا نظرسنجیکردم و این عنوان برگزیدهشد. چند شعر از این مجموعه به صورت مشترک با جواد زهتاب سروده شد؛ دوستی که ذهنی نزدیک به هم داریم. وی در ادامه گفت: برخی شوخیهای کتاب به مسائل روز میپردازد که ممکن است در حال حاضر با استقبال روبهرو شود اما در آینده کمتر بدان توجهشود و این از نقاط ضعف کتاب به اعتراف خودم است. (۱۹)
بخشی از این اثر: زشت است این که گیرسر از چین بیاوریم کبریتهای بیخطر از چین بیاوریم آوردهایم هر چه شما فکرمیکنید چیزی نمانده شعر تر از چین بیاوریم هر چند توی کشور ایران زیاد هست ما میرویم گورخر از چین بیاوریم آوردهایم ما نمک از ساحل غنا پس واجب است نیشکر از چین بیاوریم هی نیش میزنند و عسل هم نمیدهند زنبورهای کارگر از چین بیاوریم؟ خوانندهها چه قدر زمختاند و بدصدا من هم موافقم قمر از چین بیاوریم حالا که خوشگلان همه رقاص گشتهاند پس واجب است شافنر از چین بیاوریم خشکیدهاست، پس بدهیمش به روسیه دریای خوشگل خزر از چین بیاوریم تا آن که جمعیت دوبرابر شود سریع باید که دختر و پسر از چین بیاوریم حالا که نیست کار بُزان پایکوفتن ما میرویم گاو نر از چین بیاوریم یک روز اگر که مردم ایران غنی شوند باید گدا و دربهدر از چین بیاوریم «گویند سر عشق مگویید و مشنوید» ما میرویم لالوکر از چین بیاوریم
مجموعه شعر طنز «سکته ملیح» سعید بیابانکی درباره این کتاب گفتهاست: کتاب «سکته ملیح» در بین آثار طنز من دارای زبان، فضا و سبک و سیاق خاصی است که این اثر را از دو اثر گذشته متمایزمیکند، بطوریکه شاید در آثار قبلی ردپایی از دیگران نیز به چشم میخورد، ولی در این اثر زبان و فضا به گونهای است که کسانی که با من و آثار من در حوزههای دیگر آشنا هستند، با خواندن این اثر متوجهمیشوند که این اثر سروده بیابانکی است و از این لحاظ این اثر داری امضاء است. این کتاب دارای دوبخش شعرهای بلند و کوتاه است که شعرهای بلند با نام «ترقهها» و شعرهای کوتاه بانام «جرقهها» در این کتاب آمدهاست و در مجموع 50 شعر را شاملمیشود. این کتاب دارای مضانین سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و مباحث اخلاقی است که از این لحاظ اثری متنوع است و دایره وسیعی از مخاطبان را شاملمیشود. (16) بخشی از اثر: شاعری از شدت شیرینزبانی سکتهکرد تاجری در حجره از شوق گرانی سکتهکرد
او که بردندش سر شب، شاعری مشهور بود نصف شب گفتند: بیمار روانی سکتهکرد
فیلم را قیچی به دستان از سر و از ته زدند دختری بدبخت با کفش کتانی سکتهکرد
دید آمار فروش سیدی «عصار» را ناگهان بانگی برآمد «اصفهانی» سکتهکرد
شعر نافهمان برایش بس که سوتوکف زدند شاعر بیچاره در اوج جوانی سکتهکرد
پنج ساعت شعرهای دیگران را گوشداد دلبر ما، صاف، وقت شعرخوانی سکتهکرد
در میادین جهان بس که مادر مرده باخت تا به او دادند جام قهرمانی سکتهکرد
خطِ اول – دومِ این جام را بیچاره خورد چون مهاجم بود، در خط میانی سکتهکرد
بیست سالی انجمن رفت او، ولی شاعر نشد تا به او گفتند «مولانای ثانی» سکتهکرد
گیر یک امضای کوچک بود استخدام من نوبتم بود و رئیس بایگانی سکتهکرد
بعد مرگم کاش بنویسند با فونت درشت: شاعری از شدت شیرینزبانی سکتهکرد
میان خاک، سر از آسمان درآوردیم
چقدر قمری بیآشیان درآوردیم
وجبوجب تن این خاک مرده را گشتیم
چقدر خاطرۀ نیمهجان درآوردیم
چقدر چفیه و پوتین و مهر و انگشتر
چقدر خاطرۀ نیمهجان درآوردیم
لبان سوختهات را شبانه از دل خاک
درست موسم خرماپزان درآوردیم
به زیر خاک به خاکستری رضا بودیم
عجیب بود که آتشفشان درآوردیم
به حیرتیم که ای خاک پیر با برکت
چقدر از دل سنگت جوان درآوردیم
چقدر خیره به دنبال ارغوان گشتیم
ز خاک تیره ولی استخوان درآوردیم
شما حماسه سرودید و ما به نام شما
فقط ترانه سرودیم، نان درآوردیم
برای اینکه بگوییم با شما بودیم
چقدر از خودمان داستان درآوردیم
به بازیاش نگرفتند و ما چه بازیها
برای این سر بیخانمان درآوردیم
و آبهای جهان تا از آسیاب افتاد
قلمبهدست شدیم و زبان درآوردیم
این شاعر و منتقد ادبی در فروردین ۱۳۹۹خورشیدی و همزمان با شیوع بیماری کرونا سرودهای از خود را به مدافعان سلامت و جامعه پزشکی تقدیمکرد. (۲) متن این شعر به شرح زیر است:
باغ سپیدپوش که بسیاری و کمی بر برگبرگ خاطر من لطف شبنمی با هر نفس، بهار مرا تازه میکنی تقویم سبزِ خاطره در شادی و غمی
سال جدید را به تو تحویلمیدهیم ای یارِ مهربان که بهارِ مُجَسّمی تا در بهشت خانه خود زندگیکنم خاموش و بردبار، میان جهنّمی دادی به جان میهن من خون تازهای سبز سپید پوشی و همرنگ پرچمی از پا نمینشینی و قد خَم نمیکنی چون سرو، استواری و چون کوه، محکمی ما خانه ماندهایم و تو شمشیرمیزنی یعنی شهید زنده خطّ مقدّمی بعد از خدا سلامت ایران به دست توست آه ای دمی که همدم عیسی ابن مریمی
- ↑ .