ماه غمگین، ماه سرخ: تفاوت میان نسخهها
ایجاد صفحه خالی |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{جعبه اطلاعات کتاب | |||
|عنوان = ماه غمگین، ماه سرخ | |||
|تصویر = Mah.jpg | |||
|اندازه تصویر = 180px | |||
|زیرنویس تصویر = | |||
|نویسنده = [[رضا جولایی]] | |||
|تصویرگر = | |||
|طراح جلد = | |||
|زبان = فارسی | |||
|مجموعه = | |||
|موضوع = فارسی | |||
|سبک = [[واقعگرایی]] | |||
|ناشر = چشمه | |||
|ناشر فارسی =تهران | |||
|محل انتشارات = | |||
|تاریخ نشر = ١۴٠٠ | |||
|تاریخ نشر فارسی= | |||
|محل ناشر فارسی = | |||
|نوع رسانه = | |||
|صفحه = ۱۶٨ | |||
|شابک =٩٧٨-۶٢٢-٠١٠-۵٨١-٧ | |||
|پس از = | |||
|پیش از = | |||
}} | |||
رمان تاریخی '''ماه غمگین، ماه سرخ''' به قلم [[رضا جولایی]] در سال ١۴٠٠ منتشر و نامزد چهاردهمین دورهٔ [[جایزه ادبی جلال آلاحمد]] شد.<ref name=''لید''/> | |||
<center>* * * * *</center> | |||
رمان روایتی است از پنج روز آخر زندگی [[میرزاده عشقی|میرزادهٔ عشقی]] در تیرماه ١٣٠٣. شاعر ناآرام و منتقدی که ترور تراژیکش یکی از نمادهای کشتن ذهنهای آزادیخواه است در تاریخ معاصر. [[رضا جولایی|جولایی]] شخصیتهای تاریخی را با استفاده از تخیلِ شگفتش تبدیل کرده به قهرمانهای داستانی، از شخصیتهایی چون ملکالشعرای بهار و قمرالملوک وزیری تا آدمهایی که در غبار تاریخ گم شدهاند و جولایی آنها را ساخته است. داستان با خواب شومی آغاز میشود که شاعر آزادیخواه دیده. خوابی که همهٔ وجودش را آشفته کرده و میخواهد بار سفر ببندد تا این شر از سرش بگذرد. در این رمان شخصیتهای گوناگون قصههای خود را میگویند در راستای قصهٔ عشقی جوان. تصویر تهرانی را میبینیم که سرگردان آخرین روزهای حکومت قاجارهاست و قدرتگرفتن سردار سپهای که نمیخواهد عشقی زنده بماند.<ref name =''لید''>{{یادکرد وب|نشانی= https://www.ibna.ir/fa/book/318012/%D9%85%D8%A7%D9%87-%D8%BA%D9%85%DA%AF%DB%8C%D9%86-%D8%B3%D8%B1%D8%AE-%D9%BE%D9%86%D8%AC-%D8%B1%D9%88%D8%B2-%D8%AA%D8%B1%D9%88%D8%B1-%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%B2%D8%A7%D8%AF%D9%87-%D8%B9%D8%B4%D9%82%DB%8C|عنوان= خلاصهٔ رمان}}</ref>آنچه آثار [[رضا جولایی]] را مرغوب میکند، ویژگی مشترک بین تمام کارهایش نیز هست؛ روایتهایی از فراموششدگان. او در داستانهایش به سراغ شخصیتهایی میرود که امروز گاه تنها نامشان برای ما آشناست، هر چند که ما با چگونهبودن آنها، نحوهٔ زیست و ثمرهٔ افکارشان زندگی میکنیم. در داستان '''[[شکوفههای عناب|شکوفههای عناب]]''' با بازخوانی شعر «یاد آر ز شمع مرده یاد آر» رنجنامهٔ [[جهانگیر خان صوراسرافیل]] را حکایت میکند که جوان بود و سری پرشور در سینه داشت. در کتاب '''ماه غمگین، ماه سرخ''' داستان پنج روز آخر میرزادهٔ عشقی شاعر جوان مشروطه را میگوید. با همهٔ تلاشها برای مشروطهخواهی در ایران، طفل نارس و به تعبیری مرده به دنیا آمد. ولیعهد قاجاری به کناری رفته و به جایش یک قزاق قدرت میگیرد که تدبیرش برای همهٔ امور توسل به زور است. در این چنین زمانیست که میرزادهٔ عشقی منظومهٔ [[جمهورینامه]] را میسراید{{سخ}} | |||
{{شعر|نستعلیق|سبک=color:#DB7093}} | |||
{{ب|'''''چه ذلتها کشید این ملت زار'''''|'''''دریغ از راه دور و رنج بسیار'''}} | |||
{{پایان شعر}} | |||
او در این شعر بلند که یکی از بیپردهترین اشعار سیاسی دوران خوانده میشود همه را نواخت؛ روحانیت درباری گرفته تا اشرافی مثل قوام، مجلس سفارشی و رضاخان را. بهخصوص لحن تند و سازشناپذیرش با رضاخان برایش به قیمت حکم تیر تمام شد.<ref name =''خلاصه''>{{یادکرد وب|نشانی= https://vinesh.ir/%D8%A8%D9%87-%D9%87%D9%85%D9%87-%D8%A8%DA%AF%D9%88-%DA%86%D9%87-%DA%A9%D8%B3%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D9%85%D8%B1%D8%A7-%DA%A9%D8%B4%D8%AA%D9%86%D8%AF/|عنوان= به همه بگو چه کسانی مرا کشتند}}</ref> | |||
==برای آنانی که کتاب را نخواندهاند== | |||
رمان '''ماه غمگین، ماه سرخ''' از روز جمعه سیزدهم تیرماه سال ١٣٠٣ و با مرگ [[میرزاده عشقی]] آغاز میشود و در ادامه با فلاشبک به هشت تیرماه، پنج روز پایانی زندگی شاعری آزادیخواه را به تصویر میکشد که از شاعران روشنفکر، خلاق، پیشرو و مبارز عصر خود بود.<ref name=''لید''/> | |||
===آغاز با یک داستانک جذّاب دربارهٔ کتاب=== | |||
===یک بند در معرفی خلاصهٔ کتاب (بدون رجوع به اطلاعات شناسنامهای)=== | |||
===گزارشی از شخصیت حاضر در کتاب داستان- گزارشی از شعرهای مهم در کتاب شعر- گزارشی از فصلهای کتاب پژوهش=== | |||
===دلیل شهرت=== | |||
===تقدیمشده به=== | |||
===مقدمهنویس یا یادداشتنویس=== | |||
===چرا باید این کتاب را خواند=== | |||
==برای کسانی که کتاب را خواندهاند== | |||
[[رضا جولایی]] داستان را با خوابی پریشان آغاز میکند، شاعر خواب مراسم تشییعجنازهاش را میبیند که چطور مردم دستهدسته به تماشا میآیند و لاالهالاالله گویان در موردش نجوا میکنند. از زمان خواب تا پنج روز دیگر، زمانیست که با دوستانش ازجمله [[بهار|ملکالشعرای بهار]]، وقت گذرانی میکند و به صلاح و مشورت مینشیند که چه باید کند. خواب چنان او را آشفته کرده که از تنها بیرون رفتن میترسد. شواهدی در دفتر روزنامه و اختناق فضا نیز به این شک و دلواپسی دامن میزند. فکریست که خودش را کجا سر به نیست کند. مدتی آفتابی نشود. آیا برای حفظ جانش باید از کسی کمک بگیرد؟ از چه کسی؟ شاعر در دفترش مینویسد: «… اواسط تابستان است و اوج گرما، اما من کابوس برف و سرما دارم.<ref>{{پک|جولایی|١۴٠٠|ک=ماه غمگین، ماه سرخ|ص=١۴}}</ref>»این جمله در متن داستانی نیز در گیومه گذاشته شده و به نظر میرسد از نوشتههای اصلی خود [[میرزاده عشقی|عشقی]] باشد. | |||
در قسمت ابتدایی رمان یعنی خوابِ شاعر، نویسنده، چکیدهٔ کل داستان به همراه شخصیتهای اثرگذار بر آن را میآورد و معرفی میکند. در واقع از انتها شروع میکند که تمهیدی است برای ساخت شبکهٔ داستانی. سپس در هرکدام از بخشهای داستانی یکییکی سراغ این شخصیتها میرود و آن را برای خواننده باز میکند؛ احوال کودکی، خیالات، ترسها و شیوهٔ معیشتی آدمهایی که بهنوعی به عشقی مربوط میشوند مثل شاهزاده خانم (کسی که شاعر نسبت به او عشقی پنهان در دل دارد) یا بهار، همینطور افرادی که با قتل او در ارتباطاند را شرح میدهد. در این بین خواننده انسانهای مطرود و ترسخوردهای را میبیند که جزء لگدپرانی راه دیگری برای زندهماندن بلد نیستند. کوکب روسپی آوازهخوانی که شاعر را لو میدهد، زنیست که از کودکی فروخته شده، بارها کتک خورده و ترسیده، از بوی گند تن آدمها و چرکی دست و زردی دندانشان انزجار دارد اما دستآخر مجبور شده تن به قضا دهد. «کوکب از آن گاوچاه نفرت دارد، میهراسد. از آنها هر کاری بر میآید. بار اول کتک خورد. سر و صورتش کبود شد و دندههایش. بعد مچاله شد در گوشهای. چند سالش بود؟ دوازده، سیزده. زیر بار بغلخوابی نمیرفت.<ref>{{پک|جولایی|١۴٠٠|ک=ماه غمگین، ماه سرخ|ص=٣٠}}</ref>» | |||
یا درگاهی، شخصی که برای خوشخدمتی به رضاخان از هیچ شری چشمپوشی نمیکند، کودکیست یتیم و محبتندیده که بدنش زیر بار کار سخت شرحه شرحه شده. در سن کم کارش بارکشی و مواظبت از مالها بوده، راهرفتن طولانی در کمرکش کوهها با شکمی گرسنه و دستانی قاچقاچ شده. او حالا تبدیل به مردی شده که شکنجهکردن زندانیان سیاسی برایش یک جور تفریح است. «درگاهی میداند که اینجور آدمها پنجههای قدرتمند حکومت بعدی خواهند بود. حالا در ظاهر زندانبان است، اما شغلش دراصل زیرآبکردن سر زندانیان سیاسی است<ref name=''خلاصه''/>: «رؤسای ایلات یاغی، فرنگرفتههای ناآرام، زباندرازها، محرکین جماعت. شغل او جلادی به شیوههای جدید است.<ref>{{پک|جولایی|١۴٠٠|ک=ماه غمگین، ماه سرخ|ص=١١١}}</ref>» | |||
===از میان یادها=== | |||
====مجوز==== | |||
====نشر و تغییر نام==== | |||
====جوایز==== | |||
====جلسات نقد و بررسی==== | |||
====اهدا==== | |||
====بازتاب در توئیتها و نوشتههای مجازی==== | |||
====اشاره به کتاب در کلام افراد مشهور==== | |||
====تقریظ و مقدمههایی بر کتاب==== | |||
====هوادری==== | |||
==== استحال و اقتباس==== | |||
===سالشمار کتاب=== | |||
===خلاصهٔ مفصلتر کتاب در حد دو بند=== | |||
===محل نوشته شدن در کتاب (در صورت مهم بودن این امر)=== | |||
===داستان انتشار کتاب (اوّلین بار در کجا و چگونه بوده است؟!)=== | |||
===سبک کتاب=== | |||
'''ماه غمگین، ماه سرخ''' اثریست داستانی و در حوزهٔ ادبیات، به همین نسبت در روایت خود از تخیل بیشتر بهره گرفته است تا واقعیتها یا بتسازیهای تاریخی. نویسنده یک ماجرای تاریخی را با زبانی قصهگو تعریف میکند و در چیزی که از آغاز پیداست، کشش ایجاد کرده و خواننده را تحریک میکند که بیشتر با این داستان همراه شود. [[میرزاده عشقی]] به همراه و اصرار [[بهار]]، در این چند روز آخر به افراد بسیاری سر میزنند. کسانی که خود عشقی در جمهوریت از آنها بدگویی کرده، مثل مدرس و قوام. هر کدام از آنها به نحوی مداراگرانه با او برخورد میکنند. قوام میگوید: «متأسفانه این قزاق نکره میانهی خوبی با ما ندارد. در شأن و منزلت من هم نیست که از این تازه به دوران رسیدهها چیزی بخواهم… وقتی کسی بر خر قدرت سوار میشود، دیگر صدای پیادهها را نمیشنود.<ref>{{پک|جولایی|١۴٠٠|ک=ماه غمگین، ماه سرخ|ص=۲۵}}</ref>» و درنهایت توصیه میکند که بهترین کار این است که جانتان را بردارید و از این مملکت فرار کنید. | |||
مدرس نیز با رفتن از ایران و برای مدتی متواری شدن موافق است، اوست که برای گرفتن تذکرهی عبور قاچاقی (ویزا) به میرزادهی عشقی کمک میکند. هر دو این شخصیتها در عین اثرگذاری تاریخیشان، در داستان در روزمرهترین حالات زندگی آورده شدهاند. | |||
===پیرنگ=== | |||
===شخصیتپردازی=== | |||
نویسنده، به نظر میرسد از ساخت تیپ حذر کرده و شخصیتهایی خاکستری آفریده است. شخصیتهایی که جدال تاریک درونشان را میتوان دید.<ref name=''خلاصه''/> | |||
===لحن شخصیتها=== | |||
لحن شخصیتهای داستانی رعایت شده است. لحن قوام پر تفاخر و همهچیز دان است. زبان مدرس لهجهٔاصفهانی دارد، کمی عامیانه است همراه با لحن یک مرشد.زبان بقیهٔ افراد نیز به همین نسبت سنجیده و متناسب با شخصیتشان انتخاب شده است.{{سخ}} | |||
«عوض نادعلی، مظهرالعجایب نصیب ما شد. اون روز که جز میزدم که این قزاق اگه قدرتو به دس بگیرِد تسمه از گردهی همه میکشِد، گفتن آشیخ تو از قافلهی عالم عقب موندی، چشم دیدن ترقی مملکتو نداری. حالا کی حریفِس این گوساله رو که بردن پشتبوم بکشِد پایین؟<ref>{{پک|جولایی|١۴٠٠|ک=ماه غمگین، ماه سرخ|ص=١٢٩}}</ref>» | |||
===ویژگیهای مهم کتاب=== | |||
یکی از ویژگیهای چشمگیر این اثر، رنگین بودن فضای داستانی و همچنین حضور روزمرگی در داستان است. به بیانی دیگر با داستانی تلخ و دلآشوب روبهرو هستیم که در آن فضای غمآلود غلبه ندارد. به فاصلهی هر فضاسازی یا روایت اندوهگین، یک صحنه یا یک خردهداستان یا گفتگوی نسبتاً شاد و گرم نیز آورده میشود. مثل مهمانی زنانهی خانهی شاهزاده خانم، یا حتی بهطور خیلی ساده زمانی که شاعر بوی نان سنگگ داغ به مشامش میخورد، وارد کلهپزی میشود و هیولای درونش را با خوردن خاموش میکند. همینطور هنگامی در میانهی حرفهای تشویشآمیز و سرزنشهای بسیار دوستان، که او تندروی کرده است، شعری خوانده میشود و یا صحبت از عشق به میان میآید.<ref name=''خلاصه''/> | |||
===الهام از شخصیتها=== | |||
====شخصیتهای اصلی==== | |||
====شخصیتهای فرعی==== | |||
===گزارشی از فروش کتاب=== | |||
===گزارشی از ترجمه به زبانهای دیگر=== | |||
===اتفاقات سیاسی یا اجتماعی مرتبط با کتاب و جریانسازیهای کتاب=== | |||
===نشستهای خبرساز دربارهٔ کتاب=== | |||
===اظهارنظرها=== | |||
====نقدهای مثبت==== | |||
====نقدهای منفی==== | |||
====اظهارنظر اهالی ادبیات و روشنفکران==== | |||
====نظرات داوری در مراسمهای گوناگون==== | |||
====اظهارنظر دیگر شخصیتها==== | |||
====نظر خود نویسنده دربارهٔ کتاب==== | |||
====تأثیرپذیرفته از==== | |||
====تأثیرگذاشته بر==== | |||
====گزارشی از اقتباسهای هنری انجامگرفته در کتاب==== | |||
====فهرست امکان نامگذاریشده از روی نام کتاب==== | |||
====جملههای ماندگار کتاب==== | |||
====جوایز کتاب==== | |||
==مشخصات کتابشناختی== | |||
===تعداد صفحات، دفعات چاپ، جمع کل تیراز و ناشرانی که اثر را چاپ کردهاند=== | |||
===طراحی جلد و تصویرسازی=== | |||
===تغییرات طرح جلد در چاپهای مختلف=== | |||
==منبعشناسی (پایاننامه و مقاله نوشته شده دربارهٔ کتاب)== | |||
==نوا، نما و نگاه== | |||
===تصویر از صفحات کتاب=== | |||
===صدای نویسنده=== | |||
===تصویرهای ساختهشده دربارهٔ کتاب (فیلم و مستند)=== | |||
===طرحی از یکی از صحنههای کتاب=== | |||
==جستارهای وابسته== | |||
==پانویس== | |||
{{پانویس|۲}} | |||
==منابع== | |||
==پیوند به بیرون== |
نسخهٔ ۱۳ اسفند ۱۴۰۰، ساعت ۱۵:۲۸
ماه غمگین، ماه سرخ | |
---|---|
نویسنده | رضا جولایی |
ناشر | چشمه ناشر فارسی: تهران |
تاریخ نشر | ١۴٠٠ |
شابک | ٩٧٨-۶٢٢-٠١٠-۵٨١-٧ |
تعداد صفحات | ۱۶٨ |
موضوع | فارسی |
سبک | واقعگرایی |
زبان | فارسی |
رمان تاریخی ماه غمگین، ماه سرخ به قلم رضا جولایی در سال ١۴٠٠ منتشر و نامزد چهاردهمین دورهٔ جایزه ادبی جلال آلاحمد شد.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
رمان روایتی است از پنج روز آخر زندگی میرزادهٔ عشقی در تیرماه ١٣٠٣. شاعر ناآرام و منتقدی که ترور تراژیکش یکی از نمادهای کشتن ذهنهای آزادیخواه است در تاریخ معاصر. جولایی شخصیتهای تاریخی را با استفاده از تخیلِ شگفتش تبدیل کرده به قهرمانهای داستانی، از شخصیتهایی چون ملکالشعرای بهار و قمرالملوک وزیری تا آدمهایی که در غبار تاریخ گم شدهاند و جولایی آنها را ساخته است. داستان با خواب شومی آغاز میشود که شاعر آزادیخواه دیده. خوابی که همهٔ وجودش را آشفته کرده و میخواهد بار سفر ببندد تا این شر از سرش بگذرد. در این رمان شخصیتهای گوناگون قصههای خود را میگویند در راستای قصهٔ عشقی جوان. تصویر تهرانی را میبینیم که سرگردان آخرین روزهای حکومت قاجارهاست و قدرتگرفتن سردار سپهای که نمیخواهد عشقی زنده بماند.[۱]آنچه آثار رضا جولایی را مرغوب میکند، ویژگی مشترک بین تمام کارهایش نیز هست؛ روایتهایی از فراموششدگان. او در داستانهایش به سراغ شخصیتهایی میرود که امروز گاه تنها نامشان برای ما آشناست، هر چند که ما با چگونهبودن آنها، نحوهٔ زیست و ثمرهٔ افکارشان زندگی میکنیم. در داستان شکوفههای عناب با بازخوانی شعر «یاد آر ز شمع مرده یاد آر» رنجنامهٔ جهانگیر خان صوراسرافیل را حکایت میکند که جوان بود و سری پرشور در سینه داشت. در کتاب ماه غمگین، ماه سرخ داستان پنج روز آخر میرزادهٔ عشقی شاعر جوان مشروطه را میگوید. با همهٔ تلاشها برای مشروطهخواهی در ایران، طفل نارس و به تعبیری مرده به دنیا آمد. ولیعهد قاجاری به کناری رفته و به جایش یک قزاق قدرت میگیرد که تدبیرش برای همهٔ امور توسل به زور است. در این چنین زمانیست که میرزادهٔ عشقی منظومهٔ جمهورینامه را میسراید
چه ذلتها کشید این ملت زار | دریغ از راه دور و رنج بسیار |
او در این شعر بلند که یکی از بیپردهترین اشعار سیاسی دوران خوانده میشود همه را نواخت؛ روحانیت درباری گرفته تا اشرافی مثل قوام، مجلس سفارشی و رضاخان را. بهخصوص لحن تند و سازشناپذیرش با رضاخان برایش به قیمت حکم تیر تمام شد.[۲]
برای آنانی که کتاب را نخواندهاند
رمان ماه غمگین، ماه سرخ از روز جمعه سیزدهم تیرماه سال ١٣٠٣ و با مرگ میرزاده عشقی آغاز میشود و در ادامه با فلاشبک به هشت تیرماه، پنج روز پایانی زندگی شاعری آزادیخواه را به تصویر میکشد که از شاعران روشنفکر، خلاق، پیشرو و مبارز عصر خود بود.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
آغاز با یک داستانک جذّاب دربارهٔ کتاب
یک بند در معرفی خلاصهٔ کتاب (بدون رجوع به اطلاعات شناسنامهای)
گزارشی از شخصیت حاضر در کتاب داستان- گزارشی از شعرهای مهم در کتاب شعر- گزارشی از فصلهای کتاب پژوهش
دلیل شهرت
تقدیمشده به
مقدمهنویس یا یادداشتنویس
چرا باید این کتاب را خواند
برای کسانی که کتاب را خواندهاند
رضا جولایی داستان را با خوابی پریشان آغاز میکند، شاعر خواب مراسم تشییعجنازهاش را میبیند که چطور مردم دستهدسته به تماشا میآیند و لاالهالاالله گویان در موردش نجوا میکنند. از زمان خواب تا پنج روز دیگر، زمانیست که با دوستانش ازجمله ملکالشعرای بهار، وقت گذرانی میکند و به صلاح و مشورت مینشیند که چه باید کند. خواب چنان او را آشفته کرده که از تنها بیرون رفتن میترسد. شواهدی در دفتر روزنامه و اختناق فضا نیز به این شک و دلواپسی دامن میزند. فکریست که خودش را کجا سر به نیست کند. مدتی آفتابی نشود. آیا برای حفظ جانش باید از کسی کمک بگیرد؟ از چه کسی؟ شاعر در دفترش مینویسد: «… اواسط تابستان است و اوج گرما، اما من کابوس برف و سرما دارم.[۳]»این جمله در متن داستانی نیز در گیومه گذاشته شده و به نظر میرسد از نوشتههای اصلی خود عشقی باشد.
در قسمت ابتدایی رمان یعنی خوابِ شاعر، نویسنده، چکیدهٔ کل داستان به همراه شخصیتهای اثرگذار بر آن را میآورد و معرفی میکند. در واقع از انتها شروع میکند که تمهیدی است برای ساخت شبکهٔ داستانی. سپس در هرکدام از بخشهای داستانی یکییکی سراغ این شخصیتها میرود و آن را برای خواننده باز میکند؛ احوال کودکی، خیالات، ترسها و شیوهٔ معیشتی آدمهایی که بهنوعی به عشقی مربوط میشوند مثل شاهزاده خانم (کسی که شاعر نسبت به او عشقی پنهان در دل دارد) یا بهار، همینطور افرادی که با قتل او در ارتباطاند را شرح میدهد. در این بین خواننده انسانهای مطرود و ترسخوردهای را میبیند که جزء لگدپرانی راه دیگری برای زندهماندن بلد نیستند. کوکب روسپی آوازهخوانی که شاعر را لو میدهد، زنیست که از کودکی فروخته شده، بارها کتک خورده و ترسیده، از بوی گند تن آدمها و چرکی دست و زردی دندانشان انزجار دارد اما دستآخر مجبور شده تن به قضا دهد. «کوکب از آن گاوچاه نفرت دارد، میهراسد. از آنها هر کاری بر میآید. بار اول کتک خورد. سر و صورتش کبود شد و دندههایش. بعد مچاله شد در گوشهای. چند سالش بود؟ دوازده، سیزده. زیر بار بغلخوابی نمیرفت.[۴]»
یا درگاهی، شخصی که برای خوشخدمتی به رضاخان از هیچ شری چشمپوشی نمیکند، کودکیست یتیم و محبتندیده که بدنش زیر بار کار سخت شرحه شرحه شده. در سن کم کارش بارکشی و مواظبت از مالها بوده، راهرفتن طولانی در کمرکش کوهها با شکمی گرسنه و دستانی قاچقاچ شده. او حالا تبدیل به مردی شده که شکنجهکردن زندانیان سیاسی برایش یک جور تفریح است. «درگاهی میداند که اینجور آدمها پنجههای قدرتمند حکومت بعدی خواهند بود. حالا در ظاهر زندانبان است، اما شغلش دراصل زیرآبکردن سر زندانیان سیاسی استخطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد: «رؤسای ایلات یاغی، فرنگرفتههای ناآرام، زباندرازها، محرکین جماعت. شغل او جلادی به شیوههای جدید است.[۵]»
از میان یادها
مجوز
نشر و تغییر نام
جوایز
جلسات نقد و بررسی
اهدا
بازتاب در توئیتها و نوشتههای مجازی
اشاره به کتاب در کلام افراد مشهور
تقریظ و مقدمههایی بر کتاب
هوادری
استحال و اقتباس
سالشمار کتاب
خلاصهٔ مفصلتر کتاب در حد دو بند
محل نوشته شدن در کتاب (در صورت مهم بودن این امر)
داستان انتشار کتاب (اوّلین بار در کجا و چگونه بوده است؟!)
سبک کتاب
ماه غمگین، ماه سرخ اثریست داستانی و در حوزهٔ ادبیات، به همین نسبت در روایت خود از تخیل بیشتر بهره گرفته است تا واقعیتها یا بتسازیهای تاریخی. نویسنده یک ماجرای تاریخی را با زبانی قصهگو تعریف میکند و در چیزی که از آغاز پیداست، کشش ایجاد کرده و خواننده را تحریک میکند که بیشتر با این داستان همراه شود. میرزاده عشقی به همراه و اصرار بهار، در این چند روز آخر به افراد بسیاری سر میزنند. کسانی که خود عشقی در جمهوریت از آنها بدگویی کرده، مثل مدرس و قوام. هر کدام از آنها به نحوی مداراگرانه با او برخورد میکنند. قوام میگوید: «متأسفانه این قزاق نکره میانهی خوبی با ما ندارد. در شأن و منزلت من هم نیست که از این تازه به دوران رسیدهها چیزی بخواهم… وقتی کسی بر خر قدرت سوار میشود، دیگر صدای پیادهها را نمیشنود.[۶]» و درنهایت توصیه میکند که بهترین کار این است که جانتان را بردارید و از این مملکت فرار کنید. مدرس نیز با رفتن از ایران و برای مدتی متواری شدن موافق است، اوست که برای گرفتن تذکرهی عبور قاچاقی (ویزا) به میرزادهی عشقی کمک میکند. هر دو این شخصیتها در عین اثرگذاری تاریخیشان، در داستان در روزمرهترین حالات زندگی آورده شدهاند.
پیرنگ
شخصیتپردازی
نویسنده، به نظر میرسد از ساخت تیپ حذر کرده و شخصیتهایی خاکستری آفریده است. شخصیتهایی که جدال تاریک درونشان را میتوان دید.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد
لحن شخصیتها
لحن شخصیتهای داستانی رعایت شده است. لحن قوام پر تفاخر و همهچیز دان است. زبان مدرس لهجهٔاصفهانی دارد، کمی عامیانه است همراه با لحن یک مرشد.زبان بقیهٔ افراد نیز به همین نسبت سنجیده و متناسب با شخصیتشان انتخاب شده است.
«عوض نادعلی، مظهرالعجایب نصیب ما شد. اون روز که جز میزدم که این قزاق اگه قدرتو به دس بگیرِد تسمه از گردهی همه میکشِد، گفتن آشیخ تو از قافلهی عالم عقب موندی، چشم دیدن ترقی مملکتو نداری. حالا کی حریفِس این گوساله رو که بردن پشتبوم بکشِد پایین؟[۷]»
ویژگیهای مهم کتاب
یکی از ویژگیهای چشمگیر این اثر، رنگین بودن فضای داستانی و همچنین حضور روزمرگی در داستان است. به بیانی دیگر با داستانی تلخ و دلآشوب روبهرو هستیم که در آن فضای غمآلود غلبه ندارد. به فاصلهی هر فضاسازی یا روایت اندوهگین، یک صحنه یا یک خردهداستان یا گفتگوی نسبتاً شاد و گرم نیز آورده میشود. مثل مهمانی زنانهی خانهی شاهزاده خانم، یا حتی بهطور خیلی ساده زمانی که شاعر بوی نان سنگگ داغ به مشامش میخورد، وارد کلهپزی میشود و هیولای درونش را با خوردن خاموش میکند. همینطور هنگامی در میانهی حرفهای تشویشآمیز و سرزنشهای بسیار دوستان، که او تندروی کرده است، شعری خوانده میشود و یا صحبت از عشق به میان میآید.خطای یادکرد: برچسب بازکنندهٔ <ref>
بدشکل است یا نام بدی دارد